l832l
10-19-2014, 07:21 PM
عبد فرار از مردانی بود که تعدادی نوچه و یار داشت که در مواقع ضروری از آنها استفاده میکرد. و بهطور معمول او را احترام میکردند. از این رو عبد فرار به دیگران چندان احترام نمیگذاشت.
روزی جناب آخوند با او برخورد کرده، و به او اعتنائی نفرمود. عبد فرار با تندی به جناب آخوند عرض کرد که چرا احترام نکردی؟!
ایشان فرمود: مگر تو کی هستی؟
عبد فرار در پاسخ گفت: مرا نمیشناسی؟! من عبد فرار هستم!
بیدرنگ مرحوم آخوند میفرماید:
بگو بدانم از که فرار کردهای، از خدا فرار کردهای یا از پیامبر خدا (صلوات الله علیه و آله)؟
و سپس راهش را گرفت و رفت.
صبح فردای آن روز و پس از درس، استاد میفرماید:
یکی از بندگان خدا فوت کرده، هر که مایل است همراه شود تا به تشییع جنازه او برویم.
عده ای از شاگردان همراه او برای تشییع حرکت کردند، امّا در کمال تعجّب دیدند جناب آخوند به منزل عبد فرار رفتند.
آری او از دنیا رفته بود. عجبا!
این همان یاغی معروف است كه آخوند از او به عنوان بنده خدا یاد كرد و در تشییع جنازه او حاضر شد؟! به هر حال تشییع جنازه تمام شد.
روزی جناب آخوند با او برخورد کرده، و به او اعتنائی نفرمود. عبد فرار با تندی به جناب آخوند عرض کرد که چرا احترام نکردی؟!
ایشان فرمود: مگر تو کی هستی؟
عبد فرار در پاسخ گفت: مرا نمیشناسی؟! من عبد فرار هستم!
بیدرنگ مرحوم آخوند میفرماید:
بگو بدانم از که فرار کردهای، از خدا فرار کردهای یا از پیامبر خدا (صلوات الله علیه و آله)؟
و سپس راهش را گرفت و رفت.
صبح فردای آن روز و پس از درس، استاد میفرماید:
یکی از بندگان خدا فوت کرده، هر که مایل است همراه شود تا به تشییع جنازه او برویم.
عده ای از شاگردان همراه او برای تشییع حرکت کردند، امّا در کمال تعجّب دیدند جناب آخوند به منزل عبد فرار رفتند.
آری او از دنیا رفته بود. عجبا!
این همان یاغی معروف است كه آخوند از او به عنوان بنده خدا یاد كرد و در تشییع جنازه او حاضر شد؟! به هر حال تشییع جنازه تمام شد.