ویژگیهای اسطوره های ایران
اصولاً متفکران و اسطوره شناسان نگاه های متفاوتی نسبت به اسطوره داشته اند و هر یک از آنان بر اساس نگرش خاصی به تعریف اسطوره پرداخته اند ...
فصل اول
۱- تعریف اسطوره
اصولاً متفکران و اسطوره شناسان نگاه های متفاوتی نسبت به اسطوره داشته اند و هر یک از آنان بر اساس نگرش خاصی به تعریف اسطوره پرداخته اند ، چنانکه اسطوره شناسان بزرگی چون فروید و پوتگ از دریچه ی روانشناسی ، ارنست کاسپر با رویکرد فلسفی و میرچاو الیاده با نگاه دین شناسانه به تحقیق و تفحص در این امر پرداخته اند. به همین دلیل شاید نتوان تعریف جامع و کاملی که در این جا نیزسعی شده تا با طرح تعاریف مختلف و گاهن متفاوت به تعلیق و مقایسه آنان بپردازیم.
مهرداد بهار می گوید: « اساطیر جمع مکسر واژه اسطوره در عربی است ، که خود واژه ای است معرب از یونانی Historia به معنای جست و جو ، آگاهی و داستان ، و از مصدر Historian به معنای بررسی کردن و شرح دادن . واژه اروپایی برابر آن Myth در انگلیسی، Mytheدر فرانسوی ، Myth-e در آلمانی ، از واژه Mythos به معنای شرح ، خبر و قصه گرفته شده است.»( مهوش واحد دوست ،۱۳۸۱ ، ص ۲۱)
بهار خود در تعریف اسطوره می گوید: « آنچه امروز فرهنگ می نامیم در جهان باستان برابر اسطوره و آیین بوده است. مجموعه اسطوره و ایین در جامعه ابتدایی عبارت است از فرهنگ آن جامعه چون هیچ امر فکری و رفتاری نبود که از درون این مجموعه خارج باشد . تمام عمل زندگی و اندیشه ای انسان در این اسطوره و آیین جای می گرفت.»( همان ، ص ۳۳)
داریوش شایگان در کتاب خود ، « دست های ذهنی و خاطره ازلی » چنین می آورد که : « میت یعنی افسانه ، قصه ، تاریخ مقدس . میت تاریخ مقدس است که حکایت از راز آفرینش می کند و منشأ ازلی هر آیین ، هر پندار و هر کردار ی است که در زمان آغاز اساطیری یک بار برای همیشه به وقوع پیوسته و از آن پس به صورت نمونه درآمده است . یعنی نمونه ای که خط مشی انسانها و مراسم آیینی و عبادی آنها را تنطیم می کند و به آنها اعتبار می بخشند.»( شایگان ، داریوش ،۱۳۸۰ ، ص ۱۰۳)
لالانه معتقد است :« اسطوره حکایتی است موهوم و شگفت است که دارای منشأیی مردمی و خارج از حوزه تعقل و تفکر است و در آن عاملانی که در زمره اشخاص نیستند و غالباً قوای طبیعت هستند به سیمای اشخاص نمودار می شوند و اعمال و ماجراهایشان معانی رمز دارند. اسطوره حرکت یا کلامی است که واقعیات سرگذشت آدمی ، جنسیت ، بارداری ، شباب ، مرگ ، رازآموزی رامرزنبدی و گزارش می کند.»( رستگار فسایی،ض۱۳۸۳،ص۸)
لوی برون می گوید: « اساطیر به جای آن که تبیین و توجیه طبیعت باشند ، بر توصیف و تعریف مافوق طبیعت تمرکز دارند زیرا میان طبیعی و فوق طبیعی مرزی نیست و دنیوی و دینی در یکدیگر تداخل دارند و از هم بهره مندند اسطوره جزو تخیلات نیست بلکه در زمره واقعیات است. بخشی از واقعیت به گونه ای است که انسان ابتدایی آن رازسیته و به آزمایش وجدان درآمیخته.»( همان)
ارنست کاسیرر درباره اسطوره این چنین می گوید : « اسطوره در حقیقت دو وجه دارد : یکی ساخت عقلی و دیگری ساخت حسی . اگر اسطوره تصویری خاص از عالم واقع نداشت ، نمی توانست تعبیری از آن ارائه دهد. اسطوره بدین معنی ابتدا خصوصیات عینی را در می یابد و نه خصوصیات ظاهری و طبیعی را. عالم اساطیردر واقع جهانی است که در « کنش ها و واکنش ها و قوای گوناگون و نیروهای مختلف با هم در جدال هستند و اسطوره در هر پدیده طبیعی جدال بین نیروها را در می یابد.(همان ، ص ۹)
فرویدو یونگ آن چنان که ذکر شد با رویکرد روانشناسانه به تعریف و تبیین اساطیر می پردازند. فروید اساطیر را « ته مانده های تغییر شکل یافته تخیلات و امیال اقوام ملل... رویاهای متمادی بشریت در دوران جوانی می داند و معتقد است اسطوره در تاریخ حیات بشریت ، یعنی از لحاظ تکوین و تسلسل تیره های حیوانی ، مقام رویا در زندگی فرد را دارد.( بایستید، رژ، دانش اساطیر)
یونگ نیز معتقد : « اسطوره شناسی بر مبنای احوال کواکب و اختران ، چیزی جز تابانیدن روانشناسی ناخودآگاهی به آسمان نیست. اساطیر هرگز هوشیارانه آفریده نشده اند و نخواهند شد . آن ها بیش از هر چیز تجلی خواستهای ناخود آگاهانه اند که بر اثر پس رفت جان گرفته اند و می توان آن ها را با رویا قیاس کرد. ( همان ص ۳۴)
میرچا الیاده در تعریف اسطوره می گوید : « اسطوره نقل کننده سرگذشتی قدسی و مینوی است، راوی واقعه ایست که در آن زمان اولین ، زمان شگرف ، بدایت همه چیز رخ داده است . به بیان دیگر اسطوره حکایت می کند که چگونه به برکت کارهایمان و برجسته موجودات مافوق طبیعی ، چه کل واقعیت ( کیهان) یافتط جزئی از واقعیت ( نوع نباتی خاص ، سلوکی و کردارهای انسانی ...) پا به عرصه وجود نهاده است. بنابراین اسطوره همیشه متضمن روایت یک خلقت است، یعنی می گوید چگونه چیزی پدید آمده ، موجود شده و هستی خود را آغاز کرده است. اسطوره فقط از چیزی که واقعاً روی داده و به تمامب پدیدار گشته سخن می گوید.( الیاده ، میرچا،چشم انداز های اسطوره ،۱۳۸۶)
دکتر زرین کوب در کتاب قلمرو وجدان خود اسطوره را چنین تعریف می کند : « اسطوره قصه گونه ایست که طی توالی نسل های انسانی در افواه ثقل می شود. منشأ پدیده های طبیعت و هم چنین آیین ها و عقاید موروث را به نحوی غالباً ساده لوحانه تبیین می کند. دخالت توای مافوق طبیعت را در امور طبیعی و انسانی همراه با اسباب و پبدایش دگرگونی هایی که بر اثر این دخالت ها در احوال عالم حاصل می آید.به بیان می آورد.»
« اسطوره چنان قصه ای است که ناظر به توجیه واقعیات طبیعی از طریق تبیین رابطه موهوم بین آن ها با تو ای ( مافوق طبیعی ) متصور می شود.»
« اسطوره دنیای عینی و ذهنی به هم می آمیزد زمان واقع عینیت خود را از دست می دهد و به زمان ذهنی تبدیل می یابد، الهه به صورت انسان در می آید و انسان قدرت های غیر عینی را که اسطوره به حوادث مینوی مافوق طبیعی اما مورد اعتقاد منصوب می دارد از خود نشان می دهد. ارواح مینوی عالم تاریخ و عرصه زمان عینی را اشغال می کند.»( تألیف عبدالحسین زرین کوب در قلمرو وجدان ، ص ۴۰۴ تا ص ۴۰۶)
دکتر زرین کوب اسطوره را واقعیتی ذهنی تعریف می کند که در ارتباط با دنیای عینی است به طوری که دنیای و ذهنی را با هم می آمیزد . شاید به نظر بیاید که اعتقاد به اسطوره و نقش آن در زندگی مردم در قدیم بیشتر بوده است ولی به علت تعلق اسطوره به دنیای ذهنی از بین رفتن آن ساده به نظر نمی رسد و دکتر بهار در این رابطه می گوید:« اساطیر امروز وارد فلسفه و تفکر شده اند و یک جهان تازه و وسیع تر پیدا کرده اند این ها نمرده اند بلکه نوع حیاتشان فرق کرده است»( از اسطوره تا تاریخ ، گرد آورنده ابوالقاسم اسماعیل پور ، ص ۳۶۷)
در واقع باید گفت اسطوره عبارت است از « روایت یا جلوه ای نمادین درباره یزدان ، فرشتگان ، موجودات فوق طبیعی وبه طور کلی جهان شناختی که یک قوم برای تفسیر خود از هستی که کار می بندد. اسطوره سرگذشت راست و مقدسی است که در زمان ازلی رخ داده و به گونه ای نمادین ، تخیلی و وهم انگیز می گوید: که چگونه چیزی پدید آمده ، هستی دارد. یا از میان خواهد رفت و در نهایت اسطوره به شیوه ای تخیلی کاوشگر هستی است. به عبارتی اسطوره بینش شهودی است. بینش جوامع ابتدایی و تفسیر آن ها از جهان به گونه ای اسطوره ای جلوه گر می شود و هر چند در ردیف حماسه ، افسانه و قصه های پریان قرار می گیرداما با آن ها متفاوت است . باورهای دینی انسان نخستین از اسطوره ها آغاز می گردد و بعدها در زمان های متأخر تر به گونه ادیان شکل می گیرد. پس اسطوره به یک عبارت دین و دانش انسان نخستین و داشته های معنوی اوست. دانشی که بیشتر جنبه شهودی و نمادین دارد و از قوانین علمی ادوار بعد به دور است.»( دادور،ابوالقاسم ، منصوری ، الهام ، درآمدی بر اسطوره ها ، ۱۳۸۵)
کارکرد اسطوره
اسطوره کاربردهای گوناگونی دارد و در حوزه های آیینی مراسم ، کیش ، راه بردن به خاستگاه و پایان هستی به ویژه د رجلوه های مختلف هنر پدیدار و شناخت برخی از این مفاهیم درک اسطوره را آسانتر می سازد.
نظریه های مختلفی در باب مفهوم اسطوره مطرح شده است.در میان دانش های اجتماعی مردم شناسی بدینی از بقیه ی دانشها به شناخت اساطیر و تحلیل ساختار اجتماعی و کارکرد آن در جامعه بویژه جامعه ی ابتدایی پرداخته است . پیروان نحله های گوناگون مردم شناسی از دیدگاههای تحول گرایی ، اشاعه گرایی ، شاخت گرایی و کارکرد گرایی تحلیل ها و تعریف های متفاوتی از اسطوره بیان کرده اند.
« ماکس مولر ( ۱۹۰۰- ۱۸۲۳ م) ، بنیان کذار مکتب « دین شناسی تطبیقی » و پیروان مکتبش اساطیر را فراورده های دوره بیماری زبان می دانستند. و شیوه ی درست شناخت اسطوره ها ، و دریافت درست معنای آن ها را از راه بررسی و تحلیل زبان اسطوره ها می پنداشتند. آنان میان زبان و اسطوره یک وحدت واقعی و ریشه مشترک قایل بودند و اعتقاد داشتند که زبان ماهیتی و منطقی و اسطوره به ظاهر ماهیتی نامنسجم و بی عاده و نظم دارد.
جیمز وریزر ( ۱۹۴۱-۱۸۸۴) ، نماینده مکتب تحول گرایی در مردم شناسی اسطوره ها را تدوین کننده آیین های ابتدایی می دانست و می گفت در آغاز اساطیر آداب و مناسکی آمیخته بودند که غالباً برای زایایی و باروری زمین برگذار می شدند.
برافیسلاو ماینفسکی ( ۱۹۴۲-۱۸۸۴)، پایه گذار مکتب کارکرد گرایی در مردم شناسی ، اسطوره ها را بیانی مستقیم از موضوع و دورنمایة خود و احیا کنندة روایتی از یک واقعه آغازین بی نگاشت که برای برآورده کردن خواسته های ژرف دینی ، پویه های اخلاقی ، قیدهای اجتماعی و تأکید و تصدیق اعمال و حتی نیازمندی های عملی نقل می شوند. او می گفت اسطوره برای انسان ابتدایی همان چیزی معنا می دهد که داستان مقدس آفرینش و هبوط و رستگاری از راه قربانی کردن مسیح بر صلیب ، برای یک مسیحی معتقد و متدین.
زیگوند فروید ( ۱۹۳۹-۱۸۵۶ م) و پیروان نحلة روانکاوی او اسطوره را نمادی از زیست - بومی درونی ذهن ناهشیار تعبیر و تفسیر می کردند و ریشة آن را در پویش های روان ـ جنسی بشر و توجیه کننده آرزوهای ناخودآگاه ، ترس ها و میل های جنسی می دانستند.
کارل گوستاویونگ( ۱۹۶۱-۱۸۷۵ م) روان شناس و روانکاو سوئیسی ریال و پیروانش چنین می پندارند که اساطیر نمایانگر درونمایه های ناخودآگاه جمعی هستند که به صورت های مثالی مادر، کودک ، قهرمان ، نیرنگ کار و غول در می آیند این ها همه قالب های صوری ذهنیتی ساده هستند و تجربیات زندگی مزدی تعیین می کند که این صور ذهنی مثالی در چه شکلی تبیین گردند.»( علی بلوک باشی ، ۱۳۷۹، ص ۳۴)
این گروه می گویند اساطیر همة جهان مضامین مشابه دارند که باز تابنده ناخودآگاه و جمعی واحد و مشترکی هستند. اسطوره ها در شیوه عملکرد خود و تأثیر محیط فیزیکی ، اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی هر فرهنگ را در نمونه های مثالی نشان می دهند.
میرچاو الیاد( ۱۹۸۶-۱۹۰۷ م) مردم شناسی و تاریخ نگارادیان ، اساطیر را جوهر دین و برآمده از تجربه های اصیل دینی می انگاشت و آن ها را داستان مینویی و حدیث واقعیت ها می دانست که اصل و پیدایش جهان و جانوران و گیاهان و انسان و همة وقایع اولین هستی و اصلی » جهان را بیان می کنند.
او می گفت دنیایی باستان شکل های گوناگونی از دین و باورهای دینی بودند که هم زمان همراه هم وجود داشتند مانند انواع تک خدایی و چند خدایی به هر دو صورت ، نرینة و مادینة چیره گر ، پرستش طبیعت و پرستش نیاکان تجربه دینی مقدس به اساطیر ساخت و کارکردی صعودمند می داد.
« کلودلوی ـ ستروس(۱۹۰۸ م) بنیان گذار مکتب ساختگرایی در مردم شناسی ، اساطیر را ساخت هایی مجرد و در تقابل با قصه های روایی و نمادهایی از تجربیات بشر در زندگی می انگارد. او معتقد است که همه ذهن های بشری همانند یکدیگرند و در شیوه هایی که در حل مسایل و مشکلاتشان به کار می برند، این همانندی آشکار می گردد. بنابراین ، اساطیر تولیداتی هم سان از اذهان هماننداند و همه یک ساخت واحد و مشترک دارند.
لوی استروس اسطوره را مانند زبان ، کالا و زن در نظام های زبانی ، اقتصادی و خویشاوندی و جمعی از وجهای ارتباطی میان افراد یک جامعه یا قوم می داند و می گوید عناصر ترکیب دهندة اسطوره ، یعنی شخصیت ها و اشیاء و واقعه های آن ، به تنهایی و فی النفسه معنا نمی دهند و در پیوند با یکدیگر و در یک مجموعه کلی اعتبار و ارزش می یابد و مفهوم و پیام ویژه ای را القا می کنند. به طور کلی اسطوره دارای یک صورت و یک ساخت است. صورت اسطوره ارزش صوری و ادبی آن را می نماید و ساخت اسطوره که صورت نهفته روابط میان عناصر ترکیب دهنده آن است، ارزش معنایی و پیام اصلی و واقعی آن را معین می کند.
اساطیر عموماً ستیز میان نیروهای مخالف و متضاد با یکدیگر ، مانند زندگی و مرگ ، یا طبیعت و فرهنگ را آشکار می کنند. برای کشف و دریافت مفهوم و معنای اسطوره ای خاص باید اندیشه را روی ساخت آن اسطوره و نه بر محتوی داستان یا هر یک از معانی نمادین آن متمرکز کرد.
در هر اسطوره عناصری از رخدادهای تاریخی ، واقعیت های اجتماعی ، نهادهای اقتصادی و نظام های اعتقادی ـ آیینی با یکدیگر در آمیخته است. رمز استمرار و پایداری اسطوره های در میان مردم نسل های گوناگون و در دوره های پیاپی زندگی اجتماعی مردم وجود بن مایه های نیرومند فرهنگی ـ اجتماعی و دینی آنهاست. »( علی بلوک باشی ، ۱۳۷۹ ، ص ۲۴)
از دیدگاه جامعه شناختی ، اسطوره نه یک روایت مقدس که مجموعه ذهنیت اجتماعی یک گروه اجتماعی است و نظام ارزش های پنهان در آن را در بر می گیرد؛ و چنین است که اسطوره همیشه مربوط به گذشته نیست و در جامعه نو نیز پدیدار می شود و پیدایی چنین نمودی ارجاع به گذشته است.
اساطیری که پدیده های طبیعی خارق العاده یا گهگاهی را بیان می کنند.
اساطیری که خاستگاه خدایان را روایت می کنند. اساطیری که به اصل و نسب قهرمانان و خاندان ملل می پردازند. اساطیری که پدیده های طبیعت را بازگو می کنند. اساطیری که تغییرات و رفت و آمد فصول را می گویند. اساطیری که اصل جانوران و نسب آدمیان را تعیین می کنند . اساطیری که تغییر شکل پدیده ها را توضیح می دهند. اساطیری که زندگی پس از مرگ و جایگاه مردگان را معرفی می کنند. اساطیری که درباره ی زندگی دیوان و غولان سخن می گویند . اساطیری که رویدادهای تاریخی را شرح می دهند. اساطیری که پیدایش نهادهای اجتماعی یا ساختن وسایل کار را از قهرمانان یا خدایان می دانند.
ادامه دارد...
منبع:balout.ir