PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مجموعه مقالات و موضوعات كاربري روانشناسي



صفحه ها : [1] 2 3 4 5

Borna66
06-13-2009, 12:43 PM
با درود و سلام خدمت كاربران عزيز باشگاه
در اين تاپيك به معرفي
مجموعه مقالات و موضوعات كاربري روانشناسي
پرداخته مي شود.
اميدوارم مورد قوبل شما عزيزان قرار بگيرد

Borna66
06-13-2009, 12:43 PM
مقدمه:

تعلق و وابستگي به جسمانيت وعادت کردن به آن ، دليل بسياري از مشکلات روحي يا حتي از دست دادن لذتهاي بي نهايتي است که خداوند امکان تجربه آن را به بشر داده است ...لذا اولين مرحله و گام در رسيدن به عالم آرامش و در واقع رسيدن به او ، رها شدن از جسم و قطع تعلقات است .
مقاله زير آموزش ساده ترين نوع خود هيپنوتيزم به عنوان Relaxation ، مقدمه اي براي کنترل ذهن ، راز اصلي تمرکز قوا و حذف تنشهاي غير ضروري و زيانبار بدن است .

مراحل يازده گانه:

1- ( شروع خواب مصنوعي )
مکاني ساکت و دنج پيدا کنيد ، آرام روي صندلي اي راحت بنشينيد و يا در جايي نرم دراز بکشيد (گذاشتن موسيقي اي آرام يا صداي طبيعت مي تواند کيفيت کار را بهتر کند). سپس چشمها را بسته و از 10 تا 1 به صورت معکوس بشماريد به طوريکه شماره ها يک در ميان با دم و بازدم تنظيم شوند ، مثلا با شماره 10 ،نفسي عميق بکشيد و 15 ثانيه نگهداريد سپس با شماره 9 بيرون دهيد و همينطور الي آخر. . . در ضمن تصور کنيد لحظه به لحظه و با هر شماره بدن شما سنگينتر مي شود.

2- ( رها سازي پاها )
ابتدا پاي راست خود را از انگشتانش تا کمر(يا تا زانو)در ذهن مجسم کنيد . آن را احساس کنيد و در ذهن خود تصور کنيد که تمام اجزاي آن مثل خمير شل ، گرم و سنگين شود ؛ سنگين سنگين ،اين کلمه را 5 بار تکرار کنيد ؛ وارد جزئيات شويد و سعي کنيد به ترتيب عمل کنيد يعني به خود القا کنيد که پاي راستتان تا کمر از نوک انگشتان ، پاشنه پا ، کف پا، ساق پا، ران و... همه و همه شل ، سنگين و گرم شده اند بعد همينطور پاي چپ(براي اينکار مي توانيد در ذهن خود 5 بار به پاهايتان دستور بدهيد که آرام سنگين و گرم شو و بگوييد لحظه به لحظه پاهايم گرمتر و سنگينتر و شل تر مي شوند . احساس سه کلمهً گرم ، سنگين و شل را مدام در ذهن خود تکرار کنيد .)

3- ( رها سازي تنه )
يک نفس نيمه عميق و آرام بکشيد و همه بدنتان را رها کنيد.حالا عضلات شکم ، سينه ، سرسينه ها و پهلوها را رها کنيد ؛ تصور کنيد تمام قسمتهاي بدنتان شل شده اند لذا اين قسمتها را ، راحت ، آسوده ، شل ، سنگين و گرم شده باور کنيد ، مي توانيد 5 بار ذهني بگوييد از کمر تا کتفم شل و سنگين شده و لحظه به لحظه گرمتر و شل تر و روانتر مي شود .(به تصوير کشيدن اجزاء بدن در ذهن به صورت ماده اي مثل خمير يا هر ماده اي که در حال وارفتن و روان شدن باشد بسيار کمکتان مي کند)

4- ( رها سازي دستها )
منظور ، قسمت مچ دست تا انگشتان مي باشد ؛ پس ابتدا دست راست و سپس چپ خود را رها و شل کنيد ،دقيقا مانند مراحل قبل ؛يعني تصورکنيد تمام اجزاي دست مورد نظر شل و سنگين شده .بهتر است از نوک انگشتان شروع کنيد و 5 بار به خود بگوييد دست چپم شل و سنگين شده است ،آرام و رها .

5- ( رها سازي کتفها و بازوها )
کتفها و بازوهايتان را شل ، سنگين و بدون هيچ انقباضي قرار دهيد (همانطور که با اعضاي قبلي رفتار کرديد) ، مي توانيد تصور کنيد همينطور که بازوهاي شما سنگين، شل و گرم مي شوند به تدريج مثل خميري نرم ، روان به سوي پاهايتان در جريان است .

6- ( رها سازي سر )
حال نوبت عضلات گردن ، فک ، چانه ، صورت ، لبها ، گونه ها ، پيشاني ، گوشها ، ماهيچه هاي زير چشم و موها رسيده است .تصور کنيد اختيار اين قسمتها دست شما نيست و همه شان شل ، گرم ، سنگين و مايع شده اند ؛ رهايشان کنيد و در ذهن ببينيد صورتتان آرام و آسوده شل شده است .

7- ( چسباندن پلکها )
اکنون تصور کنيد پلکهايتان شديداً به هم چسبيده اند ، يعني تصور کنيد آنها را با قويترين چسب دنيا به هم چسبانده اند و شما در ذهن خود مجسم کنيد که نمي توانيد چشمهايتانرا باز کنيد آرام آرام عضلات صورت را شل کرده و رهايشان کنيد .

8- ( پاکسازي آلودگيها )
در اين مرحله در ذهن و خيال خود تصور کنيد هوايي زلال و شفاف (ترجيحا قابل رويت) به درون ريه هايتان مي فرستيد به طوريکه اين هوا علاوه بر ريه ها ، به تمام سلولها و اتمهاي اجزاي ديگربدن نيز وارد شده و همه عضلات داخلي و ماهيچه ها و مغزتان را پاک پاک پاک ، صاف و زلال و شفاف مي کند و به همين دليل هواي وارد شده سياه رنگ مي شود ؛ پس در بازدم ، آن رنگ سياه که در واقع بيماريها ، نقطه ضعفها ، ناراحتي ها و مشکلاتتان است بيرون مي رود . اين تنفس شامل دم پاک و بازدم سياه رنگ را مرتب تکرار کنيد و تصور کنيد که با بيرون رفتن تنشها و بيماريها به صورت دود سياه ، لحظه به لحظه شادابتر و سرحالتر مي شويد و رفته رفته رنگ سِاه بازدمها نيز کمتر مي شود تا آنجا که هم دم و هم بازدمتان زلال و شفاف و پاک مي شوند و در واقع تمام سلولهاي بدنتان را پاک و تميز و جوانتر شده مي بينيد .

9- ( افزايش کيفيت آرامش )
تصور کنيد کنار دريا در ساحلي بسيار زيبا يا کنار رودخانه اي جنگلي يا در باغي سرسبز و آرام يا روي تشکي نرم و لطيف يا قايقي راحت در وسط اقيانوسي آرام زير گرماي مطلوب خورشيد ونسيم خنک پرطراوتي(و خلاصه هر مکان و فضاي آرامشبخشي که بودن در آنجا را دوست داريد )دراز کشيده ايد ؛ احساس کنيد که نسيم دريا يا صداي آب شما را آرام و آرامتر مي کند ، خورشيد به صورت حرارتي مطبوع بر شما مي تابد و بدنتان را نوازش و گرم مي کند . حالا در ذهن بگوييد لحظه به لحظه آرامتر مي شوم ، دستهايم ، پاهايم ،کمرم ،سينه ام ،شکمم ،عضلات صورتم همه سنگين و سنگين تر مي شوند .دست چپم ، سنگين شده سنگين سنگين ، دست راستم شل و آرام شده سنگين سنگين ، گرم گرم ؛ هر نفسي که مي کشم مشکلات ، تنشها ،بيماريها و انقباضها از بدنم حذف ميشود و من آرام و راحتم ، پاهايم ، سينه ام و سرم سنگين و گرمند ، من راحتم من آرامم . در اوج نشاط وآرامش ، آسوده و راحت ، رها و آزاد و شاد و اميدوار .(دقت کنيد که تکرار اين کلمات و تصور کردن دوباره اجزاي بدن به صورتي آرام در افزايش کيفت آرامش شما بسيار مهم است).

10- ( تلقين خواسته ها)
اين مرحله ، مرحله تلقين دقيقتر آمال است ؛ هر چه مي خواهيد و هر آرزوئي که داريد به صورت جمله اي کوتاه در ذهن خود بيان کنيد مثلا بگوئيد من هر لحظه به لحظه و روز به روز از هر لحاظ بهتر مي شوم يا من در درسها يا کارم موفق هستم ،يا من ثروتمندم ،يا من سالمم . حتما اين جملات را به زبان حال (نه اينکه از اين به بعد مي خواهم باشم)و با ساختاري مثبت بيان کنيد (ا زکلمات منفي و کلمه نه خودداري کنيد) . جملات را چندين بار تکرار کنيد و تصور کنيد که به هدف خود رسيده ايد .دوستان را ببينيد که برايتان شادماني مي کنند ، صداها را بشنويد که به شما تبريک مي گويند ، افراد و دوستان شما را در بغل کرده مي بوسند و موفقيتتان را تبريک ميگويند ، احساس بسيار بسيار خوبي داريد .خوش به حالتان.

11- ( بيدار شدن از خواب مصنوعي )
آرام آرام از 1 تا 10 بشماريد ، با هر شماره تنفس را تندتر کنيد کوتاه و سريع ، و به خود بگوييد وقتي به 10 رسيدم چشمهايم را باز مي کنم ، شاداب و سر حالم ، کاملا با نشاط و سرحال ، خوشحال و پر انرژي . انگشتان پاي راست را تکان بدهيد ، آنگاه انگشتان پاي چپ ،ساق پاي راست و ساق پاي چپ ؛رانها را به حرکت درآوريد ؛ پاها را بالا بياوريد ؛ دستهايتان را تکان دهيد ؛ گردنتان و عضلات صورت را منقبض کنيد ، تکان بخوريد ، شاد و سر حال چشمها را باز کنيد و بعد از 30 ثانيه بنشينيد با اين عمل شما امواج آلفا مغز خود را فعال مي کنيد .( تذکر مهم اينکه در مرحله 11 حتما با تلقين معکوس ، حالت سنگيني و کرختي بدنتان را حذف کنيد مثلا بگوييد پاي چپم سبک شده ، دمايش عاليست و راحتم ، همچنين حتما تلقين کنيد من بعد از بيداري شاد و سرحال و پر انرژي مي شوم ، تمام اعضاي بدنم در حالت عادي راحتتر و پر انرژي اند.)

نکاتي بيشتر:


تقسيم کردن بدن به اجزاي بيشتربدين منظور است که عمل تن آرامي به آساني امکانپذير شود .زيرا مغز فرمانهاي جزئي را سريعتر از فرمانهاي کلي به اجرا مي گذارد . پس بدن خود را قسمت به قسمت شل کنيد تا به مرحله مفيد و موثر تن آرامي برسيد.
مثالها ، ترتيب و جملاتي که در اين مراحل آورده شده بود بي شک ثابت نيستند ؛ بخصوص در مراحل 8 ،9 و 10 تا آنجا که مي توانيد قوه تخيلتان را به کار بگيرد .طبيعتا پس از انجام يکي دو بار مي توانيد متناسب سيستم روحي ، جسمي و نيازهاي خود آنها را تغيير دهيد و سعي کنيد تمام مراحل را براي خود سفارشي(Customize)کنيد .
با توجه به تکنيکهاي NAC (علم تداعي عصبي شرطي ) در ابتداي مرحله 11 که شروع به برگشت به حالت عادي مي کنيد در ذهن خود تصور کنيد مثلا دست چپتان را مشت کرده ايد . بعدها در مواقع ضروري ، هر وقت و هر جا ، در جمع ، ماشين و محيطي شلوغ يا پرتنش که شما اين کار يعني مشت کردن دست چپتان را انجام دهيد و چشمهايتان را ببنديد ، بلافاصله احساس آرامش مي کنيد و امواج آلفا ، مغز شما را شاد مي کنند.
در ضمن ذکر اين نکته نيز لازم است که منظور از گفتن فلان جمله در مراحل مذکور آن نيست که آنها را به زبان بياوريد بلکه بايد طوري بيان و احساس شود که کل وجود شما جملات مورد نظر را فرياد کند.
مي توانيد جملات مورد نظر را با تنظيم زمانبندي مناسب ،همراه موسيقي اي ملايم بر روي يک نوار کاست ذخيره کرده و از آن در حين انجام دادن مراحل استفاده کنيد .
مسلما رفتن به حالت Relaxation و اعمال مشابه براي عوض کردن اجتماع يا آدمهاي اطرافتان نيست بلکه روشي است تا شما را با روحتان آشتي دهد و قدرتهاي نامتناهي اي که خداوند متعال در اختيارتان قرار داده را به کنترل شما درآورد تا بوسيله آنها بتوانيد در برابر محيط ، موقعيتها ، فرصتها و افراد پيرامونتان بهترين تصميم و عکس العمل را به کار بنديد ...

Borna66
06-13-2009, 12:44 PM
هری جان خیلی موضوع جالی رو ایجاد کردید ممنون ...
من بشخصه خیلی از هیپنوتیزم خوشم میاد .
سایت ایران هیپنوتیزم رو دانلود کردم ...حجمش خیلی کمه کمتر از 100 کیلو بایت.ولی موضوات جالبی مثل :
1-پاندول شورل
2-كشش به عقب يک
3-كشش به عقب دو
4-پرواز دست
5-قفل شدن پلكها
6-قفل شدن دستها
7-القاء آرامش و بسته شدن پلكها
8-تلقين هاي عميق سازي يک
9-تلقين هاي عميق سازي دو
10-تلقين هاي پيش از القاء خلسه
11-القاء خلسه هيپنوتيزمي به روش كشش به عقب

Borna66
06-13-2009, 12:44 PM
قانون طلايي ازدواج موفق
1) سعي كنيد بيشتر از آن كه در انتظار دريافت چيزي از همسرتان باشيد، چيزي به او ببخشيد. اگر هدف شما ايجاد حس رضايت و خوشبختي در همسرتان باشد، مطمئن باشيد فرصت هاي بي شماري براي رسيدن به اين هدف پيدا خواهيد كرد. در اين صورت شما نيز از لطف و محبت همسرتان برخوردار خواهيد شد. زيرا انسان ها همواره سعي مي كنند خوبي هاي ديگران را جبران كنند.

۲) وقتي همسرتان به شما توهين مي كند، سكوت كنيد و با او مقابله به مثل نكنيد. زيرا با اين كار از بروز بسياري از بحث هاي غير ضروري جلوگيري مي كنيد. اين لحظات به سرعت سپري خواهند شد و شما مي توانيد در زمان بهتري با همسرتان درباره رفتارش صحبت كنيد.

۳) از همسرتان انتظارات غيرواقعي نداشته باشيد. اجتناب از انتظارات غيرواقعي مي تواند از بروز بسياري درگيري ها، عصبانيت ها و سرخوردگي ها جلوگيري كند. انتظار نداشته باشيد همسرتان كامل و بي نقص باشد. در ضمن هيچ گاه او را با ديگران مقايسه نكنيد.

۴) سعي كنيد نسبت به همه چيز ديدي مثبت داشته باشيد.

۵) به راه هايي فكر كنيد كه مي توانيد همسرتان را نسبت به انجام كارهايي كه دوست داريد ترغيب كنيد. اگر اين روش مؤثر نبود روش هاي ديگر را امتحان كنيد و به ياد داشته باشيد كه تحسين و تعريف به موقع مي تواند يك انگيزه قوي باشد.

۶) اهداف خود را طبقه بندي كنيد و افكار خود را بر مهم ترين هدفتان يعني داشتن يك محيط خانوادگي آرام و شاد متمركز كنيد.

۷) هيچ گاه با همسرتان وارد جنگ قدرت نشويد. به جاي اين كار با او به توافق برسيد.

۸) همسرتان را به خاطر اشتباهاتش سرزنش نكنيد. در عوض سعي كنيد روشي در پيش بگيريد كه از تكرار اين اشتباهات جلوگيري كند.

وقتي شما همسرتان را به خاطر اشتباهاتش سرزنش مي كنيد، احساسات او را جريحه دار مي كنيد و باعث آزار او مي شويد.

۹) در زمان حال زندگي كنيد. اشتباهات و وقايع تلخ گذشته را فراموش كنيد و سعي كنيد شرايط زندگي امروزتان را تغيير دهيد.

۱۰) همواره از همسرتان بپرسيد: براي اينكه زندگي ما شاد و دلپذير باشد، من چه كاري مي توانم انجام بدهم؟

Borna66
06-13-2009, 12:44 PM
زبان بدن
برخی از كارشناسان بر این باورند كه مدل موی شخص می‌تواند نشان‌گر تصویر شخصی, كیفیت زندگی, میزان عملگرایی, خودنمایی, اثرگذاری و پایگاه اجتماعی و اقتصادی فرد باشد. برخی نیز بر این باورند كه موی شخص می‌تواند نشانگر بالندگی عاطفی و ناحیه‌ی زیستی باشد.
برخی از كارشناسان بر این باورند كه مدل موی شخص می‌تواند نشان‌گر تصویر شخصی, كیفیت زندگی, میزان عملگرایی, خودنمایی, اثرگذاری و پایگاه اجتماعی و اقتصادی فرد باشد. برخی نیز بر این باورند كه موی شخص می‌تواند نشانگر بالندگی عاطفی و ناحیه‌ی زیستی باشد. مفاهیم مختلف مدل‌های مختلف مو را در طول دهه‌های گذشته از نظر بگذرانید. فرضاً, در دهه‌ی60و 70 قرن بیستم موی بلند شخص نشانه‌ی عصیان‌گری و شورشگری بود, اما امروزه در دهه‌ی ۹۰ یك راننده‌ی كامیون بیابان نیز موهایش را بلند می‌كند تا بسان سلطان موسیقی راك جلوه كند. باید توجه داشت كه موهای بلند دخترك 15 ساله تفسیر متفاوتی با موهای بلند یك زن ۵۵ ساله دارد. در هر صورت, در این قسمت حتی‌المقدور اسرار شناخته شده‌ی انواع مدل مو را در اختیار شما قرار می‌دهیم. باید توجه داشت كه نشانه خوانی باید همراه با نشانه‌های آشكار سایر ویژگی‌های فرد باشد تا بتواند فرد را به سوی تشخیص درست رهنمون شود. موی مردان موی بلند و موی كوتاه _ باور غالب این است كه موی كوتاه نشانه‌ی محافظه كاری و سازگاری و موی بلند نشانه‌ی ماهیتی هنری و عصیان‌گری است. این باور گهگاه درست می‌نمایاند؛ ولیكن در همه‌ی موارد این گونه نیست, زیرا موهای بسیار كوتاه می‌تواند نشانه‌ی موارد زیر باشد: فرد احتمالاً اهل ورزش است؛ در حال طی كردن دوره‌ی نظام بوده و یا این كه در گذشته یك نظامی بوده است؛ شخص در سازمان و یا اداره‌ای كار می‌كند كه مجبور است مویش را كوتاه نگه دارد؛ این امر می‌تواند نشان‌گر گرایشات هنری, عصیان‌گری و مدگرایی باشد (در صورتی كه مو به طور غریبی رنگ شده باشد و یا این كه بسیار كوتاه باشد)؛ ممكن است نشانه‌ی محافظه‌كاری فرد باشد؛ احتمالاً شخص به نوعی مشغول درمان بوده و یا این كه این امر از ضرورت درمانی ناشی شده است؛ احتمال دارد فرد این گونه بپندارد كه جذابتر می‌نمایاند؛ فرد به دلیل راحتی و سهولت كاری, موی كوتاه را ترجیح می‌دهد. اگر چه تامل در خصوص موارد بالا می‌تواند برای تشخیص ماهیت اشخاص راهگشا باشد, لیكن بسندگی صرف به این ذهنیات و كلیشه‌ها می‌تواند بازدارنده باشد. موی آراسته: مردی كه با موی آراسته, سشوار كرده و تافت زده ظاهر می‌شود و این امر را با لباس و كفش گرانقیمت همراه می‌كند, خواهان به رخ كشیدن موقعیت و پایگاه غبطه‌برانگیز اجتماعی و شغلی خود است. این حالت می‌تواند نشانه‌ی كامیابی اقتصادی, خودمهم پنداری و اثرگذاری بر روی دیگران باشد. معمولاً مردان این گونه برای موی سر خویش سرمایه‌گذاری پولی و زمانی نمی‌كنند. در هر حال, استنباطی كه از این حالت می‌توان كرد این است كه چنین مردانی بدین وسیله قدرت, توان مالی و برتری پایگاه اجتماعی خویش را به رخ دیگران می‌كشند. بعلاوه, همین برداشت را می‌توان به ناخن‌های آراسته نیز تعمیم داد. نشانه‌های مرتبط با ریزش, كم پشتی و طاسی سر مردانی كه معدود تارهای موی باقیمانده بر روی سر خود را با دقت و وسواس محسوسی شانه می‌كنند و به اصطلاح به آن حالت می‌دهند, در واقع بدین وسیله خودخواهی خود را نشان داده و در عین حال نسبت به قضاوت و داوری دیگران غافل هستند. زمانی كه من با چنین مردانی برخورد می‌كنم, نخستین سوالی كه به ذهنم خطور می‌كند این است كه آیا این مرد نمی‌داند كه ما چشم داریم و همه چیز را می‌بینیم. نكته‌ی قابل توجه این كه این برداشت‌ها وحی منزل نیست و در همه‌ی حالات استثنا به چشم می‌خورد. استفاده از كلاه گیس و كاشتن و ترمیم موی سر: مردانی كه با ترمیم موی سر خویش كم پشتی و یا ریزش آن را جبران می‌كنند, بدین وسیله نخوت و فقدان اعتماد به نفس خویش را نشان می‌دهند. بعلاوه, بدین وسیله فرد با جذاب نشان دادن خویش اعتماد به نفس از دست رفته را كسب می‌كند. در هر صورت, از نشانه‌های این نوع اقدامات ترمیمی مردان می‌توان به مواردی چون برخورداری از امكانات مادی, نقص زدایی و ظاهر گرایی اشاره كرد. استفاده از انواع كلاه‌ها: مردان طاسی كه از كلاه بیس‌بال برای پوشش این نقیصه‌ی خود استفاده می‌كنند, در واقع در برابر پیر شدن از خود مقاومت نشان می‌دهند. در این ارتباط باید به این نكته توجه كرد كه بسیاری از مردان طاس برای حفاظت از فرق و كاسه‌ی سر خویش در برابر آفتاب سوزان از این كلاه‌ها استفاده می‌كنند؛ لیكن اگر مردان طاس در منزل نیز از این كلاه‌ها استفاده می‌كنند, این امر می‌تواند نشان‌گر فقدان خودباوری و اعتماد به نفس باشد. موی رنگ شده: مردانی كه موی سر خود را رنگ می‌كنند, عمدتاً خواهان پوشاندن موهای سفید خود هستند و بدین وسیله خود را جوان می‌نمایانند. روشن است كه این وسیله در همه‌ی حالات و مقاطع سنی نمی‌تواند راهگشا باشد. فرضاً چنان چه مرد ۷۵ ساله‌‌ای دارای موهای مشكی یك‌دست باشد, در آن صورت پنهان‌كاری كاملاً بی‌مورد است. در هر صورت, از ویژگی‌های این اشخاص می‌توان به خودخواهی, واقعیت گریزی و بسان كبك عمل كردن اشاره كرد.

Borna66
06-13-2009, 12:44 PM
مهارت استفاده از تلفن
به موقع به تلفن پاسخ دهيد

اگر ممكن است به تلفن بعد از اولين يا دومين زنگ پاسخ دهيد. اين كار به تلفن كننده اين حس را مي دهد كه شما مسئول و كارآمد هستيد. گاهي اوقات ممكن است از جواب دادن به تلفن به خاطر انجام يك كار فوري خودداري كنيد و يا شايد از ميزتان دور باشيد، اما تلفن محل كار نبايد بيش از ۴ بار زنگ بخورد.
بي توجهي به تلفني كه زنگ مي زند يك راه حتمي از دست دادن تلفن هاي مهم و آتشي كردن كساني است كه سعي دارند با شما ارتباط برقرار كنند. بارها تجربه شده كه بي توجهي به يك تلفن سرنوشت كاري را تغيير داده است و يا اينكه تلفني زنگ مي زند، زنگ مي زند... بدون هيچ جوابي. در اين گونه مواقع همه عصباني مي شويم و فكر مي كنيم چه شركت يا سازمان بي مسئوليتي كه اجازه مي دهد تلفن اين همه مدت بي پاسخ بماند. اگر در حالي كه دور از تلفن هستيد كسي در دفترتان نيست كه تلفن ها را پاسخ دهد، شماره را به يك متصدي اطلاعات و يا فرد ديگري كه حاضر است پاسخگو باشد منتقل نماييد. به آن شخص بگوييد كجا مي رويد و چه موقع بازمي گرديد شماره تلفن جايي را كه مي رويد نيز به او بدهيد، سپس پيامهايتان را دريافت و فوراً بررسي كنيد.وقتي پاسخ مي دهيد، سلام كافي نيست. حداقل نام واحد كاري خودتان را بگوييد. با اين كار به تلفن كننده ها اطلاعاتي را كه نياز دارند، مي دهيد. همچنين آنها را وادار مي كنيد خودشان را در پاسخ معرفي نمايند. اين مورد هم چنين نشان مي دهد شما منضبط و آماده خدمت رساني هستيد.
اين قاعده وقتي كه تلفن شخص ديگري را هم پاسخ مي دهيد به كار مي رود. بنابراين تلفن كننده ها متوجه خواهند شد كه شخصي مسئول كمك به آنهاست.طبيعي است كه هيچ تلفن كننده اي دوست ندارد سردوانده شود. بنابراين اگر فرد را به شخص ديگري مرتبط نماييد، اول توضيح دهيد كه چرا و به كجا تلفن را وصل مي كنيد و در مواردي كه ممكن است تلفن قطع شود، شايد بهتر باشد به او يك شماره تلفن بدهيد.

تلفن ها را خودتان بررسي كنيد
حتي الامكان خودتان تلفن ها را پاسخ دهيد. داشتن دستياري مانند منشي يا متصدي اطلاعات كه تلفن ها را انتخاب مي كند، وقت را هدر مي دهد و باعث ناراحتي تلفن كننده ها مي شود. تلفن كننده ها از اين مسئله كه دردسترس هستيد و به آساني با شما ارتباط برقرار مي كنند، قدرداني خواهند كرد. هم چنين تماس هاي تلفني لازم را خودتان برقرار كنيد .
در صورتي كه مجبوريد، به خاطر اينكه كاراتر باشيد، كسي را به انتخاب تلفن ها بگماريد، دقت نماييد كه آيا آن فرد مؤدبانه و مناسب به تلفن ها پاسخ مي دهد يا خير. اجازه ندهيد تلفن كننده ها احساس نمايند بين آنها فرق مي گذاريد. عباراتي مانند بگويم چه كسي تلفن كرده؟ يا، بدتر، شما؟ وي را به چالش وامي دارد. سؤالي مانند اينكه آيا ايشان شما را مي شناسند؟ تهاجمي است. چون باعث معذب شدنش مي شود كه آيا او را به خاطر مي آوريد يا نه و اينكه هر تلفن كننده اي كه شناخته نشود شانس برقراري ارتباط با شما را ندارد. در مقابل بايد پرسيده شود مي توانم به او بگويم چه كسي تلفن مي زند؟

از عباراتي كه لاجرم پاسخ هاي نامناسبي را پيش مي آورد، حتي اگر عيناً توسط تلفن كننده مطرح نشود، اجتناب نكنيد. عباراتي مانند:
آيا او مي داند شما از كجا زنگ مي زنيد؟
دليل تماستان چيست؟
شما از كدام شركت يا سازمان زنگ مي زنيد؟
مشكل چيست؟
اگر قصد داريد فقط با افراد خاصي صحبت كنيد از منشي بخواهيد اول بگويد شما مشغول هستيد و سپس بپرسد، مي توانم به او بگويم چه كسي زنگ زده است؟ اگر تلفن كننده شخصي است كه مي خواهيد با او صحبت نماييد معاون يا منشي مي تواند بگويد: او در حال حاضر اينجاست يا اجازه بدهيد ببينم مي توانم او را پيدا كنم.

گزينشگر تلفن بايد توضيحي درباره اينكه چرا در دسترس نيستيد فراهم كند. بهتر است بگويد: او در حال حاضر شديداً گرفتار است، با خط ديگري صحبت مي كند و يا پشت ميزش نيست.
اين توضيحات بهتر از اين است كه بگويد او در دسترس نيست يا او نمي تواند بيايد پاي تلفن. ارائه اطلاعات بيشتر نشان مي دهد كه شما صادق هستيد. بنابراين تلفن كننده كمتر احساس مي كند كه مزاحم بوده است يا بين وي و ديگري فرقي قايل شده ايد.
اگر شما گزينشگر هستيد يا به تلفن هاي فرد ديگري پاسخ مي دهيد، هميشه به تلفن كننده كمك كنيد تا شخص مورد نظر را پيدا كند يا پيام او را بگيريد و شخصاً پيگير باشيد و ببينيد فرد مناسب آن پيام را مي گيرد يا نه. از آن شخص نخواهيد كه بعداً تماس بگيرد، اين بي توجهي به وقت تلفن كننده است.
ضمناً وقتي پيام تلفني را مي گيريد با دقت گوش كنيد و همه نكات را بنويسيد. نام شخص يا سازمان تلفن كننده، شماره تلفن و ديگر روش هاي دسترسي را يادداشت نماييد. حتي وقتي آنها در عجله هستند، اگر بار اول اطلاعات را به طور واضح نشنيده ايد، از آنها بخواهيد نام هاي ذكر شده را دوباره تلفظ يا هجي كنند. پيام را به طور كامل و صحيح بگيريد و به اميد اينكه آن تلفن مي تواند تكرار شود، نباشيد.

احترام به تلفن كننده
هيچ كس نمي خواهد پشت خط منتظر بماند. اما اگر كاري ضروري پيش آمد ابتدا توضيح دهيد كه چرا خط را ترك مي كنيد و چه مدت مي رويد. از تلفن كننده خواهش كنيد اگر مي تواند منتظر بماند، بگذاريد به درخواست شما پاسخ دهد و قبل از اين كه نظرش را بگويد او را منتظر نگذاريد. البته با اين خواهش اكثراً موافقت و از ادب و نزاكتتان سپاسگزاري مي شود. وقتي به مكالمه برگشتيد از آن فرد به خاطر انتظار و صبرش تشكر كنيد.
مطمئن شويد كه تلفن كننده بيش از ۱۵ تا ۳۰ ثانيه منتظر نمي ماند. اگر مدت زمان بيشتري بايد از تلفن دور شويد بگوييد در صورت امكان بعداً به او زنگ مي زنيد. قول بدهيد كه در يك زمان مشخص تلفن خواهيد كرد و حتماً اين كار را انجام دهيد.

صدايتان را شاد نگه داريد
هر كسي ممكن است يك روز بد داشته باشد، اما اين دليل نمي شود آن را طي مكالمه تلفني منتقل كند. عصبانيت، بي صبري و يا يك كسالت ساده به طور واضح از طريق تلفن منعكس مي شود و تلفن كننده را تحت تأثير و در يك موضع دفاعي قرار مي دهد. اگر در حين مكالمه تلفني مهربان نباشيد و با خشونت صحبت كنيد، ممكن است مردم راهشان را جدا نموده و از صحبت كردن با شما اجتناب نمايند. يا ممكن است براي ارتباط هاي بعدي مشكل داشته باشند. بنابراين تلاش كنيد كه در سراسر مكالمه مطلوب و هشيار باشيد.
وقتي افراد در وقت نامناسبي تلفن مي كنند، بپرسيد آيا مي توانيد بعداً به آنها زنگ بزنيد و زماني را براي تماس مشخص كنيد. يك قاعده خوب اين است كه با تلفن كننده به طريقي رفتار كنيد كه گويي در خانه يا اداره مهمان داريد. به اين طريق احترام و حسن نيت آنها را بدست خواهيد آورد. برخورد خوب به شما و شركتتان در ايجاد يك تصوير عمومي مناسب كمك مي كند.

حالا به اين نكات دقت كنيد
آيا تا به حال گوشي را در حدود ۱۰ سانتي متر دور از گوشتان نگه داشته ايد تا صدا را كم كنيد؟ يا تلاش كرده ايد جملاتي را كه شخص در آن طرف خط مي گويد بازسازي كنيد؟ اگر پاسختان مثبت است، پس مي دانيد چقدر مهم است كه با يك صداي مناسب صحبت نماييد. اندازه و وضوح صدا در كارايي ارتباطات تلفني نقش دارد.

وقتي تلفن مي زنيد گوشي را روي گوشتان بگذاريد و بخش دهاني را نزديك لب ها نگه داريد و واضح و معمولي صحبت نماييد. اگر مردم گفته هاي شما را نمي فهمند به خاطر اين است كه سريع صحبت مي كنيد. پس يك تلاش جدي به كار ببنديد تا شمرده صحبت كردن عادتتان شود. اين اصول به نظر ابتدايي مي آيد اما بسياري از اوقات رعايت نمي شوند و در نتيجه باعث مخدوش شدن ارتباطات و استيصال شنونده مي گردند.

مكالمات كوتاه زمان را ذخيره مي كند. همه افراد از يك حد معين مكالمات شخصي لذت مي برند. مانند: حال شما چطور است؟ يا، سفرتان چطور بود؟ اما مكالمات شخصي طولاني يا بي هدف حرف زدن مناسب نيست و اكثر مردم را كسل مي كند.
وقتي مي خواهيد يك تماس تلفني برقرار كنيد يا انتظار يك تلفن را داريد به جاي آشفتگي برنامه ريزي نموده و به موارد مكالمه فكر كنيد. نكات اصلي را كه مي خواهيد درباره اش صحبت نماييد، بنويسيد و در حين مكالمه به يادداشت ها رجوع و هر نكته را كنترل كنيد. اين تكنيك كمك خواهد كه روي موضوع اصلي متمركز بمانيد. اگر حين صحبت يك موضوع غيرمنتظره پيش مي آيد و به اطلاعات بيشتري نياز داريد، آن را براي تلفن كننده توضيح دهيد و براي يك تلفن ديگر همراه با جوابها به توافق برسيد.

پايان راضي كننده براي يك مكالمه
وقتي مي خواهيد مكالمه را به پايان ببريد، حتي اگر از نتيجه آن راضي نيستيد، مهربان و باوقار باشيد. نكاتي را كه روي آن توافق داريد و فعاليت هايي را كه بايد انجام دهيد، خلاصه كنيد و از طرف مكالمه به خاطر وقتي كه صرف كرده، تشكر نماييد. بنابراين آن فرد مي داند كه شما مي خواهيد مكالمه را تمام كنيد. بعد از خداحافظي بهتر است اول فرد تلفن كننده ارتباط را قطع كند. وقتي شما اين كار را مي كنيد، گوشي را محكم روي دستگاه نگذاريد، چرا كه اين مسأله يك اثر منفي دارد.
دنبال كردن اين راهكارهاي ساده شما را در رأس گروهي قرار مي دهد كه با همكاران، رؤسا، ارباب رجوع ها و ... در ارتباط است. در نهايت ممكن است خودتان را در ارتباط بيشتر با مكالمه هاي تلفني بيابيد، چون مردم دوست دارند كه با شما سروكار داشته باشند. با به دست آوردن مهارت استفاده موثر از تلفن اعتبار خود و محل خدمتتان را بالا ببريد.

Borna66
06-13-2009, 12:44 PM
چهل تمرین خودشناسی
شخصیت شامل ویژگی ها و مختصاتی است كه هر فرد را از سایرین متمایز می كند. شخصیت، سبك زندگی هر فرد را می سازد، مجموعه باورها و اعتقادات، احساسات و رفتار هر فرد را شكل می دهد و نحوه برقراری ارتباط او را با خود، دیگران و هستی تعیین می كند. شیوه ادراك، تجربه اندوزی، تفاهم، ارزیابی، نحوه واكنش و برخورد با مسائل و مشكلات، اجزاء شخصیت افراد را روشن می كند.
شخصیت شامل ویژگی ها و مختصاتی است كه هر فرد را از سایرین متمایز می كند. شخصیت، سبك زندگی هر فرد را می سازد، مجموعه باورها و اعتقادات، احساسات و رفتار هر فرد را شكل می دهد و نحوه برقراری ارتباط او را با خود، دیگران و هستی تعیین می كند. شیوه ادراك، تجربه اندوزی، تفاهم، ارزیابی، نحوه واكنش و برخورد با مسائل و مشكلات، اجزاء شخصیت افراد را روشن می كند. شخصیت دو وجه دارد: یك وجه آن درونی است و یك وجه بیرونی كه از آن محافظت می كند(مانند جمجمه كه از مغز در برابر آسیب ها و لطمات و صدمات خارجی محافظت می كند.) شخصیت ظاهری (بیرونی) پوششی است برای شخصیت باطنی(درونی) از ضربه های روحی و روانی. هر فرد دارای سه مركز یا غریزه است كه به وی كمك می كند تا به زندگی خود ادامه دهد: ۱- غریزه صیانت ذات: در ناحیه شكم واقع شده است. كار اساسی آن آگاه ساختن ما از نیازهایمان است. هنگامی كه این غریزه بیمار می شود، احساس ناامنی می كنیم. ۲- غریزه ارتباطات: در ناحیه قلب قرار دارد و احساسات عاطفی و هیجانی شخص را تولید می كند. هنگامی كه این غریزه خوب كار نكند، دچار احساس تنهایی، ملال و افسردگی می شویم. ۳- غریزه جهت یابی كه در مركز سر قرار دارد و احساس هویت و بودن ما را ایجاد می كند: این كه ما چه كسی هستیم، از كجا آمده ایم و به كجا خواهیم رفت. این غریزه كمك می كند تا هدف و مقصود و مقصد و مفهوم زندگی خویش را بشناسیم. هنگامی كه این غریزه آسیب می بیند، احساس بیهودگی و پوچی می كنیم. در طبیعت و سرشت انسان ها وجوه مشترك فراوانی وجود دارد. افراد دارای رنگ های گوناگون شخصیتی هستند، اما در هر فرد یك رنگ می تواند بر سایر رنگ های برتری و تفوق داشته باشد كه دیگر رنگ ها را تحت الشعاع خود قرار دهد. در واقع این رنگ غالب، رنگ قوی تر شخصیت آن فرد را تشكیل می دهد. این سه مركز، كانون هایی برای استنتاج و ارزیابی و كسب اطلاعات است، مثلاً افرادی كه ناحیه شكمی را ترجیح می دهند، تیپ های خوب، مقتدر و مسالمت جو هستند و افرادی كه ناحیه قلب در آنها برتری دارد، تیپ های دوست داشتنی، اهل عمل و مبتكر هستند و افرادی كه مركز سر در آنها غالب است، تیپ های دانا، صادق و وفادار، شاد و مسرور هستند. هنگامی كه یك مركز بر آن می شود تا وظایف سایر مراكز را انجام دهد آنگاه شاهد اختلالاتی چون عدم تعادل می شویم و یا سرسخت و لجباز افراطی می شویم و یا احساساتی و زودرنج، ولی وقتی كه هر سه مركز به گونه ای آزاد و هماهنگ عمل می كنند احساس رهایی ،اعتدال و آرامش می كنیم. اگر می خواهیم به تكامل برسیم باید تمام جنبه های متضاد وجود خود را كشف كنیم و تمام آنها را مشخص سازیم و تنها به شناخت شماری از آنها اكتفا نكنیم. با معرفتی كه از قطب های متضاد وجود خود پیدا می كنیم، انرژی و نیروی لازم را در خویش بوجود خواهیم آورد، حال آن كه اگر تنها به یك قطب بپردازیم توان دلخواه را از دست می دهیم. صفاتی كه برای شما قابل قبول است، در باطن شما جایگاه خاصی دارد و مشخص و معلوم است، اما صفاتی را كه از دایره شخصیت خود بیرون كرده اید چه بسا به صورت رؤیا و كابوس به خوابتان می آیند و یا آنها را به سوی دیگران فرافكنی می كنید. به همین علت است كه در بعضی اشخاص صفات خوشایند و یا ناخوشایند می یابید. انجام تمرین های زیر به خودشناسی شما كمك می كند. در مورد پرسش های زیر خوب بیندیشید و با دقت پاسخ دهید: ۱- آیا به وضعیت فیزیكی (جسمی) خود رسیدگی می كنید تا بتوانید آن را شاداب و با نشاط نگه دارید؟ ۲- آیا با حالات جسمانی خود مثل خستگی و بیماری كنار می آیید؟ ۳- وضعیت عاطفی و هیجانی شما چگونه است؟ آیا آنها را ابراز می كنید یا به احساسی مخالف با احساسی كه دارید، تظاهر می كنید؟ ۴- عشق خود را چگونه اظهار می كنید؟ ۵- خشم خود را چگونه اظهار می كنید؟ ۶- آیا عواطف شما جسمتان را تحت تأثیر قرار می دهد؟ ۷- آیا می توانید با دیگران برخورد مناسب و همراه با مسالمت و مدارا داشته باشید؟ آیا با دیگران با گرمی و صمیمیت، رفتار می كنید؟ آیا به موقع می توانید خود را از مردم كنار بكشید و در صورت ضرورت از ایشان دور نمایید؟ ۸- آیا خود را آسیب پذیر و ضعیف نشان می دهید؟ آیا برای آزاد ساختن هیجانات خود نیاز به روان درمانی، رفتار درمانی و یا گروه درمانی احساس می كنید؟ ۹- آیا احساسات شما تابع شماست و یا شما تابع احساسات خود؟ آیا احساساتتان آشفته و ناگهانی هستند؟ با احساسات خود چگونه كنار می آیید؟ ۱۰- آیا قواعد ذهنی شما با واقعیت های موجود توافق و هماهنگی دارد؟ آیا نقشه هایی را كه در ذهنتان می پرورید، مبهم و غیر حقیقی می انگارید؟ آیا نیاز دارید كه نقشه های ذهنی خود را با شرایط و اوضاع كنونی وقف دهید؟ ۱۱- آیا افكار آزاردهنده دارید و یا مسائل و مشكلات را كوچك و بی اهمیت تلقی می كنید و خود را به تغافل و بی خبری می زنید؟ ۱۲- آیا می توانید روی موضوع خاصی متمركز شوید و یا در دور باطلی قرار می گیرید؟ آیا نیاز به شناخت درمانی دارید تا افكاری روشن، متمركز و منطبق با حقیقت داشته باشید؟ ۱۳- در تصمیم گیری كدام مركز را برای مشورت انتخاب می كنید و به آن اطمینان دارید؟ تصمیم های عجولانه و شتابزده می گیرید و یا با هیجانات و احساسات خود مشورت می كنید و یا عقل و منطق را ترجیح می دهید(یعنی نظریات مختلف را جمع آوری می كنید تا بتوانید آنها را مورد استفاده قرار دهید)؟
۱۴- تصمیم های مهم زندگی خود را بنویسید و كانون تصمیم گیری خود را در هر یك مشخص كنید و بالاخره كانون ارجح را پیدا كنید كه جسمتان است یا قلبتان و یا ذهنتان؟ ۱۵- هنگامی كه حال خوش و آرامی دارید چه احساس و تفكری نسبت به خود و دیگران و نحوه ارتباط با آنها دارید و اصولاً چه تفاوتی با زمانی كه ناراحت و كج خلق و دلواپس هستید دارید؟ مثلاً قادر به انجام چه كارهایی می شوید كه در موقع بد حالی از عهده آنها برنمی آیید؟ ۱۶- احساسات، اندیشه ها و رفتارهای خود را در زمانی كه حس می كنید، دارید از هم می پاشید و توان مقابله با مشكلات را از دست داده اید، شرح دهید. ۱۷- با موقعیت های تنش زا چگونه برخورد می كنید و چگونه می كوشید تا با پیدا كردن موقعیت مناسب، خود را از این وضع رها كنید؟ آیا برای رهایی از مشكلی كه آزارتان می دهد به روش های نومیدكننده و بی اثر متوسل می شوید؟ ۱۸- چه چیزهایی مانع از آن می شود تا نتوانید كار دلخواه خود را انجام دهید و یا آنچه را در دل دارید به زبان نیاورید؟ ۱۹-چه عواملی شما را از نیرومند شدن و یا عاشق شدن باز می دارد و یا از ابراز احساسات شما جلوگیری می كند و اجازه نمی دهد كه خوش خلق باشید؟ ۲۰- آنچه را كه قادر به انجام آنها نیستید یا اجازه انجام آنها را به خود نمی دهید، به دقت بنویسید. (منظور كارهایی است كه با انجامش می توانید تغییرات اساسی در سبك زندگی و شیوه ارتباطی خود بوجود آورید). ۲۱- چه وسوسه هایی در ذهنتان دارید؟ آیا هیچ یك از این وسوسه ها مسبب مشكلات شما نبوده و یا موجب انحراف خلق و خو و ناسازگاری در شما نگشته است؟ ۲۲- به نظر شما چه خصوصیاتی باعث رشد و بلوغ و كمال فردی می شود؟ آن صفات، ویژگی ها و خصلت ها را فهرست وار بنویسید. ۲۳- از مهارت های مذكور در سؤال قبل، كدامیك را دارا و یا فاقد آن هستید؟ ۲۴- وقتی مضطرب هستید و یا مثلاً دچار خشم و یا هراس شده اید، چه واكنشی نشان می دهید؟ گزینه های زیر را در مورد خود به ترتیب اولویت مشخص كنید: - در خود می خزید و به تفكر می پردازید. - احساساتی می شوید و بدون فكر وارد عمل می شوید. - دیگران را سرزنش می كنید و عیب جو و خرده گیر می شوید. - كارهایی را انجام می دهید كه مطابق تمایلات باطنی شما نیست. - آنچه را كه برای دیگران آشكار است ، انكار می كنید و می كوشید واقعیت را نادیده بگیرید. - و... ۲۵- ما برای چه در این دنیا هستیم و هدف و مقصودما از زندگی چیست؟ خیلی واضح و روشن بیان كنید به طوری كه یك موجود غیرزمینی پاسخ شما را درك كند. ۲۶- اگر فقط یك سال فرصت زنده ماندن و زندگی كردن داشتید چه كارهایی انجام می دادید؟ چرا از هم اكنون این كارها را انجام نمی دهید؟ ۲۷- وظایف شما در زندگی چیست؟ احساس می كنید برای چه كاری ساخته شده اید و از عهده چه كاری بهتر برمی آیید؟ جملات زیر را كامل كند: - دوست دارم چه جور آدمی باشم... - دوست دارم چه فعالیت هایی را دنبال كنم... - رسالت فردی من عبارت است از این كه... ۲۸- چه توقعاتی دارید؟ ۲۹- دنیا را چگونه می بینید؟ (مثلاً عقیده بر این است كه دنیا رحم و مروت نمی فهمد. پس چه تاكتیك و شگردی باید به كار برد تا بتوان در این معركه مغلوب حریفان نشویم و در صحنه كارزار پیروز و سربلند شویم؟) ۳۰- در زندگی چه اشتباهاتی مرتكب شده اید؟ در ازای از دست دادن بعضی چیزها، چه چیزهایی را بدست آورده اید؟ آیا جزو آن افرادی هستید كه عشق را در جایی كه نبوده، جسته اید؟ مثلاً در غذا و... ۳۱- چه هیولایی بر سر راه شما كمین كرده و نمی گذارد تا به شخصیت اصلی و باطنی خود دسترسی پیدا كنید؟ فهرستی از تمام آنچه كه شما را به هراس می افكند، یادداشت كنید (مثلاً از اظهار عقیده می ترسید و یا از عصبانی شدن و ...) ۳۲- كدامیك از ترس ها واقعی است و كدام غیرواقعی؟ آیا هنجارهای شخصیتی و باورهای ذهنی شما نیست كه موجب ترس شما می شود (مثل كمال گرایی، اصرار بر آرام و خونسرد بودن، قوی بودن و ...)؟ ۳۳- اگر شما وارد قلمرو امر و نهی ها شوید و قواعد را بشكنید و یا از این حد و مرز بگذرید، احساس ترس می كنید؟ ۳۴- برای از بین بردن این ترس چه اقداماتی باید انجام دهید و به چه نیرویی نیاز دارید تا بتوانید با این ترس ها مقابله كنید؟ تمام ترفندها و شگردهایی را كه نیاز دارید، فهرست وار ذكر كنید. ۳۵- دو ستون رسم كنید. در ستون اول تمام صفاتی را كه در خود سراغ دارید، بنویسید. در ستون دوم، صفات متضاد را بنویسید، صفاتی كه شما مایل به قبول آنها نیستید. با توجه به پاسخ هایتان به سؤالات فوق، به پرسش های زیر پاسخ دهید. ۱- در دل شما چه می گذرد؟ ادراكات و احساسات شما كدام است؟ با خود و دیگران چگونه ارتباطی دارید؟ ۲- در ذهن شما چه می گذرد؟ باورها، اعتقادات، ارزش ها و افكار شما چیست؟ ۳- از چه می ترسید؟ (از گزینه های زیر یكی را انتخاب كنید.) الف) ابراز خشم، برخورد كردن، ضعیف بودن ب) نیازمندی، شكست، سطحی بودن ج) درد و رنج، انحراف و كژروی، تهی و پوچ بودن ۴- نیازهای شما چیست؟ كدامیك از مجموعه های زیر را ترجیح می دهید؟ الف) نیكوكاری، صلح و آرامش، قدرت ب) عشق، كارایی، اصالت ج) عقل و خرد، وفاداری، شادمانی ۵- كدامیك از مكانیزم های دفاعی زیر را غالباً به كار می برید؟ الف) واكنش سازی (تظاهر و وانمود كردن)، اعتیاد، انكار ب) واپس رانی، همسان سازی، درون نگری ج) انزوا، فرافكنی، تصعید

Borna66
06-13-2009, 12:45 PM
خشونت

سوء رفتار و خشونت از علل عمده بار بيماري در سطح جهان است وانواع زيادي دارد: خشونت بين افراد شامل خشونت با همسر ،و خشونت جمعي به عنوان بخشي از جنگ ها و نسل كشي ها.

خشونت در سال 2000 باعث 700000مورد مرگ در جهان گرديد : حدود 50% اين موارد در اثر خودكشي ،30% در اثر خشونت هاي بين فردي و 20% در اثر خشونت هاي جمعي رخ داد0
خشونت بين فردي:
تعريف خشونت بين فردي عبارت است از «استفاده تعمدي از زور يا قدرت فيزيكي – به صورت واقعي – عليه شخص ديگر كه در عمل يا با احتمال زياد منجر به جراحت مرگ يا آسيب رواني يا محروميت گردد» اين تعريف علاوه بر خشونت از سوي افرادي غريبه ودوستان شامل سوءرفتار با كودكان،همسر ،سالمندان وخشونت جنسي نيز مي شود.
سالانه حدود 40 ميليون كودك مورد سوءرفتار واقع مي شوند تجاوز و خشونت خانوادگي 16%-5% از موارد اتلاف سالهاي زندگي سالم را درميان زنان سنين باروري باعث مي شود.بين 50% -10% از زنان در طول زندگي خود با خشونت بدني از سوي همسران خود مواجه مي شوند علاوه بر مرگ وجراحات ،آسيب هاي عميق سلامت رواني بسياري براي مرتكبين وشاهدان خشونت بين فردي وجود دارد.
خشونت جمعي:
خشونت جمعي اصطلاحي عام تر از جنگ ودعواست اين اصطلاح وقايع همچون نسل كشي را نيز در برمي گيرد و زماني به كار مي رود كه گروهي از خشونت عليه گروه ديگر استفاده ابزاري مي كند تا به هدفي دست يابد.
تاثيرات غير مستقيم خشونت جمعي ناشي از بيماريهاي عفوني ،سوءتغذيه ،جابجايي جمعيت ها، عواقب رواني اجتماعي و تشديد بيماريهاي مزمن است. به عنوان مثال ميزان مرگ ومير در جمعيت هايي كه در اثر خشونت هاي جمعي در روآندا آوراه شده بودند 80 برابر حالت پايه مرگ ومير در اين كشور بود.
قتل ، معلوليت ، آسيب هاي جدي اندام ها وهمچنين بيماريهاي جسماني كه علت رواني دارند از عوارض شايع خشونت است .
علاوه برعوارض وخيم خشونت (مرگ ناشي از جراحات ، قتل وخودكشي اجباري ) آسيب هاي جدي به ارگانها ازجملــه كبــودي ، كوفتگي و شكستگي ها ، آسيب هاي دو.ران بارداري ، بيماريهاي مزمن ومعلوليت هاي گوناگون ازعوارض جسماني خشونت محسوب مي شود .
بيماريهاي جسماني که علت رواني دارند ، ازعوارض پنهان خشونت محسوب مي شوند . بيماريهايي چون سردرد، كمردرد، آسم ، ناراحتيهاي گوارشي ، بيخوابي يارفتارهايي كه سلامت انسان را به خطرمي اندازد ازاين دسته عوارض محسوب مي شوند.
خشونت عوارض رواني آشكارو پنهان بدنبال دارد كه بعضي از اين عوارض تاسالها به طول مي انجامد .
عوارض رواني چون ترس ، يادآوري صحنه خشونت چه در خواب وچه دربيداري ، افسردگي هاي جدي ، گوشه گيري وانزوا از پيامدهاي آشكار خشونت است . همچنين علاوه برعوارض آشكار رنج رواني كه قربانيان تحمل مي كنند معمولاً پنهان بوده واين رنج گاه سالها به طول مي انجامد . دراكثرموارد ، ناتواني وياترس قربانيان ازبدنام شدن منجر به اين مي شود كه موارد خشونت پنهان مانده وبه مراجع ذيصلاح گزارش نشود ويا اشتباه تشخيص داده مي شود .
مبتلايان به عوارض رواني خشونت دچار تحريك پذيري نيز مي شوند كه مي تواند دور باطل خشونت را ايجاد نمايد .
کاهش سوء مصرف مواد، کاهش نا سازگاری های خانوادگی ، افزایش سطح اقتصادی- اجتماعی جامعه، کاهش نا برابری های جنسیتی و کاهش دسترسی به اسلحه از مواردی است که می تواند به کاهش موارد خشونت کمک کند.

Borna66
06-13-2009, 12:45 PM
چهل تمرین خودشناسی
چگونه الهه شادي خود باشيد؟

آیـا تا کنون از خود سوال کرده اید که هدف شما در زندگی
چیـست؟ بـرای چـه بـه ایـــن دنیا آمده اید؟ شما تنها برای
شـاد زیستن به این دنیا قدم نهاده اید و سرنوشت شــمـا
چیزی جز سعادتمندی و شادکامی نیست. شاید فکر کنید
چـنـیـن اتـفـــاقی فقط در افسانه ها رخ می دهـد و فــقــط
شاهزاده های فیلم های والت دیزنی زندگی سراسر شاد
و به دور از هر گونه غم و غصـه ای دارنــد. اما اگر این روزها
زیــاد تـلویزیون نگاه کنید متوجه می شوید که همه چیز با
یـک تــحول شگرف امکان پذیر خواهد بود. یک تغییر فقط و
فــقــط در راه رسیـــدن بـــــه خوشحالی. البته این تغییر تا
حــــدودی بــا تــغیــیراتی که در فیلم های تلویزیونی اتفاق
می افتد، متفاوت است. زیرا تنها یک تغییر فیزیکی نیست
بلکه احساسات و عواطف و روح شما را نیز در بر می گیرد. تغییر فیزیکی تنها شامل جسم شما می شود. مربوط به بدن و چیزهایی است که شما قادر به دیدن آنها هستید. اما بهزیستی عاطفی باعث ایجاد شادی حقیقی در اعماق وجود شما می شود و بهزیستی روحی باعث برقراری ارتباط بین شما و خود واقعی تان می شود. سبب میشود تا شما هر چه بیشتر به الهه معصوم وجودی خود نزدیک شوید. در اینجا سه راه برای رسیدن به شادکامی بیان شده است:

1- برای جسم و محیط اطراف خود احترام قائل باشید
فضایی که در آن زندگی می کنید، مثل: منزل، محل کار، حیات خانه و حتی اتومبیل شخصیتان انعکاسی از درون شما است. این مکانها را با وسایلی که از نگاه کردن و استفاده از آنها لذت می برید: کارهای هنری، گل های طبیعی و .... همچنین وسایلی که شما را به یاد خاطرات خوش ایام گذشته می اندازند: قاب عکس، کادو و... پر کنید. البته سعی کنید اطراف خود را خیلی هم شلوغ نکنید تا انرژی مثبت همیشه بتواند در اطراف شما به گردش درآید و در نهایت به درونتان نفوذ کند. استفاده از یک چنین چیدمانی همه چیز را در دسترس شما قرار می دهد و هیچ گونه به هم ریختگی وجود ندارد تا شما را از پرداختن به مسایل مهم بازدارد.

از توجه به بدن خود غافل نباشید. از غذاهای مقوی اسنفاده کنید و ورزش کردن را نیز فراموش نکنید. انجام تمرین های ورزشی باید به صورت جزء لاینفک زندگی روزمره شما در آید. حتما لازم نیست برای آن یک برنامه ریزی طولانی مدت داشته باشید، تنها میتواند به سادگی بالا رفتن از پله های خانه، باغبانی کردن، قدم زدن و یا حتی بازی کردن با بچه ها باشد. البته اگر بتوانید زمانی را برای رفتن به باشگاه ورزشی در برنامه روزانه خود بگنجانید، کار بی نظیری انجام داده اید. برای ایجاد انگیزه هم می توانید این کار را با همکاری یکی از دوستان یا همکاران شروع کنید و یا از مربی بدن سازی کمک بگیرید.

2- به عواطف و احساست خود دامن دهید
احساسات بخش جدا نشدنی وجود شما هستند. شما همواره باید نسبت به آنها قدردان باشید و در پروراندن آنها از هیچ تلاشی مضایقه نکنید. البته این بدان معنا نیست که در راه رسیدن به شادکامی احساسات منفی خود را مدفون کنید. اگر شما احساسات منفی خود را درک نکنید صرفا باعث طولانی تر گشتن و عمیق تر شدن آنها می شوید. برای اینکه از شر آنها خلاص شوید باید با آنها روبه رو شوید. کارهایی را انجام دهید که باعث ایجاد احساس لذت در شما می شوند. وقت خود را با افرادی صرف کنید که از صمیم قلب دوستشان دارید، رقص و پایکوبی کنید و مشکلات خود را با دوستانتان در میان بگذارید. رسیدن به خوشحالی کار آسانی است فقط باید با تمام وجود آنرا بخواهید. عده ای با خوردن بستنی شکلاتی مورد علاقه شان شاد می گردند، چرا شما نباید جزء این دسته از افراد باشید. اگر برای رسیدن به شادی، لازم است تا در کاری زیاده روی کنید، پس منتظر چه هستید؟ همین حالا شروع کنید. انجام این کار یک بار در سال کاملا منطقی به نظر میرسد. به خود اجازه دهید تا در چیزهایی که شما را خوشحال میکنند غوطه ور شوید. به خود بقبولانید که استحقاقش را دارید حال چه مسئله مالی باشد چه زمانی و چه خوراکی. به دور از هرگونه احساس گناه، مطابق میل درونی خود عمل کنید.پرورش احساسات، وجود شما را شادتر، بخشنده تر و دوست داشتنی تر میسازد.

3- با الهه وجود خود ارتباط برقرار کنید
همه ما در مورد "شم زنانه" افراد چیزهایی شنیده ایم. حقیقتا الهه وجودی چیست و چگونه می تواند شما را در شاد زیستن یاری کند؟ این الهه همان صدای درونتان است که شما را به سمت خود فرا می خواند. او با شما صحبت میکند: " این شغل را قبول کن؛ با اون آدم ارتباط برقرار نکن؛ از اون طرف برو و ...". همیشه از شما محافظت میکند و در موارد زیادی زندگی شما را از خطر نابودی نجات می دهد. آیا این مسائل باعث ایجاد شادی در شما نمی شوند؟ او به شما اجازه می دهد که بدانید و بدون اینکه در مورد برخی مطالب فکرکنید اطلاعات دقیق و بی نظیری در اختیار شما قرار می دهد.

متاسفانه درجهان مدرن امروزی ما نیاموختیم که چگونه میتوانیم بینش خود را نسبت به مسائل پیرامون خود افزایش دهیم. همانطورکه اگر عضلات بدن تحرک نداشته باشند از کار خواهند افتاد، اگر روح شما نیز پرورش نیابد ، بینش خود را از دست خواهد داد.

راههای متفاوتی برای برقراری ارتباط با الهه درونی تان وجود دارد. آسان ترین راه، انجام دادن حرکات مدی تیشن (مراغبه) است. این حرکات برای افراد مختلف متفاوت است. همه ملزم نیستند که چهار زانو بنشینند، عود روشن کنند و زیر لب ورد بخوانند. برای رسیدن به آرامش می توانید در یک پارک قدم بزنید، درست تنفس کنید و یا به یک موسیقی آرام بخش گوش فرا دهید. هر کاری که دریای متلاطم ذهن شما را آرام سازد و باعث ایجاد برقراری ارتباط با خود حقیقی تان شود، مدی تیشن به حساب می آید.

روی این مطلب تمرکز کنید و تمام وجودتان: جسم، احساسات و روح خود را پرورش دهید. این کار از شما انسانی سالم تر و شادتر می سازد. پس همین حالا راه بیفتید و در جعبه شکلاتهای خود را باز کنید و هر کدام را بیشتر دوست دارید بردارید و به دهان خود بگذارید تا شیرینی آن تمام وجود شما را در بر گیرد؛ فقط بعد از آن پیاده روی فراموش نشود

Borna66
06-13-2009, 12:45 PM
چگونه اعتماد به نفستان را باز يابيد؟
آیا معمولاً توانایی های خودتان را زیر سوال می برید؟ آیـا
بـرای ایـن عدم اطمینان به خود توجیهی دارید یا فقـط بـه
دلایل واهی این کار را می کنید؟

اگـر ایـنطـور اسـت، احـتـمالاً شما دچار کمبود اطمینـان و
اعـتـمـاد به نفس هستیـد. تـا همین لحظه افراد بسیاری
هستند که از همه تواناییهای خود به طور کامل استفـاده
نمیکنند،ممکن است شما هم یکی از همین افراد بوده و
به جای انجام کارهای مفید و سودمند، همیشه مشغول
فکر کردن به این مسئله هستید که چه زندگی بیمصرفی
دارید و چقدر محیط اطرافتان کسل کننده است.

اگـر چـه مـمکن اسـت که کمی از خود دور افتاده باشید و
ارزش خود را فراموش کرده باشید، اما هیچگاه برای تغییر
دیر نیست.


اعتماد به نفس چیست؟

اعتماد به نفس به میزان علاقه، اطمینان و غروری که نسبت به خود دارید می گویند. اما همیشه افراد زیادی وجود داشته اند که به دلایل بسیاری زندگی را دو بعدی میبینند و به همین دلیل پیدا کردن توانایی های خودشان برایشان مشکل شده و زندگی برایشان بی معنی شده است.

هر چند ممکن است افرادی باشند که در هیچ زمینه ای اعتماد به نفس ندارند اما معمولاً کمبود اعتماد به نفس افراد در جنبه های بخصوص هر فرد است. به طور مثال، آنها که از لحاظ ظاهر اعتماد به نفس ندارند، زندگی اجتماعی برایشان بسیار دشوار خواهد شد. این افراد تصور خواهند کرد که در مجامع عمومی کسی به آنها توجه نخواهد کرد و مجبور خواهند شد که از اول تا آخر مجلس در گوشه ای تنها بنشینند.

در زندگی زناشویی هم ممکن است کمبود اعتماد به نفس مشکلات زیادی ایجاد کند. ممکن است فرد همچنان در رابطه ای که خود می داند بسیار برای وی مسموم و ناسالم است باقی بماند در حالیکه آگهی کامل دارد که اصلاً از این رابطه خوشحال نیست. این به این دلیل است که فرد تصور می کند که قادر نیست این وضعیت را بهبود بخشد.

این مسئله می تواند در زندگی کاری افراد هم تاثیر منفی بگذارد. کمبود اعتماد به نفس منجر به فقدان انگیزه و علاقه در فرد برای پیشرفت خواهد شد.

اما اگر این مسئله را در مقیاس کلی تر بررسی کنیم، فرد فاقد اعتماد به نفس ممکن است از انجام همه کارها سر باز زند و بی هدف باشد فقط به این دلیل که تصور میکند که توانایی انجام کاری را ندارد. اما الان دیگر زمانش رسیده است که این رویه را تغییر داده و این را باور کنید که شما قادر به انجام هر کاری که می خواهید هستید.


چه چیز منجر به فقدان اعتماد به نفس می شود؟

اعتماد به نفس پایین ممکن است درشرایط مختلف ایجاد شود. در محیط های اجتماعی ممکن است با افرادی سر و کار داشته باشید که شما را تحقیر می کنند. وضعیت ظاهریتان نیز تا حد زیادی در این زمینه موثر است.

محیطی که در آن به دنیا آمده و پرورش یافته اید نیز بسیار روی اعتماد به نفس شما تاثیر دارد. بچه ای که هیچ وقت احساس نکرده است که فردی بخصوص است و از طرف والدین حمایت نمی شده است، با این تفکر رشد خواهد کرد که هیچ کس او را دوست نداشته و برای او ارزشی قائل نیست.

محیط کار شما نیز روی اعتماد به نفستان تاثیر دارد. اگر کارهایتان مورد تشویق قرار نگیرد و توجهی به آنها نشود و همکارانتان وجودتان را نادیده بگیرند، اعتماد به نفستان کاهش پیدا خواهد کرد.


چه کسانی در معرض ابتلا به آن هستند؟

چون عوامل بسیاری ممکن است به از دست دادن اعتماد به نفس بیانجامد، می توان گفت که همه در معرض خطر ابتلا به آن هستند اما بعضی شرایط نسبتاً جدی تری دارند.

همه انسانها ممکن است در یک جنبه از زندگی خود احساس کمبود اعتماد به نفس داشته باشند. اما همیشه راه هایی برای مقابله با این مشکلات وجود دارد. در اینجا راه هایی را به شما معرفی می کنیم که با انجام آنها بتوانید ارزش خود را در نظر خودتان بالاتر ببرید و اعتماد به نفستان را افزایش دهید.

اگر می خواهید اعتماد به نفستان را دوباره به دست آورید، در اینجا شش راه به شما معرفی می کنیم:

1- خود را با دیگران مقایسه نکنید
همیشه به یاد داشته باشید که انسانها با هم متفاوت اند. دلیلی ندارد که همه ما توانایی های یکسانی داشته باشیم و کارهای مشابهی انجام دهیم. اگر سعی کنید که خود را با هر کسی که سر راهتان قرار می گیرد مقایسه کنید، خیلی زود از خودتان خسته و دلسرد خواهید شد و دیگر قدرت انجام کاری را نخواهید داشت.

2- خود را دست کم نگیرید
سعی کنید که ارزش خود را به عنوان یک انسان کشف کنید. دلیل نمی شود که اگر کسی از شما خوشش نیامد و شما را فرد جالبی تصور نکرد، تصور همه مردم این باشد. اگر کسی از شما خوشش نیامد اصلاً ناراحت نشوید، مشکل خودش است نه شما. چون افراد زیادی هستند که شما را دوست می دارند و برایتان ارزش قائل اند.

3- فهرستی از کارهایی که انجام داده اید و در آنها موفق بوده اید تهیه کنید
سعی کنید روی کارهایی که در آن موفق بوده اید متمرکز شوید. اما اگر چنین چیزی در سابقه کاریتان پیدا نکردید اصلاً ناراحت نباشید. شاید پشت این همه ناتوانی لبخندی نهفته باشد و قدرتی باشد که بتواند باعث خنده دیگران شود و یا حتی شاید توانایی در شما وجود داشته باشد که هنوز کشفش نکرده اید. سعی کنید لیستی از کارهای انجام شده تان تهیه کنید. مهم نیست که کوتاه یا بلند باشد. با اینکه حتی ممکن است نتوانید فکرش را بکنید اما همین کارها می تواند اعتماد شما را دوباره به خودتان جلب کند.

4- سر خود را بیشتر گرم کنید
سعی کنید تفریحاتی برای خود درست کنید که به آنها علاقه دارید. ممکن است به کتاب خواندن علاقه مند باشید، یا به باشگاه بروید یا هر کار دیگری...هر چه زمان بیشتری به انجام کارهای مورد علاقه تان اختصاص دهید، کمتر وقت برای سرزنش خود و متاسف شدن برای خودتان خواهید گذاشت. اما مسئله مهم تر این است که این کار باعث می شود که شما احساس مفید بودن کنید و این به شما هدف می دهد.

5- با افراد مثبت نشست و برخاست کنید:




گاهی اوقات بودن در جمع افرادی که از خودتان هم دلسردتر و افسرده تر هستند، بیشتر به ضررتان خواهد بود. حتی اگر تنها باشید بیشتر به نفعتان خواهد بود تا با آنها. به جای چنین افرادی سعی کنید با افرادی مراوده کنید که می توانند شما را شاد کنند. اگر دور و اطرافتان را از دوستان نزدیک و خانواده پر کنید که شما را قبول دارند، می تواند سبب شود که شما هم خودتان را قبول داشته باشید.

6- در جلسات روانشناسی شرکت کنید
امروزه درمان های زیادی برای این مشکل پیشنهاد می شود. مجمع های بسیاری هم برای این منظور تشکیل می شود. به این افراد توصیه می شود که در این جلسات روانشناسی شرکت کنند چون بسیار موثر بوده است. کتاب ها و نوارهای زیادی هم در این زمینه ارائه می شود.



با خودتان صادق باشید
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــ
من چیزی در مورد شما نمی دانم، اما می دانم که امروز در این دنیا کینه و نفرت به اندازه کافی وجود دارد و در این موقعیت بدترین کار این است که شروع کنیم که از خودمان هم متنفر شویم. شما فقط یکبار به دنیا می آیید، و همین یکبار هم زندگی خیلی کوتاهی خواهید داشت، پس نگذارید که دیگران مانع شادی شما شوند.

سعی کنید که توانایی های خود را بشناسید و ببینید که در چه زمینه هایی فردی ویژه هستید. افرادی که نمی توانند توانایی های شما را ببینند ارزش این را ندارند که دور و برتان باشند.

Borna66
06-13-2009, 12:45 PM
عـزت نــفس و اعــتماد بنفس بنيادي ترين بخش شخصيت
يـك فرد مي بـاشـد كه در تمام جوانب زندگي فرد خود را به
نـحـوي متـظـاهــر مي سازد. اعتماد بنفس سالم و بالا يك
ضرورت حـيـاتي و مـطـلق بـــراي هر فردي ميباشد. اعتماد
بنفس را ميتوان چنين تعريف كرد:

* باور و اعتقادي كه فرد نسبت به خود دارا ميباشد.
* شناخت ارزش و اهميت خويش-داشتن اعتماد و رضايت
از خويش.
* توانايي برخورد و كنارآمدن با چالشهاي اساسي زندگي.
* تـوانـايـــي ارزيابي درست و دقيق خويش-پذيرش خويش
و ارزش نهادن به خود بدون هيچگونه قيد و شرطي.
* توانايي شناخت و پذيرش نقاط ضعف و قـوت و محدوديت
هاي خويش.

افرادي كه از اعتماد بنفس پاييني برخوردار ميباشند داراي خصوصيات زير هستند:

* مرتبا خودشان را مورد انتقاد و سرزنش قرار ميدهند.
* هنگام صحبت كردن در چشمان فرد مقابل خود هنگام نگاه نميكنند. با سر پايين و قدمهاي آهسته قدم بر ميدارند.
* در پذيرش تعريف و تمجيدها و تعارفاتي كه به آنان ميشود مشكل دارند (تصور ميكنند سزاوار آنها نبوده و يا ديگران در صدد تمسخر آنها ميباشند).
* معمولا احساس ميكنند قرباني رفتار ديگران هستند.
* احساس تنهايي ميكنند حتي زماني كه در يك جمع قرار دارند.
* در درون خود احساس خلاء و پوچي ميكنند.
* احساس ميكنند با ديگران تفاوت دارند.
* احساس افسردگي، گناه و شرمساري دارند.
* نسبت به تواناييهاي خود براي رسيدن به موفقيت ترديد دارند. عدم خودباوري.
* از موقعيتهاي نو و جديد مي هراسند.
* از شكست وموفقيت مي هراسند.
* مرتبا سعي در راضي نگاهداشتن ديگران دارند.
* دچار هراس اجتماعي ميباشند.
* قادر به مديريت زمان خود نميباشند.
* عادت به پشت گوش انداختن كارها دارند.
* در مقابل انتقاد، اظهار نظر و سرزنشهاي ديگران (خواه واقعي، خواه واهي) بسيار آسيب پذير ميباشند.
* از ابراز عقايد و احساسات خود خودداري ميكنند زيرا از چگونگي واكنش ديگران هراس دارند.
* خود را درگير مواد مخدر و يا روابط مخرب ميكنند.
* از تعيين يك هدف مشخص و پيروي از آن عاجز ميباشند.
* قادر به بيان خواسته ها و نيازهاي خويش نميباشند.
* معمولا عصباني و پرخاش گر ميباشند.
* ارزيابي غير واقعي از خود دارند.
* تحمل عيب و كاستي را نداشته و كمالگرا ميباشند.
* احساس خوب آنها وابسته به عوامل خارجي اعم از وقايع روزانه و يا نوع رفتار ديگران با آنها دارد.
* وابستگي هيجاني دارند: براي دستيابي به يك احساس خوشايند به دنياي خارج خود وابسته ميباشند. مانند:
وابستگي به مواد: مانند غذا، داروها، الكل مواد مخدر به منظور پر كردن خلاء دروني خود و تسكين دردهايشان.
وابستگي به رفتارها: مانند خرج كردن پول، قمار بازي و تماشاي تلويزيون. به منظور پر كردن خلاء دروني و تسكين دردهايشان.
وابستگي به مال: براي تعيين ميزان ارزش و شايستگي خود به پول و مال وابسته هستند.
وابستگي عاطفي : براي داشتن حس ارزشمندي، شايستگي و امنيت به توجه، پذيرش و تائيد فرد ديگري (معشوق خود) وابسته ميباشند.
وابستگي به --- : براي پر كردن خلاء دروني به --- پناه ميبرند.


اعتماد بنفس واقعي
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــ

اعتماد بنفس حقيقي يك حس دروني مي باشد بدون وابستگي به جهان خارج، رويدادها، موفقيتها، شكستها و افراد ديگر. اما عزت نفس و اعتماد بنفس واقعي بسيار نادر و ناياب ميباشد زيرا اغلب اعتماد بنفسها كاذب و نقابي براي پنهان سازي اعتماد بنفس پايين ميباشد. اعتماد بنفسهاي غير واقعي را ميتوان در موارد زير يافت:

*اعتماد بنفسهاي كاذب: اينگونه اعتماد بنفسها وابسته و زود گذر ميباشند.مانند اعتماد بنفسهايي كه به جهت ثروت،شهرت،محبوبيت،به تن داشتن لباسهاي فاخر،قدرت و زيبايي ظاهر در افراد نمود مي يابند كه همگي كاذب بوده و ارتباطي به ماهيت واقعي فرد ندارند.


* گستاخي: معمولا مردم افراد پر رو و گستاخ را با افراد با اعتماد بنفس بالا اشتباه ميگيرند.اما پررويي نيز يك نوع نقاب براي استتار بي كفايتي و اعتماد بنفس پايين ميباشد.


* متظاهرها: اينگونه افراد خود را با اعتماد بنفس، شاد، موفق و شكست ناپذير نشان ميدهند. اما از درون احساس پوچي و خلاء كرده و از شكست بسيار هراسانند.

Borna66
06-13-2009, 01:22 PM
همچنين اعتماد بنفس به مفهوم برتري داشتن، تكبر وخود بيني نميباشد زيرا اين خصوصيات رفتاري از اعتماد بنفس پايين نشات ميگيرند. اعتماد بنفس شما نبايد يك پديده مقايسه اي و رقابتي باشد زيرا در اين هنگام شما خود را در معرض احتياج و وابستگي به پذيرش ديگران قرار خواهيد داد كه با اعتماد بنفس واقعي و ناب منافات دارد. افراد با اعتماد بنفس بالا نيازي به پذيرش، موافقت، تائيد، تشويق و دلگرمي ديگران ندارند. همچنين اعتماد بنفس بالا اينگونه نيست كه شما را از هر گونه ترديد، ياس ونگراني مصون بدارد بلكه تنها تحمل و غلبه بر آنها را براي شما آسانتر ميسازد.

خصوصيات افراد با اعتماد به نفس بالا
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــ

* برخوردار از مركز كنترل دروني: غم و شادي آنان وابسته به عوامل خارجي نيست.
* از لحاظ جسماني، احساسي، ذهني و معنوي از خود مراقبت ميكنند.
* ميانه روي را در افكار، احساسات و رفتارهاي خويش حفظ ميكنند.
* قادر به پذيرش و پند گيري از اشتباهات خود ميباشند. قادر به بيان جمله "من اشتباه كردم" ميباشند.
* توانايي بخشش اشتباهات خود و ديگران را دارند.
* مسئوليت اداره زندگي خود را بعهده ميگيرند.
* تفاوتهاي فردي ميان افراد را ارج مينهند.
* به نقطه نظرات ديگران گوش ميدهند.
* همواره مسئوليت ادراكات، احساسات و واكنشهاي خود را بعهده گرفته و هيچگاه آنها را فرافكني نميكنند.
* از نقاط ضعف و قوت خود آگاهي دارند.
* همواره در حال پيشرفت و ترقي بوده و از ريسكهاي مثبت در زندگي بيم ندارند.
* داراي اعتماد بنفس و خود باوري بوده و به خود ارج ميدهند.
* اعتماد بنفس آنان بدور از خودبيني و غرور ميباشد.
* از آنكه مورد انتقاد قرار گيرند نمي هراسند.
* هنگامي كه از آنان پرسشي ميگردد حالت تدافعي بخود نميگيرند.
* در برابر موانع و مشكلات به آساني تسليم نميگردند.
* نيازي به تحقير و تمسخر ديگران ندارند.
* از آنكه در كاري شكست بخورند ويا در حضور ديگران نادان بنظر برسند ابايي ندارند.
* هيچگاه خود را مورد انتقاد و سرزنش مخرب و شديد قرار نميدهد.
* توانايي خنديدن به خود و زياد جدي نگرفتن خود را دارند.
* به خويشتن و توانايي خودشان ايمان و اعتماد دارند.
* به تصميم گيري هايشان اعتماد دارند.
* باور دارند كه فردي با ارزش، با قابليت، دوست داشتني، پذيرفتني و مهم ميباشند.
* نيازي به كمالگرايي ندارند.
* هيچگاه خودشان را با ديگران مقايسه نميكنند.
* از آنكه ديگران چگونه نسبت به آنان مي انديشند واهمه و نگراني ندارند.
* نيازي به اثبات و توجيه افكار و عقايد خود به ديگران ندارند.

چگونه اعتماد بنفس خود را افزايش دهيد
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــ

* آگاه باشيد كه ارزش شما به عنوان يك انسان بستگي به داشتن وزن ايده آل، زيركترين و باهوشترين بودن، مشهوربودن، محبوب ترين بودن، سريع ترين بودن، بالاترين نمره و يا رتبه را داشتن، شوخ طبع ترين بودن، خوش لباس ترين بودن، بهترين خانه و ماشين را داشتن و بهترين دوستها را داشتن نبوده و تنها به خودتان بستگي دارد.
* توانايي ها، استعدادها و موفقيتهاي خود را جشن بگيريد.
* خود را به خاطر اشتباهاتي كه مرتكب گشته ايد عفو كنيد.
* بروي نقاط ضعف خود تمركز نكنيد. هر انساني نقاط ضعف خاص خود را دارد.
* با حقوق فردي خود آشنا شده و از آنها پيروي كنيد.
* از تحقير و سرزنش خود دوري كرده و مثبت انديشي را فرا گيريد.
* خود را بر اساس يك سري استانداردهاي منطقي و دور از دسترس مورد قضاوت قرار ندهيد.
* ياد بگيريد كه شما يك انسان منحصر بفرد بوده و تنها خود شما مسئول تصميم گيريهاي زندگيتان ميباشيد.
* بياموزيد كه با پشتكار و سماجت قادر خواهيد بود به موفقيت دست يابيد.
* بياموزيد كه شما نيازي به تلاش بي وقفه براي كامل گشتن نداريد.
* خودتان تعيين كننده مفهوم موفقيت باشيد

Borna66
06-13-2009, 01:22 PM
عصبانيت :
در بسياري از موارد ، عصبانيت ناشي از خطاهاي شناختي است . درست مثل افسردگي ، بسياري از تصورات و برداشتهايتان يك طرفه ، مخدوش ، و به عبارت خيلي ساده اشتباه اند . وقتي جاي افكار تحريف شده را با طرز تلقي هاي واقع بينانه تري عوض مي كنيد ، احساس ديگري پيدا مي كنيد . و دوباره زمام امور خويش را بدست مي گيريد .
حال ببينيم كدام يك از خطاهاي شناختي بيشتر سبب عصبانيت هستند . يكي از مشكلات مهم همان برچسب زدن است وقتي از شدت عصبانيت كسي را « بي ارزش » ، « آشغال » ، « تفاله » و چيزهايي از اين قبيل مي خوانيد . او را با همين خصوصيات مي بينيد . ممكن است كسي از صميميت شما سوء استفاده كرده باشد و مسلماً حق داريد كه برنجيد .
امّا وقتي به كسي برچسب مي زنيد جوهر و خميره اش را مورد سوال قرار مي دهيد . به عبارت ديگر به جاي آنكه عملش را نكوهش كنيد . خشمتان را متوجه حالت وجودي خود او مي كنيد .
با اين سياست همة خصوصيات طرف مقابل را ناپسند مي بينيد و فراموش مي كنيد كه امتيازاتي هم دارد . ( ناديده گرفتن امر مثبت ) . در نتيجه عصبانيت بي هدف به همه جا سر مي كشد . و حال آنكه واقع امر اين است كه در اصل هر انسان مجموعه اي از خوبي ها ، بديها ، منفي ها و مثبت ها و خنثي هاست .
برچسب زدن فرآيند فكري تحريف شده اي است كه بي علت و بي آنكه واقعيتي در كار باشد ، تصور امتياز و برتري را به شما القا مي كند . در نتيجه تصوير ذهني مخربي درست مي شود . ماجرا از اين قرار است كه با برچسب زدن ، خواسته ها و ناخواسته ديگران را سرزنش مي كنيد . عطش اقدام تلافي جويانه بر وخامت درگيري مي افزايد و احساسات مشابهي در طرف مقابل ، كه بر او خشم گرفته ايد ايجاد مي كند . و برخوردهاي شخصي بوجود مي آورد .
امّا مشكل چيست ؟ مي خواهيد از عزت نفس خود دفاع كرده باشيد . ممكن است طرف مقابل ، با سرزنش ، توهين و يا انتقاد و يا ساده تر با دوست نداشتن شما و يا رد نقطه نظرهايتان موقعيت شما را به خطر انداخته باشد . و در نتيجه ممكن است . خود را در نبردي حيثيتي بر سر مرگ و زندگي ببينيد . اشكال اين جاست كه بي توجه به اصرار شما ، طرف مقابل به كلي بي ارزش و بي اعتبار نيست و ديگر اينكه واو موقتاً احساس بهتري پيدا كنيد . اين راه مناسبي براي كسب اعتبار و رسيدن به عزت نفس نيست . سرانجام افكار منفي تحريف شده خود شما ، مناعت و عزت نفس تان را از بين مي برد . در دنيا تنها يك نفر و باز هم تكرار مي كنيم ، تنها يك نفر مي تواند عزت نفس شما را به خطر بيندازد . و او كسي جز خود شما نيست . تنها شما هستيد كه ارزشهايتان را بي اعتبار مي كنيد . « ذهن خواني » هم عامل خشم افروز ديگري است . به صرف آنكه خودتان را راضي كرده باشيد . براي اقدام طرف مقابل علت مي تراشيد . متأسفانه اين كارتان هم درست نيست و نمي توانيد به افكار واقعي و انگيزه هاي اقدام طرف مقابل خود پي ببريد . با اين ذهنيت تحت تأثير عصبانيت نمي توانيد درباره درستي و نادرستي پيش فرضهايتان قضاوت كنيد . براي اعتراض به رفتار ناشايست ديگران معمولاً از عباراتي مثل « بي ادب » ، « بي انصافي است » ، « همين است كه مي بيني » ، « آدم احمقي است » و نظاير آن استفاده مي كنيد . اشكال اين قبيل توضيحات اين است كه برچسبهاي اضافي هستند كه اطلاع معتبري فراهم نمي كنند . راستش را بخواهيد گمراه كننده هم هستند .
خطاي ديگري كه به عصبانيت مي انجامد بزرگ نمايي است . مبالغه دربارة اهميت حادثه ناگوار ، شدت و دوام واكنش احساس را چند برابر مي كند . براي مثال در صف اتوبوس منتظر ايستاده ايد و قرار است كه در جلسه مهمي شركت كنيد اگر بگوييد . « سوارم نخواهد كرد » آيا مبالغه نكرده ايد ؟ مگر هر روز سوار همين اتوبوس نمي شويد ؟ پس چرا حالا نشويد ؟ چرا با اين جملات روحيه خود را خراب مي كنيد .
« بايدها و نبايدهاي » بي مورد چهارمين نوع خطايي است كه آتش عصبانيت شما را تندتر مي كند . مي بينيد كسي كار ناخوشايندي كرده و به خود مي گوئيد .« نبايد اين كار را مي كرد . » و يا « نبايد كاري را كه مي دانست نمي تواند بكند انجام مي داد . » « بايدها و نبايدهاي » بي منطق ، ناشي از تصور اشتباهي است كه خيال مي كنيد، در هر لحظه و هر مورد كه خواستيد دنيا بايد بر وفق مراد شما باشد . در نتيجه وقتي به آنچه مي خواهيد نمي رسيد . بي جهت ناراحت و عصباني مي شويد . زيرا اسير اين طرز تلقي اشتباه هستيد اگر چيزي ( عشق ، محبت ، مقام ، احترام ، خوبي و غيره ) را مي خواهيد و به آن نمي رسيد ، دنيا ديگر برايتان ارزشي ندارد ، انگار كه با نرسيدن به يك خواسته دنيا به آخر رسيده است . اصرار بر اجابت همة خواسته ها مبناي بسياري از عصيانيت هاي بي مورد شماست . بسياري از افراد مستعد عصبانيت ، با عباراتي نظير « اگر من به كسي خوبي مي كنم » « بايد » قدرم را بداند « بايد » « ممنون و متشكر باشد » ، تلقي خود را با عبارات اخلاقي توجيه مي كند .
سايرين هم براي خود حقي دارند و اغلب عمل و فكرشان مطابق سليقه شما نيست ، اصرار بر اين كه بايد مطابق ميل و خواسته شما رفتار كنند با اين حق آنها منافات دارد . در واقع عكس آنچه انتظار داريد اتفاق مي اُفتد تصور بي انصافي يا بي عدالتي علت اصلي اغلب عصبانيت هاست . در واقع مي توانيم عصبانيت را احساس ناشي از تصور برخورد غيرمنصفانه بدانيم .
انصاف نسبي است . حتي اگر قوياً به اين نتيجه رسيده ايد كه عمل طرف مقابل شما منصفانه نيست ، فراموش نكنيد كه او نسبت به نظام ارزش مورد قبول شما بي انصافي كرده است و بايد كه او هم براساس نظام ارزشي خودش رفتار مي كند و چه بسا كه به زعم خويش عمل كاملاً منصفانه اي هم انجام مي دهد . بنابراين با توجه به نقطه نظري كه دارد كارش منصفانه است .
با دو راهنمايي مي توانيد درباره سودمند بودن يا نبودن عصبانيت تصميم بگيريد و فلسفه شخصي مشخصي پيدا كنيد .
1 ـ آيا عصبانيت من متوجه كسي است كه به عمد و از روي علم و اطلاع و بي دليل رفتار ناشايستي كرده است .
2 ـ آيا عصبانيت من مفيد است ؟ آيا مرا در رسيدن به هدفم كمك مي كند . و يا نه برعكس به ضررم تمام مي شود ؟

Borna66
06-13-2009, 01:22 PM
انواع‌ شخصيتها
اگر يك‌ آدم‌ فضايي‌ به‌ زمين‌ بيايد و در خيابان‌هاي‌ شهرهاي‌ ما قدم‌ بزند، خيلي‌ زود مي‌فهمد آدم‌هاي‌ زميني‌ به‌ هيچ‌وجه‌ شبيه‌ هم‌ نيستند. يك‌ نفر با كت‌ و شلوار اتو خورده‌ در پياده‌رو راه‌ مي‌رود و يك‌ نفر ديگر با موهايي‌ آبي‌ و شلوار جين‌ روي‌ نرده‌ها اسكيت‌ بازي‌ مي‌كند. حقيقت‌ اين‌ است‌ كه‌ هيچ‌ دو نفري‌ شبيه‌ هم‌ زندگي‌ نمي‌كنند، اما طبق‌ يك‌ نظريه‌ روانشناختي‌ مي‌توان‌ شخصيت‌هاي‌ متنوع‌ آدم‌ها را در چند گروه‌ معدود طبقه‌بندي‌ كرد. روانشناس‌ها تاكنون‌ توانسته‌اند 16 تيپ‌ شخصيتي‌ را ميان‌ آدم‌ها شناسايي‌ كنند. تست‌ها و آزمون‌هاي‌ بسياري‌ وجود دارد كه‌ به‌ كمك‌ آنها مي‌توانيد نوع‌ شخصيت‌ خود را بشناسيد. اما آيا واقعا اهميت‌ دارد بدانيم‌ اطرافيان‌مان‌ چه‌ «نوع‌» شخصيتي‌ دارند يا خودمان‌ در كدام‌ گروه‌ شخصيتي‌ قرار مي‌گيريم‌؟
بدون‌ شك‌ بله‌. شناخت‌ تيپ‌ شخصيتي‌ ديگران‌ به‌ ما كمك‌ مي‌كند راحت‌تر با آنها ارتباط‌ برقرار كنيم‌ و درگيري‌ خود با آنها را به‌ حداقل‌ برسانيم‌. حتي‌ مي‌توان‌ ادعا كرد آدم‌هاي‌ كمي‌ هستند كه‌ از تيپ‌ شخصيتي‌ خود آگاه‌ باشند. اگر شما هنوز نمي‌دانيد در كدام‌ يك‌ از گروه‌هاي‌ شخصيتي‌ قرار مي‌گيريد، بايد هر چه‌ زودتر اقدام‌ كنيد و خودتان‌ را بشناسيد. وقتي‌ طبقه‌ شخصيتي‌ خود را شناختيد و با آن‌ كنار آمديد، خيلي‌ راحت‌تر مي‌توانيد مسير خود را در زندگي‌ انتخاب‌ كنيد و از زندگي‌ لذت‌ ببريد.

به‌ عنوان‌ مثال‌ بعضي‌ آدم‌ها درون‌گرا هستند و بعضي‌ ديگر برون‌گرا. آدم‌هاي‌ درون‌گرا وقتي‌ خسته‌ هستند، خود را با فكرها و خاطرات‌شان‌ آرام‌ مي‌كنند، در حالي‌كه‌ آدم‌هاي‌ برون‌گرا ممكن‌ است‌ براي‌ رفع‌ خستگي‌ يك‌ ميهماني‌ راه‌ اندازند يا با دوستان‌شان‌ به‌ يك‌ سالن‌ شلوغ‌ بيليارد بروند. حالا فكر كنيد يك‌ آدم‌ درون‌گرا از اين‌ ويژگي‌ شخصيتي‌ خود مطلع‌ نباشد يا به‌ هر دليلي‌ آن‌ را انكار كند. در اين‌ صورت‌ هيچ‌ بعيد نيست‌ كه‌ تا مدت‌ها نتواند خستگي‌هايش‌ را از تن‌ به‌ در كند. چنين‌ آدمي‌ حتي‌ نمي‌داند وقتي‌ او را به‌ يك‌ ميهماني‌ شلوغ‌ دعوت‌ مي‌كنند، بايد چه‌ كار كند. معمولا به‌ ميهماني‌ مي‌رود و خسته‌تر از قبل‌ به‌ خانه‌ برمي‌گردد. كسي‌ كه‌ شخصيت‌ خود را نمي‌شناسد، معمولا خود را به‌ موج‌ اطرافيانش‌ مي‌سپارد و تفريحات‌ آنها را تفريحات‌ خود مي‌انگارد. چنين‌ آدمي‌ ممكن‌ است‌ حتي‌ در انتخاب‌ شغل‌اش‌ هم‌ تحت‌ تاؤير ديگران‌ قرار بگيردأ مثلا ممكن‌ است‌ يك‌ آدم‌ درون‌گرا، مسوول‌ روابط‌ عمومي‌ يك‌ شركت‌ بزرگ‌ شود و به‌ اجبار از صبح‌ تا شب‌ با هزار نفر سر و كله‌ بزند. از سوي‌ ديگر اين‌ خطر براي‌ يك‌ آدم‌ برون‌گرا هم‌ وجود دارد كه‌ برنامه‌نويس‌ كامپيوتري‌ شود و مجبور شود از صبح‌ تا شب‌ به‌ يك‌ مانيتور شانزده‌ اينچي‌ چشم‌ بدوزد. چنين‌ انتخاب‌هاي‌ اشتباهي‌ خيلي‌ راحت‌ ممكن‌ است‌ آدم‌ها را افسرده‌ كند. آدم‌هايي‌ كه‌ به‌ نوع‌ شخصيتي‌ خود وقوف‌ دارند و مسير زندگي‌ خود را بر اساس‌ آن‌ برنامه‌ريزي‌ مي‌كنند، حتي‌ از كار كردن‌شان‌ هم‌ لذت‌ مي‌برند. آنها كساني‌ هستند كه‌ حتي‌ هنگام‌ انجام‌ سخت‌ترين‌ كارها هم‌ متوجه‌ گذر زمان‌ نمي‌شوند، چرا كه‌ شغل‌ آنها چيزي‌ جز خود دروني‌شان‌ نيست‌.
از سوي‌ ديگر شناخت‌ ويژگي‌هاي‌ شخصيتي‌ اطرافيان‌ نيز به‌ همين‌ اندازه‌ مهم‌ و حياتي‌ است‌. اگر يك‌ نفر خصوصيات‌ شخصيتي‌ همسرش‌ را نشناسد، زندگي‌ آرام‌ و راحتي‌ را تجربه‌ نخواهد كرد. البته‌ اين‌ بدان‌ معنا نيست‌ كه‌ حتما آدم‌هايي‌ كه‌ در يك‌ تيپ‌ شخصيتي‌ قرار مي‌گيرند، حق‌ دارند با هم‌ ازدواج‌ كنند. برعكس‌ تجربه‌ نشان‌ داده‌ كه‌ آدم‌ها معمولا به‌ تيپ‌ شخصيتي‌ مخالف‌ خود جذب‌ مي‌شوندأ مثلا آدم‌هاي‌ كم‌ حرف‌ با آدم‌هاي‌ پرحرف‌ دوست‌ مي‌شوند و افراد درون‌گرا به‌ سراغ‌ آدم‌هاي‌ شلوغ‌ و برون‌گرا مي‌روند. اين‌ قبيل‌ انتخاب‌هاي‌ متناقض‌، لزوم‌ شناسايي‌ شخصيت‌ طرف‌ مقابل‌ را بيشتر از قبل‌ مي‌كند. به‌ عنوان‌ مثال‌ خيلي‌ مهم‌ است‌ بدانيد همسر شما از ميهماني‌ خسته‌ مي‌شود يا به‌ نشاط‌ مي‌آيد، مهم‌ است‌ كه‌ بدانيد او ترجيح‌ مي‌دهد به‌ ميهماني‌ برود يا دوست‌ دارد نقش‌ ميزبان‌ را بازي‌ كند، مهم‌ است‌ بدانيد او از چه‌ نوع‌ ميهماني‌هايي‌ خوشش‌ مي‌آيد و حتي‌ اينكه‌ دوست‌ دارد زودتر از بقيه‌ در ميهماني‌ حاضر شود يا ديرتر از بقيه‌. آدم‌ها معمولا درباره‌ چنين‌ مسائل‌ «پيش‌پا افتاده‌يي‌» حرف‌ نمي‌زنند، در صورتي‌كه‌ همين‌ مسائل‌ كوچك‌ ممكن‌ است‌ دلخوري‌ها و تنش‌هاي‌ بيهوده‌يي‌ ايجاد كند.
از سوي‌ ديگر بسياري‌ از ما معمولا براي‌ شناخت‌ ديگران‌ زحمتي‌ به‌ خود نمي‌دهيم‌. فرض‌ اصلي‌ ما اين‌ است‌ كه‌ همه‌ آدم‌ها شبيه‌ ما هستند. ما فكر مي‌كنيم‌ ديگران‌ بايد با تفريحات‌ ما شادي‌ كنند و با اندوه‌ ما، گريه‌ سر دهند. اما حقيقت‌ اين‌ است‌ كه‌ آدم‌ها به‌ هيچ‌ وجه‌ مثل‌ هم‌ فكر نمي‌كنند و مثل‌ هم‌ زندگي‌ نمي‌كنند. اولين‌ شرط‌ يك‌ زندگي‌ اجتماعي‌ بي‌تنش‌ اين‌ است‌ كه‌ به‌ تنوع‌ شخصيتي‌ آدم‌ها احترام‌ بگذاريم‌.
بسياري‌ از زوج‌ها معمولا بعد از گذشت‌ ده‌ يا حتي‌ بيست‌ سال‌، همراه‌ زندگي‌ خود را مي‌شناسند و مي‌فهمند چطور بايد با او زندگي‌ كنند. آنها روش‌ آزمون‌ و خطا را انتخاب‌ كرده‌اند. به‌ بيان‌ ديگر آنقدر با هم‌ دعوا كرده‌اند و آنقدر با هم‌ درگير شده‌اند كه‌ در نهايت‌ ويژگي‌هاي‌ خاص‌ شخصيتي‌ يكديگر را درك‌ كرده‌اند. اما براي‌ رسيدن‌ به‌ اين‌ آگاهي‌، راه‌هاي‌ ديگري‌ هم‌ وجود دارد. شما مي‌توانيد تست‌هاي‌ شخصيتي‌ را امتحان‌ كنيد و اين‌ آزمون‌ها را در اختيار دوستان‌ يا همسر خود نيز قرار دهيد تا از نوع‌ شخصيتي‌ خود و آنها آگاه‌ شويد. مي‌توانيد درباره‌ نتايج‌ آزمون‌ با هم‌ بحث‌ كنيد. مي‌توانيد آزمون‌هاي‌ خاص‌ خودتان‌ را طرح‌ بريزيد. مثلا هنگام‌ صرف‌ شام‌ از دوست‌ يا همسرتان‌ بپرسيد كه‌ ترجيح‌ مي‌دهد هنگام‌ غذا خوردن‌، فضاي‌ خانه‌ روشن‌ باشد يا كم‌نور، ترجيح‌ مي‌دهد موسيقي‌ پخش‌ شود يا تلويزيون‌ روشن‌ باشد. البته‌ وقتي‌ چنين‌ سوال‌هايي‌ را از طرف‌ مقابل‌ خود مي‌پرسيد نبايد توقع‌ داشته‌ باشيد كه‌ او جواب‌ روشني‌ به‌ شما بدهد. بيشتر آدم‌ها در جواب‌ چنين‌ سوال‌هايي‌ مي‌گويند «نمي‌دانم‌»، يا « تا حالا به‌ آن‌ فكر نكرده‌ام‌.» اين‌ كاملا طبيعي‌ است‌. چرا كه‌ بسياري‌ از ما هنوز شخصيت‌ خود را نمي‌شناسيم‌ و اصطلاحا حتي‌ با خودمان‌ هم‌ تعارف‌ داريم‌. ما حتي‌ به‌ اين‌ مساله‌ فكر هم‌ نمي‌كنيم‌ كه‌ ما شخصيت‌ منحصر به‌ فردي‌ داريم‌ و هم‌ ديگران‌ و هم‌ «خود ما» بايد به‌ آن‌ احترام‌ بگذاريم‌.
شخصيت‌ آدم‌ها تقريبا شبيه‌ دست‌ راست‌ يا دست‌ چپ‌ بودن‌ آنهاست‌. وقتي‌ كودكي‌ به‌ دنيا مي‌آيد، ساختمان‌ ژنتيكي‌اش‌ تعيين‌ مي‌كند كه‌ او با دست‌ راست‌ بنويسد يا با دست‌ چپ‌. دقيقا به‌ همين‌ صورت‌ شخصيت‌ آدم‌ها هم‌ از بدو تولد آنها رقم‌ مي‌خورد. تربيت‌ و محيط‌، شخصيت‌ كودك‌ را كمي‌ تغيير مي‌دهد. افراد نيز معمولا خود را در گذر سال‌ها در معرض‌ آزمايش‌ مي‌گذارند تا ببينند با كدام‌ ويژگي‌هاي‌ شخصيتي‌ راحت‌ترند. اين‌ فرايند كه‌ معمولا تا سن‌ چهل‌ سالگي‌ طول‌ مي‌كشد به‌ فرايند «جستجو به‌ دنبال‌ خود» مشهور است‌. آدم‌ها وقتي‌ از مرز ميانسالي‌ رد مي‌شوند ديگر تحولات‌ شخصيتي‌ را تجربه‌ نمي‌كنند و تا پايان‌ عمر، اخلاق‌شان‌ ؤابت‌ مي‌ماند. شايد براي‌ همين‌ است‌ كه‌ مي‌گويند پيرمردها نسبت‌ به‌ تحولات‌ دنياي‌ بيرون‌ انعطاف‌ كمي‌ دارند. كمتر پيش‌ مي‌آيد مردي‌ كه‌ تا پنجاه‌ سالگي‌ پول‌ خود را جمع‌ كرده‌، ناگهان‌ تصميم‌ بگيرد جهانگرد شود و با ؤروت‌ خود به‌ مسافرت‌ برود. او تا پايان‌ عمر هم‌ پول‌هايش‌ را جمع‌ خواهد كرد.
از سوي‌ ديگر ممكن‌ است‌ آدم‌ها در مكان‌ها و شرايط‌ مختلف‌، شخصيت‌هاي‌ متفاوتي‌ به‌ خود بگيرند. مثلا يك‌ بچه‌ برون‌گرا و شلوغ‌ معمولا در كلاس‌ درس‌ شخصيتي‌ آرام‌ و سربه‌زير نشان‌ مي‌دهد، يا يك‌ مدير درون‌گرا در شركت‌ خود ممكن‌ است‌ چهره‌ يك‌ آدم‌ خوش‌مشرب‌ و جمع‌گرا را به‌ خود بگيرد.
تغيير شخصيتي‌ ممكن‌ است‌ در لايه‌هاي‌ دروني‌تر هم‌ خودنمايي‌ كند. مثلا دو دوست‌ كه‌ مي‌خواهند با هم‌ به‌ مسافرت‌ بروند معمولا تحت‌ تاؤير شخصيت‌ يكديگر قرار مي‌گيرند و خود را با هم‌ تطبيق‌ مي‌دهند. اين‌ تغيير موقت‌ ممكن‌ است‌ موجب‌ شود آنها لايه‌هايي‌ ناشناخته‌ از درون‌ خود را كشف‌ كنند و بقيه‌ عمر آن‌ را خط‌ مشي‌ زندگي‌ خود قرار دهند. مثلا فرض‌ كنيد كه‌ يكي‌ از اين‌ دو همسفر، شخصيتي‌ برنامه‌ريز و حسابگر داشته‌ باشد. او از يك‌ هفته‌ پيش‌ همه‌ مسير مسافرت‌ را روي‌ نقشه‌ علامت‌گذاري‌ كرده‌ و مي‌داند شب‌ها بايد در كدام‌ هتل‌ اقامت‌ كنند يا در كدام‌ رستوران‌ غذا بخورند. اما همسفر ديگر ممكن‌ است‌ آدمي‌ بي‌مبالات‌ باشدأ از آن‌ دست‌ آدم‌هايي‌ كه‌ لباس‌هايش‌ را يك‌ ساعت‌ قبل‌ از سفر در ساكي‌ انداخته‌ و اصلا برايش‌ مهم‌ نيست‌ در اين‌ سفر چه‌ اتفاق‌هايي‌ برايش‌ خواهد افتاد. او معتقد است‌ هر چه‌ پيش‌ آيد، خوش‌ آيد.
حال‌ همسفري‌ اين‌ دو شخا مي‌تواند زندگي‌ هر كدام‌ از آنها را دچار تحولي‌ اساسي‌ كند. شخا برنامه‌ريز شايد بتدريج‌ متوجه‌ شود كه‌ زيادي‌ مسائل‌ را سخت‌ مي‌گيرد و شخا بي‌مبالات‌ ممكن‌ است‌ در پايان‌ سفر به‌ اين‌ نتيجه‌ برسد كه‌ با كمي‌ نظم‌، مي‌تواند بيشتر از زندگي‌ لذت‌ ببرد. تغيير مسير زندگي‌ ممكن‌ است‌ خيلي‌ راحت‌ و سريع‌ اتفاق‌ بيفتد. اما از سوي‌ ديگر اين‌ خطر هم‌ وجود دارد كه‌ فرد بر سر يك‌ دو راهي‌ قرار بگيرد كه‌ نتواند از ميان‌ آنها يكي‌ را برگزيند. دراين‌ مواقع‌ مي‌گوييم‌ فرد دچار «بحران‌ هويت‌» شده‌ است‌.
بحران‌ شخصيتي‌ هنگامي‌ به‌ وجود مي‌آيد كه‌ آدم‌ها از ويژگي‌هاي‌ غالب‌ شخصيتي‌ خود خسته‌ مي‌شوند و آنها را تكرار مي‌يابند، اما از سوي‌ ديگر توانايي‌ تغيير شخصيت‌ خود را هم‌ ندارند. مثلا يك‌ آدم‌ درون‌گرا كه‌ هميشه‌ با اتوبوس‌ سر كار خود مي‌رفته‌، ممكن‌ است‌ يك‌ بار بطور اتفاقي‌ به‌ اسكي‌ برود و حسرت‌ بخورد چرا زودتر اين‌ دنياي‌ مهيج‌ را تجربه‌ نكرده‌ است‌. چنين‌ آدمي‌ وقتي‌ به‌ خانه‌ برمي‌گردد مدام‌ به‌ خود لعنت‌ مي‌فرستد، زندگي‌ يكنواخت‌ خود را زير سوال‌ مي‌برد و آرزو مي‌كند اي‌ كاش‌ دوستانش‌ به‌ جاي‌ حرف‌ زدن‌ درباره‌ موضوعات‌ فلسفي‌ و سياسي‌، كمي‌ هم‌ اهل‌ تفريح‌هاي‌ جوانانه‌ بودند. او ممكن‌ است‌ مدل‌ موهايش‌ را تغيير دهد يا دوستان‌ جديدي‌ براي‌ خود انتخاب‌ كند، اما كارها نه‌ تنها بحران‌ شخصيتي‌ او را حل‌ نمي‌كند، بلكه‌ آن‌ را حادتر نيز مي‌كند. او زبان‌ دوستان‌ جديدش‌ را درك‌ نمي‌كند، شوخي‌هاي‌ آنها در نگاهش‌ بي‌ادبانه‌ جلوه‌ مي‌كنند و موسيقي‌هايي‌ كه‌ آنها گوش‌ مي‌دهند براي‌ او سرسام‌آور است‌. بحران‌ شخصيتي‌ معمولا با بازگشت‌ شخا به‌ زندگي‌ اول‌ يا حل‌ شدن‌ او در زندگي‌ دوم‌ تمام‌ مي‌شود. اما اين‌ امكان‌ هم‌ وجود دارد كه‌ فرد هميشه‌ در اين‌ برزخ‌ باقي‌ بماند و از زندگي‌ خود عذاب‌ ببرد.

آنچه‌ در زير مي‌آيد توضيحي‌ كوتاه‌ بر شانزده‌ نوع‌ تيپ‌ شخصيتي‌ است‌ و توضيح‌ اينكه‌ هر كدام‌ از آنها بهتر است‌ جذب‌ چه‌ حرفه‌يي‌ شوند. با مرور گذراي‌ آنها شايد بهتر بتوانيد به‌ تفاوت‌ شخصيتي‌ آدم‌ها پي‌ببريد و بيشتر به‌ اختلاف‌هاي‌ ميان‌ آدم‌ها احترام‌ بگذاريد.

1( ذهن‌ برتر: آنها ترجيح‌ مي‌دهند تنها كار كنند، چون‌ تحمل‌ هيچ‌ اشتباهي‌ را ندارند و خود را كامل‌ و بدون‌ نقا مي‌دانند. هميشه‌ مسائل‌ عملي‌ را بر ارزش‌هاي‌ ذهني‌ ترجيح‌ مي‌دهند. هميشه‌ اهدافي‌ در ذهن‌ دارند و با جمع‌ آوري‌ اطلاعات‌ پراكنده‌، آينده‌ را پيش‌ چشم‌ ترسيم‌ مي‌كنند. آنها معدودترين‌ و كمياب‌ترين‌ تيپ‌ شخصيتي‌ در جهان‌ هستند. وقتي‌ تصميم‌ به‌ انجام‌ كاري‌ مي‌گيرند به‌ ندرت‌ تغييري‌ در نيت‌ خود مي‌دهند. در مواقع‌ استرس‌ معمولا به‌ كارهاي‌ فيزيكي‌ و عيني‌ نظير خوردن‌ و خريد كردن‌ و تماشاي‌ تلويزيون‌ رو مي‌آورند. حس‌ طنز خوبي‌ دارند. بهتر است‌ جذب‌ علوم‌ و شغل‌هاي‌ فني‌ شوند.

2( مشاور: او به‌ دنبال‌ معناي‌ زندگي‌ خود است‌ و مدام‌ مي‌كوشد بينش‌ خود از دنياي‌ اطراف‌ را تقويت‌ كند. او زندگي‌ خود را وقف‌ ديگران‌ كرده‌ است‌. ممكن‌ است‌ سه‌ ساعت‌ از وقت‌ با ارزش‌ خود را به‌ گپ‌ زدن‌ با يك‌ نفر اختصاص‌ دهد تا طرف‌ مقابل‌، قابليت‌هاي‌ دروني‌ خود را كشف‌ كند. خود را مودب‌، صلح‌طلب‌ و محتاط‌ جلوه‌ مي‌دهد. براي‌ ديگران‌ شناخت‌ شخصيت‌ دروني‌ او بسيار دشوار است‌ اما او پيچيده‌ ترين‌ روابط‌ زندگي‌ را براحتي‌ درك‌ مي‌كند. وقتي‌ دچار استرس‌ مي‌شود، بايد به‌ چيزهاي‌ اطراف‌ خود سر و سامان‌ بدهد، حتي‌ اگر آن‌ چيز كابينت‌ آشپزخانه‌اش‌ باشد. تعداد دوستانش‌ كم‌ است‌، اما با آنها خيلي‌ نزديك‌ و صميمي‌ است‌.

3( بازوي‌ اجرايي‌: آنها عاشق‌ آدم‌ها، تفريح‌ و دنياي‌ اطراف‌شان‌ هستند. به‌ كارهاي‌ «يدي‌» تمايل‌ بيشتري‌ دارند و معمولا كتاب‌ خواندن‌ و درس‌ خواندن‌ را چندان‌ جدي‌ نمي‌گيرند. اجتماعي‌ و بانشاط‌ هستند وديگران‌ را هم‌ به‌ نشاط‌ مي‌آورند. ممكن‌ است‌ به‌ تعهدات‌ خود عمل‌ نكنند، چون‌ بيشتر وقت‌شان‌ را به‌ تفريح‌ مي‌گذرانند. آنها اصلا براي‌ قانون‌ها احترام‌ قايل‌ نيستند و زندگي‌شان‌ از روال‌ منظمي‌ پيروي‌ نمي‌كند. معمولا آدم‌ها جذب‌ شخصيت‌ آنها مي‌شوند. آدم‌هاي‌ اطراف‌شان‌ را بخوبي‌ تحت‌ نظر دارند و احتياجات‌ آنها را مي‌دانند. در زمان‌ حال‌ زندگي‌ مي‌كنند و نتايج‌ كارهاي‌شان‌ را به‌ فراموشي‌ مي‌سپارند.

4( حامي‌: آدم‌هاي‌ گرم‌ و مهرباني‌ كه‌ به‌ سنت‌ها احترام‌ مي‌گذارند. تعهد و نظمي‌ كه‌ آنها در انجام‌ كارها از خود نشان‌ مي‌دهند، در هيچ‌ گروه‌ ديگري‌ ديده‌ نمي‌شود. وفاداري‌ آنها زبانزد همه‌ است‌. با تغييرات‌ بنيادين‌ مخالفند. آنها به‌ آدم‌هاي‌ ديگر كمك‌ مي‌كنند و به‌ حريم‌ خصوصي‌ ديگران‌ احترام‌ مي‌گذارند. زنان‌ بيشترين‌ افراد اين‌ گروه‌ را تشكيل‌ مي‌دهند. آنها دوستدار مناسبت‌هاي‌ اجتماعي‌ نظير اعياد هستند و براي‌ برپايي‌ آنها هر كاري‌ مي‌كنند. از درگيري‌ با ديگران‌ اجتناب‌ مي‌كنند اما خيلي‌ وقت‌ها هم‌ از بيان‌ عقايد عجيب‌ خود ابايي‌ ندارند. معمولا خاطرات‌ زيادي‌ از زندگي‌شان‌ در خاطر دارند تا براي‌ ديگران‌ تعريف‌ كنند و به‌ كمك‌ آنها ادعاي‌ خود را ؤابت‌ نمايند. بهتر است‌ مشاغلي‌ انتخاب‌ كنند كه‌ در آن‌ با ديگران‌ ارتباط‌ رو در رو داشته‌ باشند.

5( خلاق‌: آنها پر انرژي‌ و نوآور هستند و الهام‌بخش‌ همه‌ اطرافيان‌شان‌ به‌ حساب‌ مي‌آيند. از كار كردن‌ در محيط‌هاي‌ منعطف‌ و مفرح‌ لذت‌ مي‌برند. معمولا اجتماعي‌ و خوش‌ برخورد هستند. با همه‌ خلاقيت‌شان‌ اصلا بطور منطقي‌ فكر نمي‌كنند. مغز آنها انباشته‌ از ايده‌هاي‌ نو و پراكنده‌ است‌ كه‌ بسياري‌شان‌ به‌ كار هيچ‌ كس‌ حتي‌ خودشان‌ هم‌ نمي‌آيد. دلشان‌ به‌ حال‌ همه‌ مي‌سوزد، اما نمي‌توانند براي‌ آنها كاري‌ كنند. آنها به‌ همه‌ اطرافيان‌شان‌ كمك‌ مي‌كنند و از آنها هم‌ توقع‌ چنين‌ كاري‌ را دارند. همه‌ انرژي‌ خود را روي‌ پروژه‌هاي‌ جديد مي‌گذارند. آنها در مواقع‌ استرس‌ عصبي‌ مي‌شوند و تمركز خود را از دست‌ مي‌دهند. چنين‌ شخصيتي‌ خيلي‌ راحت‌ ممكن‌ است‌ درگير مسائل‌ پيش‌ پا افتاده‌ شود.

6( راهبر: آنها مديراني‌ بالقوه‌ هستند. همه‌ چيز را از بالا نگاه‌ مي‌كنند و براي‌ هر كار، استراتژي‌ خاصي‌ مي‌ريزند. خود را مستقل‌ و منطقي‌ جلوه‌ مي‌دهند. معمولا نيازهاي‌ عاطفي‌ مردم‌ را ناديده‌ مي‌گيرند. آنها بسرعت‌ نقطه‌ ضعف‌ يك‌ سازمان‌ را شناسايي‌ و رفع‌ مي‌كنند. دوست‌ دارند كارها را در مقياس‌ كلان‌ رفع‌ و رجوع‌ كنند و معمولا كارهاي‌ جزيي‌ را به‌ ديگران‌ واگذار مي‌كنند. از شغل‌ خود راضي‌اند و از آن‌ لذت‌ مي‌برند. آنها ممكن‌ است‌ چالش‌انگيزترين‌ مسائل‌ را مطرح‌ كنند تا فقط‌ بحث‌ راه‌ بيندازند و خودنمايي‌ كنند. در شرايطي‌ كه‌ نتوانند قدرت‌ خود را به‌ كار گيرند، عصبي‌ و پرخاشگر مي‌شوند. معمولا زندگي‌ شخصي‌شان‌ را فداي‌ كارشان‌ مي‌كنند.

7( متفكر بزرگ‌: او معمولا با صداي‌ بلند حرف‌ مي‌زند و از كارهاي‌ روزمره‌ خيلي‌ زود خسته‌ مي‌شود. هميشه‌ به‌ دنبال‌ فرصت‌هاي‌ جديد مي‌گردد و از دست‌ و پنجه‌ نرم‌ كردن‌ با مشكلات‌ لذت‌ مي‌برد. فكر مي‌كند خودش‌ براي‌ خودش‌ كافي‌ است‌ و كمتر به‌ ديگران‌ وابستگي‌ نشان‌ مي‌دهد. ممكن‌ است‌ به‌ او شغل‌ پر در آمدي‌ پيشنهاد شود و او بعد از يك‌ هفته‌ بخاطر يكنواخت‌ بودن‌ كار، از آن‌ استعفا دهد. معمولا خيلي‌ صريح‌ و رك‌ است‌ و از اينكه‌ ديگران‌ را بيازارد، ابايي‌ ندارد.

8( ناظر: آنها به‌ زندگي‌ خود در خانه‌ و در محل‌ كار نظم‌ عجيبي‌ مي‌بخشند و ديگران‌ را هم‌ مجبور مي‌كنند به‌ اين‌ نظم‌ احترام‌ بگذارند. رسيدن‌ به‌ هدف‌ براي‌ آنها مهمترين‌ چيز است‌. ممكن‌ است‌ كساني‌ كه‌ از اصول‌ آنها پيروي‌ نمي‌كنند را براحتي‌ بيازارند. مدام‌ در حال‌ نقشه‌ ريختن‌ وبرنامه‌ريزي‌ هستند. از بي‌نظمي‌ و هرج‌ و مرج‌ بيشتر از هر چيز ديگر در جهان‌ نفرت‌ دارند. دوست‌ دارند جذب‌ مشاغلي‌ شوند كه‌ در آنها محدوده‌ كاري‌ هر كس‌ دقيقا تعيين‌ شده‌ باشد. وقتي‌ عصبي‌ مي‌شوند حرف‌ هيچ‌ كس‌ را جز خود قبول‌ ندارند. معمولا به‌ مشاغل‌ مديريتي‌ روي‌ مي‌آورند و ترجيح‌ مي‌دهند با آدم‌هايي‌ نظير خود رفت‌ و آمد كنند.

9( آرمان‌گرا: آنها جهان‌ را تنها بر اساس‌ ارزش‌هاي‌ دروني‌ خود معنا مي‌كنند. تمركز اصلي‌شان‌ بر رشد شخصيت‌ خود و سعادتمند كردن‌ ديگران‌ است‌. خود را بخشنده‌ و آرام‌ جلوه‌ مي‌دهند، اما گاه‌ به‌ حد غيرقابل‌ تحملي‌ لجوج‌ مي‌شوند. هدف‌ اصلي‌ آنها در زندگي‌ اين‌ است‌ كه‌ جهان‌ را تبديل‌ به‌ جاي‌ بهتري‌ براي‌ زيستن‌ كنند. تمايلات‌ گياهخواري‌ دارند. از بحث‌ كردن‌ درباره‌ موضوعات‌ مختلف‌ و متنوع‌ لذت‌ مي‌برند. معمولا منعطف‌ هستند و دنيا را سخت‌ نمي‌گيرند. طبعي‌ آرام‌ دارند. وقتي‌ دچار استرس‌ مي‌شوند هم‌ ايمان‌شان‌ را به‌ خود از دست‌ مي‌دهند و هم‌ ديگران‌ را به‌ باد انتقاد مي‌گيرند. از آنها به‌ دروغ‌ تعريف‌ نكنيد. آنها خنده‌هاي‌ دروغين‌ شما را براحتي‌ تشخيا مي‌دهند.

10( ميانجي‌: آدم‌هاي‌ شادابي‌ كه‌ معمولا نيازهاي‌ ديگران‌ را برتر از نيازهاي‌ خود مي‌دانند و براي‌ برآورده‌ ساختن‌ آنها تلاش‌ مي‌كنند. هميشه‌ آدم‌ها را گرد هم‌ مي‌آورند و سعي‌ مي‌كنند گروه‌ تشكيل‌ دهند. خود را باهوش‌ و حساس‌ جلوه‌ مي‌دهند. مي‌خواهند همه‌ شبيه‌ هم‌ باشند و با هم‌ هماهنگي‌ داشته‌ باشند. برون‌گرا هستند، اما احساسات‌ آنها را هم‌ نمي‌توان‌ دست‌ كم‌ گرفت‌. كمتر پيش‌ مي‌آيد كه‌ محيط‌ كاري‌ خود را تغيير دهند. عاشق‌ زندگي‌ شلوغ‌ و پرماجرا هستند.

11( مصمم‌: آنها مخترع‌هاي‌ ذاتي‌ هستند. به‌ زندگي‌ عشق‌ مي‌ورزند و آماده‌اند براي‌ هر مساله‌يي‌ راه‌ حلي‌ ارايه‌ دهند تا چرخ‌ها از حركت‌ باز نايستند. هميشه‌ گوش‌ به‌ زنگ‌ هستند تا مشكلات‌ را شناسايي‌ و رفع‌ كنند. اگر تصميمي‌ بگيرند، تا آن‌ را عملي‌ نكرده‌اند، دست‌ از تلاش‌ نمي‌كشند. فعال‌ و منعطف‌ هستند، اما قوانين‌ دست‌ و پا گير ممكن‌ است‌ آنها را عصبي‌ كند. چشم‌ بسته‌ خود را درون‌ هر نوع‌ موقعيتي‌ پرتاب‌ مي‌كنند. ديگران‌ هميشه‌ شيفته‌ رفتار مصمم‌ و پرنشاط‌ آنها هستند. معمولا تمايلي‌ به‌ خواندن‌ شعر ندارند.

12( واقع‌ گرا:آنها كارمندان‌ منظمي‌ هستند كه‌ هميشه‌ كارهايشان‌ را سر موقع‌ تحويل‌ مي‌دهند. به‌ قوانين‌ باور دارند و به‌ آنها احترام‌ مي‌گذارند. خود را ؤابت‌ و استوار نشان‌ مي‌دهند. ممكن‌ است‌ در نگاه‌ بيروني‌ بيش‌ از حد سخت‌گير و منطقي‌ به‌ نظر برسند، اما آنها اهميتي‌ نمي‌دهند كه‌ ديگران‌ درباره‌ آنها چه‌ فكري‌ كنند. صادق‌ و راستگو هستند و از ديگران‌ نيز چنين‌ توقعي‌ دارند. معمولا بدبين‌ هستند و بدترين‌ پيش‌بيني‌هاي‌ ممكن‌ را از شرايط‌ ارايه‌ مي‌دهند. عقايد و تجربه‌هاي‌ شخصي‌شان‌ را تنها با دوستان‌ صميمي‌شان‌ در ميان‌ مي‌گذارند. جذب‌ مشاغلي‌ مي‌شوند كه‌ تصميم‌گيري‌ در آن‌ وابسته‌ به‌ معيارهاي‌ علمي‌ است‌، نه‌ سليقه‌ شخصي‌.

13( مربي‌: آنها براي‌ آدم‌هاي‌ بزرگ‌ احترام‌ زيادي‌ قايل‌اند. خود را آرام‌، آگاه‌ و بالغ‌ جلوه‌ مي‌دهند. ممكن‌ است‌ دست‌ به‌ تصميماتي‌ بزنند كه‌ به‌ ديگران‌ آسيب‌ برساند. ترجيح‌ مي‌دهند كارهايي‌ داشته‌ باشند كه‌ هر روز آن‌ مثل‌ روز قبل‌ باشد. آنها جزيياتي‌ كه‌ برايشان‌ مهم‌ است‌ نظير تاريخ‌ تولد يا سالگرد ازدواج‌ دوستان‌شان‌ را خوب‌ به‌ خاطر مي‌سپارند. به‌ احساسات‌ ديگران‌ احترام‌ مي‌گذارند. معمولا جذب‌ شغل‌هايي‌ مي‌شوند كه‌ بتوانند به‌ ديگران‌ كمك‌ كنند.

14( برنامه‌ريز: آنها ساكت‌ و كنجكاو هستند. زياد زندگي‌ را سخت‌ نمي‌گيرند و معمولا ذهنيتي‌ منطقي‌ و عيني‌ دارند. هنگامي‌ كه‌ با مشكلي‌ مواجه‌ مي‌شوند ابتدا سعي‌ مي‌كنند علت‌ آن‌ را پيدا كنند و بعد آن‌ را حل‌ كنند. فرديت‌گرا هستند. ممكن‌ است‌ حواس‌ پرت‌ باشند و ساده‌ترين‌ چيزهاي‌ روزمره‌ نظير پرداخت‌ صورت‌حساب‌ رستوران‌ يا فيش‌ تلفن‌ و برق‌ را فراموش‌ كنند. بيشتر كساني‌ كه‌ از شغل‌ خود ناراضي‌ هستند در اين‌ گروه‌ قرار مي‌گيرند. آنها از فكر كردن‌ به‌ مسائل‌ ذهني‌ و انتزاعي‌ لذت‌ مي‌برند. در موقع‌ استرس‌ ممكن‌ است‌ كنترل‌ خود را از دست‌ بدهند و داد و فرياد راه‌ بيندازند. دوست‌دارند جذب‌ مشاغلي‌ شوند كه‌ در آن‌ به‌ تخصصي‌ خاص‌ نياز است‌.

15( صلح‌ طلب‌: آنها بشدت‌ احساسي‌ هستند و براي‌ آزادي‌هاي‌ فردي‌ خود ارزش‌ قايلند. برايشان‌ مهم‌ است‌ كه‌ ديگران‌ چه‌ احساسي‌ دارند. ديگران‌ معمولا سكوت‌ آنها را حمل‌ بر ناتواني‌شان‌ مي‌كنند، در حالي‌كه‌ اينطور نيست‌. آنها نسبت‌ به‌ آنچه‌ اطراف‌شان‌ اتفاق‌ مي‌افتد حساس‌ هستند و مي‌كوشند به‌ ديگران‌ كمك‌ كنند. به‌ حيوانات‌ توجه‌ خاصي‌ دارند و با آنها مهربان‌ هستند. به‌ روابط‌ دوستانه‌ و صميمي‌ احترام‌ مي‌گذارند اما مدت‌ها طول‌ مي‌كشد كه‌ كسي‌ بتواند آنها را بشناسد و با آنها صميمي‌ شود. از خواندن‌ كتاب‌هاي‌ تاريخي‌ متنفرند. اگر مشكلي‌ پيش‌ بيايد معمولا خودشان‌ را ملامت‌ مي‌كنند و كسي‌ را جز خود مقصر نمي‌دانند. جذب‌ مشاغلي‌ مي‌شوند كه‌ در آن‌ مي‌توان‌ به‌ ديگران‌ فايده‌ رساند.

16( حلال‌ مشكلات‌: آنها سوپرمن‌هايي‌ هستند كه‌ خود را به‌ دل‌ مشكلات‌ مي‌اندازند تا آنها را حل‌ كنند. شخصيتي‌ درون‌گرا دارند و به‌ جاي‌ احساسات‌، بيشتر روي‌ فكرشان‌ متمركزند. آنها با توجه‌ به‌ وقايع‌ موجود دست‌ به‌ تصميم‌ مي‌زنند و كاري‌ به‌ دنياهاي‌ ذهني‌ و خيالي‌ ندارند. مي‌توانند حجم‌ انبوهي‌ از اطلاعات‌ را بسرعت‌ تجزيه‌ و تحليل‌ كنند. اگر يك‌ ساعت‌ پيش‌ روي‌ آنها بگذاريد، براحتي‌ طرز كار آن‌ را مي‌فهمند. آنها مشكلات‌ را بدون‌ سر و صدا حل‌ مي‌كنند و به‌ هيچ‌ وجه‌ نمي‌خواهند خود را قهرمان‌ جلوه‌ دهند. معمولا تحمل‌ يك‌ شغل‌ ؤابت‌ را ندارند و خيلي‌ زود از سمت‌هاي‌ خود استعفا مي‌دهند. تمايل‌ آنها به‌ ريسك‌ كردن‌ بسيار زياد است‌. در مواقع‌ استرس‌ ممكن‌ است‌ گريه‌ سر دهند. شناخت‌ آنها بسيار سخت‌ است‌ چون‌ هيچ‌ چيز از خود بروز نمي‌دهند.

در پايان‌ بايد بگويم‌ نظريه‌ انواع‌ شخصيتي‌ اگر چه‌ بسيار مشهور است‌، اما مورد تاييد همه‌ روانشناسان‌ نيست‌. برخي‌ روانشناس‌ها معتقدند طبقه‌بندي‌ آدم‌ها در گروه‌هاي‌ مختلف‌ به‌ آنها اين‌ بهانه‌ را مي‌دهد كه‌ از زير خيلي‌ كارها شانه‌ خالي‌ كنند يا مسير زندگي‌ شان‌ را به‌ بيراهه‌ اندازند. مثلا اگر به‌ آدم‌ درون‌گرايي‌ بگوييد لذت‌ بردن‌ او از خواب‌ كاملا طبيعي‌ است‌، هيچ‌ بعيد نيست‌ همه‌ عمر خود را روي‌ تخت‌ خواب‌ به‌ رويابافي‌ بگذراند. از سوي‌ ديگر نوع‌ شخصيتي‌ يك‌ نفر به‌ معناي‌ همه‌ چيز او نيست‌. دو نفر با خصوصيات‌ مشترك‌ شخصيتي‌ ممكن‌ است‌ در شرايط‌ يكسان‌ رفتار متفاوتي‌ از خود نشان دهند.

منبع:روزنامه اعتماد http://pnu-club.com/images/smiles-icone/winksmiley02.gif

Borna66
06-13-2009, 01:23 PM
عشق چيست؟ (علمي)
جان كورن ول
ترجمه: على ملائكه

عشق يكى از موضوعات مورد توجه دانشمندان در سال هاى اخير بوده به خصوص عشق ميان مرد و زن يا عشق رمانتيك _ به عنوان پديده اى عميقا فيزيكى _ هدف كنكاش هاى علمى قرار گرفته است. در عشق رمانتيك سلول هاى عصبى، هورمون ها، مغز و فشار خون، قلب و معده در حالتى از شوريدگى قرار مى گيرند. جالينوس پزشك مشهور يونانى در قرن دوم ميلادى اصرار داشت كه عاشق شدن موضوعى مربوط به اخلاط چهارگانه بدن است، به عبارت ديگر هنگامى كه تعادل صفرا و سودا و بلغم و خون به هم مى خورند. اين نظريه اخلاط اربعه تا قرن نوزدهم دوام آورد و در اين هنگام بود كه با نظريه هاى جديد در مورد زيست شناسى سلولى جايگزين شد. اما با اين وجود متخصصان نوين فيزيولوژى (كاركردشناسى) بدن نيز عشق رمانتيك را ناشى از مواد شيميايى طبيعى قدرتمندى در بدن مى دانند. ماده شيميايى كه به خصوص مورد تحقيق قرار گرفته است مولكولى به نام فنيل اتيلامين (PEA) است. فنيل اتيلامين نوعى آمفتامين طبيعى است كه باعث تركيب مغز و دستگاه عصبى مركزى مى شود. PEA تجربه سرخوشى، تنفس سريع، افزايش ضربان قلب، گشادى مردمك، آزادى ترشحات بودار از پوست - كه مى تواند طرف مقابل را اغوا كند _ را ايجاد مى كند. نقطه اصلى اين تحولات در مغز است. بخش هاى مختلف مغز نقش هاى مختلفى ايفا مى كنند. قشر خارجى مغز يا كورتكس كه در مراحل متاخر تكامل به وجود آمده است، به تفكر منطقى و هوش مربوط است. مغز ميانى يا دستگاه ليمبيك عواطف ما را كنترل مى كند. در محل اتصال نخاع به مغز يا بصل النخاع نيز يك هسته درونى (هسته دم دار) وجود دارد كه رفتارهاى غريزى بدوى تر مثل تعيين قلمرو، جفت گيرى و جست وجو براى پاداش را تحت تسلط دارد و آن را با توجه به اينكه در مراحل ابتدايى تر تكامل به وجود آمده «مغز خزندگان» هم مى نامند.
هنگامى كه دو پژوهشگر يكى سميرزكى انگليسى متخصص عصب شناسى و روان شناس و انسان شناس آمريكايى هلن فيشر از تصويربردارى با تشديد مغناطيسى (MRI) براى كاوش اساس عصبى عشق استفاده كردند، متوجه شدند مغزهاى داوطلبان مورد بررسى آنها كه در آن هنگام دوره اى از عاشق شدن را مى گذراندند دقيقا در همين «هسته دم دار» فعال است. تصور بر اين است اين هسته يا به اصطلاح «مغز خزندگان» از لحاظ تكاملى در شصت و پنج ميليون سال پيش به وجود آمده باشد. هرچه آزمودنى ها مشتاق تر بودند اين هسته در آنها فعال تر بود.
هسته دم دار مستقيما به دستگاه ليمبيك اتصال دارد. در جريان عشق رمانتيك موسيقى ملايم عقل ناشى از كورتكس مغز در ميان هياهوى طبل نوازى هسته دم دار و دستگاه ليمبيك گم مى شود و آبشارى از آزادى ماده PEA در مغز به وجود مى آيد. در همان زمان ميزان آدرنالين هم افزايش مى يابد و آزاد شدن ماده شيميايى ديگرى به نام دوپامين را باعث مى شود. دوپامين باعث افزايش توجه هدفمند، بنيه و انرژى فرد كه همه آنها بر گرفتن پاداش متمركزند مى شود. در همان حالى كه اين مواد شيميايى قدرتمند مسيرهاى عصبى را تهييج مى كنند، باعث مهار يك واسطه شيميايى عصبى به نام سروتونين مى شوند.
سروتونين باعث كنترل اعمال تكانه اى، رفتارهاى وسواسى و اشتياق هاى شديد مى شود، اين پيام رسان عصبى در به وجود آمدن احساس قدرت براى عمل كردن و احساس تسلط بر امور به ما كمك مى كند. افت ميزان سروتونين در مغز در ايجاد اختلالاتى مثل حملات وحشت زدگى، اضطراب افسردگى و رفتارهاى شيدايى (مانى) دخالت دارد. در سال هاى اخير براى درمان بيماران مبتلا به اختلال وسواس فكرى و عملى _ مثلا آنهايى كه مرتبا بى اراده دست هايشان را مى شويند يا مبتلا به پرخورى عصبى هستند _ داروى فلوكستين (پروزاك) تجويز مى شود؛ اين دارو، سروتونين كاهش يافته در محل اتصال سلول هاى عصبى (سيناپس ها) را افزايش مى دهد. امروزه دانشمندان مى گويند دواى درد عشق يا شفادهنده مريضان عشق هم تجويز مقدار مناسبى فلوكستين يا پروزاك است! اما هنگامى كه به درد عشق مبتلاييم، به حسادت عشقى مبتلا مى شويم يا زندگى زناشويى مان در هم مى ريزد از لحاظ شيميايى چه اتفاقى در مغز رخ مى دهد؟ عاشق به مواجهه مداوم با معشوق نيازمند است تا هيجانات ناشى از سيلاب فنيل اتيلامين در مغزش را اطفا كند. هر مانعى در راه اين مواجهه، تنها ميزان رها شدن فنيل اتيلامين را بيشتر كرده و حتى باعث فقدان بيشتر سروتونين در مغز مى شود و به اين ترتيب به اصطلاح آتش عشق را تندتر مى كند. اين تغييرات شيميايى توضيح دهنده علايم عشق است. بالا و پايين رفتن هاى ناگهانى خلق و خو، علايم خارج از كنترل، تسخير شدن با فكر معشوق، دلشوره بى قرارى، ناتوانى در تمركز، بيخوابى و به عبارت ديگر آن آشفتگى مطبوعى كه آن را عاشق شدن مى ناميم. اما اگر عشق فرد با جواب مثبت طرف مقابل روبه رو شود، مرحله دومى به دنبال مى آيد، ارضاى جنسى. در اين مرحله هورمون مردانه يعنى تستوسترون هم در مردان و هم در زنان _ به خصوص در هنگام تخمك گذارى و حتى بعد از يائسگى- نقش مهمى دارد. در هنگام تماس واقعى با معشوق هورمونى به نام اكسى توسين در مغز انسان آتش بازى به راه مى اندازد. به دنبال آن مقادير زيادى مواد شبه افيونى طبيعى به نام اندورفين ها در مغز انسان آزاد مى شود كه پاداش دهنده اى بسيار قوى محسوب مى شود. در هنگام اوج لذت جنسى ميزان اكسى توسين در بدن مرد تا ۵ برابر و در بدن زن حتى بيشتر از آن افزايش مى يابد. اكسى توسين، همراه با هورمون وازوپرسين، كه در خاطرات عاطفى واضح اعم از ديدارى، لمسى، شنيدارى و بويايى دخيل است، تصوير معشوق را در ذهن عاشق تثبيت مى كند و احساسات عميقى نسبت به او به وجود مى آورد. يك قطعه موسيقى، يك رايحه خاص، يك زمزمه عاشقانه و... مى تواند شور و شوق فراوانى را در معشوق برانگيزد. در همه اين موارد ميزان اكسى توسين در بدن اوج مى گيرد و به دنبال آن موج افيون هاى درونى مغز را در برمى گيرد. بنابراين روشن است كه هنگامى رابطه فرد با معشوقش سرد مى شود يا از آن بدتر معشوق را در ميان بازوان ديگرى مى بيند علايم ترك اين افيون هاى درونى ظاهر مى شود. جاى شگفتى نيست كه روانپزشكان ناكامى در عشق را با افسردگى حاد مقايسه كرده اند.
• تفاوت ميان عشق و شهوت
اما شهوت صرف و جدا از عشق چه مشخصاتى دارد؟ شهوت ممكن است به طور مستقل از عشق رمانتيك برانگيخته شود. بديهى است كه شهوت مى تواند همزمان با عشق هم وجود داشته باشد؛ گرچه در مورد بعضى عشاق ارضاى بى بند و بار و غيرمتعهدانه شهوت مى تواند عشق رمانتيك همراه آن را از بين ببرد. اغلب پژوهش ها حاكى از آن است كه شهوت صرف ندرتا به عشق رمانتيك پيشرفت مى كند، به قول هلن فيشرمداربندى مغز در مورد شهوت لزوما آتش عشق را روشن نمى كند. از طرف ديگر عشق رمانتيك، به خصوص پس از تولد فرزندان، مى تواند به مرحله سومى پيشرفت كند: دلبستگى و تعلق. خصوصيتى كه براى يك ازدواج پايدار لازم است. اين دلبستگى عميق تر كه در عشاق بالغ و ديرين شكوفا مى شود، به طور شاخص پس از تولد يك فرزند به وجود مى آيد. با اين حال مثال هاى فراوانى وجود دارد كه يك دلبستگى مادام العمر ميان زوجى بدون فرزند به وجود آمده، درست همان طور كه بسيارى از زوج هاى صاحب فرزند هيچ گاه به اين مرحله دلبستگى عميق مدام نمى رسند.
اما تمام حوادث شيميايى و عصبى برانگيزاننده عشق، يك سئوال از نوع «اول مرغ بود يا تخم مرغ» را به ميان مى آورد: آيا عاشق شدن علت اين تغييرات شيميايى در مغز است يا معلول آن؟ اول مرغ بود يا اول تخم مرغ؟ در مورد اين سئوال توضيحى وجود دارد كه در ابتدا اتولوژيست (كردارشناس حيوانات) كنراد لورنتس، برنده جايزه نوبل به آن پرداخت.
لورنتس در اردك ها پديده اى را مشاهده كرد كه آن را «نقش پذيرى» (imprinting) نام نهاد. لحظه اى بحرانى براى آشيانه سازى يك پرنده وجود دارد، هنگامى كه مغز و دستگاه عصبى مركزى جوجه اردك آماده ايجاد پيوند ميان او و مادرش است. در غياب پرنده مادر جوجه با اولين حيوانى كه ديدار مى كند اين پيوند را برقرار مى كند. مكانيسم نقش پذيرى براى بقا حياتى است چرا كه تصور بر اين است كه ارتباط با يك والد محافظت كننده بقا را تضمين مى كند.

http://pnu-club.com/imported/2009/06/998.jpg

جان باولباى روانشناس از ايده لورنتس استفاده كرد و «نظريه دلبستگى» (attachment Theory) ارائه كرد. كودكى كه نمى تواند با مادرش پيوند عاطفى پيدا كند، از شانس كمترى براى بقا برخوردار است. با توجه به شباهت ميان يك كودك محروم از مادر و يك عاشق ناكام دانشمندان اين پديده «نقش پذيرى» را در مورد عشق افراد بزرگسال هم مطرح كرده اند. عاشق مانند كودكى دلبسته به مادر به چشمان معشوق خيره مى شود و آه مى كشد و اگر رابطه اش را با او از دست دهد مانند كودكى طرد شده، مى گريد و به افسردگى دچار مى شود و حتى ممكن است به خود صدمه بزند. در صورت موفقيت در پيوند ابتدايى ميان عشاق دلبستگى درازمدت در چشم انداز قرار مى گيرد. چنين واقعه اى پس از آنكه عشق رمانتيك سيرش را طى كرد و اتحاد عاشق و معشوق فرزندانى را به بار آورد رخ مى دهد. اما اين مرحله جديد پيش بينى نشده و نامنتظر است چرا كه به طور شاخص ۱۸ ماه تا ۳ سال پس از شروع عشق آبشارهاى فنيل ايتلامين دوپامين و اكسى توسين در مغز فروكش مى كنند و به قول دانشمندان علوم اعصاب ذخيره واسطه هاى عصبى تمام مى شود.


•••
در يك كنفرانس علمى در مورد عشق در آمريكا ۳۰ سال پيش شركت كنندگان بر سر اين تعريف از عشق موافقت كردند: «يك حالت شناختى- عاطفى با مشخصه خيال پردازى اجبارى و وسواسى راجع به پاسخگويى به احساسات عاشقانه به وسيله موضوع عشق.» اين نوع تعريف يقينا مشكل درك عشق بر مبناى زبان علمى را آشكار مى كند. علم چيزهاى بسيار جالبى در مورد عشق را به ما مى گويد. اما براى توصيف كردن دقيق چيستى عشق به طور ذهنى و شخصى و درك اين نكته كه چرا ما خود را دستخوش هيجانات عاشقانه مى كنيم و به اين سفر دردناك و مخاطره آميز دست مى زنيم، بايد به انواع ديگر سخن انسانى رو بياوريم: به شعر، داستان، خاطرات، تجربه زندگى واقعى.

Borna66
06-13-2009, 01:25 PM
نمادها و نشانه‌هاى عشق
• كوپيدون
كوپيدون رب النوع رومى عشق است و پرطرفدارترين نشانه روز ولنتاين است. در اصل او را به صورت مرد جوانى با تير و كمان نشان مى دادند. اما با گذشت سال ها كوپيدون از مردى خوش قيافه به كودكى خپل بدل شد. به اين دليل كه اعتقاد داشتند كوپيدون پسر ونوس (الهه عشق و زيبايى) و سمبل احساس و عشق آميخته به بازيگوشى بود. تير هاى او نامرئى بودند و قربانيان او (كه ممكن بود خدايان ديگر يا آدم ها باشند) متوجه تير خوردن خودشان نمى شدند تا اينكه به عشق دچار مى شدند. در دوران ملكه ويكتوريا مى خواستند كارى كنند روز ولنتاين براى زن ها و بچه ها مناسب تر شود. بنابراين جوان زيباى رومى به اين بچه تپل تبديل شد. رنگ هاى روز ولنتاين صورتى، قرمز و سفيد هستند كه در اغلب كارت ها و تزئينات به كار مى روند و البته ساير كالاهاى تجارى ولنتاين مثل لباس، حيوانات عروسكى، شمع و غيره هم به همين رنگ ها هستند. قرمز نشانه گرمى و احساس است كه رنگ قلب را تداعى مى كند. سفيد نشانه خلوص است و در بعضى موارد نشان دهنده وفادارى و به معنى وفادارى به عشق در آن دو نفر است. صورتى هم كه تركيبى از قرمز و سفيد است احتمالا نشانه معصوميت است.

http://pnu-club.com/imported/2009/06/999.jpg

• قلب تير خورده
قلب قرمز يا صورتى كه تيرى به آن خورده رايج ترين شكل و تصوير براى هداياى ولنتاين و شمع، شيرينى، آب نبات، كيك، مجسمه، عروسك و غيره است. قلب نشانه عشق و نيز آسيب پذيرى است. هنگامى كه براى كسى هديه ولنتاين مى فرستيد ممكن است هديه پس فرستاده شود و احساسات شما جريحه دار شود. بنابراين قلب تير خورده نشانه مرگ و آسيب پذيرى عشق هم هست از طرف ديگر، قلب و تير نشانه يكى شدن روح زن و مرد است. در آمريكا ضرب المثلى هست كه مى گويد: «احساساتش را زود بروز مى دهد» (Wearing your heart on Your Sleeve) اين ضرب المثل از زمانى به يادگار مانده كه در اوايل قرن نوزدهم آمريكايى ها و انگليسى هاى جوان كاغذى را با نام همسرشان به دور آستينشان مى بستند. معلوم نيست آنها اين كار را چرا و در چه موقعى انجام مى دادند اما اين ضرب المثل از آنجا به وجود آمد. امروز انجمن قلب آمريكا شعار «يك قلب را نجات دهيد» را با فعاليت ضد سيگار در هفته ولنتاين دنبال مى كند تا كودكان را در مدرسه از خطرات سيگار آگاه كند.

• مرغ عشق
در گذشته عقيده داشتند پرندگان جفت خود را در ۱۴ فوريه انتخاب مى كنند. از آنجا كه قو به دليل آنكه جفتى براى تمام عمر انتخاب مى كند براى ايزد بانوى رومى، ونوس مقدس بود و آن را به عنوان نماينده پرندگان انتخاب كردند. صداى قو هم به پرنده عشق معروف شده است. حضرت نوح هم قو را به عنوان پيام رسان خود انتخاب كرد. در گفته هاى حضرت سليمان هم كلمه «لاك پشت» [Turtle] در حقيقت «قمرى» [Turtledove] اشاره دارد. قمرى در آسيا و اروپا زياد است اما در آمريكاى شمالى پيدا نمى شود. از آنجا كه تمام قوها از خانواده كبوتر هستند جفتى براى تمام عمر انتخاب مى كنند و نر و ماده هر دو در مراقبت از جوجه هايشان نقش دارند. صداى قو هم معمولا «صداى عشق» ناميده مى شود و امروزه هم عشاق با هم مانند كودكان حرف مى زنند و به قول معروف بغ بغو مى كنند. خرافاتى درباره قو هست كه آنها جادويى اند و از آينده خبر مى دهند. قلب قو معمولا يكى از موادى است كه در تهيه معجون عشق به كار مى رود. اگر قوى سفيدى از روى سر شما پرواز كند شانس مى آوريد و اگر خواب قو ببينيد نشانه خوشبختى است. اولين قويى كه در فصل بهار مى بينيد، آرزو كنيد چون آرزويتان برآورده مى شود مانند آرزويى كه زمان ديدن شهاب برآورده مى شود. اما با گذشت ساليان، پرنده عشق از قو به مرغ عشق و پرنده بهشتى تبديل شد. پرنده عشقى كه امروزه در هداياى ولنتاين به تصوير كشيده مى شود مرغ عشق با رنگ هاى درخشان است. آنها معمولا مانند عشاق جوان رفتار مى كنند. معروف است كه به صورت جفتى زندگى مى كنند و از همديگر نگهدارى مى كنند همانطور كه عشاق جوان مى خواهند حريم خود را حفظ كنند. آنها به عنوان حيوانات خانگى دوست داشتى اند، نگهدارى از آنها آسان است و به محبت عكس العمل نشان مى دهند. حتى به بعضى از آنها مى توان حرف زدن آموخت.

• كارت هاى ولنتاين
رسم مبادله يادداشت هاى عاشقانه به فستيوال لوپركالياى رومى ها بازمى گردد كه در آن نام يكديگر را از گلدان مى كشيدند. انگليسى ها نخستين كسانى بودند كه فرستادن احساسات را در كارت چاپ شده باب كردند. نخستين كارت ولنتاين را چارلز، دوك اورلئان درست كرد كه چندين سال پس از نبرد آگين كورت در سال ۱۴۱۵ در قصرى در لندن زندانى بود. او از سلول زندانش به همسرش در فرانسه شعر هاى ولنتاين مى فرستاد. هداياى آماده ولنتاين در انگلستان از قرن نوزدهم به بعد پديد آمدند و به رغم آن كارت هاى دست ساز هم تا سال ها وجود داشتند. در قرن نوزدهم نوع جديدى از ولنتاين به نام «ترسناك هاى يك پنى» به وجود آمد كه به جاى عشق و شيرين زبانى، اهانت و آزار و اذيت بودند. اغلب اينها بدون امضا و به صورت ناشناس فرستاده مى شدند. در آمريكا هداياى دست ساز ولنتاين حدود سال هاى ۱۷۴۰ به وجود آمدند كه با موم قرمز مهر مى شدند و مخفيانه در درگاه خانه معشوق گذاشته مى شد يا به وسيله پست فرستاده مى شد. كارت هاى ولنتاين بازارى در سال هاى ۱۸۸۰ تقريبا در سراسر آمريكا فراگير شدند. اما مردم هنوز هم (و تا هميشه) خودشان هدايايى درست مى كنند. بعضى از آنها زيورآلات بدلى درست مى كنند، بعضى ها طره مويشان را هديه مى دهند و بعضى ها هم چكى از «بانك عشق» مى كشند و هديه شان شبيه به پول است.

• گل مينا، بنفشه و گل ذرت
گل هاى ديگرى هم نشانه عشق به شمار مى آيند. رومى ها در اساطير خود اعتقاد داشتند گل مينا زمانى حورى بوده است. او روزى در مزرعه اى مى رقصيد كه ورتومنوس خداى بهار او را ديد و عاشق او شد. اما وقتى پيش حورى رفت او ترسيد. خدايان ديگر كارى كردند كه حورى بتواند به داخل زمين فرو برود و او تبديل به گل مينا شد. فالى هم هست كه در آن گلبرگ هاى گل مينا را مى كنند و هر بار مى گويند «او مرا دوست دارد» و «او مرا دوست ندارد» كه معلوم نيست از كجا سرچشمه گرفته است. درباره گل بنفشه هم مى گويند روزى ونوس به گروهى از دوشيزگان زيبا حسودى كرد. هنگامى كه كوپيدون اقرار نكرد كه مادرش زيباتر از آنها است، ونوس خشمگين شد و شروع به كتك زدن دوشيزگان زيبا كرد. آن قدر كه كبود شدند و به گل بنفشه تبديل شدند. در علم گياه شناسى گل ذرت به نام كيانوس معروف است. اين نام از زمانى به آن داده شد كه جوانى يونانى كه در مزرعه ذرت به دنيا آمده بود، حلقه اى از شكوفه هاى بنفش براى محراب فلورا خداى گل ها درست كرد، اما متاسفانه جوان پيش از تمام كردن كار حلقه هاى گل مرد. مرگ او فلورا را تحت تاثير قرار داد و او گل ها را به افتخار او نامگذارى كرد.

• سيب
در گذشته سيب نشانه عشق و بارورى بوده است. خدايان نروژى براى اينكه جوان بمانند سيب مى خوردند و مى گويند زنان يهودى خود را با شيره سيب مى شستند كه قدرت بارورى را زياد مى كرد. همچنين از ايام باستان سيب را ميوه اى الهى مى دانستند اما در اصل اين صفات مربوط به سيب نبوده است. اسپانيايى هاى مهاجر عقيده داشتند گوجه فرنگى ميوه واقعى عشق است و تخم آن را از آمريكاى جنوبى به آمريكا بردند. بنابراين «سيب عشق» در حقيقت سيب نيست بلكه گوجه فرنگى است.

• شكلات
باور كنيد يا نه شكلات حاوى فنيل اتيل آمين يا فنيل آلانين است كه هنگام عاشق شدن در مغز آزاد مى شوند. پس شكلات هم درست همان احساسات را ايجاد مى كند. بعضى روانشناسان عقيده دارند شكلات «تقويت كننده عشق» است و خودبه خود مزه دهان را شيرين مى كند. براى بعضى افراد شكلات و عشق، هر دو اعتياد آورند. به هر حال دادن شكلات به كسى كه دوست داريم راهى است كه همان احساسات را در او ايجاد كنيم. البته فقط به طور مصنوعى و اگر او واقعا چنين احساسى نداشته باشد بعدا احساس واقعى خود را نشان مى دهد.

• نگين نقش برجسته
باز هم برمى گرديم به ملوان هاى عاشق كه روى دريا در فكر معشوق خود بودند. بسيارى از ملوانان طرح هايى را روى عاج، استخوان يا چوب به نشانه عشق مى كندند. امروزه هم روى مواد گوناگون پيام هايى حك مى كنند. شايع است كه ملوانان بااستعداد تصوير همسرانشان را روى صدف مى كندند. آن موقع هنوز عكس اختراع نشده بود. بعضى وقت ها هم تصوير خودشان را روى صدف مى كندند و به همسرانشان مى دادند. نقش برجسته با عكس مرد خيلى كمتر از عكس زن ديده شده است. در بعضى موارد هم ملوانان تصوير خدايان را حك مى كردند و به معشوقشان مى دادند كه آميزه اى از عشق و دعاى محافظت بود.

• تور ولنتاين
ولنتاين هاى گران امروز تورهاى واقعى دارند. بعضى برق طلايى دارند، بعضى گل تازه يا خشك و حتى بعضى از مخمل قرمز ساخته مى شوند نه كاغذ. از هزاران سال پيش «چيزهاى زيبا» با عشق و عاشقى پيوند خورده بودند. در زمان هاى قديم شواليه ها روسرى يا روبان همسرشان را به دست يا پاى خود مى بستند و به ميدان جنگ مى تاختند. تور به خاطر ظاهر زيبايش نماينده عشق است. امروزه تور به عنوان پارچه به كار نمى رود اما ۴۰۰ سال پيش تزئين زيبايى براى لباس به شمار مى رفت به خصوص براى لباس هايى كه با عشق همراه بودند، مانند لباس عروسى. ساخته شدن تور كاغذى كاملا اتفاقى بود. جوزف آدنبروك در سال ۱۸۳۴ در كارخانه كاغذ لندن كار مى كرد. يك روز سوهان به يك ورق كاغذ كه طرح برجسته اى روى آن بود، كشيده شد. به اين ترتيب در نقاط بلندتر طرح، سوراخ هاى ريزى ايجاد و ظاهر كاغذ، تورمانند شد. اين مسئله سرآغاز كسب و كار كاغذهاى تورى شد و خيلى زود ديگران هم از او تقليد كردند آنها آن قدر با هم در اين كار رقابت كردند كه بعضى توليدات آنها امروز در موزه ها نگهدارى مى شود.

• ولنتاين گريزى
خيلى از كسانى كه عاشق نيستند، ازدواج نكرده اند يا نامزد ندارند از ولنتاين مى ترسند چون اين روز براى آنها يادآور تنهايى است. آنها دچار افسردگى خفيف مى شوند. بعضى مردم فوبياهاى خاصى دارند مثل ترس از گل، ترس از عشق، ترس از پرندگان، ترس از تعهد، ترس از حسادت، ترس از برافروختگى صورت، ترس از ازدواج، ترس از هرگونه خوشحالى و ارتباط عاشقانه. اين افراد بايد با ولنتاين چه كار كنند؟ اين ترس ها براى بسيارى از ما تعجب آور و دور از انتظار است. اما براى كسانى كه در اين موقعيت هستند كاملا جدى است. به هر حال خوب است كه طرف مقابل شما بداند كه او را دوست داريد.

Borna66
06-13-2009, 01:25 PM
اختلالات اضطرابی
اختلالات اضطرابی آن دسته از اختلالات روانی را شامل می‌شوند که مساله اضطراب نقطه مرکزی را در بین علائم اختلال بازی می‌کند. به عبارتی علائم اضطراب در این اختلالات برجستگی و اهمیت اساسی دارد. علائمی چون تپش قلب ، تغییر رنگ پوست ، احساس نگرانی ، ترس ، دلهره و ... و این اختلالات مشترک است.
انواع اختلالات اضطرابی
اختلالات اضطراب انواع مختلفی از اختلالات را شامل می‌شوند:
وسواس
اختلال وسواس از جمله اختلالات رایج اضطرابی است. که به دو صورت فکری و عملی دیده می‌شود. در وسواس عملی تمایل و اجبار به انجام برخی رفتارها در فرد وجود دارد. بطوری که ممکن است فرد اجبار در شستن مکرر دستها ، وارسی اشیا مثل بسته بودن در ، شیر اجاق گاز ، یا انجام برخی رفتارهای دیگر داشته باشد. یک فرد وسواسی مجبور بود در پیاده رویی که راه می‌رفت موزائیک‌هایی که از روی آنها رد می‌شد، بشمارد. همچنین بیمار دیگری مجبور بود قبل از ترک منزل 20 بار دسته اجاق گاز را فشار دهد تا از بسته بودن آنها اطمینان حاصل کند.

برخی از افراد مبتلا به وسواس فکری هستند. به عبارتی این افراد دارای فکرها و تصاویر ذهنی هستند که مرتب در ذهن آنها تکرار می‌شود و آنها قادر به کنترل این افکار نیستند. بیماری که مبتلا به وسواس بود. دائما با این تصویر ذهنی که عابر پیاده‌ای را با چاقو زخمی کرده است مشغله فکری داشت. این افکار و تصاویر معمولا آزار دهنده هستند و فرد از کنترل آنها احساس عجز می‌کند. این اختلال با روشهای روان درمانی و دارو درمانی قابل درمان است.
حمله هراس
در این اختلال فرد به یکباره علائم اضطراب مثل تپش شدید قلب ، تنفس نامنظم مثلب احساس خفگی ، لرزش ، عرق و نگرانی شدید در یک لحظه آنی تجربه می‌کند. این علائم به یکباره شروع می‌شوند و فرد به قدری دچار ترس و دلهره می‌شود که احساس می‌کند در حال مردن است. این حالت در یک لحظه شروع می‌شود و مدت زمان محدودی ادامه می‌یابد و بعد دوباره فرد به حالت عادی خود برمی‌گردد.
فوبی یا ترسهای خاص
در این دسته از اختلالات فرد از یک چیز یا موقعیت خاص ترس دارد. و تنها در مواجهه با آن چیز یا موقعیت دچار ترس می‌شود. مثل کسی که از حیوان مثل عنکبوت یا گربه و ... می‌ترسد و علائم شدید اضطرابی را در مواجهه با آنها از خود نشان می‌دهد. برخی از این افراد حتی از دیدن تصاویر مربوط به چیزی که می‌ترسند، دچار اضطراب می‌شوند. برخی دیگر از افراد از مکانهای خاص دچار اضطراب می‌شوند مثلا وقتی در خیابان قرار می‌گیرند، یا در آسانسور یا در مکانهای مرتفع. یک بیمار از اینکه از پله‌ها بالا یا پایین برود دچار علائم شدید اضطرابی می‌شد و به هیچ وجه حاضر نبود به مکانهایی وارد شود که مستلزم بالا رفتن یا پایین رفتن از پله‌ها بود.
برخی افراد از حضور در جمع دچار ترس و اضطراب می‌شوند. این افراد از این که در مقابل جمع قرار گیرند، صحبت کنند و یا هر دیگری دچار ترس و دلهره می‌شوند. این مشکل معمولا رایج است و در میان اقشاری شناخته می‌شود که به نحوی نیاز به قرار گرفتن در جمع پیدا می‌کنند مثل دانش آموزان و دانشجویان برای ارائه کنفرانس. یک بیمار مبتلا به این نوع ترس حاضر نبود در کلاس درس حاضر شود. باز کردن در و وارد شدن داخل کلاس برای او شدیدا اضطراب‌آور بود، بطوری که در شرف ترک تحصیل بود.
اختلال اضطراب فراگیر
این نوع از اختلالات با علائم اضطراب که در طول روز وجود دارند مشخص می‌شوند. یعنی تجربه علائم اضطراب مجدد به زمان و یا شرایط معین نیست و معمولا فرد از تجربه علائم اضطراب در زمانهای مختلف رنج می‌برد.
علت شناسی اختلالات اضطرابی
اختلالات اضطرابی دلایل مختلف فردی ، جسمانی ، روانی ، خانوادگی و ... می‌توانند داشته باشند. بنابراین یک علت مشخص واحدی برای تمام افراد شناخته می‌شود. علت بروز این اضطرابها معمولا در جریان مشاوره و روان درمانی شناخته می‌شوند و مورد بررسی قرار می‌گیرند. برخی اوقات علائم اضطرابی در نتیجه مشکلات و بیماریهای جسمانی مثل گواتر ، کم خونی و یا مصرف داروهای خاص بوجود می‌آید که معمولا در جریان درمان مورد توجه قرار می‌گیرد.
درمان اختلالات اضطرابی
معمولا در درمان اختلالات اضطرابی از دارو درمانی و انواع روان درمانی استفاده می‌شود. با توجه به این که در هر یک از اختلالات تاکید بیشتری روی دارو درمانی ، روان درمانی یا هر دو می‌شود.

Borna66
06-13-2009, 01:25 PM
يوگا، تكنيك دستيابى به آرامش

بهاره مهرنژاد

اگر از ضعف اعصاب رنج مى بريد، به دنبال آرامش هستيد، زندگى تان در حال فروپاشى است، قدرت تصميم گيرى نداريد به كلاس هاى ما مراجعه كنيد. اين جملات قسمتى از آگهى هاى مربوط به كلاس هاى يوگا و پرورش ذهن است كه در مجلات و در و ديوار خيابان ها به چشم مى خورد. بعضى يوگا را نوعى انرژى درمانى مى دانند و برخى ديگر تنها يك فيگور كه مثبت انديشان و آدم هاى راضى به افراد افسرده، نااميد و خسته از زندگى پيشنهاد مى كنند. اما واقعاً يوگا چيست و چه تاثيراتى بر روح و روان انسان مى گذارد؟
يوگا يكى از مكاتب فلسفى عرفانى رايج در هند است كه كاربردى مهم و مفيد در درك مسائل وجودى، مراتب ذهنى و تزكيه نفس و اصول اخلاقى دارد. يوگا لغتى است سانسكريت كه از ريشه كلمه YUJ به معنى اتحاد گرفته شده است. روشى كه با ايجاد اتحاد بين نيروهاى مثبت و منفى وجود انسان باعث بروز يك سرى تغييرات فوق العاده بر جسم و جان انسان مى شود. يوگا كمك مى كند تا بهتر از توانايى هاى ذهنى خود استفاده كنيم و در نهايت در مواجهه با مشكلات و بحران هاى زندگى تصميم عاقلانه تر و منطقى ترى بگيريم. مهمترين دستاورد يوگا آرامش ذهن و جسم است كه به تنهايى باعث رفع اضطراب، استرس، ايجاد روحيه شاد و خلاق و حتى درمان بيمارى هاى مفصلى مى شود.
يوگا حدود ۳۰ حركت اصلى دارد كه آسانا asana)) نام دارد. عمده حركات آن شامل حركات كششى است كه هركدام مظهر يك ديدگاه و رابطه خاص با كائنات است. يكى از آساناهاى معروف يوگا آساناى موسوم به سوريانا ماسكار يا سلام به خورشيد است كه چندين حركت يوگا را به صورت جريانى از حركاتى كه بدن را متعادل و تقويت مى كند در خود جمع دارد.
شما هم مى توانيد اين حركات را در خانه انجام دهيد. ۲ ، ۳ ساعت پس از صرف غذا مناسب ترين زمان براى انجام حركات آسانا است. اگر بدنتان به حركات نرمشى عادت ندارد سه بار در روز و به تدريج به شش بار افزايش دهيد.

۱- به آرامى بايستيد، پاها چسبيده به هم، كف دست ها را چسبيده به هم نگهداريد، انگشتان دست را به طرف بالا و در وسط سينه نگهداريد. هوا را از ريه ها خارج كنيد.
۲- انگشت هاى شست دو دست را به هم قفل كنيد و بازوها را بالاى سرتان ببريد. بازوها را نزديك گوش ها نگاه داريد. درحالى كه به دست هايتان نگاه مى كنيد به عقب خم شويد و هوا را به درون ريه ها ببريد.
۳- به طرف جلو خم شويد، سر بين بازوها و كف دست ها را در دو طرف پاهايتان به زمين بگذاريد. زانوها را صاف نگاه داريد و سعى كنيد سرتان به زانوهايتان تماس پيدا كند و هوا را از ريه ها خارج كنيد.
۴- پاى چپ را به عقب بكشيد. زانوى چپ را روى زمين قرار دهيد. پاى راست را بين دست ها و زانو را در مقابل سينه قرار دهيد. درحالى كه به طرف بالا نگاه مى كنيد، به پشت خود قوس بدهيد و عمل دم را انجام دهيد.
۵- پاى راست را به طرف پاى چپ حركت دهيد. باسن را بالا ببريد تا با پاهايتان به شكل يك مثلث درآوريد، پاشنه ها روى زمين و دست ها روى زمين و بازوها به حالت كشيده قرار گيرند و سر بين بازوها قرار گيرد. عمل بازدم را انجام دهيد.
۶- زانوها، سينه و چانه را به ترتيب روى زمين قرار دهيد. باسن را بالا نگاه داريد و كف دست ها را زير شانه ها.
۷- باسن را روى زمين قرار دهيد و سر و گردن و سينه را درحالى كه به سقف نگاه مى كنيد به طرف بالا بكشيد، بازوها را در امتداد بدن و كمى خم شده نفس خود را حبس كنيد.
۸- خود را بالا بكشيد و بدن را دوباره با يك حركت به شكل مثلث برگردانيد عمل بازدم را انجام دهيد.
۹- پاى چپ خود را بين دست ها بگذاريد، زانو را به سينه بچسبانيد. پاى راست را به عقب بكشيد. زانو را روى زمين قرار دهيد درحالى كه به طرف بالا نگاه مى كنيد به پشت خود قوس بدهيد و عمل دم را انجام دهيد.
۱۰- پاى راست را بالا بياوريد. به وضعيت شماره ۳ بازگرديد و عمل بازدم را انجام دهيد.
۱۱- بدن خود را به طرف بالا بكشيد و به وضعيت شماره ۲ بازگرديد و عمل دم را انجام دهيد.
۱۲- به وضعيت اول بازگرديد و هوا را از ريه ها خارج كنيد.بعد از تمرين ۲۰ دقيقه هيچ غذا و نوشيدنى مصرف نكنيد و تا مى توانيد از راه بينى نفس بكشيد.
با انجام روزانه حركت آسانا به تدريج به فوايد و تاثيرات يوگا در زندگى خويش پى خواهيد برد.

Borna66
06-13-2009, 01:25 PM
10 روش برای رسیدن به آرامش پس از کار
1-كار را در اداره به اتمام برسانيد؛ كارهايتان را بعد از ساعت كار اداري به خانه
نياوريد و اگر اين كار لازم است اين عمل را به دو شب در هفته محدود كنيد.

۲- كارهاي روزانه تان را در اداره كامل كنيد؛ حدود ۲ساعت قبل از اتمام كار،
فهرستي از كارهايي كه بايد قبل از رفتن انجام دهيد و نيز فهرستي از كارهايي كه
بايد فردا به انجام برسانيد تهيه كنيد تا با احساس رضايت كامل از اينكه روز
پرثمري داشتيد، اداره را ترك كنيد. اين امر سبب مي شود كه نگراني ها و
تشويش هاي بعد از كار كمتر شود.

۳- يك سبد در جلوي در آپارتمان قرار دهيد: يك سبد بزرگ يا جعبه چوبي
خريداري كنيد و آن را جلوي در آپارتمان قرار دهيد تا وقتي كه وارد خانه مي
شويد، فوراً كيف دستي و كاغذهاي مربوط به اداره را در آن قرار دهيد و آنها را
تا فردا صبح برنداريد.

۴- آرام بنشينيد؛ قبل از خوردن شام، ۳ تا ۵ دقيقه چشم هايتان را ببنديد و نفس
عميق بكشيد، اين مسأله به شما اجازه مي دهد كه ذهنتان را پاك كنيد و از
فشارهاي كاري رها شويد.


۵- بازنويسي كنيد؛ اگر با يك وضعيت ويژه در محل كار روبه رو شديد كه به
آرامش رسيدن در خانه را برايتان غيرممكن مي كند، يك خودكار و كاغذ برداريد و
درباره آن حادثه چند دقيقه اي بدون آنكه خودكار را از روي كاغذ برداريد،
بنويسيد و بعد از آن كه اين كار را انجام داديد، كاغذ را پاره كنيد و آن را دور
بياندازيد.

۶- برنامه روزانه منسجم تهيه كنيد؛ داشتن يك برنامه روزانه كه هر روز از آن
پيروي كنيد مي تواند به شما براي تغيير دادن خلق و خويتان در اداره و خانه
كمك كند. با برادر، خواهر،مادر يا پدر خود هنگامي كه دور ميز نشسته ايد
صحبت كنيد ،يا يك شربت آبليموي بزرگ بنوشيد و يا يك چيزي كه دوست داريد
را انتخاب كنيد و هر روز هنگامي كه مي خواهيد كار را شروع كنيد، به آن نگاه
كنيد.

۷- بي نظمي هايتان را كم كنيد؛ يك خانه نابسامان و درهم و برهم مي تواند شما
را مستأصل كند و يا سبب شود كه عنان اختيار از دست بدهيد. ۵ دقيقه قبل از
آنكه به تختخواب برويد، خانه را مرتب كنيد، در آن صورت وقتي كه فردا به خانه
برمي گرديد با يك خانه مرتب روبه رو خواهيد شد.

۸ موسيقي گوش دهيد؛ هنگامي كه غذا را آماده مي كنيد و ظرفها و لباس هايتان
را مي شوييد، به موسيقي مورد علاقه تان گوش دهيد. يك موسيقي دلنشين مي
تواند شما را به آرامش برساند.

۹ يك برنامه روزانه عاقلانه تهيه كنيد؛ اگر مي خواهيد همه كارها اعم از شستن
ظرفها، لباسها، جاروكردن اتاق را در يك شب انجام دهيد، براي انجام همه اين
كارها دچار دلواپسي و اضطراب خواهيد شد. به جاي آن مي توانيد انجام هر كاري
را براي يك شب برنامه ريزي كنيد.

۱۰- سفر كاري تان را دلنشين كنيد؛ هنگامي كه در حال رانندگي هستيد به
موسيقي مورد علاقه تان گوش دهيد، يا هنگامي كه در اتوبوس يا قطار هستيد
مي توانيد كتاب مورد علاقه تان را مطالعه كنيد. حتي اختصاص بخش كوچكي از
زمان به اين كارها باعث شادي مي شود وشما رابراي رهايي از فشارهاي عصبي
كمك مي كند.

Borna66
06-13-2009, 01:25 PM
مثبت انديشی
تکنيکهای مثبت انديشی نمی توانند در ما تحول و دگرگونی ايجاد کنند.اين تکنيکها به سادگی ابعاد منفی ما را سرکوب کرده و به ضمير ناخودآگاه يا زيرزمين وجودمان می فرستند،پس نه تنها کمکی به آگاهی ما نمی کند بلکه بر خلاف آگاهی و بينشمان نيز عمل خواهند کرد.
مثبت انديشی يعنی فشار دادن منفی ها به ضمير ناخودآگاه و شرطی کردن ضمير آگاه با افکار مثبت.ولی مشکل اصلی در اينجاست که ضمير ناخودآگاه بسيار پر قدرت تر از ضمير خودآگاه می باشد.در واقع ضمير ناخودآگاه 9 برابر قوی تر از ضمير آگاه است.بنابراين اگر چيزی ناآگاهانه شود 9 برابر در وجودمان تقويت خواهد شد،ديگر به صورت قبلی خود را نشان نخواهد داد و راههای جديدی برای نشان دادن خود پيدا می کند.
پس می بينيم که مثبت انديشی روش بسيار ضعيفی است.اگر اين روش را به درستی درک نکنيم،بينش غلطی نسبت به آن خواهيم داشت.
مثبت انديشی از يک گروه مسيحی به نام Christian science در آمريکا متولد شد.آنها اعتقاد دارند که هر چه در زندگی انسان اتفاق بيفتد فقط نعکاسی است از فکر او.اگر بخواهيد ثروتمند شويد راجع به آن فکر کنيد و پولدار خواهيد شد.فقط با افکار مثبت است که شما ثروتمند می شويد و دلارها به سوی شما سرازير خواهند شد.
اين نکته مرا به ياد داستانی می اندازد.مرد جوانی در راه می رفت که به زن پر سن و سالی برخورد.آن خانم پرسيد:حال پدرتان چطور است؟مدتی است که به ملاقات هفتگی مثبت انديشان که خود تأسيس کرده نمی آيد؟
مرد جوان گفت:پدرم بسيار مريض است و احساس ضعف شديدی می کند.
آن خانم خنديد و گفت:اين فقط افکارش است و بس.او فکر می کند که مريض است،اما مريض نيست.زندگی از افکار درست شده است.هر چه فکر کنيد همان می شود.پس به او راجع به ايدئولوژی که به ما ياد داده است يادآوری کنيد.به او بگوييد که در ذهنش به سلامتی فکر کند.
مرد جوان گفت:بسيار خوب اين پيام را به او می دهم.بعد از ده روز مرد جوان مجدداٌ آن خانم را ديد.زن سالخورده پرسيد،چه اتفاقی افتاده است و چرا پدرش همچنان به جلسات نمی آيد؟
مرد جوان گفت:من پيغام شما را به او دادم،اما حالا او فکر می کند که مرده است.نه تنها او بلکه همه فاميل و همسايه ها و حتی خود من نيز چنين فکر می کنيم.او ديگر با ما زندگی نمی کند بلکه به قبرستان رفته و در آنجا زندگی می کند.
مثبت انديشی بسيار سطحی است.ممکن است در چندين چيز کوچک ما را ياری کند،به خصوص در مورد چيزهايی که ذهنمان آنها را خلق کرده می تواند آن چيزها را عوض کند.اما همه زندگی انسان بوسيله فکرش خلق نشده است.پايه های اين فلسفه بر اين مطلب استوار است که اگر منفی فکر کنيد برای شما اتفاق می افتد و اگر مثبت فکر کنيد آن هم برای شما اتفاق خواهد افتاد.اين نوع نوشته ها در آمريکا بسيار رواج دارد،ولی در شرق اين افکار بسيار بچه گانه اند.فکر کنيد و پولدار شويد،همه می دانند که اين فکر بسيار احمقانه است .نه تنها احمقانه بلکه بسيار زننده و ساده لوحانه به نظر می رسد.ايده ها و عقايد منفی ذهن بايد رها شوند،نبايد بوسيله افکار مثبت سرکوب شوند.ما بايد ضميری را خلق کنيم که نه مثبت باشد و نه منفی.آن ضمير خالص خواهد بود.در آن ضمير خالص،شما به طريق طبيعی و شعف باری زندگی خواهيد کرد.
اگر شما يکسری افکار و عقايد منفی را به خاطر اين که شما را اذيت می کنند سرکوب کنيد مثلاً اگر از دست فردی عصبانی باشيد و آن عصبانيت را در وجودتان فشار دهيد و سعی کنيد انرژی را در درونتان مثبت کنيد و مثلاً سعی کنيد ديگران را دوست بداريد،به خصوص کسی را ه از دستش عصبانی بوديد،بايد بدانيد که تنها خودتان را گول می زنيد.
عصبانيت در عمق وجود شما باقی مانده است و حالا شما داريد با وايتکس آنرا سفيد می کنيد.در سطح،ممکن است شما لبخند بزنيد،اما اين لبخند فقط مربوط به لبهای شما می شود.با خودتان با قلبتان با وجودتان ارتباطی پيدا نمی کند.به اين ترتيب بين لبخند و قلبتان يک سد بزرگ گذاشته ايد.اين همان احساس منفی سرکوب شده است.
فقط اين يک احساس منفی نيست،در زندگی روزمره ما هزاران احساس منفی وجود دارد.مثلاً ما شخصی را دوست نداريم،و يا ممکن است نسبت به خيلی چيزها بی علاقه باشيم.اصلاً ما نسبت به خودمان هم بی توجهيم.غالباً در اوضاع و احوالی قرار می گيريم که که باب ميل ما نيست.همهء اين آشغالها در ضمير ناخودآگاه ما جمع می شوند و در سطح ِ ما يک آدم دورو به وجود می آيد که می گويد من عاشق همه هستم و عشق راهی برای شعف است،ولی شما شعفی در زندگی اين شخص نمی بينيد.او جهنم را در درون خود جمع می کند.
پس ميبينيم که مثبت انديشی فلسفهء آدمهای دورو است.مثلاً وقتی که دوست داريد گريه کنيد به شما می آموزد که آواز بخوانيد و آدم مثبتی باشيد،شما هم اگر اندکی سعی کنيد می توانيد اين کار را بکنيد.اما اين گريه های سرکوب شده در شرايطی ديگر که دشوارتر نيز خواهند بود بيرون می آيند.در سرکوب کردن حد و حدودی وجود دارد.آواز خواندن اين شخص بی معنی است،چون آنرا حس نمی کند و از قلبش بلند نمی شود.فقط فلسفه ای است که به او می گويد:"هميشه مثبت را انتخاب کن."
من صددرصد مخالف مثبت انديشی هستم.اگر هيچ انتخابی نکنيد و آگاهانه بدون انتخاب باشيد.زندگيتان چيزی را که ورای مثبت و منفی است نشان خواهد داد،چيزی که بسيار فراتر از مثبت و منفی است و شما را منقلب خواهد کرد.به اين طريق شما هيچ وقت بازنده نيستيد.چيزی که نه مثبت است و نه منفی ،پاره ای است از هستی.
اگر در چشمانتان اشک حلقه بسته است بسيار زيباست،همين گريستن آوازی پرشکوه به همراه دارد.پس بدون ترس از مثبت و يا منفی بودن گريه کنيد،مطئن باشيد که بسيار زيباتر از يک لبخند دروغين خواهد بود.

Borna66
06-13-2009, 01:26 PM
موسيقي درماني روشي جايگزين
صداها و ريتمها قادرند انسان را بهبود ببخشند بدين جهت پزشكان و روان شناسان موسيقي را به عنوان دارويي جديد كشف كرده اند موسيقي مي تواند اميد بهبود را در بيمار تقويت كند و كمك مي كند تا بيمارى بهتر درمان شود و همچنين استرس كم شود
موسيقي درماني ، روشي روان درماني است در تيمي متشكل از پزشكان و روان شناسان ، متخصصان موسيقي درماني به طور مشخص از صداهايي شروع مي كنند كه به روند بهبود بيماران كمك كند.؛در اين ارتباط، اين روش درماني به مفهوم رقابت در علوم پزشكي نيست ؛ بلكه يك عمل جايگزيني است در روزگاران قديم به تاثير مثبت موسيقي در تندرستي پي برده شد در قديم ،موسيقي تقريبا به عنوان دارو تجويز مي شد در اروپا موسيقي تا قرن هجدهم و در شرق به مراتب بسيار طولاني تر از اروپا در كنار تخت بيماران نواخته مي شد.؛
تاثير موسيقي درماني ، هم به عوامل عيني و هم به احساسات دروني بيمار بستگي دارد.؛
بدين جهت ، بسيار مشكل است كه از نظر علمي اثبات كنيم اين روش درماني با موفقيت همراه است موسيقي ، احساسات را تحريك مي كند و موجب ترشح غدد مي شود.؛
با وجود اين ، موسيقي ، صدا و ريتم موجب مي شود كه اتفاقاتي در بدن ما رخ دهد.؛
خانم فريدريكه فن هودن برگ ، متخصص موسيقي درماني در بيمارستان دانشگاهي اپن درف مي گويد:؛ آنچه از اين دنيا درك مي كنيم ، در ابتدا ريتم ضربان قلب مادر و طنين صدايش و در انتها صداى اوست.؛
تقريبا تمام اتفاقات در اندام ما ريتم معيني دارند اين تنها به شدت ضربان دم و نبض مربوط نمي شود، بلكه به سكته قلبي ، جريان هاى مغزى و دوره ترشح غدد نيز مربوط است صداها در روح ما اثر مي گذارند.؛
مي توانند رفتار و احساسات ما را تغيير دهند، در پيشرفت روند بهبود كمك كنند؛ تحمل درد را در ما افزايش و ترس را كاهش دهند موسيقي اثرى آرامبخش دارد و كشش ماهيچه را كم مي كند.؛
چگونه موسيقي درماني در بهبود بيمارى موثر است؟متخصصان موسيقي درماني با صداها سروكار دارند آنها با صداهاى كاملا حساب شده حالات روحي بيمارانشان را تحريك مي كنند بيمار به هيچ وجه احتياج به دانستن اطلاعات اوليه ضرورى نسبت به اين نوع درمان ندارد؛ تنها آمادگي بيمار براى شروع معالجه كافي است پيش از اولين جلسه معالجه متخصص موسيقي درماني تاثير هيجان آور و اجتماعي بيمار و شرح حالي از وضعيت بيمارى را براى خويشاوندان بيمار توضيح مي دهد.؛
گفتگو با پزشك مراقب و ملاحظه مدارك پزشكي بيمار به متخصص موسيقي درماني كمك مي كند كه درباره بيمار و بيمارى او اطلاعاتي به دست آورد موسيقي درماني مي تواند به صورت تك نفره و جمعي كنار تخت بيمار يا در اتاقي مخصوص برگزار شود؛ بستگي دارد كه حال بيمار چطور باشد و چه آرزويي داشته باشد.؛
متخصص موسيقي درماني در حضور بيمار موسيقي نوشته و ساخته شده خود را مي نوازد (؛موسيقي درماني مورد قبول بيمار(؛ همچنين بيمار مي تواند با سازهاى قابل استفاده ساده في البداهه بنوازد (؛موسيقي درماني فعال(؛ متخصص موسيقي درماني به وسيله موسيقي رابطه اى در بيمار ايجاد مي كند و مي تواند از طريق اين وسيله ارتباطي مكمل كمي درباره شخصيت بيمار اطلاع كسب كند.؛
اطلاعاتي را كه مي تواند براى بهبود بيمار بسيار مهم باشد، متخصص موسيقي درماني به پزشكان معالج مي دهد نيكلا شيت هولتسر، متخصص موسيقي درماني در اولم مي گويد:؛ بيماران مي توانند به وسيله موسيقي احساساتشان را بيان كنند بيماران هنوز خود از اين موضوع اطلاعي ندارند به وسيله موسيقي درماني احساسات نهفته شده بيدار مي شود و همچنين بيمار مي تواند آنها را بلافاصله بيان كند بيمار تنها لازم است كه اين آمادگي را داشته باشد كه دست به ارتباط موزيكالي با متخصص موسيقي درماني بزند.؛
او ادامه مي دهد:؛ متاسفانه هنوز هم بسيارى از بيماران تنها به علت اين كه اين چنين صداهاى ابتدايي را در محيط ايجاد مي كنند، خنده دار به نظر مي آيند اما كسي كه در موسيقي درماني شركت مي كند، اغلب پس از موسيقي درماني راضي به نظر مي رسد؛ زيرا يك فضاى حادثه اى جديد به روى نوازندگان و شنوندگان باز مي شود بچه ها براى پذيرش صداها و آواها اغلب بسيار سريعتر و آماده تر از بزرگترها هستند براى خانم متخصص موسيقي درماني درك احساسات بيمار در اولويت قرار دارد او بايد در وضعي باشد كه به طور واضح ميان احساسات خود و بيمارانش تفاوت قايل شود.؛
در گفتگوى پس از موسيقي درماني حركـات احساسي بيمار سنجيده صورت مي گيرد و طنين ها و صداها وضعيت دروني واقعي بيمار را توصيف مي كنند هدف موسيقي درماني فعال آن است كه كشمكش ها را آشكار كند؛ اينها در گفتگو بازگو مي شوند و اگر امكانپذير باشد بر آنها فائق مي شوند

Borna66
06-13-2009, 01:29 PM
رنگ درماني چيست ؟
قابل‌‏‎ امواج‌‏‎.‎است‌‏‎ خاص‌خود‏‎ ارتعاشات‌‏‎ داراي‌‏‎ چيز‏‎ همه‌‏‎ ما ، ‏‎ پيرامون‌‏‎ جهان‌‏‎ در‏‎
به‌‏‎ است‌ ، ‏‎ الكترومغناطيسي‌‏‎ انرژيهاي‌‏‎ درزمره‌‏‎ روشنايي‌كه‌‏‎ همان‌‏‎ يا‏‎ رويت‌ ، ‏‎
ارتعاشي‌خاصي‌‏‎ فركانس‌‏‎ از‏‎ هريك‌ ، ‏‎ كه‌‏‎ مي‌شود‏‎ تجزيه‌‏‎ طيف‌‏‎ هشت‌رنگ‌‏‎ الي‌‏‎ هفت‌‏‎
فركانس‌‏‎ سري‌‏‎ يك‌‏‎ با‏‎ بدن‌نيز‏‎ استخوان‌‏‎ يا‏‎ عضله‌‏‎ عضو ، ‏‎ سلول‌ ، ‏‎ هر‏‎.برخوردارند‏‎
بدن‌‏‎ بر‏‎ بيماري‌‏‎ يابد ، ‏‎ تغيير‏‎ فركانس‌‏‎ چنانچه‌اين‌‏‎.‎است‌‏‎ ارتعاش‌‏‎ حال‌‏‎ در‏‎
مهمترين‌اين‌‏‎ اما‏‎ بسيارند ، ‏‎ بدن‌‏‎ اجزاء‏‎ فركانس‌‏‎ تغيير‏‎ علل‌‏‎.‎مي‌گردد‏‎ عارض‌‏‎
.است‌‏‎ امروزي‌‏‎ زندگي‌جوامع‌‏‎ در‏‎ شايع‌‏‎ بسيار‏‎ امري‌‏‎ كه‌‏‎ مي‌باشد‏‎ علل‌تنش‌‏‎
درآيد ، ‏‎ ارتعاش‌‏‎ به‌‏‎ اشتباهي‌‏‎ بافركانس‌‏‎ بدن‌‏‎ سلولهاي‌‏‎ يكي‌از‏‎ چنانچه‌‏‎
حوزه‌‏‎ درنتيجه‌‏‎ و‏‎ قرارداده‌‏‎ تحت‌الشعاع‌‏‎ را‏‎ خود‏‎ حوزه‌الكترومغناطيسي‌‏‎
حوزه‌‏‎ به‌‏‎ سرانجام‌‏‎ اين‌تغيير ، ‏‎ و‏‎ مي‌دهد‏‎ تغيير‏‎ را‏‎ مربوطه‌‏‎ عضو‏‎ اقتداري‌‏‎
به‌‏‎ هاله‌‏‎ يا‏‎ (‎Aura)‎ اورا‏‎.گسترش‌مي‌يابد‏‎ بدن‌‏‎ پيرامون‌‏‎ اورايي‌‏‎
كه‌‏‎ شكل‌‏‎ منطقه‌اي‌تخم‌مرغي‌‏‎ ;مي‌شود‏‎ گفته‌‏‎ بدن‌‏‎ پيرامون‌‏‎ منطقه‌الكترومغناطيسي‌‏‎
قرار‏‎ پاها‏‎ حوالي‌‏‎ در‏‎ قسمت‌باريكترش‌‏‎ و‏‎ سر‏‎ حوالي‌‏‎ در‏‎ آن‌‏‎ پهنتر‏‎ قسمت‌‏‎
(شكل‌‏‎ مطابق‌‏‎)‎.‎دارد‏‎
انباشته‌‏‎ اورا‏‎.‎متفاوت‌است‌‏‎ فرد ، ‏‎ روحي‌‏‎ رشد‏‎ به‌‏‎ بسته‌‏‎ هاله‌ ، ‏‎ اين‌‏‎ پهناي‌‏‎
در‏‎ بيماري‌‏‎.‎مي‌كنند‏‎ تعيين‌‏‎ را‏‎ فرد‏‎ بدن‌‏‎ سلامت‌‏‎ كه‌‏‎ است‌‏‎ انرژي‌‏‎ الگوهاي‌‏‎ از‏‎
رواني‌‏‎ بيماري‌‏‎ چنانچه‌‏‎مي‌گردد‏‎ آغاز‏‎ دراورا‏‎ انرژي‌‏‎ جريان‌‏‎ انسداد‏‎ اثر‏‎
.بود‏‎ جسماني‌‏‎ كالبد‏‎ در‏‎ آن‌‏‎ ظهور‏‎ شاهد‏‎ بايستي‌‏‎ نشود ، ‏‎ برطرف‌‏‎ مرحله‌‏‎ اين‌‏‎ در‏‎
فرد‏‎ سلامتي‌‏‎ و‏‎ خلقي‌‏‎ وضعيت‌‏‎ با‏‎ متناسب‏‎ كه‌‏‎ است‌‏‎ رنگهايي‌‏‎ حاوي‌‏‎ خود‏‎ اورا‏‎
زيادي‌‏‎ تراكم‌‏‎ از‏‎ بدن‌ ، ‏‎ سطح‌‏‎ نزديكي‌‏‎ در‏‎ رنگها‏‎ اين‌‏‎.‎تغييرند‏‎ در‏‎ دائما‏‎
و‏‎ رقيق‌‏‎ بيروني‌اورا‏‎ سمت‌حاشيه‌‏‎ به‌‏‎ پيشروي‌‏‎ با‏‎ تدريج‌‏‎ به‌‏‎ و‏‎ برخوردارند‏‎
.مي‌شوند‏‎ رقيق‌تر‏‎
گشته‌‏‎ متعالي‌‏‎ چه‌حد‏‎ تا‏‎ روح‌‏‎ كه‌‏‎ دارد‏‎ آن‌‏‎ به‌‏‎ بستگي‌‏‎ رنگها‏‎ اين‌‏‎ درخشندگي‌‏‎
و‏‎ پاها‏‎ اطراف‌‏‎ در‏‎ قرمز‏‎ نور‏‎ از‏‎ گستره‌پهني‌‏‎ جوان‌‏‎ فرد‏‎ يك‌‏‎ اوراي‌‏‎ در‏‎.‎است‌‏‎
به‌‏‎.‎دارد‏‎ وجود‏‎ سر‏‎ فرق‌‏‎ پيرامون‌‏‎ در‏‎ سفيد‏‎ /اناري‌‏‎ نور‏‎ از‏‎ باريكي‌‏‎ گستره‌‏‎
به‌‏‎ فرد‏‎ پيونددهنده‌‏‎ رنگ‌‏‎)‎ قرمز‏‎ نور‏‎ تراكم‌‏‎ از‏‎ فرد‏‎ شدن‌‏‎ بالغ‌‏‎ با‏‎ تدريج‌‏‎
سفيد‏‎/اناري‌‏‎ روحي‌‏‎ رنگهاي‌‏‎ گستردگي‌‏‎ بر‏‎ همزمان‌‏‎ و‏‎ شده‌‏‎ كاسته‌‏‎ (‎زمين‌‏‎ سياره‌‏‎
.مي‌شود‏‎ افزوده‌‏‎
و‏‎ گشته‌‏‎ محو‏‎ قرمزعملا‏‎ رنگ‌‏‎ روح‌ ، ‏‎ انتقال‌‏‎ و‏‎ مرگ‌‏‎ موعد‏‎ فرارسيدن‌‏‎ هنگام‌‏‎
.بود‏‎ خواهد‏‎ سفيد‏‎/انواراناري‌‏‎ از‏‎ آكنده‌‏‎ زمان‌ ، ‏‎ اين‌‏‎ در‏‎ اورا‏‎
روحي‌ ، ‏‎ بخش‌‏‎ به‌نامهاي‌‏‎ داخل‌‏‎ طرف‌‏‎ به‌‏‎ خارج‌‏‎ از‏‎ است‌ ، ‏‎ لايه‌‏‎ شامل‌ 6‏‎ خود‏‎ اورا‏‎
.مي‌شوند‏‎ خوانده‌‏‎ اثيري‌‏‎ و‏‎ آسماني‌ ، ‏‎ ذهني‌ ، ‏‎ برتر ، ‏‎ ذهنيت‌‏‎ معلولي‌ ، ‏‎ -علي‌‏‎
است‌ ، ‏‎ انرژي‌‏‎ يا‏‎ اثيري‌‏‎ بخش‌‏‎ همان‌‏‎ جسماني‌‏‎ كالبد‏‎ به‌‏‎ لايه‌‏‎ يا‏‎ بخش‌‏‎ نزديكترين‌‏‎
.مي‌دهند‏‎ تشكيل‌‏‎ را‏‎ بدن‌‏‎ انرژي‌‏‎ كانالهاي‌‏‎ كه‌‏‎ ونادي‌ها‏‎ شامل‌چاكراها‏‎
;مي‌باشد‏‎ چرخ‌‏‎ معني‌‏‎ به‌‏‎ و‏‎ داشته‌‏‎ سانسكريت‌‏‎ ريشه‌اي‌‏‎ (Chakra)‎چاكرا‏‎ واژه‌‏‎
نيروي‌‏‎ چاكراها‏‎.‎درمي‌آورند‏ � � گردش‌‏‎ به‌‏‎ را‏‎ بدن‌‏‎ در‏‎ انرژي‌‏‎ مراكز‏‎ كه‌‏‎ چرخهايي‌‏‎
سيستم‌‏‎ به‌‏‎ نادي‌ها‏‎ راه‌‏‎ از‏‎ تفكيك‌ ، ‏‎ از‏‎ پس‌‏‎ كرده‌ ، ‏‎ جذب‏‎ خود‏‎ به‌‏‎ را‏‎ حيات‌‏‎
و 21‏‎ اصلي‌‏‎ چاكراي‌‏‎ هفت‌‏‎ مجموع‌‏‎ در‏‎.‎مي‌كنند‏‎ پخش‌‏‎ خون‌‏‎ و‏‎ درون‌ريز‏‎ غدد‏‎ عصبي‌ ، ‏‎
ستون‌‏‎ پايين‌‏‎ از‏‎ اصلي‌‏‎ چاكراي‌‏‎ هفت‌‏‎.دارند‏‎ وجود‏‎ بدن‌‏‎ در‏‎ فرعي‌‏‎ چاكراي‌‏‎
خاجي‌ ، ‏‎ قاعده‌اي‌ ، ‏‎ چاكراهاي‌‏‎:از‏‎ عبارتند‏‎ ترتيب‏‎ به‌‏‎ سر‏‎ بالاي‌‏‎ تا‏‎ مهره‌ها‏‎
بدين‌‏‎ فرعي‌‏‎ چاكراي‌‏‎ توزيع‌ 21‏‎.تاجي‌‏‎ و‏‎ سوم‌‏‎ چشم‌‏‎ گلو ، ‏‎ قلب ، ‏‎ خورشيدي‌ ، ‏‎ شبكه‌‏‎
استخوان‌‏‎ هر‏‎ روي‌‏‎ يكي‌‏‎ چشم‌ ، ‏‎ هر‏‎ پشت‌‏‎ يكي‌‏‎ گوش‌ ، ‏‎ هر‏‎ جلوي‌‏‎ يكي‌‏‎:است‌‏‎ قرار‏‎
يكي‌‏‎ دست‌ ، ‏‎ هر‏‎ كف‌‏‎ يكي‌‏‎ پستان‌ ، ‏‎ هر‏‎ بالاي‌‏‎ يكي‌‏‎ تيموس‌ ، ‏‎ به‌‏‎ نزديك‌‏‎ يكي‌‏‎ ترقوه‌ ، ‏‎
با‏‎ مرتبط‏‎ يكي‌‏‎ طحال‌ ، ‏‎ با‏‎ مرتبط‏‎ يكي‌‏‎ معده‌ ، ‏‎ با‏‎ مرتبط‏‎ يكي‌‏‎ كبد ، ‏‎ به‌‏‎ نزديك‌‏‎
هر‏‎ اگرچه‌‏‎ پا ، ‏‎ هر‏‎ كف‌‏‎ يكي‌‏‎ بالاخره‌‏‎ و‏‎ زانو‏‎ هر‏‎ پشت‌‏‎ يكي‌‏‎ جنسي‌ ، ‏‎ غده‌‏‎ هر‏‎
غالب‏‎ چاكرا‏‎ هر‏‎ بر‏‎ رنگ‌‏‎ يك‌‏‎ تنها‏‎ اما‏‎ است‌ ، ‏‎ طيف‌‏‎ رنگهاي‌‏‎ كليه‌‏‎ داراي‌‏‎ چاكرا‏‎
سر‏‎ قله‌‏‎ سمت‌‏‎ به‌‏‎ قاعده‌اي‌‏‎ چاكراي‌‏‎ از‏‎ شروع‌‏‎ با‏‎ چاكرا‏‎ هر‏‎ رنگهاي‌‏‎.‎است‌‏‎
.بنفش‌‏‎ و‏‎ نيلي‌‏‎ آبي‌ ، ‏‎ سبز ، ‏‎ زرد ، ‏‎ نارنجي‌ ، ‏‎ قرمز ، ‏‎:از‏‎ عبارتند‏‎
يا‏‎ كامل‌‏‎ بطور‏‎ روحي‌ ، ‏‎ ضربه‌‏‎ اثر‏‎ در‏‎ است‌‏‎ ممكن‌‏‎ چاكراها‏‎ اين‌‏‎ از‏‎ هريك‌‏‎
حداكثر‏‎ به‌‏‎ قادر‏‎ درون‌ريز‏‎ غدد‏‎ حالت‌ ، ‏‎ اين‌‏‎ در‏‎گردند‏‎ مسدود‏‎ ناكامل‌‏‎
.مي‌شود‏‎ آسيب‏‎ دچار‏‎ جسم‌‏‎ دليل‌‏‎ همين‌‏‎ به‌‏‎ و‏‎ نيستند‏‎ خود‏‎ موثر‏‎ فعاليت‌‏‎
فركانس‌‏‎ داراي‌‏‎ بدنه‌جسمانيمان‌ ، ‏‎ مانند‏‎ درست‌‏‎ ما ، ‏‎ از‏‎ هريك‌‏‎ اورايي‌‏‎ بدنه‌‏‎
نادرست‌‏‎ فركانس‌‏‎ با‏‎ بدنه‌ها‏‎ اين‌‏‎ از‏‎ هريك‌‏‎ چنانچه‌‏‎است‌‏‎ خود‏‎ خاص‌‏‎ ارتعاشي‌‏‎
آنچه‌‏‎.‎گرفت‌‏‎ خواهد‏‎ قرار‏‎ تاثير‏‎ تحت‌‏‎ نيز‏‎ ديگر‏‎ بدنه‌‏‎ درآيد ، ‏‎ ارتعاش‌‏‎ به‌‏‎
زيانبخش‌‏‎ شده‌‏‎ انجام‌‏‎ عمل‌‏‎ چنانچه‌‏‎.‎دارد‏‎ تاثير‏‎ ما‏‎ اوراي‌‏‎ بر‏‎ مي‌دهيم‌‏‎ انجام‌‏‎
رنگ‌‏‎ تغيير‏‎ اورا‏‎ ;مي‌شود‏‎ ايجاد‏‎ تعادلي‌‏‎ عدم‌‏‎ اورا‏‎ ارتعاشات‌‏‎ در‏‎ باشد ، ‏‎
كالبد‏‎ اعضاء‏‎ و‏‎ عصبي‌‏‎ سيستم‌‏‎ داخلي‌ ، ‏‎ غدد‏‎ در‏‎ را‏‎ خود‏‎ تغيير‏‎ اين‌‏‎ و‏‎ مي‌دهد‏‎
فركانس‌‏‎ طريق‌‏‎ از‏‎ را‏‎ مناسب‏‎ ارتعاش‌‏‎ چنانچه‌‏‎.‎مي‌سازد‏‎ نمايان‌‏‎ جسماني‌‏‎
به‌‏‎ عضو‏‎ يافته‌‏‎ تغيير‏‎ فعاليت‌‏‎ بازگردانيم‌ ، ‏‎ عضو‏‎ به‌‏‎ مربوطه‌‏‎ رنگ‌‏‎ ارتعاشي‌‏‎
به‌‏‎ تمايل‌‏‎ همواره‌‏‎ بدن‌‏‎ مطلوب‏‎ شرايط‏‎ در‏‎.‎رسيد‏‎ خواهد‏‎ خود‏‎ اوليه‌‏‎ تعادل‌‏‎
.دارد‏‎ خود‏‎ اوليه‌‏‎ الگوي‌‏‎ به‌‏‎ بازگشت‌‏‎
نازايي‌‏‎ يبوست‌و‏‎ ذات‌الريه‌ ، ‏‎ مثل‌‏‎ بيماريهاي‌‏‎ درمان‌‏‎ براي‌‏‎ قرمز‏‎ از‏‎
سنگهاي‌‏‎ تيروئيد ، ‏‎ سرماخوردگي‌ ، كم‌كاري‌‏‎ مثل‌‏‎ مواردي‌‏‎ در‏‎.مي‌شود‏‎ استفاده‌‏‎
سقوط‏‎ و‏‎ تخمدان‌‏‎ خوش‌خيم‌‏‎ كيستهاي‌‏‎ مزمن‌ ، ‏‎ برونشيت‌‏‎ كليوي‌ ، ‏‎ سنگهاي‌‏‎ صفراوي‌ ، ‏‎
بيماريهايي‌‏‎ درمان‌‏‎ در‏‎.‎گرفت‌‏‎ كمك‌‏‎ نارنجي‌‏‎ رنگ‌‏‎ از‏‎ بايستي‌‏‎ رحم‌‏‎ افتادگي‌‏‎ يا‏‎
مثانه‌ ، ‏‎ خشكي‌‏‎ استخوانها ، ‏‎ پوكي‌‏‎ فلج‌ ، ‏‎ روماتيسم‌ ، ‏‎ مفاصل‌ ، ‏‎ التهاب‏‎ چون‌‏‎
زرد‏‎ رنگ‌‏‎ بواسير‏‎ و‏‎ كليه‌‏‎ نارسايي‌‏‎ ديابت‌ ، ‏‎ سوءهاضمه‌ ، ‏‎ مسموميتها ، ‏‎ يرقان‌ ، ‏‎
روده‌‏‎ معده‌ ، ‏‎ ريه‌ ، ‏‎ سرطان‌‏‎ هيپوفيز ، ‏‎ تومورهاي‌‏‎ درمان‌‏‎ در‏‎ سبز‏‎.‎است‌‏‎ مفيد‏‎
و‏‎ پشتي‌‏‎ مهره‌هاي‌‏‎ مشكلات‌‏‎ و‏‎ كليه‌‏‎ خوش‌خيم‌‏‎ تومورهاي‌‏‎ پستانها ، ‏‎ و‏‎ رحم‌‏‎ بزرگ‌ ، ‏‎
نزله‌ ، ‏‎ سينوزيت‌ ، ‏‎ درمان‌‏‎ براي‌‏‎ فيروزه‌اي‌‏‎ از‏‎.‎مي‌رود‏‎ بكار‏‎ كمري‌‏‎
تقويت‌‏‎ و‏‎ مثانه‌‏‎ التهاب‏‎ كليه‌ ، ‏‎ التهاب‏‎ عفونتها ، ‏‎ گلودرد ، ‏‎ سرماخوردگي‌ ، ‏‎
و‏‎ درد‏‎ درمان‌‏‎ در‏‎ آبي‌‏‎.مي‌شود‏‎ استفاده‌‏‎ (‎ايدز‏‎ در‏‎ مثلا‏‎)‎ لنفاوي‌‏‎ سيستم‌‏‎
چشمها ، ‏‎ خستگي‌‏‎ گردن‌ ، ‏‎ خشكي‌‏‎ سينوسها ، ‏‎ درد‏‎ صرع‌ ، ‏‎ مهره‌ها ، ‏‎ ستون‌‏‎ آسيبهاي‌‏‎
روحي‌ ، ‏‎ وفشار‏‎ تنش‌‏‎ مثانه‌ ، ‏‎ خشكي‌‏‎ قلب ، ‏‎ تپش‌‏‎ پلورزي‌ ، ‏‎ آسم‌ ، ‏‎ آبسياه‌ ، گواتر ، ‏‎
عوارض‌‏‎ سياتيك‌ ، ‏‎ درد‏‎ يبوست‌ ، اسهال‌ ، ‏‎ زخم‌معده‌ ، ‏‎ كبد ، ‏‎ التهاب‏‎ و‏‎ يرقان‌‏‎
استفاده‌‏‎ مورد‏‎ پروستات‌‏‎ بزرگي‌‏‎ و‏‎ (ماستيت‌‏‎)پستانها‏‎ التهاب‏‎ حاملگي‌ ، ‏‎
نورالژي‌‏‎ كچلي‌ ، درد‏‎ مغزي‌ ، ‏‎ اختلالات‌‏‎ معالجه‌‏‎ براي‌‏‎ را‏‎ بنفش‌‏‎.‎قرارمي‌گيرد‏‎
.مي‌برند‏‎ به‌كار‏‎ نخاعي‌‏‎ ومننژيت‌‏‎ سياتيك‌‏‎ درد‏‎ مرواريد ، ‏‎ آب‏‎ ‎‏‏،‏‎(‎Neuralgia)‎
ريه‌ ، ‏‎ سرطان‌‏‎ گوش‌ ، ‏‎ وزوز‏‎ شبكيه‌ ، ‏‎ درمان‌جداشدگي‌‏‎ براي‌‏‎ اناري‌‏‎
رحم‌ ، كيستهاي‌‏‎ تومورهاي‌‏‎ ‎‏‏،‏‎(‎خوني‌‏‎ رگهاي‌‏‎ در‏‎ لخته‌‏‎ تشكيل‌‏‎) دل‌شكستگي‌ ، ترومبوز‏‎
.مي‌شود‏‎ استفاده‌‏‎ پستان‌‏‎
را‏‎ رنگي‌‏‎ نور‏‎ مي‌توان‌‏‎.مي‌رود‏‎ بكار‏‎ درمان‌‏‎ جهت‌‏‎ گوناگوني‌‏‎ روشهاي‌‏‎ به‌‏‎ رنگ‌‏‎
از‏‎ آن‌‏‎ انتقال‌‏‎ و‏‎ رنگ‌‏‎ تجسم‌‏‎ ديگر‏‎ راه‌‏‎تاباند‏‎ فرد‏‎ بدن‌‏‎ بر‏‎ مستقيم‌‏‎ بطور‏‎
فركانس‌‏‎ مي‌خوريم‌ ، ‏‎ كه‌‏‎ غذايي‌‏‎ طبيعي‌‏‎ رنگ‌‏‎.‎است‌‏‎ ديگر‏‎ فرد‏‎ بدن‌‏‎ به‌‏‎ تماس‌‏‎ راه‌‏‎
نياز‏‎ ما‏‎ اگر‏‎ بنابراين‌‏‎.‎مي‌دهد‏‎ قرار‏‎ بدنمان‌‏‎ دسترس‌‏‎ در‏‎ را‏‎ خود‏‎ ارتعاشي‌‏‎
كمك‌‏‎ ما‏‎ به‌‏‎ رنگ‌‏‎ اين‌‏‎ به‌‏‎ غذاهايي‌‏‎ يا‏‎ هويج‌‏‎ خوردن‌‏‎ داشتيم‌ ، ‏‎ نارنجي‌‏‎ رنگ‌‏‎ به‌‏‎
رنگي‌‏‎ ليوانهاي‌‏‎ در‏‎ ديده‌‏‎ آفتاب‏‎ آب‏‎ خوردن‌‏‎ ديگر ، ‏‎ جلب‏‎ راه‌‏‎.‎كرد‏‎ خواهد‏‎
براي‌‏‎ كرده‌ ، ‏‎ آب‏‎ از‏‎ پر‏‎ را‏‎ طيف‌‏‎ متفاوت‌‏‎ رنگهاي‌‏‎ به‌‏‎ ليوان‌‏‎ هشت‌‏‎ چنانچه‌‏‎.‎است‌‏‎
متوجه‌‏‎ بچشيد ، ‏‎ را‏‎ آنها‏‎ يكي‌يكي‌‏‎ سپس‌‏‎ و‏‎ دهيد ، ‏‎ قرار‏‎ آفتاب‏‎ در‏‎ ساعت‌‏‎ ‎‏‏4‏‎
از‏‎ يك‌‏‎ هر‏‎ آب‏‎ زيرا‏‎ است‌ ، ‏‎ متفاوت‌‏‎ ديگري‌‏‎ با‏‎ يك‌‏‎ هر‏‎ مزه‌‏‎ كه‌‏‎ شد‏‎ خواهيد‏‎
.است‌‏‎ كرده‌‏‎ جذب‏‎ خود‏‎ به‌‏‎ را‏‎ رنگ‌‏‎ همان‌‏‎ ارتعاشي‌‏‎ فركانس‌‏‎ ليوانها ، ‏‎
از‏‎ يكي‌‏‎ موردنظر ، ‏‎ رنگ‌‏‎ به‌‏‎ ليواني‌‏‎ در‏‎ آفتابديده‌‏‎ آب‏‎ آشاميدن‌‏‎ بنابراين‌ ، ‏‎
.است‌‏‎ درماني‌‏‎ رنگ‌‏‎ روشهاي‌‏‎
.مي‌گذارد‏‎ مااثر‏‎ بر‏‎ بدن‌ ، ‏‎ سلولهاي‌‏‎ نوري‌‏‎ حساسيت‌‏‎ دليل‌‏‎ به‌‏‎ لباس‌‏‎ رنگ‌‏‎
اما‏‎.‎داريم‌‏‎ نياز‏‎ آن‌‏‎ به‌رنگ‌‏‎ كه‌‏‎ بپوشيم‌‏‎ لباسي‌‏‎ است‌‏‎ بهتر‏‎ بنابراين‌‏‎
مي‌كنيد ، ‏‎ تن‌‏‎ به‌‏‎ بلوز ، ‏‎ يا‏‎ پيراهن‌‏‎ كت‌ ، ‏‎ اعم‌از‏‎ هرچه‌ ، ‏‎ كه‌‏‎ نكنيد‏‎ فراموش‌‏‎
دلخواه‌يا‏‎ رنگ‌‏‎ به‌‏‎ را‏‎ خود‏‎ زير‏‎ لباس‌‏‎ اگر‏‎.باشد‏‎ سفيد‏‎ بايد‏‎ آن‌‏‎ زير‏‎ لباس‌‏‎
.سفيدباشد‏‎ بايد‏‎ آن‌‏‎ روي‌‏‎ لباس‌‏‎ كرده‌ايد ، ‏‎ انتخاب‏‎ موردنياز‏‎
كار ، ‏‎ اين‌‏‎ براي‌‏‎:‎اين‌روشهاست‌‏ ‎ از‏‎ ديگر‏‎ يكي‌‏‎ موردنياز ، ‏‎ رنگ‌‏‎ استنشاق‌‏‎ روش‌‏‎
.سازيد‏‎ متوجه‌‏‎ بدن‌‏‎ بيمار‏‎ عضو‏‎ درون‌‏‎ به‌‏‎ كرده‌و‏‎ مجسم‌‏‎ را‏‎ موردنظر‏‎ رنگ‌‏‎
پرتو‏‎ مي‌يابند ، ‏‎ راه‌‏‎ درون‌‏‎ به‌‏‎ پا‏‎ كف‌‏‎ راه‌‏‎ از‏‎ زرد‏‎ و‏‎ نارنجي‌‏‎ قرمز ، ‏‎ پرتوهاي‌‏‎
و‏‎ بنفش‌‏‎ فيروزه‌اي‌ ، ‏‎ آبي‌ ، ‏‎ پرتوهاي‌‏‎.‎مي‌رسد‏‎ قلب‏‎ مركز‏‎ به‌‏‎ افقي‌‏‎ به‌طور‏‎ سبز‏‎
حال‌‏‎ در‏‎ را‏‎ رنگ‌‏‎ بايد‏‎.‎هستند‏‎ استنشاق‌‏‎ قابل‌‏‎ سر‏‎ قسمت‌‏‎ بالاترين‌‏‎ از‏‎ ارغواني‌‏‎
موارد‏‎ در‏‎ مثلا‏‎.كرد‏‎ مجسم‌‏‎ است‌ ، ‏‎ نيازمند‏‎ كه‌‏‎ بدن‌‏‎ از‏‎ بخش‌‏‎ آن‌‏‎ به‌‏‎ تغذيه‌‏‎
وارد‏‎ حنجره‌‏‎ به‌‏‎ سر‏‎ قله‌‏‎ از‏‎ كه‌‏‎ كرد‏‎ مجسم‌‏‎ را‏‎ آبي‌‏‎ پرتو‏‎ بايستي‌‏‎ لارنژيت‌‏‎
مجدد‏‎ احياء‏‎ و‏‎ تعادل‌‏‎ برقراري‌‏‎ براي‌‏‎ عالي‌‏‎ روش‌‏‎ يك‌‏‎ رنگ‌ ، ‏‎ تنفس‌‏‎.مي‌شود‏‎
.چاكراهاست‌‏‎
داشته‌‏‎ خاطر‏‎ به‌‏‎ بايد‏‎ مي‌كنيد‏‎ استفاده‌‏‎ كه‌‏‎ روشي‌‏‎ هر‏‎ از‏‎ درماني‌‏‎ رنگ‌‏‎ در‏‎
.است‌‏‎ موقتي‌‏‎ آن‌‏‎ مكمل‌‏‎ رنگ‌‏‎ كاربرد‏‎ از‏‎ قبل‌‏‎ تا‏‎ رفته‌‏‎ بكار‏‎ رنگ‌‏‎ تاثير‏‎ باشيد‏‎
آبي‌ ، زرد‏‎ و‏‎ نارنجي‌‏‎ فيروزه‌اي‌ ، ‏‎ و‏‎ قرمز‏‎:‎از‏‎ عبارتند‏‎ به‌ترتيب‏‎ مكمل‌‏‎ رنگهاي‌‏‎
است‌‏‎ بهتر‏‎ رنگ‌ ، ‏‎ طولاني‌مدت‌‏‎ تاثير‏‎ براي‌‏‎ بنابراين‌‏‎.‎اناري‌‏‎ و‏‎ سبز‏‎ بنفش‌ ، ‏‎ و‏‎
موردنياز ، ‏‎ رنگ‌‏‎ كاربرد‏‎ از‏‎ پس‌‏‎ مكمل‌بلافاصله‌‏‎ رنگ‌‏‎ از‏‎ ميزان‌‏‎ همان‌‏‎ به‌‏‎
.كنيد‏‎ استفاده‌‏‎

Borna66
06-13-2009, 01:30 PM
هنر شاد زيستن
سوزان الدريج‎/ ترجمه: حسين صافي

وقتي دالايي لاما جايزه صلح نوبل سال 1989 را دريافت كرد، يك خبرنگار از او پرسيد: حالا بعد از اين چه؟ مي خواهيد چه كار كنيد؟ او لبخندي زد و گفت: انگار هر كاري كه ما آدم ها انجام مي دهيم، مثلا خانه يا ماشيني مي خريم، غذايي مي خوريم، دوستي پيدا مي كنيم و حتي به جوايز بزرگي نائل مي شويم، هرگز برايمان كافي نيست. ما آدم ها هميشه به دنبال بيشتر و بيشتريم، اما بيشترها لزوما بهتر نيستند. من فقط آرزو مي كنم كه خودم و همة آدم ها هر چه زودتر بفهمند كه شادي و رضايت شان را نبايد در بيرون از خودشان جست وجو كنند.
به آساني نمي توان شادي را تعريف كرد. شادي براي بعضي ها عاشق شدن يا بچه دار شدن است و براي بعضي ديگر، برنده شدن در قرعه كشي يا رفتن به دل طبيعت. تجربيات حسي در بالاترين حد خود، نوعي سرخوشي و لذت را به همراه دارند كه لزوما زودگذر است و از زياده روي در خوردن يا آميزش جنسي جلوگيري مي كند. با وجود اين، روان شناسان با تكيه بر يافته هاي اخير خود دربارة شادماني، سعي دارند ويژگي هاي زودگذر و نيز پايدار اين شرايط حسي ناشناخته را توصيف و علت آن را كشف كنند. شيلا پنچال، كارشناس روان شناسي مثبت و بنيانگذار Happiness First TM است و با سازمان ها و اشخاص مختلفي همكاري دارد. او در اين خصوص مي گويد: روان شناسان سه عامل را براي شادماني شناسايي كرده اند: لذت بردن از زندگي، به كارگيري توانايي هاي فردي به طور بي وقفه، و درك آن چه برتر از ماست.
براي مثال، وقتي غرق صحبت، كار يا تفريح هستيم، احساسي به نام جوشش به ما دست مي دهد كه مانع از خوشي و شادماني مي شود، ولي پس از مدتي جاي خود را به احساس رضايت عميقي مي دهد كه پايدارتر است. جوشش عاملي بسيار مؤثر در ايجاد حس شادي پايدار است.

آيا شادماني باعث سلامت جسماني مي شود؟
افراد شاد، در برابر بيماري هايي مانند آنفلوانزا مقاوم ترند و جراحات وارد بر بدنشان زودتر بهبود مي يابد. همچنين نتايج حاصل از تحليل خود زندگي نامه هاي راهبه هايي كه از سال 1932 وارد يكي از صومعه هاي آمريكا شده اند، نشان مي دهد كه عمر كساني كه روحية شادتري دارند، طولاني تر است. روان شناسان، لحن خوش بينانة راهبه ها را در متن زندگي نامه هايشان ارزيابي كردند و به رابطة معناداري ميان مثبت انديشي و عمر طولاني دست يافتند. به بياني ساده تر، ميزان مرگ و مير در گروه راهبه هاي غمگين، نسبت به راهبه هاي سرزنده بيش از دو برابر بوده است.

آيا پول، خوشبختي مي آورد؟
پول و احساس شادماني، رابطه اي پيچيده با يكديگر دارند. به عقيدة پنچال، اگر كسي زير خط فقر زندگي كند، پول زياد، احساس خوشبختي خاصي به او مي دهد. ولي وقتي كه سطح درآمد افراد به حد معيني مي رسد، ديگر درآمد بيشتر، آن ها را خشنود نمي كند. در نيم قرن اخير، درآمد مردم انگلستان، آمريكا و ژاپن به بيش از دو برابر افزايش يافته و زندگي شان وضعيت مطلوبي پيدا كرده است. حالا ديگر آن ها خانه هاي بزرگ تري دارند و لوازم برقي، زندگي راحت تري را برايشان فراهم كرده است. آن ها به مسافرت هاي خارجي مي روند و كالاهاي لوكس مي خرند و به دليل برخورداري از امكانات بهداشتي، زندگي طولاني تري دارند. ولي نتايج حاصل از تحقيقات دانشمندان نشان مي دهد كه اين امكانات رفاهي ـ كه حسادت بسياري را در جهان رو به توسعه برانگيخته ـ باعث افزايش احساس خوشبختي انسان ها نشده و نمي شود. چرا چنين است؟ شايد پاسخ اين باشد كه ما خود را با ديگران مقايسه مي كنيم و اين چشم و همچشمي، باعث ناراحتي مان مي شود. روان شناسان در يكي از تحقيقاتشان از دانشجويان هاروارد پرسيده اند كدام بهتر است: پنجاه هزار دلار درآمد سالانه در شرايطي كه ديگران بيست و پنج هزار دلار در سال درآمد دارند، يا صد هزار دلار درآمد سالانه در شرايطي كه حقوق ديگران بسيار بيشتر است؛ مثلا دويست و پنجاه هزار دلار؟ بيشتر دانشجويان، گزينة اول را برگزيدند و ترجيح دادند كه كمتر حقوق بگيرند، ولي اين حقوق كم، از درآمد ديگران بيشتر باشد.

اگر قرار به مقايسه باشد، بهتر است خود را با كساني كه پايين تر از خودمان هستند، مقايسه كنيم. به همين دليل است كه در مسابقات المپيك، كساني كه مدال برنز مي گيرند، خوشحال تر از كساني هستند كه مدال نقره گرفته اند. زيرا گروه اول، خدا را شكر مي كنند كه دست كم مدالي نصيبشان شده است، در حالي كه گروه دوم، حسرت مدال طلايي را مي خورند كه از دستشان رفته است.
گذشته از اين، ذهن انسان قابليت انطباق با شرايط جديد را دارد. به همين دليل، اين انعطاف پذيري ذهن، سبب تداوم بقا مي شود؛ هرچند در جوامع نوين، مردم از آن چه دارند، پس از مدتي دلزده مي شوند و همواره مي خواهند چيزهاي ديگري به دست آورند. اين وضعيت سرانجام به نوعي جان كندن لذت گرايانه مي انجامد. براي مثال، مردم از اولين اتومبيلي كه مي خرند، خيلي لذت مي برند، ولي با ديدن تبليغات، اتومبيل هايشان را يكي پس از ديگري عوض مي كنند. اگر مجبور باشند يك مدل پايين تر از جديدترين مدل را سوار شوند، ديگر از داشتن آن راضي نخواهند بود. راز شاد زيستن، چنان كه ريچارد لايارد مي گويد، داشتن چيزهاي بهتري است كه هيچ گاه به داشتن شان قناعت نمي كنيم.
روابط زناشويي، دوستان خوب و زندگي مشترك مي توانند بهانه اي براي خوشحالي مان باشند، چرا كه روابط انسان ها با يكديگر منشأ شادي است. پنچال معتقد است كه براي رهايي از جان كندن لذت گرايانه بايد به آن چه داريم، قانع باشيم و روحية رضايتمندي را در خود تقويت كنيم.


آيا شادماني ذاتي است؟
مطالعاتي كه بر روي دوقلوها انجام شده، ذاتي بودن شادماني و افسردگي را به اثبات رسانده است. نتايج حاصل از اين مطالعات، حتي در مورد دوقلوهاي همساني كه در محيطي يكسان بزرگ شده اند نيز صدق مي كند. با وجود اين، ژن هاي مؤثر در ايجاد شادي هنوز ناشناخته اند و همان طور كه از يافته هاي روان شناختي برمي آيد، به احتمال زياد، ژن هاي متفاوتي در ايجاد روحية شاد دخالت دارند. اين ژن ها با تغيير دادن ميزان سروتونين در مغز، باعث بروز حس شادي مي شوند. افسردگي، ناشي از كاهش سروتونين در مغز است و داروهايي مانند پروزاك كه حاوي سروتونين هستند، افسردگي را از بين مي برند و در بيمار ايجاد سرخوشي مي كنند. با اين حال، حتي آنان كه به طور مادرزادي غمگين هستند، مي توانند با تغيير ديدگاه ها و تجديدنظر در رفتارشان زندگي شادتري براي خود بسازند.

آيا علم، خوشبختي مي آورد؟
دكتر مارتين سليگمن، يكي از پيشگامان مطالعات افسردگي در دانشگاه پنسيلوانيا، اخيرا به مطالعة شادي روي آورده است. در روان شناسي مثبت بر خلاف روان شناسي سنتي، به جاي آن كه آسيب هاي دوران كودكي مورد بررسي قرار گيرد، به عوامل شادي آفرين، از قبيل چيزهايي كه به زندگي معنا مي دهند، اهميت داده مي شود. در واقع، به ادعاي دكتر استيونز رويكرد مثبت به روان شناسي، سابقه اي بسيار طولاني دارد و پيشينة آن به جنبش روان شناسي انسان شناختي و فلسفة بودايي مي رسد. روان شناسي انسان شناختي را كارل راجرز در دهه 1950 معرفي كرد.دكتر ريچارد ديويدسون، متخصص عصب شناسي مغز از دانشگاه ويسكانسين، ثابت كرده است كه عواطف مثبت، به فعاليت هاي الكتريكي بخش جلويي نيمكرة چپ مغز مربوط مي شوند و احساسات منفي با بخش جلويي نيمكرة راست ارتباط دارند. فعاليت الكتريكي نيمكرة چپ در افراد شاد، يعني كساني كه خنده رو هستند و دربارة خوبي ها سخن مي گويند، بيشتر است. اسكن هاي تهيه شده از مغز افراد به هنگام تماشاي تصاوير زيبا، نشان دهندة افزايش جذب گلوكز ـ و در نتيجه، افزايش فعاليت بيوشيميايي ـ در نيمكرة چپ است. اسكن هاي مغزي نوزادان در حين ليسيدن خوراكي هاي شيرين نيز چنين نتيجه اي را تأييد مي كند.

آيا براي شاد بودن بايد عاشق شد؟
معمولا افراد متأهل، از مجردها و كساني كه از همسرشان جدا شده اند، شادترند. با اين حال، دكتر استيونز مي گويد: داشتن روابط دوستانه با همسر و ديگر اطرافيان، مهم تر از زندگي مشترك است.

آيا كساني كه پنجاه سال پيش از اين زندگي مي كردند، شادتر از ما بودند؟
در حال حاضر ميزان شادي مردم جهان در قالب طرح هايي مانند پايگاه اطلاعاتي شادماني در جهان تعيين مي شود. نتايج حاصل از تحليل اين اطلاعات، از سال 1950 تاكنون هيچ تغييري را در وضعيت روحي ساكنان كشورهاي غربي از جمله انگليس، نشان نمي دهد. اين در حالي است كه شرايط زندگي آنان به طور چشمگيري بهتر شده است. دكتر استيونز معتقد است كه در قرن بيست ويكم، اتومبيل شخصي و رسانه ها، دو مانع اصلي در راه رسيدن به احساس خوشبختي هستند. اتومبيل شخصي، ما را چنان از جامعة اطرافمان جدا مي كند كه به جاي احساس صميميت با شهر و محل زندگي مان، از آن مي گريزيم. تلويزيون (و تا حدودي مطبوعات) خشونت، اخبار ناگوار و اسراف را به مردم منتقل مي كند و باعث ترس و ايجاد ناراحتي در آن ها مي شود. علاوه بر اين، تماشاي تلويزيون، فعاليت بينندگان را كم مي كند و زماني را كه ممكن است صرف انجام دادن كارهاي جوششي شود، از آن ها مي گيرد.

شادترين مردم دنيا چه كساني هستند؟
تصاويري كه از مغز افراد مختلف تهيه شده، بيانگر آن است كه راهبان بودايي و كساني كه براي مدتي طولاني مراقبه مي كنند، شادترين انسان هاي دنيا هستند. مطالعه اي ديگر نشان مي دهد كه زنان خدمتكار فيليپيني شاغل در هنگ كنگ، با وجود دوري از خانواده و كار سنگين در شرايط نامناسب و كسب درآمد ناچيز، سرزنده ترين مردم دنيا هستند. پيوند ميان زنان فيليپيني و احساسي كه آن ها از كسب درآمد و فرستادن آن به خانه و خانوادة خود تجربه مي كنند، ممكن است احساس رضايت شان را برانگيزد.

بالاخره علت شادماني چيست؟
براساس يافته هاي حاصل از پژوهش هاي اجتماعي فراگير در آمريكا (US General Social Survey) عوامل اصلي شادماني به ترتيب اهميت عبارت اند از: روابط خانوادگي، مسائل مالي، كار، روابط اجتماعي و سلامت جسماني. در كنار اين عوامل مي توان به ارزش هاي شخصي و آزادي نيز اشاره كرد. دكتر استيونز با استناد به اين تحقيق زمان بر و نيز طرح اسلوف، ادعا مي كند كه احساس شادماني، حاصل عوامل جسماني، روابط با ديگران و فراگيري شيوه هاي مثبت سازماندهي افكار است. او در اين خصوص مي گويد: شاد بودن مستلزم ورزش كردن و توجه به رژيم غذايي، اهميت دادن به روابط عاطفي و داشتن صبر و حوصله است. دكتر استيونز همچنين توصيه مي كند كه به غريبه ها لبخند بزنيم، به نشانة احترام، سري تكان بدهيم و مهم تر از همه، وقايع خوب را در دفترچه اي يادداشت كنيم و به خاطرشان شكرگزار باشيم. اگر چنين كنيم، آسايش و خوشبختي را درخواهيم يافت.

Borna66
06-13-2009, 01:30 PM
چگونه میتوان ضمیر ناخودآگاه را به مسیر درستی هدایت کرد؟
مهمترین موضوع اینه که ضمیر ناخودآگاه، متناسب با هر سیگنالی که در هر لحظه دریافت می‌کنه، باور و روحیه‌ای میسازه و یا سیستمی را در بدن انسان و یا بیرون از بدن در دنیای خارج کنترل می‌کنه. بنابراین در تمام لحظه‌ها باید مراقب باشیم که ضمیر ناخودآگاه فقط سیگنالهای خوب رو از طریق حواس پنجگانه و فکر ما دریافت ‌کنه. چند نمونه عبارتند از:

استفاده نکردن از کلمه و جمله‌های منفی مثل:
خاک بر سرم، مرده‌شور، من بدشانسم، من بدبختم، خنگم، کی میشه بمیرم راحت بشم، نمیتونم، نمیشه، دنیا چقدر بده، دنیا اومدم که فقط عذاب بکشم، من همیشه مریضم، هیچکی منو دوست نداره، من بدم، ...

اعم از اینکه این حرفها رو به خودمون بزنیم یا به دیگران، هر کدومش یه سیگنال منفی و مخرب به ضمیر ناخودآگاه میده. مثلن وقتی کسی میگه: "من بدشانسم"، ضمیر ناخودآگاهش این سیگنال رو میگیره و به شکل یه باور در نظام باورهای اون نفر درمیاره و ضمن اثر منفی در روحیه و شخصیتش، در دنیای بیرون هم در همین راستا عمل میکنه، یعنی در راستای بدشانسی اون طرف، و دیگه برای خوشبختیش تلاشی نمیکنه، چون خود اون نفر به ضمیر ناخودگآهش باور داده که بدشانسه.


استفاده از کلمه‌ها و جمله‌های مثبت مثل:
زیبا، آرام، آرامش، عشق، دوست داشتن، پیروزی، خوشبختی، شادی، میتونم، توانا هستم، خوبم، سالمم، ...

تا جاییکه میتونیم در فکر یا گفتار از کلمه‌ها یا جمله‌هایی که این واژه‌ها رو دارن باید استفاده کنیم. اینها سیگنالهای مثبت، سازنده و قدرتمندی به ضمیر ناخودآگاه میفرستن و ضمیر ناخودآگاه عین همون رو در زندگی بوجود میاره. مثلن وقتی میگیم: "من چقدر خوشبختم، چطوری میتونم خوشبخت‌تر بشم؟" اولن، ضمیر ما باور میکنه که ما خوشبختیم و این موضوع رو در نظام باورهای ما قرار میده و بر همین اساس هم شروع به ساختن روحیه و شخصیت خوب برای ما میکنه. دومن: چون پرسیدیم که "چطوری میتونم خوشبخت‌تر بشم؟"، ضمیر ناخودآگاه در "شعور نامحدود جهان" یا "infinite intelligence" شروع به گشتن میکنه تا راه خوشبختر شدن رو پیدا و به ما الهام کنه، یا اونو در مسیر ما قرار بده.

ما باید تعدادی جمله زیبا و آرامش‌بخش که بهمون بیشتر اثر دارن بسازیم و در هر فرصتی اونها رو برای خودمون تکرار کنیم. مثل:


خدای مهربون منو دوست داره و در همه امور زندگی به من کمک میکنه.

من همیشه منتظر اتفاقهای خوب تو زندگیم هستم.

همیشه از وجود و چهره من شادی، انرژی و عشق ساطع میشه.

من تا آخر عمر به سلامت زندگی میکنم.
من در کمال آرامش زندگی میکنم و همیشه روحیه‌ای شاد و چهره‌ای خندان دارم.

ممکنه شما جمله‌هایی بگین که اثر قویتری بهتون داشته باشه.

هیچوقت نباید خودمون رو سرزنش کنیم.
البته این مورد با پذیرفتن اشتباه و سعی در اصلاح اون فرق میکنه؛ سرزنش و محکوم کردن مداوم خود به خاطر عمل اشتباهی در گذشته، ضمن اثر منفی در روحیه، به ضمیر ناخودآگاه هم سیگنال بد میفرسته.


استفاده از قدرت تمرکز یا Power of focus:
تمرکز روی موضوعهای خوب، روحیه شاد و فکر مثبت ایجاد میکنه؛ و تمرکز روی خاطرات تلخ یا موضوعهای ناراحت کننده، یاس و افسردگی میاره. از این خاصیت در برنامه‌ریزی ضمیر ناخودآگاه استفاده میشه.

اگه برای مدتی به طور مداوم ذهن و فکر خودمون رو متوجه سوژه‌های زیبا کنیم، به مرور زمان عادت میکنیم که همیشه به زیباییهای زندگی فکر کنیم و تبدیل به انسان مثبتی میشیم که آرامش و نشاط درونی داره. دیدن نیمه پر یا خالی لیوان، تا حدود زیادی عادتیه، فقط کافیه چند وقتی مثبت‌بینی رو به زور هم که شده انجام بدیم، تا بعد از مدتی، دیدن نیمه پر لیوان به شکل عادت دربیاد. بنابراین ضمن توجه به موضوع‌های خوشایند، سعی کنیم برای تمام اتفاقها یه تفسیر مثبت پیدا کنیم.
http://pnu-club.com/imported/2009/06/1000.jpg
... مبادا برای پر کردن خلاءهای زندگی‌ات به دنبال دیگران بگردی و وجود خلاق و توانمند خویش را نادیده انگاری. مبادا کمالت را در دیگران بجویی و خوشبختی و سعادت، آرامش و رضایت را کیمیایی در دست دیگران بدانی.

لازم نیست نیمه مکمل کسی باشی یا کسی بیاید و نیمه ناتمام تو را کامل کند زیرا ارتباطی این گونه و دیدگاه و نگرشی این چنین، از همان ابتدا محکوم به شکست است. همین که فکر ناقص بودن را به ضمیر ناخودآگاه خود راه میدهی و به انتظار ناجی مقدسی می‌نشینی که چراغ زندگی‌ات را روشن کند و تو را به خود بشناساند، ناخودآگاه، ضعف و کمبود و احساس عدم شایستگی و عدم اعتماد به نفس را به خویش القاء کرده‌ای.

آری من برای رسیدن به آرامش و خوشبختی، قبل از هر چیز باید در توقعات و روابطم با دیگران تجدید نظر کنم و این چنین می‌کنم. نه نقش مظلوم را بازی می‌کنم که به همه پیام میدهد: "من خوبم و تو بدی، من بیشتر وقت گذاشتم و تو کمتر، من بیشتر زحمت کشیدم و تو تن‌پروری کردی و ..." و نه نقش قربانی که انسان ستمدیده‌ای است که خود را به انحاء مختلف فدا کرده است. او کسی است که به بد زیستن، معتاد است. دیوار کوتاهی است که هر کسی از آن بالا میرود و اسب رامی است که به هر کسی سواری میدهد و بار هر کسی را به دوش میکشد. ...

... کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من و این که هیچ کس، قادر نیست بهتر از خودم به من کمک کند. من هرگز به انتظار دیگران نمی‌نشینم و وقت ارزشمند و گرانبهای خود را صرف انتظار برای آمدن آنهایی که شاید هرگز نیایند و شاید هرگز به نیازم پی نبرند، تلف نمیکنم. ...

Borna66
06-13-2009, 01:30 PM
دلايل افسردگي ها وناآراميهاي رواني ما كه اغلب از آن غافليم آن است كه ما نمي توانيم ديگران راببخشيم و بدتر حتي نمي توانيم خود مان را ببخشيم!!

شايد باور نكنيد اما يك بخشش واقعي و اصيل ، قدرت برپايي انقلابي ميمون و مبارك را در روان ما خواهد داشت به طوري كه بتوانيم با كمترين وساده ترين ترين عمل معناي واقعي زنده بودن را تجربه كنيم !

دوستان !حقيقت آن است كه بخشش شرايطي دارد كه من در حد توان به آنها مي پردازم :

اولين و اصلي ترين شرط بخشش آن است كه ما بدون چشمداشت خود!! و ديگران را ببخشيم ومنتظر جبران آن نمانيم زيرا همين اتنظار براي تلافي عمل ما توسط ديگران دو باره لحظه هامان را نابود خواهد كرد!

شرط مهم و جالب ديگر بخشش آن است كه ما نبايد بدي هاي ديگران را فراموش كنيم بلكه بايد آنها را ببخشيم. « ماهاتما گاندي» در اين زمينه مي گويد نمي توانم فراموش كنم بلكه مي توانم ببخشم!

ويكي ديگر از بزرگان هم جمله جالب و تامل بر انگيزي دارد : فراموش كردن كار انسانهاي ابله است و بخشش كار انسانهاي بزرگ !

پس از حالا اينگونه زندگي كنيم : ببخشيم وبرويم!، بي چشمداشت، بي فراموشي!!!


زيرا حافظ مي فرمايد :
تو با خداي خود انداز كار و دل ، خوش دار
كه رحم اگر نكند مدعي، خد ا بكند.

Borna66
06-13-2009, 01:30 PM
رابطه اسم با شخصیت
اسم شما چيست؟؟

فكر مي كنيد خصوصيات شما به اسم تان ربطي دارد؟

افراد ي كه هم اسم شما هستند را مي شناسيد؟

خصوصيات انها چقدر شبيه شما هست؟

اين سوالها را پرسيدم تا برايتان بگويم كه : پيشينيان كه دانسته‌هايشان براساس خرد و حكمت باستان

بود، دريافته بودند كه حروف و اعداد اسرار و رموز پنهان و تاثيرات خاصي دارند. در آغاز و در بسياري از و

فرهنگها و مذاهب، نامها به عنوان ابزاري جهت رشد و بستري براي تكامل شخصيتها بوده‌اند. مطمئناً

نامها همواره مفاهيم ساده و رواني جهت برقراري ارتباط و مشخص شدن هويت شخص هستند، با

اينحال مردمان قديم در گذشته به خوبي فهميده بودند كه هر اسمي فركانس انرژي خاصي را با خود حمل

مي‌كند كه بر زندگي حامل اسم بسيار تأثيرگذار است.
اين تأثيرگذاري را بسياري از تمدنها و ملل در نقاط مختلف كرة زمين دريافته و مورد استفاده قرار داده‌اند.

به عنوان مثال بوميان امريكا سنت جالي داشته‌اند، كساني كه يك مقطع از زندگي را تمام كرده و وارد فاز

مهم ديگري از زندگي مي‌شده‌اند، نام خود را عوض مي‌كردند. در برخي قبايل سرخپوستي نيز بعضي

افراد دو نام داشتند، يكي از آنها هرگز به صورت عمومي آشكار نمي‌شده، علت اصلي هم قدرت موجود در

آن بوده كه مي‌توانسته به شخص ديگري منتقل شود. در قرن هفدهم هم اروپائيان با استفاده از آناگرام،

روش به هم ريختن حروف يك كلمه و ساخت كلمات جديد از روي آن، به اين نتيجه رسيده‌اند كه با به

هم ريختن نام اشخاص مي‌توان به كلمه‌ي براي بررسي شخصيت فرد دست يافت. مثلاً پت مستعد و

باهوش است. گرتا بزرگ است و دورا هم مانند جاده هميشه در سفر است

برخي از اسكيموها وقتي پير مي‌شوند براي خود اسم جديدي انتخاب مي‌كنند، و اميدوارند كه با اسم جديد

نيرو و توان تازه‌اي به آنها داده شود.در اندونزي نيز پس از تحمل يك دروه رنج و ناراحتي شديد و

طولاني يا بيماري سخت اسم خود را عوض مي‌كنند، آنها معتقدند كه با اين كار شيطان را براي پيدا كردن

مجددشان گيج مي‌كنند و اين آشفتگي باعث مي‌شود كه اندوه و حزن ديگر آنها را پيدا نكند.

در مذاهب گوناگون و كتب مقدس نيز مثالهايي در اين زمينه وجود دارد. در انجيل شخصيتهاي بسياري

هستند كه با تغيير مكان و موقعيت از محلي به محل ديگر يا پايان يافتن يك دوره رنج ومحنت نامشان

تغيير كرده است(مسيح، مي‌ديد كه شعمون نبي اعتماد به نفس زيادي ندارد، نام اور ا به پيتر تغيير داد)

سارايي در سن 90 سالگي، پس از تحمل سالها نازايي، نام خود را به ساره تغيير داد. در سنت يهوديان،

تا به امروز هم وقتي كسي از بيماري طولاني رنج مي‌برد، نامي براي او انتخاب مي‌شود به اين اميداست

كه فركانس انرژي نام جديد او را براي زندگي تازه و سرشار از سلامتي كمك كند.

به هر حال چه اين اعتقادات وسنتها به طور كامل درست و واقعي باشند و چه در طول ساليان بسيار
دستخوش تغيير يا آميخته به خرافه شده باشند، وجود اين عقايد مشترك در بين اديان و ملل گوناگون،
نشان دهندة اين است كه اقوام گذشته خوبي از قدرت كلمات و تأثير نام روي سرنوشت، شخصيت و
حتي وضعيت فيزيكي افراد آگاه بوده‌آند

Borna66
06-13-2009, 01:30 PM
يوگا چيست؟
يوگا فرايند كشف خود شناسي را در پي دارد .و علاوه بر فوايدي كه براي افراد دارد براي جامعه نيز مي تواند مفيد باشد .در واقع نمي توان گفت يوگا فقط يك ورزش بدني است چون پژو هشهاي علمي ثابت مي كند كه يوگا نه تنها بر جسم انسان تا ثير مي گزارد بلكه در تنظيم نيروي پرانيك يا انرژي حياتي و جريان آن و همچنين بر ضمير انسان نيزموثر مي باشد .

يوگا علم حيرت انگيزي است كه تفكر- استدلال و منطق را در سطح عالي به انسان هديه مي كند .

يوگا به معني اتحاد است و منظور از يوگا اتحاد و يگانگي با وجود دروني است .

براي رسيدن به اين اتحاد تعداد حالات و وضعيت هايي وجود دارد كه آسانا ناميده مي شود . كه با حركات يا تمرينات ژيمناستيك نرمشها و بدن سازي نبايد اشتباه گرفت .

مفهوم و معناي ي.گا ( اتحاد و يگانگي ) با وجود دروني است كه با رفع دو گانگي فكر و ماده و نيل به يك واقعيت متعالي در درون عملي مي شود .

آسانا به معني قرار گرفتن در وضعيت و حالتي كه در آن ميتوان رو حاً و جسماً خو نسرد و راحت بود و در آرامش كامل قرار گرفت .

برنامه آموزشي يوگكا به گونه اي طرح ريزي شده كه به توسعه بافت شخصيت منتهي مي شود .

آسانا به علت گششهاي عضلاني و ماساژ اعضا و غدد داخلي و ايجاد هماهنگي بين اعضاء بدن و سيستم اعصاب براي ايجاد سلامتي ورفع بيماري ها بسيار موثر بوده وبه تمرين كننده سلامتي اعطا مي كند و بطور خارق العاده اي در تسكين و بهبود بسياري از بيماريها و حتي بيماريهاي غير قابل علاج مفيد واقع ميشود . وميتواند درد را از بين ببرد يا قابل تحمل نمايد .



هدف از تمرين آساناها ي يوگا = توسعه شخصيت ،رواني و روحي است .

هدف از تمرينهاي ورزشي = حفظ سلامت وكسب قدرت بدني از طريق تقويت جسم وعضلات واستوخوانهاست . تمرينات جسمي علاوه بر سرعت حركت نيازمند تنفس زياد است كه كار قلب وسيستم تنفسي را زياد ميكند ودر نتيجه خستگي وكم شدن انرژي حياتي را موجب مي شود .ورزشكاران جوان در حين تمرينات ورزشي خود را سالم احساس مي كنند اما با رشد تدريجي بدن زمان اعضاي بدن به علت كهولت كارايي خود را نسبت به وظايفي كه دارند از دست مي دهند . آنگاه دچار مشكلات تنفسي يا بيماري هاي روماتيسمي مي شوند و اين بدان دليل است كه بيشتر از حد معمول از محلهاي ارتباط و اتصال استخوانها با هم استفاده شدهاست .وعضلات نيز بيش از حد رشد كرده اند از اينرو سختي و استحكام خود را از دست داده اند وشل شده اند. اين تغيير باعث ميشود كه بافت عضلاني به چربي مبدل گردد . اگر بمدت كوتاهي تمرينات ورزشي و بدن سلزي قطع شود چربي زيادي در عضلات جمع مي شود .

ورزش هاي سنگين برا همه افراد ميسر نيست اما آساناهاي يوگا براي همه سنين امكان پذير است .

1- آساناهاي يوگا جامع ترند و بتدريج با وانهادگي و تمركز انجام مي شوند كه سيستم دروني و بيروني را تحت تاثير قرار مي دهد از اين رو سيستم اعصاب. غدد داخلي و اعضاي دروني و يروني تشويق مي شوند كه بطور صحيح عمل كنند ضمناً آساناها اثر فيزيكي رواني دارند و در بهبود ناتواناييها موثر بوده و فاقد محدوديتها براي افراد تندرست يا ناسالم . جوان يا پير مي توانند اين تمرينها را انجام دهند .

2- هورمونهاي مختلف در سطح بدن متناسب ترشح مي شوند و سلامتي بدن را تامين ميكنند . با ايجا د سلامتي علاقه به حيات و ادامه زندگي افزايش مي يابد .

3- از طريق انجام تمرين هاي منظم يوگا – عضلات – استخوانها – دستگاه تنفسي – دستگاه دفعي – گردش خون هماهنگ مي شوند واين تمرينها به بدن قابليت انعطاف ميدهد و انسان را در تطابق با تغييرات محيط توانا ميكند وبا تحريكات ترشحات دستگاه گوارش جذب و دفع نظم ايجاد مي كند كه اث مستقيمي به ايجاد تعادل در اعصاب سمپاتيك وپارا سمپاتيك دارد . خلاصه آنكه تمرينات يوگا بدن رادر حالت تعادل و خوب نگه مي دارد و بدن نا سالم را بسوي سلامت هدايت مي كند .

4- تمرينات يوگا مشابه داروست كه متناسب با توانايي ،ظرفيت وحساسيت بدن انسان تجويز مي شود . همانگونه كه نسبت مصرف دارو بايد رعايت شود تا منجر به نتيجه گردد تمرينات نيز بايد زير نظر استاد و به مقدار مشخص انجام شوند . والا نتايج حاصله رضايت بخش نخواهد بود .

آشتانگا يوگا = يوگاي انضبات جسم وفكر – ارتباط روح و جسم ( جسم از طريق آساناها و تغذيه پرورش پيدا مي كند . ذهن از طريق مديتيشن و شاواسانا )

جسم از طريق هاتا وگا – ذهن از طيق راجا يوگا .

هاتا يوگا : شخص را قادر مي سازد بوسيله تمريناتي بر مقاومت طبيعي خود افزوده وسلامتي را در حيطه جسم ذهن تجربه كند وبر واكنشهاي عصبي غير ارادي خود كنترل و تسلط داشته باشد .

راجا يوگا : با اين روش به كنترل و انظباط ذهن دست مي يابيم .با انجام اين تمرينها مهارتهاي ذهني افزايش پيدا كرده . ميزان دقت . تمركز. اراده . اراده و حافظه و ساير توا نايهاي ذهني تقويت مي شود .

سلامتي چيزي بيش از بيمار نبودن است :

چيني ها معتقدند سلامتي تركيبي از سلامت روح . ذهن و جسم مي باشد و سلامت كامل با تعادل اين سه سيستم امكان پذير است . آنان معتقدند تعادل بسيار حيا طي و مهم است و هر عضوي با اعضا ء مر تبط ديگر بايد در حال تعادل باشد تا انرژي مثبت در همه بدن ايجاد شود و سلامت كامل برقرار شود

Borna66
06-13-2009, 01:30 PM
يوگا براي شما چه مي كند ؟
تمرينات بدني يوگا به شما مي اموزد كه چگو نه هر قسمت از بدن خود را كنترل نموده و آن را بهبود بخشيد. تمرينات يوگا ساده و لذت بخش است. بدون در نظر گرفتن سن و يا اين كه چه اندازه شما ممكن است نا متناسب باشيد مي توانيد تمرينات يوگا تمام اعضاي داخلي و خارجي بدن شما را ورزش مي دهد. چنا نچه قسمتي از پيكر بندي شما پا يين تر از حد تعادل – خشك ،سفت و يا ضعيف است يوگا با كمي پشتكار و زمان بر تمام انها چيره خوا هد شد .

تمرينات بدني يوگا ، هاتایوگا ناميده مي شود . ها تا يوگا شامل تمرينات نظا فتي و كششي و تنفسي مي باشد . نتيجه اين حر كات لذ تبخش وا قعاًحيرت اور است. هاتايوگا وزن شما را مناسب، بر خستگي و سستي غذايي مغذي استفاده مي كنيد. چنانچه عا قلانه بخوريد مي توا نيد با مصرف غذا ي كمتر از سلامتي و نير وي زند گي لذت ببريد. كسي كه به غايت بخورد لزو ماُ يك فرد سالم از نظر جسمي و فكري نيست .

يك مبحث مجذوب كننده تغذيه يو گا بر اين باور است كه نوع غذايي كه مي خوريد مي تواند سطح ا گا هي شما را تغيير دهد. شخصي كه اين را درك كند مي تواند با تغيير عا دات خوردن درجه هو شياري خو يش را افزايش و يا كاهش دهد . در يوگا هو شياري و يا كيفيتهاي بودن را گونا مي نامند.

در بخش تغذيه جز ييات بيشتدي در مورد گو ناها خو اهيد يا فت و اينكه چگونه ممكن است اين مبحث به شما كمك كند تا به فكري ثا بت تر و شا دماني بيشتر دست يا بيد . تمرين ها تا يوگا تر كيب شده با اصول غذايي يوگا مي تواند جزبخشي از زندگي روز مره شما در امده و براي شما اثرات مطلو بي به ار مغان اورد .

چگونه يوگا كنيم ؟
- بر حسب بر نامه زماني داده شده تمرين كنيد. بدون بر نامه تمرين نكنيد. تا حد امكان با قا عده و خود كار با شيد .

2- هر گز بيش از حد خود را كشش ندهيد. شما نمي توانيد به بدن خود فشار بيا وريد تا نرم تر شود. فشار باعث مي شود كه بدن شما مقا ومت نشان داده و يا حتي مانع پيشرفت شما گر دد .

3- حركات آهسته كليد ها تا يو گا است. حد اقل بايد 10 ثانيه طول بكشد تا شما از حالت شرو ع به حالت مكث بر سيد. براي شما رش زمان به اين صورت شما رش كنيد، يكصد و يك ، يكصد و دو ... الي آخر . براي شمارش حالت مكث نيز به همين صورت انجام دهيد .

4- زماني كه در حالت مكث هستيد بدون حركت بمانيد. بدن خود را جابه جا ننماييد. هر حركتي كه شما در زمان حالت مكث خود مي كنيد از خواص آن تمرين كاسته مي شود .

5- به همان آهستگي كه وارد حالت مكث خود شده ايد از آن خارج شويد . بسياري از شا گردان اين نكته بسيار مهم را فر امو ش مي كنند .

6- تمرينات را در يك محل ساكت و خصوصي تر جيحا در هواي تميز انجام دهيد . حداقل لباس ممكن را بر تن داشته باشيد .

Borna66
06-13-2009, 01:31 PM
روانشناسی رنگها
پژوهش دانشمندان نشان مي‌دهد، رنگ‌ها همانگونه كه بر روح و روان آدمي تاثيرات گوناگوني مي‌گذارند، جسم او را نيز تحت تاثير قرار مي‌دهند.

به گزارش روز شنبه يك پايگاه اينترنتي، پژوهشگران بر اين باورند كه هريك از رنگ‌ها سودمندي درماني محسوسي براي بدن انسان دارند و گزارشهاي بيشماري در مورد استفاده‌هاي موفقيت آميز از رنگ در درمان بسياري از بيماريهاي فيزيكي دريافت كرده‌اند.

برخي از دانشمندان معتقدند: تمايل ناخودآگاه ما به يك يا چند رنگ خاص مي تواند نشانه‌اي از نيازهاي بدن ما در جهت ترميم خود باشد.

آگاهي از ويژگيهاي درماني گوناگوني كه به هر يك از رنگ‌ها نسبت داده شده است، مي‌تواند كمك زيادي به گزينش درست آنها، هنگام تهيه لوازم و طراحي دكوراسيون فضاهاي مختلف خانه باشد.

رنگ قرمز

بر اساس اين گزارش، رنگ "قرمز"، مهيج‌ترين رنگ در ميان رنگ‌ها است

اين رنگ علاوه بر ايجاد احساس هيجان در بيننده، فعاليت امواج مغزي را تحريك مي‌كند و ضربان قلب، تعريق و فشار خون را نيز افزايش مي‌دهد.

از اين رو، اغلب افراد در صورت وجود مقادير زياد رنگ قرمز در محيط احساس ناآرامي و هيجان مي‌كنند، اما مشتقات معتدل‌تر اين رنگ مانند سرخابي و صورتي، رنگ‌هايي گرم و بسيار لطيف هستند.

رنگ سرخابي

مجموعه‌اي از سايه‌هاي مختلف رنگ سرخابي آرامش عضلات و رفع گرفتگي و خستگي از آنها را موجب مي‌شود.

رنگ صورتي

صورتي نيز از آنجا كه بازدارنده اشتها است،مي‌تواند براي درمان‌هاي رژيمي سودمند باشد

رنگ نارنجي

"نارنجي"، رنگي گرم و صميمي است كه بسياري از خواص رنگ قرمز را داراست، اما نه به غلظت و شدت آن.

نارنجي پرتوهاي شادي آفريني از خود ساطع مي‌كند كه موجب رفع خستگي مي شود.

اين رنگ محرك اشتها و دستگاه هاضمه است و در نتيجه براي استفاده در غذاخوري‌ها بسيار مناسب است.

نارنجي خالص ممكن است در سطوح بزرگ و به مقدار زياد بيش از اندازه درخشان به نظر برسد، اما رنگ‌هاي ديگر خانواده نارنجي مانند هلويي، گلبهي، آجري و تناليته‌هاي مختلف رنگ‌هاي خاكي، جذاب تر و مناسب تر از نارنجي خالص هستند.

رنگ زرد

جذابيت رنگ زرد بيشتر به سبب قدرت آن در روشن نماياندن فضاهاي تاريك است.

فضاهايي كه با تناليته‌هاي رنگ زرد رنگ آميزي شده باشند، انرژي بخش هستند و موجب رفع خستگي در بيننده مي‌شوند.

اين رنگ تمركزآفرين است و اگر به صورت خالص و به مقدار زياد در محيط به كار گرفته شود، مي‌تواند در بيننده خستگي عصبي ايجاد كند.

رنگ‌هاي خانواده زرد هر چه روشن تر باشند، انرژي ملايم‌تري به ما مي‌دهند.

دانشمندان معتقدند، اين رنگ براي درمان ناراحتي‌هاي روده‌اي سودمند است.

رنگ سبز

با درهم آميختن گرماي زرد با آرامش رنگ آبي، رنگ "سبز" انرژي و زندگي به ما مي‌بخشد.

اين رنگ آرامش بخش، اضطراب را از ما دور مي‌كند و موجب رفع تنش و گرفتگي‌هاي عضلاني مي‌شود.

سبز رنگي ايده‌آل براي فضاهايي است كه در آنها تمركز و آرامش مورد نياز است.

تحقيقات انجام شده، رنگ‌هاي خانواده سبز را براي افرادي كه از افسردگي، اضطراب و يا ناراحتي‌هاي عصبي رنج مي‌برند، مفيد نشان مي‌دهند.

رنگ آبی

"آبي" رنگ آرامش، قدرت و سلامت است و مي‌توان گفت، داراي خواصي درست برخلاف رنگ قرمز است.

اين رنگ موجب كاهش ضربان قلب و تعريق شده و همچنين فشار خون را پايين مي آورد.

آبي‌هاي روشن يادآور آسمان و رنگ صلح و آرامش هستند.

تناليته‌هاي تيره تر اين رنگ، افكار عميق را تحريك مي‌كنند اما مقادير زياد رنگ آبي مي‌تواند كسالت و اندوه و در نتيجه افسردگي خفيف را موجب شود.

رنگ بنفش

رنگ "بنفش" هيجان قرمز را با آرامش آبي درهم مي‌آميزد، اما رنگي نه مهيج و نه آرامش بخش است.

بنفش رنگي مرموز است و بعضي از مردم آن را ناآرام و اضطراب آور مي دانند.

با اين وصف، تحقيقات دانشمندان نشان مي‌دهد، تناليته‌هاي رنگ بنفش در درمان ميگرن‌ها و اختلالات عصبي مفيد هستند.

با پژوهش در خواص رنگ‌ها و استفاده بجا از آنها در فضاهاي گوناگون خانه مي توانيم وضعيت روحي و جسمي خود را بسيار بهبود بخشيم.

Borna66
06-13-2009, 01:31 PM
چگونه می توان به آرامش رسید
لازم نیست همیشه برای انجام تمریناتی كه به آرامش ذهن تان كمك می كند ، در حالت نشسته و ثابت باشید . این تمرینات را می توان در خلال انجام كارهای روزانه هم انجام داد .
طی سه دهه اخیر مطالعات گسترده بشر فواید حالتی را كه به آن « ریلكس» گفته می شود ، به اثبات رسانده است . واكنشی كه انسان هنگام آرامش از خود بروز می دهد ، یك نوع آسودگی ذهنی به همراه كاهش فشار خون ، كند شدن میزان ضربان قلب و تنفس و همچنین شل شدن عضلات بدن است .
ایجاد چنین شرایطی بسیار ساده است . اگر در چنین وضعیتی قرار گرفتید ، مطمئن باشید می توانید برای غلبه بر اضطراب هایتان بر بسیاری ازفشارهای عصبی ناشی از خشم ،چیره شوید . ایجاد چنین آرامشی برای بچه ها نیز مفید است . مطالعاتی كه بر روی تعدادی از دانش آموزان یك مدرسه متوسطه درون شهری در آمریكا انجام شده است ، صحت این مساله را اثبات می كند . دراین مطالعات مشخص شد نمرات آن دسته از دانش آموزانی كه « ریلكس »را آموخته اند ، بهتر شده و خلق و خوی كار كردن و انجام كارهای گروهی نیز درآنها بیشتر به چشم می آید .
●برای رسیدن به آرامش ذهن ، سه راهكار پیشنهاد می كنیم :
۱- تمركز فكر ( ۱۰ تا ۲۰ دقیقه )
این روش قدیمی ، اولین توصیه برای ایجاد آرامش كامل است . بدین صورت كه ابتدا یك عبارت یا دعای كوتاه را كه یادآوری آن به شما آرامش می دهد و در اعتقادات مذهبی تان ریشه دارد به خاطر داشته باشید . مثلا چیزهایی مثل یاد خدا یا اینكه خداوند همیشه یاور و پشتیبان ماست .
سپس چشمهایتان را بسته و در وضعیتی آرام بنشینید و عضلاتتان را شل كنید : این كار را به ترتیب از پاهایتان شروع كنید و سپس به طرف رانها ، شكم ، شانه ، گردن و سپس سر ادامه دهید . به طوری كه با هر بازدم كلمه یا عبارتی كه باعث آرامشتان می شود را از ذهن بگذرانید . در ضمن وقتی افكار مزاحم به سراغتان می آید ، نگران نباشید و نسبت به آنها بی اهمیت باشید و سعی كنید به آرامی به مرور جمله ای كه یادآوری آن به شما آرامش می داد ، برگردید .
این تمرین را می توانید در وضعیتی مطلوب ، بین ۱۰ تا ۲۰ دقیقه انجام دهید و به یاد داشته باشید حتی ۵ دقیقه از این تمرین هم می تواند باعث ایجاد آرامش ذهنی و تجدید قوا در شما شود .
اگر احساس می كنید باید حساب وقت را داشته باشید ، بهتر است یك ساعت البته نه ساعتی كه روی زنگ تنظیم شده باشد ، كنارتان بگذارید . وقتی تمركزتان به پایان رسید ، یك دقیقه در همان وضعیت آرام بنشینید و سپس كارهای روزانه تان را از سر بگیرید .
۲- محسوس و شمرده نفس كشیدن ( ۱۰ تا ۱۵ ثانیه ) : ابتدا به آرامی و شمرده نفس بكشید و با هر بازدم عددی را بگویید . می توانید از عدد ۵ شروع كنید . به یاد داشته باشید . نفس عمیق بكشید به طوری كه ریه هایتان پر از هوا شود .
در ضمن بهتر است معده تان از غذا خالی باشد . بعد از یك مكث كوتاه در هنگام بازدم به آرامی عدد بعدی را بگویید ، چهار ، به این شمارش معكوس ادامه دهید تا به یك برسید . این تمرین را می توان هر صبح و شب در ۱۰ تا ۱۵ ثانیه انجام داد .
۳- آرمش هنگام فعالیت :
لازم نیست همیشه برای انجام تمریناتی كه به آرامش ذهن تان كمك می كند ، در حالت نشسته و ثابت باشید . این تمرینات را می توان در خلال انجام كارهای روزانه هم انجام داد . مثلا راه بروید یا در حال نواختن یك موسیقی باشید و یا اینكه یك كار ساده مثل بافتن انجام دهید .
در ضمن یوگا تمركز فكر و به یاد آوردن جمله ای كه باعث آرامش تان می شود نیز از جمله راههایی هستند كه به شما برای داشتن ذهنی آرام و سالم كمك می كنند .

Borna66
06-13-2009, 01:41 PM
را ه های بدست آوردن آرامش
سرعت حركت شما با احساستان رابطه‌ای مستقیم دارد، آرام راه بروید و حركات بدن خود را آرام‌تر كنید، طولی نمی‌كشد كه آرام خواهید شد. گاهی می‌توانید برای رسیدن به آرامش، دراز بكشید، عضلات خود را شل كنید و به هیچ چیز فكر نكنید.
۱- جلوی گریه خود را نگیرید و گهگاهی گریه كنید.
۲- دست كم روزی ۱۵ دقیقه را در سكوت بگذرانید و به نیازهای واقعی خود و نیز چیزهایی كه دارید فكر كنید. سكوت عصاره‌ی آرامش است، با زور نمی‌توان آن را ایجاد كرد، باید زمانی كه فرا رسید آن را بپذیرید. دست كم روزی یك ساعت، تنها به اتاقی بروید و در را به روی خود ببندید.
۳- افراد آرام به خود می‌گویند كه برای تغییر گذشته كاری نمی‌توان كرد، آنگاه از فكر ادامه زندگی لذت می‌برند.
۴- وقتی احساس می‌كنید كه سرتان پر از فكرهای جور و واجور است و جای خالی در آن نیست، با قدم زدن، آن‌ها را پاك كنید.
۵- اگر نتوانید كسی را ببخشید، افكار خشمگین‌تان شما را برای همیشه با این افراد مرتبط خواهد كرد. شاد كردن دیگران، باعث آرامش می‌شود.
۶- آرامش را از كودكان بیاموزید، ببینید كه چگونه در همان لحظه‌ای كه هستند، زندگی می‌كنند و لذت می‌برند.
۷- از همان كه هستید راضی باشید، در این صورت احساس آرامش بیشتری می‌كنید.
۸- هر چه اكسیژن بیش‌تری به شما برسد، آرام‌تر خواهید شد، خوب است در محل كار و زندگی خود گیاهی نگه دارید.
۹- مهم نیست كه با شما مودبانه برخورد كنند یا نه، برخورد مودبانه‌ی شما، باعث ایجاد آرامی و احساس خوبی در شما خواهد شد.
۱۰- سرعت حركت شما با احساستان رابطه‌ای مستقیم دارد، آرام راه بروید و حركات بدن خود را آرام‌تر كنید، طولی نمی‌كشد كه آرام خواهید شد. گاهی می‌توانید برای رسیدن به آرامش، دراز بكشید، عضلات خود را شل كنید و به هیچ چیز فكر نكنید.
۱۱- با حركات آرام و صحبت كردن شمرده، احساس آرامش را به جمع منتقل كنید. آیا تا به حال فرد آرامی را دیدید كه با صدای بلند صحبت كند؟
۱۲- با شوخ طبعی به آرامش خود كمك كنید.
۱۳- راحتی، یكی از عناصر مهم آرامش است، مثل دمای مناسب، صندلی راحت و لباس و كفش راحت هر چند وقت یك بار ساعتتان را باز كنید و خود را از فشار زمان نجات دهید.در آوردن كفش‌ها به كاهش فشار عصبی كمك می‌كند.فشردن یك توپ كوچك، تنش‌های عصبی‌ای را كه در انگشتان و دست‌های شما متمركز شده‌اند، خالی می‌كند. لباس‌های گشاد و راحت، باعث ایجاد راحتی و احساس آرامش می‌شود.
۱۴- لحظه‌های زیبای زندگیتان را بنویسید و از آن‌ها عكس و فیلم بگیرید، سپس بیش‌تر وقت‌ها آن‌ها را به یاد آورید و درباره‌شان فكر كنید و لذت ببرید.
۱۵- هوای دریا، آب شور و صدای امواج، همگی باعث آرامش می‌شوند، مسافرت به سواحل دریا را فراموش نكنید. (پیشنهاد ما به شما سواحل استان گلستان است) تماشای ماهی‌ها مثل خیره شدن به دریا، در شما ایجاد آرامش می‌كند، زیرا ماهی‌ها آرام شنا می‌كنند و آرام تنفس می‌كنند.
۱۶- آهسته غذا خوردن و جویدن، باعث تجدید قوای فكری و احساس آرامش خواهد شد.
۱۷- برای تأثیر بیش‌تر و رسیدن به آرامش، در خود متمركز شوید و آرام نفس بكشید.
۱۸- تمرین كنید كه آرام‌تر از حد معمول صحبت كنید، این كار خود به خود ضربان قلب و تنفستان را كم می‌كند و به شما اجازه می‌دهد، ذهن و فكرتان را از بسیاری مسایل پاك كنید.
۱۹- اگر به عقاید مذهبی و معنوی پایبند باشید، به یكی از با افتخارترین روش‌های رسیدن به آرامش خاطر رسیده‌اید، آنگاه می‌توانید بگویید، الا بذكر الله تطمئن القلوب. اگر از خدا دور افتاده‌اید، اكنون وقت آشتی است. داشتن یك تكیه‌گاه معنوی در حد تعادل موجب آرامش می‌شود.
۲۰- احساسات و مشكلات خود را به دیگران بگویید و آرامش بیش‌تری احساس كنید.
۲۱- یكی از مهم‌ترین مهارت‌ها در آرام بودن، فكر نكردن به مسایل كوچك است، دومین مهارت، كوچك شمردن تمام مسایل است.
۲۲- شاد كردن دیگران، موجب آرامش می‌شود. نمی‌دانید چه لذتی دارد پول رستوران امشب را با توافق سایرین به یك كارتن خواب هدیه دهید. قدردانی كنید. دیگران را برای لطف كردن به خود تحت فشار قرار ندهید، لطف كه وظیفه نیست.
۲۳- اگر می‌دانستید كه : «سیگار كشیدن + ورزش نكردن = استرس، اضطراب و حذف آرامش»، هرگز سیگار نمی‌كشیدید و ورزش كردن را به تعویق نمی‌انداختید.

Borna66
06-13-2009, 01:41 PM
تأثير رواني دو رنگ آبي و قرمز بر انسان‌

چگونگي تأثيرپذيري ما انسانها از رنگ‌ها ماهيت كاملاً رواني دارد و به طور غيرمستقيم در هنجارها، واكنش‌ها، عكس العمل‌ها و رفتارهاي فرد مؤثر است‌. با دانستن تأثير رنگها، در استفاده و يا عدم استفاده آن با آگاهي كامل براي رسيدن به بسياري از هنجارها و دوري از ناهنجاريها، به اين اهداف نايل مي‌شويم‌:

رنگ آبي‌:

آبي رنگي است‌، صاف‌، روشن‌، باطراوت‌، آرام‌، شيرين‌، ساكت و اميدوار كننده‌. اصولاً رنگ آبي يك رنگ مقدس در فرهنگ دين اسلام است و چون آسمان به رنگ آبي است و جايگاه فرشته‌ها و موجودات پاك است داراي تقدس مي‌باشد. گنبدهاي آبي رنگ و نيز مناره‌هاي آبي همانند پلي بين زمين و آسمان محسوب مي‌شوند. رنگ آبي انسان را به سوي دقيق شدن در بي‌نهايت سوق مي‌دهد. حضرت امام جعفر صادق (ع‌) خطاب به مفضل مي‌فرمايند: تفكر شما در رنگ آسمان كه خداوند آن را به اين رنگ آفريده است و موافق‌ترين رنگهاست‌، ديده و نور بصر را تقويت مي‌نمايد. اطبأ مي‌گويند كه اگر كسي را ضعفي در ديده پديد آمده باشد بايد نظر كند به كبود مايل به سياهي‌. حضرت مي‌فرمايند: پس تفكر كن كه چگونه رنگ آسمان را كبود مايل به سياهي گردانيده كه مكرر نظر كردن به آسمان به ديده‌ها ضرر نرساند.» با توجه به رنگ‌ها حتي اگر در سطح وسيعي باشد ايجاد خستگي و يا آثار سوء ديگري نمي‌كند. رنگ آبي از لحاظ رواني نوعي تسكين دهند بوده و براي دردهاي عصبي و بيداري بسيار مفيد است‌. دكتر مك فوتون علت اين مسئله را در خنثي كردن هيدروژن كربن اضافي از طريق توليد اكسيژن لازم توسط رنگ آبي مي‌داند. اين رنگ حرارت اضافه بدن را كاهش مي‌دهد و براي بيماران تب دار، كم خواب‌، عصبي‌، وسواسي بسيار مفيد است‌. براساس اين كه رنگ آبي نوعي حالت سردكنندگي دارد و نبض و تنفس را متعادل مي‌كند. رنگ آبي نوعي آرامش دروني به فرد مي‌دهد و به او كمك مي‌كند تا بيرون گرا باشد و براي آرامش يافتن و گشاده‌رويي در مقابل ديگران بسيار مناسب است‌. آبي مظهر دوستي و صداقت‌، روشني و آرامي كنايه از وفاداري است و نوعي توازن و هماهنگي بين فرد و سايرين برقرار مي‌سازد.

رنگ قرمز:

اين رنگ داراي كشش و قدرت زيادي است و مثبت و تهييج كننده است‌. از اين رو استفاده از آن بايد بر اساس اصول خاصي استفاده شود. افراد عصبي نبايد در معرض اين رنگ قرار بگيرند، زيرا موجب تشديد ناراحتي‌شان خواهد شد. قرمز فشارخون را بالا مي‌برد و باعث مي‌شود كه كشش عضلاني بدن افزايش يابد و در واقع آثار قرمز معادل با فعاليت اعصاب سمپاتيك است‌. فعاليت عمومي انسان و حيوان را زياد مي‌كند. اين رنگ خاصيت هشدار دهنده و اعلام خطر دارد و استفاده آن در تابلوهاي قرمز رنگ خطر و چراغ‌هاي قرمز راهنمايي و رانندگي و... همگي نشاني از توجه دادن و آگاه كردن افراد درباره امر خاصي است‌. در بين حيوانات زنبورها بيشترين تأثير را از رنگ قرمز مي‌گيرند به واسطة اين رنگ به سرعت جذب آن و به سوي گل‌هاي داراي رنگ قرمز متمايل مي‌شوند. اين رنگ خاصيت اشتهاآوري دارد و بدين جهت بهتر است كه وسايل آشپزخانه و رستوران‌ها و غذاخوري‌ها از اين رنگ انتخاب شوند. ظرف قرمز باعث تحريك اشتها در كودكان مي‌شود. اما هم چنين رنگ قرمز گريه كودكان را تشديد مي‌كند و نگاه طولاني به آن موجب سردرد مي‌شود. رنگ قرمز براي مدت كوتاهي خوشايند است و پس از آن آزار دهنده و باعث اذيت رواني و ايجاد خستگي مي‌شود. بيشترين تأثير رنگ قرمز در رده‌هاي كوتاه مدت امتحانات و مسابقات ورزشي است كه باعث تحريك روان فرد مي‌شود.
اين رنگ در معالجه و درمان بيماران مبتلا به سرخك و مخملك بسيار اهميت دارد. اين رنگ عامل مؤثري در تشديد رويش گياهان است‌. رنگ قرمز اعصاب و خون را تحريك و با آثار مضر سرما مبارزه مي‌كند. اين رنگ در دامداري و كشاورزي فوق العاده مؤثر است زيرا عمل بلع را افزايش مي‌دهد و شير گاوها را زياد مي‌كند. در كابوكي ژاپن رنگ قرمز نشان دهنده هيجان است‌.

Borna66
06-13-2009, 01:42 PM
برخی از روانشناسان عقيده دارند رنگی که برگزيده و دلخواه کسی است ميتواند گويای خصوصيات اخلاقی و روانشناسی او باشد. نوشتار زير چکيده ای است که بر اساس اين نظريه و پس از سالهای پژوهش نگاشته شده:

قرمز: خوش قلب اما خودپرست
اين رنگ مظهر شدت و زياده روی است که گاهی در جهت مخالف آن است. قرمز رنگ عشق و تنفر و فداكاری و خشونت و خون و آتش. كسی كه به اين رنگ علاقه دارد هرگز نمي تواند در زندگی بی تفاوت باشد.

اين گونه اشخاص تند و سركش و در عين حال فعال و شجاع و کمی عجول هستند. احتمال شكست به خصوص در عشق برای آنها فراوان است.
قضاوتهاي عجولانه و ناگهاني در مورد ديگران اغلب سبب از بين رفتن دوستي هايشان مي شود، با آن كه در عشق كاملاً فداكارند اما اگر روزی حوادث بر وفق مراد نباشد بدون تفكر و جويا شدن علت مي جنگند.
دو عيب بزرگ خودپرستی و عدم كنترل، در نفس آنهاست و دو صفت ممتازشان خوش قلبی و حس بزرگ طلبی است. به طور كلی دوستداران رنگ قرمز دارای خصوصيات متضادی هستند.

صورتی: مورد علاقه ديگران
رنگ صورتي درواقع همان قرمز است كه كمرنگ شده باشد. اگر به اين رنگ علاقه داريد تمام صفات رنگ قرمز را كمی ملايمتر دارا می باشيد، با گذشت هستيد و در عشق، تندی نشان نمی دهيد.
ديگران را خوب درك مي كنيد و با اطرافيان خود با ملايمت و لطف رفتار می كنيد و به دليل نشاط و شادابي تان مورد علاقه اطرافيان خود هستيد. آنهايي كه به اين رنگ علاقه دارند اغلب شكستها، خشونتها و دشواري های زندگی را تحمل كرده اند و با مشكلات فراوان مواجه شده اند.

آبی: نظم، پشتكار، تنهايی
رنگ آبی از رنگهايی است كه طرفداران زيادی دارد. اگر به اين رنگ علاقه داريد، كاملاً می توانيد هوس و احساسات و هيجانات خود را كنتر ل كنيد.
ظاهر آرام شما ديگران را وادار مي كند كه به شما احترام بگذارند و دوست داريد پيوسته مورد احترام و ستايش ديگران قرار بگيريد.
در خريد و پوشش لباس قناعت می كنيد و به علت شرم و حيا و گاه غروری كه داريد ميل داريد اغلب تنها باشيد. حماقت و عدم فهم ديگران شما را كسل می كند و كسانی كه از نظر هوش و فهم بر شما برتری دارند شما را ناراحت می كنند.
كارهای خود را از روي نظم و ترتيب و بر پايه قواعد معينی انجام مي دهيد. يكی از صفات مشخص شما پشتكار شماست.

ارغوانی: رنگ عارفها و روانگران
رنگ اسرارآميز و باشکوهی است. دوستداران اين رنگ پيوسته مجذوب زيبايی ها و ظرافتها مي شوند و مغرور و اجتماعی هستند. معاشرت با اين دسته لذتبخش است که امور معنوی بيشتر می پردازند. ارغوانی رنگ مورد پسند عرفا نيز هست!

قهوه ای: قابل اعتماد
اگر رنگ قهوه اي را دوست داريد كاملاً می توان روی شما حساب باز كرد. باثبات و مقدس، شاعرپيشه وكمی فيلسوف مآب هستيد.
به ندرت تغيير عقيده مي دهيد و با آن كه كمتر تصميم می گيريد اما هر بار كه تصميمی بگيريد آن را به مورد عمل می گذاريد.
شما كاملاً در نگهداري پول و اسرار ديگران قابل اعتماد هستيد. ميل داريد پيوسته در عالم خودتان باشيد و گاهی اوقات با اطرافيان خود رفتار خشونت آميزی در پيش می گيريد. در عشق هرگز بدبين و تند نيستيد.

خاكستری: احساس بی نيازی
اين رنگ مظهر چشم پوشي از خوشی های دنياست. كسانی كه به اين رنگ علاقه دارند اغلب در زندگي احساس رضايت می كنند، خاكستری رنگ عقلا است و جوانانی كه به اين رنگ اظهار علاقه می كنند درواقع خود را هم شأن و هم طراز اشخاص کهنسال ميدانند و در زندگي احساس بی نيازی می كنند.
در عشق بر افراد مسن تر از خود تمايل دارند و اغلب كسانی كه از نظر فكر و ايده به آنها برتری دارند خيلی آسان طرف توجهشان قرار خواهند گرفت.

پرتقالی: صداقت آری، هوسبازی هرگز
رنگی است تركيبی و آنهايی كه اين رنگ را رنگ دلخواه خود می دانند متكی به نفس نيستند. اجتماعی و خوش خلقند و با مردم خوب رفتار می كنند.
نفوذ در اين گونه افراد مشكل است كسی كه آنها را دوست بدارد می تواند با او به آسانی ازدواج كند. هوسباز نيستند و اگر با كسی دوستی كنند صداقت و فداكاری دارند. اگر افراد اين دسته با كسی كه خصوصيات اخلاقی خودشان را داشته باشد ازدواج كنند سعادتمند می شوند.

سبز: كنجكاوی
رنگ سبز طبيعت وتازگی است. اگر به اين رنگ علاقه داريد زندگي با شما آسان است. نقطه اشتراك فراوانی با افراد علاقه مند به رنگ پرتقالی داريد روابط شما با ديگران بر پايه ی اصول و قرارداد است.
دوست نداريد كه در زندگيتان حوادثی به وقوع پيوندد اما كنجكاوانه به ماجراهای زندگی ديگران توجه داريد.

فيروزه ای: اسرارآميز و پند ناپذير
دوستداران اين رنگ اسرارآميزند و احساساتی و كارهای شخصی خود را به خوبی اداره می كنند. پشتكار دارند و باثباتند و به نصايح ديگران در مورد كارهای خود كمتر توجه دارند. فيروزه ای معمولا رنگ مورد علاقه ی خانمها است.

سياه: خوش ذوقی و ظرافت طبع
اين رنگ برخلاف عقيده ی همگان رنگ نوميدی و عزا نيست بلكه نشانه خوش ذوقی و ظرافت طبع است. اگر از دوستداران اين رنگ هستيد مسلماً به شخصيت اطرافيان خود احترام می گذاريد و برای آن كه ديگران را با ارزش و برجسته نشان دهيد از هيچگونه كمكی به آنها دريغ نمی كنيد و هرگز خود را به ديگران تحميل نمي نماييد همچنين عقايد و نظريات ديگران را به آسانی مي پذيريد.
يک نکته ی رنگی :
توجه و علاقه شما به رنگها در طی زمان تغيير می كند به دليل آن كه خصوصيات اخلاقيتان نيز در ساليان دراز تغيير خواهد كرد. اما اگر در مورد رنگی ناگهان عقيده خود را عوض كنيد به علت ضعف شما و يا به علت نيازتان به تغيير محيط است.

Borna66
06-13-2009, 01:42 PM
تا بحال دقت كرده ايد كه چرا شـركـتهاي تبـليـــغاتي، طـراحـان اتـومـبـيـل و دكـوراتـورهـا از اشــكال و شــمايل بخصوصـي اسـتفاده ميكنند؟ دليلـش اين است كه يـك تاثير رواني در وراي رنگها وجود دارد. هر رنگي داراي قدرت تاثيرگـذاري ويژه اي مي باشد. بعضي از واكنشهاي ما نسبت به رنگها بصـورت رفتارهاي اكتـسابي و برخي ديگر بـصـورت پـاسـخهاي فيزيولوژيـكي نمود پيدا ميكنند. درك كردن نمود پيدا ميكنند. درك كـردن بهتر رنگها ميتواند در زنـدگي روزمره و ياشغلي شما تاثيرات فراواني گذارده و محاسن زيادي برايتان به ارمغان بياورد.

...اقسام رنگ

بطور كلي رنگها به سه دسته اصلي تقسيم مي شوند: رنگهاي خنثي، رنگهاي گرم و رنگهاي سرد

رنگهاي خنثي سياه، سفيد، خاكستري، بژ، قهوه اي رنگهاي خنثي رنگهايي هستند كه در طيف رنگي وجود نداشته و از تركيب رنگهاي ديگر بوجود مي آيند و مي توانـنـد اثرات مـثـبت يا منفي داشته باشند. سفيد واقعا" يك رنگ نيست بلكه عدم حضور رنگ بشمار ميرود و نـشـانگر خلوص و پاكي است. از طرف ديگر مشكي نشانه قاطعيت، الزام و رسميت مي باشد.

رنگهاي گرم قرمز، نارنجي، زرد، سبز چمني، ارغواني رنگهاي گرم محرك سيستم عصبي بوده و احساسات را تشديد مي كنند. اين دسته از رنگها بوضوح قابل رويت بوده و موجب جلب توجه مي گردند.

رنگهاي سرد آبي، بنفش، فيروزه اي، سبز مايل به آبي، سبز رنگهاي سرد رنگهايي ملايم هستند كه اثراتي آرام بخش دارند. آبي روشن مي تواند نشانه صلح و دوستي و آسـايش خاطر، و آبـي تيره نشـانگر قـابليت اعتماد و درستي باشد.

قرمز - سختي، نيرو و خوش اقبالي

ارغواني - اختيار، قدرت و سلطنت

آبی - روشن: آرامش،آسودگي خاطر - تيره: قدرت،صداقت، پشتكار

سبز - جواني و طبيعت، قدرت شفا بخشي و التيام

زرد - پديداري و رويت، خطر و اخطار

نارنجی - گرمي، حرارت، رضايت و خوشحالي

قهوه ای - خاكي بودن، محكمي، استواري و قابليت اعتماد

مشکی - قدرت، اختيار و استقلال

سفید - پاكي، خلوص، قدرت، صلح و دوستي

...

رنگ و زندگي شخصي

رنگ و زنان

* زنان نسبت به افرادي كه به رنگ آبي لباس مي پوشند احساس راحتي و اعتماد بيشتري مي كنند.
* براي همسرتان يك شاخه رز قرمز به نشانه عشق و علاقه بفرستيد.
* براي زناني كه صرفا" رابطه دوستي ( و نه عشقي ) داريد رز زرد بفرستيد.
* يكي از اتاقهاي نشيمن خانه خود را با رنگي خشن و پر رنگ مانند قرمز تيره رنگ كنيد تا نشانه قدرت و انرژي شما نزد همسرتان باشد.
* رنگ آميزي اتاق خواب به رنگ سبز مي تواند نشانه جواني و طبيعت باشد.

رنگ و خانه

* بكاربردن رنگهاي سرد براي اجزاي اتاق خواب ( تخت خواب، ملافه ، پتو ... ) مكاني بدور از استرس و آرامش بخش را براي خوابي شيرين براي شما فراهم مي كند.
* ديوارهاي اتاق خواب را براي ايجاد آرامش به رنگهاي سرد و ملايم مانند آبي يا آبي مايل به سبز رنگ آميزي كنيد.
* قراردادن كوسن ارغواني روز مبلمان با رنگ خنثي مي تواند نشانه قدرت، توانگري و ثروت بوده و برانگيزنده تخيلات باشد.

رنگ و لباس

* لباسهاي معمولي با رنگ سبز يا زرد موجب جلب توجه مي شوند. پيراهن يا ژاكت آبي تيره رنگ مي تواند علامت قابليت اعتماد باشد.
* لباس ورزشي تمام خاكستري و خسته كننده خود را كنار گذاشته و براي راحتي اعصاب خود از رنگهاي تيره تر يا روشنتر استفاده كنيد.
* لباس سراسر قهوه اي ممكن است شيك بنظر برسد اما خسته كننده و يكنواخت خواهد شد. افزودن كمي رنگهاي سرد يا گرم مانند زرد، طلايي يا سبز باعث درخشانتر شدن ظاهر و فرايندهاي ذهني شما خواهد شد.

رنگ و اتومبيل

* اتومبيل مشكي نشانه تمايل به گمنامي است.
* برخي رنگهاي بخصوص از آبي و قرمز حاكي از خود نما بودن راننده است.
* رنگ زرد و نارنجي دلالت بر ورزشكار بودن شما ميكند.
* انتخاب رنگ نقره اي يا طلايي مي تواند بيانگر ثروت و دارايي باشد

...

رنگ و زندگي حرفه اي

رنگ و لباسهاي اداري

* لباسي به رنگ خاكستري تيره، مشكي يا آبي سير بپوشيد تا شخصي موفق، آگاه و جدي بنظر برسيد.
* پيراهن سفيد و ساده احترام و رسميت را براي شما به ارمغان خواهد آورد.
* پيراهن بژ و يا غير سفيد چهره محافظه كارانه ملايمتري را از شما ارائه خواهد نمود.

رنگ و دفتركار

* كارتهاي ويزيت و سربرگها بهتر است به رنگهاي خنثي تهيه شوند. رنگهاي سفيد و بژ معمولا" نسبت به رنگهاي ديگر راحت تر خوانده مي شوند.
* ديوارهاي آبي كمرنگ نسبت به سفيد بيشتر توليد آرامش نموده و بيشتر جلب توجه مي كند.
* اسباب اثاثيه زرشكي يا ارغواني تيره محيط كار شما را مجلل و سلطنتي جلوه خواهد داد.
* براي اجناس تبليغاتي، وب سايتها و نشانهاي ترفيعي از رنگهاي خشن و گيرا استفاده كنيد تا موجب جذب بيشتر مشتريان گردد. براي خوانايي بيشتر، رنگ مشكي را در چاپ متون بكار ببريد.

....

برخي از روشهاي تاثير گذاري رنگها در زندگي

ارتباط و وابستگي

اگر دقت كرده باشيد لباس افراد پليس و نظامي معمولا برنگ آبي يا سبز تيـره انتخاب مي شود چون اين رنگها نشانه قدرت و ابوهت ميباشند. در بيمارستانها معمـولا" از ملافه و البسه سبز كمـرنـگ استفاده مي شود چراكه اين رنگ اثري تسكين دهنده و آرامش بخش دارد.

مزاياي تبليغاتي

رستورانها و اغذيه فروشيها اغلب براي جلب توجه بيشتر از رنگهاي قرمز و زرد استفاده مي كنند. اين گونه رنگها بوضوح ديــده مي شوند و بـيشتر بـه ياد مردم مي مانند. اكثر شركتهاي بزرگ آرم محصولات خود را با رنگهاي مذكور طراحي و ارائه مي كنند.

استفاده در طراحي

معمولا دكـمه هـاي حـسـاس و اعـلان خـطر و يـا اهرم هاي توقف اضطراري برنگ قرمز مي باشند برعكس رنگ سبز نشانه عبور و امنيت است. در طراحي بسياري از وسايل بـكـاربـردن رنگهاي مختلف در قسمتهاي گوناگون براي گـويـاتر سـاخـتـن وضـايف، امـري اجتناب ناپذير است.

در وب سايتها و نوشتارهاي تبليغاتي هنگاميكه بخشي از كلمات با رنگ زرد نمايان گردند بيشتر نظر ما را بخود جلب كرده و باعث ميشود توجه بيشتري به آن قسمتها بنماييم.

معمولا" رنگ سبز ما را به ياد يك موقعيت دوستانه و بدون خطر مي اندازد و اين يكي از متداولترين موارد استفاده رنگها در تاثير گذاري رواني روي افراد است.

زندگيتان را رنگي كنيد

اگر تا حال زنگي شما خالي از رنگهاي گوناگون و شاد بوده و تــوجهي به استفاده از رنگها نمي كرديد، بهتر است شروع كنيد. شـركتـهاي تـبلـيغاتي و تـاجران بـاهوش از روانشانسي رنگها براي تاثير گذاري روي شما بهره مي برند، شما نيز بايد براي تاثير گذاري در زندگيتان از رنگها استفاده كنيد.

درك اينكه هر رنگي چه معني دارد، نقطه آغاز خوبي است. با بكارگيري رنگها زندگي خود را شيرين تر و رنگي تر نماييد.

Borna66
06-13-2009, 01:42 PM
شيوه هاى اخلاقى
. اخلاق فيلسوفانه

اين شيوه اخلاقى عمدتاً با پذيرش و تأثيرپذيرى از نظريه «اعتدال» و «حد وسط» به عنوان معيار كلى براى فضيلت اخلاقى، در مقابل «افراط و تفريط» كه مشخصه رذيلت اخلاقى اند، تلاش مى كند تا تمام خوبى ها و بدى هاى اخلاقى را در قالب اين فرمول توجيه و تبيين نمايد. بدين روى چون منشأ رفتار انسان، قوا و ملكات نفسانى او است، زشتى و زيبايى اعمال و رفتار او معلول اعتدال و عدم اعتدال قواى درونى است. در اين روش، شناسايى قواى نفسانى و چگونگى اعتدال و افراط و تفريط در آنها، محور و مدار همه مباحث اخلاقى است. همچنين تلاش مى شود همه مفاهيم اخلاقىِ دينى در همين قالب تفسير و توجيه شود. توصيه اصلى اين مكتب جهت تربيت اخلاقى، اعتدال بخشيدن به قواى درونى است. كتاب هاى تهذيب الاخلاق و طهارة الاعراق نگاشته ابن مسكويه، اخلاق ناصرى نوشته خواجه نصيرالدين طوسى و تا حدود بسيارى جامع السّعادات نوشته مولى محمدمهدى نراقى بر اساس اين شيوه و ديدگاه نگاشته شده اند.

اين شيوه، به دليل مشكلاتى كه براى تفسير «اعتدال» وجود دارد و همچنين عدم جامعيت آن در تفسير و توجيه همه مفاهيم اخلاقى، مورد نقد واقع شده است و از جهت حوزه نفوذ نيز «به دليل اين كه خيلى خشك و علمى بوده از محيط علما و فلاسفه تجاوز نكرده و به ميان عموم مردم نرفته است»

Borna66
06-13-2009, 01:42 PM
2. اخلاق عارفانه

يعنى اخلاقى كه عرفا و متصوفه مروّج آن بوده اند. اين نوع اخلاق كه بيشتر تكيه بر تربيت اخلاقى و سير و سلوك دارد، تلاش هاى زيادى را براى ترسيم يك نظام تربيتى و تعيين مبدأ و مقصد آن و منازل و مراحلى كه در بين راه وجود دارد و وسايل و لوازمى كه در هر منزل به كار مسافر اين راه مى آيد، مصروف داشته است. محور اخلاق عارفانه، مبارزه و مجاهده با نفس است. عارفان متشرع همواره درصدد آن بوده اند كه اعمال و رفتار و يافته هاى خود را با ظاهر و باطن شريعت هماهنگ نمايند و در اين امر توفيق بسيارى داشته اند. آنها همچنين با تأكيد بر دل و قدرت محبت و استفاده از زبان نافذ شعر و به كارگيرى تشبيهات، استعارات و كنايات توانسته اند نفوذ فراوانى در ميان عموم مردم پيدا نمايند. كتاب منازل السّائرين نوشته خواجه عبداللّه انصارى و بسيارى از منابع معتبر شعر فارسى با مضامين معنوى و عرفانى از قبيل مثنوى معنوى مولوى و منطق الطّير عطّار نيشابورى بيانگر اين شيوه اخلاقى اند.
در اخلاق عارفانه، مكاتب متعددى وجود دارد كه در مقام ارزيابى اين شيوه، ناگزير بايد به اين امر توجه كرد. در يك تقسيم بندى كلى اين مكاتب را مى توان در دو گروه جاى داد: الف. مكاتبى كه در سلوك معنوى اصولا پايبندى به شريعت را لازم ندانسته و يا تنها براى مدتى موقت و مرحله اى خاص لازم مى دانند. ب. مكاتبى كه پايبندى به احكام شرعى را تنها راه رسيدن به مقامات عالى معنوى دانسته و آن را همواره لازم مى دانند.

در ارزيابى گروه اول از اين مكاتب، مى توان گفت كه آنها به نوعى دچار افراط در مبارزه با نفس شده و اخلاق اسلامى را از زندگى به مردگى كشانده اند. افزون بر آن همه جايگاه تعقل و انديشه را در اخلاق تا حدود زيادى به فراموشى سپرده كه در نتيجه، منتهى به يك سلسله تعليمات مغاير با كتاب و سنت گرديده اند. مثلا به بهانه جهاد با نفس و خودپرستى، عزّت و كرامت نفس را ناديده گرفته اند! حال آنكه در اخلاق اسلامى، كرامت و شرافت نفس نه تنها يك فضيلت اخلاقى، بلكه تحصيل و تقويت آن، خود يك شيوه تربيتى است.

اما گروه دوم از مكاتب عرفانى كه التزام به شريعت را سرلوحه تعاليم خود قرار داده اند، دستاوردهاى ارزشمندى در جهت سازماندهى راهكارهاى عملى سير معنوى، تعيين مبدأ و مقصد آن و مراحل اين سفر و چگونگى به كارگيرى عناصر قدرتمندى مانند محبت، ذكر و نظارت در جهت تعالى معنوى، با خود دارند كه در مقام تربيت اخلاقى بسيار كارآمد و سودمندند و همه اين امور را منطبق با قرآن و روايات مى دانند. تركيب اين دستاوردهاى جذاب تربيتى با مباحث توصيفى اخلاق اسلامى موجب آشكارشدن كارآمدى نظام اخلاقى اسلام خواهد شد.

Borna66
06-13-2009, 01:42 PM
3. اخلاق نقلى

«يعنى اخلاقى كه محدثان با نقل و نشر اخبار و احاديث در ميان مردم به وجود آورده اند».(3) در اين شيوه، مفاهيم اخلاقى بر اساس آنچه كه در كتاب و سنت آمده، بدون توجّه جدّى و كافى به ترتيب واقعى حاكم بر آنها و مناسبات موجود بين آنها، بيان مى گردد. اين قبيل متون، بيشتر توصيف مفاهيم اخلاقى را وجهه همت خود قرار مى دهند و به مبانى آنها و همچنين راهبردهاى عملى، كمتر توجه مى كنند. بنابراين نقطه شروع و پايان اخلاق و مخصوصاً تربيت اخلاقى چندان مشخص نيست. در اين روش اخلاقى، چيزى به نام يك نظام اخلاقى كه هم در برگيرنده مباحث مبنايى اخلاق باشد و هم مباحث توصيفى و تربيتى را در يك ترتيب منطقى سامان داده باشد، به چشم نمى خورد. متونى كه با اين سبك نگاشته شده اند على رغم غنايى كه در مواد و محتواى اخلاقى دارند، به لحاظ ساختارى و شكلى راضى كننده و مناسب نيستند. كتاب هايى مانند احياءالعلوم نوشته محمد غزالى و المحجّة البيضاء به خامه فيض كاشانى، نماينده اين گونه متون اخلاقى اند.

شيوه مورد قبول در اين نوشتار، تلفيق و تركيبى است از نكات مثبت موجود در هر سه شيوه مذكور و در عين حال در اين شيوه تلاش مى شود كه نارسايى هاى روش هاى نامبرده، جبران گردد. بنابراين در اين روش، اولا سعى مى شود كه اخلاق اسلامى از نظر شكل و محتوا در حد امكان براساس قواعد عقلانى و منطقى تنظيم و تبيين گردد. ثانياً، از دستاوردها و تجربيات عارفان در حد امكان استفاده شود و ثالثاً، ملاك و معيار داورى اخلاقى همواره قرآن و روايات باشد.

در اين شيوه به پيروى از آنچه در كتاب خداوند و سنّت نبى اكرم(صلى الله عليه وآله) و اهل بيت گرامى اش(عليهم السلام) بيان شده است، همه مزايايى كه براى مكاتب و شيوه هاى اخلاقى پيش گفته، شمرديم، وجود دارد. در اخلاق اسلامى، از جهت گستردگى هم پاسخ پرسش هاى بنيادين اخلاقى را مى توان يافت، هم مفاهيم اخلاقى مورد بحث قرار گرفته و هم راهكارهاى عملى و تربيتى معرفى شده است. نظام خاصى بر مفاهيم و حوزه هاى مختلف اسلامى حاكم است. مناسبات هر مفهوم با مفاهيم ديگر و جايگاه آن در مجموعه نظام اخلاقى مورد دقت واقع شده است. اخلاق تربيتى مورد توجه فراوان قرار گرفته و راه ها و ابزارهاى متناسب با فهم مخاطبان معرفى شده و مبدأ و مقصد و درجات و مراتب نيز در آن لحاظ شده است. در عين توجه به معرفت و مجاهده با نفس، بر عزّت و شرافت و بزرگوارى انسان تأكيد مى شود، و در عين بهره گيرى از رهيافت هاى عقلى در فهم و تبيين مفاهيم اخلاقى و ترغيب به عمل، ابزار محبت و راه دل را به عنوان سلاحى برنّده و تمام كننده اين سير معنوى، به كار مى گيرد.

در حالى كه انتساب به وحى و مطابقت با شريعت، خصيصه گوهرين اين روش است، از موازين عقلى و اصول مسلّم عرفى و عُقلايى و تجربيات عملىِ پيشگامان صادق طريق معنويت نيز در فهم و تفسير و تطبيق و اجراى آنچه در كتاب و سنت وارد شده است، غفلت نكرده است.
بنابراين برخى از شاخصهاى اصلى روش اخلاقى مقبول را مى توان به شكل زير بيان داشت:

1. تأكيد بر مطابقت و يا عدم مغايرت مباحث با كتاب و سنّت;

2. تلاش در ارائه نظامى جامع كه پاسخگوى همه پرسش هاى اخلاقى باشد;

3. ارائه تفسيرى معتدل و هماهنگ از مفاهيم اخلاقى;

4. تقسيم و ترتيب منطقى مباحث اخلاقى در سه بخش مطالعات مبنايى، توصيفى و تربيتى;

5 . توجه به ابزار تربيت اخلاقى و ترتيب طبيعى آنها و تأكيد بر مشروعيت آنها;

6 . استفاده از تجربيات علمى پيشگامان و پيش كسوتان در تهذيب اخلاق;

7. سعى در استخراج اصول و قواعد كلى اخلاق از خلال مصاديق وارد شده در كتاب و سنت;

8 . تبيين ديدگاه اسلام در حوزه هاى مختلف رفتارى و ملكات نفسانى به طور مستقل و البته با توجه به تأثير متقابل آنها;

9. توجه به تأثير متقابل حوزه انديشه، ملكات نفسانى و رفتار و كردار بر يكديگر;

10. توجه به جايگاه عقل، گرايش هاى فطرى و آثار و تجربيات عملى، در تفسير و عمل به مفاهيم اخلاقى;

11. تأكيد بر رشد هماهنگ و متوازن استعدادهاى اخلاقى و پرهيز از افراط و تفريط در آنها;

12. توجه به وضعيت و شرايط خاص مخاطبان در به كار بستن دستورهاى اخلاقى.

Borna66
06-13-2009, 01:43 PM
عوامل ترس در انسان
Phobia Dictionary
سلام
چند روز پيش مقاله اي ديدم درباره عوامل ترس در انسان گفتم اينجا بزارم شايد مورد استفاده قرار بگيره!!!
در توضیح هر لغت به انگلیسی توضیح داده شده که این لغت یعنی ترس از چی.
قابل توجه علاقمندان زبان انگلیسی و فکر کنم رشته های روانشناسی و پزشکی
انسان چقدر از چیزهای مختلف میترسه!!!
بعضیهاش خیلی غیر واقعی بنظر میاد نمیدونم واقعا وجود دارند یا نه؟




Ablutophobia","Fear of washing or bathing"
2. "Acarophobia","Fear of itching or of the insects that cause itching"
3. "Acerophobia","Fear of sourness"
4. "Achluophobia","Fear of darkness"
5. "Acousticophobia","Fear of noise"
6. "Aeroacrophobia","Fear of open high places"
7. "Aeronausiphobia","Fear of vomiting secondary to airsickness"
8. "Aerophobia","Fear of drafts, air swallowing, or airborne noxious substances"
9. "Agliophobia","Fear of pain"
10. "Agoraphobia","Fear of open spaces or of being in crowded, public places like markets. Fear of leaving a safe place. Fear of crowds"
11. "Agraphobia","Fear of ***ual abuse"
12. "Agrizoophobia","Fear of wild animals"
13. "Agyrophobia","Fear of streets or crossing the street"
14. "Aichmophobia","Fear of needles or pointed objects"
15. "Ailurophobia","Fear of cats"
16. "Albuminurophobia","Fear of kidney disease"
17. "Alektorophobia","Fear of chickens"
18. "Algophobia","Fear of pain"
19. "Alliumphobia","Fear of garlic"
20. "Allodoxaphobia","Fear of opinions"
21. "Altophobia","Fear of heights"
22. "Amathophobia","Fear of dust"
23. "Amaxophobia","Fear of riding in a car"
24. "Ambulophobia","Fear of walking"
25. "Amnesiphobia","Fear of amnesia"
26. "Amychophobia","Fear of scratches or being scratched"
27. "Anablephobia","Fear of looking up"
28. "Ancraophobia","Fear of wind"
29. "Androphobia","Fear of men"
30. "Anemophobia","Fear of air drafts or wind"
31. "Anemophobia","Fear of wind"
32. "Anginophobia","Fear of angina, choking of narrowness"
33. "Anglophobia","Fear of England, English culture, etc."
34. "Angrophobia","Fear of becoming angry"
35. "Ankylophobia","Fear of immobility of a joint"
36. "Anthophobia","Fear of flowers"
37. "Anthrophobia","Fear of flowers"
38. "Anthropophobia","Fear of people of society"
39. "Antlophobia","Fear of floods"
40. "Anuptaphobia","Fear of staying single"
41. "Apeirophobia","Fear of infinity"
42. "Aphenphosmphobia","Fear of being touched"
43. "Apiphobia","Fear of bees"
44. "Apotemnophobia","Fear of persons with amputations"
45. "Arachibutyrophobia","Fear of peanut butter sticking to the roof of the mouth"
46. "Arachnephobiba","Fear of spiders"
47. "Arachnophobia","Fear of spiders"
48. "Arithmophobia","Fear of numbers"
49. "Arrhenophobia","Fear of men"
50. "Arsonphobia","Fear of fire"
51. "Ashenophobia","Fear of fainting or weakness"
52. "Astraphobia","Fear of thunder and lightning"
53. "Astrapophobia","Fear of thunder and lightning"
54. "Astrophobia","Fear of stars and celestial space"
55. "Asymmetriphobia","Fear of asymmetrical things"
56. "Ataxiophobia","Fear of ataxia (muscular incoordination)"
57. "Ataxophobia","Fear of disorder or untidiness"
58. "Atelophobia","Fear of imperfection"
59. "Atephobia","Fear of ruin or ruins"
60. "Athazagoraphobia","Fear of being forgotten or ignored or forgetting"
61. "Atomosophobia","Fear of atomic explosions"
62. "Atychiphobia","Fear of failure"
63. "Aulophobia","Fear of flutes"
64. "Aurophobia","Fear of gold"
65. "Auroraphobia","Fear of Northern Lights"
66. "Autodysomophobia","Fear that one has a vile odor"
67. "Automatonophobia","Fear of ventriloquist's dummies, animatronic creatures, wax statues"
68. "Automysophobia","Fear of being dirty"
69. "Autophobia","Fear of being alone or of oneself"
70. "Aviatophobia","Fear of flying"
71. "Aviophobia","Fear of flying"
72. "Bacillophobia","Fear of microbes"
73. "Bacteriophobia","Fear of bacteria"
74. "Balenephobia","Fear of pins and needles"
75. "Ballistophobia","Fear of missles or bullets"
76. "Barophobia","Fear of gravity"
77. "Basiphobia","Inability to stand. Fear of walking or falling"
78. "Basophobia","Inability to stand. Fear of walking or falling"
79. "Bathophobia","Fear of depth"
80. "Batonophobia","Fear of plants"
81. "Batophobia","Fear of heights or being close to high buildings"
82. "Batrachophobia","Fear of amphibians, such as frogs, newts, salamanders, etc."
83. "Bibliophobia","Fear of books"
84. "Blennophobia","Fear of slime"
85. "Bogyphobia","Fear of bogies or the bogeyman"
86. "Bolshephobia","Fear of Bulsheviks"
87. "Bromidrophobia","Fear of body smells"
88. "Bromidrosiphobia","Fear of body smells"
89. "Brontophobia","Fear of thunder and lightning"
90. "Bufonophobia","Fear of toads"
91. "Cacophobia","Fear of ugliness"
92. "Cainophobia","Fear of newness, novelty"
93. "Cainotophobia","Fear of newness, novelty"
94. "Caligynephobia","Fear of beautiful women"
95. "Cancerophobia","Fear of cancer"
96. "Carcinophobia","Fear of cancer"
97. "Cardiophobia","Fear of the heart"
98. "Carnophobia","Fear of meat"
99. "Catagelophobia","Fear of being ridiculed"
100. "Catapedaphobia","Fear of jumping from high and low places"
101. "Cathisophobia","Fear of sitting"
102. "Catoptrophobia","Fear of mirrors"
103. "Cenophobia","Fear of new things or ideas"
104. "Centophobia","Fear of new things or ideas"
105. "Ceraunophobia","Fear of thunder"
106. "Chaetophobia","Fear of hair"
107. "Cheimaphobia","Fear of cold"
108. "Cheimatophobia","Fear of cold"
109. "chemophobia","Fear of chemicals or working with chemicals"
110. "Cherophobia","Fear of gaiety"
111. "Chionophobia","Fear of snow"
112. "Chiraptophobia","Fear of being touched"
113. "Cholerophobia","Fear of anger or the fear of cholera"
114. "Chorophobia","Fear of dancing"
115. "Chrematophobia","Fear of money"
116. "Chromatophobia","Fear of colors"
117. "Chrometophobia","Fear of money"
118. "Chromophobia","Fear of colors"
119. "Chronomentrophobia","Fear of clocks"
120. "Chronophobia","Fear of time"
121. "Cibophobia","Fear of food"
122. "Claustrophobia","Fear of confined spaces"
123. "Cleisiophobia","Fear of being locked in an enclosed place"
124. "Cleithrophobia","Fear of being enclosed.,br> Cleithrophobia"
125. "Climacophobia","Fear of stairs, climbing or of falling downstairs"
126. "Clinophobia","Fear of going to bed"
127. "Clithrophobia","Fear of being enclosed"
128. "Cnidophobia","Fear of strings"
129. "Coimetrophobia","Fear of cemeteries"
130. "Coitophobia","Fear of coitus"
131. "Cometophobia","Fear of comets"
132. "Contreltophobia","Fear of ***ual abuse"
133. "Coprastasophobia","Fear of constipation"
134. "Coprophobia","Fear of feces"
135. "Coulrophobia","Fear of clowns"
136. "Counterphobia","The preference by a phobic for fearful situations"
137. "Cremnophobia","Fear of precipices"
138. "Cryophobia","Fear fo extreme cold, ice or frost"
139. "Crystallophobia","Fear of crystals or glass"
140. "Cyberphobia","Fear of computers or working on a computer"
141. "Cyclophobia","Fear of bicycles"
142. "Cymophobia","Fear of waves or wave like motions"
143. "Cynophobia","Fear of dogs or rabies"
144. "Cyprianophobia","Fear of prostitutes or venereal disease"
145. "Cypridophobia","Fear of prostitutes or venereal disease"
146. "Cyprinophobia","Fear of prostitutes or venereal disease"
147. "Cypriphobia","Fear of prostitutes or venereal disease"
148. "Daemonophobia","Fear of demons"
149. "Decidophobia","Fear of making decisions"
150. "Defecaloesiphobia","Fear of painful bowels movements"
151. "Deipnophobia","Fear of dining and dinner conversation"
152. "Dematophobia","Fear of skin lesions"
153. "Dementophobia","Fear of insanity"
154. "Demonophobia","Fear of demons"
155. "Demophobia","Fear of crowds"
156. "Dendrophobia","Fear of trees"
157. "Dentophobia","Fear of dentist"
158. "Dermatophathophobia","Fear of skin disease"
159. "Dermatophobia","Fear of skin disease"
160. "Dermatosiophobia","Fear of skin disease"
161. "Dextrophobia","Fear of objects at the right side of the body"
162. "Diabetophobia","Fear of diabetes"
163. "Didaskaleinophobia","Fear of going to school"
164. "Diderodromophobia","Fear of trains, railroads or train travel"
165. "Dikephobia","Fear of justice"
166. "Dinophobia","Fear of dizziness or whirlpools"
167. "Diplophobia","Fear of double vision"
168. "Dipsophobia","Fear drinking"
169. "Dishabiliophobia","Fear of undressing in front of someone"
170. "Domatophobia","Fear of houses or being in a home"
171. "Doraphobia","Fear of fur or skins of animals"
172. "Dromophobia","Fear of crossing streets"
173. "Dutchphobia","Fear of the Dutch"
174. "Dysmorphophobia","Fear of deformity"
175. "Dystychiphobia","Fear of accidents"
176. "Ecclesiophobia","Fear of church"
177. "Ecophobia","Fear of home"
178. "Eicophobia","Fear of home surroundings"
179. "Eisoptrophobia","Fear of mirrors or of seeing oneself in a mirror"
180. "Electrophobia","Fear of electricity"
181. "Eleutherophobia","Fear of freedom"
182. "Elurophobia","Fear of cats"
183. "Emetophobia","Fear of vomiting"
184. "Enetophobia","Fear of pins"
185. "Enissophobia","Fear of having committed an unpardonable sin or of criticism"
186. "Enochlophobia","Fear of crowds"
187. "Enosiophobia","Fear of having committed an unpardonable sin or of criticism"
188. "Entomophobia","Fear of insects"
189. "Eosophobia","Fear of dawn or daylight"
190. "Epistaxiophobia","Fear of nosebleeds"
191. "Epistemphobia","Fear of knowledge"
192. "Equinophobia","Fear of horses"
193. "Eremophobia","Fear of being oneself or of lonliness"
194. "Ereuthophobia","Fear of redlights. Fear of blushing. Fear of red"
195. "Ereuthrophobia","Fear of blushing"
196. "Ergasiophobia","Fear of work or functioning. Surgeon's fear of operating"
197. "Ergophobia","Fear of work"
198. "Erotophobia","Fear of ***ual love or ***ual questions"
199. "Erythrophobia","Fear of redlights. Fear of blushing. Fear of red"
200. "Erytophobia","Fear of redlights. Fear of blushing. Fear of red"
201. "Euphobia","Fear of hearing good news"
202. "Eurotophobia","Fear of female genitalia"
203. "Febriphobia","Fear of fever"
204. "Felinophobia","Fear of cats"
205. "Fibriophobia","Fear of fever"
206. "Fibriphobia","Fear of fever"
207. "Francophobia","Fear of France, French culture"
208. "Galeophobia","Fear of cats"
209. "Galiophobia","Fear of France, French culture"
210. "Gallophobia","Fear of France, French culture"
211. "Gamophobia","Fear of marriage"
212. "Gatophobia","Fear of cats"
213. "Geliophobia","Fear of laughter"
214. "Geniophobia","Fear of chins"
215. "Genophobia","Fear of ***"
216. "Genuphobia","Fear of knees"
217. "Gephydrophobia","Fear of crossing bridges"
218. "Gephyrophobia","Fear of crossing bridges"
219. "Gephysrophobia","Fear of crossing bridges"
220. "Gerascophobia","Fear of growing old"
221. "Germanophobia","Fear of Germany, German culture, etc."
222. "Gerontophobia","Fear of old people or of growing old"
223. "Geumaphobia","Fear of taste"
224. "Geumophobia","Fear of taste. Gnosiophobia"
225. "Graphophobia","Fear of writing or handwritting"
226. "Gymnophobia","Fear of nudity"
227. "Gynephobia","Fear of women"
228. "Gynophobia","Fear of women"
229. "Hadephobia","Fear of hell"
230. "Hagiophobia","Fear of saints or holy things"
231. "Hamartophobia","Fear of sinning"
232. "Haphephobia","Fear of being touched"
233. "Haptephobia","Fear of being touched"
234. "Harpaxophobia","Fear of being robbed"
235. "Hedonophobia","Fear of feeling pleasure"
236. "Heliophobia","Fear of the sun"
237. "Hellenologophobia","Fear of Greek terms or complex scientific terminology"
238. "Helminthophobia","Fear of being infested with worms"
239. "Hemaphobia","Fear of blood"
240. "Hematophobia","Fear of blood"
241. "Hemophobia","Fear of blood"
242. "Hereiophobia","Fear of challenges to official doctrine or of radical deviation"
243. "Heresyphobia","Fear of challenges to official doctrine or radical deviation"
244. "Herpetophobia","Fear of reptiles or creepy, crawly things"
245. "Heterophobia","Fear of the opposite ***"
246. "Hierophobia","Fear of priest or sacred things"
247. "Hippophobia","Fear of horses"
248. "Hippopotomonstrosesquippedaliophobia","Fear of long words"
249. "Hobophobia","Fear of bums or beggars"
250. "Hodophobia","Fear of road travel"
251. "Homichlophobia","Fear of fog"
252. "Homilophobia","Fear of sermons"
253. "Hominophobia","Fear of men"
254. "Homophobia","Fear of sameness, monotony or of homo***uality or of becoming homo***ual"
255. "Hoplophobia","Fear of firearms"
256. "Hormephobia","Fear of shock"
257. "Hydrargyophobia","Fear of mercuial medicines"
258. "Hydrophobia","Fear of water of of rabies"
259. "Hydrophobophobia","Fear or rabies"
260. "Hyelophobia","Fear of glass"
261. "Hygrophobia","Fear of liquids, dampness, or moisture"
262. "Hylephobia","Fear of materialism or the fear of epilepsy"
263. "Hylophobia","Fear of forests"
264. "Hynophobia","Fear of sleep or of being hypnotized"
265. "Hypegiaphobia","Fear of responsibility"
266. "Hypengyophobia","Fear of responsibility"
267. "Hypsiphobia","Fear of height"
268. "Iatrophobia","Fear of going to the doctor or doctors"
269. "Ichthyophobia","Fear of fish"
270. "Ideophobia","Fear of ideas"
271. "Illyngophobia","Fear of vertigo or feeling dizzy when looking down"
272. "insectophobia","fear of insects"
273. "Iophobia","Fear of poison"
274. "Isolophobia","Fear of solitude, being alone"
275. "Isopterophobia","Fear of termites, insects that eat wood"
276. "Ithyphallophobia","Fear of seeing, thinking about, or having an erect penis"
277. "Japanophobia","Fear of Japanese"
278. "Judeophobia","Fear of Jews"
279. "Kainolophobia","Fear of novelty"
280. "Kainophobia","Fear of anything new, novelty"
281. "Kakorrhaphiophobia","Fear of failure or defeat"
282. "Katagelophobia","Fear of ridicule"
283. "Kathisophobia","Fear of sitting down"
284. "Kenophobia","Fear of voids or empty spaces"
285. "Keraunophobia","Fear of thunder and lightning"
286. "Kinesophobia","Fear of movement or motion"
287. "Kinetophobia","Fear of movement or motion"
288. "Kleptophobia","Fear of movement or motion"
289. "Koinoniphobia","Fear of rooms"
290. "Kolpophobia","Fear of genitals, particulary female"
291. "Koniophobia","Fear of dust"
292. "Kopophobia","Fear of fatigue"
293. "Kosmikophobi","Fear of cosmic phenomenon"
294. "Kymophobia","Fear of waves"
295. "Kynophobia","Fear of rabies"
296. "Kyphophobia","Fear of stooping"
297. "Lachanophobia","Fear of vegitables"
298. "Laliophobia","Fear of speaking"
299. "Lalophobia","Fear of speaking"
300. "Lepraphobia","Fear of leprosy"
301. "Leprophobia","Fear of leprosy"
302. "Leukophobia","Fear of the color white"
303. "Levophobia","Fear of things to the left side of the body"
304. "Ligyrophobia","Fear of loud noises"
305. "Lilapsophobia","Fear of tornadoes and hurricanes"
306. "Limnophobia","Fear of lakes"
307. "Linonophobia","Fear of string"
308. "Liticaphobia","Fear of lawsuits"
309. "Lockiophobia","Fear fo childbirth"
310. "Logizomechanophobia","Fear of computers"
311. "Logophobia","Fear of words"
312. "Luiphobia","Fear of lues, syphillis"
313. "Lutraphobia","Fear of otters"
314. "Lygophobia","Fear of darkness"
315. "Lysssophobia","Fear of rabies or of becoming mad"
316. "Macrophobia","Fear of long waits"
317. "Mageirocophobia","Fear of cooking"
318. "Maieusiophobia","Fear of childbirth"
319. "Malaxophobia","Fear of love play"
320. "Maniaphobia","Fear of insanity"
321. "Mastigophobia","Fear of punishment"
322. "Mechanophobia","Fear of machines"
323. "Medomalacuphobia","Fear of losing an erection"
324. "Medorthophobia","Fear of an erect penis"
325. "Megalophobia","Fear of large things"
326. "Melanophobia","Fear of the color black"
327. "Melissophobia","Fear of bees"
328. "Melophobia","Fear of hatred or music"
329. "Meningitiophobia","Fear of brain disease"
330. "Merinthophobia","Fear of being bound or tied up"
331. "Mertophobia","Fear or hatred of poetry"
332. "Metallophobia","Fear of metal"
333. "Metathesiophobia","Fear of changes"
334. "Meterorophobia","Fear of Meteors"
335. "Methyphobia","Fear of alcohol"
336. "Microbiophobia","Fear of microbes"
337. "Microphobia","Fear of small things"
338. "Misophobia","Fear of being contaminated with dirt or germs"
339. "Mnemophobia","Fear of memories"
340. "Molysmophobia","Fear of dirt or contamination"
341. "Molysomophobia","Fear of dirt or contamination"
342. "Monopathophobia","Fear of difinite disease"
343. "Monophobia","Fear of solitude or being alone"
344. "Monophobia","Fear of menstruation"
345. "Motorphobia","Fear of automobiles"
346. "Mottophobia","Fear of moths"
347. "Murophobia","Fear of mice"
348. "Musophobia","Fear of mice"
349. "Mycophobia","Fear or aversion to mushrooms"
350. "Mycrophobia","Fear of small things"
351. "Myctophobia","Fear of darkness"
352. "Myrmecophobia","Fear of ants"
353. "Mysophobia","Fear of germs or contamination or dirt"
354. "Mythophobia","Fear of myths or stories or false statements"
355. "Myxophobia","Fear of slime"
356. "Namatophobia","Fear of names"
357. "Nebulaphobia","Fear of fog"
358. "Necrophobia","Fear of death or or dead things"
359. "Nelophobia","Fear of glass"
360. "Neopharmaphobia","Fear of new drugs"
361. "neophobia","Fear of anything new"
362. "Nephophobia","Fear of clouds"
363. "Noctiphobia","Fear of the night"
364. "Nosemaphobia","Fear of becoming ill"
365. "Nosocomephobia","Fear of hospitals"
366. "Nosophobia","Fear of becoming ill"
367. "Nostophobia","Fear of returning home"
368. "Novercaphobia","Fear of your step"
369. "Nucleomituphobia","Fear of nuclear weapons"
370. "Nudophobia","Fear of nudity"
371. "Numerophobia","Fear of numbers"
372. "Nyctohlophobia","Fear of dark wooded areas, of forest at night"
373. "Nyctophobia","Fear of the dark or of the night"
374. "Obesophobia","Fear of gaining weight"
375. "Ochlophobia","Fear of crowds or mobs"
376. "Ochophobia","Fear of vehicles"
377. "Octophobia","Fear of the figure 8"
378. "Odontophobia","Fear of teeth or dental surgery"
379. "Odynephobia","Fear of pain"
380. "Odynophobia","Fear of pain"
381. "Oenophobia","Fear of wines"
382. "Oikophobia","Fear of home surroundings, house"
383. "Oikophobia","Fear of houses or being in a house"
384. "Oikophobia","Fear of home surroundings"
385. "Olfactophobia","Fear of smells"
386. "Ombrophobia","Fear of rain or being rained on"
387. "Ommatophobia","Fear of eyes"
388. "Ommetaphobia","Fear of eyes"
389. "Oneirogmophobia","Fear of wet dreams"
390. "Oneirophobia","Fear of dreams"
391. "Onomatophobia","Fear of hearing a certain word or names"
392. "Ophidiophobia","Fear of snakes"
393. "Opthalmophobia","Fear of being stared at"
394. "Optophobia","Fear of opening one's eyes"
395. "Ornithophobia","Fear of birds"
396. "Orthophobia","Fear of property"
397. "Osmophobia","Fear of smells or odors"
398. "Osphesiophobia","Fear of smells or odors"
399. "Ostraconophobia","Fear of shellfish"
400. "Ouranophobia","Fear of heaven"
401. "Pagophobia","Fear of ice or frost"
402. "Panophobia","Fear of everything"
403. "Panthophobia","Fear of suffering and disease"
404. "Pantophobia","Fear of everything"
405. "Papaphobia","Fear fo the Pope"
406. "Papyrophobia","Fear of paper"
407. "Paralipophobia","Fear of neglecting duty or responsibility"
408. "Paraphobia","Fear of ***ual perversion"
409. "Parasitophobia","Fear of parasites"
410. "Paraskavedekatriaphobia","Fear of Friday the 13th"
411. "Parthenophobia","Fear of virgins or young girls"
412. "Parturiphobia","Fear of childbirth"
413. "Pathophobia","Fear of disease"
414. "Patroiophobia","Fear of heredity"
415. "Peccatophobia","Fear of sinning. (imaginary crime)"
416. "Pediculophobia","Fear of lice"
417. "Pediophobia","Fear of dolls"
418. "Pedophobia","Fear of children"
419. "Peladophobia","Fear of bald people"
420. "Pellagrophobia","Fear of pellagra"
421. "Peniaphobioa","Fear of poverty"
422. "Pentheraphobia","Fear of mother"
423. "Phagophobia","Fear of swallowing or eating or of being eaten"
424. "Phalacrophobia","Fear of becoming bald"
425. "Phallophobia","Fear of penis, esp erect"
426. "Pharmacophobia","Fear of taking medicine"
427. "Pharmacophobia","Fear of drugs"
428. "Phasmophobia","Fear of ghost"
429. "Phengophobia","Fear of daylight or sunshine"
430. "Philemaphobia","Fear of kissing"
431. "Philematophobia","Fear of kissing"
432. "Philophobia","Fear of falling in love or being in love"
433. "Philosophobia","Fear of philosophy"
434. "Phobophobia","Fear of phobias"
435. "Phonophobia","Fear of noises or voices or one's own voice; of telephones"
436. "Photoaugliaphobia","Fear of glaring lights"
437. "Photophobia","Fear of light"
438. "Phronemophobia","Fear of thinking"
439. "Phthiriophobia","Fear of lice"
440. "Phthisiophobia","Fear of tuberculosis"
441. "Placophobia","Fear of tombstones"
442. "Plutophobia","Fear of wealth"
443. "Pluviophobia","Fear of rain or of being rained on"
444. "Pneumatiphobia","Fear of spirits"
445. "Pnigerophobia","Fear of choking or of being smothered"
446. "Pnigophobia","Fear of choking or of being smothered"
447. "Pocrescophobia","Fear of gaining weight"
448. "Pocresophobia","Fear of gaining weight"
449. "Pogonophobia","Fear of beards"
450. "Poinephobia","Fear of punishment"
451. "Poliosophobia","Fear of contracting poliomyelitis"
452. "Politicophobia","Fear or abnormal dislike of politicians"
453. "Polyphobia","Fear of many things"
454. "Ponophobia","Fear of overworking or of pain"
455. "Porphyrophobia","Fear of the color purple"
456. "Potamophobia","Fear of rivers or running water"
457. "Potophobia","Fear of alcohol"
458. "Proctophobia","Fear or rectum"
459. "Prosophobia","Fear of progress"
460. "Psellismophobia","Fear of stuttering"
461. "Psychophobia","Fear of mind"
462. "Psychrophobia","Fear of cold"
463. "Pteromerhanophobia","Fear of flying"
464. "Pteronophobia","Fear of being tickled by feathers"
465. "Pupaphobia","Fear of puppets"
466. "Pyrexiophobia","Fear of fever"
467. "Pyrophobia","Fear of fire"
468. "Radiophobia","Fear of radiation, x"
469. "Ranidaphobia","Fear of frogs"
470. "Rectophobia","Fear of rectum or rectal diseases"
471. "Rhabdophobia","Fear of being severely punished or beaten by a rod, or of being severely criticized. Also fear of magic. (wand)"
472. "Rhypophobia","Fear of defecation"
473. "Rhytiphobia","Fear of getting wrinkles"
474. "Rupophobia","Fear of dirt"
475. "Russophobia","Fear of Russians"
476. "Samhainophobia","Fear of Halloween"
477. "Sarmassophobia","Fear of love play"
478. "Sarmassophobia","Fear of love play"
479. "Satanophobia","Fear of Satin"
480. "Scabiophobia","Fear of scabies"
481. "Scatophobia","Fear of fecal matter"
482. "Scelerophobia","Fear of bad men, burglars"
483. "Sciaphobia","Fear of shadows"
484. "Sciophobia","Fear of shadows"
485. "Scoionophobia","Fear of school"
486. "Scoleciphobia","Fear of worms"
487. "Scopophobia","Fear of being seen or stared at"
488. "Scoptophobia","Fear of being seen or stared at"
489. "Scotomaphobia","Fear of blindness in visual field"
490. "Scotophobia","Fear of darkness"
491. "Scriptophobia","Fear of writing in public"
492. "Selaphobia","Fear of light flashes"
493. "Selenophobia","Fear of the moon"
494. "Seplophobia","Fear of decaying matter"
495. "Sesquipedalophobia","Fear of long words"
496. "***ophobia","Fear of the opposite ***"
497. "Siderophobia","Fear of stars"
498. "Sinistrophobia","Fear of things to the left, left"
499. "Sinophobia","Fear of Chinese, Chinese culture"
500. "Sitiophobia","Fear of food"
501. "Sitiophobia","Fear of food or eating"
502. "Sitophobia","Fear of food or eating"
503. "Sitophobia","Fear of food"
504. "Snakephobia","Fear of snakes"
505. "Soceraphobia","Fear of parents"
506. "Social Phobia","Fear of being evaluated negatively in social situations"
507. "Sociophobia","Fear of society or people in general"
508. "Somniphobia","Fear of sleep"
509. "Sophophobia","Fear of learning"
510. "Soteriophobia","Fear of dependence on others"
511. "Spacephobia","Fear of outer space"
512. "Spectrophobia","Fear of specters or ghosts"
513. "Spermatophobia","Fear of germs"
514. "Spermophobia","Fear of germs"
515. "Spheksophobia","Fear of wasps"
516. "Stasibasiphobia","Fear fo standing or walking"
517. "Stasiphobia","Fear of standing or walking"
518. "Staurophobia","Fear of crosses or the crucifix"
519. "Stenophobia","Fear of narrow things or places"
520. "Stigiophobia","Fear of hell"
521. "Stygiophobia","Fear of hell"
522. "Suriphobia","Fear of mice"
523. "Symbolophobia","Fear of symbolism"
524. "Symmetrophobia","Fear of symmetry"
525. "Syngenesophobia","Fear of relatives"
526. "Syphilophobia","Fear of syphilis"
527. "Tachophobia","Fear of speed"
528. "Taeniophobia","Fear of tapeworms"
529. "Teniophobia","Fear of tapeworms"
530. "Taphephobia","Fear of being buried alive or of cemeteries"
531. "Taphophobia","Fear of being buried alive or of cemeteries"
532. "Tapinophobia","Fear of being contagious"
533. "Taurophobia","Fear of bulls"
534. "Technophobia","Fear of technology"
535. "Teleophobia","Fear fo difinite plans. Fear of Religious ceremony"
536. "Telephonophobia","Fear of telephones"
537. "Teratophobia","Fear of bearing a deformed child or fear of monsters or deformed people"
538. "Testaphobia","Fear of taking test"
539. "Tetanophobia","Fear of lockjaw, tetnus"
540. "Teutophobia","Fear of German or German things"
541. "Textophobia","Fear of certain fabrics"
542. "Thaasophobia","Fear of sitting"
543. "Thalassophobia","Fear of the sea"
544. "Thanatophobia","Fear of death or dying"
545. "Thantophobia","Fear of death or dying"
546. "Theatrophobia","Fear of theaters"
547. "Theophobia","Fear of gods or religion"
548. "Theologicophobia","Fear of theology"
549. "Thermophobia","Fear of heat"
550. "Tocophobia","Fear of pregnancy or childbirth"
551. "Tomophobia","Fear of surgical operations"
552. "Tonitrophobia","Fear of thunder"
553. "Topophobia","Fear of certain places or situations, such as stage fright"
554. "Toxiphobia","Fear of poison or of being accidently poisoned"
555. "Toxophobia","Fear of poison or of being accidently poisoned"
556. "Toxicophobia","Fear of poison or of being accidently poisoned"
557. "Traumatophobia","Fear of injury"
558. "Tremophobia","Fear of trembling"
559. "Trichinophobia","Fear of trichinosis"
560. "Trichopathophobia","Fear of hair"
561. "Trichophobia","Fear of hair"
562. "Hypertrichophobia","Fear of hair"
563. "Triskaidekaphobia","Fear of the number 13"
564. "Tropophobia","Fear of moving or making changes"
565. "Trypanophobia","Fear of injections"
566. "Tuberculophobia","Fear of tuberculosis"
567. "Tyrannophobia","Fear of tyrants"
568. "Uranophobia","Fear of heaven"
569. "Urophobia","Fear of urine or urinating"
570. "Vaccinophobia","Fear of vaccination"
571. "Venustraphobia","Fear of beautiful women"
572. "Verbophobia","Fear of words"
573. "Verminophobia","Fear of germs"
574. "Vestiphobia","Fear of clothing"
575. "Virginitiphobia","Fear of rape"
576. "Vitricophobia","Fear of step"
577. "Walloonphobia","Fear of Walloons"
578. "Wiccaphobia","Fear of witches and witchcraft"
579. "Xanthophobia","Fear of the color yellow or the word yellow"
580. "Xenophobia","Fear of strangers or foreigners"
581. "Xerophobia","Fear of dryness"
582. "Xylophobia","Fear of wooden objects. Forests"
583. "Zelophobia","Fear of jelousy"
584. "Zeusophobia","Fear of God or gods"
585. "Zemmiphobia","Fear of the great mole rat"
586. "Zoophobia","Fear of animals"
در توضیح هر لغت به انگلیسی توضیح داده شده که این لغت یعنی ترس از چی.
قابل توجه علاقمندان زبان انگلیسی و فکر کنم رشته های روانشناسی و پزشکی
انسان چقدر از چیزهای مختلف میترسه!!!
بعضیهاش خیلی غیر واقعی بنظر میاد نمیدونم واقعا وجود دارند یا نه؟




1. "Ablutophobia","Fear of washing or bathing"
2. "Acarophobia","Fear of itching or of the insects that cause itching"
3. "Acerophobia","Fear of sourness"
4. "Achluophobia","Fear of darkness"
5. "Acousticophobia","Fear of noise"
6. "Aeroacrophobia","Fear of open high places"
7. "Aeronausiphobia","Fear of vomiting secondary to airsickness"
8. "Aerophobia","Fear of drafts, air swallowing, or airborne noxious substances"
9. "Agliophobia","Fear of pain"
10. "Agoraphobia","Fear of open spaces or of being in crowded, public places like markets. Fear of leaving a safe place. Fear of crowds"
11. "Agraphobia","Fear of ***ual abuse"
12. "Agrizoophobia","Fear of wild animals"
13. "Agyrophobia","Fear of streets or crossing the street"
14. "Aichmophobia","Fear of needles or pointed objects"
15. "Ailurophobia","Fear of cats"
16. "Albuminurophobia","Fear of kidney disease"
17. "Alektorophobia","Fear of chickens"
18. "Algophobia","Fear of pain"
19. "Alliumphobia","Fear of garlic"
20. "Allodoxaphobia","Fear of opinions"
21. "Altophobia","Fear of heights"
22. "Amathophobia","Fear of dust"
23. "Amaxophobia","Fear of riding in a car"
24. "Ambulophobia","Fear of walking"
25. "Amnesiphobia","Fear of amnesia"
26. "Amychophobia","Fear of scratches or being scratched"
27. "Anablephobia","Fear of looking up"
28. "Ancraophobia","Fear of wind"
29. "Androphobia","Fear of men"
30. "Anemophobia","Fear of air drafts or wind"
31. "Anemophobia","Fear of wind"
32. "Anginophobia","Fear of angina, choking of narrowness"
33. "Anglophobia","Fear of England, English culture, etc."
34. "Angrophobia","Fear of becoming angry"
35. "Ankylophobia","Fear of immobility of a joint"
36. "Anthophobia","Fear of flowers"
37. "Anthrophobia","Fear of flowers"
38. "Anthropophobia","Fear of people of society"
39. "Antlophobia","Fear of floods"
40. "Anuptaphobia","Fear of staying single"
41. "Apeirophobia","Fear of infinity"
42. "Aphenphosmphobia","Fear of being touched"
43. "Apiphobia","Fear of bees"
44. "Apotemnophobia","Fear of persons with amputations"
45. "Arachibutyrophobia","Fear of peanut butter sticking to the roof of the mouth"
46. "Arachnephobiba","Fear of spiders"
47. "Arachnophobia","Fear of spiders"
48. "Arithmophobia","Fear of numbers"
49. "Arrhenophobia","Fear of men"
50. "Arsonphobia","Fear of fire"
51. "Ashenophobia","Fear of fainting or weakness"
52. "Astraphobia","Fear of thunder and lightning"
53. "Astrapophobia","Fear of thunder and lightning"
54. "Astrophobia","Fear of stars and celestial space"
55. "Asymmetriphobia","Fear of asymmetrical things"
56. "Ataxiophobia","Fear of ataxia (muscular incoordination)"
57. "Ataxophobia","Fear of disorder or untidiness"
58. "Atelophobia","Fear of imperfection"
59. "Atephobia","Fear of ruin or ruins"
60. "Athazagoraphobia","Fear of being forgotten or ignored or forgetting"
61. "Atomosophobia","Fear of atomic explosions"
62. "Atychiphobia","Fear of failure"
63. "Aulophobia","Fear of flutes"
64. "Aurophobia","Fear of gold"
65. "Auroraphobia","Fear of Northern Lights"
66. "Autodysomophobia","Fear that one has a vile odor"
67. "Automatonophobia","Fear of ventriloquist's dummies, animatronic creatures, wax statues"
68. "Automysophobia","Fear of being dirty"
69. "Autophobia","Fear of being alone or of oneself"
70. "Aviatophobia","Fear of flying"
71. "Aviophobia","Fear of flying"
72. "Bacillophobia","Fear of microbes"
73. "Bacteriophobia","Fear of bacteria"
74. "Balenephobia","Fear of pins and needles"
75. "Ballistophobia","Fear of missles or bullets"
76. "Barophobia","Fear of gravity"
77. "Basiphobia","Inability to stand. Fear of walking or falling"
78. "Basophobia","Inability to stand. Fear of walking or falling"
79. "Bathophobia","Fear of depth"
80. "Batonophobia","Fear of plants"
81. "Batophobia","Fear of heights or being close to high buildings"
82. "Batrachophobia","Fear of amphibians, such as frogs, newts, salamanders, etc."
83. "Bibliophobia","Fear of books"
84. "Blennophobia","Fear of slime"
85. "Bogyphobia","Fear of bogies or the bogeyman"
86. "Bolshephobia","Fear of Bulsheviks"
87. "Bromidrophobia","Fear of body smells"
88. "Bromidrosiphobia","Fear of body smells"
89. "Brontophobia","Fear of thunder and lightning"
90. "Bufonophobia","Fear of toads"
91. "Cacophobia","Fear of ugliness"
92. "Cainophobia","Fear of newness, novelty"
93. "Cainotophobia","Fear of newness, novelty"
94. "Caligynephobia","Fear of beautiful women"
95. "Cancerophobia","Fear of cancer"
96. "Carcinophobia","Fear of cancer"
97. "Cardiophobia","Fear of the heart"
98. "Carnophobia","Fear of meat"
99. "Catagelophobia","Fear of being ridiculed"
100. "Catapedaphobia","Fear of jumping from high and low places"
101. "Cathisophobia","Fear of sitting"
102. "Catoptrophobia","Fear of mirrors"
103. "Cenophobia","Fear of new things or ideas"
104. "Centophobia","Fear of new things or ideas"
105. "Ceraunophobia","Fear of thunder"
106. "Chaetophobia","Fear of hair"
107. "Cheimaphobia","Fear of cold"
108. "Cheimatophobia","Fear of cold"
109. "chemophobia","Fear of chemicals or working with chemicals"
110. "Cherophobia","Fear of gaiety"
111. "Chionophobia","Fear of snow"
112. "Chiraptophobia","Fear of being touched"
113. "Cholerophobia","Fear of anger or the fear of cholera"
114. "Chorophobia","Fear of dancing"
115. "Chrematophobia","Fear of money"
116. "Chromatophobia","Fear of colors"
117. "Chrometophobia","Fear of money"
118. "Chromophobia","Fear of colors"
119. "Chronomentrophobia","Fear of clocks"
120. "Chronophobia","Fear of time"
121. "Cibophobia","Fear of food"
122. "Claustrophobia","Fear of confined spaces"
123. "Cleisiophobia","Fear of being locked in an enclosed place"
124. "Cleithrophobia","Fear of being enclosed.,br> Cleithrophobia"
125. "Climacophobia","Fear of stairs, climbing or of falling downstairs"
126. "Clinophobia","Fear of going to bed"
127. "Clithrophobia","Fear of being enclosed"
128. "Cnidophobia","Fear of strings"
129. "Coimetrophobia","Fear of cemeteries"
130. "Coitophobia","Fear of coitus"
131. "Cometophobia","Fear of comets"
132. "Contreltophobia","Fear of ***ual abuse"
133. "Coprastasophobia","Fear of constipation"
134. "Coprophobia","Fear of feces"
135. "Coulrophobia","Fear of clowns"
136. "Counterphobia","The preference by a phobic for fearful situations"
137. "Cremnophobia","Fear of precipices"
138. "Cryophobia","Fear fo extreme cold, ice or frost"
139. "Crystallophobia","Fear of crystals or glass"
140. "Cyberphobia","Fear of computers or working on a computer"
141. "Cyclophobia","Fear of bicycles"
142. "Cymophobia","Fear of waves or wave like motions"
143. "Cynophobia","Fear of dogs or rabies"
144. "Cyprianophobia","Fear of prostitutes or venereal disease"
145. "Cypridophobia","Fear of prostitutes or venereal disease"
146. "Cyprinophobia","Fear of prostitutes or venereal disease"
147. "Cypriphobia","Fear of prostitutes or venereal disease"
148. "Daemonophobia","Fear of demons"
149. "Decidophobia","Fear of making decisions"
150. "Defecaloesiphobia","Fear of painful bowels movements"
151. "Deipnophobia","Fear of dining and dinner conversation"
152. "Dematophobia","Fear of skin lesions"
153. "Dementophobia","Fear of insanity"
154. "Demonophobia","Fear of demons"
155. "Demophobia","Fear of crowds"
156. "Dendrophobia","Fear of trees"
157. "Dentophobia","Fear of dentist"
158. "Dermatophathophobia","Fear of skin disease"
159. "Dermatophobia","Fear of skin disease"
160. "Dermatosiophobia","Fear of skin disease"
161. "Dextrophobia","Fear of objects at the right side of the body"
162. "Diabetophobia","Fear of diabetes"
163. "Didaskaleinophobia","Fear of going to school"
164. "Diderodromophobia","Fear of trains, railroads or train travel"
165. "Dikephobia","Fear of justice"
166. "Dinophobia","Fear of dizziness or whirlpools"
167. "Diplophobia","Fear of double vision"
168. "Dipsophobia","Fear drinking"
169. "Dishabiliophobia","Fear of undressing in front of someone"
170. "Domatophobia","Fear of houses or being in a home"
171. "Doraphobia","Fear of fur or skins of animals"
172. "Dromophobia","Fear of crossing streets"
173. "Dutchphobia","Fear of the Dutch"
174. "Dysmorphophobia","Fear of deformity"
175. "Dystychiphobia","Fear of accidents"
176. "Ecclesiophobia","Fear of church"
177. "Ecophobia","Fear of home"
178. "Eicophobia","Fear of home surroundings"
179. "Eisoptrophobia","Fear of mirrors or of seeing oneself in a mirror"
180. "Electrophobia","Fear of electricity"
181. "Eleutherophobia","Fear of freedom"
182. "Elurophobia","Fear of cats"
183. "Emetophobia","Fear of vomiting"
184. "Enetophobia","Fear of pins"
185. "Enissophobia","Fear of having committed an unpardonable sin or of criticism"
186. "Enochlophobia","Fear of crowds"
187. "Enosiophobia","Fear of having committed an unpardonable sin or of criticism"
188. "Entomophobia","Fear of insects"
189. "Eosophobia","Fear of dawn or daylight"
190. "Epistaxiophobia","Fear of nosebleeds"
191. "Epistemphobia","Fear of knowledge"
192. "Equinophobia","Fear of horses"
193. "Eremophobia","Fear of being oneself or of lonliness"
194. "Ereuthophobia","Fear of redlights. Fear of blushing. Fear of red"
195. "Ereuthrophobia","Fear of blushing"
196. "Ergasiophobia","Fear of work or functioning. Surgeon's fear of operating"
197. "Ergophobia","Fear of work"
198. "Erotophobia","Fear of ***ual love or ***ual questions"
199. "Erythrophobia","Fear of redlights. Fear of blushing. Fear of red"
200. "Erytophobia","Fear of redlights. Fear of blushing. Fear of red"
201. "Euphobia","Fear of hearing good news"
202. "Eurotophobia","Fear of female genitalia"
203. "Febriphobia","Fear of fever"
204. "Felinophobia","Fear of cats"
205. "Fibriophobia","Fear of fever"
206. "Fibriphobia","Fear of fever"
207. "Francophobia","Fear of France, French culture"
208. "Galeophobia","Fear of cats"
209. "Galiophobia","Fear of France, French culture"
210. "Gallophobia","Fear of France, French culture"
211. "Gamophobia","Fear of marriage"
212. "Gatophobia","Fear of cats"
213. "Geliophobia","Fear of laughter"
214. "Geniophobia","Fear of chins"
215. "Genophobia","Fear of ***"
216. "Genuphobia","Fear of knees"
217. "Gephydrophobia","Fear of crossing bridges"
218. "Gephyrophobia","Fear of crossing bridges"
219. "Gephysrophobia","Fear of crossing bridges"
220. "Gerascophobia","Fear of growing old"
221. "Germanophobia","Fear of Germany, German culture, etc."
222. "Gerontophobia","Fear of old people or of growing old"
223. "Geumaphobia","Fear of taste"
224. "Geumophobia","Fear of taste. Gnosiophobia"
225. "Graphophobia","Fear of writing or handwritting"
226. "Gymnophobia","Fear of nudity"
227. "Gynephobia","Fear of women"
228. "Gynophobia","Fear of women"
229. "Hadephobia","Fear of hell"
230. "Hagiophobia","Fear of saints or holy things"
231. "Hamartophobia","Fear of sinning"
232. "Haphephobia","Fear of being touched"
233. "Haptephobia","Fear of being touched"
234. "Harpaxophobia","Fear of being robbed"
235. "Hedonophobia","Fear of feeling pleasure"
236. "Heliophobia","Fear of the sun"
237. "Hellenologophobia","Fear of Greek terms or complex scientific terminology"
238. "Helminthophobia","Fear of being infested with worms"
239. "Hemaphobia","Fear of blood"
240. "Hematophobia","Fear of blood"
241. "Hemophobia","Fear of blood"
242. "Hereiophobia","Fear of challenges to official doctrine or of radical deviation"
243. "Heresyphobia","Fear of challenges to official doctrine or radical deviation"
244. "Herpetophobia","Fear of reptiles or creepy, crawly things"
245. "Heterophobia","Fear of the opposite ***"
246. "Hierophobia","Fear of priest or sacred things"
247. "Hippophobia","Fear of horses"
248. "Hippopotomonstrosesquippedaliophobia","Fear of long words"
249. "Hobophobia","Fear of bums or beggars"
250. "Hodophobia","Fear of road travel"
251. "Homichlophobia","Fear of fog"
252. "Homilophobia","Fear of sermons"
253. "Hominophobia","Fear of men"
254. "Homophobia","Fear of sameness, monotony or of homo***uality or of becoming homo***ual"
255. "Hoplophobia","Fear of firearms"
256. "Hormephobia","Fear of shock"
257. "Hydrargyophobia","Fear of mercuial medicines"
258. "Hydrophobia","Fear of water of of rabies"
259. "Hydrophobophobia","Fear or rabies"
260. "Hyelophobia","Fear of glass"
261. "Hygrophobia","Fear of liquids, dampness, or moisture"
262. "Hylephobia","Fear of materialism or the fear of epilepsy"
263. "Hylophobia","Fear of forests"
264. "Hynophobia","Fear of sleep or of being hypnotized"
265. "Hypegiaphobia","Fear of responsibility"
266. "Hypengyophobia","Fear of responsibility"
267. "Hypsiphobia","Fear of height"
268. "Iatrophobia","Fear of going to the doctor or doctors"
269. "Ichthyophobia","Fear of fish"
270. "Ideophobia","Fear of ideas"
271. "Illyngophobia","Fear of vertigo or feeling dizzy when looking down"
272. "insectophobia","fear of insects"
273. "Iophobia","Fear of poison"
274. "Isolophobia","Fear of solitude, being alone"
275. "Isopterophobia","Fear of termites, insects that eat wood"
276. "Ithyphallophobia","Fear of seeing, thinking about, or having an erect penis"
277. "Japanophobia","Fear of Japanese"
278. "Judeophobia","Fear of Jews"
279. "Kainolophobia","Fear of novelty"
280. "Kainophobia","Fear of anything new, novelty"
281. "Kakorrhaphiophobia","Fear of failure or defeat"
282. "Katagelophobia","Fear of ridicule"
283. "Kathisophobia","Fear of sitting down"
284. "Kenophobia","Fear of voids or empty spaces"
285. "Keraunophobia","Fear of thunder and lightning"
286. "Kinesophobia","Fear of movement or motion"
287. "Kinetophobia","Fear of movement or motion"
288. "Kleptophobia","Fear of movement or motion"
289. "Koinoniphobia","Fear of rooms"
290. "Kolpophobia","Fear of genitals, particulary female"
291. "Koniophobia","Fear of dust"
292. "Kopophobia","Fear of fatigue"
293. "Kosmikophobi","Fear of cosmic phenomenon"
294. "Kymophobia","Fear of waves"
295. "Kynophobia","Fear of rabies"
296. "Kyphophobia","Fear of stooping"
297. "Lachanophobia","Fear of vegitables"
298. "Laliophobia","Fear of speaking"
299. "Lalophobia","Fear of speaking"
300. "Lepraphobia","Fear of leprosy"
301. "Leprophobia","Fear of leprosy"
302. "Leukophobia","Fear of the color white"
303. "Levophobia","Fear of things to the left side of the body"
304. "Ligyrophobia","Fear of loud noises"
305. "Lilapsophobia","Fear of tornadoes and hurricanes"
306. "Limnophobia","Fear of lakes"
307. "Linonophobia","Fear of string"
308. "Liticaphobia","Fear of lawsuits"
309. "Lockiophobia","Fear fo childbirth"
310. "Logizomechanophobia","Fear of computers"
311. "Logophobia","Fear of words"
312. "Luiphobia","Fear of lues, syphillis"
313. "Lutraphobia","Fear of otters"
314. "Lygophobia","Fear of darkness"
315. "Lysssophobia","Fear of rabies or of becoming mad"
316. "Macrophobia","Fear of long waits"
317. "Mageirocophobia","Fear of cooking"
318. "Maieusiophobia","Fear of childbirth"
319. "Malaxophobia","Fear of love play"
320. "Maniaphobia","Fear of insanity"
321. "Mastigophobia","Fear of punishment"
322. "Mechanophobia","Fear of machines"
323. "Medomalacuphobia","Fear of losing an erection"
324. "Medorthophobia","Fear of an erect penis"
325. "Megalophobia","Fear of large things"
326. "Melanophobia","Fear of the color black"
327. "Melissophobia","Fear of bees"
328. "Melophobia","Fear of hatred or music"
329. "Meningitiophobia","Fear of brain disease"
330. "Merinthophobia","Fear of being bound or tied up"
331. "Mertophobia","Fear or hatred of poetry"
332. "Metallophobia","Fear of metal"
333. "Metathesiophobia","Fear of changes"
334. "Meterorophobia","Fear of Meteors"
335. "Methyphobia","Fear of alcohol"
336. "Microbiophobia","Fear of microbes"
337. "Microphobia","Fear of small things"
338. "Misophobia","Fear of being contaminated with dirt or germs"
339. "Mnemophobia","Fear of memories"
340. "Molysmophobia","Fear of dirt or contamination"
341. "Molysomophobia","Fear of dirt or contamination"
342. "Monopathophobia","Fear of difinite disease"
343. "Monophobia","Fear of solitude or being alone"
344. "Monophobia","Fear of menstruation"
345. "Motorphobia","Fear of automobiles"
346. "Mottophobia","Fear of moths"
347. "Murophobia","Fear of mice"
348. "Musophobia","Fear of mice"
349. "Mycophobia","Fear or aversion to mushrooms"
350. "Mycrophobia","Fear of small things"
351. "Myctophobia","Fear of darkness"
352. "Myrmecophobia","Fear of ants"
353. "Mysophobia","Fear of germs or contamination or dirt"
354. "Mythophobia","Fear of myths or stories or false statements"
355. "Myxophobia","Fear of slime"
356. "Namatophobia","Fear of names"
357. "Nebulaphobia","Fear of fog"
358. "Necrophobia","Fear of death or or dead things"
359. "Nelophobia","Fear of glass"
360. "Neopharmaphobia","Fear of new drugs"
361. "neophobia","Fear of anything new"
362. "Nephophobia","Fear of clouds"
363. "Noctiphobia","Fear of the night"
364. "Nosemaphobia","Fear of becoming ill"
365. "Nosocomephobia","Fear of hospitals"
366. "Nosophobia","Fear of becoming ill"
367. "Nostophobia","Fear of returning home"
368. "Novercaphobia","Fear of your step"
369. "Nucleomituphobia","Fear of nuclear weapons"
370. "Nudophobia","Fear of nudity"
371. "Numerophobia","Fear of numbers"
372. "Nyctohlophobia","Fear of dark wooded areas, of forest at night"
373. "Nyctophobia","Fear of the dark or of the night"
374. "Obesophobia","Fear of gaining weight"
375. "Ochlophobia","Fear of crowds or mobs"
376. "Ochophobia","Fear of vehicles"
377. "Octophobia","Fear of the figure 8"
378. "Odontophobia","Fear of teeth or dental surgery"
379. "Odynephobia","Fear of pain"
380. "Odynophobia","Fear of pain"
381. "Oenophobia","Fear of wines"
382. "Oikophobia","Fear of home surroundings, house"
383. "Oikophobia","Fear of houses or being in a house"
384. "Oikophobia","Fear of home surroundings"
385. "Olfactophobia","Fear of smells"
386. "Ombrophobia","Fear of rain or being rained on"
387. "Ommatophobia","Fear of eyes"
388. "Ommetaphobia","Fear of eyes"
389. "Oneirogmophobia","Fear of wet dreams"
390. "Oneirophobia","Fear of dreams"
391. "Onomatophobia","Fear of hearing a certain word or names"
392. "Ophidiophobia","Fear of snakes"
393. "Opthalmophobia","Fear of being stared at"
394. "Optophobia","Fear of opening one's eyes"
395. "Ornithophobia","Fear of birds"
396. "Orthophobia","Fear of property"
397. "Osmophobia","Fear of smells or odors"
398. "Osphesiophobia","Fear of smells or odors"
399. "Ostraconophobia","Fear of shellfish"
400. "Ouranophobia","Fear of heaven"
401. "Pagophobia","Fear of ice or frost"
402. "Panophobia","Fear of everything"
403. "Panthophobia","Fear of suffering and disease"
404. "Pantophobia","Fear of everything"
405. "Papaphobia","Fear fo the Pope"
406. "Papyrophobia","Fear of paper"
407. "Paralipophobia","Fear of neglecting duty or responsibility"
408. "Paraphobia","Fear of ***ual perversion"
409. "Parasitophobia","Fear of parasites"
410. "Paraskavedekatriaphobia","Fear of Friday the 13th"
411. "Parthenophobia","Fear of virgins or young girls"
412. "Parturiphobia","Fear of childbirth"
413. "Pathophobia","Fear of disease"
414. "Patroiophobia","Fear of heredity"
415. "Peccatophobia","Fear of sinning. (imaginary crime)"
416. "Pediculophobia","Fear of lice"
417. "Pediophobia","Fear of dolls"
418. "Pedophobia","Fear of children"
419. "Peladophobia","Fear of bald people"
420. "Pellagrophobia","Fear of pellagra"
421. "Peniaphobioa","Fear of poverty"
422. "Pentheraphobia","Fear of mother"
423. "Phagophobia","Fear of swallowing or eating or of being eaten"
424. "Phalacrophobia","Fear of becoming bald"
425. "Phallophobia","Fear of penis, esp erect"
426. "Pharmacophobia","Fear of taking medicine"
427. "Pharmacophobia","Fear of drugs"
428. "Phasmophobia","Fear of ghost"
429. "Phengophobia","Fear of daylight or sunshine"
430. "Philemaphobia","Fear of kissing"
431. "Philematophobia","Fear of kissing"
432. "Philophobia","Fear of falling in love or being in love"
433. "Philosophobia","Fear of philosophy"
434. "Phobophobia","Fear of phobias"
435. "Phonophobia","Fear of noises or voices or one's own voice; of telephones"
436. "Photoaugliaphobia","Fear of glaring lights"
437. "Photophobia","Fear of light"
438. "Phronemophobia","Fear of thinking"
439. "Phthiriophobia","Fear of lice"
440. "Phthisiophobia","Fear of tuberculosis"
441. "Placophobia","Fear of tombstones"
442. "Plutophobia","Fear of wealth"
443. "Pluviophobia","Fear of rain or of being rained on"
444. "Pneumatiphobia","Fear of spirits"
445. "Pnigerophobia","Fear of choking or of being smothered"
446. "Pnigophobia","Fear of choking or of being smothered"
447. "Pocrescophobia","Fear of gaining weight"
448. "Pocresophobia","Fear of gaining weight"
449. "Pogonophobia","Fear of beards"
450. "Poinephobia","Fear of punishment"
451. "Poliosophobia","Fear of contracting poliomyelitis"
452. "Politicophobia","Fear or abnormal dislike of politicians"
453. "Polyphobia","Fear of many things"
454. "Ponophobia","Fear of overworking or of pain"
455. "Porphyrophobia","Fear of the color purple"
456. "Potamophobia","Fear of rivers or running water"
457. "Potophobia","Fear of alcohol"
458. "Proctophobia","Fear or rectum"
459. "Prosophobia","Fear of progress"
460. "Psellismophobia","Fear of stuttering"
461. "Psychophobia","Fear of mind"
462. "Psychrophobia","Fear of cold"
463. "Pteromerhanophobia","Fear of flying"
464. "Pteronophobia","Fear of being tickled by feathers"
465. "Pupaphobia","Fear of puppets"
466. "Pyrexiophobia","Fear of fever"
467. "Pyrophobia","Fear of fire"
468. "Radiophobia","Fear of radiation, x"
469. "Ranidaphobia","Fear of frogs"
470. "Rectophobia","Fear of rectum or rectal diseases"
471. "Rhabdophobia","Fear of being severely punished or beaten by a rod, or of being severely criticized. Also fear of magic. (wand)"
472. "Rhypophobia","Fear of defecation"
473. "Rhytiphobia","Fear of getting wrinkles"
474. "Rupophobia","Fear of dirt"
475. "Russophobia","Fear of Russians"
476. "Samhainophobia","Fear of Halloween"
477. "Sarmassophobia","Fear of love play"
478. "Sarmassophobia","Fear of love play"
479. "Satanophobia","Fear of Satin"
480. "Scabiophobia","Fear of scabies"
481. "Scatophobia","Fear of fecal matter"
482. "Scelerophobia","Fear of bad men, burglars"
483. "Sciaphobia","Fear of shadows"
484. "Sciophobia","Fear of shadows"
485. "Scoionophobia","Fear of school"
486. "Scoleciphobia","Fear of worms"
487. "Scopophobia","Fear of being seen or stared at"
488. "Scoptophobia","Fear of being seen or stared at"
489. "Scotomaphobia","Fear of blindness in visual field"
490. "Scotophobia","Fear of darkness"
491. "Scriptophobia","Fear of writing in public"
492. "Selaphobia","Fear of light flashes"
493. "Selenophobia","Fear of the moon"
494. "Seplophobia","Fear of decaying matter"
495. "Sesquipedalophobia","Fear of long words"
496. "***ophobia","Fear of the opposite ***"
497. "Siderophobia","Fear of stars"
498. "Sinistrophobia","Fear of things to the left, left"
499. "Sinophobia","Fear of Chinese, Chinese culture"
500. "Sitiophobia","Fear of food"
501. "Sitiophobia","Fear of food or eating"
502. "Sitophobia","Fear of food or eating"
503. "Sitophobia","Fear of food"
504. "Snakephobia","Fear of snakes"
505. "Soceraphobia","Fear of parents"
506. "Social Phobia","Fear of being evaluated negatively in social situations"
507. "Sociophobia","Fear of society or people in general"
508. "Somniphobia","Fear of sleep"
509. "Sophophobia","Fear of learning"
510. "Soteriophobia","Fear of dependence on others"
511. "Spacephobia","Fear of outer space"
512. "Spectrophobia","Fear of specters or ghosts"
513. "Spermatophobia","Fear of germs"
514. "Spermophobia","Fear of germs"
515. "Spheksophobia","Fear of wasps"
516. "Stasibasiphobia","Fear fo standing or walking"
517. "Stasiphobia","Fear of standing or walking"
518. "Staurophobia","Fear of crosses or the crucifix"
519. "Stenophobia","Fear of narrow things or places"
520. "Stigiophobia","Fear of hell"
521. "Stygiophobia","Fear of hell"
522. "Suriphobia","Fear of mice"
523. "Symbolophobia","Fear of symbolism"
524. "Symmetrophobia","Fear of symmetry"
525. "Syngenesophobia","Fear of relatives"
526. "Syphilophobia","Fear of syphilis"
527. "Tachophobia","Fear of speed"
528. "Taeniophobia","Fear of tapeworms"
529. "Teniophobia","Fear of tapeworms"
530. "Taphephobia","Fear of being buried alive or of cemeteries"
531. "Taphophobia","Fear of being buried alive or of cemeteries"
532. "Tapinophobia","Fear of being contagious"
533. "Taurophobia","Fear of bulls"
534. "Technophobia","Fear of technology"
535. "Teleophobia","Fear fo difinite plans. Fear of Religious ceremony"
536. "Telephonophobia","Fear of telephones"
537. "Teratophobia","Fear of bearing a deformed child or fear of monsters or deformed people"
538. "Testaphobia","Fear of taking test"
539. "Tetanophobia","Fear of lockjaw, tetnus"
540. "Teutophobia","Fear of German or German things"
541. "Textophobia","Fear of certain fabrics"
542. "Thaasophobia","Fear of sitting"
543. "Thalassophobia","Fear of the sea"
544. "Thanatophobia","Fear of death or dying"
545. "Thantophobia","Fear of death or dying"
546. "Theatrophobia","Fear of theaters"
547. "Theophobia","Fear of gods or religion"
548. "Theologicophobia","Fear of theology"
549. "Thermophobia","Fear of heat"
550. "Tocophobia","Fear of pregnancy or childbirth"
551. "Tomophobia","Fear of surgical operations"
552. "Tonitrophobia","Fear of thunder"
553. "Topophobia","Fear of certain places or situations, such as stage fright"
554. "Toxiphobia","Fear of poison or of being accidently poisoned"
555. "Toxophobia","Fear of poison or of being accidently poisoned"
556. "Toxicophobia","Fear of poison or of being accidently poisoned"
557. "Traumatophobia","Fear of injury"
558. "Tremophobia","Fear of trembling"
559. "Trichinophobia","Fear of trichinosis"
560. "Trichopathophobia","Fear of hair"
561. "Trichophobia","Fear of hair"
562. "Hypertrichophobia","Fear of hair"
563. "Triskaidekaphobia","Fear of the number 13"
564. "Tropophobia","Fear of moving or making changes"
565. "Trypanophobia","Fear of injections"
566. "Tuberculophobia","Fear of tuberculosis"
567. "Tyrannophobia","Fear of tyrants"
568. "Uranophobia","Fear of heaven"
569. "Urophobia","Fear of urine or urinating"
570. "Vaccinophobia","Fear of vaccination"
571. "Venustraphobia","Fear of beautiful women"
572. "Verbophobia","Fear of words"
573. "Verminophobia","Fear of germs"
574. "Vestiphobia","Fear of clothing"
575. "Virginitiphobia","Fear of rape"
576. "Vitricophobia","Fear of step"
577. "Walloonphobia","Fear of Walloons"
578. "Wiccaphobia","Fear of witches and witchcraft"
579. "Xanthophobia","Fear of the color yellow or the word yellow"
580. "Xenophobia","Fear of strangers or foreigners"
581. "Xerophobia","Fear of dryness"
582. "Xylophobia","Fear of wooden objects. Forests"
583. "Zelophobia","Fear of jelousy"
584. "Zeusophobia","Fear of God or gods"
585. "Zemmiphobia","Fear of the great mole rat"
586. "Zoophobia","Fear of animals"
در توضیح هر لغت به انگلیسی توضیح داده شده که این لغت یعنی ترس از چی.
قابل توجه علاقمندان زبان انگلیسی و فکر کنم رشته های روانشناسی و پزشکی
انسان چقدر از چیزهای مختلف میترسه!!!
بعضیهاش خیلی غیر واقعی بنظر میاد نمیدونم واقعا وجود دارند یا نه؟




"1Ablutophobia","Fear of washing or bathing"
2. "Acarophobia","Fear of itching or of the insects that cause itching"
3. "Acerophobia","Fear of sourness"
4. "Achluophobia","Fear of darkness"
5. "Acousticophobia","Fear of noise"
6. "Aeroacrophobia","Fear of open high places"
7. "Aeronausiphobia","Fear of vomiting secondary to airsickness"
8. "Aerophobia","Fear of drafts, air swallowing, or airborne noxious substances"
9. "Agliophobia","Fear of pain"
10. "Agoraphobia","Fear of open spaces or of being in crowded, public places like markets. Fear of leaving a safe place. Fear of crowds"
11. "Agraphobia","Fear of ***ual abuse"
12. "Agrizoophobia","Fear of wild animals"
13. "Agyrophobia","Fear of streets or crossing the street"
14. "Aichmophobia","Fear of needles or pointed objects"
15. "Ailurophobia","Fear of cats"
16. "Albuminurophobia","Fear of kidney disease"
17. "Alektorophobia","Fear of chickens"
18. "Algophobia","Fear of pain"
19. "Alliumphobia","Fear of garlic"
20. "Allodoxaphobia","Fear of opinions"
21. "Altophobia","Fear of heights"
22. "Amathophobia","Fear of dust"
23. "Amaxophobia","Fear of riding in a car"
24. "Ambulophobia","Fear of walking"
25. "Amnesiphobia","Fear of amnesia"
26. "Amychophobia","Fear of scratches or being scratched"
27. "Anablephobia","Fear of looking up"
28. "Ancraophobia","Fear of wind"
29. "Androphobia","Fear of men"
30. "Anemophobia","Fear of air drafts or wind"
31. "Anemophobia","Fear of wind"
32. "Anginophobia","Fear of angina, choking of narrowness"
33. "Anglophobia","Fear of England, English culture, etc."
34. "Angrophobia","Fear of becoming angry"
35. "Ankylophobia","Fear of immobility of a joint"
36. "Anthophobia","Fear of flowers"
37. "Anthrophobia","Fear of flowers"
38. "Anthropophobia","Fear of people of society"
39. "Antlophobia","Fear of floods"
40. "Anuptaphobia","Fear of staying single"
41. "Apeirophobia","Fear of infinity"
42. "Aphenphosmphobia","Fear of being touched"
43. "Apiphobia","Fear of bees"
44. "Apotemnophobia","Fear of persons with amputations"
45. "Arachibutyrophobia","Fear of peanut butter sticking to the roof of the mouth"
46. "Arachnephobiba","Fear of spiders"
47. "Arachnophobia","Fear of spiders"
48. "Arithmophobia","Fear of numbers"
49. "Arrhenophobia","Fear of men"
50. "Arsonphobia","Fear of fire"
51. "Ashenophobia","Fear of fainting or weakness"
52. "Astraphobia","Fear of thunder and lightning"
53. "Astrapophobia","Fear of thunder and lightning"
54. "Astrophobia","Fear of stars and celestial space"
55. "Asymmetriphobia","Fear of asymmetrical things"
56. "Ataxiophobia","Fear of ataxia (muscular incoordination)"
57. "Ataxophobia","Fear of disorder or untidiness"
58. "Atelophobia","Fear of imperfection"
59. "Atephobia","Fear of ruin or ruins"
60. "Athazagoraphobia","Fear of being forgotten or ignored or forgetting"
61. "Atomosophobia","Fear of atomic explosions"
62. "Atychiphobia","Fear of failure"
63. "Aulophobia","Fear of flutes"
64. "Aurophobia","Fear of gold"
65. "Auroraphobia","Fear of Northern Lights"
66. "Autodysomophobia","Fear that one has a vile odor"
67. "Automatonophobia","Fear of ventriloquist's dummies, animatronic creatures, wax statues"
68. "Automysophobia","Fear of being dirty"
69. "Autophobia","Fear of being alone or of oneself"
70. "Aviatophobia","Fear of flying"
71. "Aviophobia","Fear of flying"
72. "Bacillophobia","Fear of microbes"
73. "Bacteriophobia","Fear of bacteria"
74. "Balenephobia","Fear of pins and needles"
75. "Ballistophobia","Fear of missles or bullets"
76. "Barophobia","Fear of gravity"
77. "Basiphobia","Inability to stand. Fear of walking or falling"
78. "Basophobia","Inability to stand. Fear of walking or falling"
79. "Bathophobia","Fear of depth"
80. "Batonophobia","Fear of plants"
81. "Batophobia","Fear of heights or being close to high buildings"
82. "Batrachophobia","Fear of amphibians, such as frogs, newts, salamanders, etc."
83. "Bibliophobia","Fear of books"
84. "Blennophobia","Fear of slime"
85. "Bogyphobia","Fear of bogies or the bogeyman"
86. "Bolshephobia","Fear of Bulsheviks"
87. "Bromidrophobia","Fear of body smells"
88. "Bromidrosiphobia","Fear of body smells"
89. "Brontophobia","Fear of thunder and lightning"
90. "Bufonophobia","Fear of toads"
91. "Cacophobia","Fear of ugliness"
92. "Cainophobia","Fear of newness, novelty"
93. "Cainotophobia","Fear of newness, novelty"
94. "Caligynephobia","Fear of beautiful women"
95. "Cancerophobia","Fear of cancer"
96. "Carcinophobia","Fear of cancer"
97. "Cardiophobia","Fear of the heart"
98. "Carnophobia","Fear of meat"
99. "Catagelophobia","Fear of being ridiculed"
100. "Catapedaphobia","Fear of jumping from high and low places"
101. "Cathisophobia","Fear of sitting"
102. "Catoptrophobia","Fear of mirrors"
103. "Cenophobia","Fear of new things or ideas"
104. "Centophobia","Fear of new things or ideas"
105. "Ceraunophobia","Fear of thunder"
106. "Chaetophobia","Fear of hair"
107. "Cheimaphobia","Fear of cold"
108. "Cheimatophobia","Fear of cold"
109. "chemophobia","Fear of chemicals or working with chemicals"
110. "Cherophobia","Fear of gaiety"
111. "Chionophobia","Fear of snow"
112. "Chiraptophobia","Fear of being touched"
113. "Cholerophobia","Fear of anger or the fear of cholera"
114. "Chorophobia","Fear of dancing"
115. "Chrematophobia","Fear of money"
116. "Chromatophobia","Fear of colors"
117. "Chrometophobia","Fear of money"
118. "Chromophobia","Fear of colors"
119. "Chronomentrophobia","Fear of clocks"
120. "Chronophobia","Fear of time"
121. "Cibophobia","Fear of food"
122. "Claustrophobia","Fear of confined spaces"
123. "Cleisiophobia","Fear of being locked in an enclosed place"
124. "Cleithrophobia","Fear of being enclosed.,br> Cleithrophobia"
125. "Climacophobia","Fear of stairs, climbing or of falling downstairs"
126. "Clinophobia","Fear of going to bed"
127. "Clithrophobia","Fear of being enclosed"
128. "Cnidophobia","Fear of strings"
129. "Coimetrophobia","Fear of cemeteries"
130. "Coitophobia","Fear of coitus"
131. "Cometophobia","Fear of comets"
132. "Contreltophobia","Fear of ***ual abuse"
133. "Coprastasophobia","Fear of constipation"
134. "Coprophobia","Fear of feces"
135. "Coulrophobia","Fear of clowns"
136. "Counterphobia","The preference by a phobic for fearful situations"
137. "Cremnophobia","Fear of precipices"
138. "Cryophobia","Fear fo extreme cold, ice or frost"
139. "Crystallophobia","Fear of crystals or glass"
140. "Cyberphobia","Fear of computers or working on a computer"
141. "Cyclophobia","Fear of bicycles"
142. "Cymophobia","Fear of waves or wave like motions"
143. "Cynophobia","Fear of dogs or rabies"
144. "Cyprianophobia","Fear of prostitutes or venereal disease"
145. "Cypridophobia","Fear of prostitutes or venereal disease"
146. "Cyprinophobia","Fear of prostitutes or venereal disease"
147. "Cypriphobia","Fear of prostitutes or venereal disease"
148. "Daemonophobia","Fear of demons"
149. "Decidophobia","Fear of making decisions"
150. "Defecaloesiphobia","Fear of painful bowels movements"
151. "Deipnophobia","Fear of dining and dinner conversation"
152. "Dematophobia","Fear of skin lesions"
153. "Dementophobia","Fear of insanity"
154. "Demonophobia","Fear of demons"
155. "Demophobia","Fear of crowds"
156. "Dendrophobia","Fear of trees"
157. "Dentophobia","Fear of dentist"
158. "Dermatophathophobia","Fear of skin disease"
159. "Dermatophobia","Fear of skin disease"
160. "Dermatosiophobia","Fear of skin disease"
161. "Dextrophobia","Fear of objects at the right side of the body"
162. "Diabetophobia","Fear of diabetes"
163. "Didaskaleinophobia","Fear of going to school"
164. "Diderodromophobia","Fear of trains, railroads or train travel"
165. "Dikephobia","Fear of justice"
166. "Dinophobia","Fear of dizziness or whirlpools"
167. "Diplophobia","Fear of double vision"
168. "Dipsophobia","Fear drinking"
169. "Dishabiliophobia","Fear of undressing in front of someone"
170. "Domatophobia","Fear of houses or being in a home"
171. "Doraphobia","Fear of fur or skins of animals"
172. "Dromophobia","Fear of crossing streets"
173. "Dutchphobia","Fear of the Dutch"
174. "Dysmorphophobia","Fear of deformity"
175. "Dystychiphobia","Fear of accidents"
176. "Ecclesiophobia","Fear of church"
177. "Ecophobia","Fear of home"
178. "Eicophobia","Fear of home surroundings"
179. "Eisoptrophobia","Fear of mirrors or of seeing oneself in a mirror"
180. "Electrophobia","Fear of electricity"
181. "Eleutherophobia","Fear of freedom"
182. "Elurophobia","Fear of cats"
183. "Emetophobia","Fear of vomiting"
184. "Enetophobia","Fear of pins"
185. "Enissophobia","Fear of having committed an unpardonable sin or of criticism"
186. "Enochlophobia","Fear of crowds"
187. "Enosiophobia","Fear of having committed an unpardonable sin or of criticism"
188. "Entomophobia","Fear of insects"
189. "Eosophobia","Fear of dawn or daylight"
190. "Epistaxiophobia","Fear of nosebleeds"
191. "Epistemphobia","Fear of knowledge"
192. "Equinophobia","Fear of horses"
193. "Eremophobia","Fear of being oneself or of lonliness"
194. "Ereuthophobia","Fear of redlights. Fear of blushing. Fear of red"
195. "Ereuthrophobia","Fear of blushing"
196. "Ergasiophobia","Fear of work or functioning. Surgeon's fear of operating"
197. "Ergophobia","Fear of work"
198. "Erotophobia","Fear of ***ual love or ***ual questions"
199. "Erythrophobia","Fear of redlights. Fear of blushing. Fear of red"
200. "Erytophobia","Fear of redlights. Fear of blushing. Fear of red"
201. "Euphobia","Fear of hearing good news"
202. "Eurotophobia","Fear of female genitalia"
203. "Febriphobia","Fear of fever"
204. "Felinophobia","Fear of cats"
205. "Fibriophobia","Fear of fever"
206. "Fibriphobia","Fear of fever"
207. "Francophobia","Fear of France, French culture"
208. "Galeophobia","Fear of cats"
209. "Galiophobia","Fear of France, French culture"
210. "Gallophobia","Fear of France, French culture"
211. "Gamophobia","Fear of marriage"
212. "Gatophobia","Fear of cats"
213. "Geliophobia","Fear of laughter"
214. "Geniophobia","Fear of chins"
215. "Genophobia","Fear of ***"
216. "Genuphobia","Fear of knees"
217. "Gephydrophobia","Fear of crossing bridges"
218. "Gephyrophobia","Fear of crossing bridges"
219. "Gephysrophobia","Fear of crossing bridges"
220. "Gerascophobia","Fear of growing old"
221. "Germanophobia","Fear of Germany, German culture, etc."
222. "Gerontophobia","Fear of old people or of growing old"
223. "Geumaphobia","Fear of taste"
224. "Geumophobia","Fear of taste. Gnosiophobia"
225. "Graphophobia","Fear of writing or handwritting"
226. "Gymnophobia","Fear of nudity"
227. "Gynephobia","Fear of women"
228. "Gynophobia","Fear of women"
229. "Hadephobia","Fear of hell"
230. "Hagiophobia","Fear of saints or holy things"
231. "Hamartophobia","Fear of sinning"
232. "Haphephobia","Fear of being touched"
233. "Haptephobia","Fear of being touched"
234. "Harpaxophobia","Fear of being robbed"
235. "Hedonophobia","Fear of feeling pleasure"
236. "Heliophobia","Fear of the sun"
237. "Hellenologophobia","Fear of Greek terms or complex scientific terminology"
238. "Helminthophobia","Fear of being infested with worms"
239. "Hemaphobia","Fear of blood"
240. "Hematophobia","Fear of blood"
241. "Hemophobia","Fear of blood"
242. "Hereiophobia","Fear of challenges to official doctrine or of radical deviation"
243. "Heresyphobia","Fear of challenges to official doctrine or radical deviation"
244. "Herpetophobia","Fear of reptiles or creepy, crawly things"
245. "Heterophobia","Fear of the opposite ***"
246. "Hierophobia","Fear of priest or sacred things"
247. "Hippophobia","Fear of horses"
248. "Hippopotomonstrosesquippedaliophobia","Fear of long words"
249. "Hobophobia","Fear of bums or beggars"
250. "Hodophobia","Fear of road travel"
251. "Homichlophobia","Fear of fog"
252. "Homilophobia","Fear of sermons"
253. "Hominophobia","Fear of men"
254. "Homophobia","Fear of sameness, monotony or of homo***uality or of becoming homo***ual"
255. "Hoplophobia","Fear of firearms"
256. "Hormephobia","Fear of shock"
257. "Hydrargyophobia","Fear of mercuial medicines"
258. "Hydrophobia","Fear of water of of rabies"
259. "Hydrophobophobia","Fear or rabies"
260. "Hyelophobia","Fear of glass"
261. "Hygrophobia","Fear of liquids, dampness, or moisture"
262. "Hylephobia","Fear of materialism or the fear of epilepsy"
263. "Hylophobia","Fear of forests"
264. "Hynophobia","Fear of sleep or of being hypnotized"
265. "Hypegiaphobia","Fear of responsibility"
266. "Hypengyophobia","Fear of responsibility"
267. "Hypsiphobia","Fear of height"
268. "Iatrophobia","Fear of going to the doctor or doctors"
269. "Ichthyophobia","Fear of fish"
270. "Ideophobia","Fear of ideas"
271. "Illyngophobia","Fear of vertigo or feeling dizzy when looking down"
272. "insectophobia","fear of insects"
273. "Iophobia","Fear of poison"
274. "Isolophobia","Fear of solitude, being alone"
275. "Isopterophobia","Fear of termites, insects that eat wood"
276. "Ithyphallophobia","Fear of seeing, thinking about, or having an erect penis"
277. "Japanophobia","Fear of Japanese"
278. "Judeophobia","Fear of Jews"
279. "Kainolophobia","Fear of novelty"
280. "Kainophobia","Fear of anything new, novelty"
281. "Kakorrhaphiophobia","Fear of failure or defeat"
282. "Katagelophobia","Fear of ridicule"
283. "Kathisophobia","Fear of sitting down"
284. "Kenophobia","Fear of voids or empty spaces"
285. "Keraunophobia","Fear of thunder and lightning"
286. "Kinesophobia","Fear of movement or motion"
287. "Kinetophobia","Fear of movement or motion"
288. "Kleptophobia","Fear of movement or motion"
289. "Koinoniphobia","Fear of rooms"
290. "Kolpophobia","Fear of genitals, particulary female"
291. "Koniophobia","Fear of dust"
292. "Kopophobia","Fear of fatigue"
293. "Kosmikophobi","Fear of cosmic phenomenon"
294. "Kymophobia","Fear of waves"
295. "Kynophobia","Fear of rabies"
296. "Kyphophobia","Fear of stooping"
297. "Lachanophobia","Fear of vegitables"
298. "Laliophobia","Fear of speaking"
299. "Lalophobia","Fear of speaking"
300. "Lepraphobia","Fear of leprosy"
301. "Leprophobia","Fear of leprosy"
302. "Leukophobia","Fear of the color white"
303. "Levophobia","Fear of things to the left side of the body"
304. "Ligyrophobia","Fear of loud noises"
305. "Lilapsophobia","Fear of tornadoes and hurricanes"
306. "Limnophobia","Fear of lakes"
307. "Linonophobia","Fear of string"
308. "Liticaphobia","Fear of lawsuits"
309. "Lockiophobia","Fear fo childbirth"
310. "Logizomechanophobia","Fear of computers"
311. "Logophobia","Fear of words"
312. "Luiphobia","Fear of lues, syphillis"
313. "Lutraphobia","Fear of otters"
314. "Lygophobia","Fear of darkness"
315. "Lysssophobia","Fear of rabies or of becoming mad"
316. "Macrophobia","Fear of long waits"
317. "Mageirocophobia","Fear of cooking"
318. "Maieusiophobia","Fear of childbirth"
319. "Malaxophobia","Fear of love play"
320. "Maniaphobia","Fear of insanity"
321. "Mastigophobia","Fear of punishment"
322. "Mechanophobia","Fear of machines"
323. "Medomalacuphobia","Fear of losing an erection"
324. "Medorthophobia","Fear of an erect penis"
325. "Megalophobia","Fear of large things"
326. "Melanophobia","Fear of the color black"
327. "Melissophobia","Fear of bees"
328. "Melophobia","Fear of hatred or music"
329. "Meningitiophobia","Fear of brain disease"
330. "Merinthophobia","Fear of being bound or tied up"
331. "Mertophobia","Fear or hatred of poetry"
332. "Metallophobia","Fear of metal"
333. "Metathesiophobia","Fear of changes"
334. "Meterorophobia","Fear of Meteors"
335. "Methyphobia","Fear of alcohol"
336. "Microbiophobia","Fear of microbes"
337. "Microphobia","Fear of small things"
338. "Misophobia","Fear of being contaminated with dirt or germs"
339. "Mnemophobia","Fear of memories"
340. "Molysmophobia","Fear of dirt or contamination"
341. "Molysomophobia","Fear of dirt or contamination"
342. "Monopathophobia","Fear of difinite disease"
343. "Monophobia","Fear of solitude or being alone"
344. "Monophobia","Fear of menstruation"
345. "Motorphobia","Fear of automobiles"
346. "Mottophobia","Fear of moths"
347. "Murophobia","Fear of mice"
348. "Musophobia","Fear of mice"
349. "Mycophobia","Fear or aversion to mushrooms"
350. "Mycrophobia","Fear of small things"
351. "Myctophobia","Fear of darkness"
352. "Myrmecophobia","Fear of ants"
353. "Mysophobia","Fear of germs or contamination or dirt"
354. "Mythophobia","Fear of myths or stories or false statements"
355. "Myxophobia","Fear of slime"
356. "Namatophobia","Fear of names"
357. "Nebulaphobia","Fear of fog"
358. "Necrophobia","Fear of death or or dead things"
359. "Nelophobia","Fear of glass"
360. "Neopharmaphobia","Fear of new drugs"
361. "neophobia","Fear of anything new"
362. "Nephophobia","Fear of clouds"
363. "Noctiphobia","Fear of the night"
364. "Nosemaphobia","Fear of becoming ill"
365. "Nosocomephobia","Fear of hospitals"
366. "Nosophobia","Fear of becoming ill"
367. "Nostophobia","Fear of returning home"
368. "Novercaphobia","Fear of your step"
369. "Nucleomituphobia","Fear of nuclear weapons"
370. "Nudophobia","Fear of nudity"
371. "Numerophobia","Fear of numbers"
372. "Nyctohlophobia","Fear of dark wooded areas, of forest at night"
373. "Nyctophobia","Fear of the dark or of the night"
374. "Obesophobia","Fear of gaining weight"
375. "Ochlophobia","Fear of crowds or mobs"
376. "Ochophobia","Fear of vehicles"
377. "Octophobia","Fear of the figure 8"
378. "Odontophobia","Fear of teeth or dental surgery"
379. "Odynephobia","Fear of pain"
380. "Odynophobia","Fear of pain"
381. "Oenophobia","Fear of wines"
382. "Oikophobia","Fear of home surroundings, house"
383. "Oikophobia","Fear of houses or being in a house"
384. "Oikophobia","Fear of home surroundings"
385. "Olfactophobia","Fear of smells"
386. "Ombrophobia","Fear of rain or being rained on"
387. "Ommatophobia","Fear of eyes"
388. "Ommetaphobia","Fear of eyes"
389. "Oneirogmophobia","Fear of wet dreams"
390. "Oneirophobia","Fear of dreams"
391. "Onomatophobia","Fear of hearing a certain word or names"
392. "Ophidiophobia","Fear of snakes"
393. "Opthalmophobia","Fear of being stared at"
394. "Optophobia","Fear of opening one's eyes"
395. "Ornithophobia","Fear of birds"
396. "Orthophobia","Fear of property"
397. "Osmophobia","Fear of smells or odors"
398. "Osphesiophobia","Fear of smells or odors"
399. "Ostraconophobia","Fear of shellfish"
400. "Ouranophobia","Fear of heaven"
401. "Pagophobia","Fear of ice or frost"
402. "Panophobia","Fear of everything"
403. "Panthophobia","Fear of suffering and disease"
404. "Pantophobia","Fear of everything"
405. "Papaphobia","Fear fo the Pope"
406. "Papyrophobia","Fear of paper"
407. "Paralipophobia","Fear of neglecting duty or responsibility"
408. "Paraphobia","Fear of ***ual perversion"
409. "Parasitophobia","Fear of parasites"
410. "Paraskavedekatriaphobia","Fear of Friday the 13th"
411. "Parthenophobia","Fear of virgins or young girls"
412. "Parturiphobia","Fear of childbirth"
413. "Pathophobia","Fear of disease"
414. "Patroiophobia","Fear of heredity"
415. "Peccatophobia","Fear of sinning. (imaginary crime)"
416. "Pediculophobia","Fear of lice"
417. "Pediophobia","Fear of dolls"
418. "Pedophobia","Fear of children"
419. "Peladophobia","Fear of bald people"
420. "Pellagrophobia","Fear of pellagra"
421. "Peniaphobioa","Fear of poverty"
422. "Pentheraphobia","Fear of mother"
423. "Phagophobia","Fear of swallowing or eating or of being eaten"
424. "Phalacrophobia","Fear of becoming bald"
425. "Phallophobia","Fear of penis, esp erect"
426. "Pharmacophobia","Fear of taking medicine"
427. "Pharmacophobia","Fear of drugs"
428. "Phasmophobia","Fear of ghost"
429. "Phengophobia","Fear of daylight or sunshine"
430. "Philemaphobia","Fear of kissing"
431. "Philematophobia","Fear of kissing"
432. "Philophobia","Fear of falling in love or being in love"
433. "Philosophobia","Fear of philosophy"
434. "Phobophobia","Fear of phobias"
435. "Phonophobia","Fear of noises or voices or one's own voice; of telephones"
436. "Photoaugliaphobia","Fear of glaring lights"
437. "Photophobia","Fear of light"
438. "Phronemophobia","Fear of thinking"
439. "Phthiriophobia","Fear of lice"
440. "Phthisiophobia","Fear of tuberculosis"
441. "Placophobia","Fear of tombstones"
442. "Plutophobia","Fear of wealth"
443. "Pluviophobia","Fear of rain or of being rained on"
444. "Pneumatiphobia","Fear of spirits"
445. "Pnigerophobia","Fear of choking or of being smothered"
446. "Pnigophobia","Fear of choking or of being smothered"
447. "Pocrescophobia","Fear of gaining weight"
448. "Pocresophobia","Fear of gaining weight"
449. "Pogonophobia","Fear of beards"
450. "Poinephobia","Fear of punishment"
451. "Poliosophobia","Fear of contracting poliomyelitis"
452. "Politicophobia","Fear or abnormal dislike of politicians"
453. "Polyphobia","Fear of many things"
454. "Ponophobia","Fear of overworking or of pain"
455. "Porphyrophobia","Fear of the color purple"
456. "Potamophobia","Fear of rivers or running water"
457. "Potophobia","Fear of alcohol"
458. "Proctophobia","Fear or rectum"
459. "Prosophobia","Fear of progress"
460. "Psellismophobia","Fear of stuttering"
461. "Psychophobia","Fear of mind"
462. "Psychrophobia","Fear of cold"
463. "Pteromerhanophobia","Fear of flying"
464. "Pteronophobia","Fear of being tickled by feathers"
465. "Pupaphobia","Fear of puppets"
466. "Pyrexiophobia","Fear of fever"
467. "Pyrophobia","Fear of fire"
468. "Radiophobia","Fear of radiation, x"
469. "Ranidaphobia","Fear of frogs"
470. "Rectophobia","Fear of rectum or rectal diseases"
471. "Rhabdophobia","Fear of being severely punished or beaten by a rod, or of being severely criticized. Also fear of magic. (wand)"
472. "Rhypophobia","Fear of defecation"
473. "Rhytiphobia","Fear of getting wrinkles"
474. "Rupophobia","Fear of dirt"
475. "Russophobia","Fear of Russians"
476. "Samhainophobia","Fear of Halloween"
477. "Sarmassophobia","Fear of love play"
478. "Sarmassophobia","Fear of love play"
479. "Satanophobia","Fear of Satin"
480. "Scabiophobia","Fear of scabies"
481. "Scatophobia","Fear of fecal matter"
482. "Scelerophobia","Fear of bad men, burglars"
483. "Sciaphobia","Fear of shadows"
484. "Sciophobia","Fear of shadows"
485. "Scoionophobia","Fear of school"
486. "Scoleciphobia","Fear of worms"
487. "Scopophobia","Fear of being seen or stared at"
488. "Scoptophobia","Fear of being seen or stared at"
489. "Scotomaphobia","Fear of blindness in visual field"
490. "Scotophobia","Fear of darkness"
491. "Scriptophobia","Fear of writing in public"
492. "Selaphobia","Fear of light flashes"
493. "Selenophobia","Fear of the moon"
494. "Seplophobia","Fear of decaying matter"
495. "Sesquipedalophobia","Fear of long words"
496. "***ophobia","Fear of the opposite ***"
497. "Siderophobia","Fear of stars"
498. "Sinistrophobia","Fear of things to the left, left"
499. "Sinophobia","Fear of Chinese, Chinese culture"
500. "Sitiophobia","Fear of food"
501. "Sitiophobia","Fear of food or eating"
502. "Sitophobia","Fear of food or eating"
503. "Sitophobia","Fear of food"
504. "Snakephobia","Fear of snakes"
505. "Soceraphobia","Fear of parents"
506. "Social Phobia","Fear of being evaluated negatively in social situations"
507. "Sociophobia","Fear of society or people in general"
508. "Somniphobia","Fear of sleep"
509. "Sophophobia","Fear of learning"
510. "Soteriophobia","Fear of dependence on others"
511. "Spacephobia","Fear of outer space"
512. "Spectrophobia","Fear of specters or ghosts"
513. "Spermatophobia","Fear of germs"
514. "Spermophobia","Fear of germs"
515. "Spheksophobia","Fear of wasps"
516. "Stasibasiphobia","Fear fo standing or walking"
517. "Stasiphobia","Fear of standing or walking"
518. "Staurophobia","Fear of crosses or the crucifix"
519. "Stenophobia","Fear of narrow things or places"
520. "Stigiophobia","Fear of hell"
521. "Stygiophobia","Fear of hell"
522. "Suriphobia","Fear of mice"
523. "Symbolophobia","Fear of symbolism"
524. "Symmetrophobia","Fear of symmetry"
525. "Syngenesophobia","Fear of relatives"
526. "Syphilophobia","Fear of syphilis"
527. "Tachophobia","Fear of speed"
528. "Taeniophobia","Fear of tapeworms"
529. "Teniophobia","Fear of tapeworms"
530. "Taphephobia","Fear of being buried alive or of cemeteries"
531. "Taphophobia","Fear of being buried alive or of cemeteries"
532. "Tapinophobia","Fear of being contagious"
533. "Taurophobia","Fear of bulls"
534. "Technophobia","Fear of technology"
535. "Teleophobia","Fear fo difinite plans. Fear of Religious ceremony"
536. "Telephonophobia","Fear of telephones"
537. "Teratophobia","Fear of bearing a deformed child or fear of monsters or deformed people"
538. "Testaphobia","Fear of taking test"
539. "Tetanophobia","Fear of lockjaw, tetnus"
540. "Teutophobia","Fear of German or German things"
541. "Textophobia","Fear of certain fabrics"
542. "Thaasophobia","Fear of sitting"
543. "Thalassophobia","Fear of the sea"
544. "Thanatophobia","Fear of death or dying"
545. "Thantophobia","Fear of death or dying"
546. "Theatrophobia","Fear of theaters"
547. "Theophobia","Fear of gods or religion"
548. "Theologicophobia","Fear of theology"
549. "Thermophobia","Fear of heat"
550. "Tocophobia","Fear of pregnancy or childbirth"
551. "Tomophobia","Fear of surgical operations"
552. "Tonitrophobia","Fear of thunder"
553. "Topophobia","Fear of certain places or situations, such as stage fright"
554. "Toxiphobia","Fear of poison or of being accidently poisoned"
555. "Toxophobia","Fear of poison or of being accidently poisoned"
556. "Toxicophobia","Fear of poison or of being accidently poisoned"
557. "Traumatophobia","Fear of injury"
558. "Tremophobia","Fear of trembling"
559. "Trichinophobia","Fear of trichinosis"
560. "Trichopathophobia","Fear of hair"
561. "Trichophobia","Fear of hair"
562. "Hypertrichophobia","Fear of hair"
563. "Triskaidekaphobia","Fear of the number 13"
564. "Tropophobia","Fear of moving or making changes"
565. "Trypanophobia","Fear of injections"
566. "Tuberculophobia","Fear of tuberculosis"
567. "Tyrannophobia","Fear of tyrants"
568. "Uranophobia","Fear of heaven"
569. "Urophobia","Fear of urine or urinating"
570. "Vaccinophobia","Fear of vaccination"
571. "Venustraphobia","Fear of beautiful women"
572. "Verbophobia","Fear of words"
573. "Verminophobia","Fear of germs"
574. "Vestiphobia","Fear of clothing"
575. "Virginitiphobia","Fear of rape"
576. "Vitricophobia","Fear of step"
577. "Walloonphobia","Fear of Walloons"
578. "Wiccaphobia","Fear of witches and witchcraft"
579. "Xanthophobia","Fear of the color yellow or the word yellow"
580. "Xenophobia","Fear of strangers or foreigners"
581. "Xerophobia","Fear of dryness"
582. "Xylophobia","Fear of wooden objects. Forests"
583. "Zelophobia","Fear of jelousy"
584. "Zeusophobia","Fear of God or gods"
585. "Zemmiphobia","Fear of the great mole rat"
586. "Zoophobia","Fear of animals"

Borna66
06-13-2009, 01:43 PM
چگونه به دوستانمان بگوييم "نه"؟
برخي اوقـات براي شما پيش آمده كه در مـقابل خـواسته ديگران،برخلاف ميل باطي جواب مثبت داده ودرخواسـت او را قبول كرده ايد.ممكن است جواب منفي دادن سخت به نظر برسد ولي ما چند راه مفيد را براي رهاي شـما از اين مـوقيعت خـاطر نشان ميكنيم. بياد داشته باشـيد كه اگر بـخواهـيـــد كسي را از سر خود باز كنيد ممـكن است مجبور به گفتن "دروغ مصلحتي" شويد. دروغهايي كه ظريف و بدون ضـرر هـستند و صدمه اي را به طرف مقابل وارد نمي كنند. گاهي اوقات نيز بايد رودربايستي را كنار گذاشت و با صراحت جواب منفـي داد چون در غير اينصورت ممكن است از كار خود پشيمان و مدتها به دليل عواقـب آن دچار مشكل و دردسرشويد. سعي كنيد قدرت "نه" گفتن را در خود تقويت نمايـيد الـبـتـه طـوري كـه باعث كدورت نشود.
1- برقراري رابطه دوستي:گاهي شخصي از شما درخواست رابـطه دوستـي مـي كند و مـي خــواهد كه بهترين دوست او باشيد ولي شما بدلايلمختلف مايل به اين كار نيستيد.
براي رهاي از دست او بگوييد:
وقت ندارم: به او بفهمانيد كه دوست صميمي بودن نيازمند داشتن وقت زياد و از خود گذشتگي است و شما بدليل ذيق وقت نمي توانيد از عهده اش برآييد.
مسئوليتش را نمي توانم بپذيرم: وارد شدن شخصي بعنوان يك "دوست صميمي" به زندگي باري به مسئوليتهاي فراوان شما اضافه مي كند و شما آنقدر گرفتار هستيد كه نمي توانيد آنرا قبول كنيد.
تو لايق بهترين ها هستي: به او بگوييد كه هر شــخصي لايق داشتن بهترين چيزها در زندگيش است و شما خود در حد و اندازه اي نمي بـيـنـيد كـه بتوانـيد براي او بهترين باشد.
من شخصي منزوي هستم: انزوا و ترس شـديـد از حـضور در اجتماع باعث شده كه شما نتوانيد با ديگران ارتباط برقرار كنيد تا آنجا كه حتـي حـاظر بـه شركت در مراسمات مختلف نيستيد و از آن و حشت داريد. شما بايد از اين مـورد بـه عنـوان آخـرين راه حـل استفاده كنيد و قبل از آن مطمئن شويد كه او اطلاعي از قـابليت هاي اجتماعي شما ندارد.
مراحل بعدي كار:
سخاوتمند باشيد: نپذيرفتن دوستي دليل بر تغييرات كلي رفتار شما با او نمي باشد. با او به مهرباني و گشاده رويي رفتار كنيد.
شـخص ديـگري را به او مـعرفي كنيد: او مـمكن اسـت به اين عـلت شـما را بـراي دوستي انتخاب نموده باشد كه تصور مي كرده شما بهترين و آخرين گزينه مي باشيد. افراد ديگري را براي دوستي به او پيشنهاد دهيد.
دم دستش باشيد: هر گاه متوجه شديد كه به كمك و ياري شما نياز دارد دريغ نكرده و داوطلبانه به سراغش رفته و مشكلاتش را حل نماييد.
2- ضمانت هاي پولي، بانكي و كاري: پول و ضمانت كاري 2 مسئله حساس ميباشند.دوستي كه ميدانيد داراي سوابق سوء و بدحسابي هاي بانكي است به سراق شما آمده و درخواست ميكند كه براي افتتاح حساب يا كار، ضامن او شويد. وقتي موضوع پول بميان آمد به هيچكس اعتماد نكنيد.
براي رهاي از دست او بگوييد:
حساب بانكي خودم هم اعتبار ندارد: وقتي پرونده شما در بانك وضعـيت منـاسبي نداشته باشد چگونه مي توانيد ضامن كس ديگري شويد؟
قولش را به كس ديگري داده ام: با چـهره اي نا اميـدانـه به او بگوييد كه قبلا شخص ديگري اين درخواست را نموده و نمي توانيد براي چند نفر اينكار را انجام دهيد.
دوست ندارم مسائل كاري و دوستي باهم قاتي شوند: اين گفته ميـتـواند روابـط دوستي شما را تضعيف كند چراكه شما اهميت بيشتري براي مسائل كاري قائـل شـده ايد تا روابط دوستي براي توجيه بهتراست به اوبگوييد كه تجربه تلخي درگذشته داشتيد كه باعث جدايي شمابادوست سابقتان شده و ديگر دوست نداريد آن اتفاق تكرار شود.
مراحل بعدي كار:
به او پول قرض دهيد: اگر قبول نكرديد كه ضـامن او بـراي دريافـت وام از بانـك شـويـد، درصورت امكان به او پيشنهاد قرض مقداري پول دهيد. اگرچه ممكن است كه هيچ وقت دوباره روي پـول خـود رانبينيد ولي اين بهتر از آنـست كه بدليل ضامن شدن دردسرهاي بسيار بزرگتري گريبانگير شما شود.
3- سرپوش گذاري بر جرم و شهادت دروغ: معمولا افراد توقع دارند كه دوستشان بر عمل خلاف و غير قانوني آنها سرپوش گذاشته و براي نجات او شهادت دروغ دهند. اين عمل خلاف از خيانت به همسر گرفته تا دزدي و قتل ممكن است متفاوت باشد. در ايـن حالت شـما تـمايل نـداريد خـودتان را درگـيـر يـك مسئله غيرقاني نماييد.
براي رهاي از دست او بگوييد:
دروغ گوي خوبي نيستم: من بـراي نـجات جان خودم هم نـمي تـوانم دروغ بگويم و اصلا" دروغ گفتن بلد نيستم و مطمئن هستم كه كار را خرابتر مي كنم و داستان تو بر ملا خواهد شد.
در تحقيقات لو ميروم: به دوست خود بفهمانيد كه شخص مناسبي نيستيد كه بتواند هنگام بازجويي بخصوص تحقيقات پليسي دوام بياورد و صحبت نكند.
نمي خواهم براي خانواده ام ايجاد مشـكل كنـم: دردسـر و عـواقب بـد نـاشـي از درگير شدن يك فرد در مسائل غير قانوني براي خانواده آن فرد بيشتر از خود اوست. به دوستتان بگوييد كه نمي خواهيد ريسك از دست دادن خانواده خود را قبول كنيد.
هنگام جرم من در مكاني شلوغ بودم: ممكن است دوستتان از شما بخواهد كه براي او شهادت دروغ بدهيد. به او بگوييد هنگاميكه او مرتكب جرم شده، شما در يك محل شلوغ و پر رفت و آمد بوديد كه بسياري از اين موضوع مطلع هستند و پليس در تحقيقات خيلي راحت متوجه اين مطلب خواهد شد.
مراحل بعدي كار:
به او اطمينان دهيد كه چيزي نخواهيد گفت: اگرچـه دادن شـهادت دروغ را قبـول نكرده ايد، به دوست خود اطمينان دهيد كه چنانچه كسي براي پرس وجو پيش شما آمد، خودتان را به بي اطلاعي زده و هيچ پاسخي به او نخواهيد داد.
4- معرفي براي استخدام: شمادريك شركت يا اداره معتبر و شناخته شده كار ميكنيد و به برخي دلايل نميخواهيد دوستتان در همان مكان مشغول كار شود ولي او درخــواست ميكند كه معرف او شويد تا او نيز همكار شما گردد.
براي رهاي از دست او بگوييد:
تجربه تلخي از اين كار دارم: بگوييد يك بار قبلا اينكار را براي كسي انجام داده ام و كلي برايش دردسر ساز شد، و مشكلات و گرفتاريهايش زيادتر گرديد.
شركت استثنا قائل نمي شود: شـما دوسـت داريـد اين كـار را براي او انجام دهيد ولي شركت در حال حاظر نيازي به استخدام نفرات جديد ندارد و در اين مورد نيز فرقي بين افراد قائل نيست.
با كارگزيني ميانه خوبي ندارم: كساني كه قرار است در نهايت تصميم به استخدام فردي بگيرند روابطشان با شما خوب نيست بنابراين نمي توانيد كمكي بكنيد.
از كار در اينجا خوشت نخواهد آمد: به دوسـتتان بـگويـيـد كه كار در اين شركت آن چيزي نيست كه او تصور مي كند بر عكس بسيار خسته كننده و طاقت فرسا است تا آنجايي كه خود شما هم دنبال كار ديگري ميگرديد.
خارج از تواناييهاي تو است: مهارتها و توانايي هاي او در حدي نيست كه بتواند در آن شركت كار كند.
مراحل بعدي كار:
شغل ديگري براي او پيدا كنيد. سعي كنيد از طريق آگهي هاي استخدام در روزنامه و جاهاي ديگر شغلي مناسب برايش پيدا كنيد ويا اينكه از دوستان و آشنايان بخواهيد كه در صورت پيدا شدن كار مناسب دوست شما را مطلع كنند.
5- استقراض پول: يكي از موارد متداول عدم توانايي شما در گفتن "نه" زماني است كه دوستتان از شما طلب پول به عنوان قرض مينمايد. البته قرض دادن پول براي رفع نياز افراد كار پسنده اي است بشرط آنكه پرداخت آن پول اولا باعث نيازمند شدن شما نشده و ثانيا پول پرداخت شده صرف مصارف بد نگردد.
براي رهاي از دست او بگوييد:
قولـش را به فـرد ديـگري داده ام: خيلي دوست داشـتم كه بـه تـو قرض دهـم اما شخص ديگري قبلا اين پول را درخواست كرده و من به او جواب مثبت دادم.
خودم نياز دارم: به او بگوييد كه برايتان گرفتاري پيش آمده و خود شما به اين پول نياز داريد و تازه اين پول جواب مشكل را نمي دهد. از او بـخـواهـيـد اگر كسي را سراق دارد به شما معرفي كند تا كمي پول قرض نماييد.
پول را خرج كرده ام: اگر تا ديروز آمده بودي بهت قرض مي دادم ولي متاسفانه خريد كرده ام و پول خرج شده.
مراحل بعدي كار:
ازاو بخواهيد كمي صبركند: اگر تشخيص داديد كه او پول رابراي عملي نادرست طلب مي كند به بگوييد مدتي صبر كند تا پول جور شود و در اين مدت سعي در راهنمايي و پشيمان كردن او نماييد.
نتيجه: در يك دنـياي ايده آل بهتـرين روش بـراي نپـذيرفتن تقاضاي كسي، گفتن "نه" بدون عذرخواهي و آوردن دليـل به او مي باشـد با ايـنـحال گـاهـي اوقـات "نه" گفتن به دوستان نزديك مشكل بنظر مي رسد. بنابراين اگر شما نمي تـوانيد بـگويـيـد "نه" و در عين حال مايل به "بله" گفتن هم نيستـيـد بهترين راه بعدي عـذرخـواهـي هاي فراوان و بهانه آوردنهاي منطقي و قابل باور خواهد بود.

Borna66
06-13-2009, 01:51 PM
چگونه با بی حوصلگی مبارزه کنیم
بي حوصلگي هنگامي روي ميدهد كه ما ديگر به اطرافيان، اشياء پيرامون خود و فعاليتهاي روزمره خود علاقه مند نبوده و از آنها لذت نميبريم. بي حوصلگي در واقع فقدان تنوع و انگيزش در زندگيست.

يكي از خصوصيات انسان تنوع طلبي و نياز به تغيير مداوم در شكل و نوع محركات بيروني ميباشد. سازگاري حسي سبب ميشود ما از فعاليتهاي تكراري به ستوه آييم. سازگاري حسي يعني: كاهش حساسيت حواس زماني كه در معرض مداوم يك عامل محرك ثابت و تغيير ناپذير قرار ميگيرند. مثلا پس از خريد يك تلفن همراه نو شوق و ذوق فراواني داريم اما پس از گذشت يكي دو ماه همان تلفن همراه برايمان تكراري و ملال آور ميشود.

همين عامل در روابط زن و مرد نيز مصداق دارد. افراد بسياري از اين مسئله شكايت ميكنند كه دوست دختر و يا پسر محبوب آنها ديگر برايشان عادي و خسته كننده شده و هيجان و شور اوايل آشنايي در روابطشان رنگ باخته است. اما بايد آگاه بود كه تنوع طلبي يك ويژگي ذاتي انسانها بوده و ميبايست در برخي موارد آن را تحت كنترل درآورد و برايش محدوديت قائل شد. حتي اگر مردي همسر زيبايي هم داشته باشد ممكن است به زنان ديگر مخفيانه نگاه كند و يا زل بزند حتي اگر آن زنان نازيبا و زشت باشند. چرا كه نزد آن مرد زيبايي همسرش ديگر تكراري و عادي گشته و به عبارتي به چهره وي عادت كرده و بدنبال يك محرك بصري جديد ميگردد. اما همين مرد بايد مطلع باشد كه اين دور باطل هيچگاه به كمال خوشنودي منتهي نميگردد جايي كه ديگر چيزي دلش را نزند و برايش تكراري نگردد. (زني كه هيچگاه برايش تكراري و خسته كننده نشود).

بنابراين بايد براي برخي امور در تنوع طلبي محدوديت قائل شويم و گرنه مجبور خواهيم شد هميشه بي حوصله و دلزده باقي بمانيم و طعم رضايت را نچشيم. يكي از نكات بسيار مهم در روابط اين ميباشد كه زن و مرد هر آنچه كه دارند را يك باره رو نكنند. يعني تمام مهارتها، خصوصيات اخلاقي و شخصيتي، آرزوها، اسرار، برنامه هاي آينده، هدفهاي بلند مدت و كوتاه مدت و غيره. چون زماني كه مثلا دختري از تمام راز و رمز، مهارتها و شيرين كاري هاي يك پسر آگاه شود ديگر چيزي باقي نميماند كه حس كنجكافي دختر را نسبت به آن پسر برانگيزد و رابطه از هيجان و تب وتاب مي افتد. مانند فيلمي كه وقتي از ابتدا تا انتهاي آن را مشاهده ميكنيم ديگر بندرت پيش مي آيد كه بخواهيم مجددا نگاهش كنيم اما اگر همين فيلم بصورت سريال نمايش داده شود هم هيجانش بيشتر ميشود و هم كنجكاوي بيننده براي سر درآوردن از ادامه داستان. اما اين بدين معنا هم نيست كه به طرف مقابلمان دروغ بگوييم و شخصيت اصلي خود را كتمان كنيم بلكه بايد به گونه اي پيش برويم كه در هر يك از ملاقات هايمان يك سخن، مطلب، خبرو يا برنامه تازه در چنته داشته باشيم. خلاصه بايد پيش بيني ناپذير باشيم.

براي غلبه بر بي حوصلگي در زندگي از اين راهكارها سود بريد:

1-سعي كنيد هر از چند گاهي در زندگي خود تغييراتي هر چند جزئي ايجاد كنيد.

2- بي كاري و فقدان فعاليت يك عامل مهم در ايجاد بي حوصلگي ست. دست به كار شويد با نشستن و به نقطه اي خيره شدن چيزي عوض نميشود. برخيزيد و به كاري مشغول شويد.

3- حس پوچي و اين باور كه زندگي، شغل و فعاليتهاي شما بي معني ميباشند ميتواند شما را تا مرز خود كشي پيش برد. شما نبايد زندگي خود را يك دايره بي پايان و هدف بدانيد. اين وظيفه خود شماست كه به زندگي خود معنا بخشيد.

4-هر روز يك چيز جديد ياد بگيريد و به علم خود بيفزاييد.

5- خود را به چالش بكشانيد. به فعاليتي دست بزنيد كه در شما استرس ملايمي ايجاد ميكند. مانند برد و باخت (در بازي، ورزش) و يا پذيرش ايده هاي جديد.

6- به ياد داشته باشيد كه هيچ چيز كسالت بار و خسته كننده نيست بلكه اين ذهن بي حوصله شماست كه همه چيز را كسل كننده ميبيند. بي حوصلگي يك امر نسبي و درونيست. افكار خود را تغيير دهيد تا احساسات شما نيز تغيير يابند.

7-حس كنجكاوي خود را بر انگيزيد.نسبت به پيرامون خون بي تفاوت نباشيد.سعي كنيد از همه چيز سر در بياوريد.البته به غير از مسائل شخصي ديگران.

8- خيالپردازي كنيد. خيالپردازي بيش از حد سبب دور افتادن شما از واقعيتها و حقايق ميگردد اما از تخيل خود ميتوانيد در رفع بي حوصلگي كمك بگيريد. خيالپردازي كنيد و به آرزوهاي خود دست يابيد.

9- تكرار فعاليتهاي روزمره و يا از روي عادت بسيار خسته كننده است. بنابراين ديگر ايده ها، گزينه ها واحتمالات را هم انتخاب كنيد. مثلا هر روز براي صبحانه چاي شيرين نخوريد، يك روز هم قهوه و يا شير بخوريد و يا هر روز سر يك ساعت فعاليت خاصي را انجام ندهيد. هراز گاهي طرز لباس پوشيدن و يا مدل موي خود را تغيير دهيد .

10- هر بار سر قرار ملاقات يك دست لباس مشابه به تن نكنيد. و يا در كافي شاپ فقط ميلك شيك سفارش ندهيد. با يك هديه بدون مناسبت طرف مقابل خود را غافلگير كنيد.

11- با حسرت به دختران ديگر نگاه نكنيد مطمئن باشيد مردان بسياري نيز هستند كه با حسرت به دوست دختر كنار شما نگاه ميكنند و آرزوي داشتن وي را دارند.

12- تكراري نباشيد.

Borna66
06-13-2009, 01:51 PM
چند راه براي رسيدن به هدف هاي زندگي:

1 - هدف را براي خود تعريف كنيد.

2 - آن را مبهم و مجهول باقي نگذاريد. به روشن ترين شكل ممكن به آن بنگربد.

3 - براي آن كه يك هدف تحقق يابد نياز است تا اقدامات مورد نياز براي رسيدن به آن انجام شود. پيش خود فكر كنيد كه براي رسيدن به هدفتان چه كارهايي بايد انجام دهيد.

4 - آن هدف را به بخش هاي كوچك تقسيم كنيد و از همه زوايا مورد ارزيابي قرار دهيد. براي هر بخش اقدام مورد نياز را شناسايي کنيد تا مستقيماً به انجام آن كار بپردازيد.

5 - براي هدف خود يك مقياس در نظر بگيريد. به عنوان مثال اگر هدفتان ارتقاي سطح تحصيلي است، فكر كنيد كه تا چه درجه اي مي خواهيد پيش برويد؛ يا اگر به فكر كسب ثروت بيشتري هستيد، محاسبه كنيد كه در هدف خود چه سقف پولي را در نظر گرفته ايد.



6 - ميزان پيشرفت خود را محاسبه كنيد. هميشه مدت زماني بنشينيد و به كارهايي كه براي تحقق آرمانتان انجام داده ايد و ميزاني كه موفق شده ايد، فكر كنيد.

7 - يك مدت زمان براي رسيدن به هدف تعيين كنيد و فرصت نهايي را در نظر بگيريد. اين كار باعث مي شود كه براي پيشبرد كارها تلاش بيشتري كنيد و هدف خود را جدي تر ببينيد.

8 - هدفي انتخاب كنيد كه از پس آن بر مي آييد. زندگي يك رؤياي شيرين نيست كه با تخيل به آن دست يابيد، بلكه واقعيتي است كه خيلي چيزها در آن محدود شده است. از اين رو، هدفي داشته باشيد كه مي دانيد مي توانيد به آن برسيد و از عهده شما خارج نيست.

9 - براي رسيدن به هدف برنامه ريزي كنيد. راه ها و استراتزي هايي طراحي كنيد كه شما را براي رسيدن به هدفتان ياري مي دهد.

10 - هدف خود را مرحله اي كنيد. زندگي متشكل از مراحل مختلف است و براي رسيدن به يك هدف مي بايست مراحل مختلف را پله پله طي كرد.

اتفاق يك شبه، راه رسيدن به هدف نيست، بلكه قدم هاي استوار و مداوم رمز موفقيت است.

Borna66
06-13-2009, 01:51 PM
اگر عصباني هستيد، بوق بزنيد!

حتماً تا به حال اين جمله را شنيده ايد كه خشم كشنده است. در بسياري از موارد به خصوص در دنيايي كه ما در آن زندگي مي كنيم اين عبارت بسيار معني دار است. «اگر عصباني هستيد بوق بزنيد». در برخي از كشورها اين جمله را مي توان به وفور در تابلوي اعلانات نصب شده در خيابان ها هنگام رانندگي مشاهده كرد. مردم اين گونه كشورها آنقدر عصباني هستند كه با چنين عبارات كنايه آميز و شوخي گونه سعي در بيان حقيقت به افراد را دارند. گوشه و كنايه جمله فوق اين است كه هر چقدر بيشتر بوق بزنيم، عصباني تر خواهيم شد. براي اينكه متوجه فردي عصبي هستيد اين سؤالات را از خود بپرسيد: هنگامي كه با تأخيرها و ناكامي هاي روزانه از قبيل دير رسيدن آسانسور به طبقه مورد نظر شما، كند پيش رفتن صف صندوق سوپرماركت، رانندگان ناشي و... مواجه مي شويد آيا ضمير ناخودآگاه شما شروع به گلگي، عيب جويي و يا سرزنش كردن كسي مي نمايد؟ آيا اين سرزنش باعث جرقه خوردن خشم و عصبانيت شما در برابر افراد مختلف مي شود؟ آيا خشم شما خودش را به صورت عملي خشونت آميز نشان مي دهد؟ اگر پاسخ شما مثبت است عصبانيت به بخشي بسيار عادي و در عين حال بسيار ناخوشايند در زندگي شما مبدل شده است.
هر يك از ما در قبال مشكلاتي كه براي مان رخ مي دهد، از خود واكنش هاي بخصوصي بروز مي دهيم. مثلا در قبال رانندگي بد ديگران، ممكن است دست را بي وقفه روي بوق فشار دهيم، به تعقيب و گريز بپردازيم يا اينكه بي تفاوت از كنار اين موضوع بگذريم.
اينكه فرد در قبال اين مسائل، چه واكنشي از خود بروز مي دهد، به نظام فكري - احساسي او مربوط است. بعضي ها از سيستم جنگ و گريز - سيستمي كه در هنگام خشم با ترس فعال مي شود - زياد استفاده مي كنند يعني آمادگي بروز پرخاشگري يا اضطراب، در آنها بالاست.

آيا سيستم جنگ و گريز
مناسب است؟
تجسم كنيد به عصر حجر بازگشته ايد و در يك غار زندگي مي كنيد. در چنين شرايطي شايد بزرگ ترين دغدغه شما دفاع از جان باشد. پس يا بايد بجنگيد يا قيد زندگي را بزنيد. حالا به قرن بيست و يكم- يعني عصر پيتزا و سيب زميني سرخ كرده- برگرديد. در شرايط فعلي، استفاده از سيستم جنگ و گريز حتي گاهي برايتان دردسرآفرين هم خواهد بود. زندگي در جامعه و در سايه قانون به ما اين امنيت را داده كه به جاي رفتارهاي احساسي، از نيروي انديشه مان بهره بگيريم.حتما مي دانيد كه خشم هم مثل بسياري از احساسات ديگر مانند اندوه، غم، سردرگمي و... يك احساس است. هنگامي كه خشمگين هستيم، دست به پرخاشگري مي زنيم. اين پرخاشگري يا به محيط و ديگران صدمه مي زند (مثل زماني كه با لگد به چيزي يا كسي مي كوبيم) يا به خودمان (مثل زماني كه به خود ناسزا گفته و اعتماد به نفس خود را مورد حمله قرار مي دهيم).

آيا نبايد از چيزي خشمگين شويم؟
نداشتن احساس، امري ناممكن است اما جابه جايي احساسي كاري است منطقي و سازگارانه. مثلا مي توان به جاي خشم، آزرده شد يا به جاي حس انتقام، حس گذشت داشت.
يك موضوع، ممكن است براي فردي فاجعه باشد و براي ديگري تنها يك موقعيت ناخوشايند. فرد نخست با فوران احساسي خود حتما مهار ماجرا را از دست مي دهد در حالي كه فرد دوم تنها يك حس ناخوشايند را تجربه مي كند كه آثار مخرب نداشته و چون قليان احساسات وجود ندارد مي تواند با نيروي انديشه، اوضاع را سر و سامان دهد.

آيا احساسات مزاحم ما هستند؟
آدمي مملو از احساسات است اما برخي از اين احساسات مثل احساس خشم، افسردگي و خودكم بيني به فرد، آسيب مي رسانند و به اصطلاح، مخرب هستند. با كمي تمرين مي توان آموخت كه چگونه احساسات مناسب را جايگزين احساسات مخرب نمود. مثلا ما مي توانيم نارضايتي را جايگزين خشم يا اندوه را جايگزين افسردگي نماييم.

راهكارهاي مقابله با خشم
از فن جايگزيني احساس، زياد استفاده نماييد. خشم، يك هيجان منفي است چرا كه فرد خشمگين آمادگي و پتانسيل بالايي براي انجام رفتارهاي غيرمنطقي دارد به گونه اي كه حتي مي تواند به خود يا ديگران هم صدمه بزند. از آنجا كه ما انسان ها ميليون ها سال است كه به مدد تكامل، از يك گوريل متمايز شده ايم پس به يقين خواهيم توانست نسبت به چيزي كه عصبي مان كرده واكنشي متفاوت نشان دهيم.
جملات، زاييده انديشه هاي ما هستند. در هنگام خشم از جملاتي كه بار احساسي شديد دارند استفاده نكنيد. مثلا نگوييد «از تو متنفرم» يا «اين يك فاجعه بود» بلكه بگوييد «ناراحتم مي كني».
هر گاه به حد انفجار خشمگين شديد، پيش از هر عملي ده نفس عميق بكشيد. اين زمان چند ثانيه اي نه تنها فرصت فكر منطقي را به شما مي دهد، موجب تخليه هيجان و حواس پرتي تان از موضوع نيز مي شود.به خود بگوييد چرا مردم نبايد بد رانندگي كرده يا حتي به من خيانت كنند؟ ديگران در طرز رفتارشان آزادند. اين ما هستيم كه بايد رفتارمان را برحسب شرايط، تغيير دهيم. بدترين كار اين است كه همه چيز را در خودتان بريزيد. اين كار مي تواند موجب طغيان احساسي و خرابكاري شود. با صراحت به او بگوييد كه ناراحتتان كرده است اما متهمش نكنيد. به او هم فرصت صحبت كردن بدهيد.
منطقي باشيد. قسمت بزرگي از خشم و ناراحتي به اين خاطر است كه ما نمي خواهيم كوتاه بياييم. اين بايدها و نبايدها هستند كه ما را دچار خشم مي كنند.اگر نمي توانيد جلوي خشمتان را بگيريد، لااقل ميزان آن را برآورد كرده و بر اساس آن به ديگران هشدار دهيد يا محيط را ترك كنيد.
بچه بازي درآوريد. اگر نتوانستيد جلوي خشم تان را بگيريد، بين بد و بدتر، بد را انتخاب كنيد يعني به جاي آسيب رساندن به ديگران يا به خطرانداختن موقعيت تان، به چيزي لگد بزنيد يا در خلوت، فرياد بكشيد تا آرام شويد.
فراموش كنيد. چه بخواهيد و چه نخواهيد اين اتفاق رخ داده پس اين قيافه را به خود نگيريد.ايده آل گرا نباشيد. هيچ كس بهترين نيست. اگر بخواهيد نقش بهترين را بازي كنيد، چون نيستيد، عصباني مي شويد.
نقش سازمان يونسكو يا سازمان جهاني حفاظت از محيط زيست را بازي نكنيد. مشكل ترافيك و آلودگي هوا و فرهنگ غلط رانندگي به دست من و شما حل نمي شود!نسبت به خشم و رفتارهاي پرخاشگرانه تان هوشيار باشيد.
اين شما هستيد كه بايد رفتارتان را تحت كنترل درآوريد. در غير اين صورت رفتارهايي از شما سر خواهد زد كه پشيمان كننده هستند.

فنون «آرميدگي سريع» را بياموزيد
پيش از هر چيز بدانيد كه چه مي خواهيد. آنگاه بر سر ديگران يا خودتان هوار بكشيد.
توقع تان از ديگران را كم كنيد. آنها در قبال ما وظيفه اي ندارند و اگر هم كاري مي كنند از سر لطف است.پس از خاتمه خشم و آرام شدن اوضاع، به بررسي علل موضوع پرداخته و نقش خود و ديگران را در بروز آن مشكل شناسايي نماييد.

منيع : همشهری

Borna66
06-13-2009, 01:51 PM
حالات خود را به سمت شادي ها سوق دهيد
در چهرة هر يك از ما بيش از هشتاد ماهيچه وجود دارد كه انقباض و انبساط آنها باعث تغيير قيافة ما مي شود. اگر اين عضلات را به حالتي از افسردگي و يأس عادت دهيد بي شك حالت روحي ما را تحت تأثير خود مي گذارد. پس سعي كنيد در چهرة شما نشانه هاي خشم، عصبانيت، ناكامي، انزوا ، خستگي و بدبختي را كنار بگذاريد و جاي آن را به آرامش، هيجان، شادابي، كنجكاوي، اعتماد، ملايمت و خوشبختي بدهيد. هر يك از حالات را مي توانيد در خود ايجاد كنيد. مي توانيد خود را قوي احساس كنيد. مي توانيد لبخند بزنيد و همه چيز را با يك خنده تغيير دهيد. اگر شما مرتباً بدن خود را در حالتي قرار دهيد كه گويي دچار ضعف هستيد و اگر شانه هاي خود را به حالت فرو افتاده در آوريد و اگر مانند اشخاص خسته راه برويد، خستگي را احساس خواهيد كرد. مي توانيد عكس همة اين كارها را هم انجام دهيد چرا كه انتخاب با شماست.

كارهايي هست كه از هم اكنون مي توانيد انجام دهيد تا حالت روحي و در نتيجه نوع احساس و رفتار شما تغيير كند. نفسهاي عميق بكشيد و لبخند بزنيد . اگر مي خواهيد تغييري در زندگي خود ايجاد كنيد خود را ملزم كنيد كه روزي يك دقيقه جلو آينه بنشينيد و از عمق وجود بخنديد، شايد اين كار به نظر شما مسخره و احمقانه بيايد اما بدانيد كه با اين عمل مغز خود را تحريك مي كنيد و ارتباطات عصبي خاصي در مغز به وجود مي آوريد كه منجر به لذت و شادي مي شود و در نتيجه به اين حالت عادت مي كنيد.

پس كليد موفقيت اين است كه الگوهايي از حركت به وجود آوريم كه به ما احساس اعتماد به نفس، قدرت، انعطاف پذيري و شادماني دهد. توجه داشته باشيد كه ركود و سستي چيزي به جز نداشتن تحرك نيست. آنچه باعث بروز پيري مي شود بي حركتي است و نهايت بي حركتي مرگ است.

كودكاني را ببينيد كه بعد از بارندگي در پياده رو خياباني راه مي روند. اگر در وسط پياده رو گودال كوچكي باشد كه آب در آن جمع شده باشد اين كودكان وقتي به آن گودال مي رسند به وسط آب مي پرند و آب را به اطراف مي پاشند، مي خندند و بازي مي كنند. اما در چنين وضعيتي آدم پير نه تنها گودال را دور مي زند بلكه گله و شكايت هم مي كند.

اگر مي خواهيد در يك لحظه دچار افسردگي شويد راهش آن است كه يكي از خاطرات بد زندگي خود را به ياد آوريد. هر يك از شما تجربه هاي نا خوشايندي در گذشته داشته ايد. اگر حواس خود را به يكي از اين وقايع بد زندگي متمركز كنيد و آن را در ذهن خود مجسم سازيد و در بارة آن بيانديشيد كم كم آن واقعه در ذهن شما زنده مي شود و آن را احساس مي كنيد. به همين ترتيب مي توانيد در خود احساس شادي وشعف ايجاد كنيد. لحظاتي را به خاطر آوريد كه در نهايت شور و لذت بوده اند. لحظاتي شادي بخش را در نظر مجسم سازيد و تصوير روشني با جزئيات كامل در صفحة ذهن خود تشكيل دهيد و آن احساسات را در خود زنده سازيد. مسلماً شما قادر هستيد كه در زندگي خاطرات شيرين و شادي بخش در ذهن خود تجسم كنيد.

اتومبيل ها مجهز به چراغهاي زنگ خطر هستند. به عبارت ديگر هر اتومبيل مجهز به دستگاهي است كه در مقابل چشم راننده در قسمت جلو اتومبيل نصب شده است و وظيفه دارد كه اشكالات پيش آمده در اتومبيل را به اطلاع راننه برساند. مثلاً اگر باطري اتومبيل خالي شده باشد، وقتي فشار روغن پايين بيايد، وقتي موتور بيش از اندازه داغ كند يا بنزين تمام كند نا رسايي را به راننده اطلاع مي دهد. بي توجهي به اين علائم خطر چه بسا اتومبيل را بكلي از بين ببرد اما روشن شدن چراغ خطر به معني بد بودن اتومبيل نيست. موتور هر اتومبيلي ممكن است داغ كند.

اما اگر راننده همه حواسش را متوجه چراغهاي آگاه كننده كند كار خطرناكي كرده و چه بسا كه فاجعه اي بيافريند. راننده بايد از شيشه اتومبيل مواظب جاده و جايي كه مي رود باشد. در واقع كار اصلي او همين است. هر چند وقت يك بار به آگاه كننده ها نگاه مي كند اما در تمام دقايق رانندگي چشم به آنها نمي دوزد و به عبارتي با آنها زندگي نمي كند بلكه به هدف مثبت يعني جايي كه مي رود توجه مي كند.

مشكل اينجاست كه بسياري از ما الگوهاي تضعيف كننده ومنفي را گرفته آنها را در نظر خود بزرگ‌، روشن و پر طنين جلوه مي دهيم و با كيفيتي كه اثر شديدي بر ما دارند در نظر خود مجسم مي كنيم و آنگاه از اينكه روحية خوبي نداريم تعجب مي كنيم. اگر اين وضع را ادامه دهيم مثال همان قايقي خواهيم شد به سمت آبشار در حال حركت است و آن را حتماً به خاطر داريد. اين سفر از زماني آغاز مي شود كه نتوانيد بر روحيه و رفتار خود مسلط با شيد.

نتيجه اي كه از اين مطالب مي توان گرفت اين است كه خواسته واقعي شما در زندگي چيزي جز تغيير احساسات و عواطف نيست و مي توانيد در هر لحظه از زمان آن را كنترل كنيد. بنابراين سعي كنيد كاري كه موجب شادي شما مي شود انجام دهيد. رفتن به كنسرت، رفتن به سينما، رابطة عاشقانه با همسر، صحبت هاي شيرين با همسر و فرزندان، گفتن لطيفه براي دوستان، ايجاد يك اثر تازه و هر كاري كه باعث پاك شدن خاطرات ناخوشايند از صفحة ذهن و يادآوري خاطرات شيرين شود

Borna66
06-13-2009, 01:52 PM
تماس چشمی
تماس چشمی اثربخش بیانگر میل و علاقه به گوش کردن است. این کار شامل تمرکز آرام چشم شنونده بر گوینده و تغییر گاه به گاه مسیر چشم از صورت او به بخش های دیگر بدن مثل دست در حال حرکت ، و سپس برگرداندن نگاه به صورت تا برقراری مجدد تماس چشمی می باشد. تماس چشمی ضعیف هنگامی روی می دهد که شنونده نگاه خود را از گوینده برگیرد، یا به شکلی ثابت و مات به او خیره می شود، و یا به محض آن که گوینده او را نگاه می کند، او به جای دیگری می نگرد.
تماس چشمی گوینده را قادر می سازد که میزان پذیرش خود و پیامش را از جانب شما ارزیابی کند. این کار کمک می کند که او مشخص سازد وقتی در کنار شما قرار می گیرد تا چه حد امنیت دارد. اما امور دیگری که به همین اندازه اهمیت دارد آن است که شما می توانید از طریق تماس چشمی ، معانی عمیق تر کلام گوینده را « بشنوید ». در واقع ، اگر گوش کردن اثر بخش را به معنای راهیابی به اعماق وجود فرد دیگر و درک تجربه ی او از دیدگاه خودش تلقی کنیم، یکی از بهترین راه های ورود به این دنیای درونی را « دریچه » چشم افراد خواهیم یافت. " رالف والدو امرسون " گفته است: « چشم انسان ها به اندازه ی زبانشان حرف می زند ، با این تفاوت که زبان چشم این مزیت را دارد که بدون نیاز به فرهنگ لغت ، در سراسر جهان قابل درک است. »
بسیاری از مردم به هنگام برقراری تماس چشمی ، زمان دشواری را می گذرانند. زیرا همانطور که برخی از افراد نمی دانند در تعامل اجتماعی با دست های خود چه کار کنند ، برخی دیگر نیز نحوه ی استفاده از چشم هایشان را نمی دانند.
بعضی اوقات ، افراد در لحظه ای که احساس می کنند طرف مقابل هیجان هایی را بروز خواهد داد به نقطه ی دیگری خیره
می شوند، شاید بخشی از علت این کار آن باشد که آنان مایل نیستند مزاحم فرد دیگر یا باعث شرمساری او شوند.
اما دید، شنونده ی اثربخش ، احساسات را نیز همچون محتوای گفتار می شنود و آنچه را که فرد دیگر از طریق زبان بدن بیان می کند ، همانند کلماتی که بر زبان می آورده است ، درک می کند.
دلیل دیگر نگاه نکردن به چشم های گوینده آن است که تماس چشمی ، یکی از صمیمانه ترین راه های برقراری ارتباط با دیگران است و ترس از افزایش دوستی ، این کار را در بسیاری از جوامع به صورت « تابو» درآورده است.
اگر چه برخی افراد ، نگاه کردن به چشم دیگران را دشوار تلقی می کنند اما فقط معدودی از ما از صحبت با فردی که نگاهش ، پیوسته ، به در و دیوار اتاق است لذت می بریم. وقتی چنین فردی به حرف های من گوش می کند دچار حواس پرتی می شوم و از صحبت اصلی خود منحرف می گردم.
به عنوان مثال ، هنگامی که در یک میهمانی ، شخصی با من حرف می زند که نگاهش به سمت افراد دیگر حاضر در میهمانی است ، من اغلب این را چنین تفسیر می کنم که او ترجیح می دهد جای دیگری باشد؛ و شخصا آرزو می کنم که محل یا افراد مورد نظرش را بیابد و به آنجا برود.
گاه فقدان تماس چشمی می تواند نشانه ی بی تفاوتی یا خشم باشد و نوعی تحقیر یا کوچک شمردن تلقی شود.

Borna66
06-13-2009, 01:53 PM
احساس‌هاي مثبت، عامل رشد و شكوفايي فردي
كمتر لحظه‌اي از زندگي ما خالي از حضور احساسات است. هر حادثه با خود احساسات خاصي را به همراه مي‌آورد، چه اين حادثه در دنياي خارج اتفاق بيفتد چه در دنياي درون. در يك تقسيم‌بندي كلي مي‌توان احساس‌ها را به دو دسته تقسيم كرد: احساس‌هاي مثبت مانند شادي، رضايت‌مندي و علاقه. احساس‌هاي منفي مانند خشم، ترس و غم. اما براستي نقش احساسات در زندگي ما چيست؟ در اين مقاله سعي مي‌شود با توجه به يافته‌هاي نوين جامعه روانشناسي به بررسي احساس‌ها و تبيين نقش آنها در زندگي افراد بپردازيم.

در دهه 1930، از تعدادي راهبه خواسته شد در مورد زندگي شخصي خود چند خطي بنويسند. آنها به توصيف خاطرات دوران كودكي، مدارسي كه در آن درس خوانده بودند، تجارب مذهبي و مسائلي كه باعث شد به صومعه روي آورند، پرداختند. در ابتدا اين يادداشت‌ها براي بررسي آينده شغلي راهبه‌ها به‌كار گرفته شد، اما نهايتاً به‌ طور كامل فراموش شدند.

پس از حدود 60 سال، آن يادداشت‌ها مجدداً مورد توجه قرار گرفتند. به اين ترتيب كه سه روان‌شناس براي انجام تحقيقي آنها را از بايگاني بيرون كشيدند. در اين تحقيق جديد، هر يك از اين يادداشت‌ها بر اساس ميزان حضور احساس‌هاي مثبت در آن نمره‌گذاري شد. نتيجه‌ي اين بررسي بسيار جالب بود: راهبه‌هايي كه به احساس‌هاي مثبت بيشتري در گزارش خود اشاره كرده بودند، تا 10 سال بيشتر از آنهايي كه احساس‌هاي مثبت كمتري داشتند، عمر كردند.

نتايج اين تحقيق و تحقيقات مشابه، دانشمندان را متقاعد كرد كه افرادي كه احساس‌هاي مثبت زيادتري را تجربه مي‌كنند عمر طولاني‌تري دارند. در فرهنگ خودمان نيز ضرب‌المثل‌ها و گفته‌هايي وجود دارد كه احساس‌هاي مثبت را با عمر طولاني و بهتر شدن كيفيت زندگي در ارتباط مي‌داند؛ مانند ضرب‌المثل‌هاي رايج در مورد خنده و سهل گرفتن دنيا.

چرا اين قدر منفي؟

بايد اقرار كرد از ابتداي پا گرفتن دانش روان‌شناسي، عالمان اين علم توجه خود را بيشتر به بررسي احساس‌هاي منفي (مانند خشم، غم، ترس و...) معطوف كرده‌اند تا احساس‌هاي مثبت (مانند شادي، علاقه، رضايت، عشق و...). براي اين امر، دلايل بسياري مي‌توان ذكر كرد كه در اين جا به بيان يكي از دلايل اصلي اكتفا مي‌شود.

مسلماً يك تمايل ذاتي براي مطالعه چيزهايي كه سعادت و سلامت بشر را خدشه‌دار مي‌كنند وجود دارد. تجربه كردن احساس‌هاي منفي(مانند خشم و غم) به نوبه خود از عواملي است كه بشر را مي‌آزارد. اين احساس‌ها اگر شديد، طولاني يا نامتناسب با موقعيت باشند، مشكلات زيادي براي فرد ايجاد مي‌كنند. همچنين با بيماري‌هاي رواني مانند هراس، افسردگي، اضطراب و بسياري اختلالات ديگر رابطه دارند و بر اين اساس توجه روان‌شناسان را از همان ابتدا به خود جلب كرده‌اند. برعكس تا همين اواخر نسبت به احساس‌هاي مثبت غفلت بزرگي احساس مي‌شد. چرا كه تصور مي‌شد احساس‌هاي مثبت با مسائل جدي و اساسي زندگي بشر رابطه‌اي ندارند. تا اين‌كه با شكل‌گيري جنبش‌هاي نوين در دنياي روان‌شناسي توجه به احساس‌هاي مثبت نيز در دستور كار روان‌شناسان قرار گرفت و اين خلأ تا حدي پر شد.

تفاوت احساس‌هاي منفي و مثبت

لازم است به يكي از تفاوت‌هاي عمده احساس‌هاي منفي و مثبت اشاره كنيم. نكته پذيرفته شده در تمام نظريه‌هاي مرتبط با احساس‌هاي منفي اين است كه اين احساس‌ها هميشه در ما ميل شديدي را براي انجام يك عمل مشخص ايجاد مي‌كنند. براي مثال وقتي احساس منفي خشم را تجربه مي‌كنيم، ميل شديدي به حمله‌ور شدن به آن‌چه خشم را در ما ايجاد كرده احساس مي‌كنيم، و يا وقتي مي‌ترسيم ميل شديدي به فرار و دور شدن از موقعيت ترسناك احساس مي‌كنيم. در اين موقعيت‌ها دامنه انتخاب‌هاي ما بسيار محدود مي‌شود و گزينه‌هاي گوناگون و گسترده‌ كمتر به ذهن ما مي‌رسد. در مقابل يك ميل بسيار شديد براي انجام عملي مشخص مانند حمله كردن به ما دست مي‌دهد. البته بايد توجه داشت اين خصوصيت احساس‌هاي منفي، براي بقاي ما لازم است، چرا كه اين احساس‌ها هميشه در موقعيت‌هاي تهديد كننده و خطرناك ايجاد مي‌شوند كه اصولاً احتياج به يك عكس‌العمل سريع و قاطعانه دارند. موقعيتي را تصور كنيد كه در آن حيوان درنده‌اي به شما حمله‌ور مي‌شود. در اين موقعيت خطرناك، بدون نياز به فكر كردن يا در نظر گرفتن گزينه‌هاي گوناگون، عكس‌العمل شما، بايد فرار باشد و كاركرد احساس‌ ترس هم عملاً تسريع اين فرايند است؛ يعني ترس باعث مي‌شود بدون اين كه وقت زيادي صرف تفكر كنيم، در يك اقدام كارآمد و سريع از معركه جان سالم به‌ در بريم.

احساس‌هاي منفي در موقعيت‌هاي خطرناك و تهديدكننده‌اي كه بشر در طول دوران تكامل خود با آن‌ها مواجه بوده، به ياري او آمده‌اند و در قرون جديد نيز كماكان همين نقش را برعهده دارند. برعكس، احساس‌هاي مثبت اصولاً در شرايط بحراني اتفاق نمي‌افتند و ميل شديدي براي انجام يك عمل مشخص و فوري در ما به وجود نمي‌آورند. آيا اين دليلي است بر بي‌اهميت بودن احساس‌هاي مثبت؟ آيا احساس‌هاي مثبت مانند احساس‌هاي منفي در مواجهه بهتر با چالش‌هاي زندگي به بشر كمك مي‌كنند؟

ارزش‌ احساس‌هاي مثبت

پرفسور ب. فردريكسن، نظريه‌ جديدي در زمينه احساس‌هاي مثبت مطرح كرده است. اين نظريه مي‌كوشد به اين سؤال پاسخ دهد كه: «احساس‌هاي مثبت به چه درد مي‌خورند؟» در اين جا سعي مي‌كنيم اين نظريه را به زباني ساده بيان كنيم:

برعكس احساس‌هاي منفي كه در حل مشكلات جدي و مرتبط با مرگ و زندگي بشر او را ياري مي‌دهند، احساس‌هاي مثبت به حل مسايل مرتبط با رشد و شكوفايي فردي به كمك ما مي‌آيند. تجربه كردن احساسات مثبت، به حالت‌هاي ذهني و رفتارهايي منتهي مي‌شود كه به نحو غيرمستقيم فرد را براي مواجهه با مشكلات بعدي آماده مي‌كند. اين احساس‌ها به جاي محدود كردن انتخاب‌هاي ما به يك يا چند عمل اضطراري، دامنه آنها را گسترده‌تر مي‌كنند و به اين ترتيب، مهارت‌ها، توانايي‌ها و عقايدي پايدار در فرد ايجاد مي‌كنند كه در مسير رشد و شكوفايي او را ياري مي‌دهند.

تأثير كوتاه مدت احساس‌هاي مثبت

احساس‌هاي مثبت باعث مي‌شود ذهن ما در هنگام تصميم‌گيري، بازتر و پذيراتر عمل كند. بدين معني كه توجه فرد به مسائل بيشتري جلب مي‌شود و گزينه‌هاي بيشتري را در نظر مي‌گيرد. در حاليكه احساس‌هاي منفي، با توجه به موقعيت‌هاي اورژانسي كه آن‌ها را ايجاد مي‌كنند، ذهن انسان را تا حد زيادي بسته مي‌كند و در نتيجه، دامنه انتخاب ما را به حداقل مي‌رساند.

احساس‌هاي مثبت در موقعيت‌هايي اتفاق مي‌افتند كه نيازي به يك واكنش سريع نيست، در نتيجه ذهن ما فرصت دارد اطلاعات جديد را بررسي كند، گزينه‌هاي متعدد را در نظر بگيرد و به دنبال امتحان كردن راه‌هاي جديد و خلاقانه باشد، و اين دقيقاً همان اثر كوتاه مدت و فوري احساس‌هاي مثبت است. به عنوان مثال احساس شادي در ما نياز به بازي كردن، كنار زدن محدوديت‌ها و ارتقاي سطح خلاقيت، چه از لحاظ اجتماعي و فيزيكي و چه از لحاظ فكري و هنري، ايجاد مي‌كند؛ يا احساس علاقه، نياز به جستجو و كسب تجارب و اطلاعات جديد را به وجود مي‌آورد.

در يك آزمايش قرار بود استدلال باليني عده‌اي از پزشكان در مورد بيماران سنجيده شود. قبل از شروع آزمايش با اهداي هدايايي به تعدادي از پزشكان در آن‌ها احساس مثبتي ايجاد كردند. اما در مورد بقيه اين كار انجام نشد. سپس بيمار خاصي به تمام پزشكان معرفي شد تا آنها تشخيص خود را در مورد او اعلام كنند. پس از بررسي پاسخ‌هاي پزشكان، مشخص شد كه پزشكاني كه با اهداي هدايا احساس‌هاي مثبتي در آنها ايجاد شده بود در سازمان دادن به اطلاعات پراكنده در مورد بيمار سريع‌تر عمل كردند. همچنين درصد اين‌كه اين پزشكان بر روي تشخيص اوليه خود پا فشاري كنند يا زود هنگام تشخيص خود را به پايان رسانند، پايين‌تر بود. پس مي‌توان نتيجه گرفت كه اين دسته از پزشكان با ذهني باز و پذيراتر به تصميم‌گيري و تشخيص در مورد بيمار مورد نظر پرداخته بودند.

در آزمايش ديگري به گروهي از افراد فيلم‌هاي كوتاهي نشان دادند كه احساس‌هاي مثبت (مانند شادي و رضايت‌مندي) در آنها بر مي‌انگيخت، و به عده ديگري فيلم‌هايي كه احساس‌هاي‌ منفي (مانند خشم و ترس) ايجاد مي‌كرد. بعد از هر دو گروه خواسته شد كه تصور كنند در موقعيت موجود در فيلم قرار دارند و بنويسند كه در اين موقعيت دوست داشتند چه كاري انجام دهند؟ بعد از بررسي پاسخ‌هاي هر دو گروه، معلوم شد گروهي كه فيلم‌هاي شاد و رضايت‌بخش مشاهده كردند، در مقايسه با آنهايي كه فيلم‌هاي ترسناك و عصبانيت‌زا ديده بودند، فهرست طولاني‌تري تهيه كرده‌اند و با ذهن كاملاً باز و پذيراتري به سؤال محققين پاسخ داده‌اند.

با مثال‌هاي فوق روشن مي‌شود كه احساس‌هاي مثبت، باعث مي‌شوند انتخاب‌ها، ايده‌ها و توجه ما گسترده‌تر گردند. خلاصه اين كه اثر كوتاه مدت احساس‌هاي مثبت اين است كه تفكر ما را خلاق‌، يكپارچه‌، انعطاف‌پذير و نسبت به اطلاعات جديد پذيراتر مي‌كنند. اما آيا اين احساس‌ها، فقط همين اثر كوتاه مدت را دارند؟

اثر بلند مدت احساس‌هاي مثبت

برخلاف احساس‌هاي منفي كه به طور مقطعي ما را در موقعيت‌هاي خطرناك ياري مي‌كنند، احساس‌هاي مثبت علاوه بر اثرات كوتاه مدت خود، اثرات بلند مدتي نيز در زندگي فرد دارند. اين احساس‌ها با گسترده‌تر كردن حوزه تمايلات و بازتر كردن فكر ما، منجر به ايجاد مهارت‌ها، توانايي‌ها و ايده‌هاي جديدي مي‌شوند كه به نوبه خود، سيري صعودي به سوي رشد فردي و شكوفايي و سازش بهتر با محيط را باعث مي‌شوند.

براي مثال احساس شادي را در نظر بگيريد. اين احساس در كودك ميل به بازي كردن ايجاد مي‌كند. بازي براي كودكان انگيزه‌هاي كوتاه‌مدت و لذت‌جويانه دارد، اما در عين‌حال منجر به نتايج بلندمدت بسياري نيز مي‌شود؛ فعاليت فيزيكي در حين بازي فايده‌هاي زيادي براي سلامت جسمي كودك دارد. كودك مي‌تواند از آنچه كه در حين بازي ياد مي‌گيرد، براي حل مشكلات خود در آينده استفاده كند؛ رفاقت و صميميتي كه در بازي ايجاد مي‌شود، پيوند اجتماعي كودك با ديگران را قوت مي‌بخشد؛ و دوستاني كه او در هنگام بازي مي‌يابد، در آينده او را به لحاظ احساسي حمايت خواهند كرد. گرچه احساس شادي يك احساس گذرا بوده است، اما چنانچه گفته شد نتايج بلند مدت بسياري را به دنبال دارد و در مسير رشد كودك نقش بسيار مهمي ايفا مي‌كند.

به عنوان مثالي ديگر احساس رضايت‌مندي را در نظر بگيريد. اين احساس منجر به كشف راه‌هايي جديد براي مثبت نگريستن به خود و جهان اطرافمان مي‌شود، و اين بينش‌هاي جديد، ما را در گذران موفق‌تر زندگي‌مان ياري خواهد داد.

ديديم كه از طريق ايجاد احساس‌هاي مثبت، مي‌توان تغييرات بلند مدتي به‌‌ وجود آورد، مثلاً فرد داناتر و انعطاف‌پذيرتر مي‌شود، روابط او با ديگران بهبود مي‌يابد و حتي سلامت جسمي او نيز ارتقا پيدا مي‌كند، و اين فرايند صعودي در نهايت به سعادتمندي و سازگاري بهتر با محيط منتهي مي‌شود. در حاليكه احساس‌هاي منفي و بي‌حوصلگي به همراه تفكر منفي‌نگر و محدود، ما را در يك سير نزولي به سوي افسردگي سوق مي‌دهد.

چگونه احساس مثبت بيشتري ايجاد كنيم؟

در پاسخ به اين سوال به بيان چند نكته اكتفا مي‌كنيم:

· اول اين كه داشتن احساس مثبت صرفاً متكي به جهان خارج و اتفاقات عيني اطرافمان نيست. اين ما هستيم كه تا حد زيادي، با معاني‌اي كه به حوادث اطرافمان مي‌دهيم آنها را شادي‌بخش يا غم‌آفرين مي‌كنيم. مسلماً تغيير الگوهاي ذهني مخرب مانند منفي‌نگري، باعث مي‌شود جهان و افراد دور و برمان را خوشايندتر بيابيم.

· دوم اين كه مي‌توان از تحقيقات نوين بر روي احساس‌ها چنين نتيجه گرفت كه يك راه عمومي و همگاني مطمئن براي ايجاد احساس مثبت در همه انسان‌ها وجود ندارد. هر فردي ممكن است احتياج به يك برنامه شخصي براي ايجاد احساس مثبت بيشتر در خود داشته باشد.

· و نكته آخر اين كه انجام كارهاي اخلاقي و خوب باعث ايجاد احساس مثبت در فرد مي‌شود. از طرفي احساس مثبت هم باعث مي‌شود ما بيشتر كارهاي اخلاقي انجام دهيم. تحقيقات ثابت كرده‌اند كساني كه شادترند، به ديگران بيشتر كمك مي‌كنند.

Borna66
06-13-2009, 01:53 PM
چهره خواني
چهره خواني چيست؟

بشر در طول قرون متمادي سعي نموده تا با پيوند زدن خصـيصـه هـاي صـورت افـراد بـه ويژگيهاي شخصيتي، متوجه افكار و درون ديگران شود. با گـذشـت سـالها علم چهره شناسي نيز گسترش يافته و به شاخه هاي مختلف تـقسـيم شـده است. بـراي مثـال "متوپوسكپي" علم پي بردن به سيرت و درون آدمي از روي خطوط روي پيشاني است.

"فرنولوژي" علم جمجمه خواني و مطالعه طرز تشكيل جمجمه ميباشد كه به بنا نهادن شخصيت و اميال ذاتي و رواني افراد كمك مي كند.

"فيزيـوگـنومي" يا عـلم چـهره شـنـاسي، موضوعي است كه ما به آن خواهيم پرداخت. اين علم به ما مي آموزد كه چگونه از روي چهره افراد پي به شخصيت آنها ببريم.

امروزه دانشمندان به چنين علومـي، "شـبـه علـوم" اطـلاق كرده و بـهاي زيـادي بــه آن نمي دهند و هـمانند عـلومي مانـنـد "طالع بـيني" به آنها مي نگرند: اثبات نشده ولي بيضرر. با اين وجود هنوز بسياري از مردم چهره خواني را راهي مطمئن براي قضاوت در مورد افراد مي دانند. چيزي كه اهميت دارد اين اسـت كـه چـهره را بصورت كامل و دقيق مورد تجزيه و تحليل قرار داده و تا رسيدن به همه حقايق از قضاوتهـاي شـتابزده اجتناب كنيم.

اكنون گذري مي كنيم بر نكات بنيادين چهره خواني و چگونگي تشخص شخصيت افراد:

شكل صورت

دراز و كشيده: افرادي كه داراي چنين صورتي هستند عموما" داراي صـبر و تحمل زياد بوده و توانايي حل مشكلات در آنها بيشتر است. جـذابـيـت و خوش تركيب بودن افراد با چنين صورتي نشانگر اين است كه آنها معمولا كارهاي خـود را نـيـمـه تمام رها نكرده و عادت به انجام امور بطور تمام و كمال دارند. گرد: اين شكل دلالت بر اميدواري زنده دلي و انرژي دارد. اينگونه افراد مي تـوانند اتاقي دلگير و ساكت را به بمبي از خنده و شادي تبديل كنند. پهن: اينگونه اشخاص بردبار و مهربان و معمولا افراد روشنفكري مي باشند. مربعي: طرفدار استقلال فردي و فردگرايي، سختـكوشـي بـراي دسـتـيـابي بـه آرزوها، زيركي و فعال بودن از ويژگيهاي اين افراد محسوب مي شود.

پيشاني

صاف: كسانيكه كه داراي خطوط در پيشاني نيستـنـد، افـرادي انديشمند و هميشه در حال تفكر مي باشند و در تصميم گيريها سريع و منطقي عمل مي نمايند. چروكيده: وجود خطوط در سطح پيشاني نشان مي دهد كه ايـنـگونه افراد به سرعت هيجان زده و احساساتي شده و سريع آشفته و پريشان حال مي گردند.

منبع: مردمان

Borna66
06-13-2009, 01:53 PM
چشم

رمانها، داستانها و اشعار بسيار زيادي در مورد چشم و ارتباط آن با خصوصيات روحي و رواني انسان نوشته شده است. چشمها هيچگاه دروغ نمي گويند؛آنها بيانگر احساس دروني و واقعي ما مي باشند.

اضطراب: اگر مابين عنبيه و پـلك پـاييني هـر دو چشم مـقداري سفيدي وجود داشت، آن شخص انساني مضطرب و نگران است.

تندخويي: اگر بالاي عنبـيه بخشي سفيد رنگ وجود داشت، علاوه بر استرس نشانگر تندخويي و پرخاشگري در فرد است.

روان پريشي: چنـانچه دور تا دور عنبيه را سفيدي فرا گرفته باشد، نشانگر عدم تعادل و پايداري روح و روان فرد خواهد بود.

شادي: وجـود خـطوط كـوچـك در خـارج از چـشمها حاكي از خنده رويي و شادبودن فرد مي باشد.

ابرو

صاف: صافي و مستقيمي ابروها نشانگر انديشه، تفكر و ايده گرايي فرد مي باشد. كماني: افرادي كه داراي ابروهاي خميده و كماني هسـتند از حـكايـتـها و داسـتـانـهـاي واقعي لذت مي برند. باريك: اينگونه افراد معمولا داراي اعتماد به نفس اندكي مي باشند بخصوص اگر ابـروي آنها بجز باريكي، بالا و گرد نيز باشد. پيوسته: پيوستگي ابروها نشانگر اين است كه فرد دائما" در حال تفكر و انديشـه بـوده و ايده هاي جالبي در سر دارد.

پلك

كوچك: اگر فاصـله بـين بالاي پلك و مژه كم باشد بيانگر اسـتقلال فرد مي باشد و اينكه آن فرد حتي ممكن است بصورت ارادي خودش را به ديگران نزديك نكند. بزرگ: بزرگ بودن پلك دلالت بر وابستگي شديد فرد به ديگران دارد.

بيني

كوچك: گفته مي شود اشـخاصي كه بـيـني كـوچـك دارنـد ذاتـا" افـرادي ضعيف و اغلب غيرقابل اتكا بوده و در تصميم هايشان استوار و ثابت قدم نمي باشند. بزرگ: بزرگي بيني نشانه ابتكار و عزم و اراده مي باشد. يك شـخصـيت قـوي كه اثرش را برجاي خواهد گذاشت. تيز: تيز بودن نوك بيني نشانگر اين است كه فرد خود را مقيد به رعـايـت آداب و رسـوم ندانسته و با اطرافيانش به راحتي برخورد مي كند. ايـنگونه افراد خـود را بـاور داشـتـه و بي باكانه و متهورانه خود را به ديگران نزديك مي كنند. عقابي: خودخواهي، دودلي و حساس بودن از جمله ويژگيهاي كساني است كه داراي چنين بيني مي باشند.

گوش

كوچك: كوچكي گوش نشانه تزلزل و احساس نا امنـي در افـراد اسـت هر چند اينگونه افراد مي دانند كه چه مي خواهد و معمولا" سخت كوش و كاركن هستند. بزرگ و دراز: اين قبيل افراد معمـولا انـعـطاف پـذيـر نـبـوده و به سـختي آرام و بي خيال ميشوند. پرمو: افرادي كه داراي گوشهايي پرمو هـستند مـعـمـولا وسـواسـي و نـكـته بين بوده و وقت زيادي را براي چيزهاي بي اهميت تلف مي كنند.

Borna66
06-13-2009, 02:04 PM
گونه

برجسته: برجسـتـگي گـونه نشـانگر قـدرت، انـرژي و اعـتماد بنفس است. كساني كه داراي گـونه بـرـسته مي باشند تمايل بيشتري براي پذيرفتن اشتباهات ديگران دارند.
گود: علاوه بر جذابيت و زيبايي دليلي بر خوش مشربي و سازگاري فرد مي باشد.

چانه و فك

فك چهارگوش: افـراد با فـك چـهار گـوش و مـربعي انـسانهاي تـسخير ناپذير و سركش مي باشند. آنها توانايي تبديل روياهايشان به واقعيت را دارند.
چانه هاي برآمده: اينگونه افراد، اشـخاصي خود ستـا بوده و تصـور ميكنند هيچ چيزي جز خود آنها اهميت ندارد و جز خودشان حرف كس ديگري را قبول نداشته و خود را عقل كل مي دانند.

لب

قلوه اي: لبهاي قلوه اي علاوه بر زيباتر نمودن صورت،نشانه بخشش و گشاده دستي مي باشد. معمولا اينگونه افراد تمايل دارند در مورد خودشان صحبت و گفتگو كنند.
نازك: نازك بودن لب بيانگر خويشتن گرايي ذاتي در اشخاص است.
لب بالايي نازك پاييني قلوه اي: نشانه اين است كه فردي متـقـاعد كنـنـده و مـجاب كننده مي باشد.



مطلب آخر

چهره خواني يك علم دقيق و ثابت شده نيست و حتي با گذراندن دروه هاي آموزشي دقيق و پيشرفته نيز نمي توان بطور قطع در مورد شخصيت و درون افراد صــحبت نمود. نتايج شما در سنجش شخصيت، بستگي به تعداد فاكتورهاي مورد تحليل قـرار گرفـته دارد ولي با بـياد داشتن نكات ذكر شده مي توانيد قبل از صحبت كردن با افراد تا حدي متوجه شخصيت آنها شويد.
http://pnu-club.com/images/statusicon/user_offline.gif http://pnu-club.com/images/buttons/report.gif (http://pnu-club.com/report.php?p=594084)

Borna66
06-13-2009, 02:08 PM
ایجاد نشاط در زندگی
1-به خود اجازه دهید تا شاد باشید .

انسان موجود خارق العاده ای است که قادر است در آن واحد بسیاری از هیجانات و احساسات را در ذهن خود تداعی و حس کند.

2- شادی و نشاط را در طبیعت پیدا کنید.

آن قدر در برنامه روزانه خود غرق نشوید که از زیبایی های دنیای اطراف غافل شوید. هر چیزی که دارای استعداد بالقوه باشد میتواند برای شما شادی آور باشد.

3- به دنبال عوامل اصلی ایجاد شادی و نشاط باشید.

منتظر نباشید تا شادی به دنبال شما بیایید بلکه شما به دنبال انجام کارهایی باشید که به زندگیتان نشاط هدف و معنا بدهد.

4-به هشدارهای درونی شادی بخش توجه کنید.
شادترین مردم کسانی هستند که راه خود را در زندگی پیدا کرده اند و راهکارهای لازم را برای رسیدن به هدفشان و کسب شرایط بهتر چه از نظر روحی و چه از نظر جسمی به دست آورده اند.

5- شادی را خلق کنید.
انجام کارهای خارج از منزل ، تنظیم مخارج خانواده و یا حتی پرداخت صورتحساب های منزل از جمله کارهایی هستند که به شما کمک می کنند تا قابلیت های خود را پیدا کنید و به حس خودباوری برسید.

6- ایجاد صداهای موزون و خوش آهنگ.
شوخ طبع باش، ترانه های روح بخش بخوان، از طریق صدا حس لذت و رضایت از زندگی را منتقل کن ، رضایت را با صدای بلند ابراز کن، سعی کن با دیگران بخندی اما یادت باشد هرگز به دیگران نخند.

7- شادیمان را تقسیم کنیم.
فرمول ساده دیگری که من آن را در زندگی دنبال می کنم این است که همیشه سعی می کنم شخص مقابلم را خوشحال کنم. امتحان کنید خواهید دید که چه احساس خوبی به شما دست خواهد داد.

8- از فرط شادی به هوا بپرید.
اگر شما فرد پر ذوق و شوقی باشید افرادی هم که با شما در تماسند تمایل پیدا می کنند تا در این شادی شریک شوند یعنی از شما انرژی مثبت بگیرند.

9- اگر شادی را در میدان دید خود پیدا نمی کنید پس چشم انداز را تغییر دهید.
چشم های خود را به چیزی بدوزید که به شما انرژی مثبت می دهد ، در غیر این صورت میدان دید خود را تغییر دهید. گاهی لازم است که حوزه دید خود را گسترش دهید ، کنار مشکلات بایستید و روی آن تمرکز داشته باشید و در حین تمرکز ، با فکر کردن بر روی مسائلی که به شما انرژی مثبت می دهد بر مشکل غلبه کنید.
10- پیش به سوی پیروزی
باید در پی دستیابی به یک برنامه ترغیب کننده و جدید در کارتان باشید از مسیرهای مختلف به منزل بروید ، با همسایه های جدید آشنا شوید. زبان جدید یاد بگیرید. با کسی دوست شوید که فکرش با شما متفاوت است. راه ها محدود نیستند اگر بخواهید می توانید از مسیرهای دیگری نیز وارد شوید.

11- با نشاط از خواب برخیزید.
به محض اینکه صبح از خواب بیدار می شوید به اولین چیزی که میتواند شما را خوشحال کند فکر کنید و لبخند بزنید. به یک فضای سبز بروید ، ورزش کنید به آوای پرندگان گوش کنید بدین ترتیب شما می توانید مقاومت بدن را در مقابل استرس ها بالا ببرید و سیستم ایمنی بدنتان را نیز تقویت کنید و در ضمن شادی را به زندگی بیاورید.

12- به دنبال داشتن برنامه ای مفرح باشید.
حداقل هر سه هفته یک بار یک برنامه تفریحی در تقویمتان ثبت کنید شما می توانید در انتظار شادی بودن را تجربه کنید.

Borna66
06-13-2009, 02:08 PM
قدرت تفکر مثبت
نکته اصلی: آنچه که فکر میکنی, هستی. آنچه که میخواهی, احساس میکنی.


چرا مثبت اندیشی؟

تمام احساسات, باورها و دانسته های ما بر اساس تفکرات درونیمان میباشند, هر دو ضمیر هوشیار و نیمه هوشیار. کنترل در دست ماست چه بدانیم چه ندانیم. ما میتوانیم مثبت باشیم یا منفی, مشتاق یا گرفته, تاثیرگذار یا تاثیر پذیر.

بزرگترین تفاوت بین افراد گرایش و نوع نگرش آنها میباشد. برای برخی, یادگیری لذت بخش و جذاب است. برای دیگران, یادگیری سخت و خسته کننده. برای بسیاری, یاد گیری فقط خوب است, چیزیست که برای انجام کار به آن نیاز است.

بلند پرواز باشید و تمام تلاش خود را انجام دهید


نگرشهای اکنون ما عادتهایی هستند که از بازخورد والدین, دوستان, جامعه و خویشتن ساخته شده اند و تصور ما از خود و جهان را شکل میدهند.

این نگرشها توسط گفتگوی درونی (ضمیر هوشیار و نیمه هوشیار) که ما دائما با خود داریم ادامه میابد.

اولین قدم در تغییر نگرشهایمان, تغییر گفتگوهای درونیمان میباشد.


جه بایدبگوییم؟

یکی از خط مشی ها 3 C’s نام دارد: الزام (commitment) , کنترل (control) و مبارزه طلبی (challenge) .


الزام (commitment) :

در خود یک تعهد مثبت نسبت به یادگیری, کار, خانواده, دوستان, طبیعت و عوامل ارزشمند دیگر ایجاد کنید. خود و دیگران را تحسین کنید. رویای موفقیت را ببینید. مشتاق باشید.


کنترل (control) :

ذهن خود را بر چیزهای مهم متمرکز کنید. برای چیزهایی که فکر میکنید و کارهایی که انجام میدهید هدف تنظیم کنید و اولویت بندی نمایید. پرداختن به اعمالتان را تصویرسازی کنید. یک استراتژی برای رویارویی با مسائل ایجاد نمایید. ریلکس بودن را بیاموزید. از موفقیت لذت ببرید. با خودتان صادق باشید.


مبارزه طلبی (challenge) :


با جرأت باشید. هر روز تغییر و پیشرفت کنید. نهایت تلاش خود را انجام دهید و به گذشته نگاه نکنید. به یاد گیری و تغییر به عنوان فرصتهای مناسب نگاه کنید. چیزهای جدید را امتحان کنید. انتخابهای مختلف را بررسی کنید. با افراد جدید ملاقات کنید. سؤالات زیادی بپرسید. پیگیر سلامت روحی و جسمی خود باشید. خوش بین باشید. مطالعات نشان میدهد افراد دارای این منشها, برندگان شرایط خوب و نجات یافتگان شرایط سخت هستند.

تحقیقات نشان میدهد:
"... افرادیکه آگاهانه گفتگوهای درونی و فرضیات خود را اصلاح میکنند پیشرفت تقریبا سریعی در کاراییشان مشاهده شده. انرژی آنها افزایش میابد و اوضاع برای آنها بهتر به نظر میرسد..."

الزام, کنترل و مبارزه طلبی در ساختن احترام بخود و افزایش تفکر مثبت کمک میکند. در اینجا چند پیشنهاد دیگر آورده شده:


7 پیشنهاد برای ساختن نگرشهای مثبت

در هر گروه و رده ای به دنبال افراد مثبت برای همدم شدن و پیوستن باشید.
در هر سخنرانی و خطابه ای به دنبال یک ایده جالب جدیدتر باشید.
در هر فصلی از کتاب یک مفهوم جدیدتر که برایتان مهم است پیدا کنید.
به هر دوستی, یک ایده جدیدی را که به تازگی آموخته اید توضیح دهید.
از هر معلمی, سؤال بپرسید.
یک لیست از اهداف, تفکرات مثبت و کارها همراه خود داشته باشید.
به یاد داشته باشید, آنچه که فکر میکنید, هستید, آنچه که میخواهید, احساس میکنید.

Borna66
06-13-2009, 02:09 PM
حالت هاي روحي خود آگاه شويد!
حالت هاي روحي خود شما مي توانند فوق العاده فريبنده باشند. اين حالت ها مي توانند شما را بفريبند و احتمالاً هم مي فريبند و وادار مي كنند باور كنيد كه زندگي تان بسيار بدتر از آني است كه واقعاً هست.

وقتي كه در حالت روحي خوب هستيد زندگي عالي به نظر مي رسد. شما داراي چشم اندازي به آينده ، عقل سليم و خرد هستيد. در حالت هاي روحي خوب ، كارها خيلي سخت به نظر نمي آيند، مشكلات كمتر دشوار مي نمايند و حل آنها آسانتر به نظر مي رسد. وقتي كه در حالت هاي روحي خوب هستيد به نظر مي آيد روابط جريان دارند و ارتباط آسان است؛ اگر مورد انتقاد قرار گيريد، راحت آن را مي پذيريد.

به عكس، اگر در حالت روحي بدي باشيد، زندگي به طور غير قابل تحمل جدي و مشكل به نظر مي رسد. به آينده چشم انداز چنداني نداريد. همه چيز را شخصي مي انگاريد و اغلب رفتار اطرافيان خود را غلط تعبير مي كنيد.

مشكل اينجاست:
مردم درنمي يابند كه حالت هاي روحي آنها هميشه در تكاپو است؛ بلكه فكر مي كنند كه زندگي شان ناگهان همين ديروز يا حتي يك ساعت گذشته بدتر شده است. بنابراين، كسي كه صبح در حالت روحي خوب است امكان دارد زن ، كار و اتومبيل خود را دوست بدارد. اين شخص احتمالاً درباره آينده خود خوشبين است و درباره گذشته خود شكرگزار است. اما در اواخر روز، اگر حالت او بد باشد، ادعا مي كند از كار خود نفرت دارد، فكر مي كند كه همسرش اسباب زحمت است، تصور مي كند كه اتومبيلش قراضه است و معتقد است كه در حرفه خود به جاي نخواهد رسيد. اگر هنگامي كه او در حالت روحي پايين است از وي درباره دوران كودكي اش بپرسيد، احتمالاً پدر و مادر خود را به خاطر گرفتاري فعلي خود سرزنش خواهد كرد.

ممكن است چنين تضادهاي سريع و شديد ، احمقانه و حتي مسخره به نظر بيايند- اما ما همه اين طور هستيم. در حالت هاي روحي پايين ، چشم انداز خود را از دست مي دهيم و همه چيز فوري به نظر مي رسد. ما به كلي فراموش مي كنيم كه وقتي در حالت روحي خوبي هستيم همه چيز خيلي بهتر به نظر مي آيد. ما همه شرايط يكساني را تجربه مي كنيم- با چه كسي ازدواج كرده ايم، جايي كه كار مي كنيم، اتومبيلي كه آن را مي رانيم ، پتانسيل خود، دوران كودكي خود- كه بسته به حالت روحي مان كاملاً متفاوت هستند! وقتي كه روحيه مان پايين است، به جاي آن كه حالت خود را سرزنش كنيم، ميل داريم تصور كنيم كه كل زندگي مان اشتباه است. تقريباً مثل اين است كه واقعاً باور مي كنيم كه زندگي مان ظرف يكي دو ساعت گذشته از هم پاشيده شده است.

حقيقت آن است كه زندگي تقريباً هيچ گاه به آن بدي نيست كه هنگام داشتن روحيه پايين به نظر مي رسد. اگر متقاعد شديد كه به جاي آن كه در فشار روحي بدي بمانيد زندگي را واقع بينانه ببينيد ، آنگاه مي آموزيد كه داوري خود را زير سوال ببريد. به خودتان يادآوري كنيد " البته كه من احساس حالت تدافعي [ يا عصبانيت، سرخوردگي ، فشار روحي، افسردگي] مي كنم؛ من در حالت روحي بدي هستم. هميشه وقتي كه روحيه ام پايين است احساس منفي دارم." وقتي كه در حالت روحي بدي هستيد، ياد بگيريد كه آن را به سادگي دفع كنيد: حالت روحي بد ، يك وضعيت اجتناب ناپذير انساني است كه اگر به آن كاري نداشته باشيد با گذشت زمان دفع خواهد شد. در حالت روحي پايين زندگي تان را تجزيه و تحليل نكنيد. اين كار خودكشي عاطفي است. اگر واقعاً داراي مشكلي هستيد ، اين مشكل حتي وقتي كه حالت دماغي شما بهبود مي يابد باز هم وجود خواهد داشت. راه كار آن است كه در حالت هاي روحي خوب خود خرسند و در حالت هاي روحي بد ، خود متين باشيم- اين حالت ها را خيلي جدي نگيريم.

بار ديگر كه به هر دليلي احساس كرديد روحيه تان پايين است به خودتان يادآوري كنيد كه "اين نيز بگذرد" و خواهد گذشت.

Borna66
06-13-2009, 02:09 PM
خستگي مفرط در كودكان احتمالا ريشه ژنتيك دارد



طبق يك مطالعه، خستگي مفرط در كودكان تنها يك نشانه افسردگي نيست و به نظر مي‌رسد كه خود يك بيماري موروثي باشد.

دكتر "تام اي. فاولر" از دانشگاه "كارديف" در "والس" و نويسنده ارشد اين مطالعه به سرويس بهداشتي رويترز در نيويورك گفت خستگي مفرط نامشخص را نمي‌توان صرفا شكل ديگري از افسردگي تصور كرد.

با توجه به اينكه افسردگي اغلب با خستگي همراه است و برعكس، فاولر و گروه وي براي بررسي تاثيرات محيط و وراثت بر روي هر دو اين بيماري، مطالعه‌اي بر روي دوقلوها انجام دادند.

مطالعه دوقلوها به محققان اجازه مي‌دهد تا تفاوت ميان تاثيرات محيط زيست و ژن‌ها را تشخيص دهند.

درحاليكه دوقلوهاي همسان محيطزيست و ژن‌هاي يكساني دارند، دوقلوهاي غيرهمسان يك محيط زيست دارند اما تنها از نيمي از ماده ژنتيك يكديگر برخوردارند.

بنابراين احتمال داشتن بيماري‌هاي يكسان بر اثر نفوذ شديد ژنتيكي در دوقلوهاي همسان بيشتر است.

محققان در اين مطالعه دو هزار و ‪ ۳۹۸‬جفت دوقلوي در سنين ‪ ۸‬تا ‪۱۷‬ سالگي را مورد مطالعه قرار دادند.

در اين مطالعه در صورتيكه خستگي دست كم در يكي از جنبه‌هاي مرتبط با مدرسه، فعاليت‌هاي تفريحي و يا ارتباط با خانواده و همسالان اختلال ايجاد مي‌كرد و اگر هر روز نياز به يكساعت استراحت در روز داشت، مفرط يا مختل‌كننده در نظر گرفته مي‌شد.

اگر اين وضعيت كمتر از يك هفته ادامه داشت، در دسته "خستگي كوتاه مدت" و درصورتيكه بيش از يك ماه ادامه داشت در دسته "خستگي بلندمدت" قرار مي‌گرفت.

محققان دريافتند، درحاليكه نفوذ محيط بر خستگي كوتاه‌مدت قويتر از تاثير وراثتي نفوذ فاميلي بود اما به نظر مي‌رسيد كه هر دو خستگي كوتاه‌مدت و بلند مدت ريشه‌هاي ژنتيك داشتند.

همچنين محققان افزودند، تحقيقات نشان داده است خستگي مفرط هرچند در بسياري موارد با افسردگي همراه است، اما تاثيرات وراثتي و محيطي آن از الگوهاي مختلفي پيروي مي‌كند.

فاولر گفت: علت بروز خستگي مزمن در كودكان كه مي‌تواند به سندرم خستگي مزمن (‪ (CFS‬در بزرگسالان ارتباط داشته باشد، هنوز مشخص نشده است.

اين مطالعه در شماره سپتامبر ‪ ،۲۰۰۶‬مجله انگليسي "روانشناسي" (‪ (Psychiatry‬چاپ شده است.

Borna66
06-13-2009, 02:09 PM
شغل رویائی شما چیست؟
آيا هنوز به دنبال شغل رؤيايي خود هستيد. دوست داريد، صبحها با علاقه از خواب بيدار شويد، از اينكه دوباره روز شده است، خوشحال شويد و با انرژي كامل به محل كارتان برويد و پس از پشت سر گذاشتن يك روز كاري با رضايت كامل به خانه برگرديد. به نظر كه خوب مي رسد نه؟

ولي اين مطالب چقدر به واقعيت نزديك است؟ از همه مهمتر چقدر در مورد تمام مشاغلي كه در دنيا وجود دارد، اطلاع داريد؟ شغل رؤيايي شما چيست و چگونه مي توانيد آن را به دست آوريد؟

در حقيقت شغل رؤيايي، يك مورد كاملاً شخصي است. تنها خود شما مي توانيد بفهميد كه چه كاري براي شما خوب است، چه كاري را مي توانيد با كمال علاقه انجام دهيد و در كدام بخش، توانايي انجام كار را داريد. بايد نگاهي همه جانبه به شغل مورد نظرتان داشته باشيد و تمام جوانب آن را بسنجيد.

اكنون در اينجا چند نمونه ذكر مي شود:
- حوزه فعاليت
- حوزه علاقه ( نوع كار، شاخه هاي آن و ... )
- ميزان مسئوليت ( فعاليت وابسته به بورس، كاملاً مستقل و ... )
- نقش ( ارتباط با بيرون يا محدود به خود شركت، نقش هدايتي، با يا بدون مسئوليت شخصي و ... )
- ملزومات كاري ( محيط كار، همكاران ، رئيس و ... )
- زمان انجام كار و شرايط كاري ( كار در آخر هفته، سفر و ... )
- واقعيت بخشيدن به خود و پيشرفت شخصي

خودتان را از طريق اين موارد به تحرك وا داريد و افكار، انتظارات و علائق خود را بنويسيد. اگر به طور خودكار نمي توانيد با كلمات كليدي شروع كنيد، پس از خود بپرسيد:

- يك روز كاري ايده آل به نظر من چگونه است؟ ( از زمان كار، ابتدا چه مي كنم، پشت ميز مي نشينم يا در طبيعت به كار مي پردازم؟ چه وظايفي بر عهده من گذاشته شده است؟ همكاران من چگونه هستند؟ تا حد امكان و با تمام جزئيات شرح دهيد كه ايده آل براي شما چيست؟ )

- چشم انداز من از آينده چيست؟ مستقل كار كنم؟ يك بخش را هدايت كنم؟ به خارج از كشور سفر كنم؟ و ...
- از عهده چه فعاليتهايي به نحو احسن بر مي آيم؟ چه كاري را دوست دارم؟ چه كاري مناسب من است؟ نقاط قوت من در كجا است

( تخصصی و فردی )
گاهي انسان نمي داند كه چه مي خواهد. اما كاملاً مطمئن است كه چه چيزي را نمي خواهد. اين نكته، بسيار سودمند است. زيرا به شخص كمك مي كند تا حوزه كاري خود را محدودتر كند.

بهترين راه اين است كه شخص برگه هايي را بردارد و سؤالاتي را روي آنها بنويسد و سپس دو امكان براي خود در نظر بگيرد: يكي " من مي خواهم " و ديگري " من نمي خواهم " به اين نحو به سؤالات پاسخ دهيد. سعي نماييد كه سؤالات، كاملاً جزئي باشد. انجام اين كار بسيار خوشايند است و افكار انسان را پخته تر و منظم تر مي سازد. نكته مهم اين است كه هيچ نكته اي نبايد حذف شود، زيرا باعث غير واقعي شدن كار مي شود. تمام شرايط خود را مشخص كنيد. هر ايده اي سهم خودش را دارد. بررسي واقعي در آخر كار، امكان پذير است. وقتي كه فهرست آرزوها و علائق خود را تنظيم كرديد، در نهايت يا با مقدار زيادي از آرزوهاي فردي خويش روبرو مي شويد يا اينكه اين كار افكار شما را به سوي يك شغل معين سوق مي دهد.
بنابراين از رؤياهاي دست نيافتني و غير واقعي بپرهيزيد تا كار شما نتيجه بخش باشد.

Borna66
06-13-2009, 02:10 PM
مبارزه با غر زدن
طوفان مشکلات
اگر زبان همسر شما سریعتر از طوفان می غرد، انگاه شما دارای یک مشکل اساسی هستید: عدم توانایی در برقراری ارتباط با او.
ممکن است از خودتان بپرسید: "این آدم داره در مورد کدوم مشکل ارتباطی صحبت می کنه؟" من فکر می کنم مشکل شما وجود ارتباط بیش از اندازه است، شاید اگر مقداری آنرا کمتر کنید همه چیز درست شود.
در ابتدا، بهترین نظری که به ذهنتان می سرد همین مورد است، اما اگر دقیق تر به مطلب نگاه کنید متوجه می شوید که مشکل شما چیزی جز ارتباط بیش از اندازه نیست. شاید شما دو نفر بیش از اندازه با یکدیگر صحبت کنید، اما زیاد حرف زدن نشان از آن نیست که مشکلات را از راه درست پیگیری می کنید و بهتر است از خودتان بپرسید که آیا اصلا در مورد مشکل مورد نظر بحث می کنید یا خیر.
حقایق را بپذیرید
99% از مشکلات زناشویی از قبیل خیانت، افسردگی، بدرفتاری، آزار و اذیت، و نق زدن به دلیل عدم توانایی در برقراری ارتباط ایجاد می شود.
آخر بعد از همه این حرف ها، خانم ها هر چند وقت یکبار از خودشان سوال می کنند که "چرا اون نباید از صحبت کردن با من لذت ببره؟" و یا اینکه آقایون از خود سوال می کنند "فکر می کنم که همسرم چندان مجذوب نیست." پاسخ به چنین سوالاتی می تواند تمام مشکلات را حل کند اما مشکل اینجاست که ما توانایی سوال پرسیدن (برقراری ارتباط) را نداریم و شاید نمی دانیم که چگونه باید از راه درست وارد شد.
حقیقت اینجاست که اگر خانم شما غر می زند به این دلیل است که قصد دارد چیزی را به شما بگوید اما شما گوش شنیدن آنرا ندارید. به همین خاطر به این کار ادامه میدهد تا شما بالاخره به حرف او گوش کنید. البته تمام تقصیرها هم به گردن شما نیست شاید دلیل گوش ندادن شما این باشد که او از راه مناسب وارد نشده.
تنها چیزی که لازم دارید این است که کمی بیشتر بر روی مبحث ارتباط کار کنید تا مجددا خودتان را در دوران ماه عسل ببینید.
راه غلط
یک شب آقا تنها به این خاطر که مطمئن شود همسرش پشت در منتظر اوست، از سر کار خود دیر تر به خانه بر می گردد. قبل از این که این فرصت را پیدا کند که کفش هایش را در بیاورد، خانم از او اینچنین پذیرایی می کند:
خانم: تو واقعا ظالمی، چرا اینقدر دیر کردی؟ می خواستی باز هم از من دوری کنی؟ از دست من خسته شدی، نه؟
آقا: صداتو رو من بلند نکن، دوباره رفتیم سر خونه اولمون، به من میپری و بعد هم خیلی زود نتیجه گیری میکنی.
خانم: چرا تو می خواهی مثل یک حیوون با من رفتار می کنی؟ نمی تونستی زنگ بزنی بگی برای شام نمیای؟ تو واقعا بی کله هستی.
آقا: (در حالیکه دور می شود) دست از سرم بردار، خسته ام، می خواهم کمی استراحت کنم.
خانم: چرا تو مثل بچه ها رفتار می کنی؟ درسته! کار دیگه ای جز بیرون رفتن از اتاق که بلد نیستی! میدونی مشکلت چیه؟ انتقاد سازنده رو نمی تونی قبول کنی.
چه چیز اشتباه است؟
چیزی که خانم باید بگوید این است که "نمی تونی انتقاد ویران کننده را بپذیری" به خاطر اینکه حرف هایش کاملا مخرب هستند. به جای اینکه در مورد چیزی که واقعا احساس می کند با یک راه حل منطقی صحبت کند، او با بدنام کردن آقا، خصومت و خشونت خود را بیرون می ریزد. این امر باعث لطمه دیدن همسر می شود.
زمانی که طرف مقابل شما به حالت دفاعی فرو می رود، راه ارتباط مسدود می شود و سبب می شود تا زوجین نتوانند مشکل خود را پی گیری نمایند. بنابراین چه اتفاقی روی می دهد؟ هیچ کس گوش نمی دهد، خانم همان حرف های قدیمی را پیش میکشد و آقا هم تصور می کند که همسرش یک فرد غرغروست. اما اتفاقی که می افتد این است که در این حالت هیچ کس به دیگری توجه نمی کند.
ذهنیت خود را سامان بخشید
پیش از صحبت کردن باید به دقت فکر کنید. چیزی که این خانم و آقا باید بدانند این است که در میان انها یک مشکل ارتباطی در حال رخ دادن است.
زمانیکه به این ادراک دست پیدا کنند، در این زمان با استفاده از تکنیکی که من در زیر به شما معرفی می کنم می توانید کلیه مشکلات حل نشدنی خود را حل و فصل کنید.
تقصیر تو نیست، مشکل از من است
زمانی که می خواهید مشکلی را حل کنید، باید بدانید که پیش از هر چیز چگونه میتوانید آنرا به درستی انتقال دهید تا طرف مقابل آنرا به درستی درک کند و راه بحث منطقی را باز بگذارد.
در مثال بالا خانم به جای اینکه کاری کند که آقا به حالت تدافعی فرو رود و یکدفعه به سمت او حمله ور شود باید با احترام با او صحبت کند. به جای آنکه همیشه بگویید "تو" از ضمیر "من" هم استفاده کنید و يا بگویید "من، خودم."
اجازه دهید به جملات "تو" یی که خانم در مثال بالا در مقابل آقا استفاده کرده نگاه کوتاهی بیندازیم:
تو واقعا ظالمی
چرا تو با من مثل یک حیوان برخورد می کنی؟
تو مثل یک بچه رفتار می کنی
خیلی راحت هر کسی متوجه می شود که چرا استفاده از جمله های با مظمون "تو" به طرف مقابل به راحتی آسیب می رساند. همانطور که دیدید به محض اینکه خانم از این کلمات استفاده می کند آقا در مقابل او جبهه گیری کرده و به سخنان او گوش نمیدهد.
با استفاده از جملات شامل "تو" شما فرد مقابل را بیرحمانه قضاوت می کنید. اگر از "من" استفاده کنید دیگر نمی توان گفت که شما دیگران را بدون هیچ عذر و بهانه ای در ترازوی قضاوت قرار داده اید.
سیستم "من، خودم"
چرا زبان "من، خودم" اینقدر موثر است؟ به این دلیل که مزایای متعددی هم برای گوینده و هم برای شنونده دارد: آزار و اذیت را از بین می برد، صداقت را زیاد می کند، تنها بر اساس اطلاعات صحیح استنتاج صورت می گیرد، و هر دو طرف دقت بیشتری بر روی گفته های خود کرده و بیشتر سعی می کنند بیندیشند.
خوب، بدون هیچ گونه اتلاف وقتی اجازه دهید تا در مورد سیستم "من، خودم" بیشتر بدانیم، این روش به شما کمک می کند تا بتوانید مکالمه منطقی با همسر خود داشته و هیچ گونه جروبحثی هم نداشته باشید.
این روش دارای 4 بخش می باشد. رفتار شما را شرح می دهد، تعبیر طرف مقابل از رفتار شما را بیان می کند، احساسات و در آخر نتایجی را که از رفتارهای شما میگیرد را برایتان روشن می کند.
در این قسمت می بینید که خانم برای اینکه آقا را وادار به گوش دادن به حرف هایش کند باید چه چیزی می گفت:
خانم: عزیزم تو در تمام طول این هفته بدون این که حتی با من کوچکترین تماسی برقرار کنی دیر به خانه آمدی (رفتار) آیا می خواهی از من دور باشی؟ از کنار من بودن خسته شدی؟ یا اینکه با کس دیگری آشنا شده ای (تعبیر)؟
من، احساس می کنم از طرف تو خواسته نمی شوم و از این بابت اصلا خوشحال نیستم. من واقعا آزرده خاطر شده ام ( احساسات) اگر این رفتار ادامه پیدا کند، من دچار عصبانیت و نگرانی خواهم شد.( نتیجه گیری)
آقا: عزیزم، من خودم واقعا شرمنده هستم، هیچ وقت فکر نمی کردم همچین احساسی داشته باشی، من هیچ وقت قصد دوری کردن از تو را ندارم، من واقعا تو را تحسین می کنم و از تو ممنونم، من به دنبال هیچ کس بجز تو نخواهم رفت؛ عزیزم.
من کارهای زیادی دارم که مجبور می شوم بیشتر از محدوده زمان کاری در اداره بمانم و آنها را تکمیل کنم. من واقعا تحت فشار هستم. زمانی که به خانه می آیم، وقتی میخواهم که با خودم خلوت کنم. نمی خواهم تو همچین احساسی نسبت به من داشته باشی و قول می دم که از این به بعد حتی اگر چند دقیقه هم می بایست بیشتر در محل کار خود بمانم به تو حتما اطلاع دهم.
زمان مناسب
در مثال بالا می بینید که مشکل بین این زوج چقدر راحت حل شد. اما استفاده از لغات و کلمات مناسب در حین مکالمه تنها رمز پیروزی نیست.
گاهی اوقات حتی بهترین نمونه های جمله های "من، خودم" اگر در زمان مناسب و با لحن مناسب بیان نشوند تاثیر گذار نخواهند بود. اگر می خواهید از این بابت که فرد مقابل به حرف های شما گوش می دهد مطمئن شوید، باید چند لحظه پیش از شروع کردن به صحبت مکث کنید.
به عنوان مثال اگر خسته و کوفته از سر کار به خانه آمده بودید و همسرتان قصد صحبت کردن با شما را داشت، به این خاطر که وارد جو قضاوت کردن یکدیگر نشوید به او بگویید "عزیزم، من یک روز سخت کاری را پشت سر گذاشته ام، اگر اشکالی نداشته باشد اجازه بده تا ساعتی استراحت کنم و بعد با هم پیرامون این مطلب صحبت خواهیم کرد." خوشبختانه خانم شرایط شما را درک می کند، البته به آن شرط که شما نیز به قولتان عمل کنید.
به طور کلی آقایون تمایل چندانی به صحبت کردن ندارند. بنابراین اگر خانمتان خواست صحبت کند، باید در یک موقعیت و زمان مناسب این کار را انجام دهید. این مقاله را پرینت بگیرید و از همسرتان تقاضا کنید که آنرا مطالعه کند. دفعه آینده که خواستید تمرین روش "من، خودم" را بکنید، من، خودم، تضمین می کنم که می توانید به راحتی خود را از قضاوت های زنانه برحذر دارید.

Borna66
06-13-2009, 02:10 PM
چگونه روابط خود را بيمه كنيم؟
تا كنون از خود پرسيده ايد كه مهمترين عنصر در هر رابطه اي چه چيز ميباشد؟ پاسخ بسياري از افراد به اين پرسش عشق است. بله عشق يك موهبت است و بدون آن هيچ رابطه اي پايدار نخواهد ماند. اما عشق نيز به تنهايي و بدون پشتوانه "احترام" ناتوان و متزلزل خواهد بود. احترام متضمن و بيمه گر عشق است.

شايد لازم باشد براي درك بهتر اين مسئله رابطه (مانند ازدواج) را به يك بنا تشبيه كنيم. در اين منزل باشكوه پي و شالوده خانه را عشق، ستونهاي آن را دو فرد و مصالح ساختماني اتصال دهنده آن را احترام تشكيل ميدهند.

از عشق آغاز ميكنيم كه هيچ رابطه اي بي آن زماني فرو خواهد ريخت. اكنون به دو ستون اصلي اين خانه نگاهي مي اندازيم كه با آنكه جدا از يكديگر قرار گرفته اند اما همواره پيوسته به هم ميباشند. بنابراين در هيچ رابطه اي دو فرد نميبايست فرديت خود را از دست داده و با يكديگر "يكي شوند،" بلكه ميبايد در كنار يكديگر پشتيبان يكديگر باشند و يكتايي، فرديت، شخصيت، علايق و خواسته ها و آرزوهاي خويش را حفظ كنند. اما اين منزل دير يا زود در معرض عوامل محيطي قرار گرفته و طوفانها، گردبادها، زلزله ها، روزهاي آفتابي و باراني بسياري را به خود خواهد ديد. اينها همان تجارب زندگي هستند كه دو فرد در كنار هم با آنها مواجه خواهند گشت. لحظات تلخ و شيرين، اندوه و شادكامي. اكنون به مصالح ساختماني اين منزل ميرسيم. آيا بدون سيمان و بتون بنايي پابرجا خواند ماند؟ احترام مصالح پيوند دهنده اجزاء ساختمان است كه خانه را در برابر طوفانها، بادهاي ويرانگر، شدايد و تلخي هاي زندگي حفاظت ميكند. در واقع احترام بيمه ساختمان ميباشد.

ممكن است شريك زندگي تان شما را بسيار دوست داشته باشد اما آيا به شما احترام نيز ميگذارد؟ افراد دوست دارند محبوب باشند اما محترم بودن به مراتب ارزشمند تر از محبوب بودن است. تعريف احترام چنين است: به رسميت شناختن شايستگي، ارزشمندي، حقوق و مزاياي فرد به عنوان يك انسان. و يا احترام عبارت است از: ادب، مراعات، پذيرش و توجه. يك شريك ايده آل فردي است كه هم شما را دوست دارد و هم به موازات آن براي شما احترام قائل است. چگونه ميتوان نشانه هاي بي حرمتي را در يك رابطه شناسايي كرد؟ نشانه هاي بي احترامي به قرار زير ميباشد:

1- بي اعتبار كردن: جاي فرد پاسخ دادن، سخنان فرد را قطع كردن، بي اعتنايي كردن، تمسخر كردن، گوش ندادن به سخنان فرد و تحقير كردن.

2- ارعاب كردن: تهديد كردن، هراساندن، قلدري كردن و تشر زدن.

3- انتقاد كردن: عيبجويي، ملامت كردن، نفي كردن و غر زدن.

4- كنترل كردن: جلوگيري از تصميم گيري مستقل فرد، تحكم كردن، سلطه گري و تحميل عقايد، خواسته ها و نيازها.

5- قضاوت كردن:تعيين درستي و نادرستي اعمال فرد، برانگيختن احساس گناه و شرمساري در فرد.

6- بد نام كردن: تهمت و افترا زدند، رسوا كردن و افشا گري كردن.

7- فريب دادن:دروغ گفتن، گمراه كردن و حقه زدن.

8- خيانت كردن:صادق نبودن، وفادار نبودن.

9- توهين كردن: گستاخي كردن، ناسزا گويي، رنجاندن.

10- سوء رفتار كردن: از لحاظ كلامي، احساسي و فيزيكي. صدمه زدن به حس امنيت و فرديت شخص. كتك زدن، فرياد كشيدن و فحاشي كردن.

11- هر نوع تغيير در لحن صدا ، اشارات و تغيير در چهره كه پيام آن چنين است:"من مهمتر از تو هستم".

شريكي كه بي احترامي ميكند در واقع در صدد آنست كه با خرد كردن شخصيت فرد مقابل، خود را مهمتر و برتر جلوه دهد. اما غافل از آن كه با اين عمل شالوده خانه اي كه روزي با عشق بنا نهاده شده را سست و تخريب ميكند و آنكه سرانجام آوار آن بر سر خود وي نيز فرو خواهد ريخت.

شما همانگونه كه اجازه ميدهيد ديگران با شما رفتار كنند، ديگران با شما رفتار خواهند كرد. همه چيز وابسته به خود شماست هنگامي كه مورد بي احترامي قرار ميگيريد و سكوت ميكنيد در واقع در آن بي احترامي خودتان نيز سهيم هستيد.

در انتها به خاطر داشته باشيد كه منزل باشكوه شما (رابطه) در صورتي كه به حال خود رها گردد صرفنظر از آنكه در ابتدا تا چه اندازه استوار و مستحكم بنا گرديده باشد به مرور زمان از هم پاشيده و رو به خرابي و زوال پيش خواهد رفت بنابراين بياموزيد با تبادل عشق و احترام روزافزون تركهاي هر چند كوچك منزل خود را مرمت كرده و ان را استوار و پايدار نگه داريد.

"راستگويي و صداقت در ايجاد اعتماد در رابطه ضروريست. احترام محصول اعتماد و عشق محصول احترام است"

"هر رابطه اي منحصر بفرد است. و براي نتيجه بخش بودن آن بايد مقتضيات آن فراهم گردد. هيچ راه ميانبري وجود ندارد."

"زندگي كوتاه است. آن را هدر مشاجرات و جر و بحثهاي بي معني و بي اهميت نكنيد!"

Borna66
06-13-2009, 02:10 PM
بررسی نقش رنگ ها در زيبا کردن زندگی ( مطالب خواندنی )
تا به حال شده است براى اين كه احساس آرامش بيشترى كنيد خودتان را بين ملحفه هاى سبزرنگ بپيچانيد تا به خواب رويد؟
آيا برايتان پيش آمده هنگام انجام يك مصاحبه شغلى لباسى به رنگ قرمز بپوشيد و آن را عامل موفقيت خود بدانيد؟
آيا رنگهايى كه در لباس و دكوراسيون خانه شما به كار رفته اند مى توانند رفتار و سطح انرژى يا زندگى شما را بهبود بخشند؟ مى توانيد امتحان كنيد:


سبز ليمويى:
پوشيدن لباسى به اين رنگ يا استفاده از آن در تزيين و دكوراسيون منزل مى تواند توانايى منطقى و پيگير بودن شما را بيفزايد.
سبز ليمويى به شما اين امكان را مى دهد كه بفهميد براى پيشرفت بيشتر خود به چه چيزى نياز داريد.
سبز:
لباس يا دكوراسيون سبزرنگ كمك مى كند احساس نزديكى بيشترى با طبيعت داشته باشيد و نيز باعث مى شود به ديگران احساس راحتى و آرامش بيشترى ببخشيد.
استفاده از اين رنگ همانند يك خاك حاصلخيز باعث مى شود دنيايى پربار براى شما به وجود آيد.
طبيعت ذاتى اين رنگ كه نوعى توازن و تعادل در خود دارد، شما را تشويق مى كند به نجواى درون خود گوش دهيد و بفهميد براى اين كه شما و ديگران از احساس راحتى بيشترى برخوردار باشيد به چه چيزى نياز داريد.
سبز كله اردكى:
اين رنگ توانايى شما را در قدرت انتقال فكر افزايش مى دهد. همچنين باعث مى شود سياست بيشترى در زندگى تان داشته باشيد.
استفاده از اين رنگ كه نوعى آبى آميخته با سبز است به شما اين باور را القا مى كند كه مى توانيد با دست خود آينده اى دلخواه بسازيد.
آبى:
لباس و آرايش آبى رنگ، شما را بيشتر رويايى مى كند و الهامات شما را افزايش مى دهد. اين رنگ بسيار آرامش بخش بوده و باعث متمركز شدن افكارتان مى شود.
اثر آرامش بخش اين رنگ باعث مى شود برنامه ها و افكار مغشوش از ذهنتان خارج شوند و روياها و اهدافتان نظم و ترتيب بيشترى بگيرند.
نيلى:
رنگ لباس يا تزيينات و آرايشى كه به رنگ نيلى باشد مى تواند قدرت خطرپذيرى شما را افزايش دهد. نيلى اعتماد به نفس بيشترى به شما مى دهد تا به نقشه هايى كه در سر مى پرورانيد جامه عمل بپوشانيد.
استفاده از رنگ نيلى كه نوعى آبى آميخته با قرمز است، كمك مى كند آينده اى خوب و برنامه ريزى شده را براى خودتان ايجاد كنيد. اين رنگ به شما كمك مى كند دلواپسى هايتان را به كارهايى مثبت تبديل كنيد.
بنفش:
رنگ بنفش بر خيالپردازى شما مى افزايد و كمك مى كند احساس قدرت و اختيار بيشترى كنيد. اين رنگ همچنين سبب تقويت كردن عمق احساسات شما مى شود و شما را صاحب اراده اى مصمم تر مى كند و توانايى تان را در ارائه راهبردهاى جديد در زندگى افزايش مى دهد.
بنفش تيره:
اين رنگ اشتياق و خوشبينى شما را افزايش مى دهد. استفاده از اين رنگ به شما الهام مى كند بايد كارى جديد را آغاز كنيد.
اگر لباسى به اين رنگ بپوشيد يا در دكور منزلتان از اين رنگ بهره گيريد بد گمانى شما را كاهش مى دهد و فرصتهاى جديدى را براى شما مى گشايد.
قرمز:
لباس و آرايش قرمزرنگ شما را بيشتر اهل عمل مى كند و پرمايه و مبتكر مى سازد. استفاده از قرمز آتشين به شما علم و قدرت اين را مى دهد كه حرف دلتان را براحتى بزنيد و آنچه را دوست داريد به دنيا بگوييد.
نارنجى پررنگ:
استفاده از اين رنگ در لباس و دكور منزلتان كمك مى كند به شخصيت خود احترام بيشترى بگذاريد. نارنجى پررنگ شما را تشويق مى كند تا خودتان را قبول داشته باشيد و آنها را كه دوستشان داريد، تحسين كنيد.
نارنجى:
رنگ نارنجى به شما احساس شهامت و بيباكى مى دهد. اين رنگ كه گرمترين رنگ اتمسفر است نظم و ترتيبى را كه نياز داريد تا انتظارات غيرواقعى را از خود دور كنيد به شما مى بخشد.
طلايى:
استفاده از رنگ طلايى در لباس و آرايش يا وسايل منزل باعث مى شود احساسات و سرزندگى شما بيدار شود. استفاده از رنگ طلايى به شما نيرويى مى بخشد تا آن چيزى را كه باعث خرسندى و رضايت خاطرتان مى شود، پيدا كنيد.

زرد:
رنگ زرد باعث مى شود ذهنتان بيشتر باز شود. استفاده از رنگ زرد كه روشن ترين رنگ در طيف است ذهنى سيال تر و بازتر را براى شما خلق مى كند.
اين رنگ سبب مى شود نقطه نظرات ديگران را بهتر بفهميد و سياست بيشترى در زندگى خود اعمال كنيد.
سياه:
استفاده از اين رنگ باعث مى شود توانايى بيشترى در تمركز كردن داشته باشيد. استفاده از رنگ مشكى، يعنى غيبت نور، ناشناخته ها را به شما نشان مى دهد. در تاريكى، افكار شما باطنى و درونى شده و بهتر مى توانيد برروان و احساسات درست خود تمركز كنيد.
قهوه اى:
لباس قهوه اى رنگ يا اتاقى كه به اين رنگ تزيين شده باشد، آگاهى و هوشيارى شما را افزايش مى دهد. اين رنگ به شما كمك مى كند واقعيت هر موقعيتى را بهتر دريابيد و بدانيد چه چيزى براى شما بهترين خواهد بود.
سفيد:
لباس يا دكوراسيون سفيدرنگ قدرت تحليل شما را افزايش مى دهد. استفاده از رنگ سفيد كه اصل همه رنگهاست، به شما احساس آزادى و رهايى بيشترى مى بخشد.
اين رنگ هر موقعيت يا ارتباطى را كه باعث مى شود بتوانيد از حل مشكلاتتان برآييد براى شما روشن مى كند.

منبع: دانلود دات آي آر

Borna66
06-13-2009, 02:10 PM
وابستگی به اینترنت
کامپیوتر و اینترنت یکی از وسایل ارتباطی در عصر جدید است که توسط انسان بکار گرفته شده است. این وسیله باعث سرعت و دقت در کارها و گسترش ارتباطات شده است بگونه‌ای که کره زمین را تبدیل به دهکده جهانی کرده است. با وجود این ، نفوذ و گسترش آن باعث بروز مشکلاتی در جوامع شده است. از این مشکلات می‌توان به «کاهش روابط اجتماعی واقعی» و «وابستگی به اینترنت» اشاره کرد. این نوعی تناقض است که علیرغم استفاده از اینترنت در جهت برقراری «ارتباط فردی» این وسیله خود به «کاهش روابط» منجر می‌شود.

«نوع و کیفیت تعامل اجتماعی» که این وسیله ارتباطی فراهم می‌آورد، علت این تنافض است. اینترنت از اهمیت «مجاورت فیزیکی» (Physical Proximity) بوسیله بوجود آوردن شکل دیگری از شبکه‌های ارتباطی (ارتباط مجازی) کاسته و ارتباط بین فردی ضعیفی را بوجود می‌آورد. از طرف دیگر استفاده روز افزون از اینترنت منجر به شکل گیری و گستر شنوع دیگری از «وابستگی و اعتیاد» (Dependency and Addiction) شده است «وابستگی به اینترنت» به دلیل آنکه همانند اعتیاد به مواد مخدر «علائم ترک و مصرف» را دارا می‌باشد، منجر به طبقه بندی آن به عنوان یک اختلال شده است.

تاریخچه
ظهور این «اعتیاد» به عنوان یک اختلال جداگانه اولین بار در سال«1995» توسط «ایوان گلدبرگ» ، (Ivan.goldberg) مطرح شد و در سال «1996» توسط «یانگ» ، (Young) توسعه یافت. از آن پس مراکز درمانی در سراسر آمریکا بوجود آمد و حتی در دادگاه و سیستم قانونی این کشور وابستگی به اینترنت به عنوان یک «اختلال روانی» واقعی پذیرفته شد.

ویژگیهای بالینی وابستگی به اینترنت
«وابستگی به اینترنت» را «اعتیاد مدرن» (Modern Addiction) نامگذاری کرده‌اند در واقع وابستگی به اینترنت یک وابستگی واقعی همانند اعتیاد به مواد مخدر و وابستگیهای دیگر است. اگر چه این نوع وابستگی مشکلات جسمی «اعتیادهای شیمیایی» را ندارد اما مشکلات اجتماعی ناشی از آن همانند اعتیادهای دیگر است.

«از دست داد کنترل برروی رفتار ، علائم ناخوشایند ناشی از ترک ، عطش ولع زیاد برای کار با اینترنت ، گوشه گیری اجتماعی و افت تحصیلی و شغلی» برخی از پیامدهای وابستگی به اینترنت هستنند. خصوصیات دیگری نیز برای افراد وابسته به اینترنت ذکر شده است؛ مانند: «استفاده از اینترنت برای فرار از مشکلات یا رفع احساس درماندگی ، گناه ، اضطراب و افسردگی ، دروغ گفتن مکرر به اعضای خانواده و دوستان برای پنهان کردن میزان درگیری با اینترنت».

تشخیص وابستگی به اینترنت
انجمن روانپزشکی آمریکا (A.P.A) معیارهای زیر را برای تشخیص اعتیاد به اینترنت پیشنهاد کرده است.



یک الگوی استفاده که موجب اختلال در عملکردها یا حالت ناخوشایند درونی در طول یک دوره دوازده ماهه شده ، فرد حداقل باید سه معیار از معیارهای هفتگانه زیر را داشته باشد:



بروز علائم تحمل: که به یکی از صورتهای زیر مشاهده می‌شود:


نیاز به افزایش ساعات کار با اینترنت به منظور حفظ رضایتمندی.
کاهش قابل ملاحظه اثر ، علیرغم استفاده مداوم در یک محدوده زمانی معیین


بروز علائم ترک: که به صورت دو علامت یا بیشتر از علائم زیر مشاهده می‌شود و در طول چند روز یا یک ماه پس از قطع ارتباط با اینترنت بروز می‌کند.


بی قراری ذهنی و بدنی
اضطراب
افکار وسواسی در مورد اینکه در اینترنت چه می‌گذرد.
داشتن خیالپردازی و رویا در مورد اینترنت.
حرکات ارادی و غیرارادی انگشتان دست برای تایپ کردن.


زمان استفاده از اینترنت بیشتر از مدت زمانی است که فرد از ابتدا قصد داشت.
تمایل مداوم یا کوشش نافرجام برای کنترل رفتار.
صرف وقت قابل ملاحظه برای امور مرتبط با اینترنت (خریدن کتابهای مربوطه ، کوشش برای بدست آوردن آدرسهای جدید و …).
کاهش فعالیت اجتماعی ، شغلی و تفریحی در اثر استفاده از اینترنت.
تداوم استفاده از اینترنت ، با وجود آگاهی از آثار منفی آن.



علت شناسی وابستگی به اینترنت
علت کمی
تحقیقات متعددی بر میزان «ساعات» زیاد استفاده از اینترنت تأکید کرده‌اند برای نمونه مطابق یک مطالعه‌ای که در «دانشگاه تگزاس» برروی «531 دانشجو» انجام گرفت افراد وابسته به اینترنت (که با ملاکهای A.P.A شناسایی شده بودند) در هفته بطور متوسط «یازده» ساعت با اینترنت کار کرده بودند.

علت کیفی
بنظر می‌رسد عامل مهمتر از عامل کمی در تعریف وابستگی به اینترنت «عامل کیفیت» در حین کار با اینترنت است در واقع برخی از افراد بیش از«بیست» ساعت در هفته با اینترنت کار می‌کنند، بدون آنکه مشکلی پیدا کنند تحقیقات نشان می‌دهد بعضی فعالیتهای اینترنتی (نظیر بازیها و گبهای اینترنتی) بیش از بقیه خاصیت «اعتیادزایی» دارند، و بطور کلی هر وقت کار با اینترنت باعث کاسته شدن از اهمیت سایر جنبه‌های زندگی شود، حالت «مرضی» (Abnormal) پیدا می‌کند.
__________________

Borna66
06-15-2009, 09:57 AM
آشتی یا قهر
چرا قهر می‌کنیم؟
فردی که قهر می‌کند هدفی دارد و در واقع با قطع ارتباط می‌خواهد مطلب خود را به اطرافیان یا به فرد مقابل بیان کند. بعضیها بیشتر از بقیه قهر می‌کنند و برخی افراد هرگز علاقه‌ای به قهر ندارند. بطور کلی هدفی که در این رابطه مورد نظر فرد است معمولا برای بیان یک ناراحتی یا یک هیجان منفی است. فرد می خواهد به طرف مقابل بگوید که ناراحت است، یا می‌خواهد کاری کند رفتار او را تغییر دهد و ... . در هر حال قهر کردن به صورت یک وسیله و یک مکانیزم در آمده است که در مواقع ناراحتی از فرد سر می‌زند. یک روش تخلیه ناراحتی است که در واقع چنین کاری را نیز انجام می‌دهد و فقط فرد به این روش عادت کرده است و معمولا قبل از اینکه فکر بهتری به ذهنش برسد که در آن لحظه فایده بهتری داشته باشد به این روش اقدام می‌کند.

برخی‌ها این روش را از دوران کودکی یاد گرفته‌اند. ممکن است کودک با مشاهده رفتار اطرافیان و بویژه والدین در مواقع ناراحتی از یک فرد دیگر رفتار آنها را الگو برداری کند. چنین کودکی یاد می‌گیرد پیام خود را با قطع ارتباط بیان کند و به روشی غیر از گفتار کلامی مفهوم ناراحتی خود را به اطرافیان برساند. بطور کلی این روش چه در کودکی یاد گرفته شده باشد و چه در بزرگسالی فرقی نمی‌کند. فرد از یک شیوه نادرست برای تنظیم رفتار خود استفاده می‌کند و در واقع نمی‌تواند به روش مناسبتری مطلب خود را بگوید، یا از خود دفاع کند.

چرا آشتی می‌کنیم؟
انسان یک موجود اجتماعی است. وجود وابسته به شبکه اجتماعی است که در آن قرار می‌گیرد و شاید بدون آنکه متوجه باشد چنین وابستگی در او وجود دارد. در واقع بهتر است بگوئیم یک نیاز، انسان به برقراری روابط با دیگران نیازمند است. چنین نیازی نه تنها یک نیاز جسمی بلکه عمیقا یک نیاز روانی است. بنابراین دور ماندن از چنین روابطی برای وی فوق‌العاده دشوار است، مگر افرادی که به اختلالاتی دچارند که دوری از روابط اجتماعی را ترجیح می‌دهند. بر این اساس ماندن در وضعیت قهر برای افراد دشوار است. بویژه اینکه در یک سوی قهر معمولا افرادی قرار داند که به نحوی از لحاظ عاطفی برای فرد دارای اهمیت هستند، مثل قهر دو دوست یا قهر زن و شوهر.

بنابراین بازگشت به وضعیت قبلی و تمایل به آن معمولا وجود دارد، حتی در مواردی که افراد با توجه به ویژگیهای شخصیتی خود به نوعی فقدان چنین تمایلی را نشان می‌دهند. ممکن است شدت ناراحتی از طرف مقابل به قدری زیاد باشد که فرد کاملا از برقراری رابطه مجدد ، به عبارتی آشتی خوداری کند و حتی دلایل و توجیهات منطقی برای آن داشته باشد. ولی جمله ای کاش این اتفاق نمی‌افتاد... به شکلهای مختلف در ذهن افراد وجود دارد. برخی افراد بیشتر از بقیه نیاز روانی و عاطفی خود به روابط با دیگران احساس می‌کنند.

این چنین افرادی هر چند یاد گرفته باشند از روش قهر به عنوان یک روش برای بیان ناراحتی استفاده کنند، اما بزودی تمایل به بازگشت در آنها بوجود می‌آید. برخی افراد به صورت خودکار در حالت هیجانی به این روش اقدام می کنند، اما بعد از مدتی که هیجاناتشان فروکش کرده و قدرت منطق نمو بیشتری یافته ، متوجه مسائلی می‌شوند که تمایل به بازگشت در آنها را بوجود می‌آورد. برخی از افراد دیگر به نظر کینه‌ای تر هستند و شاید به نظر برسد هرگز نمی‌توانند فرد مقابل را ببخشند، حتی به قیمت تحمل ناراحتیهای حاصل از قطع روابط و ... .

بهتر از قهر و آشتی
افرادی که در قهر می‌مانند افرادی هستند که شیوه مناسب ابراز وجود ، دفاع از خود ، قاطعیت و جرات وزری را یاد نگرفته اند، نمی‌توانند هیجانات خود را بخوبی کنترل کنند و مانع از دخالت آنها در تصمیمهای منطقی شان شوند، قدرت چشمپوشی و بخشیدن دیگران را ندارند و یا غرور کاذبی برای خود ایجاد کرده‌اند و ... .

در هر حال هم خود قهر و هم عواملی که به ایجاد و تداوم آن مربوط می‌شوند استرس‌زا هستند. افکار منفی آزاد دهنده در حالت قهر شدیدا فعال می‌شوند. فرد در حال قهر بیشتر از حالتهای عادی به ویژگیها ، گفتار و رفتار منفی فرد مقابل توجه می‌کند، در حالی که در حالت برقراری دوستی این دسته از افکار بسیار کاهش می‌یابند. بر این اساس قهر و آشتیهای مداوم آزار دهنده و بهم ریزنده شرایط آرام زندگی هستند که می‌توان روشهای مناسبتر و ایده‌آل‌تری بجای آنها جایگزین کرد تا فرد بتواند با جرأت ورزی بیشتری در شرایط استرس‌زا حاضر شود، بتواند از خود دفاع کند و با حفظ دوستی و صلح به حل مشکل و اختلاف بوجود آمده مبادرت کنند.

چنین روابطی از پایایی بیشتری برخوردار هستند، آرامش فرد را تداوم می‌بخشند و از همه مهمتر راه اندازی افکار منفی که بسیار آسیب رسان برای افراد و برای روابط او هستند جلوگیری می‌کنند. فرد بهتر است با کنکاشی در خود ، علت اساسی تمایل با استفاده از ابراز بهتر را در خود پیدا کند و به رفع آن اقدام نماید. شیوه‌های جرات ورزی را یاد بگیرد، شیوه‌های کسب آرامش را یاد بگیرد و از بروز افزایش اضطراب و دیگر هیجانات منفی خود جلوگیری کند. به این ترتیب سیستم منطقی فرد نیز فعالتر شده و می‌تواند استدلال درستی داشته باشد و تصمیمهای درستی اتخاذ کند.

قهر تربیتی
گاهی اوقات والدین برای کاهش رفتار نامناسب در خود از ابزار قهر استفاده می‌کنند. و به عبارتی می‌خواهند به این روش ناراحتی را از رفتار کودک بیان کنند و آنرا بهتر از شیوه‌های تنبیه بدنی و ... می‌دانند. در هر حال استفاده از این ابزار نیز برای تربیت کودک می‌تواند هم مفید و هم مضر باشد. استفاده مکرر از این ابزار و برای هر رفتار جزئی و کلی به کودک یاد خواهد داد که از قهر برای بیان ناراحتی خود استفاده کند و از طرف دیگر در صورت تداوم استفاده از قهر ، تأثیر گذاری خود را از دست خواهد داد و دیگر به عنوان شیوه تربیتی مناسب نخواهد بود.

استفاده از قهر می‌تواند مفید باشد، در صورتی که مدت زمان آن بسیار کوتاه و با توجه به سن کودک تنظیم شود. برای خردسالان ، یک قهر 4 - 3 دقیقه‌ای مناسب خواهد بود و معمولا توصیه می‌شود از قهرهای طولانی با کودکان و نوجوانان جدا خودداری شود و دفعات آن مکرر و زیانبار نباشد.

Borna66
06-15-2009, 09:58 AM
اعتياد به اينترنت ایا ممکن هست ؟

مسعود صديقيان ــ تورنتو
آيا امكان دارد كسي به استفاده از اينترنت معتاد شود؟ پاسخ مثبت است. عنوان "اعتياد به اينترنت" يك برداشت كلي و اصولاً به استفاده مستمر از اينترنت اطلاق ميشود و امكان دارد دامنه نتايج آن به كم خوابي، به خطر افتادن موقعيت شغلي و دگرگوني در روابط خانوادگي و اجتماعي منجر شود.
مقاله‌اي كه توسط كارول پوترا در مجله سايكالوژي تودي به چاپ رسيده با داستان يك دانشجوي دانشگاه به نام دان شروع ميشود كه سال اول را با ميانگين نمرات 3 و نيم به پايان رسانيده بود. او در سال دوم مجبور شد در خوابگاه دانشگاه مشتركاً با دانشجوي ديگري زندگي كند كه مدام مشغول بازي با كامپيوتر بود. نمرات او پس از مدتي به كمتر از يك و نيم رسيد و دوست دخترش او را ترك كرد. زندگي دان سوژه كتاب تازه كارول پوترا با نام Caught in the Net است. او تصميم دارد مسائل رواني معتادان به اينترنت را به مردم آموزش دهد. او ميگويد رهايي از مشكلات زندگي با پناه بردن به اينترنت حل نشده و به آن بايد به عنوان چاره موقتي برخورد كرد. هنگامي كه يك معتاد به اينترنت در انتهاي شب سرانجام دست از كامپيوتر ميكشد و آن را خاموش ميكند مشكلات واقعي به سراغ او ميايند. در اين زمان رويارويي با آنها بسيار سخت تر و آثار افسردگي عميق تر به نظر ميرسند. با سياه شدن مانيتور تنهايي و گناه عدم توجه به اطرافيان بيشتر احساس ميشود. در اين هنگام شخص معتاد به اينترنت مانند معتادان به الكل براي رهايي از مشكلات مجدداً به سمت اينترنت كشيده شده و همه درها را به جز اتاقهاي گفتگو بسته مي‌بيند. از نشانه‌هاي ديگر اعتياد فراموش كردن قرارهاي ملاقات، عدم توجه به وضع ظاهري و بهداشت شخصي و بروز حالتهاي عصبي در گفتگوهاي دوستانه ميتواند باشد. روياها و خيالپردازي‌هاي شخص معتاد به نوعي با اينترنت رابطه دارند و مچ دست اغلب آنها درد ميكند، دروغ ميگويند، اعتياد خود را انكار ميكنند، غذا خوردن به موقع را فراموش كرده و معمولاً در مقابل كامپيوتر به خوردن ميپردازند.
تقريبا 5 تا 10 درصد استفاده كنندگان از اينترنت دچار مشكل اعتياد هستند و جاي تعجب نيست كه اين نسبت در ميان مصرف كنندگان مشروبات الكلي و قماربازان نيز ديده ميشود. 2 تا 3 درصد از ميان 10 درصد معتادان به اينترنت آن را به صورت غيرطبيعي و بيش از حد معمول استفاده ميكنند. آنها ساعتهاي طولاني از اوقات خود را به بازديد از سايتهاي گوناگون و گفتگوهاي بيهوده در چت روم مي گذرانند.
نتايج مطالعات اخير دكتر ديويس پژوهشگر دانشگاه يورك روي گروهي از دانشجويان نشان ميدهد علت اعتياد به اينترنت در بسياري از آنها دستيابي به راهي براي سركوب اضطرابها و تنش هاي زندگي بوده است. به گفته دكتر ديويس احتمال اعتياد به اينترنت در ميان افراد منزوي و گوشه گير و كساني كه در ارتباطات اجتماعي و بين فردي خود مشكل دارند بيش از ديگران است. ديويس در انتهاي بررسيهاي خود نتيجه گيري ميكند اگرچه استفاده از اينترنت در دريافت اطلاعات جديد بسيار سودمند است اما از آن نبايد براي فرار از مشكلات زندگي استفاده كرد.
اعتياد به اينترنت پديده بسيار جديدي است و هنوز بسياري با آن كاملاً آشنا نيستند. عده‌اي معتقدند نمي توان استفاده مستمر از اينترنت را با اعتياد به مواد مخدر، الكل و يا حتي سيگار مقايسه كرد. روانشناسان و پزشكان كلينيك‌هاي درماني كمتر از ده سال است كه به مشكل اعتياد به اينترنت توجه نشان داده‌اند و بسياري از متخصصان هنوز در گروه بندي آن با ساير موارد اعتياد اختلاف نظر دارند. برداشت عمومي جامعه از اعتياد به اينترنت بر آن است كه مردم با ميل خود به سراغ اينترنت ميروند در حاليكه اعتياد به موارد ديگر چندان ارادي و با تصميم قبلي نيست.
نتايج تحقيقات دانشگاه پيتسبورگ بر روي 500 استفاده كننده اينترنت نشان داده است كساني كه به اتاقهاي گفتگو و بازديد از سايتهاي مختلف، ايميل و خريد از شبكه وابسته هستند علايم باليني شبيه معتادان به الكل‌ و يا مواد مخدر از خود نشان داده‌اند و بسياري از آنها اگر چه از بيخوابي رنج ميبرند، اما توانايي دوري از كامپيوتر را ندارند. آنها هميشه خسته به نظر ميرسند و روابط آنها با اطرافيان و جامعه به حداقل رسيده و عصبي هستند. مهمترين ويژگي معتادان به اينترنت مانند ديگر موارد اعتياد عدم قبول واقعيت وابستگي روحي به اينترنت است. آنها همواره تلاش ميكنند تا اتلاف ساعتهاي متمادي از عمر خود در مقابل كامپيوتر را كاملاً عادي جلوه داده و آن را توجيه كنند. اينترنت در واقع مانند الكل و قمار راه گريز از دنياي واقعي است. بيشترين اوقات معتادان در اتاقهاي گفتگو و بازيهاي كامپيوتري ميگذرد. سايتهاي خبري، خريد و ايميل از ديگر مواردي هستند كه بيشتر معتادان در آنها به وقت گذراني مشغول هستند.
براي تشخيص معتادان اينترنت بايد رفتار آنها به دقت مورد ارزيابي قرار گيرد. معمولاً معتادان به اينترنت كنترل زمان را از دست داده و كاملاً ارتباط خود را با دنياي خارج قطع ميكنند. پسران جوان و زنان ميانسال بيشترين معتادان اينترنت را تشكيل ميدهند. بسياري از جوانان تا دير وقت از اينترنت استفاده ميكنند و اگر به تحصيل اشتغال داشته باشند اغلب تكاليف درسي آنها ناتمام باقي ميماند.
به عقيده برخي از روانپزشكان آثار اعتياد به اينترنت در افرادي كه در اثر رويارويي با مسائلي مانند طلاق، بيكاري، عدم توجه والدين و مشكلات مالي و حقوقي ضربه روحي خورده‌اند بيشتر به چشم ميخورد. از اعتياد به اينترنت با عنوان IAD نام برده ميشود و نسبت معتادان حدود 2 تا 5 ميليون در ازا هر 50 ميليون استفاده كننده معمولي است.
مرگ يك جوان چيني در چند سال پيش پس از سه روز استفاده بي وقفه از كامپيوتر و يا ماجراي پدري كه فرزند نوزاد خود را در وان حمام گذاشت و تصميم گرفت تا پر شدن وان به سراغ ايميل هايش برود از نمونه‌هاي روشن اعتياد به اينترنت است و چنين نمونه‌هايي روانشناسان و بسياري از مردم جهان را متوجه شيوع نابهنجاري و بيماري جديدي كرده است كه بايد به دقت مورد بررسي قرار گيرد.
پرفسور كيمبرلي يانگ استاديار پيشين دانشكده روانشناسي برادفورد از اولين كساني است كه استفاده بيش از حد به اينترنت را در گروه اعتياد قرار داد. مطالعات او در سال 1994 با بررسي در رفتار بيش از 500 استفاده كننده از كامپيوتر انجام شد. او در مطالعات خود از شركت كنندگان در بررسي ميخواست به 8 سئوال جواب دهند تا او بتواند نسبت وابستگي آنان به اينترنت را تشخيص دهد. يکي از سئوالات اين است: آيا پس از قطع ارتباط با اينترنت در خود نشانه‌هاي افسردگي، سرخوردگي و يا عصبانيت مي‌بينيد؟ كه 3 جواب مثبت نشاندهنده اعتياد به اينترنت بود.
يافته‌هاي دكتر كيمبرلي يانگ حاكي از عدم توانايي معتادان به اينترنت در مقابله با مشكلات روزمره است. او ميگويد افراد خجالتي بيشتر در معرض اعتياد قرار دارند و مسائل فردي مانند كمرويي سبب ميشود تا اينگونه افراد جهت فرار از حقايق در دنياي خيالي اتاقهاي گفتگو هيچگاه نگران قيافه و وضع ظاهر و محيط خانوادگي نبوده و بتوانند با مردم سراسر دنيا بدون آشكار كردن موقعيت خود ارتباط برقرار نمايند. زنان خانه دار و معمولاً دانشجويان جديد دانشگاهها در شهرهاي به دور از خانواده و غريب از اولين قربانيان اعتياد به اينترنت هستند.
درمان و كمك به معتادان اينترنت در حال حاضر در مراحل ابتدايي قرار دارد و تحقيقات كامل روشهاي معالجه روان درماني چنداني در دست نيست. تعدادي كتابچه و جزوه خود درماني توسط انستيتوهاي بهداشتي به چاپ رسيده كه نميتوانند به رفع اعتياد كمك كنند. جاي تعجب نيست اگر گفته شود تعداد بيشماري از گروههاي پشتيبان كمك به معتادين خدمات خود را در اينترنت قرار داده‌اند.
همانند روشهاي موجودي كه در ترك اعتياد سيگار، مواد مخدر، مشروبات الكلي و قمار به كار ميرود متخصصان به قطع ناگهاني از اينترنت اعتقاد ندارند اگر چه تجويز اينگونه درمان در برخي قابل اجرا است ولي اكثر معتادان به دلايل گوناگون مانند انجام و اتمام پروژه‌هاي درسي دانش‌آموزان و دانشجويان و كارمندان قادر به ترك ناگهاني اينترنت نيستند.
قدم اول براي كساني كه تصميم دارند بدون كمك روانپزشكان و روان درمانگران خود راساً به كم كردن ساعات استفاده از اينترنت اقدام كنند شناخت عمق وابستگي به اينترنت است. در اين مرحله انكار اعتياد نقش عمده‌اي در ترك آن بازي خواهد كرد. پس از آن بايد به قول و قرارهاي شخصي پرداخت و مدت و زمان استفاده روزانه از اينترنت را محدود و آن را جداً دنبال كرد. قدم بعدي يافتن جايگزين مناسب جهت اينترنت است. بازگشت به گذشته و مقايسه آن با حال نشان خواهد داد كه كدام فعاليت خانوادگي و اجتماعي و شخصي مانند گذراندن وقت با همسر و فرزندان، دوستان، ورزش، مطالعه و خواب جاي خود را با اينترنت تعويض كرده‌اند.
مقابله با مشكلاتي مانند خاطرات بد گذشته، جدايي، مسائل مالي،‌ تنهايي، بيكاري و استرسهاي ناشي از كار با روي آوردن به اينترنت و چت روم از بين نخواهند رفت. شناخت نقاط ضعف و قدرت هر شخص جهت ترك اعتياد كاملاً به آمادگي روحي وابسته است و مراجعه به پزشك و در ميان نهادن مشكلات شخصي و خانوادگي با وي كاملاً ضروري به نظر ميرسد و نبايد از آن غفلت كرد.
متاسفانه كتابهاي مرجع فراواني در مورد اعتياد به اينترنت به چاپ نرسيده است. كتابهاي زير از معدودي است كه اعتياد را مورد بررسي قرار داده‌اند.
Caught in the Net كيمبرلي يانگ ناشر John Willy and Sons Inc.
Virtual Addiction دكتر ديويد گرين فيلد، ناشر بارنز اند نوبل


پاسخ مثبت به 3 سئوال از 8 سئوال زير نشانه اعتياد به اينترنت است.
1. Do you feel preoccupied with the Internet (think about previous online activity or anticipate next online session)?
2. Do you feel the need to use the Internet with increasing amounts of time in order to achieve satisfaction?
3. Have you repeatedly made unsuccessful efforts to control, cut back, or stop Internet use?
4. Do you feel restless, moody, depressed, or irritable when attempting to cut down or stop Internet use?
5. Do you stay online longer than originally intended?
6. Have you jeopardized or risked the loss of a significant relationship, job, educational or career opportunity because of the Internet?
7. Have you lied to family members, therapist, or others to conceal the extent of involvement with the Internet?
8. Do you use the Internet as a way of escaping from problems or of relieving a dysphoric mood (for example, feelings of helplessness, guilt, anxiety, depression

Borna66
06-15-2009, 09:59 AM
40 راز دستيابي به آرامش



*شكرگذار نعمات الهي باشيد. 2*نيايش كنيد. 3*سكوت كنيد و با صداي ملايم صحبت كنيد. 4*باغباني كنيد. 5*به صذاي آواز پرندگان گوش بسپاريد. 6*طلوع و غروب خورشيد را تماشا كنيد. 7*گل ها را ببوييد. 8*به دامان طبيعت برويد. 9*ساعت مچي را رها كنيد. 10*شقيقه هايتان را ماساژ دهيد. 11*موهاي خود را شانه بزنيد. 12*موسيقي مورد علاقه خود را گوش دهيد. 13*لبخند بزنيد. 14*نفس عميق بكشيد. 15*هر روز استحمام كنيد. 16*شير بخوريد. 17*ظرفي پراز ميوه را تماشا كنيد. 18*هرروز 8 ليوان آب بنوشيد. 19*تغذيه مناسب داشته باشيد. 20*به ميزان كافي استراحت كنيد. 21*بازي كنيد. 22*با دوستي رازدار؛درد دل كنيد. 23*اشك بريزيد. 24*پاكيزه باشيد. 25*نظم را رعايت كنيد. 26*صادق و رازنگهدار باشيد. 27*به كساني كه دوستشان داريد ابراز علاقه كنيد. 28*همه كائنات را دوست بداريد. 29*به خود و ديگران احترام بگذاريد. 30*مودب و مهربان باشيد. 31*به قول هايتان عمل كنيد. 32*مشكلات و تشويق هاي خود را بنويسيد. 33*ليستي از موفقيتهايي كه تا كنون كسب كرده ايد فراهم كنيد. 34*مثبت انديش باشيد. 35*خود و ديگران را ببخشيد. 36*گذشته را رها كنيد و در اكنون جاودانه زندگي كنيد. 37*بخشش كنيد. 38*براي رسيدن به اهداف خود برنامه ريزي كنيد. 39*اهداف خود را تعيين كنيد. 40*به خدا ايمان داشته باشيد *

Borna66
06-15-2009, 09:59 AM
چگونه در کودکان اعتماد به نفس ایجاد کنیم
سرزنش نكنيد
عزت نفس اندك ،حالت خود تقويتي دارد، يعني اگر كودكي دچار اين مشكل است، خود نيز آن را شدت مي بخشد. مثلاً اگر او فكر مي كند در درس رياضي ضعيف است بدون شك هنگام روبه رو شدن با يك مسأله رياضي بسيار نگران مي شود و اين احساس ضعف به ناتواني او در حل رياضي بيشتر كمك مي كند در نتيجه مجدداً احساس شكست كرده و اين باور كه در فهم درس رياضي ناتوان است در او تقويت مي شود. والدين بايد با از بين بردن ترديد در وجود فرزندشان او را از عزت نفس اندك برهانند و به كودك خود مهارت هايي بياموزند كه نوع رفتار،روش و نگرش خود را اصلاح كند.زماني كه قصد داريم به كودكمان بياموزيم چه اهدافي را در زندگي داشته باشد و براي رسيدن به آنها چگونه تلاش كند، بايد احساساتي را كه باعث تقويت تفكرات منفي در آنها مي شود كاهش دهيم. بدين منظور بايد باورها و توقعات سختي كه از خود دارد و باعث ضعيف شدن عزت نفس مي شود و به آن شدت مي بخشد را تغيير دهيم و : از احساسات خود و ديگران با وي صحبت كنيم. او را مطمئن سازيم كه احساسش را درك مي كنيم.
به او بياموزيم كه براي ابراز احساساتش روش منطقي به كار ببرد. كودكي كه عزت نفس اندك دارد دائم نگران است ،زيرا فكر مي كند اگر در كاري شكست بخورد بدون شك تنبيه و يا تحقير مي شود، بنابراين علاقه اي به آزمودن موضوعات جديد ندارد و فقط در موقعيت هاي امتحان شده و آشنا احساس آسودگي خيال مي كند. براي اين كه بتواند احساس عدم اعتماد به نفس را در خود از بين ببرد، پيرو برنامه اي خشك و انعطاف ناپذير و تشريفاتي مي شود تا به خود قيافه كنترل و نظم داشتن بدهد زيرا نسبت به توانايي هايش اعتمادي ندارد. هرگاه مرتكب اشتباهي شود خودش را مرتب سرزنش مي كند در نتيجه بيشتر احساس بي لياقتي كرده و ديگر لزومي نمي بيند تلاش كند و انگيزه اش را هم از دست مي دهد و پس از زماني كه انگيزه در او از بين رفت چيزي وجود نخواهد داشت كه او را خشنود سازد. بيشتر اوقات تكاليف مدرسه، كودك را دچار تشويش مي كند و اين نگراني اعتماد به نفس او را از بين مي برد. براي اين كه كودكان مان هنگام انجام دادن تكاليف مدرسه شان دچار اضطراب و نگراني نشوند، بايد:
*تكاليف خود را در اتاقي آرام و بي سروصدا كه حواسشان پرت نشود انجام دهند، چرا كه آشفتگي ذهني باعث تشويش و اضطراب شده و ترسي غالب بر آنها مستولي مي شود كه تمركز حواس را از آنها مي گيرد.
*وقتي والدين قصد دارند در يادگيري دروس به كودكان كمك كنند بايد كنارشان آرام بنشينند و با صداي ملايم صحبت كنند؛ بدين ترتيب آنها مجبور نمي شوند تا بر ترس ديگري كه همان عصبانيت والدين هنگام اشتباه كردن است غلبه كنند.
*راه ديگر آموزش به كودكان مضطرب اين است كه به آنها كمك كنيم تا ترسهاي فلج كننده شان كه معمولاً از خطاهاي هنگام يادگيري ناشي مي شود را فراموش كنند. اين خطاها مثلاً در زمان انجام دادن تكاليف مدرسه و يا در بازي هاي گروهي ممكن است به وجود آيند و بايد از آنها براي آموزش كودك بهره جست. وقتي كودك مرتكب خطايي مي شود به جاي سرزنش كردن وي سعي كنيد از آن خطاها واكنش مثبتي به وجود آوريد. مثلاً به او بگوييد:« بهتر است اين مسأله را بررسي كنيم و وقتي فهميديم مشكل چيست مي توانيم حلش كنيم. »
به كودك خود بياموزيم كه كف نفس داشته باشد. كف نفس يعني اين كه بتوانيم خونسرد بنشينيم و فكر كنيم، تصميم بگيريم و عواقب رفتارمان را تجسم نماييم. كودك مضطرب نمي تواند روي تصميم هاي آني خود كنترلي داشته باشد بنابراين نمي تواند عزت نفس اندكش را اصلاح كند.

روشهايي براي كمك به فرزندان

والدين براي كمك به فرزندان خود بايد:
1- براي فرزندان خود وقت كافي در نظر بگيرند و دقيقاً توضيح دهند كه چرا رفتاري پذيرفتني است در حالي كه رفتاري ديگر چنين نيست و هنگام سرزنش فرزند خود آن رفتار خاص را مورد خطاب قرار دهند نه شخصيت كودك را.
2- بعضي مواقع عدم وجود مهارتي خاص موجب اضطراب مي شود؛ مثلاً كودكاني كه نمي توانند وارد جمع كودكان ديگر شوند به كمك والدين خود نياز دارند كه اين مهارت را به وي بياموزند و بدين ترتيب وحشت از اين كه اساساً ايرادي در وجودش دارد را از وي دور سازند.
3- وقتي كودكي هنگام آموختن درس خود دچار تشويش و نگراني مي شود به او كمك كنيد تا مشكل خود را تشخيص دهد و برطرف سازد.
4- وقتي اشتباهي صورت مي گيرد تا جايي كه امكان دارد براي اصلاح آن وقت كافي بگذاريد زيرا عجله كودك را نگران مي كند.
5- سعي كنيد از راههاي گوناگون به كودك خود آموزش دهيد. مثلاً يك كودك ممكن است آموزش ها را تنها به صورت شفاهي درك نكند بنابراين كاري را كه بايد او انجام دهد هر قدر هم كه ساده باشد كاملاً شرح داده و به طور عملي انجام دهيد. (مثلاً پيام تلفني گذاشتن را به طور عملي به او بياموزيد)؛ برخي از كودكان هنگام ديدن بهتر درك مي كنند تا شنيدن. كودك وقتي كاملاً متوجه شد كه چه توقعي از او دارند احساس آرامش و راحتي بيشتري مي كند. برخي از كودكان نيز معيارهاي بالايي براي خود در نظر مي گيرند كه سبب تشويش و نگراني مي شود و وقتي نمي توانند به آرزوهاي غيرواقعي شان دست يابند« احساس شكست» ميكنند و ذهنشان آشفته مي شود؛ در اين مواقع كمتر مي درخشند.
6-والدين براي اين كه كودكشان را از نگراني برهانند بايد او را دايم تشويق يا تحسين كنند البته تشويق، اغراق آميز و ناپخته نباشد. كودكان معمولاً از كارهاي خود خيلي انتقاد مي كنند و از آنچه كه انجام مي دهند زياد راضي نيستند.
7- برخي از كودكان هر نوع تعريف و تمجيد را يك جور مزاحمت تلقي مي كنند. واكنش فرزندتان نسبت به تعريف و تمجيد را مشاهده كنيد و وقتي متوجه شديد كه كودكتان حتي هنگام تعريفي مثبت آشفته خاطر و مضطرب مي شود تا جايي كه امكان دارد او را به حال خود بگذاريد و كاري به كارش نداشته باشيد.
8- والدين كودكي كه نمي تواند خشم خود را كنترل كند بايد او را تشويق كنند تا روي يك كار- نه چند كار همزمان- وقت بگذارد و از بار اضافي و اضطراب ناشي از خستگي و گرسنگي بپرهيزد زيرا ممكن است اميدش را در راه رسيدن به اهدافش از دست بدهد.
9- والدين بايد از كودك بپرسند كه چه اهدافي دارد.
10- وقتي هدف كودك مشخص شد بايد به او كمك كنند كه تشخيص دهد آيا هدفش با واقعيت همخواني دارد يا خير و اگر چنين بود براي رسيدن به آن، او را تشويق كنند.
11- والدين كودك نگران بايد به او كف نفس بياموزند. براي پدر يا مادر اين كه كودكش مي گويد:« من خيلي احمق هستم.» يا« هيچ كاري از دستم برنمي آيد؟»سخت است. ولي وقتي كودك نسبت به خود چنين احساسي دارد فرياد كشيدن بر سر او هيچ دردي را درمان نمي كند. وقتي به او دستور مي دهيم كه اين گونه صحبت نكند تنها نگراني اش را افزايش داده ايم. مجبوريم احساسات منفي كودكان را بپذيريم تا بتوانيم آنها را تغيير دهيم. به جاي اين كه با زورگويي او را از داشتن احساسات منفي منع كنيد برايش محيطي فراهم كنيد تا بتواند اين احساسات را ابراز كند ولي با روشي درست به او نشان دهيد كه اين احساسات واقعيت ندارند. در اين گونه مواقع والدين مي توانند از روش هاي زير بهره جويند:

درك احساسات كودكان

روشي درست به او نشان دهيد كه اين احساسات واقعيت ندارند. در اين گونه مواقع والدين مي توانند از رو ش هاي زير بهره جويند:
1-توجه كودك را روي كاري كه دارد انجام مي دهد متمركز كنيد و توانايي هاي او را هرگز ارزيابي نكنيد و از نارضايتي ديگران نيز صحبتي به ميان نياوريد. مثلاً بهتر است به او بگوييد« روي اين كار خيلي وقت مي گذاري. »نه اين كه بگوييد:« خيلي كند كار مي كني».
2- صميميت و اعتقادي كه والدين نسبت به كودك احساس مي كنند به وي اطمينان خاطر مي بخشد و بدون ترديد او را به سوي كشف بهترين استعدادش سوق مي دهد. تلاش و جديت او را تحسين كنيد. تا جايي كه امكان دارد به او اجازه دهيد خودش بسياري از تصميم هايش را بگيرد. همه كودكان _ به ويژه كودكان نگران- بايد مطمئن شوند كه ما علاقه منديم بدانيم آنها مسائل را چگونه مي بينند و از شنيدن تفكرات و تصورات آنها لذت مي بريم.
3- از آنجايي كه تنبيه و تهديد يا بي حوصلگي و عصبانيت، نگراني كودكان را افزايش مي دهد بايد از آن اجتناب شود. وقتي كودك حس مي كند كه از او نااميد شده ايم از ترس يخ مي زند و گاهي اوقات شرمنده مي شود. بايد براي كودك محيطي فراهم آوريم كه هم احساس امنيت كند و هم بتواند طعم تلاش و شكست را با هم بچشد.
احساس ديگري كه باعث به وجود آمدن طرز فكري منفي در كودك و عزت نفس اندك مي شود عصبانيت است. يعني كودكي كه عزت نفس اندك دارد بسيار گوشه گير، منفي باف، عبوس و نق نقو است و در اكثر كارها اشتياقي از خود نشان نمي دهد. كودكي كه عصباني است توجهي به راضي و خشنود نگهداشتن ما ندارد. حتي ممكن است طوري رفتار كند كه نشان دهد نسبت به انجام دادن تكاليف مدرسه يا برآوردن توقعات ما دل نگراني ندارد و حتي سعي مي كند خود را با اعتماد به نفس نشان دهد و بگويد نيازي به كمك، تأييد يا حمايت ديگران ندارد. اما كودك عصباني نياز مبرمي به كمك دارد.

خشم كودكان

موارد زير موجب خشم كودكان مي شود:
1- وقتي چيزي جلوي موفقيت و پيشرفت او را مي گيرد. 2-وقتي به آنها برچسب هايي مانند بد، بي عرضه، لوس يا بي معرفت زده مي شود. 3- وقتي كه احساس ضعف يا عدم كنترل مي كنند.
عصبانيت اغلب دفاعي در برابر عزت نفس اندك است. كودك به جاي اين كه در برابر نااميدي بايستد يا عدم قدرت خود را بپذيرد احساس خشم مي كند و چنين خشمي به روش هاي متعددي بروز مي كند:
1- سعي مي كند ديگران نسبت به او احساس بدي داشته باشند تا متوجه عزت نفس اندك او نشوند. بنابراين نسبت به بچه هاي كوچك و ضعيف تر قلدري مي كند و با هم سن و سال هاي خود رفتار پرخاشگرانه اي دارد.
2- بسياري از كودكان عصباني احساس ضعف مي كنند و مثلاً به اين دليل كه جلوي موضوعي بسيار اضطراب آور كه در محيط زندگي شان در حال وقوع است (مثل طلاق و يا مشكلات مالي خانوادگي) را نمي توانند بگيرند سعي دارند دست به خشونت زده و بدين ترتيب احساسات ناخوشايند خود را سركوب كنند.
3- وقتي كودكي احساس مي كند كساني را كه دوست دارد نسبت به او بد فكر مي كنند، ممكن است درد و رنج ناشي از اين موضوع را با خشم پنهان سازد. چنين كودكاني هنگام دفاع در برابر نارضايتي والدين احتمال دارد با خود فكر كنند كه: «اهميتي نمي دهم آنها چه فكر مي كنند.» يا «اهميتي نمي دهم كه بد، لوس، احمق، بي فكر يا تنبل هستم.»
4- طبق قاعده اكثر مواقع كودكان بايد به بزرگترها احترام بگذارند يا فقط چيزي بگويند كه خوشايند باشد. مثلاً «اگر حرف خوبي براي گفتن نداري حرف نزن!» را غالباً بزرگترها به كوچكترها مي گويند. بدين ترتيب به كودك اجازه داده نمي شود تا تفكرات و احساسات خود را بيان كند و سكوت كردن او را عصباني مي كند.
5- عصبانيت كودك را به سوي تمرد و رفتاري شكننده سوق مي دهد و بدين ترتيب ممكن است كه تنبيه هم بشود، بنابراين (به سبب عدم تأييد ديگران) عصبانيتش افزايش مي يابد.
روش مقابله با خشم كودكان
با كودك عصباني بايد اساسي برخورد كنيم تا بتوانيم روش هاي جديد ارتباط با او را بيابيم:
1- اولين كاري كه بايد انجام دهيم اين است كه عصبانيت او را بپذيريم و تشخيص دهيم كه چه چيزي او را عصباني كرده است. 2- بايد به كودكان اطمينان دهيم كه مي خواهيم او را درك كنيم. اگر كودكان از صميم قلب تشويق شوند كه درباره احساسات شان صحبت كنند سرانجام مي توان مشكلاتي كه شكل عصبانيت به خود گرفته اند را تشخيص دهيم و بدين ترتيب در رفع آنها كمك كنيم. 3 - بايد سعي كنيم مشكلاتي را كه در قالب عصبانيت بروز مي كنند مورد خطاب قرار دهيم. وقتي كودك را متوجه كنيم كه مي دانيم رفتار او ناشي از چه مشكلي است او مطمئن مي شود كه به اساس نيكي وجودش ايمان داريم و همه چيز رفع خواهد شد. 4- كودك را بايد مطمئن سازيم كه عصبانيت وي يا هر چيزي كه پشت اين خشم پنهان است، هيچ گونه آسيبي به روابط وي با ما نخواهد زد. بسياري از كودكان مايل نيستند تفكرات و احساساتشان را براي ما بگويند، چون معتقدند كه اگر صادق و رو راست باشند ما از سخنانشان تعجب مي كنيم و عصباني مي شويم. 5- بايد به عصبانيت كودك حتي اگر مستقيماً متوجه ما باشد اهميت بدهيم. بعضي مواقع كودك از دست پدر يا مادرش كه به او توجه كافي ندارند عصباني مي شود. به هر حال اگر كودك بپرسد كه چه چيزي موجب عصبانيتش شده است، مؤثرتر خواهد بود. كودك در سن ۵ سالگي توانايي زيادي دارد تا فكر و احساسش را بيان كند به شرط اين كه در محيطي امن و مطمئن قرار داشته باشد، يعني مطمئن باشد اگر بگويد چه احساسي دارد شما عصباني نمي شويد يا به او گوشه و كنايه نمي زنيد و او را به لوس يا خودخواه بودن متهم نمي كنيد.
افسردگي مورد ديگري است كه باعث كاهش عزت نفس مي شود. افسردگي در كودك موجب اختلال در يادگيري، بازي و توسعه روابطش با ديگران مي شود و بعضي مواقع نيز حتي مانع ارتباط او با والدين مي شود و اغلب بي سروصدا به وجود مي آيد.

علائم افسردگي

كودك افسرده علائم زير را از خود بروز مي دهد: 1- تابع اميال آني خود است. او باور ندارد كه مي تواند مشكلاتش را حل كند. بنابراين براي به دست آوردن اعتماد به نفس تلاش كمي مي كند و كاري را پيگير انجام نمي دهد. 2- او خود را از آن نوع افرادي مي داند كه در هر مرحله از زندگي دست به هر كاري بزند، شكست مي خورد. 3- داوطلب نمي شود چرا كه معتقد است شركت او در كاري ارزشمند نيست. 4- معلومات شخصي كمي دارد و احساس مي كند كه شايسته آگاهي نيست و چون مي ترسد ديگران او را تأييد نكنند محتاطانه سخن مي گويد. 5- او معتقد است هميشه مردم را از خود نااميد مي كند بنابراين مدام از ديگران كناره گيري مي كند. 6- مدت زمان قدرت تمركز او كوتاه است. 7- برخي از كودكان افسرده دچار عذاب شديد روحي اند، به طوري كه براي خود انواع متفاوتي بيماري مي تراشند و يا براي اين كه ديگران از آنها توقع انجام دادن كاري را نداشته باشند تمارض مي كنند و احتمالاً معتقدند كه ديگران فقط زماني آنها را دوست خواهند داشت كه حس ترحم شان را برانگيزانند. 8- او دوست دارد شخص ديگري باشد. علامت ديگر افسردگي دروغگويي يا حسادت است. كودك وقتي اعتماد به نفس ندارد نسبت به هم سن و سال هاي خود حسادت مي ورزد.
چگونه مي توان كودكي را از افسردگي رها ساخت؟
1- بايد به او ياد بدهيم هدفي واقعي كه مناسب توانايي هايش باشد در نظر بگيرد. اهداف فوق العاده بزرگ كه امكان دسترسي به آنها نيست ممكن است بهانه اي براي طفره رفتن از تلاش كردن باشد و اهدافي هم كه دستيابي به آنها خيلي ساده و آسان است احتمالاً به او يادآوري مي كند كه از مبارزه مي ترسد. به جاي اين كه او را تشويق كنيم تا مثل نقاشي بزرگ، رئيس جمهور يا ستاره اي ورزشي شود به او ياد دهيم دريابد كه امروز يا اين هفته چه مي خواهد به دست آورد؟ 2- به او كمك كنيم تا براي رسيدن به هدفش تلاش كند. كودكان افسرده در عين حال كه شروع به آموختن مهارت هايي براي كسب عزت نفس مي كنند به حمايت عاطفي ويژه اي هم نياز دارند. 3- اجازه دهيم كه كودك گاهي طعم شكست را بچشد تا بفهمد كه كجاي كارش اشتباه بوده است. 4- سعي كنيم به او تفهيم كنيم كه مي تواند موفقيت هاي كودكان ديگر را بدون اين كه احساس حسادت كرده و يا در مقابل نسبت به خود احساس بدي پيدا كند، تحسين نمايد. كودكي كه عزت نفس بالايي دارد نسبت به مهارت، استعداد و ويژگي هاي كودكان ديگر احساس خوشحالي مي كند ،ولي كودكي كه عزت نفس اندكي دارد در برابر توانايي هاي ديگران احساس شكست مي كند. 5- به او كمك كنيم تا تصميم بگيرد و روي تصميم خود ثابت قدم بماند و عواقب احتمالي آن را نيز بپذيرد. برخي از پيامدها خوب و برخي بد هستند، مهم اين است كه كودك بياموزد با تغييرات سازگاري يابد. 6- به حرف هاي او گوش كنيم و تأييدش نماييم. بسياري از كودكان افسرده تصور مي كنند افكار و احساساتشان زير عدم پذيرش ديگران مدفون مي شوند. ممكن است چنين كودكاني از گفتن تصوراتشان هراس داشته باشند و يا نتوانند اشاره اي به آنها كنند و كمتر بفهمند كه چه مي خواهند يا چه احساسي دارند. آنها ممكن است زودرنج باشند و نسبت به هر چيزي احساس گناه كنند. 7- كودك افسرده نمي تواند احساس شادماني كند. او را بايد درك و راهنمايي كنيم. وقتي به او كمك مي كنيم تا هدفي براي خود در نظر بگيرد و در مورد آن تصميم بگيرد و اگر شكست خورد آن را پذيرفته اما به راهش ادامه دهد در واقع او را به سوي نگرشي مثبت هدايت كرده ايم. آنگاه او متوجه مي شود كه توانايي هايش مؤثرند و اعتماد به نفسش افزايش مي يابد

Borna66
06-15-2009, 10:00 AM
چگونه با رفتار های متغیر نوجوان خود برخورد کنیم؟
والدین در سنینی که فرزندشان به نوجوانی می رسد با مسائل و مشکلاتی رو به رو می شوند که قبلا وجود نداشته. بنابراین باید بدانند چگونه رفتارکنند که آرامش و امنیت هر چه بیشتر برای طرفین حاصل شود . او مرموز شده و هر ساعت به شکلی متفاوت رفتار می کند و بیشتر تمایل دارد با دوستانش باشد تا با خانواده . مدام بحث می کند و پرخاشگر شده. امکان ندارد کاری را که از او می خواهیم بلافاصله انجام دهد. آیا این عبارت برای شما نیز آشناست؟ نوجوان داشتن اینگونه است. او دیگر همان کودکی که با لبخند هر چه می خواستید انجام می داد نیست. نوجوانی سن مرموز شدن - تغییر کردن و تردید است. از طرف دیگر شما نیز نگران هستید که نکند او مشغول کاری شده باشد که عاقبت خوبی ندارد پس فشار خود را بر او افزایش می دید. او نیز که خواهان استقلال بیشتری است واکنش نشان داده و قصد ندارد در محدودیتی که شما ایجاد کرده اید زندانی شود بدین ترتیب کار به بحث و مشاجره و گاها دعوا می کشد. مساله اینجاست که در این میان کسی مقصر نیست . والدین اکثرا در دهه چهارم یا پنجم زندگی بوده و بسیار محافظه کارانه عمل می کنند و حال آنکه نوجوان بی پروا قصد دارد حرکتی سریع به سوی اهدافش داشته باشد و دسترسی به آرزوهای خود را ممکن و شدنی می بیند. پس اگر دو طرف وضعیت و شرایط را بخوبی درک نکنند نخواهند توانست ارتباط خوبی با یکدیگر برقرار نمایند. این شرایط برای نوجوان نیز سخت است. باید توجه داشت که مرحله عبور از کودکی به بزرگسالی برای خود نوجوان نیز سخت است. چرا که بسیاری از تغییرات در همین سنین رخ می دهد و نوجوان نیز در مواقعی دچار حالت گیجی ، تردید ، نگرانی و عدم اعتماد به نفس می شود. او از لحاظ روحی نیز دچار بیشترین تغییرات در حالات عاطفی شده و خشم شدید و عشق فراوان را تجربه می کند. از نظر جسمی نوجوان به تکامل رسیده و نیروی جنسی شدیدی دارد به همین دلیل است که اگر در این سنین کسی را برای صحبت و گفتگو در مورد مسائل خود نداشته باشد ممکن است دچار مشکلاتی شود. او از نظر هوش در فعالترین وضعیت ممکن قرار دارد و بخوبی قادر به تجزیه و تحلیل انواع مسائل و دیدگاههاست در این زمان نوجوان شروع به بررسی رفتار ها و نقطه نظرات والدین کرده و با درک تغییرات میان تفکر خود و والدین مناقشات آغاز می شود. از طرفی نوجوان تحت فشار بیشتری نسبت به قبل از طرف محیط پیرامونش قرار می گیرد و نیاز به حمایت والدین در این دوران بیشتر از هر وقت دیگر احساس می شود. برخورد والدین به گزارش مهر والدین وقتی با بحران نوجوانی رو به رو می شوند در بسیاری از موارد سعی می کنند کنترل امور را به دست بگیرند. در این راه ممکن است دیکتاتور و جدی شوند و با نوجوان درگیر شوند تا ثابت کنند قدرت در دست آنان است. برخی دیگر نیز سعی می کنند اصلا به کارهای نوجوان کاری نداشته باشند تا از هر گونه مجادله پرهیز شود و نوجوان خودش راهش را پیدا کند. جالب این که هر دو روش بی نتیجه است : نوجوانی که والدین قدرت طلب دارد بیشتر به طغیان و سرکشی می پردازد تا ثابت کند که مستقل و دارای قدرت تصمیم گیری است. ممکن است حتی برخی از مسائل را مخفی و از والدین فاصله بگیرد. نوجوانی هم که والدین بسیار انعطاف پذیر دارد ممکن است احساس کند بی ارزش است و نادیده گرفته شده و والدین اهمیتی به مسائل و بعضا مشکلات او نمی دهند. در هر دو حال نوجوان حمایت کافی را از والدین نمی گیرد. فرصت را مغتنم بشمارید به جای اینکه دوران نوجوانی فرزندتان به عنوان دوران مشکل ساز بنگرید سعی کنید آن را یک فرصت با ارزش تلقی کنید. شما در این زمان وقت دارید تا رابطه ای متفاوت از دوران کودکی فرزندتان با وی برقرار نمایید. سرکشی او را یک حمله به قدرت خود تلقی نکنید بلکه یک مرحله مهم در استقلال او بدانید. چنانچه کنجکاو هستید که از امور او اطلاع داشته باشید می توانید این را با وی در میان بگذارید و از طرف دیگر به او کمک کنید که در مورد ارزشها و باورهای گوناگون فکر کند. در کنار او باشید و خود را کنار نکشید. بسیاری از والدین گفتگوهای موثری در مورد مسائل گوناگون با نوجوانشان دارند. شما می توانید دستاوردهای مثبتی از این دوران فرزندتان داشته باشید که یکی از آنها مشورت است. می توانید به او نزدیکتر شده و صمیمیت خود را افزایش دهید. البته زمانی را برای تنها بودن یا گذراندن با وی را نیز به او بدهید و در هنگام لزوم در کنارش باشید. فرزندان ما به جایی می رسند که افرادی مستقل با روحیه و افکار خاص خود می شوند بنابراین تضاد آنها با والدین امری عادی و طبیعی است . اما می شود با ساده گرفتن و آگاهی از این مرحله آن را خوشایند کرد. بهترین کار در لحظات بحرانی چیست؟ بهترین کار چند لحظه مکث و کشیدن چند نفس عمیق است با این کار به خود فرصت آرامش و واکنش صحیح می دهید . بهتر است در لحظات بحرانی با نوجوان بحث نکنید و فکر کنید که بهترین و مناسب ترین واکنش شما چه می تواند باشد البته با آرامش. چگونگی برقراری ارتباط با نوجوان به گزارش مهر نوجوان تمایل دارد بیشتر با دوستان و هم سن و سالان خود باشد اما در عین حال نیازمند والدین نیز می باشد البته نیازمند حمایت - راهنمایی - تشویق و تایید والدین نه چسبندگی و دستورات آنها. این یک رابطه ظریف است که در عین ارتباط با او و نشان دادن علاقه به امور وی کمی او را راحت و به حال خود بگذارید. اکثر نوجوانان تمایل دارند والدین در حکم مشاور آنها باشند تا راجع به مسائلشان در شرایط گوناگون با آنها مشورت کنند. چنانچه شما این نقش حمایتی را بخوبی ایفا می کنید لازم نیست نگران اهمیت وجود خود در زندگی فرزندتان باشید زیرا مطمئنا او نیز از ارزش شما بخوبی آگاه است. تحقیقات نشان داده اند نوجوانانی که با والدین خود در مورد مسائلی مانند مواد مخدر و دیگر بزهکاریها گفتگو می کنند 36 درصد کمتر دچار این گونه کجروی ها می شوند. پس فکر نکنید که اگر راجع به این موارد صحبت نکنید شانس ابتلاء او را کاهش داده اید اما باز هم خاطرنشان می کنیم که به استقلال او احترام بگذارید و اگر نخواست راجع به مورد خاصی صحبت کند او را تحت فشار قرار ندهید و به عبارت دیگر سعی در کنترل اجباری وی نکنید که نتیجه عکس خواهید گرفت. از طرفی دیگر یکی از مهمترین عوامل در برقراری ارتباط با نوجوان این است که برایش وقت بگذارید. گاهی اوقات ترتیب دادن یک فعالیت خاص یا حتی سفر نیز مفید است. البته مشارکت در کارهای عادی مانند تماشای تلویزیون ، قدم زدن ، چیدن میز یا حتی شستن ظرفها با یکدیگر نیز بسیار سودمند است. می توان وقتی نوجوان از مدرسه بر می گردد به صحبتهای او گوش کرد و کم کم سر صحبت را در مورد وقایعی که برایش اتفاق افتاده باز کرد. اما مراقب باشید که صحبت هایتان جنبه دستوری و قضاوتی نداشته باشد. تشویق کننده باشید نوجوانان اصولا در مورد بسیاری چیزها تردید داشته و نیازمند تشویق و تایید شما هستند. البته هر فردی متفاوت از فرد دیگر است و نوع خاصی از تشویق را بیشتر می پسندد پس دقت کنید تا به موقع او را تشویق نمایید و از او تعریف کنید به ویژه در جمع تحسین کردن اثر بهتری خواهد داشت به شرطی که مصنوعی نباشد. برای مثال اگر او بیش از پیش در درس خواندن تلاش می کند یا اگر در کاری به شما کمک می کند یا اینکه لباسهای مرتب و مناسبی را می پوشد از او تقدیر کنید. گاهی اوقات گشتن به دنبال نکات مثبت کار ساده ای نیست و یا شاید ما به آن عادت نکرده ایم. تعریف و تمجید از کسی که با او تضاد و مجادله داریم را دوست نداریم. برای حل این مشکل بهترین راه توجه به مسائل جزیی اما مطلوب است. برای مثال می توان گفت : من از نحوه صبحت کردن تو با دوستم خیلی لذت بردم. یا گاهی اوقات از موارد بد جزیی صرفنظر کنیم. چگونگی شروع صبحت با نوجوان یکی از عوامل مهم در صحبت با نوجوان انتخاب وقت مناسب است. در شرایط مناسب این کار راحت تر انجام می شود. گاهی اوقات شما باید با حوصله و حتی ایجاد یک زنگ تفریح این زمان مناسب را ایجاد نمایید. در گفتگو ها نیز یک طرفه فقط به انتقاد و موضع گیری نپردازید. برخی از مسائلی که نوجوان را نگران می کند به شرح زیر است : آیا می توانم دوست پیدا کنم یا آیا کسی را دوست خواهد داشت؟ من باید با پیشنهاد دستانم مبنی بر کارهایی که خانواده ام مرا منع می کند چه کنم؟ آیا امتحاناتم به خوبی برگزار می شود؟ آیا شغل خوبی پیدا می کنم؟ در زندگی دنبال چه بروم؟ چگونه باید با والدینم رفتار کنم تا در عین احترام نظرات خود را نیز مطرح کنیم؟ اگر من جای والدینم بودم جور دیگری رفتار می کردم؟ - نوجوان چه می خواهد ؟ نوجوان خواهان اعتماد والدین است.استقلال می خواهد. می خواهد با والدینش راجع به آنچه آنها نمی خواهند گفتگو کند. - والدین چند دسته هستند؟ 3 گروه از والدین فرزندانی بی مسوولیت برای آینده تربیت می کنند: والدینی که بیش از حد از فرزندان حمایت می کنند و همه کارها را به جای آنها انجام می دهند. برای مثال صبحانه شان را آماده جلویشان گذاشته - اتاق و لباسهایشان را مرتب کرده و حتی در تکالیف بخشی از کار را به عهده می گیرند. گروه دوم والدینی هستند که بشدت سخت گیر هستند و دائم در حال ایراد گرفتن - انتقاد کردن و دستور دادن هستند. دسته سوم والدینی هستند که بیش از حد نوجوان را آزاد می گذارند تا هر چه می خواهد اعم از درست یا غلط انجام دهد. نکته قابل توجه این است که شما برای رفتار مناسب و روحیه ای شاد در برخورد با نوجوان نیازمند آرامش هستید ، پس برای رسیدن به این آرامش بیاید زمانی را نیز برای پرداختن به خود و علایقتان اختصاص دهید. تمام انرژی و وقت خود را صرف تمرکز بر کارهای فرزندتان نکنید. جالب این جاست که وقتی نیازهای شما به عنوان والدین تامین شود شادتر بوده و نزاع با نوجوانتان نیز کاهش می یابد و از روابط لذت بیشتری خواهید برد.
__________________

Borna66
06-15-2009, 10:00 AM
نقش فشار روحی بر مغز انسان
نياز كودكان به مهر و محبت به اندازه كافي شناخته شده است، اما اين شناخت كه عشق و علاقه نه تنها در پختگي عاطفي نقش دارد بلكه ساختار مغز را نيز متاثر مي‌كند، يافته جديدي است



به گزارش پايگاه اينترنتي مجله علمي "روانكاوي" آلمان، به هنگاميكه دانشمندان كودكان يتيم يك كشور اروپاي شرقي را مورد مطالعه قرار دادند، در مغز آنها "حفره سياهي" يافتند كه طبيعتا بايد

"‪Kortex‬ ‪ "orbitofrontale‬

باشد. اين همان بخش از مغز است كه مسووليت رشد و تحول در درك احساس و ساخت، عملكرد و هضم عواطف، تجربه زيبايي و لذت، لياقت و هنر رفتار و برخورد عاقلانه با ديگران را برعهده دار

.

پژوهش‌هاي علم اعصاب و تحقيقات بيوشيمي با كمك و كاربرد تكنيك پويشگري مغز و مطالعات برش‌هاي آن، ثابت كرده‌اند كه سيستم اعصاب نه تنها به تحريكات عواطفي عكس‌العمل نشان مي‌دهد، بلكه در اساس شكل مي‌گيرد



مغز يك نوزاد هنوز به خوبي شكل نگرفته و بدون ساختار است و براي رشد و تحول خود به تحريك نياز دارد، نه تنها به تحريكات محسوس و شناختي در اشكال و انحاء گوناگون مثل بازيها، رنگها يا موزيك، بلكه به برخوردها و رفتارهاي محبت آميز نيز محتاج است



لبخند، تماس چشمها و وجود يك غمخوار و پرستار سبب آرامش و آسودگي خاطر و

همزمان نيز ترشح هورمونهايي در

"‪ "frontale Kortexpr

‬مي‌گردد يعني در آن بخشي از مغز كه در همان سالهاي نخستين شكل مي‌گيرد و در پختگي رشد و تحول رفتار اجتماعي سرنوشت ساز است.

هر چه روابط و تاثيرات متقابل مثبت بيشتري بوقوع بپيوندد، اتصالات و شبكه‌هاي بهتر و بيشتري در اين بخش ايجاد مي‌گردد



بدين ترتيب، نظريه پيوند "جان بوولبي" كه گهگاه مورد ترديد قرار مي‌گرفت بوسيله پژوهش‌هاي بيولوژيكي تاييد شد

نظريه بوولبي مي‌گويد، رشد و تحول يك كودك از طريق تجربه پيوندها و دلبستگيهاي دوران كودكي به نحو مثبت و يا به گونه‌اي منفي تحت تاثير قرار مي گيرد

يكي از مطالعات انجام شده در دانشگاه "ويسكونسين" آمريكا نشان داد كه نحوه و چگونگي عكس‌العمل يك فرد در مقابل فشارهاي روحي در سنين كودكي تعيين مي‌شود



"نوزاداني كه با مادران تحت فشار روحي يا افسردگي بزرگ مي‌شدند، بعدها بيشتر از حد متوسط آسيب پذير بودند. اينها در مواقع سخت و پيچيده با ترشح شديد هورمونهاي فشار عكس العمل نشان مي‌دهند"



جالب توجه اينجا است كه كودكاني كه در سنين بالاتر مادران خويش را افسرده تجربه مي‌كردند، از عكس العمل شديد مشابهي برخوردار نبودند



بنابراين خاطرات بد اوليه نه تنها رفتار را نقش مي‌دهد بلكه بر طبق علوم و شناختهاي جديد، عكس‌العملهاي الگويي فيزيولوژيكي مغز را كه تعيين‌كننده چگونگي برخورد و رفتار ما با احساسات و ديگر اشخاص هستند، نيز تحت تاثير قرار مي‌دهند



بر اساس اكتشافات جديد، اين پرسش در ظاهر ساده كه آيا بايد نوزاد عاجز گريان را در بغل گرفت و آرام كرد، ديگر به استيل تربيتي مربوط نمي‌شود

واقعيت غير قابل بحث آن است كه نوزادان خود قادر به از ميان بردن فشارهاي روحي و احساسي خويش نيستند، آنها به هنگام هيجان و برآشفتگي، قدرت تغيير خودآگاه و انحراف ذهن خويش را ندارند

در اين موقعيت "هيپوتالاموس" موادي را بعنوان علامت توليد مي‌كند كه باعث ترشح هورمن فشار "كورتيزول" مي‌گردد



در سالهاي پس از دوران كودكي، مغز در مواقع سختي و فشار يا با توليد بيش از حد هورمون كه نتيجه آن بروز ترس و افسردگي است و يا با توليد كمتر از حد لازم كه نتيجه آن سردي عواطف و بروز خشونت است، عكس العمل نشان مي دهد



نتيجه‌گيري از اين شناختهاي جديد علمي تنها چنين مي‌تواند باشد كه نوزاد در سالهاي اوليه زندگيش به فردي نيازمند است كه برايش شناخته شده باشد، فردي كه حال و احوال نوزاد را درك كند، فردي كه به وي لبخند بزند و با محبت و مهرباني رفتار كند

خانم "سو گرهاردت" متخصص روان درماني ترديد دارد كه پرورش و تربيت نوزاد توسط افراد غريبه بتواند اين كيفيت پرورشي را بوجود آورد.

وي مي‌گويد: در كودكان كم سني كه توسط غريبه‌ها پرورش مي‌يابند، احتمالا اين كمبود تجربه كه وجود و مفهوم خاصي براي ديگري داشته باشد، وجود دارد.

"آنها مي‌آموزند كه بايد در انتظار علاقه و توجه ديگران باقي بماند"

والدين نيز در سالهاي نخستين نياز به حمايت ديگران دارند، مثلا در صورت وجود مشكلات با كودك به كمكهاي روان درماني يا به موسسات اجتماعي و گروهها و همدردان مشترك احتياج دارند تا به اين وسيله بتوانند از تنهايي و ايزوله شدن خود جلوگيري نمايند

Borna66
06-15-2009, 10:00 AM
چه کنیم تا فرزندان کمرو نداشته باشیم
"فرزندي دارم كه بشدت از جمع گريزان است،نمي داند در حضور مردم چگونه بايد رفتاركند،صورتش به شدت سرخ مي شود. رفتارش در خانه ومدرسه متفاوت است وهيچ وقت ازحق خود دفاع نمي كند.”كمرويي مقوله اي ناروشن است،هرچه نزديك تر به آن بنگريم.تنوع بيش تري درآن مشاهده مي كنيم.بنابراين قبل از آن كه درباره نحوه مقابله باآن فكركنيم،بايدازمضمون كمرويي شناخت بيش تري داشته باشيم.
تعريف كمرويي
كمرويي، صفت فردي است كه به خاطر ترسويي،احتياط كاري وعدم اطمينانش،نزديك شدن به آن مشكل است.فردكمرو هشيارانه ازمواجهه باافراد يا چيزهاي مشخص يا انجام كاري همراه آنان بيزار است.درگفتارياكردارخودملاح �ه كاراست،از ابراز وجود بيزار است وبه طور محسوسي ترسوست.ممكن است فرد كمرو كناره گير يابي اعتماد وياازخمير مايه ي ديگري باشد: شخصيتي پرسش انگيز، بي اعتمادومشكوك.
فرهنگ لغت، كمرويي رابه عنوان ناراحت بودن در حضورديگران تعريف مي كند.امابه نظرنمي رسد كه اين تعريف مطلب زيادي به آنچه عموماَدرباره كمرويي مي دانيم بيفزايدهيچ تعريف واحدي كفايت نميكند. زيراكمرويي براي افراد مختلف داراي معاني متفاوت است.كمرويي شرايط پيچيده اي است كه آثارمختلفي بر جاي مي گذارد، از ناراحتي مختصر تاترس بي مورد از مردم وروان رنجوري حاد.
علل كمرويي
كمرويي علل مختلفي دارد،بعضي از آن ها ازاين قرارند:
• وجودفردكمرو در خانواده مثل پدر،يامادركمرو الگوگيري كودك ازاو
• تحقيركودك در خانه ومدرسه
• برچسب كمرويي بر كودك زدن وتلقين كمرويي به او
• مقايسه كودك با ديگران
• توقع بيش از حد از كودك داشتن
• تجارب منفي كودك درموقعيت هاي مختلف
• نقل مكان هاي مكرر خانواده
• ترتيب توالد
• طلاق يامرگ يكي از والدين
• آرمان گرايي والدين ويا جامعه
راه هاي پيشگيري ازكمرويي در كودكان :
«« ازكودك خود،آدمي خجول نسازيد»»
بيشتراوقات خجالت هنگامي درطفل ايجادمي شود كه اودرزندگي خانوادگي خودتكيه گاه مطمئني نمي يابدتابااطمينان واعتمادبه آن، شخصيت خويش راثبات بخشد.همين كمبودباعث مي شود كه كودك شما ازتجربه كردن وقايع تازه و عجيب برحذرباشد .ممكن است شما اظهاركنيدكه:“ من چندفرزنددارم، اما چرا فقط اين يكي كمرو شده؟” توجه داشته باشيد حتي در يك خانواده كه نحوه تعليم وتربيت درآن يكسان است همه افراد بهره ي يكساني از آن نخواهندبرد. پس اگر متوجه كمرويي فرزند خودشديد،به هيچ وجه اورابافرزندان ديگر مقايسه نكنيد.هم چنين نبايد رفتار وكرداراورا تاييد كنيد مثلا بگوييد:“آفرين چه دختر ساكتي! ويااو بچه بسيار خوبي است،هميشه گذشت مي كند.”
بدانيد كه كودك شما مثل شاخه نورس وتري، دردستان قدرتمند شماست.پس بافرزند خوددركمال دقت وظرافت رفتارنماييد، زيراكمرويي ويابرعكس اعتماد به نفس او،درخانواده شكل مي گيرد.
از كودك خود توقع انجام كارهاي محال رانداشته باشيد .
سعي كنيد انجام كارهايي را از كودك درخواست نماييدكه مي دانيد ازعهده آنهابرمي آيد.ومثلا اگردردوره ي ترس هاي كودكانه است ازاونخواهيد كه در استخري از آب بپرد ويابه زيرزمين تاريك برود.




زياد ازحدنگران فرزند خود نباشيد .
اگرترس ونگراني شمادر موردفرزندتان زيادازحدباشد،ناخودآگاه اين ترس رابه كودكتان نيز منتقل مي كنيد.اگر اين روش را ادامه دهيد،امكان عمل وابتكار را ازاومي گيريد.سعي كنيد همه چيز را از قبل براي آماده نسازيد،بلكه به او كمك كنيد تا بتوانددربرابر موقعيت هايي كه احتمال خطر درآن مي رود عكس العمل مناسبي نشان دهد.درضمن سن و سال اورا ازيادنبريد واورابه انجام كارهاي ساده تشويق كنيد كه از هر عامل ديگري در تصحيح رفتارش مناسب تراست.
ابتكارات كودك را دست كم نگيريد.
به كارهاي كودك خودبها بدهيد وبدانيد كه او در حدتوان خودتوانسته كارهايي هرچندكوچك راانجام دهد.نكته مهم آن است كه اوبه خود وبه نيروي خود اطمينان پيداكند ونتايج كارهاي خويش را بسنجد.تجربه اندوزي فعلي اوست كه اساس رشدش رادرآينده فراهم ميكند. ازگفتن جملات هشدار دهنده مثل:“ مواظب باش ويــا حواست راجمع كن”خودداري كنيد وبه جاي اين القاآت منفي،محيط اورا ازعوامل خطرزاتخليه كنيد.
تولد نوزاد جديد
تولد نوزاد جديد همواره باواكنش هاي خاصي از جانب كودك بزرگتر همراه بوده است.تنهاراه درمان دراين موقعيت ،عبارت است ازسهيم كردن اودرمراقبت ازنوزاد وبدترين روش آن است كه مثلا مانع ازدست زدن اوبه نوزاد بشويم.به خصوص درروزهاي اول تولد در مقابل كودك ارشد به نازونوازش نوزاد نپردازيم واين كارراحتمادرغياب كودك بزرگتر انجام دهيم.
كودك راازمدرسه نترسانيد.
ورود به مدرسه رادروازه ي دخول به اجتماع فرزندتان بدانيد وهرترس وترديدي رااز دل دوركنيد.كودك راباتنبيهات احتمالي مدرسه نگران نسازيد.توجه داشته باشيد كه كودك در صورتي اين گام هاي نخستين را با موفقيت برخواهدداشت كه والدين با عقل وتدبير، اوراآماده ي اين كار ساخته باشند.سعي كنيد اورابه حال خودواگذاريدتا تجارب تلخ وشيرين اين ايام راخود تجربه كند وبيش از حد نگران اونباشيد.


كشف عوامل جاذب
به كودكان در كشف هرچيز جذب كننده اي كه دروجودشان هست كمك كنيد واز امروز به تعريف كردن ازفرزندخودتان به خاطرتمام چيزهاي جذب كننده اي كه دراعمال ووجوداومي يابيد،بپردازيد.
عرصه ي برخوردهاي كودك رابامحيط خارج گسترش دهيد.
شرايطي به وجودآوريدكه كودكان نحوه ي استفاده ازمعلومات كودكان ديگررا، به عنوان يك منبع فرابگيرند واز يكديگر كمك بخواهندوبه يكديگركمك كنند.هدف، تمرين وتشويق همكاري،اشتراك مساعي ودوستي براي ايجاد يك جامعه دموكراتيك است.علاوه برآن بازي ها واسباب بازيهايي كه به دوبازيكن يابيش ترنياز دارند بايد براي تقويت بازي اشتراكي در دسترس باشند.




كودكان را وابسته به خودنكنيد
فرزندان يا شاگردان خودراصرفا به اين دليل كه بهترمي توانيد آنان راتحت كنترل يا سازمان دهي در آوريد،تشويق به وابستگي نكنيد.وابستگي مانندشكلات كشي است،هرچند مزه ي آن خوب است اما هميشه در آخركار،به دندان شمامي چسبد.
حس قبول مسئوليت رادركودكان تقويت كنيد .
به كودكان يادبدهيدكه مسئول كارهاي خودشان باشند.كودكان راتشويق كنيد كه درمقابل ديگران نيزمسئول باشند،البته نه فقط در كمك كردن به افراد سالمند براي عبور از خيابان،بلكه در كمك كردن به خواهران وبرادران در انجام كارهاي خانه، كمك به شمادرزمان ناراحتي يا كمك به همكلاس هايي كه نيازمند ياري مي باشند.
كودك رااز شكست نترسانيد.
بروز برخي اشتباهات را مجازبدانيد وبگذاريد كودك با صرف وقت كافي متكي به نفس ترشود.كودكان كمرو به دليل اضطراب ناشي ازشكست دركارياانجام نادرست عملي از انجام هركاري مي ترسند.به كودكان بياموزيد به استقبال مخاطرات حساب شده بروند وشكست را متحمل شوند.
احساس لذت درتنهايي
ترتيبي بدهيد كه كودكان به هنگام تنهايي باخودشان راحت باشند.تنهايي،زماني كه به عنوان ابزاري براي برقراري ارتباط باخود انتخاب مي شود مي تواند تجربه اي مثبت باشد.اين به آن معناست كه مكان هايي اختصاصي واوقاتي فردي در اختياركودك شما قرارداده شود.هم چنين به آن معناست كه زندگي كودك رابافعاليت هاي گروهي برنامه ريزي شده پرنكنيم.بنابرموقعيت حتي به آن معناست كه كودك رابه انجام فعاليت هاي انفرادي مانند پياده روي در اطراف منزل،رفتن به موزه وسينما،يا كودكان بزرگتر رابه گردش درپارك تشويق كنيم.




نوازش،اطمينان وعطوفت
سعي كنيدفرزندان خود(به خصوص فرزندان كمرو) را ،قدري بيشترنوازش كنيد.تماس جسماني باعث مي شود كه كودك احساس طرد شدن نكند.اين كاراحساس رضايت رادراو ايجاد مي كند وواقعيت وجودي اوراموردتأييدقرامي دهد.
والدين محترم بدانند كه دستورالعمل هايي كه ذكرشد،بسيار ساده وعملي است.بااين حال اگر بازهم احساس نموديد كه فرزند كمرويي داريد،هرگز مايوس نشويد وخودرانبازيد،بهترين كاراين است كه كاررابه كاردان بسپاريدوازكارشناسان متخصص كمك بخواهيد.در ضمن سعي كنيد كه رفتارتان كاملا طبيعي باشد.در اين صورت كودكان هم آرامش خاطر پيدامي كنند وروند درمان به سرعت پيش خواهد رفت.

Borna66
06-15-2009, 10:02 AM
مهارتهاي زندگي با رويكرد عرفاني
نويسنده: دکترهما ميرزا وزيري

امروزه همراه با پيشرفتهاي تكنولوژيكي در دنيا به نظر مي رسد ميزان استرسهاي شغلي ، تحصيلي، خانوادگي و … نيز افزايش يافته و جستجوي يك سيستم روانشناسي مناسب ضروري است تا بتواند فرد را در بحرانهاي مختلف براي يافتن راه حل ياري دهد. سيستم پيشنهادي ما در اينجا ديدگاه هاي عرفاني است.
نگرش عرفاني به زندگي مهارتهاي مختلفي را براي فرد به همراه دارد كه او را براي رسيدن به سطوح آرامش كمك مي كند. ما بر آن هستيم كه اين سيستم را با شاخصه هاي عرفان ايراني و متناسب با فرهنگ ملي خود عرضه كنيم.
از آنجا كه عرفا با زبان رمز سخن گفته اند لازم است اصول عرفاني به زباني ساده و در قالب عناوين كلي بيان گردد و ويژگيهاي انسان كامل مورد توجه قرار گيرد.
در هر جلسه يكي از محورهاي اين ديدگاه مطرح مي شود و در پايان تمرينهايي ارائه مي شود كه افراد آنها را انجام داده و در جلسه بعد درباره اثرات تمرين يا موانع احتمالي براي انجام آن گفتگو مي كنند سر فصلهاي مورد گفتگو را مي توان به ترتيب زير فهرست كرد :

گام اول : جام جم چيست؟
گام دوم: رهايي از تعلق دوبيني (interpretation)
گام سوم :رهايي از تعلق مقايسه
گام چهارم:رهايي از تعلق افتادن در تله قضاوت ديگران
گام پنجم : پيشنهاد روش عشق ورزيدن به تمام مظاهر جمال خداوند به جاي استفاده از عقل جزئي
گام ششم :نظريه پذيرش و تفكر گاه جبر گاه اختيار به جاي انتقاد و سعي در تغيير ديگري
گام هفتم : زيستن در حال و رهايي از تعلقات گذشته و آينده فكر كردن

گام اول : جام جم چيست؟
راههاي رهايي از if condition در اين بخش به روشن ساختن مفهوم جام جم مي پردازيم كه عامل تمايز انسان از ساير موجودات است.
جام جم مجموعه انرژيهاي دروني انسان است. در واقع در اين بخش گفتگوي ما پيرامون اين محور است كه تمام قدرتهابراي خوشبختي و سعادت درون انسان است و تعريف و فرمول مشخصي براي آن وجود ندارد. با اين ديدگاه انسان يك موجود «عامل» است كه مي تواند خود را از همه اگرهاي موجود رها كند . در راه شناخت اين انرژيهاي دروني موانعي وجود دارد كه در عرفان آنها را تحت عنوان كلي « تعلقات » بررسي مي كنيم. بنابراين در جلسات بعد به جستجوي تعلقات و راههاي رهايي از آن مي پردازيم.
تمرين (1) ساعتي را با خود خلوت كنيد و هر تفاوتي را كه در خود با ساير موجودات مي يابيد فهرست كنيد.
از خود بپرسيد چرا نام من انسان شده است؟
چه توانايي هايي دارم و آيا تا به حال از تمام آنها در هر لحظه أي كه خواسته ام استفاده كرده ام يا نه ؟
ببينيد مي توانيد دليل عدم استفاده از اين توانايي ها را بيابيد.
تمرين(2) در يك جمله براي خود بنويسيد كه چه وقت در زندگي احساس خوشحالي و خوشبختي مي كنيد.

گام دوم: رهايي از تعلق دوبيني (interpretation)
يكي از مهمترين تعلقات كه موجب مي شود نتوانيم از انرژيهاي دروني خود درست استفاده كنيم تعلق دوبيني است.
ما عادت كرده ايم از هر رفتار و سخن اطرافيان خود تعبيري داشته باشيم .بنابراين همواره همه پديده ها را به صورت دو پديده مي بينيم يكي خود واقعيت و ديگري تعبير و تفسيري كه ما از واقعيت داريم. اگر بتوانيم در بحران هاي مختلف واقعيت را از تعبير و interpretation تفكيك كنيم به مرور با تمرين خواهيم توانست تعبيرها را به كناري نهيم و براي واقعيتهاي موجود راه حل پيدا كنيم به همين دليل يكي از بهترين راه حل ها در كدورتهاي بين افراد صراحت است.
تمرين(1) ناراحتي هاي خود را در چند روز گذشته مرور كنيد آيا مي توانيد واقعيت و تعبير را از هم جدا كنيد؟ فكر مي كنيد چند درصد از ناراحتي هاي ما ناشي از تعبير است و چند درصد به واقعيت باز مي گردد. با كنار گذاشتن تعبير ها آيا مي توانيد براي واقعيت ها راه حل مناسب بيابيد؟ راه حل ها را روي كاغذ بنويسيد.
تمرين (2) آيا تا به حال برايتان پيش آمده كه تعبير شما از موضوعي ناراحتتان كرده و بعد گذشت زمان مشخص كرده كه تعبير شما اشتباه بوده و شما بي دليل ناراحت شده ايد؟ اين موارد را بنويسيد و در كلاس راجع به آن گفتگو كنيد.

گام سوم :رهايي از تعلق مقايسه
مقايسه براي فرد مقابل شما پيامي منفي به همراه دارد . خواه نزديكترين فرد به شما مثلا همسرتان باشد يا فردي دورتر مثلا همسايه.
هنگامي كه كسي را با ديگري مقايسه مي كنيد فرد مقابل به سرعت واكنش دفاعي نشان مي دهد و اين واكنش دفاعي از آنجا كه شتابزده است بر وخامت بحران مي افزايد .
علاوه بر اين گاهي مقايسه ذهني بين خودتان و ديگري يا مقايسه فرد با الگوهاي از پيش تعيين شده باعث بروز اضطرابهاي بسياري براي خودتان مي شود. اين باور رايج كه مقايسه در امور مثبت مفيد است باوري ناصحيح است .
چرا براي امور مثبت از روشهاي انساني ايجاد انگيزه بهره نبريم؟ اگر با فرزند خود با زبان مقايسه سخن گوييم او نيز با همين زبان به ما پاسخ مي گويد. در اين گام همچنين به دنبال راه هايي هستيم كه اگر توسط كسي مورد مقايسه با ديگري قرار گرفتيم بتوانيم با استفاده از انرژي هاي دروني خود از تعبير جملات آن فرد پرهيز كنيم.
تمرين(1) وقتي مي خواهيد با اطرافيان خود با زبان مقايسه صحبت كنيد با خود بينديشيد و راه مناسبتري را براي بيان واقعيت بيابيد. اجازه ندهيد جملات شما احساس عدم كفايت در فرد مقابل پديد آورد . با خود فكر كنيد كه آيا گفتگو با زبان مقايسه راه را براي فرد مقابل باز نمي كند كه او هم به مقايسه شما با ديگران بپردازد؟
تمرين(2) مواردي را كه فردي را با ديگري در گذشته مقايسه كرده ايد مرور كنيد به دقت بينديشيد آيا شما مي توانيد به تمام فاكتورهاي شخصيتي آن دو فرد اشراف داشته باشيد و مقايسه أي دقيق و با رعايت همه جوانب و جزئيات انجام دهيد اگر به اين نتيجه رسيديد كه هرگز نمي توانيد همه جزئيات وجودي يك فرد را در نظر بگيريد تصميم بگيريد به طور جدي از مقايسه بپرهيزيد.
تمرين(3) گاهي ما افراد را با الگوهايي كه از قبل در ذهن داشته ايم مقايسه مي كنيم مثلا خانمي پس از ازدواج مدام همسرش را با يك الگوي برتر كه در ذهن داشته به عنوان مثال پدرش يا برادرش مقايسه مي كند و چون همسرش را مشابه الگو نمي يابد احساس مي كند در انتخابش شكست خورده است.چند درصد از بحران هاي زندگي شما به اين گونه مقايسه ها ارتباط مي يابد با پذيرش تفاوت هاي انسانها مي توانيد از تعلق مقايسه رهايي يابيد.

گام چهارم:رهايي از تعلق افتادن در تله قضاوت ديگران
بسياري از ما در موقعيتهاي مختلفي از زندگيمان با فيلم نامه أي بازي مي كنيم كه ديگران برايمان نوشته اند.
توجه به اينكه ديگران راجع به ما چه فكر مي كنند و آيا رفتار ما مورد تاييد آنهاست يا نه دغدغه بزرگي محسوب مي شود.اين دغدغه پاره أي از انرژي هاي دروني ما را به هدر مي دهد.براي رهايي از اين تعلق بايد به اين نكته توجه كنيم كه ما نيازمند تاييد افرادي هستيم كه خود آنها هم به همان نسبت نيازمند تاييد ما هستند. با رهايي از اين تعلق مي توانيم حتي بسياري از رفتارهاي اجتماعي را كه مخالف موازين انساني هستند تغيير دهيم.
تمرين(1) آيا تا به حال مواردي پيش آمده كه درباره ي فردي قضاوت كرده ايد و گذشت زمان نشان داده قضاوت شما اشتباه بوده است ! درباره ي اين موارد در كلاس گفت و گو كنيد .
تمرين(2) گاهي عليرغم قضاوتهاي ديگران كاري را انجام مي دهيم . پس از مدتي همه قضاوتشان را در مورد ما اصلاح مي كنند . آيا چنين مواردي را در زندگي خود تجربه كرده ايد . آنها را بنويسيد و در كلاس گفت و گو كنيد .
تمرين(3) آيا تا بحال مشاهده كرده ايد كه همه ي افراد يك جمع قضاوت واحدي درباره ي موضوعي داشته باشند ؟ توجه به قضاوتهاي افراد به ما كمك مي كند تا دريابيم نمي توانيم همواره همه را راضي نگه داريم .
تمرين(4) گاهي نيز شرايطي پيش مي آيد كه اكثريت افراد يك جمع قضاوت واحدي درباره ي موضوعي ارائه مي دهند اما پس از چندي واقعيت خود را نشان مي دهد . واقعيتي كه كاملا متضاد با قضاوت جمع بوده است. اين موارد را يادداشت كنيد و در كلاس مطرح نماييد.

گام پنجم : پيشنهاد روش عشق ورزيدن به تمام مظاهر جمال خداوند به جاي استفاده از عقل جزئي
در عرفان از دو نوع عقل صحبت مي كنيم ،عقل كلي كه ما را در يافتن پاسخ براي سئوالات اساسي آفرينش ياري مي دهد همچون پاسخ به سئوال (( از كجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟)) چنين عقلي رشد دهنده و پوياست.اما عقل جزئي ما را به تفكر زائد وا مي دارد.
عقل جزئي عقل محاسبه گر و شعبده بازي است كه با كنار هم گذاشتن جزئيات در مورد افراد به قضاوت و داوري رفتار انسانها مي پردازد . عرفا اين عقل را كاهش دهنده انرژي هاي دروني مي دانند و در مقابل آن از عشق حمايت مي كنند كه مفهوم آن مهر ورزيدن به همه موجودات اطرافمان است .
همانطور كه حافظ مي گويد : اين همه شعبده ها عقل كه مي كرد اينجا سامري پيش عصا و يد بيضا مي كرد منم كه شهره ي شهرم به عشق ورزيدن منم كه ديده نيالوده ام به بد ديدن با عشق ورزيدن به همه ي مظاهر حيات چشم ها از آلودگي به ديدن رهايي مي يابد وبه قول (( هريس )) انسان به بهترين وضعيت روحي دست مي يابد كه اصطلاحا وضعيت I am Okay You are Okay است .
تمرين(1) بحران هايي كه اخيرا با آن مواجه بوديد مرور كنيد. بررسي كنيد كه عقل جزئي چقدر براي شما مشكل به وجود آورده است و اگر با ديدگاه مهرورزي به بحران نگاه كنيد آيا راه حل هاي بهتري نمي يابيد؟
تمرين (2) مهر ورزيدن به طبيعت و كودكان در نهاد ما به طور فطري قرار دارد با كمي تمرين مي توانيم ويژگي هاي اين مهرورزي را بيابيم و آن را در مورد انسانهاي اطراف خود تمرين كنيم . مثلا اگر بچه نه ماهه أي دستش را بلند كند و به صورت ما بزند نه تنها ناراحت نمي شويم بلكه دست بچه را مي بوسيم. تمرين كنيم كه آيا مي توانيم اين رابطه ي مهرورزانه ي شفاف و بدون دخالت عقل جزئي را با همه انسانها داشته باشيم .
تمرين(3) يك نمونه عشق مجازي را بررسي كنيد و توانايي هايي را كه عشق مجازي در وجود عاشق پديد مي آورد در نظر بگيريد آيا تصور نمي كنيد عشق حقيقي چندين برابر اين توانايي ها را در وجود ما پديد مي آورد؟

گام ششم :نظريه پذيرش و تفكر گاه جبر گاه اختيار به جاي انتقاد و سعي در تغيير ديگري
در روانشناسي امروز تاكيد مي شود كه بهترين حالت براي فهم شرايط ناراحت كننده أي كه قابل تغيير نيست پذيرش آن شرايط است .
تلاش براي تغيير دادن ديگري اين پيام را به همراه دارد كه از نظر ما او آن چيزي نيست كه ما مي خواهيم و اين پيام براي طرف مقابل همواره منفي است .
با پذيرش اطرافيان خود در واقع خود را از وضعيت (( اگر )) رهايي بخشيده ام و اين كار تنها از طريق تغيير ديدگاه نسبت به افراد حاصل مي شود .
تفكر جبر و اختيار در عرفان به آرامش فرد كمك بسياري مي كند . باور كنيم كه ما موجودات آزادي آفريده شده ايم كه قادر به انجام هر كاري هستيم . چرخ بر هم زنم ار غير مرادم گردد من نه آنم كه زبوني كشم از چرخ فلك حافظ اما سنتهايي در طبيعت وجود دارد كه ما بايد در چارچوب آن سنتها زندگي كنيم .
به تعبير ديگر اگر بپذيريم كه مواردي وجود دارد كه در ناموس آفرينش از اختيار ما خارج است بهتر مي توانيم از نيروي اختيار خود در سطوح ديگر بهره بريم . رضا به داده بده وز جبين گره بگشا كه بر من و تو در اختيار نگشاده است حافظ بعنوان مثال ما مي توانيم هر زمان كه خواستيم كليد برق را بزنيم و لامپ را روشن كنيم اما گاهي برق از محل توليد قطع شده است و ما هر چه تلاش مي كنيم با زدن كليد لامپ روشن نمي شود . در چنين مواردي اگر شرايط را نپذيريم دچار اظطراب و ناراحتي مي شويم اما اگر واقعيت را بپذيريم با آرامش كامل به دنبال راه حل مثلا روشن كردن شمع مي گرديم.
تمرين (1) در مورد ويژگي هاي خاصي در اطرافيانتان كه شما را ناراحت مي كند با خود بگوييد من او را دوست دارم و همينطور كه هست او را مي پذيرم و سعي در تغيير دادن خصو صياتش ندارم . متقابلا من آنقدر توانايي در وجودم دارم كه هر لحظه مي توانم فرمول خوشبختي و خوشحالي خود را با استفاده از انرژيهاي درونيم بنويسم پس در هر شرايطي قادرم خوشحال باشم .
تمرين (2) اگر باور خاصي داريد كه بسيار به آن پايبند هستيد مثلا فكر مي كنيد كم حرفي نشانه ادب است دقت كنيد كه تا چه حد فاكتورهاي خانوادگي و محيطي بر روي آن تاثير داشته است. آيا همه انسان ها مثل شما مي انديشند ؟ اگر فرد مقابل شما داراي باوري كاملا مغاير باور شماست با خود فكر كنيد اگر شما اعتقاد او را داشتيد دوست داشتيد با شما چطور رفتار مي شد ؟
تمرين (3) به همه مواردي كه باور داريد بينديشيد و ببينيد آيا اين امور مطلق هستند يا نسبي ؟ آيا خط كشي وجود دارد كه به طور قطع خوب و بد را مشخص كند ؟ خط كشي كه همه افراد بشر آن را بپذيرند؟ آيا منطق از ديد انسان هاي مختلف متفاوت نيست ؟
تمرين (4) اختلاف نظرهاي خود را با ديگران مرور كنيد ببينيد گاهي اصرار بر باور خود موجب نمي شود نتوانيم لذت هاي ديدگاه مقابل را بشناسيم و از آن لذت ببريم ؟ اگر چنين مواردي را تجربه كرده ايد بنويسيد و در كلاس گفتگو كنيد.

گام هفتم : زيستن در حال و رهايي از تعلقات گذشته و آينده فكر كردن
به گذشته اي كه از دست رفته يا نگراني داشتن نسبت به آينده اي كه هنوز نيامده باعث مي شود انرژي هاي ما در زمان حال كاهش يابد و ما از لذت زيستن در لحظه بي بهره بمانيم .
تعلق به تحقق حتمي نتيجه منابع انرژي دروني ما را خاموش مي كند .
گاهي روزهاي متمادي از زيبايي هاي اطراف خود لذت نبرده ايم چرا كه يا عقل جزئي سرگرم تجزيه و تحليل وقايع گذشته است و يا در آرزوهاي بي انتهاي آينده غرق است .
دقت كرده ايد كه گاه شايد براي چند روز نگاهي به آسمان نينداخته ايم و از زيبايي آن لذت نبرده ايم براي اينكه فردي هفته پيش حرفي گفته كه ناراحتمان كرده يا از آينده موهومي مي ترسيم .
از زيبايي رشد لحظه به لحظه فرزندانمان غافليم چرا كه مشغول گرفتن حقوق گذشته خود هستيم يا براي كسب حق هاي جديد در آينده نقشه مي كشيم . با لذت بردن از حال مي توانيم همواره پر انرژي باشيم و براي هر مشكل محتملي در آينده آمادگي روحي لازم را داشته باشيم .
تمرين (1) دقيقا در لحظه اي كه فكر كردن به امري در گذشته يا داشتن دغدغه اي براي آينده شما را ناراحت مي كند با خود اين جمله را تكرار كنيد الان چه كاري مي توانم انجام دهم كه خوشحال باشم مثلا نگاهي به زيبايي هاي اطرافتان بيندازيد يا حالت فيزيكي بدن خود را تغيير دهيد و به فرمي در آوريد كه زمان خوشحالي احساس مي كنيد مثلا نفس عميق بكشيد يا به ورزشي سبك بپردازيد .
تمرين (2) احساس ناراحتي خود را در لحظه اي كه اتفاقي افتاده با مدتي پس از آن مقايسه كنيد و با تمرين سعي كنيد از قيد زمان رهايي يابيد . تلاش كنيد در لحظه وقوع مسئله احساستان را همچون يك سال پس از وقوع آن سازيد . با خود فكر كنيد پس از يك سال چه شرايطي پيش مي آيد كه به اندازه لحظه وقوع بحران ناراحت نيستم آن حالت را تمرين كنيد .
تمرينهاي كلي
1) هر روز يك تغيير گر چه بسيار كوچك در وضعيت زندگي خود پديد آوريد . با ديگران درباره اين تغيير صحبت كنيد . مثلا يك شب شام را روي پشت بام سرو كنيد و به همه اعضاي خانواده بگوييد اين برنامه را تنظيم كرده ام تا براي همه لذت و خوشحالي بيشتري ايجاد كنم .

2) با هر كس كه صحبت مي كنيد نكته خاصي در او بيابيد كه آن را مورد تمجيد و تاييد قرار دهيد . مثلا هنگام صحبت كردن با يك راننده تاكسي بردباري او را در انجام اين كار سخت ستايش كنيد يا هنگام صحبت كردن با همسرتان بگوييد چقدر زيبا كلمات را در جمله به كار مي بري يا وقتي كه ديروز به زيبايي صحبت مي كردي احساس غرور كردم .

3) هر روز با خود اين جمله را تكرار كنيد : امروز چه كسي را خوشحال كنم؟ اطمينان داشته باشيد با خوشحال كردن ديگران چشمه هاي خوشحالي و انرژي درون خودتان مي جوشد اين پاداش طبيعت براي شماست . مثلا با خود بگوييد امروز بايد احوال يكي از افراد مسن فاميل را بپرسم .

4) وقتي با كسي سخن مي گوييد كه ديدگاهش درباره مسئله اي با شما متفاوت است سعي كنيد خود را در موقعيت او قرار دهيد و ديدگاهش را درك كنيد . از تقسيم كردن افراد به بد و خوب بپرهيزيد .

5) وقتي مسئله اي شما را ناراحت مي كند سعي كنيد واقعيت و تعبير را از هم جدا كنيد از تعبير هار هايي يابيد و براي واقعيت ها راه حل پيدا كنيد سپس با خود بگوييد براي خوشحالي خود چه كاري مي توانم انجام دهم ؟

6) در زندگي زناشويي اين هدف ارزشمند را همواره در نظر داشته باشيد مي خواهم از زندگي در كنار همسرم لذت ببرم و براي او نيز شرايطي را فراهم كنم كه از وجود من لذت ببرد پس از دام توقع خود را رهايي مي بخشم . من قادرم اين كار را به خوبي انجام دهم زيرا تفاوت من به عنوان يك انسان با ساير موجودات در همين است .

7) اگر سخن كسي شما را آزرد در همان لحظه با خود بگوييد : سخنش را تعبير نمي كنم حتما براي اين سخن دليلي در ديدگاه خود داشته كه اين دليل هيچ ارتباطي با من ندارد . اگر هنوز نمي توانيد به اين سطح از آرامش برسيد از راه حل صراحت استفاده كنيد اما توجه كنيد كه صراحت با گله گذاري متفاوت است .

8) سعي كنيد در گفتگو با اطرافيان خود از جملات مثبت استفاده كنيد . انتقاد مقايسه و بحث كردن پيام هاي منفي براي فرد مقابل دارد مثلا به جاي اينكه به همسرتان اعتراض كنيد كه چرا دير به خانه آمده است وقتي به خانه آمد به او بگوييد چقدر خوب شد كه آمدي نمي داني وقتي تو در كنارم هستي چقدر احساس آرامش مي كنم . تا مي توانيد جملات را با چاشني محبت توام كنيد .

9 ) اگر فكري منفي شما را در دايره اي بسته قرار داد با تكرار جمله هاي مثبت از اين دايره بيرون بياييد . توجه كنيد كه افكار منفي افكار منفي ديگر را به سوي خود جذب مي كنند .

10 ) در وسواسهاي فكري راه نجات تكرار جملات مثبت و استفاده از نيروي خيال است . خود را در موقعيتي كه از آن مي ترسيد فرض كنيد دقت كنيد آن موقعيت چه ويژگي هايي دارد گاهي ما فقط به دليل ابهام در موقعيتي از آن مي هراسيم . مثلا شما هميشه وسواس داريد كه مبادا هنگام بيرون رفتن از خانه چيزي را جا بگذاريد . از قدرت خيال كمك بگيريد و با خود تصور كنيد كه از خانه بيرون رفته ايد و بعد متوجه شده ايد كيف پولتان را جا گذاشته ايد به راه حل هاي ممكن بينديشيد خواهيد ديد آنقدرها هم كه تصور مي كرديد وحشت آور نيست حتي مي توانيد به صورت عملي موقعيت هاي مشابه را تجربه كنيد .

هر كو نكاشت مهر و ز خوبي گلي
نچيد در رهگذار باد نگهبان لاله بود

Borna66
06-15-2009, 10:03 AM
وسواس
"وسواس" از اختلالات اضطرابي انسانهاست که پايه ي زيست شناختي دارد. وسواس گاهي از کودکي شروع مي شود ولي نمونه هاي آن را در تمام گروههاي سني مي توان مشاهده کرد.






اين يکي از شايع ترين رفتارهاي دروني انسان است و نيرويي بي ريشه ولي قويست که انسان را به انجام و يا بازداشتن از اعمالي وادار مي کند. در آياتي از قرآن کريم وسواس به معني افکار بيهوده و مضري آمده که در ذهن خطور مي کند. وسواس به عنوا بيماريي پيچيده ، آزار دهنده و اسارت آور معرفي شده است که شخص را مجبور مي کند تا رفتاري بر خلاف ميل و اراده انجام دهد و با آن که مي داند افکار و رفتارش بيهوده است ولي خود را در رهايي از آن ناتوان مي بيند.
مبتلا شدن يکي از اعضاي خانواده به اين اختلال، علاوه بر اينکه احتمال دارد الگوي ديگران مخصوصاً کودکان واقع شود. يقيناً اثر سويي در کارکرد نظام خانواده خواهد داشت؛ بطوريکه بيم آن مي رود مسائل مهم زندگي مورد غفلت قرار گيرد و يا به علت ترس و شرمندگي از فاش شدن نشانه هاي وسواس نزد ديگران، خانواده از معاشرت با دوستان و اقوام دوري نمايد. از اين رو به شناسايي و راههاي پيشگيري از آن مي پردازيم به اميد آنکه شاهد شکل گيري خانواده هاي سالم و بالنده باشيم.
به اميد آن روز


تعريف وسواس :
"وسواس" عبارت است از رفتارها، عقايد ، افکار يا تصوراتي که تکرار شونده و پايدار هستند. برخي معتقدند که وسواس نوعي غريزه واخورده و ناخودآگاه است. حالتي که در ان فکر، ميل يا عقيده اي خاص که اغلب وهم آميز و اشتباه است، آدمي را در بند خود مي گيرد، بطوريکه اختيار و اراده را از او سلب مي کند.

نشانه هاي وسواس
1– ترس : فرد وسواسي همواره مي ترسد که دچار حادثه ناگوار شود( اگر از خيابان عبور کنم، تصادف خواهم کرد) بيمار حتي گاهي براي رهايي از ترس خود که البته کاملاً بي دليل است دست به کارهاي خطرناک مي زند.
2 – اجبار و لزوم : فرد در خود احساس الزام به انجام عملي دارد و ناچار است اعمال و رفتاري را به صورت اجباري انجام دهد، بطوريکه فرد با وجود آگاهي از بيماري اش خود را مجبور به انجام رفتارهاي تکراري مي داند.
3 – احساس ناتواني : در مواجهه با مشکل، احساس ناتواني و درماندگي مي کند و قادر به کنترل آن نيست.
4 – دقت و نظم افراطي : فرد در تکرار رفتارهاي وسواسي دقيقاً از نظم و ترتيب خاصي پيروي مي کند که موجب آزار اعضاي خانواده مي شود.
5 – پرخاشگري : گاهي براي انجام رفتارهاي وسواسي دست به کارهايي مي زند که با پرخاشگري و عصبانيت و حتي خودآزاري همراه است.
6 – وارسي کردن : شخص وسواسي وقتي کاري مي کند از انجام آن اطمينان ندارد. مثلاً موقع خروج از منزل دچار ترديد مي شود: «آيا در را قفل کرده ام؟» «آيا گاز را خاموش کرده ام ؟» و ...
7 – شک در انجام فرائض ديني : مثلاً هنگام نماز خواندن وقتي اعمال اوليه را انجام مي دهد به اين فکر مي افتد که آيا تکبيرة الاحرام را گفته يا نه ؟ رکعت سوم است يا چهارم؟ وضو را صحيح انجام داده يا نه ؟
8 – تکرار : فرد عملي را بارها انجام مي دهد، مثلاً دست خود را بارها و بارها مي شويد تا شايد آرام بگيرد.
9 – آداب و رفتار خرافي : چنانچه فردي به اين نوع وسواس مبتلا شده با شد به برخي از اشياء خاص حساسيت نشان مي دهد. ممکن است معتقد باشد اگر موقع خروج از منزل به شي ء خاص (قفل، دستگيره) دست نزند اتفاق بدي مي افتد و يا اشياء و روزهاي خاصي را نحس و يا موجب بدشانسي مي داند.

انواع وسواس
اختلال وسواس به صورتهاي زير نمايان مي شود:
1 – وسواس فکري: افکار و تصاوير ذهني که خارج از کنترل هستند و فرد را تحت تأثير قرار داده ، موجب ناراحتي او مي شوند، مانند نگراني دائم از وقوع يک حادثه و يا ترس از آلوده شدن به ميکروب، عفونت و بيماري.
2 – وسواس عملي : اعمالي اجباري هستند که بيمار بارها و برطبق نظم خاصي براي از بين بردن افکار وسواسي خود انجام مي دهد، اين کارها نه تنها جنبه منطقي ندارند بلکه کاملاً بيهوده به نظر مي رسند، مانند:وارسي و يا شستشوي بيش از حد، شمارش ، دقت بيش از اندازه و ذخيره سازي يا انبار نمودن و ... بطور کلي وسواس عملي همانند ترمزي فرد را از انجام کارها باز مي دارد.

ريشه هاي خانوادگي وسواس :
علت وسواس دقيقاً شناخته نشده است ولي برخي از عوامل مؤثر در بروز آن را مي توان ذکر کرد:
1 – وراثت : فرزنداني که واليدن آنها به وسواس مبتلا بوده اند بيش از افراد ديگر به اين عارضه دچار مي شوند.
2 – عوامل بيولوژيکي: در بيماري هاي خاص، بخشي از مغز دچار آسيب شده و فرد رفتار وسواسي از خود نشان مي دهد که کاملاً جنبه بيولوژيکي دارد. اينگونه افراد حتماً بايد براي دارو درماني به روانپزشک مراجعه نمايند.
3- ياد گيري : فرزنداني که با افراد وسواسي در خانواده تعامل بيشتري داشته باشند احتمال بروز بيماري در آنها زيادتر است.
4 – سخت گيري : کنترل بيش از حد والدين نسبت به فرزندان احتمال برانگيخته شدن (شکل گيري) بيماري وسواس را در آنها بيشتر مي کند.
5 – بيماري دوران کودکي : گاهي آسيب هاي مغزي در دوران کودکي به دليل ابتلا به بيماريهاي مختلف نيز در بروز وسواس مؤثر است.

ويژگيهاي اختلال شخصيت افراد وسواسي :
- معمولاً توانايي بيان عواطف گرم و لطيف را ندارند.
- به احساسات ديگران توجه نمي کنند و بر آنچه خود قبول دارند اصرار مي ورزند.
- در انجام کار و مثمرثمر بودن، تمرکز افراطي دارند.
- سخت کوش هستند ولي به علت توجه زياد به جزئيات ، قادر نيستند به اصل مسائل بپردازند.
- به علت ترس از اشتباه کردن، دچار ترديد در تصميم گيري هستند و احساس بلاتکليفي مي کنند.
- معمولاً کارها را ناتمام مي گذارند.
- اغلب افرادي خشک به نظر مي رسند.
- چون به شيوه اي از پيش تعيين شده بارها رفتاري را تکرار مي کنند، عده اي آنها را ماشينهاي زنده توصيف کرده اند.

توصيه هاي اساسي پيشگيري و درمان :
1 – شرايط پرتنش خانوادگي ، بيماري وسواس را تشديد مي کند، سعي کنيم محيط خانواده را آرام سازيم.
2 – اعضاي خانواده از قضاوت، انتقاد يا مسخره کردن رفتارهاي وسواسي بيمار خودداري نمايند.
3 – خانواده بايد بپذيرد که وسواس نيز يک بيماري است، با درک اين موضوع بهتر مي توان به بيمار کمک کرد.
4 – در بسياري از موارد نبايد منتظر پاسخ هاي درماني سريع و آني بود، بلکه بايد هر گونه پيشرفتي (حتي اندک) را در درمان موفقيتي بزرگ دانست و آن را تقويت کرد.
5 – در برخورد با بيمار از سرزنش هاي کلامي مانند «نکن» ، «نشور» و «مگر نمي داني اين کار را نبايد بکني: اکيداً پرهيز نمائيم، زيرا به جاي کمک کردن موجب تشديد بيماري مي شويم.
6 – از مراقبت بيش از حد فرد مبتلا خودداري کنيم، اغلب بهتر است کاري با او نداشته باشيم.
7 – سعي کنيم اعتماد به نفس بيمار را تقويت کنيم.
8 – وسواس يک بيماري اضطرابي است با پذيرش بي قيد و شرط و همدلي بيمار در تقليل اضطراب او بکوشيم.
9 – همکار و هميار بيمار باشيم تا زودتر به نتيجه برسيم، حمايت يکي از اعضاي خانواده و يا يک دوست خوب مي تواند روند درماني را سرعت ببخشد.
10 – رفتار درماني نيازمند شکيباييش، بردباري و ... است ، پس در بالا بردن پايداري، دانش و بردباري فرد بيمار تلاش کنيم.
11 – ثبات و پايداري خود را در کمک به بيمار حفظ کنيم.
12 – در روزهايي که بيمار آرامش دارد او را دلگرم و تشويق کنيم تا بتواند راه مثبت مبارزه با افکار ناخوشايند را تا انتها ادامه دهد.
آنچه که در بالا گفته شد عوامل کاهش دهنده و پيشگيري کننده است ؛ بايد بدانيم که وسواس بيماري اي است که با خود درماني از بين نمي رود و براي درمان بايد به متخصص (روانشناس باليني و يا روانپزشک) مراجعه کرد.

Borna66
06-15-2009, 10:04 AM
روانشناسی رنگها
http://pnu-club.com/imported/2009/06/1030.jpg
پژوهش دانشمندان نشان مي‌دهد، رنگ‌ها همانگونه كه بر روح و روان آدمي تاثيرات گوناگوني مي‌گذارند، جسم او را نيز تحت تاثير قرار مي‌دهند.

به گزارش روز شنبه يك پايگاه اينترنتي، پژوهشگران بر اين باورند كه هريك از رنگ‌ها سودمندي درماني محسوسي براي بدن انسان دارند و گزارشهاي بيشماري در مورد استفاده‌هاي موفقيت آميز از رنگ در درمان بسياري از بيماريهاي فيزيكي دريافت كرده‌اند.

برخي از دانشمندان معتقدند: تمايل ناخودآگاه ما به يك يا چند رنگ خاص مي تواند نشانه‌اي از نيازهاي بدن ما در جهت ترميم خود باشد.

آگاهي از ويژگيهاي درماني گوناگوني كه به هر يك از رنگ‌ها نسبت داده شده است، مي‌تواند كمك زيادي به گزينش درست آنها، هنگام تهيه لوازم و طراحي دكوراسيون فضاهاي مختلف خانه باشد.

رنگ قرمز

بر اساس اين گزارش، رنگ "قرمز"، مهيج‌ترين رنگ در ميان رنگ‌ها است

اين رنگ علاوه بر ايجاد احساس هيجان در بيننده، فعاليت امواج مغزي را تحريك مي‌كند و ضربان قلب، تعريق و فشار خون را نيز افزايش مي‌دهد.

از اين رو، اغلب افراد در صورت وجود مقادير زياد رنگ قرمز در محيط احساس ناآرامي و هيجان مي‌كنند، اما مشتقات معتدل‌تر اين رنگ مانند سرخابي و صورتي، رنگ‌هايي گرم و بسيار لطيف هستند.

رنگ سرخابي

مجموعه‌اي از سايه‌هاي مختلف رنگ سرخابي آرامش عضلات و رفع گرفتگي و خستگي از آنها را موجب مي‌شود.

رنگ صورتي

صورتي نيز از آنجا كه بازدارنده اشتها است،مي‌تواند براي درمان‌هاي رژيمي سودمند باشد

رنگ نارنجي

"نارنجي"، رنگي گرم و صميمي است كه بسياري از خواص رنگ قرمز را داراست، اما نه به غلظت و شدت آن.

نارنجي پرتوهاي شادي آفريني از خود ساطع مي‌كند كه موجب رفع خستگي مي شود.

اين رنگ محرك اشتها و دستگاه هاضمه است و در نتيجه براي استفاده در غذاخوري‌ها بسيار مناسب است.

نارنجي خالص ممكن است در سطوح بزرگ و به مقدار زياد بيش از اندازه درخشان به نظر برسد، اما رنگ‌هاي ديگر خانواده نارنجي مانند هلويي، گلبهي، آجري و تناليته‌هاي مختلف رنگ‌هاي خاكي، جذاب تر و مناسب تر از نارنجي خالص هستند.

رنگ زرد

جذابيت رنگ زرد بيشتر به سبب قدرت آن در روشن نماياندن فضاهاي تاريك است.

فضاهايي كه با تناليته‌هاي رنگ زرد رنگ آميزي شده باشند، انرژي بخش هستند و موجب رفع خستگي در بيننده مي‌شوند.

اين رنگ تمركزآفرين است و اگر به صورت خالص و به مقدار زياد در محيط به كار گرفته شود، مي‌تواند در بيننده خستگي عصبي ايجاد كند.

رنگ‌هاي خانواده زرد هر چه روشن تر باشند، انرژي ملايم‌تري به ما مي‌دهند.

دانشمندان معتقدند، اين رنگ براي درمان ناراحتي‌هاي روده‌اي سودمند است.

رنگ سبز

با درهم آميختن گرماي زرد با آرامش رنگ آبي، رنگ "سبز" انرژي و زندگي به ما مي‌بخشد.

اين رنگ آرامش بخش، اضطراب را از ما دور مي‌كند و موجب رفع تنش و گرفتگي‌هاي عضلاني مي‌شود.

سبز رنگي ايده‌آل براي فضاهايي است كه در آنها تمركز و آرامش مورد نياز است.

تحقيقات انجام شده، رنگ‌هاي خانواده سبز را براي افرادي كه از افسردگي، اضطراب و يا ناراحتي‌هاي عصبي رنج مي‌برند، مفيد نشان مي‌دهند.

رنگ آبی

"آبي" رنگ آرامش، قدرت و سلامت است و مي‌توان گفت، داراي خواصي درست برخلاف رنگ قرمز است.

اين رنگ موجب كاهش ضربان قلب و تعريق شده و همچنين فشار خون را پايين مي آورد.

آبي‌هاي روشن يادآور آسمان و رنگ صلح و آرامش هستند.

تناليته‌هاي تيره تر اين رنگ، افكار عميق را تحريك مي‌كنند اما مقادير زياد رنگ آبي مي‌تواند كسالت و اندوه و در نتيجه افسردگي خفيف را موجب شود.

رنگ بنفش

رنگ "بنفش" هيجان قرمز را با آرامش آبي درهم مي‌آميزد، اما رنگي نه مهيج و نه آرامش بخش است.

بنفش رنگي مرموز است و بعضي از مردم آن را ناآرام و اضطراب آور مي دانند.

با اين وصف، تحقيقات دانشمندان نشان مي‌دهد، تناليته‌هاي رنگ بنفش در درمان ميگرن‌ها و اختلالات عصبي مفيد هستند.

با پژوهش در خواص رنگ‌ها و استفاده بجا از آنها در فضاهاي گوناگون خانه مي توانيم وضعيت روحي و جسمي خود را بسيار بهبود بخشيم.

Borna66
06-15-2009, 10:09 AM
دروغگو را بهتر بشناسیم !
افراد دروغگو معمولا از نظر نوع رفتاری با یکدیگر شباهت بسیاری دارند که دانستن برخی از خصوصیات به ما کمک می کند که تا حدودی انسان دروغگو را بشناسیم برخی از علائم و روشهایی که باعث شناهخت دروغگو می شود عبارتند از:
۱- چشمان کسانی که دروغ می گویند یا بازتر از حد معمول است یا دائما چشمهای آنان به نقاط مختلف حرکت می کند. در عین حال آنها معمولا از نگاه مستقیم به شما احساس ناراحتی می کنند و سعی می کنند مستقیما به شما نگاه نکنند.
۲- گاهی اوقات افراد دروغکئ بخشی از صورت یا دهانشان را هنگام حرف زدن می پوشانند.
۳- وقتی از آنها سوال می شود دماغ یا گوششان را به حالت عصبی می خارانند.
۴- فرد دروغگو معمولا هنگام حرف زدن حرکت اضافی زیادی از خود بروز می دهد.
۵- در هنگام حرف زدن زیاد تپق می زنند و اشتباهات فراوان گفتاری را سعی می کنند به گونه ای بپوشانند.
۶- آنها همیشه کلی گویی می کنند و بارها این کلیات را تکرار می کنند و با این کار تلاش می کنند تا خودشان را قانع کنند.
۷- آنها سعی می کنند به گونه ای گیج و مبهم سخن بگویند و با این کار به شما اجازه نمی دهند تا حرفهای آنان راتجزیه کنید.
۸- هنگامی که سعی دارید در مورد موصضوع مورد بحث از آنها سوال کنید بلافاصله موضوع بحث را عوئض می کنند.
۹- حتی سوال شما را متوجه شوند چنین وانمود می کنند که سوال شما را نشنیده اند و با این کار به بحث خاتمه می دهند.
۱۰- اگر می خواهید مطمئن شوید مه او دروغ کفته است چند روز بعد راجع به موضوعی که در مورد آن دروغ گفته است ار او سوال کنید تا برایتان یک داستان با مظالب متفاوت تعریف کند.
۱۱-اگر قدری به صحبت آنها شک دارید شما را متهم به بی اعتمادی می کند و خیلی سریع با این کار به بحث خاتمه می دهد.
۱۲- آدم های دروغگو معمولا پر حر ف هستند و در مورد هر چیزی اظهار نظر می کنند.
۱۳- افراد دروغگو معمولا کسانی هستند که در زندگی شخصی یا خانوادگی دچار مشکل هستند. پس در موردحرفهای چنین افرادی بیشتر دقت نمایید.
۱۴ تن صدای افراد دروغگو در هنگام دروغ گفتن معمولا بالاتر از حد طبیعی است.
۱۵-خنده های بی دلیل و بی گاه در هنگام صحبت کردن یکی دیگر از علائم افراد دروغگو است
۱۶- آدمهای دروغکو همیشه سعی می کنند حرفهای زیبا و جذاب به زبان بیاورند و با این کار می خواهند امکان کشف حقیقت را از ما سلب کنند.
نکته پایانی این که اگر چه که شاید افراد دروغگو در کوتاه مدت بتوانید حقیقت را از دیگران پنهان کنند اما زمان باعثخواهد شد که همیشه افراد دروغگو رسوا شوند و هیچ گته حقیقت پنهان نخواهد ماند, اگرچه شاید مدت زمان طولانی پنهان بماند

Borna66
06-15-2009, 10:09 AM
ارتباط فرزندان با يکديگر درخانواده
در يک خانواده فرزندان بايد احساس کنند ، پدر و مادر آنها را به يک اندازه دوست دارند . ولي گاهي برخورد والدين با فرزندان به گونه‌اي است که منجر به تحريک حس حسادت و ايجاد احساس حقارت نسبت به ديگري در کودک مي‌گردد و روابط فرزندان را مغشوش مي‌کند.

«کودک خردسال مخصوصاً از سنين يک تا پنج سالگي ، چون به آن درجه ازمنطق و تکامل فکري نرسيده که متوجه شود نوازد تازه متولد شده به دليل رفع نيازهايش به مراقبت بيشتري نياز دارد ، تصور مي‌کند رقيبي است که مهر و محبت والدين را تصاحب کرده و ديگر چيزي براي او نمانده براي همين نسبت به او حسادت مي‌کند . اگر والدين مراقب رفتار خود نباشند و اين حسد در او باقي بماند تا بزرگسالي و گاه تا پايان عمر به شکل‌هاي مختلف ظاهر مي‌شود.»

به منظور ايجاد همکاري و دوستي بين فرزندان توصيه‌هايي مي‌شود که از قبل از تولد نوزاد جديد تا زمان کودکي را شامل مي‌شود.

1- قبل از تولد نوزاد جديد :

سن کودک هر اندازه باشد، دنيايش با آمدن کودک جديد زير و رو مي‌شود. پس تا حد ممکن او را در پذيرفتن نوزاد جديد شرکت دهيد. بگذاريد صداي ضربان قلب کودک را بشنود، در خريد لباس نوزاد شرکت کند، اتاق نوزاد و وسايل او را تزئين کند.

2- بعد از تولد نوزاد :

بعضي از کارهاي نوزاد را که کودک دوست دارد انجام دهد ، به او واگذار کنيم و هر طور که انجام داد به ياد داشته باشيم که او يک کودک است و از او ايراد نگيريم . فقط او را تحسين کنيم . به خاطر نوزاد هرگز او را دعوا نکنيم . او را به خدمتکار نوزاد تبديل نکنيم . به او بگوييم :«چون کودک بزرگتر و قوي‌تري هستي هميشه اين نوزاد به تو نياز دارد» . حس همکاري او را جلب کنيم. زماني را فقط به کودک بزرگتراختصاص دهيم.

3- کودکان بزرگتر :

کودک را با خواهر و برادرانش مقايسه نکنيم چون فقط باعث تحريک حس حسادت مي‌شود. بگذاريد با يکديگر احساس راحتي کنند و به همديگر افتخار کنند. به خاطر داشته باشيم آنها دو فرد جدا و دو شخصيت متفاوتند. محاسن هر کدام را تشويق کنيد تا منجر به پيشرفت‌شان گردد.

«دچار اين اشتباه نشويد که هر قانون و امتيازي براي بچّه کوچکتر است ، براي بزرگتر هم همان است . به فرزندان بفهمانيد که قوانين و امتيازها براساس سن، جنس و کارهايي که انجام مي‌‌دهند تعيين مي‌شود. به منظور جلوگيري از برخي ابهامات، در ذهن بچّه‌ها نيازهاي متفاوت آنها را، در يک زمان تهيه کنيد.

اگر فرزندان يک جنس هستند اصرار نکنيد، بچه کوچکتر از بزرگتر تبعيت کند . اجازه دهيد هر کدام برنامه خودشان را داشته باشند.

به بدگوئي‌هاي آنها از يکديگر توجه نکنيد و وارد درگيري‌هاي آنها نشويد. به آنها ياد دهيد چه طور به حل و رفع اختلاف‌هايشان بپردازند و آنها را براي دوستي و همکاري با هم تحسين کنيد.

Borna66
06-15-2009, 10:10 AM
روش ابراز علاقه به فرزندان




فرزندان ما مهم ترين ارثيه در جهان هستند و عشق ما نسبت به کودکانمان با اهميت ترين ارثيه ما براي آن ها محسوب مي شود. اين هفت روش به فرزندان ما کمک مي کند تا زندگي آينده خود را محکم تر بنا کنند.

1- زماني را با کودکان خود بگذرانيد.

زمان بهترين هديه اي است که مي توانيم به کودکان خود تقديم کنيم.

اين با هم بودن باعث مي شود احساسات، فعاليت ها و اعتقادات را با يکديگر مبادله کنيم. با اين کار فرزندانمان ارتباط برقرار کردن و گفت و گو کردن با ديگران را مي آموزند و به طور حتم از لحاظ ارتباطات اجتماعي پيشرفت مي کنند. به کودکان خود کمک کنيد تا روش هاي جديدي خلق کرده و آنها را در کنار خانواده خود تجربه کنند و لذت ببرند.

2- الگويي براي فرزندان خود باشيد.


رفتار ما بيش از گفتارمان فرزندان را تحت تاثير قرار مي دهد. ما قهرمان دنياي آنها هستيم.



3- به حرف هاي فرزندان خود گوش دهيد.

پيغام هاي کودکان هديه هاي با ارزشي هستند. زماني که مشتاقانه به حرف هاي آنها گوش مي دهيم اعتماد به نفس کوکان خود را تقويت مي کنيم.

هنگامي که با کودکان خود هستيد هم سطح آنها باشيد و با تمام وجود به آنها گوش دهيد.

احساسات و حالات زيباي آنها از طريق چشم هايشان بيان مي شود اگر ما به حرف هاي آنها دقت کنيم کودکانمان نيز به سخنان ما عميقاً و با تمام وجود، گوش مي دهند.

4- شيوه تربيتي مناسبي براي کودکان خود در نظر بگيريد.

فرزندان ما بايد بياموزند که در مقابل کارها و انتخاب هايشان پاسخگو باشند. آنها بايد بدانند که با کارهاي آزاردهنده آنها مخالفت مي شود اما والدين هميشه به آنها عشق مي ورزند.

5- کودکان خود را تشويق کنيد.

کلمه هاي اميدبخش و تشويق آميز، اعتماد به نفس را به کودکان هديه مي دهد. موفقيت ها و استعدادهاي کودکان خود را به زبان بياوريد.

زماني که فرزندانتان کار مهمي انجام مي دهند حتماً به آنها بگوييد که موفق بوده اند.

کودکان ما احتياج دارند، بدانند که اميدها و آرزوهاي آنها رادرک مي کنيم و به طور حتم حامي آنها هستيم.

فرزندانتان را تشويق کنيد تا از لحاظ روحي و معنوي رشد کنند تا زندگي متعادلي داشته باشند.

6- تجربه هاي خود را با کودکانتان تقسيم کنيد.

هر کدام از ما داستان هاي ارزشمندي براي گفتن داريم. اين داستان ها مشخص مي کنند که عکس العمل ما در مقابل اين حوادث، زندگي کنوني ما را به وجود آورده است.

با تجارب خود مي توانيم کودکان مان را راهنمايي کنيم. شايد روي فرزندان شما نيز با بعضي از شرايطي که براي شما پيش آمده، روبه رو شوند و به طور حتم از تجارب شما بهره مي گيرند و از اشتباهات دوري مي کنند.

فرزندان ما در زندگي احتياج به الگويي دارند تا آن را سرمشق خود قرار دهند. ارزش هاي وجودي را به طور عملي به فرزندان خود آموزش دهيد. اشتباه هاي خود را قبول کرده و عذرخواهي کنيد.


7- به فرزندان خود بي قيد و شرط عشق بورزيد.

عشق هديه بي چون و چراست. به کوکان خود نشان دهيد که آنها را در هر شرايطي دوست داريد و حمايتشان مي کنيد. در اين صورت آنها هنگام سختي ها و مشکلات با آرامش و احساس امنيت به شما پناه مي آورند.

فرزندان شما براي تصميم گيري و تجربه موارد جديد نياز دارند که آزاد باشند. آنها بايد بياموزند که در زندگي مسوولتي پذير و مقاوم باشند.

آنها اجازه دارند شکست بخورند و يا پيروز شوند بدون اين که قضاوتي در مورد آنها صورت گيرد. اگر همه نيازها، اميدها و انتظارات فرزندان خود را در يک کلمه خلاصه کنيم، آن کلمه عشق است.

Borna66
06-15-2009, 10:11 AM
آسيب شناسي اجتماعي زنان

" فرار از خانه "





امروزه جوامع گسترده به دليل پيچيدگيهاي خاصي كه در اين نوع جوامع وجود دارد ، با مشكلات و مسائل فراواني در زمينه هاي مختلف فرهنگي و اجتماعي روبرو هستند و هميشه همراه با پيشرفت با انواع آسيب هاي اجتماعي روبرو بوده اند . از جمله اين آسيب ها مي توان از ترك ناگهاني دختران از خانه ياد كرد ، كه اين مسئله در جامعه ما به دليل وجود معيارها و هنجارهاي ديني و خانوادگي ، يك نوع اسيب اجتماعي محسوب مي شود كه بايستي به دنبال ريشه يابي اين مسئله باشيم . و به جاي پاك كردن صورت مسئله به دنبال يافتن راه حلي مفيد باشيم .

مسئله شناسي فرار از خانه

تعريف فرار :

فرار از خانه و اقدام به دوري و عدم بازگشت به منزل و ترك اعضاي خانواده ، بدون اجازه از والدين يا وصي قانوني خود ، در واقع نوعي واكنش نسبت به شرايطي است كه از نظر فرد نامساعد ، غير قابل تحمل و بعضا تغيير ناپذير است. اين عمل معمولا به عنوان مكانيسم دفاعي به منظور كاهش ناخوشايندي و خلاصي از محركهاي آزار دهنده و مضر و دستيابي به خواسته هاي مورد نظر و عموما آرزوهاي دور و دراز انجام مي شود .

امروزه در اكثر كشورهاي جهان فرار از خانه به يك معضل جدي اجتماعي تبديل شده است .

در جامعه ما نيز، مسئله فرار دختران به عنوان يك معضل مطرح مي باشد .

اما در مورد مسئله فرار از خانه ، مي توان اينگونه بيان كرد كه اقدام به فرار هم از سوي پسران و (مردان متاهل ) و هم از سوي دختران (و زنان متاهل ) انجام مي شود . البته دلايل چنين اقدامي توسط مردان متاهل و پسران با يكديگر متفاوت است . زنان متاهل نيز اغلب به خشونت و مفاسد اخلاقي همسر يا اغفال و مفاسد اخلاقي خود از خانه متواري مي شوند ..

در شرايطي ممكن است كه اقدام به فرار به همراه فردي از جنس مخالف با زمينه دوستي و قرار ملاقات انجام شود . اخيرا مواردي از فرارهاي گروهي در بين دختران مشاهده شده است . اما اغلب دختران به تنهايي فرار مي كنند .

اغلب فرارها از شهرستانها به مركزو يا شهرهاي بزرگ انجام مي شود هر چند كه مبدا و مقصد معدودي از فرارها نيز بالعكس مي باشد و گاهي نيز از شهرهاي كوچك و بزرگ به قصد عزيمت به كشورهاي ديگر اتفاق مي افتد.

برخي از دختران براي نخستين بار اقدام به فرار مي كنند و دسته اي ديگر عليرغم تلاشهاي مددكاران جهت بازگشت به محيط خانه و خانواده مجددا از محيط خانه مي گريزند.

تبيين عوامل موثر در فرار دختران :

آسيبهاي اجتماعي نظير فرار از خانه داراي زمينه ها و ابعاد مختلفي هستند و عوامل گوناگوني از جمله عوامل فردي، خانوادگي و اجتماعي در شكل گيري آن مؤثر است .

عوامل فردي :

اين دسته از عوامل معطوف به عدم تعادل شخصيتي و اختلال در سلوك و رفتار است كه به برخي از آنها اشاره مي شود:

الف) شخصيهاي ضد اجتماعي

ويژگي هاي اين نوع شخصيت ، بهم ريختگي ارتباط ميان انسان و جامعه و ارتكاب رفتارهاي نا بهنجار است كه مورد قبول جامعه نمي باشد . ولي معمولا نزد عامل آن در اصل و يا در مواقعي خاص ، نا پسند شمرده نمي شود . افراد روان رنجور نسبت به هنجارها و مقررات اجتماعي بي تفاوت بوده و كمتر آنها را رعايت مي كنند . اعمال اين افراد نظام اجتماعي را متزلزل مي كند و رعايت ارزشهاي اخلاقي را به پايين ترين سطح آن تنزل مي دهد، و در پند گرفتن از تجربيات ، بسيار ضعيف بوده و در قضاوتهاي خود يكسويه مي باشند . اين نوع شخصيتها عمدتا از محيط خانه و مدرسه فرار مي كنند.

شخصيتهاي خود شيفته :

اين شخصيت ها تمايل شديدي به خود محوري دارند و پيوسته به تمجديد و توجه ديگران نيازمندند .

اين افراد اغلب با روياهايي در مورد موفقيت نامحدود و درخشان ، قدرت ، زيبايي و روابط عشقي آرماني مشغول هستند.

اغلب اين افراد والديني داشته اند كه نسبت به آنها محبت با ثباتي نداشته يا سرد و طرد كننده بوده اند يا بيش از حد به آنها ارج نهاده اند .

نوجوانان خود شيفته ، به علت سر كوب خواسته ها و فقدان ارضاي تمايلات دروني از كانون خانواده بيزار شده و به رفتارهاي نابهنجار نظير فرار از خانه گرايش نشان مي دهند .

آيزنك معتقد است بين ويژگي شخصيتي افراد با رفتار نابهنجار آنها رابطه وجود دارد . فرد برونگرا به دنبال لذت جويي آني است و دم را غنيمت مي شمارد، تشنه هيجان و ماجراجويي است . كمتر قابل اعتماد مي باشد ، نمي تواند احساساتش را كنترل نمايد و بدون تامل عمل مي كند .

شخصيت هيستريونيك (نمايشي ) :

نزد اين افراد جلب توجه ديگران اولويت خاصي دارد . دوست دارند با جوش و خروش صحبت كنند . مشخصه بارز آنها بيان اغراق آميز ، هيجاني ، روابط طوفاني بين فردي ، نگرش خود مدارانه و تاثير پذيري از ديگران است. توجه كافي به درك موقعيت ندارند و تمايل دارند با تعميم عاطفي پاسخ دهند . اين افراد براي آنكه خود را ثابت كنند ، هر تجربه اي را حتي اگر براي آنان گران تمام شود و مشكلاتي را ايجاد نمايد انجام مي دهند .

از ديگر مشكلات روحي –رواني كه منجر به رفتارهاي ضد اجتماعي مي شود ، مي توان به ضعف عزت نفس ، احساس كهتري ، فقدان اعتماد به نفس ، اختلال خلقي دوقطبي و ... اشاره نمود . چنين افرادي معمولا مستعد انجام كارهاي سنجيده ، نظير فرار از خانه مي باشند.

به اعتقاد صاحبنظران ، خانواده در شكل دهي به زندگي و رفتار فرد تا حد زيادي موثر است . اگر خانواده با مشكلات و آسيبهاي عديده اي مواجه باشد ، روند جامعه پذيري اعضاي خانواده مختل مي شود .





ب) روابط در خانواده

خشونت:

فرار از خانه يكي از باز تابهاي خشونت خانگي است كه به دليل تاثيرات اجتماعي قابل تامل است . اعمال خشونتهاي روحي، جسمي از سوي اعضاي خانواده، عامل بسيار مهمي در فرار دختران است . بسياري از دختراني كه قرباني اين خشونتها مي باشند به دليل ترس از آزاردهندگان و آبروي خويش، جرات اظهار مشكلاتشان را ندارند، لذا از خانه فرار مي كنند و در شرايطي كه از سوي نيروهاي امنيتي مجبور به بازگشت شوند ، تمايلي به اينكار ندارند . زيرا از محيط ناامن خانه مي هراسند .

تبعيض:

بسياري از والدين آگاهانه و يا ناآگاهانه با تبعيض بين فرزندان ، موجب اختلاف بين آنها و دلسردي آنها از زندگي مي شوند . تبعيض در مواجه با خطاها و اشتباهات فرزندان دختر و پسر و تنبيه تبعيض آميز بر اساس برتري پسر بر دختر يا بالعكس موجب سلب اعتماد به نفس و بدبيني فرزندان نسبت به والدين مي شود . تبعيض با روحيه حساس و عزت نفس دختران منافات دارد و لطمات جبران ناپذيري را بر روح و روان آنها وارد مي كند.

محدوديت مطلق:

در اين نوع شيوه تربيتي ، فرزندان از آزادي و اختيار لازم و متناسب با سن و شرايط خويش محرومند و بايد نظر والدين را بدون آگاهي از علت آن انجام دهند و حق اظهار نظر ، دخالت يا تصميم گيري را ندارند . در اين خانواده ها به خواسته هاي مادي ، معنوي فرزندان توجهي نمي شود . لذا توانايي و مقاومت آنها درهم مي شكند، و ازهر فرصتي جهت عدم پيروي از هنجارهاي خانواده بهره مي برند و در صدد هستند با فرار از خانه ،از اين محدوديت ها رهايي يابند .

آزادي مطلق :

همانطور كه عدم توجه به نيازهاي عاطفي فرزندان مي تواند عامل فرار آنان از كانون خانواده باشد . توجه بيش از حد متعارف و در اختيار بودن امكانات فوق حد سني فرزند هم مي تواند زمينه مسائلي چون فرار از خانه را ايجاد نمايد.

وقتيكه تمايلات و خواسته هاي فرزندان محقق مي شود ، لذا به محض ايجاد مشكلات و بحرانها و فشارها ي زندگي، كه در آن امكان تحقق برخي از آرزوها سلب مي شود و يا در شرايطي كه خواسته هاي فرزند به افراط مي گرايد ووالدين با آن مخالفت مي نمايند . فرزند، به دليل تربيت عاطفي (نه تربيت عقلاني ) روحيه عدم درك منطقي شرايط ، ناز پروري و كاهش دامنه استقامت، عصيان و طغيان نموده و همين امر موجب دوري او از والدين و اعضاي خانواده مي گردد كه نهايتا مي تواند زمينه فرار از خانه را فراهم نمايد .

دراين شرايط مسائل بسيار كوچك به دليل پائين بودن آستانه مقاومت درنظر فرد بزرگ و غير قابل تحمل جلوه مي كند . چنين فردي پس از فرار نيز اقدام خود را توجيه مي كند و با احساس عميق بيداد گري به متهم كردن اطرافيان مي پردازد و معتقد است فراراو در جهت احقاق حق از دست رفته خود بوده است. اين وضعيت در بين طبقات مرفه و غني جامعه بيشتر مشاهده مي شود.

اگردر شبكه روابط اجتماعي اين مسئله را درنظر بگيريم فرد عضويت يافته در شبكه هاي نابا ب، ارزشهاي نادرست گروه از جمله نحوه مقابله و برخورد با امرو نهي والدين ، نحوه مخالفت و به كرسي نشاندن خواستها و تمايلات نفساني در خانه را دروني مي كند و با دسترسي به فرصتهاي نامشروع ، انها را به مرحله عمل مي رساند .در اين گروهها رفتار كجرو و نابهنجار بسيارعادي و روال شده است و به عنوان ارزشهاي مدرن اشاعه مي شود. و نگرشها و نصايح والدين به عنوان ارزشهاي منسوخ محسوب مي شود . بر اساس تحقيقات حدود 79 در صد از جوانان به همانند سازي با دوستان خود مي پردازند.

وسايل ارتباط جمعي

رسانه هاي نوشتاري وديداري داراي كاركردهاي سه گانه از جمله اطلاع رساني هستند . زماني كه رسانه ها موضوع فرار دختران را با ذكر تمام جزئيات منعكس مي كنند، در واقع افراد را نسبت به وضعيت افرادي كه شرايطي نامساعد و بغرنج خانه را تحمل نكرده اند ، مطلع مي كنند و باعث مي شود كه آنها نيز همين عمل را در مواجه با مسائل خانواده تكرار كنند. ضمن آنكه قبح مسئله تا حد بسيار زيادي در اذهان شكسته شده و به عنوان يك عمل عادي جلوه مي نمايد.از سوي ديگر برخي از فيلمها و سريالها ي تلويزيوني مشوق فرار از خانه است . ترويج روحيه استقلال طلبي غير منطقي در سنين نوجواني ، عدم رعايت احترام به بزرگترها ، حتي نمايش فرار جمعي از جوانان ، بدون نمايش صحيح پشيماني و ندامت آنها، مي تواند در شيوع اين پديده ها موثر باشد .

نقش رسانه هاي جمعي به ويژه ماهواره و اينترنت در رواج بي بندو باري اخلاقي ، مقابله با هنجارهاي اجتماعي ، عدم پايبندي مذهبي و بلوغ زود رس نوجوانان در مسائل جنسي حائز اهميت است .

شهر نشيني

بافت اجتماعي شهرهاي بزرگ و پيچيدگي روز افزون زندگي شهري ، فرصت ارتكاب جرائم و رفتارهاي ضد اجتماعي را فراهم مي كند .

جاذبه شهرهاي بزرگ ، رفاه، تجملات شهري و امكانات مادي، انگيزه در اختيار داشتن آنها و زندگي در اين محيط را مضاعف مي كند و سيل عظيم جمعيت با هدف يافتن شغل و دستيابي به امكانات فوق مهاجرت مي نمايند وشهرهاي بزرگ را با خرده فرهنگهاي مختلف در هم مي آميزند و بدين ترتيب پايبندي به آداب و رسوم كاهش مي يابد و آزادي عمل فرد نيز بيشتر مي شود. گاهي همين سراب زندگي مرفه شهري و آزادي عمل دختران را به سوي شهرها متواري مي نمايد.

تغيير ارزشها

انسانهاي دنياي امروز در چهار راه سرگرداني و تضاد ارزشها گرفتار آمده اند و نمي دانند به كدامين سو حركت كنند . از يكسو جامعه بستر نويني از ارزشهاي اجتماعي مدرن را مقابل ديدگان افراد قرار مي دهد و از سوي ديگر فرد را با بن بستهاي بسياري در دستيابي به اهداف جديد مواجه مي كند .

جوان امروز در اين شرايط با مشكل بحران هويت روبروست . گاه آنچه كه اجتماع بطور عملي به او مي آموزد با ارزشهاي خانوادگي سنخيتي ندارد و همين امر شخصيت او را دچار دوگانگي مي نمايد .دختران امروزدچار خود درگيري ميشوند و براي فرار از اين حالت به شيوه هاي مختلفي نظير فرار از خانه متوسل مي گردند .

مشكلات اقتصادي

برخي از صاحبنظران مشكلات اقتصادي را علت عمده آسيبهاي اجتماعي مي دانند . البته اين به مفهوم نگرش تك عاملي در تبيين انحرافات نمي باشد . به اعتقاد آنان عوامل اقتصادي درچگونگي زندگي فردي و اجتماعي تاثير گذار است . فقر و توزيع ناعادلانه ثروت به همراه فقر فرهنگي زمينه ساز انواع رفتارهاي نابهنجار مي باشد .

امروزه فشار و مشكلات اقتصادي ، احتمال دو شغله بودن و اشتغال نان آوران خانواده در مشاغل كاذب يا غير مجاز را افزايش داده است .

همين مسئله منجر به كم توجهي آنها نسبت به نياز جوانان ، رفع مشكلات روحي و رواني و تربيت صحيح و شايسته آنها گرديده است .

ضعف نظارت اجتماعي

با انگيزه هاي فرار دختران از خانه در مي يابيم كه اكثر آنان براي كسب استقلال و آزادي روابط در خارج از خانه اقدام به فرار كرده اند . اين بدين معناست كه جامعه ميزان نظارتهاي اجتماعي دولتي و مردمي را كاهش داده و آزادي بي قيد روابط زنان و مردان را افزايش داده است .

در حالي كه اين حد افراطي از آزادي مقبول بسياري از خانواده ها نيست. آنها به دليل همين فضاي نامناسب جامعه مجبور مي شوند رفتار و ارتباطات اجتماعي دختران خود را محدود كنند و اين محدوديت و كنترل دختران را با عقده هاي روحي –رواني مواجه مي نمايد و آنان احساس خواهند كرد كه خانواده آنها را درك نمي كند، در صورتي كه به عكس خانواده به دليل آينده نگري و مصلحت انديشي فرزند مي كوشد دختر را از حيطه خطردور سازد. برخي دختران به دليل حساسيت هاي روحي، دلسوزي والدين را به معناي سلب آزادي تعبير مي كنند و در نتيجه اقدام به فرار از خانه مي نمايند.

پيامدهاي فرار دختران

فرار دختران در واقع تعرض به قاعده كهن و مرسوم زمانهاي ديروز و امروز است كه نه خانه را محل امن وآرامش و آسايش مي داند نه محلي كه بايد از آن گريخت . اين تعرض و جدال جامعه را تحريك كرده و آشفتگيهاي خاصي را دامن مي زند . هنگامي كه دختري به طور غير منطقي فرار مي كند ، خود و پيرامونش يعني خانواده و جامعه را تا شعاعي وسيع به طرق مختلف در معرض آسيبها و خطرات زيادي قرار مي دهد . اين پيامدها در بعد فردي ، خانوادگي و اجتماعي قابل بررسي است .

پيامدهاي فردي:

فرار آغاز بي خانماني و بي پناهي است و همين امر زمينه ارتكاب بسياري از جرايم را فراهم مي كند . دختران فراري براي امرار معاش به سرقت، تكدي گري ، توزيع مواد مخدر ، مشروبات الكلي و كالاهاي غير مجاز ، روسپيگري ، عضويت در باندهاي مخوف و كثيف اغفال و فحشاء اقدام مي كنند. برخي از اين دختران پس از فرار در ساختمانهاي متروكه ، پارك و خانه هاي فساد، شب را به صبح مي رسانند و از مكاني به مكان ديگر در حركت هستند فقط براي آنكه بتوانند زنده بمانند . دختران فراري تمام پلهاي پشت سر خود را خراب و ويران مي كنند . ارتكاب به نوع جرايم و فساد اخلاقي موجب مي شود كه دچار انواع بيماريها و اختلالات روحي و رواني شوند و برخي از آنها به دليل سر افكندگي ناشي از تجاوزات دست به خود كشي مي زنند .

از ديگر پيامدهاي ناگوار فرار دختران ، روسپيگري و ابتلا به انواع بيماريها از جمله ابتلا به ويروس ايدز مي باشد . هر چقدر مدت زمان فرا رفرد طولاني تر باشد و با افراد بيشتري تماس داشته باشد ، خطر ابتلا به ويروس ايدز افزايش مي يابد .



پيامدهاي خانوادگي:

فرا ردختران مي تواند بزرگترين لطمه و ضربه براي حيثيت و شرافت خانوادگي فرد باشد اين عمل اولا نشانه اي از نا كار آمدي خانواده در تربيت فرزند ، شكاف نسلي بين والدين و فرزندان واختلافات خانوادگي است . و ثانيا از آنجا كه فرجام و سر انجام دختران در اكثر موارد چنانكه ذكر گرديد گرفتار آمدن در دايره تنگ باندهاي فساد و فحشاء و ارتكاب جرائم اخلاقي است ، لذا فرار به مفهوم لكه ننگ و بدنامي براي خانواده محسوب مي شود و بدين لحاظ است كه فرار دختران كمتر توسط خانواده ها گزارش مي شود و اغلب پس از بي نتيجه ماندن جستجوها و تلاشهاي خانوادگي ، فرار دختران با عنوان فقداني دختريا دزديده شدن او به مراجع قضايي گزارش مي شود.

از طرف ديگر دختران فراري با درگير شدن در مسائل غير اخلاقي نمي توانند به خانواده باز گردند ، مگر آنكه خانواده به اين نكته توجه نمايد كه عدم پذيرش فرد به معناي فرو غلتيدن هر چه بيشتر او در منجلاب فساد و تباهي است . در هر حال زندگي دختر فراري در صورت بازگشت به منزل نيز همراه با مشكلات مضاعف خواهد بود .

پيامدهاي اجتماعي:

جامعه شناسان معتقدند پديده هاي اجتماعي همچون حلقه هاي زنجير به هم متصل ووابسته اند ، بطوري كه افزايش نرخ آسيبهايي چون طلاق، بيكاري، اعتياد ، منجر به افزايش آسيبي نظير فرار دختران مي شود و نكته قابل توجه آنكه فرار دختران از خانه به افزايش نرخ مفاسد اجتماعي منتهي مي گردد.

آسيبهاي اجتماعي از جمله، فرار همچون امراض و ويروسهاي هستند كه موجب ايجاد فضاي مسموم در جامعه مي شوند و مي توانند ضمن لكه دار نمودن عفت عمومي و شكستن حريمهاي اخلاقي ، بهداشت روحي و رواني اعضاي جامعه را تهديد نموده و آسيب جدي بر سلامت جامعه وارد نمايند .

از ديگر پيامدهاي فرار دختران اينست كه هزينه هاي فراواني را بر دوش جامعه و دولت مي گذارد ، بطوريكه اقداماتي نظير گزارشات فقداني دختر و شناسايي دختران فراري توسط نيروهاي چند گانه امنيتي ، بازجويي و مراحل قضايي ، ايجاد مراكز مختلف –مانند كانون اصلاح و تربيت ومراكزي كه قبلا در زمينه سازماندهي دختران فراري، فعال بودند و نيز مسئوليت سازمان بهزيستي – كه تماما هزينه هنگفتي را بر جامعه تحميل مي نمايد .

نقد برخي عملكردها

در چند ساله اخير مراكز دولتي تحت عنوان خانه سلامت ، خانه ريحانه و خانه سبز و .. جهت كاهش آسيبهاي ناشي از فرار دختران و بازتواني آنها و ارجاع افراد به خانواده تاسيس گرديد وپس از چندي متوقف شد . در اين بخش به چند نمونه از اشكالات اين مراكز اشاره مي شود :

مؤسسين چنين مراكزي هرگز به ريشه ها و علل فرار دختران توجهي نداشتند ، بلكه در يك حالت انفعالي با پذيرش مسئله فرار دختران مامني موقت را طراحي كرده بودند كه متاسفانه به دليل عدم سرعت در شناسايي دختران ، عمدتا دختران فراري پس از آسيبهاي فراوان به مراكز وارد مي شدند .

- اين مراكز ، محيطي جهت آشنايي دختران فراري با يكديگر و كسب اطلاعات و تجربيات براي افراد تازه كار از دختراني بود كه براي چندمين بار از خانه متواري مي شدند.

- هيچ دخترفراري ، شخصا به اين مراكز مراجعه نمي نمود و اغلب پس از مواجهه با مشكلات متعدد و دستگيري به اين مراكز فرستاده مي شد . لذا اگر فرد شخصا احساس ناامني ، نا تواني ونياز نمي كرد و محيط خارج را مي شناخت، به اين مراكز مراجعه نمي نمود .

- اين مراكز در صدد بودند تا براي دختري كه از نظر روحي به تعادل رسيده و از نظر اخلاقي مي تواند به جامعه باز گردد ، كمك هايي را براي داشتن خانه مستقل ارائه دهند كه خود عاملي براي تكرار و رغبت به كار بود.

- دختران فراري در اين مراكز ، اطلاعاتي در مورد شرايط خانوادگي ، كارهايي كه در مدت فرار انجام داده بودند ، علت حضور در مركز ، برنامه هاي آتي ، هنجارها و خرده فرهنگهاي خيابان از يكديگر جذب مي كردند و كار خود را توجيه مي نمودند ، زيرا مشاهده مي كردند افراد زيادي مانند آنها فرار كرده اند ، لذا جسورتر مي شدند .

به راستي چرا چنين مؤسساتي با هزينه هاي هنگفت و بدون كارشناسي و سنجش اشكالات احتمالي كار تاسيس مي شوند و بعد از مدت زماني منحل مي گردند .

پيشنهادات

همانطور كه ذكر گرديد دختران فراري از بين اقشار مختلف مي باشند و با انگيزه ها و علل گوناگوني اقدام به فرار مي كنند و پيامدهاي فرارآنان خانواده و جامعه را تهديد مي كند .

زمينه هايي براي مقابله با اين مسئله وجود دارند از جمله :

توجه و رسيدگي بيشتر به نهاد خانواده و سعي در رفع مشكلات مختلف ، تربيتي ، اقتصادي ، فرهنگي آنها از طريق دولت

تقويت و سازماندهي نهادهاي مردمي موثر در امداد خانواده از جهات مختلف ، نظير كميته امداد امام خميني ، بنياد هاي خيريه ، صندوقهاي قرض الحسنه

احياي سنتهاي ديني و حاكميت ارزشهاي اجتماعي اسلام نظيروجوب احترام به والدين ، رسيدگي به خويشان ، نظارتهاي فاميلي چون ولايت پدر، جد پدري ، برادر بزرگتر .

نظر به اينكه با استناد به اطلاعات و تحقيقات ، بيشتر دختران فراري ازبين خانواده هاي نابسامان بوده و اغلب فرزندان طلاق هستند، به كارگيري تمام تمهيدات جهت پيشگيري و كاهش نرخ طلاق از طريق تقويت مراكز مشاوره ، اجبار به شركت در كلاسهاي آموزش حقوق و تكاليف زوجين قبل از عقد رسمي ، اجبار در مراجعه به مراكز مشاوره از طريق اهرمهاي دولتي .... ضروري است . نهايتا چنانچه خانواده اي به دليل اعتياد، مرگ والدين، بيكاري و بيماري همسر از هم گسسته شد ، مي توان خانواده را موظف نمود كه وضعيت حضانت و تربيت فرزندان را به سازماني كه از سوي دولت مشخص مي شود ، گزارش نمايد و اين سازمان در رفع مشكلات فرزندان چنين خانواده هايي تلاش مي نمايد و نسبت به رفع خشونت ها و مشكلات اين خانواده ها اقدام نمايد .

از آنجا كه بسياري از دختران فراري (70%) درسنين 16-14 ساله و در دوره هاي حساس نوجواني قرار دارند و با مشكلات متعدد خاص اين دوره مواجه مي باشند . لذا بخشي ازپيشنهادات جهت پيشگيري از فرار دختران معطوف به وزارت آموزش و پرورش مي باشد.

همچنين برخي ديگر از پيشنهادات مربوط به ساير عوامل اجتماعي است كه در كاهش فرار دختران دخيل مي باشد :

- نظارت ، ارزشيابي و باز تعريف وظايف دستگاههاي ذيربط در امور مربوط به اقشار آسيب ديده و آسيب پذير جهت هماهنگي و وحدت رويه وبهينه سازي و حتي ادغام آنها؛

- تاسيس يك مركز توانمند جهت جمع آوري آمار و اطلاعات منطقه اي ، كشوري، بين المللي دختران فراري و شبكه هاي مربوط.

- تربيت نيروهاي پليس انتظامي از بين بانوان متعهد و متدين جهت اين مسئله خاص.

- ضرورت اشنايي نيروهاي نظامي به ويژه پليس زن با مسائل روانشناسي دختران فراري و خرده فرهنگ آنها.

- اعمال مجازات هاي بسيار سنگين، علني و جدي( در ملاعام) براي باندهاي فساد، اغفال ، تجارت جنسي.

- قانونمند نمودن نحوه درج اخبار مربوط به بخش حوادث و ممانعت از سوء استفاده از بيان جزئيات فرار به دليل بد آموزي و اشاعه منكرات و جلوگيري از قهرمان سازي مطبوعاتي از اين عاملين؛

- به كارگيري نيروهاي مردمي و سازمانهاي غير دولتي جهت امداد به دختران تحت خشونت خانواده و اطلاع رساني به نيروهاي امنيتي.

- تقويت نظارتهاي اجتماعي رسمي و دولتي و نيز نظارتهاي مردمي و محلي از جمله امر به معروف و نهي از منكر جهت پاكسازي فضاي جامعه و تعديل آزاديهاي اجتماعي."

Borna66
06-15-2009, 10:11 AM
طلاق ، سرنوشتي ابهام آميز براي كودكان
انسان پس از طي دوران طفوليت و نوجواني به مرحله اي سرشار از احساس ، كه همان جواني است پا مي گذارد . دوراني كه يك جوان توانائيهاي مختلفي را در خود مي بيند و صلاحيت انجام امور مهم را نيز ، در خود حس مي كند . طبيعتاً هر انساني بنابر شرايط و موقعيت هاي متفاوت ، از تربيت متفاوتي هم برخوردار بوده است . لذا بسته به اين تفاوتها ، خواسته ها و نيازهاي افراد هم مختلف است .

چنانچه والدين فرزندان خود را به گونه اي تربيت كنند كه به طور معمول از كمبودي برخوردار نباشند ، معمولاً در دوران حساس جواني ، كمتر دچار انحرافات مختلف اخلاقي مي شوند . اما گاهي محبت هاي افراطي والدين و در اختيار داشتن امكانات رفاهي بسيار و يا از طرفي كمبود محبت والدين نسبت به فرزندان و عدم توجه به آموزش هنجارها و رفتارهاي اجتماعي مهم ، مانند مسئوليت پذيري يا مسئله مشاركت در انجام امور فردي و اجتماعي ، ممكن است فرزندان را به افرادي ناتوان در جامعه تبديل كند .

يكي از مهم ترين و حساس ترين خصوصيات دوران جواني ، تصميم گيري افراد براي تشكيل زندگي مشترك و مسئله ازدواج است . اگر جوانان ما در دوران كودكي و نوجواني با آموزش صحيح و باورهاي مناسب پرورش يابند ، با شناخت معيارهاي درست و متعادلي به امر ازدواج مي نگرند و كمتر دچار مشكل مي شوند . حال آنكه عدم وجود يك باور معقول و متعادل نسبت به ملاك هاي ازدواج مي تواند آفت هاي يك زندگي مشترك را بسازد كه تداوم و لحاظ نمودن چنين مواردي مي تواند موجب لرزش پايه هاي يك زندگي باشد و نهايتاً منجر به طلاق شود .
از طرفي اگر يكسري باورهاي لازم در زمينه تعهد و مسئوليت پذيري براي افراد دروني شده باشد عليرغم مشكلات گوناگون ، مي توان به تداوم يك همزيستي اميدوار بود . اما هميشه مسئله به همين جا ختم نمي شود بلكه در بسياري موارد تفاوتهاي ارزشي ميان دو نفر موجب بروز تنش مي شود اينكه دو طرف قادر به تعريف مباني ارزشي يكديگر نيستند ، بنابراين ممكن است آنها را ناديده بگيرند و يا نسبت به آن بي اهميت باشند و همين مسئله ميتواند به مرور زمان به مشكلي لاينحل بدل شود كه نهايتاً قدرت صبر و تحمل دو طرف را به سر بياورد . چرا كه هر دو طرف مدافع متعلقات و ارزش ها و هنجارهاي خود هستند و البته در اين ميان مواردي استثنايي هم وجود دارند كه با داشتن گذشت و فداكاري ، چنين مشكلاتي را ناديده مي گيرند و به زندگي خود ادامه ميدهند .
مسئله طلاق به خودي خود يك آسيب اجتماعي است كه ، پيامدهاي منفي پس از آن هم ، ممكن است به معضلاتي بزرگ تبديل شود . از جمله اين پيامدها ، سرنوشت « بچه هاي طلاق » است .

طلاق ذاتاً تلخ و زجر آور است اما در شرايطي ،گريزناپذير است و ما چه بخواهيم و چه نخواهيم ممكن است اتفاق بيفتد . اما فرزندان چه گناهي دارند كه بايستي تاوان نداشتن خانواده را پس دهند ؟

آنچه مسلم است بعد از طلاق والدين ، حضانت فرزندان به صورت توافقي و يا طبق مفاد قانوني به يكي از طرفين داده مي شود و همين مسئله به تنهايي آغازي است براي بروز مشكلات روحي و رواني فرزندان و در نتيجه آسيب پذير بودن آنها در برابر انواع مختلف مسائل فردي و اجتماعي . طبيعتاً تامين نياز رواني فرزندان به والدين بعد از بروز طلاق حداقل به نصف تقليل پيدا مي كند .
آنچه مسلم است در اين مسير تلاش هر يك از والدين در جهت جايگزيني پدر يا مادر براي فرزند ، در اكثر موارد نتايج مثبتي به دنبال نداشته است . چرا كه اين يك نياز طبيعي و به نوعي حق طبيعي فرزند است كه به دليل وجود مشكلات خاص ميان پدر و مادر ، از او گرفته شده است و خلأ عاطفي حتي يكي از والدين ، چيزي نيست كه به راحتي بتوان آنرا جايگزين نمود.

و چه بهتر كه اين مسئله را باور داشته باشيم كه براي تطابق و بوجود آوردن سازش در فرزندان، براي زندگي در شرايط پس از طلاق ، مي توانيم راههاي صحيح تربيتي را همراه با ايجاد نگرش روشن در فرزندان تقويت كنيم تا آنكه به دنبال اين باشيم تا با ارائه تصويري تيره از يكي از والدين كه هم اكنون در كنار فرزند نيست ، بخواهيم با ايجاد كينه و نفرت سعي در پاك كردن تصور ذهني آنهاداشته باشيم .

بديهي است فرزندان پس از طي دوران كودكي و نوجواني به سنيني مي رسند كه خود قدرت تشخيص حق و باطل را پيدا مي كنند و آن زمان ديگر نمي توان واقعيت ها را از ديد آنها پنهان كرد . چرا كه خود به دنبال درك واقعيات مي روند و طبق اين مسئله اين قدرت را پيدا مي كنند كه صداقت والدين خود را تشخيص دهند . پس بهتر آنست كه براي بهبود وضعيت و شرايط « فرزندان طلاق » با ارائه راه حل ها و ديدگاههاي صحيح و به كار بردن صداقت ، به آنها خوب ديدن و خوب فكر كردن را بياموزيم .

Borna66
06-15-2009, 10:17 AM
قواعد دوست داشتن
دوستي مانند يك بازي است كه مهره هاي آن دائم در حال برخوردن هستند. در بهترين حالت آن دو نفر مانند چراغ مه شكن هستند و راه يكديگر را روشن مي كنند. همچنين نقاط ضعف هم را آشكارمي كنند كه موجب رشد دوطرف و پايداري علاقه مي شود اما اين تعادل را چگونه مي توان حفظ كرد؟ خيلي ساده و با رعايت قواعد بازي مي توان اين كار را انجام داد. مهمترين قواعد دوست داشتن به قرار زير است:

1ـ خود را دوست بداريد
كسي كه اعتماد كافي به خود ندارد نمي تواند از احساسات طرف مقابل به درستي قدرشناسي كند. به اين ترتيب موفق مي شويد: دست از كار كردن مانند سيندرلا برداريد. اين در صورتي است كه خود را به درستي ارزيابي نكرده ايد. برنامه خود را تغيير دهيد. شعارتان اين باشد، بهترين چيزها براي خودم! براي خود چيز تازه اي بخريد، به سينما برويد. كسي كه باخودخواهي به برآورده كردن خواسته هاو اهداف خود بينديشد، نتيجه عكس آن را مي گيرد. علاقه به خود در اثر ارتباط عاطفي و روحي با همسر انسان به دست مي آيد، نه درحل كردن مشكلات به تنهايي.

2ـ مسئوليت خود را برعهده بگيريد
هركس طراح خوشبختي خود است. به اين ترتيب موفق مي شويد؛ اگر فكر مي كنيد خوشبختي در دوستي خود به خود به وجود مي آيد، در اشتباه هستيد. علاقه هم مانند يك غذاي لذيد بايد درست شود. فعال شويد! دوستي ايده آل محصولي از عقايد، اهداف و همكاري است. بايد سؤال زير را براي خود مطرح و آن را حل كنيد، آيا اصلاً به زندگي زناشويي علاقه اي داريد؟ همسر شما بايد داراي چه ويژگيهايي باشد؟ در كجا مي توانيد او را بيابيد؟ و هنگامي كه او را يافتيد بايد بين واقعيت و تصورات خود تعادلي برقرار كنيد.

3ـ به خود وقت بدهيد
زن و شوهر بايد با صرف وقت و صبر زياد، نخهاي زندگي خود را به هم گره بزنند، به اين ترتيب موفق مي شويد: زندگي زناشويي خود را خانه اي ببينيد كه بايد آن را بسازيد و عشق يكي از مصالح اصلي آن است. براي اينكه ساختمان محكم ساخته شود، بايد پايه هاي محكمي براي آن بريزيد. شما بايد براي كشيدن نقشه و پياده كردن آن درساختن اين خانه آرامش و زمان زيادي صرف كنيد. اين موضوع در مورد ارتباط دو نفر هم صدق مي كند.
اگر شما براي رسيدن به علاقه اي عميق، عجله به خرج دهيد، در خاتمه چيزي به دست خواهيد آورد كه فقط شبيه يك ارتباط است. اما معلوم نيست كه اين ارتباط در مواقع بحراني هم دوام پيدا كند، بنابراين دربيان نظرات خود و پذيرفتن نيازهاي طرف مقابل رك باشيد.

4ـ بر ترسهاي خود غلبه كنيد
آيا گمان مي كنيد كه رشد، تكامل و سرزندگي در درازمدت جايي در زندگي زناشويي شما نخواهد داشت؟ دوستي واقعي، ردوبدل كردن دائمي افكار است. به اين ترتيب موفق مي شويد ليستي از مسائل مهم تهيه كنيد. ترسهاي خود را بشناسيد. شما در كجا جلو خود و همسر خود را مي گيريد و مانع پيشرفت رابطه مي شويد؟ چه چيزي موجب رنجيدگي شما مي شود؟ در چه مواردي مي توانيد با گذشت باشيد؟ باهمسر خود صحبت كنيد كه چگونه مي توان با موانعي كه در ارتباط شما وجود دارد، مبارزه كرد؟

5ـ از كلمات صحيح استفاده كنيد
لحن صحبت دريك ارتباط زناشويي نقش مهمي دارد. پس از سپري شدن دوران اوليه زندگي، بايد با همسر خود گفتگوهاي زيادي داشته باشيد تا بتوانيد يكديگر را بهتر درك كنيد. به اين ترتيب موفق مي شويد، هنگام صحبت با همسر خود توجه داشته باشيد كه زمان ومكان صحيحي را انتخاب كرده ايد. نبايد با طعنه يا خشونت صحبت كرد. احساسات خود را هنگام گفتگوهاي منطقي زياد به بازي نگيريد. از گله كردن بپرهيزيد. به يك توافق برسيد. تشويق وتحسين در زندگيهاي موفق نقش بسيار مهمي برعهده دارند. براي هر انتقاد بايد 5 نكته مثبت را هم در نظر بگيريد.
6ـ رفتاري قاطع و در عين حال منصفانه داشته باشيد
آيا شما در بن بستي قرار داريد ونمي دانيد چگونه بايد از آن خارج شويد؟ همواره در زندگي زناشويي وضعيتهايي وجود دارند كه با توافق دوطرفه، هيچكس احساس مغبون شدن نمي كند. به اين ترتيب موفق مي شويد. اولين قدم قبول داشتن همسر است. بعد بايد نتيجه مورد نظر خود را تعيين كنيد. همواره در تمام مسائل توافقي وجود دارد كه هر دوطرف را راضي كند.

7ـ در تغييرات با يكديگر همكاري كنيد
هيچ چيز ثابت نيست. درزندگي زناشويي تغييرات غيرقابل اجتناب هستند. تغيير شغل، تولد فرزند و غيره مسائلي هستندكه زن و شوهر بايد با هم بر آن غلبه كنند.
به اين ترتيب موفق مي شويد: انعطاف پذيري علاوه بر اينكه يكي از پايه هاي مهم زندگي است، يكي از مهمترين خصوصيات افرادي است كه برخورد بهتري در حل مشكلات دارند. پذيرفتن تغييرات با انعطاف پذيري يعني وداع با چيزهايي كه در گذشته وجود داشته است. تغييرات همواره موجب تغيير روند بازي مي شوند. حال بايد رفتاري جديد در پيش گرفت. تغييرات سه مرحله دارند. 1ـ هنوز همه چيز آشناست وهركس مي داند چه بايد بكند. 2ـ چيزهاي آشنا شروع به از بين رفتن مي كند و حال بايد فعال بود. 3ـ هر يك ازافراد خانواده در چارچوب تغيير موردنظر خود را تطبيق مي دهد.

8ـ جمع بندي رابطه
همانطور كه اتومبيل خود را نزد تعميركار مي بريد، بايد از رابطه خود هم مراقبت به عمل آوريد. كنترل دائمي ارتباط موجب حل راحت تر مشكلات و اختلافات احتمالي مي شود.
به اين ترتيب موفق مي شويد، هر روز كاملاً آگاهانه براي همسر خود وقت بگذاريد. از او بپرسيد كه روز خود را چگونه گذرانده است و به چه فكر مي كند. ارتباط مانند يك باغچه است، بايد از آن مراقبت كرد، در غير اين صورت پژمرده مي شود.

9ـ ارتباط خود را تازه و شاداب نگه داريد
راز داشتن ارتباط خوب و درازمدت اين است كه دائم به آن رسيدگي كرد.
به اين ترتيب موفق مي شويد، گاهي اوقات او را به طرز مطبوعي غافلگير كنيد. به پيك نيك برويد، تا جايي كه امكان دارد با هم بخنديد. اتفاقاتي را به خاطر بياوريدكه هردو در آنها نقش داشته ايد. در برخي موارد موضوعات كوچك را همواره رعايت كنيد. بعضي از اين مسائل هميشه ثابت مانند لنگري هستندكه كشتي احساسات را در درياي توفان نگه مي دارند و شما را به آرامش مي رسانند.

10ـ آرامش خود را حفظ كنيد
بايد كاملاً آگاهانه قواعدي را رعايت كنيد، زيرا زماني مي رسد كه شما به زندگي روزمره خود بازمي گرديد.
به اين ترتيب موفق مي شويد: هنر بزرگي است كه هويت همسر خود را بپذيريد وبه آن احترام بگذاريد و درعين حال خود را هم فراموش نكنيد به ايده آل هاي خودوفادار بمانيد و ارتباط خود را با دوستانتان قطع نكنيد. حتماً بايد به كار خود ادامه دهيد و علايق خود را فراموش نكنيد.

Borna66
06-15-2009, 10:17 AM
چگونه با پدربزرگ ها و مادربزرگ ها كنار بياييم؟



اكثر قريب اتفاق پدربزرگ و مادربزرگ ها روش فرزندان يا عروس و داماد خود را در برخورد با نوه شان درست نمى دانند و در تربيت نوه شان دخالت مى كنند. قصد والدينتان و والدين همسرتان خير است ولى گاهى پيش مى آيد كه كنار آمدن با آنها كمى سخت است. براى اينكه بتوانيد همه را راضى و خوشحال نگه داريد، مطلب زير را حتماً بخوانيد.

دبرا راينسترا (debra Rienstra) نويسنده كتاب « مادر شدن» مى گويد: «هرگز به ذهن من و شوهرم خطور نكرده بود كه بعد از تولد كودكمان روابط ما با والدينمان تغيير مى كند. مادر من هر ساعت مى خواهد با نوه اش باشد.» مدت زيادى طول نكشيد كه راينسترا آرزو كرد تا ساعتى با فرزندش تنها باشد. آهسته آهسته ميان او و والدينش بر سر چيزهاى جزيي مثل ساعات خوابيدن كودك اختلاف نظر افتاد.

اگر والدينتان در نحوه تنبيه كردن فرزندانتان مداخله مى كنند، به آنها بگوييد كه از بابت كمكشان متشكريد ولى ترجيح مى دهيد اين كار را به شيوه خودتان انجام دهيد و اگر اشتباهى هم مرتكب مى شويد از آن درس بگيريد.


راينسترا و والدينش به مرور موفق شدند مشكلات خود را حل كنند و راينسترا دو بچه ديگر آورد. با اين وجود بسيارى از زوج ها متوجه مى شوند كه والدين خودشان و همسرشان، آنگونه كه انتظارش را داشتند، مفيد و پشتيبان نيستند. كنار آمدن با بعضى پدربزرگ و مادربزرگ ها واقعاً مشكل است. در اينجا علل مشكلات رفتارى آنها و راه حل هايى براى كنار آمدن با آنها آمده است:

ياوران دست به نقد

اين دسته از پدربزرگ و مادربزرگ ها تمايل دارند نقش پدر و مادر كودك را بازى كنند. آنها كودك را جلوى شما تنبيه مى كنند؛ بابت آنچه كه كودك مى خورد، مى پوشد و برنامه هاى تلويزيونى كه نگاه مى كند نگرانى خود را ابراز مى كنند و انتظار دارند ساعات طولانى را با نوه هاى خود سپرى كنند.

براى والدين شما و همسرتان مشكل است بپذيرند كه ديگر مسئوليتى ندارند. دكتر سوزان نيومن روان پزشك اجتماعى و نويسنده كتاب « من ديگر بچه نيستم» مى گويد: «آنها هنوز به شما و همسرتان مثل بچه هايشان نگاه مى كنند و مايلند اختيارات بيشترى داشته باشند.»

بتسى سينگر خوشحال است كه مادرش به دختر ?ساله شان هانا نزديك است ولى وقتى اوضاع دارد آهسته آهسته از كنترل خارج مى شود نگران مى شود و مى گويد: «مادر من هر شب به منزلمان زنگ مى زند تا به نوه اش شب بخير بگويد. گاهى من به دروغ به او مى گويم كه هانا خوابيده است. اين مسئله براى شوهر من تبديل به يك معضل شده است. از من مى خواهد به مادرم بگويم خودش را كنار بكشد، ولى هرچه باشد او مادر من است و من دوستش دارم. يكى از عادت هاى بد مادر من اين است كه وقتى فرزندم را تنبيه مى كنم خودش را وسط مى اندازد و مى گويد «كار بدى نكرده» يا «تو ديگر دارى زيادي عكس العمل نشان مى دهى» و يا بدتر از همه مى گويد: «تو چرا اين قدر بداخلاقى؟» نيازى نيست او مرا درست جلوى بچه ام سرزنش كند.»

راه حل

سعى كنيد موقعيت را درك كنيد و به خنده برگزار كنيد. بالاخره حالا كه خود شما هم بچه دار شده ايد مى دانيد كه والدين به چه آسانى براى كودكان خود نگران مى شوند. بنابراين اگر زمانى كه شما كودك بوديد مادرتان مرتب به شما يادآورى مى كرد كه خودتان را خوب بپوشانيد - و احتمالاً هنوز هم اين كار را مى كند- نگران آن است كه نوه هايش هم دچار سرماخوردگى شوند. وقتي براى قدم زدن بيرون مي رويد يك كت هم با خودتان ببريد؛ اين كار خيلى آسانتر از ايستادن و جر و بحث كردن با والدينتان است. اگر آنها در نحوه تنبيه كردن فرزندانتان مداخله مى كنند، به آنها بگوييد كه از بابت كمكشان متشكريد ولى ترجيح مى دهيد اين كار را به شيوه خودتان انجام دهيد و اگر اشتباهى هم مرتكب مى شويد از آن درس بگيريد. دكتر نيومن مى گويد «اگر از تماس هاى شبانه مادرتان ناراحت هستيد مى توانيد بگوييد: ما واقعاً از تماس هاى شما خوشحال مى شويم ولى اگر قرار باشد هر شب زنگ بزنيد اين کار جلوه خود را از دست مى دهد.



روش هاى قديمى

والدين شما و همسرتان روش ها و اطلاعات جديد را در خصوص نگهدارى از كودكان قبول ندارند. آنها متوجه نمى شوند چرا شما كار خود را رها نمى كنيد، چرا اجازه مى دهيد فرزندتان در تختخواب شما بخوابد يا چرا او را کتک نمي زنيد. آنها نمى بينند كه عليرغم همه اين اختلاف ها كار شما در تربيت كودكتان خوب بوده است.

دكتر نيومن مى گويد: «از آنجا كه آنها قبلاً فرزندانشان را بزرگ كرده اند، خودشان را در اين زمينه متخصص مى دانند و انتظار دارند شما از نصايحشان استقبال كنيد. پدربزرگ و مادربزرگ شدن به آنها احساس پيرى مى دهد. مخصوصاً هر بار كه شما به آنها گوشزد كنيد اطلاعاتشان در خصوص جنبه هاى مهم بزرگ كردن كودك روزآمد نيست، اين احساس ناخوشايند تشديد مى شود.»

راه حل

آرتور كورنهابر (arthur Kornhaber) نويسنده كتاب «راهكار پدربزرگ و مادربزرگ ها» مى گويد: «به آرامى توضيح دهيد زمانه از وقتى كه شما بچه بوديد تغيير كرده است. مقالات، تحقيقات و كتاب هاى تازه منتشر شده را در دسترس آنها قرار دهيد و سعى كنيد آنها را آموزش دهيد. حتى مى توانيد آنها را به ملاقات يك پزشك متخصص اطفال يا گردهمايى هاى مدرسه فرزندتان ببريد تا با دنياى امروز بچه ها بيشتر آشنا شوند. در ضمن از راهنمايى هاى خوب و مفيد آنها هم بهره مند شويد.»

زمانى كه مسئله امنيت فرزند شما مطرح است، اصرار كنيد از راهنمايى هاى شما پيروى كنند. دكتر نيومن مى گويد: «در اين گونه موارد مى توانيد بگوييد : بله، حق باشماست. بهتر است كه كودك روى صندلى به اين بلندى ننشيند ولى اگر هم بخواهد، من نمى گذارم». دكتر نيومن مى گويد: «زمانى كه پاى مسائل مهمى مثل سر كار رفتن شما مطرح است خيلى ساده، اعلام آتش بس كنيد. بگوييد: ببينيد! بياييد بپذيريم كه در اين يك مورد با هم اختلاف نظر داريم. چون كه اين مسئله اى است كه احتمالاً هيچ وقت بين ما حل نخواهد شد.»

پدربزرگ ها و مادربزرگ هاى رؤيايى

والدين شما و همسرتان به مناسبت هاى مختلف و حتى بدون مناسبت به فرزند شما پول مى دهند و او را همراه با اسباب بازى هايش به حمام مى برند. طورى كه، كودك هنوز از لذت بازى با يك عروسك بهره مند نشده، بعدى از راه مى رسد. اين باعث مى شود كه هر وقت چيزى خواست فقط بگويد: «مادربزرگ! پدربزرگ!»

دكتر پاتريشيا فارل ، نويسنده كتاب «چگونه روان درمانگر خود باشيم» مى گويد: « در اين گونه موارد، نيت آنها خير است ولى اين پدربزرگ ها و مادربزرگ ها احتمالاً سعى مى كنند چيزهايى را براى نوه شان فراهم كنند كه خود در كودكى نداشته اند و يا نتوانسته اند براى كودكان خود تهيه نمايند. آنها از داشتن نوه كاملاً به هيجان آمده اند. الان براى خرج كردن پول دارند و به اين وسيله مى خواهند نشان بدهند كه براى نوه شان اهميت قائلند.»

سارا، مادر جك ساليوان (jack Sullivan) ده ماهه مى گويد: «پدربزرگ و مادربزرگ جك هر چند هفته يكبار براى او هديه مى خرند. مى دانم كه جك از بازى كردن با اسباب بازى هايش لذت مى برد ولى همه آنها مناسب بازى براى يك بچه ده ماهه نيستند. از طرفى مى دانم كه پدربزرگ و مادربزرگ از عهده خريدن اين اسباب بازى ها برنمى آيند و من واقعاً نمى خواهم عليرغم مشكل مالى اين همه هديه بخرند. ولى نمى دانم چه كنم كه احساساتشان جريحه دار نشود.

دكتر كورنهابر مى گويد: « به والدين خود و همسرتان بگوييد كه فرزند شما لباس ها و اسباب بازى هاى زيادى دارد و سياست خانوادگى شما بر اين است كه اندكى محدودش كنيد.» اگر عليرغم استدلال شما بر خريد هديه اصرار داشتند ، مى توانيد اقلامى را پيشنهاد كنيد كه واقعاً به كار شما مى آيند مثل : كالسكه بچه، دوچرخه يا كمك هاى نقدى براى پس انداز دانشگاه كودك . اين دسته از پدربزرگ ها و مادربزرگ ها شما را براى رفتارها و مشكلات كودكان در مدرسه سرزنش مى كنند و از مهارت شما در نگهدارى از فرزندتان انتقاد مى كنند. كودك را بابت هر خطاى كوچكى مؤاخذه مى كنند و نارضايتى خود را با هر چيزى، حتى حركات چشم و ابرو نشان مى دهند.

دكتر نيومن مى گويد: «والدين شما، تمام عمرشان را صرف ايراد گرفتن از شما كرده اند و به شما متذكر شده اند چه كنيد، چه نكنيد و چگونه امورتان را انجام دهيد. آنها ممكن است از اين نقطه ضعف خود حتى خبر هم نداشته باشند. بنابراين وقتش رسيده كه شما پيشقدم شويد و اين عادت بد را ترك دهيد.»

سوزان كينگ مى گويد والدينش در برقرارى ارتباط با توماس، پسر هشت ساله او كه يك پسر شاد و بسيار پرحرف است، مشكل دارند. آنها فكر مى كنند كه ما با توماس خيلى مدارا مى كنيم. گاهى اوقات تصميم مى گيرند خودشان تربيتش كنند. بنابراين كاملاً نديده اش مى گيرند يا خيلى تند به او مى گويند: «نه! تو نمى توانى اين كار را بكنى!» بدتر از همه اين است كه هر وقت والدينم نزد ما هستند، متوجه مى شوم كه من هم بيشتر به توماس ايراد مى گيرم.»

راه حل

دكتر نيومن مى گويد: «شما الان يك بزرگسال محسوب مى شويد و هيچ عيبى ندارد اگر صادقانه به والدينتان بگوييد كه ايرادات اكيد آنها چه حسى به شما مى دهد. بگوييد كه نمى خواهيد هر بار كه آنها با شما هستند اين حس بد را داشته باشيد. يادآوري کنيد که مايليد آنها با پسرتان رابطه نزديكى داشته باشند. رفتار منفى آنها شرايط را براى گذراندن اوقات با آنها براى شما مشكل ساخته است.» دكتر كورنهابر مى گويد: «اگر اين يادآورى ها كمكى نكرد، جلسات مشاوره خانوادگى راه بيندازيد؛ ديده شده است كه روابط ميان پدربزرگ و مادربزرگ ها و نوه هايشان از اين طريق بهبود يافته است.» بگوييد: «فكر نمى كنم اين طورى به جايى برسيم. به نظر مى آيد هيچ كدام از ما خوشحال نيستيم. پس بياييد از خانواده كمك بگيريم.»

Borna66
06-15-2009, 10:19 AM
احساس‌هاي مثبت، عامل رشد و شكوفايي فردي


كمتر لحظه‌اي از زندگي ما خالي از حضور احساسات است. هر حادثه با خود احساسات خاصي را به همراه مي‌آورد، چه اين حادثه در دنياي خارج اتفاق بيفتد چه در دنياي درون. در يك تقسيم‌بندي كلي مي‌توان احساس‌ها را به دو دسته تقسيم كرد: احساس‌هاي مثبت مانند شادي، رضايت‌مندي و علاقه. احساس‌هاي منفي مانند خشم، ترس و غم. اما براستي نقش احساسات در زندگي ما چيست؟ در اين مقاله سعي مي‌شود با توجه به يافته‌هاي نوين جامعه روانشناسي به بررسي احساس‌ها و تبيين نقش آنها در زندگي افراد بپردازيم.

در دهه 1930، از تعدادي راهبه خواسته شد در مورد زندگي شخصي خود چند خطي بنويسند. آنها به توصيف خاطرات دوران كودكي، مدارسي كه در آن درس خوانده بودند، تجارب مذهبي و مسائلي كه باعث شد به صومعه روي آورند، پرداختند. در ابتدا اين يادداشت‌ها براي بررسي آينده شغلي راهبه‌ها به‌كار گرفته شد، اما نهايتاً به‌ طور كامل فراموش شدند.
پس از حدود 60 سال، آن يادداشت‌ها مجدداً مورد توجه قرار گرفتند. به اين ترتيب كه سه روان‌شناس براي انجام تحقيقي آنها را از بايگاني بيرون كشيدند. در اين تحقيق جديد، هر يك از اين يادداشت‌ها بر اساس ميزان حضور احساس‌هاي مثبت در آن نمره‌گذاري شد. نتيجه‌ي اين بررسي بسيار جالب بود: راهبه‌هايي كه به احساس‌هاي مثبت بيشتري در گزارش خود اشاره كرده بودند، تا 10 سال بيشتر از آنهايي كه احساس‌هاي مثبت كمتري داشتند، عمر كردند.

نتايج اين تحقيق و تحقيقات مشابه، دانشمندان را متقاعد كرد كه افرادي كه احساس‌هاي مثبت زيادتري را تجربه مي‌كنند عمر طولاني‌تري دارند. در فرهنگ خودمان نيز ضرب‌المثل‌ها و گفته‌هايي وجود دارد كه احساس‌هاي مثبت را با عمر طولاني و بهتر شدن كيفيت زندگي در ارتباط مي‌داند؛ مانند ضرب‌المثل‌هاي رايج در مورد خنده و سهل گرفتن دنيا.

چرا اين قدر منفي؟

بايد اقرار كرد از ابتداي پا گرفتن دانش روان‌شناسي، عالمان اين علم توجه خود را بيشتر به بررسي احساس‌هاي منفي (مانند خشم، غم، ترس و...) معطوف كرده‌اند تا احساس‌هاي مثبت (مانند شادي، علاقه، رضايت، عشق و...). براي اين امر، دلايل بسياري مي‌توان ذكر كرد كه در اين جا به بيان يكي از دلايل اصلي اكتفا مي‌شود.

مسلماً يك تمايل ذاتي براي مطالعه چيزهايي كه سعادت و سلامت بشر را خدشه‌دار مي‌كنند وجود دارد. تجربه كردن احساس‌هاي منفي(مانند خشم و غم) به نوبه خود از عواملي است كه بشر را مي‌آزارد. اين احساس‌ها اگر شديد، طولاني يا نامتناسب با موقعيت باشند، مشكلات زيادي براي فرد ايجاد مي‌كنند. همچنين با بيماري‌هاي رواني مانند هراس، افسردگي، اضطراب و بسياري اختلالات ديگر رابطه دارند و بر اين اساس توجه روان‌شناسان را از همان ابتدا به خود جلب كرده‌اند. برعكس تا همين اواخر نسبت به احساس‌هاي مثبت غفلت بزرگي احساس مي‌شد. چرا كه تصور مي‌شد احساس‌هاي مثبت با مسائل جدي و اساسي زندگي بشر رابطه‌اي ندارند. تا اين‌كه با شكل‌گيري جنبش‌هاي نوين در دنياي روان‌شناسي توجه به احساس‌هاي مثبت نيز در دستور كار روان‌شناسان قرار گرفت و اين خلأ تا حدي پر شد.

تفاوت احساس‌هاي منفي و مثبت

لازم است به يكي از تفاوت‌هاي عمده احساس‌هاي منفي و مثبت اشاره كنيم. نكته پذيرفته شده در تمام نظريه‌هاي مرتبط با احساس‌هاي منفي اين است كه اين احساس‌ها هميشه در ما ميل شديدي را براي انجام يك عمل مشخص ايجاد مي‌كنند. براي مثال وقتي احساس منفي خشم را تجربه مي‌كنيم، ميل شديدي به حمله‌ور شدن به آن‌چه خشم را در ما ايجاد كرده احساس مي‌كنيم، و يا وقتي مي‌ترسيم ميل شديدي به فرار و دور شدن از موقعيت ترسناك احساس مي‌كنيم. در اين موقعيت‌ها دامنه انتخاب‌هاي ما بسيار محدود مي‌شود و گزينه‌هاي گوناگون و گسترده‌ كمتر به ذهن ما مي‌رسد. در مقابل يك ميل بسيار شديد براي انجام عملي مشخص مانند حمله كردن به ما دست مي‌دهد. البته بايد توجه داشت اين خصوصيت احساس‌هاي منفي، براي بقاي ما لازم است، چرا كه اين احساس‌ها هميشه در موقعيت‌هاي تهديد كننده و خطرناك ايجاد مي‌شوند كه اصولاً احتياج به يك عكس‌العمل سريع و قاطعانه دارند. موقعيتي را تصور كنيد كه در آن حيوان درنده‌اي به شما حمله‌ور مي‌شود. در اين موقعيت خطرناك، بدون نياز به فكر كردن يا در نظر گرفتن گزينه‌هاي گوناگون، عكس‌العمل شما، بايد فرار باشد و كاركرد احساس‌ ترس هم عملاً تسريع اين فرايند است؛ يعني ترس باعث مي‌شود بدون اين كه وقت زيادي صرف تفكر كنيم، در يك اقدام كارآمد و سريع از معركه جان سالم به‌ در بريم.

احساس‌هاي منفي در موقعيت‌هاي خطرناك و تهديدكننده‌اي كه بشر در طول دوران تكامل خود با آن‌ها مواجه بوده، به ياري او آمده‌اند و در قرون جديد نيز كماكان همين نقش را برعهده دارند. برعكس، احساس‌هاي مثبت اصولاً در شرايط بحراني اتفاق نمي‌افتند و ميل شديدي براي انجام يك عمل مشخص و فوري در ما به وجود نمي‌آورند. آيا اين دليلي است بر بي‌اهميت بودن احساس‌هاي مثبت؟ آيا احساس‌هاي مثبت مانند احساس‌هاي منفي در مواجهه بهتر با چالش‌هاي زندگي به بشر كمك مي‌كنند؟

ارزش‌ احساس‌هاي مثبت

پرفسور ب. فردريكسن، نظريه‌ جديدي در زمينه احساس‌هاي مثبت مطرح كرده است. اين نظريه مي‌كوشد به اين سؤال پاسخ دهد كه: «احساس‌هاي مثبت به چه درد مي‌خورند؟» در اين جا سعي مي‌كنيم اين نظريه را به زباني ساده بيان كنيم:

برعكس احساس‌هاي منفي كه در حل مشكلات جدي و مرتبط با مرگ و زندگي بشر او را ياري مي‌دهند، احساس‌هاي مثبت به حل مسايل مرتبط با رشد و شكوفايي فردي به كمك ما مي‌آيند. تجربه كردن احساسات مثبت، به حالت‌هاي ذهني و رفتارهايي منتهي مي‌شود كه به نحو غيرمستقيم فرد را براي مواجهه با مشكلات بعدي آماده مي‌كند. اين احساس‌ها به جاي محدود كردن انتخاب‌هاي ما به يك يا چند عمل اضطراري، دامنه آنها را گسترده‌تر مي‌كنند و به اين ترتيب، مهارت‌ها، توانايي‌ها و عقايدي پايدار در فرد ايجاد مي‌كنند كه در مسير رشد و شكوفايي او را ياري مي‌دهند.

تأثير كوتاه مدت احساس‌هاي مثبت

احساس‌هاي مثبت باعث مي‌شود ذهن ما در هنگام تصميم‌گيري، بازتر و پذيراتر عمل كند. بدين معني كه توجه فرد به مسائل بيشتري جلب مي‌شود و گزينه‌هاي بيشتري را در نظر مي‌گيرد. در حاليكه احساس‌هاي منفي، با توجه به موقعيت‌هاي اورژانسي كه آن‌ها را ايجاد مي‌كنند، ذهن انسان را تا حد زيادي بسته مي‌كند و در نتيجه، دامنه انتخاب ما را به حداقل مي‌رساند.

احساس‌هاي مثبت در موقعيت‌هايي اتفاق مي‌افتند كه نيازي به يك واكنش سريع نيست، در نتيجه ذهن ما فرصت دارد اطلاعات جديد را بررسي كند، گزينه‌هاي متعدد را در نظر بگيرد و به دنبال امتحان كردن راه‌هاي جديد و خلاقانه باشد، و اين دقيقاً همان اثر كوتاه مدت و فوري احساس‌هاي مثبت است. به عنوان مثال احساس شادي در ما نياز به بازي كردن، كنار زدن محدوديت‌ها و ارتقاي سطح خلاقيت، چه از لحاظ اجتماعي و فيزيكي و چه از لحاظ فكري و هنري، ايجاد مي‌كند؛ يا احساس علاقه، نياز به جستجو و كسب تجارب و اطلاعات جديد را به وجود مي‌آورد.

در يك آزمايش قرار بود استدلال باليني عده‌اي از پزشكان در مورد بيماران سنجيده شود. قبل از شروع آزمايش با اهداي هدايايي به تعدادي از پزشكان در آن‌ها احساس مثبتي ايجاد كردند. اما در مورد بقيه اين كار انجام نشد. سپس بيمار خاصي به تمام پزشكان معرفي شد تا آنها تشخيص خود را در مورد او اعلام كنند. پس از بررسي پاسخ‌هاي پزشكان، مشخص شد كه پزشكاني كه با اهداي هدايا احساس‌هاي مثبتي در آنها ايجاد شده بود در سازمان دادن به اطلاعات پراكنده در مورد بيمار سريع‌تر عمل كردند. همچنين درصد اين‌كه اين پزشكان بر روي تشخيص اوليه خود پا فشاري كنند يا زود هنگام تشخيص خود را به پايان رسانند، پايين‌تر بود. پس مي‌توان نتيجه گرفت كه اين دسته از پزشكان با ذهني باز و پذيراتر به تصميم‌گيري و تشخيص در مورد بيمار مورد نظر پرداخته بودند.

در آزمايش ديگري به گروهي از افراد فيلم‌هاي كوتاهي نشان دادند كه احساس‌هاي مثبت (مانند شادي و رضايت‌مندي) در آنها بر مي‌انگيخت، و به عده ديگري فيلم‌هايي كه احساس‌هاي‌ منفي (مانند خشم و ترس) ايجاد مي‌كرد. بعد از هر دو گروه خواسته شد كه تصور كنند در موقعيت موجود در فيلم قرار دارند و بنويسند كه در اين موقعيت دوست داشتند چه كاري انجام دهند؟ بعد از بررسي پاسخ‌هاي هر دو گروه، معلوم شد گروهي كه فيلم‌هاي شاد و رضايت‌بخش مشاهده كردند، در مقايسه با آنهايي كه فيلم‌هاي ترسناك و عصبانيت‌زا ديده بودند، فهرست طولاني‌تري تهيه كرده‌اند و با ذهن كاملاً باز و پذيراتري به سؤال محققين پاسخ داده‌اند.

با مثال‌هاي فوق روشن مي‌شود كه احساس‌هاي مثبت، باعث مي‌شوند انتخاب‌ها، ايده‌ها و توجه ما گسترده‌تر گردند. خلاصه اين كه اثر كوتاه مدت احساس‌هاي مثبت اين است كه تفكر ما را خلاق‌، يكپارچه‌، انعطاف‌پذير و نسبت به اطلاعات جديد پذيراتر مي‌كنند. اما آيا اين احساس‌ها، فقط همين اثر كوتاه مدت را دارند؟

اثر بلند مدت احساس‌هاي مثبت

برخلاف احساس‌هاي منفي كه به طور مقطعي ما را در موقعيت‌هاي خطرناك ياري مي‌كنند، احساس‌هاي مثبت علاوه بر اثرات كوتاه مدت خود، اثرات بلند مدتي نيز در زندگي فرد دارند. اين احساس‌ها با گسترده‌تر كردن حوزه تمايلات و بازتر كردن فكر ما، منجر به ايجاد مهارت‌ها، توانايي‌ها و ايده‌هاي جديدي مي‌شوند كه به نوبه خود، سيري صعودي به سوي رشد فردي و شكوفايي و سازش بهتر با محيط را باعث مي‌شوند.

براي مثال احساس شادي را در نظر بگيريد. اين احساس در كودك ميل به بازي كردن ايجاد مي‌كند. بازي براي كودكان انگيزه‌هاي كوتاه‌مدت و لذت‌جويانه دارد، اما در عين‌حال منجر به نتايج بلندمدت بسياري نيز مي‌شود؛ فعاليت فيزيكي در حين بازي فايده‌هاي زيادي براي سلامت جسمي كودك دارد. كودك مي‌تواند از آنچه كه در حين بازي ياد مي‌گيرد، براي حل مشكلات خود در آينده استفاده كند؛ رفاقت و صميميتي كه در بازي ايجاد مي‌شود، پيوند اجتماعي كودك با ديگران را قوت مي‌بخشد؛ و دوستاني كه او در هنگام بازي مي‌يابد، در آينده او را به لحاظ احساسي حمايت خواهند كرد. گرچه احساس شادي يك احساس گذرا بوده است، اما چنانچه گفته شد نتايج بلند مدت بسياري را به دنبال دارد و در مسير رشد كودك نقش بسيار مهمي ايفا مي‌كند.

به عنوان مثالي ديگر احساس رضايت‌مندي را در نظر بگيريد. اين احساس منجر به كشف راه‌هايي جديد براي مثبت نگريستن به خود و جهان اطرافمان مي‌شود، و اين بينش‌هاي جديد، ما را در گذران موفق‌تر زندگي‌مان ياري خواهد داد.

ديديم كه از طريق ايجاد احساس‌هاي مثبت، مي‌توان تغييرات بلند مدتي به‌‌ وجود آورد، مثلاً فرد داناتر و انعطاف‌پذيرتر مي‌شود، روابط او با ديگران بهبود مي‌يابد و حتي سلامت جسمي او نيز ارتقا پيدا مي‌كند، و اين فرايند صعودي در نهايت به سعادتمندي و سازگاري بهتر با محيط منتهي مي‌شود. در حاليكه احساس‌هاي منفي و بي‌حوصلگي به همراه تفكر منفي‌نگر و محدود، ما را در يك سير نزولي به سوي افسردگي سوق مي‌دهد.

چگونه احساس مثبت بيشتري ايجاد كنيم؟

در پاسخ به اين سوال به بيان چند نكته اكتفا مي‌كنيم:

· اول اين كه داشتن احساس مثبت صرفاً متكي به جهان خارج و اتفاقات عيني اطرافمان نيست. اين ما هستيم كه تا حد زيادي، با معاني‌اي كه به حوادث اطرافمان مي‌دهيم آنها را شادي‌بخش يا غم‌آفرين مي‌كنيم. مسلماً تغيير الگوهاي ذهني مخرب مانند منفي‌نگري، باعث مي‌شود جهان و افراد دور و برمان را خوشايندتر بيابيم.

· دوم اين كه مي‌توان از تحقيقات نوين بر روي احساس‌ها چنين نتيجه گرفت كه يك راه عمومي و همگاني مطمئن براي ايجاد احساس مثبت در همه انسان‌ها وجود ندارد. هر فردي ممكن است احتياج به يك برنامه شخصي براي ايجاد احساس مثبت بيشتر در خود داشته باشد.

· و نكته آخر اين كه انجام كارهاي اخلاقي و خوب باعث ايجاد احساس مثبت در فرد مي‌شود. از طرفي احساس مثبت هم باعث مي‌شود ما بيشتر كارهاي اخلاقي انجام دهيم. تحقيقات ثابت كرده‌اند كساني كه شادترند، به ديگران بيشتر كمك مي‌كنند.



سوتيتر:

1- بايد اقرار كرد از ابتداي پا گرفتن دانش روان‌شناسي، عالمان اين علم توجه خود را بيشتر به بررسي احساس‌هاي منفي معطوف كرده‌اند تا احساس‌هاي مثبت.

2- اثر كوتاه مدت احساس‌هاي مثبت اين است كه تفكر ما را خلاق‌، يكپارچه‌، انعطاف‌پذير و نسبت به اطلاعات جديد پذيراتر مي‌كنند.

3- برخلاف احساس‌هاي منفي كه به طور مقطعي ما را در موقعيت‌هاي خطرناك ياري مي‌كنند، احساس‌هاي مثبت علاوه بر اثر كوتاه مدت خود، اثرات بلند مدتي نيز در زندگي فرد دارند.

4- مي‌توان از تحقيقات نوين بر روي احساس‌ها نتيجه گرفت كه يك راه عمومي و همگاني مطمئن براي ايجاد احساس مثبت در همه انسان‌ها وجود ندارد

Borna66
06-15-2009, 10:20 AM
فرصتي براي شدن (غلبه براضطراب در محيط كار)
امروز در دنيايي زندگي مي كنيم كه عوامل اقتصادي و پيشرفت هاي روزافزون فناوري، لحظه به لحظه منجر به تغيير و تحول شرايط شغلي ما مي شوند. پذيرفتن هر تغييري به خصوص در زمينه كار، نيازمند فراگيري مهارت هاي خاصي است. گاه اين تحولات شغلي چنان عميق هستند كه تمامي جنبه هاي زندگي فرد را نيز تحت تأثير قرار مي دهند. از اين رو پذيرش شرايط جديد و همسويي با آنها مرهون اعتماد به نفس و برخورداري از روحيه اي پذيرا و گشاده خواهد بود.

اعتماد به نفس و تغيير
هر چند هر تحولي با خود شرايط و مقتضيات خاصي به همراه دارد اما نبايد هرگز از جنبه منفي به آن پرداخت بلكه مي توان با كمي اطمينان به نفس، آن را روندي رو به رشد و مؤثر تلقي كرد كه با يك زمينه فكري مناسب و پذيرا، افق روشني از آينده شغلي شما كه تا پيش از اين تاريك و تلخ مي نمود، مي گشايد. برخي افراد اين تغييرات را بسيار راحت تر از آنچه كه به نظر مي رسد مي پذيرند، اما اكثر ما به دليل تجربه هاي تلخ گذشته و ناكامي هايي كه پشت سرگذاشته ايم، در برابر هرگونه تحولي به سرعت اعتماد به نفس خود را از دست مي دهيم و در چنين شرايطي احساس بي كفايتي مي كنيم. اغلب اوقات، اين احساس عدم اعتماد به نفس همراه با احساس كمبود دلگرمي و پشتوانه است. ريشه اصلي اين مسئله را مي توان در دوران كودكي جست وجو كرد. هنگامي كه شما احساس دلگرمي كافي براي پذيرش و انجام مسئوليتي نداشته باشيد، براي دوري از چالش پيش رو اقدام مي كنيد و به جاي آنكه خود را درگير مسئله نمائيد، به دليل عدم اطمينان به توانايي هاي خود مي كوشيد تا به هر طريقي از تعهد و مسئوليت جديد سر باز بزنيد.

ترس از شكست
يكي از دلايل عمده اي كه افراد هنگام رويارويي با مشكلات و چالش هاي جديد شغلي با آن روبه رو هستند، ترس از شكست است. دليل اصلي اين موضوع اين است كه شما احساس مي كنيد ممكن است اشتباهي را كه در گذشته مرتكب شده ايد دوباره تكرار نماييد. چنانچه براي پذيرش حرفه جديدي دعوت به مصاحبه شده ايد، مطمئن باشيد كه براي آن شغل كاملاً مناسب هستيد. هيچ كارفرمايي وقت و انرژي خود را صرف شخصي كه به نظر او كفايت لازم را ندارد نمي كند. بنابراين اگر در اين ميان خود را كم ارزش تلقي كنيد، هر چقدر هم كه در كارتان خبره و كارآزموده باشيد، باز هم از عهده انجام آن برنمي آييد. پس لازم است با اعتماد به نفس كافي براي روز مورد نظر آماده شويد. اطمينان داشته باشيد كه اگر توانايي هاي خود را به خوبي بشناسيد و به آنها اعتماد كنيد، جاي هيچ نگراني نخواهد بود. روز مصاحبه فراموش نكنيد كه:

* پيامي كه جسم شما مي فرستد بسيار مهم است. پس بي قراري نكنيد و هر چيزي كه در پيرامون تان باعث مشغول شدن شما مي شود را از خود دور نماييد. از اشاره و تكان دادن سر و دست و همچنين پاهايتان بپرهيزيد.

* سعي كنيد با تمام اعضاي حاضر در جلسه ارتباط چشمي برقرار كنيد. هنگام مصاحبه، برقراري ارتباط از طريق چشم، صرف نظر از كسي كه سئوال مي كند، بسيار اهميت دارد.

* نكات مثبت و مشخصه هاي وجودي تان را برشمريد و روي آنها تأكيد كنيد. مهم ترين موفقيت ها و دستاوردهاي حرفه اي تان را نام ببريد.

* توجهي نداشته باشيد كه كارفرما برگه استخدام شما را مطالعه كرده است يا نه، بلكه بدون هيچ واهمه اي دوباره به معرفي خود بپردازيد.

* از قريحه شوخ طبعي تان استفاده كنيد. با كمي خنداندن حاضرين مي توانيد فضايي مناسبي ايجاد نماييد تا در فرصت به دست آمده، خود نيز به آرامشي نسبي دست يابيد.

* در رابطه با كارفرمايان و مسئولان پيشين خود بي انصاف نباشيد و به بدگويي از آنها نپردازيد.

با اعتماد به نفس سخن گفتن
گاهي اوقات از شما خواسته مي شود تا به عنوان نماينده مسئولان اداره در همايشي شركت كنيد. در اين هنگام به جاي ترس و دلهره از حضور در جمع و پاسخگويي به سئوالات، بايد به اين نكته توجه كنيد كه يك فرصت استثنايي براي ابراز خودتان به شما روي آورده است.

* هر چند ممكن است افراد بسيار ديگري وجود داشته باشند كه سطح معلومات و دانسته هاي آنها بسيار بالاتر از شماست ولي مسلماً هيچ يك آرامش خاطر و اعتماد به نفس شما را ندارند.
همين مشخصه، وجه تمايز شما از ديگران است كه باعث انتخاب تان از سوي مسئولان بالاتر شده است. پيش از هرگونه تنشي، به اين موضوع خوب فكر كنيد.

* هر كسي بايد از جايي شروع كند، پس به جاي نگراني به اين موضوع بينديشيد كه هم اكنون اين فرصت طلايي به شما روي آورده است.

* به خاطر بسپاريد كه ميزان حضور و فعاليت شما در جمع، به اندازه فعاليت ديگر افراد ارزش و اعتبار خاص خود را داراست و هيچ چيزي كمتر از آنها ندارد.

مهارت هاي صحبت و برقراري ارتباط با ديگران در چنين مواقعي اهميت فراواني دارند. اگر مي خواهيد تأثير به سزايي بر ديگران داشته باشيد و احترام همه را به خود جلب كنيد، بايد بتوانيد هر آنچه كه هستيد به خوبي بروز دهيد و اهداف و ديدگاه هايتان را در مسير مناسب آن بيان كنيد. به خاطر داشته باشيد كه صداي شيوا و رسا، نشانگر قدرت و توانايي وجودي شماست. آهنگ صدا و شدت و ميزان آن همگي با اهميت هستند. همچنين طرز ايستادن شما نيز بسيار مهم است. با سري بلند و افراشته بايستيد و شانه هايتان را آزاد بگذاريد. خم نشويد و هرگز سرتان را بالا و پايين نبريد. اگر بازوهايتان را راحت و كمي متمايل به پشت كنيد، قفسه سينه شما فراخ تر مي شود كه در قدرت صداي شما بسيار اثرگذار خواهد بود. سعي كنيد پيش از پاسخ به هر سؤال، كمي مكث كنيد، به آرامي نفس بكشيد و شروع به صحبت نماييد. قبل از حضور در چنين محافلي مي توانيد با تمرين جلوي آينه و آزمودن حالت هاي مختلف، از تنش و نگراني روز موعود بكاهيد.

برقراري ارتباط
آيا تا به حال به اين موضوع فكر كرده ايد كه چه عاملي باعث مي شود از صحبت و گفت وگوهاي دوستانه با همكاران تان احساس خجالت كنيد؟ آيا گمان مي بريد با اين كار احساساتتان را به ديگران تحميل مي كنيد يا اينكه آنها همان طور كه شما درباره ديگران قضاوت مي كنيد، به قضاوت در مورد شما مي پردازند؟ آيا از اينكه همكاران جديد به نقاط ضعف و قوت وجودي تان پي ببرند و آن را برجسته كنند مي ترسيد؟ حتماً ترجيح مي دهيد هنگام ورود به محلي، افراد حاضر چنان مشغول به كار باشند كه توجهي به حضور شما و مسائلي چون چاقي، لاغري، جواني و... در وجود شما نكنند! مطمئن باشيد هيچ كس در آنجا شما را قضاوت نمي كند. هميشه به خاطر بسپاريد كه در همان اتاق، افراد ديگري نيز مانند شما هستند كه احساس ناخوشايندي دارند. پس در هنگام حضور در يك جمع تازه سعي كنيد:

* به دنبال كساني باشيد كه در ظاهر، تنها به نظر مي رسند. به دنبال بهانه اي براي كمك به اين افراد باشيد. كار چنداني لازم نيست بلكه يك گفت وگوي كوتاه و ساده كافي است. زمينه هاي مشتركتان را پيدا كنيد. علاقه واقعي تان را نشان دهيد و سعي كنيد نام آنها را به خاطر بسپاريد.

* سئوال هايتان را واضح و روشن بپرسيد، چرا كه وقتي شما جزء به جزء جلو مي رويد، گفت وگوي صميمانه تان دچار سكته هاي پي در پي خواهد شد. قضاوت نكنيد و هيچ گاه ديگران را كوچك نشمريد.

* منظور خودتان را واضح بيان كنيد و به خاطر جلب اعتماد ديگري، عقيده تان را پنهان نكنيد. بدانيد كه شما با ابراز و اظهار نظر خودتان احترام بيشتري به دست مي آوريد.

* معجزه خنده را فراموش نكنيد.

قدرت پذيرش انتقاد
بسياري از ادارات، شرايط ارزيابي و سنجش خاصي دارند. از اين رو ممكن است گاهي شما نيز زير ذره بين كارفرمايان خود قرار بگيريد و به دليل برخي مشكلات، حتي مورد انتقاد واقع شويد.در اين هنگام نبايد هيچ گونه نگراني و تنشي به خود راه دهيد بلكه به اين بينديشيد كه اين موضوع مي تواند به شما كمك كند تا به نحوه كاركرد خودتان بيشتر آشنا شويد. اگر محل كارتان شلوغ و پرتنش است به خاطر داشته باشيد كه:

* توانايي پذيرش انتقاد و سرزنش را در خود افزايش دهيد. همواره به خاطر بسپاريد كه معناي پرس وجوي كارفرماي شما انتقاد و نكوهش شخصيت شما نيست، بلكه فقط فرصتي دست داده كه بتوانيد زمينه هاي پيشرفت خودتان را بهتر بشناسيد.

* از اينكه علت انتقاد مسئولان خود را بپرسيد، هراسي نداشته باشيد و اگر احساس مي كنيد كه صحبت هاي آنها غيرمنطقي است، با صراحت عقيده تان را مطرح كنيد و به دفاع از ديدگاه هاي خود بپردازيد.

اين عامل به شما كمك مي كند تا روشي صحيح و مناسب براي پذيرش هرگونه تغيير و تحولي در پيش رو داشته باشيد. همان طور كه گفتيم، هر شغلي به خواسته ها و مهارت هاي خاصي نياز دارد كه اين موضوع به معناي منفي بودن رويكرد آن نيست. هر تغييري، با خود تنش و عدم آرامش را به همراه دارد كه براي پذيرفتن و انعطاف با شرايط جديد، به اندكي زمان نياز است.

* در گذشته باقي نمانيد. از اشتباهات گذشته عبرت بگيريد و هر كاري كه مي توانيد براي جبران آن انجام دهيد. اين فكر را كه شما خود به خود دچار اشتباه مي شويد، از وجودتان دور كنيد.

* هر كسي ممكن است در برهه خاصي نسبت به توانايي ها و قابليت هاي وجودي اش دچار ترديد شود و احساس ناامني و بي كفايتي كند. اين شخص حتي شايد از اعتماد به نفس بالايي هم برخوردار باشد. در واقع اطمينان به خود، به معناي آن نيست كه هرگز به ديگران تكيه نكنيم بلكه گاهي لازم است مهلتي به خود بدهيم و در برخي مسائل از كمك و مساعدت سايرين استفاده كنيم.

* هر از گاهي از اينكه ريسك و خطر كنيد نترسيد. مواجهه با ترس، يكي از عوامل اصلي شكوفايي اعتماد به نفس است.

* اگر نمي توانيد به سرعت اشتباهاتتان را جبران كنيد، با تأني و درنگ به اين مسئله بپردازيد و عجله نكنيد.

* از فضاي زندگي خارج از محل كارتان لذت ببريد، چرا كه اين رويكرد مثبت مي تواند زندگي حرفه اي شما را نيز بسيار تحت تأثير خود داشته باشد.

Borna66
06-15-2009, 10:21 AM
توجه به تاثیر اجتماع بر فرد و تعامل فرد و جامعه موضوعی نیست که بشر صرفا در قرن بیستم و با ظهور علم روان شناسی جدید به آن عنایت کرده باشد. بسیاری از فلاسفه و حکما از زمانهای بسیار دور موضوعات روان شناسی اجتماعی را به زبان خود و با روشهای مرسوم عصر خویش مورد بحث و بررسی قرار داده‌اند. از نویسندگان غربی نزدیکترین آنان به عصر ما که در این راه کوشیده‌اند، نام دانشمندان فرانسوی تارد و لوبون از همه بیشتر دیده می‌شود.

اینان تحت تاثیر روان شناسی عصر خود به ویژه روان شناسی شارکو ، رفتارهای اجتماعی را حاصل تقلید و تلقین دانسته و هر یک از دید خود کیفیت نفوذ اجتماع بر فرد را توضیح داده‌اند. این کوششها بالاخره در دهه اول قرن حاضر به نوشتن اولین کتابهای روان شناسی اجتماعی توسط راس و مکدوگال از انگلیس و وونت از آلمان انجامید. از آن تاریخ این دانش اجتماعی به ویژه در امریکا ، آهنگ رشد پرشتابی به خود گرفت و از جهات مختلف دستخوش تحول و تکامل شد.

به مرور روشهای دقیق تجربی در تار و پود این علم رسوخ کرد و نیازهای اجتماعی مسیر آن را از بحثهای صرفا نظری به جانب حوزه‌های کاربردی مختلف هدایت کرد. موضوعات اصلی این شاخه در طی صد سالی که از عمر آن می‌گذرد، تفاوت عمده نکرده است و تغییرات مشاهده شده به منظور استوار سازی روشهای تحقیق و گسترش موضوعات قبلی بوده است.

روان شناسی اجتماعی در طول عمر خود گهگاه با بحرانهایی جدی مواجه شده است که حملات پیاپی منتقدان در دهه 70 نمونه‌ای از آن است. در این دوره منتقدان درباره فایده و نیز علمی بودن آن سوالاتی بنیادین مطرح کردند، اما روان شناسی اجتماعی با درگیر شدن روز افزون در روند حل معضلات اجتماعی به تثبیت موقعیت خود در میان سایر علوم انسانی و اجتماعی پرداخته است.
ارتباط روان شناسی اجتماعی با سایر علوم
آنچه مشخص است میان روان شناسی اجتماعی با سایر رشته‌های علوم اجتماعی مرز روشنی وجود ندارد. روان شناسی اجتماعی با علوم سیاسی و اقتصادی و انسان شناسی فرهنگی همپوشی دارد و در بسیاری از جنبه‌ها از روان شناسی عمومی قابل تفکیک نیست، به همین ترتیب با جامعه شناسی نیز نزدیک است. ای. آ. راس نویسنده اولین کتابی که با نام روان شناسی اجتماعی منتشر شد، یک جامعه شناس بود.

این رشته به طبیعت اجتماعی افراد علاقمندی خاصی دارد. برخلاف آن علوم سیاسی ، جامعه شناسی و انسان شناسی فرهنگی در کار خود به نظامهای سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی حاکم بر محیطی که فرد در آن زندگی می‌کند، می‌پردازند. این رشته‌ها علاقمندند سیر جامعه را بدون آن که توجهی به فرد داشته باشند، پی بگیرند در حالیکه روان شناسی اجتماعی علاقمند است بداند چگونه هر یک از اعضای جامعه از محرکهای محیط اطراف تاثیر می‌پذیرد.

روانشناسی اجتماعی ارتباط مستقیمی هم با روانشناسی و هم با جامعه شناسی دارد. این رشته تاثیر متقابل فرد با گروه یا جامعه را بررسی می‌کند. بعبارت دیگر روانشناسی اجتماعی اثری را که جامعه یا گروه بر فرد باقی می‌گذارد مورد مطالعه قرار می‌دهد. گاه نیز در مورد بعضی از پدیده‌های اجتماعی , مرز مشخصی میان روانشناسی اجتماعی و جامعه شناسی دیده نمی‌شوند ولی بطور خلاصه باید گفت که در ارتباط با گروه اجتماعی , جامعه شناسی اساساً و بالاخص به رفتار گروه توجه دارد و روانشناسی اجتماعی به رفتار فرد در وضعیت گروهی علاقه نشان می‌دهد.

از سوی دیگر روان شناسی اجتماعی شاخه‌ای از روان شناسی عمومی است و هر دو بر یک نکته تاکید دارند؛ طبیعت بشر آن گونه که در شخص نهفته است. از این رو ، روان شناسی اجتماعی با روان شناسی عمومی همپوشی دارد، ولی با آن یکی نیست.
روش پژوهش در روان شناسی اجتماعی
در این رشته همچون سایر علوم از روشهای معتبر علمی برای بررسی موضوعات مورد نظر استفاده می‌شود. از آنجا که این شاخه ، از شاخه‌های علوم انسانی است و با روان شناسی و علوم اجتماعی پیوند دارد، از روشهای رایج در این دو حوزه استفاده می‌کند. مهمترین روشهای مورد استفاده برای جمع‌آوری داده‌ها ، بسته به نوع موضوع مورد پژوهش ، مشاهده ، مصاحبه و اجرای پرسشنامه را شامل می‌شود. روش گروه سنجشی و سنجشهای نگرش نیز مانند علوم اجتماعی کاربرد زیادی در این شاخه دارد.

در تحقیقات بعمل آمده مطالعه رفتارهای فردی را به روانشناسی , جامعه را به جامعه شناسی و بالاخره فرهنگ را به مردم شناسی (انسان شناسی فرهنگی), اختصاص داده‌اند, اکنون رفته رفته به این حقیقت وقوف حاصل گردیده است که تداخل فرد و جامعه و فرهنگ و تاثیر متقابل آنها آنچنان دائمی و مستمر است که پژوهشگری که قصد مطالعه درباره یکی از آنها را دارد, بدون مراجعه به دو بحث دیگر نمی‌تواند تحقیق کاملی را ارائه نماید.<
موضوعات مورد مطالعه در روان شناسی اجتماعی
مسائلی مثل رقابت در گروه , ستیزه , همکاری , سبقت جویی , رهبری و بطور کلی کنشهای متقابل گروهی از اهم موضوعاتی است که در روانشناسی اجتماعی مورد بررسی واقع می‌گردد, بنابراین می‌توان حیطه تحقیق در روانشناسی اجتماعی را در موارد زیر خلاصه نمود:
• اثر جامعه در فرد از طریق اجتماعی شدن
• اثر فرد بر جامعه از طریق پدیده‌هایی مانند رهبری
• روابط میان افراد و کنشهای متقابل آنها در پدیده‌هایی مثل ستیزه , رقابت , سازگاری و ... .

رفتار فرد در گروه ، مساله همرنگی ، بررسی نگرش و تغییرات آن ، تاثیر عوامل اجتماعی روی رفتار مثلا اثر تلویزیون بر خشونت و یا تاثیر جنگها بر روان افراد و ... ، توجیه خود ، مساله اسنادها و ارتباطات و ... عمده‌ترین مباحث مورد علاقه روان شناسان اجتماعی است. همچنین روان شناسی اجتماعی با پدیده‌های رایج و جاری اجتماعی به صورت کاربردی درگیر است. به عنوان مثال مساله استرس و بررسی عوامل اجتماعی موثر در بروز آن در جوامع پیشرفته بسیار مورد توجه روان شناسان اجتماعی است که در تلاش برای رفع این عوامل مثلا عامل ازدحام در جوامع پرجمعیت می‌باشند. همچنین در دهه‌های اخیر شاهد خدمات مهم روان شناسان اجتماعی در زمینه‌های مهمی چون روابط پزشک و بیمار ، واکنش در برابر اطلاعات تشخیصی ، مهار بیماری و تجربه درد بر مبنای نظریه اسنادها بوده‌ایم.

سرانجام باید به درگیری فزاینده روان شناسان اجتماعی در مطالعه مسائلی اشاره کرد که از دستگاههای قانونی و نظامهای دادرسی سرچشمه می‌گیرد. در این حیطه روان شناسان اجتماعی به فرایند محاکمه ، روانشناسی شهادت ، اعتراف و ... پرداخته‌اند. همچنین در فرایند طرح و اجرای مقررات اجتماعی مثلا مقررات راهنمایی رانندگی از یاخته‌های روان شناسی اجتماعی استفاده بهینه‌ای به عمل آمده است.

Borna66
06-15-2009, 10:26 AM
روانشناسي اجتماعي
در تمام طول تاريخ آدمي اشتياق وافري به جهنم و شناخت رفتار اجتماعي خويش را داشته است، با اين وجود كمتر از يك قرن است كه روش هاي علمي و تجربي در تجزيه و تحليل مناسبات بين اضداد و نظام هاي اجتماعي معمول و متداول گشته اند.بدين سان روانشناسي اجتماعي از جهت محتوا، بسيار كهن و سالمند و از لحاظ روش نسبتاً پويا و جوان است.
روانشانسي اجتماعي معاصر نه تنها بسياري از مباحث و موضوعات مربوط گذشته را به بوته آزمايش تجربي گذاشته و مزاياي تيره و مبهم آنها را روشن و آشكار كرده است،بلكه مسائل و مطالب متعدد و متنوع ديگر را هم ناشي از پيچيدگي زندگي اجتماعي كنوني است،با تلاش هاي مجدانه پويندگان اين راه ،مورد كاوش و پژوهش قرار داده است.افزون بر آن روانشناسان اجتماعي سعي بليغ مبذول داشته اند ، تا مشكلات اجتماعي را تجزيه و تحليل كرده و براي رفع آنها راه حل هاي مناسب بيابند. در نتيجه مجموعه بزرگ و ارزنده اي از دانش و معرفت در خصوص رفتار اجتماعي انسان فراهم آمده است.با جزئي استثنائات ،روانشانسان اجتماعي رشته خود را كوششي مي دانند ،براي فهم و تبيين اين مطلب كه افكار،احساسات يا رفتار افراد چگونه تحت تاثير حضور واقعي >تصوري يا تلويحي ديگران قرار مي گيرد.
به بيان ساده تر روانشناسي اجتماعي ،اثرات حضور ديگران را بر رفتار فرد يا رفتار خود را تحت تاثير گروه مورد بررسي و مطالعه قرار مي دهد.روشن است كه تاثير ديگران بر فرد مستلزم وجود روابط متقابل بين خود با ديگران است ،بنا بر اين به يك تعريف ديگر روان شناسي اجتماعي به عنوان علم مطالعه رفتار متقابل بين انسانها يا علم مطالعه تعامل انسانها شناخته مي شود .
روان شناسي ، خود علمي جوان است و روانشناسي اجتماعي از آن هم جوانتر و مدتها پس از آغاز روانشناسي علمي ،روانشناسي اجتماعي به عنوان بخشي از جامعه شناسي شناخته مي شد و هنوز هم در بعضي از دانشگاهها علم روانشناسي اجتماعي بصورت درسي در رديف درسهاي جامعه شناسي عرضه مي شود علاوه بر اين روانشناسي اجتماعي بصورت درسي در رديف درسهاي جامعه شناسي عرضه مي شود.علاوه بر اين روانشناسي اجتماعي آميختگيهايي با علوم ديگري چون مردم شناسي داشته است .در سالهاي اخير صاحبنظران كوشيده اند تا تمايزهاي آشكار و تكنيك هاي روشني بين روانشناسي اجتماعي با جامعه شناسي، مردم شناسي و روانشناسي عمومي قايل شده و آن را تا حد ممكن از اين آميختگيها رها سازند.گفته شده است كه جامعه شناسي اساساً به گروه ها نظر دارد و روانشاسي اجتماعي به افراد ميان گروهها توجه دارد .اما از آنجاييكه گروهها مركب از افراد هستند ،آميختگي اين دو حوزه تا حدود زيادي ،اجتناب ناپذير خواهد بود.با وجود اين همان گونه كه اشاره شد علم جامعه شناسي به عوامل اجتماعي رفتار گروهي معطوف است ،حال آنكه روانشناسي اجتماعي به اثرات گروه بر روي فرد توجه خاص دارد .
اگر به گفته ربد (1995) مردم شناسي را مطالعه نوع انسان تعريف كنيم ،كه باستانشناسي،زبانشناسي،روا نشناسي ،جامعه شناسي و مقدار كمي زيست شناسي ،كالبد شناسي و ژنتيك را شامل مي شود. در آن صورت جدا كردن روانشناسي اجتماعي از مردم شناسي ،بسيار دشوار مي شود،چراكه بخش عمده اي از شواهد و مدارك مربوط به اثر گروهها ،بر رفتار فردي از مردم شناسي اقتباس مي شود. روانشناسان اجتماعي براي تبيين و تحليل يك رفتار خاص به كرات از مدارك جمع آوري شده از قبايل ابتدايي و جوامع دورافتاده و سادة نقاط مختلف جهان استفاده مي كنند .شايد بتوان وجه تفاوت اين دو رشته دانش بشري را در آن دانست ،كه روانشناسي اجتماعي علمي تر از مردم شناسي است ،چراكه در آن از روش علمي و تحقيقات كنترل شده آزمايشگاهي ،بيشتر استفاده مي شود ،حال آنكه مردم شناسي بيشتر جنبه توصيفي دارد .

Borna66
06-15-2009, 10:28 AM
طبقه‌بندی ویژگی‌های شخصیت

http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

طبقه بندی چارچوبی نظام دار برای تمایز قائل شدن، نظم دادن و نام گذاری انواع و گروه ها در یک علم می باشد ( جان و همکاران ، ۱۹۹۸ ). از جمله اهداف اصلی طبقه بندی های علمی ، ارائه از حوزه های اصلی و غالب یک علم است که از طریق آن می توان تعداد زیادی از موارد خاص و منفرد را به جای بررسی جداگانه، به صورت (گروهی ومتعاقباً) ساده تر، مورد بررسی قرار دارد.

علاوه براین، یک طبقه بندی که به صورت عمومی پذیرفته شده است، می تواند تا حد زیادی فرایند افزایش و انتقال یافته های تجربی را از طریق ارائه یک سیستم نام گذاری و واژگان استاندارد تسهیل کند ( جان و سرایواستاوا ، ۱۹۹۹ ). چنین طبقه بندی پذیرفته شده ای از مدت ها پیش در بعضی از علوم چون زیست شناسی وجود داشته است. اما نباید فراموش کرد که طبقه بندی ویژگی های شخصیتی در روان شناسی شخصیت مشکل تر از طبقه بندی گونه های حیوانی وگیاهی در زیست شناسی خواهد بود . به عنوان یکی از دلایل این امر می توان به انتزاعی بودن ویژگی های شخصیتی اشاره کرد (جان و همکاران، ۱۹۸۸ ).

خوش بختانه علی رغم وجود چنین دشواری هایی، می توان ادعا کرد پس از چندین دهه تحقیق، روان شناسان شخصیت در حال نزدیک شدن به یک وفاق عمومی در مورد ویژگی های شخصیتی انسان می باشند : مدل ۵ عاملی یا پنج عامل اصلی شخصیت ( جان و سریواستاوا ، ۱۹۹۹).

بر اساس این مدل، شخصیت از پنج بعد اصلی تشكیل شده است كه عبارتند از نوروز گرایی(N) ( یا از وجه دیگر ، پایداری هیجانی )، برون گرایی(E) ( یا فعالیت )، گشودگی به تجربه(O) (یا فرهنگ یا روشنفكری )، همسازی (A)، وظیفه شناسی(C). از این پنج عامل، دو عامل برونگرایی و توافق به صفات شخصیتی دارای ماهیتی بین شخصی مربوط اند. عامل وظیفه شناسی اساساً صفات رفتاری هدف گرا و نیز كنترل تكانه ها به شكلی جامعه پسند را در بر می گیرد. در عامل نوروز گرایی، پایداری هیجانی در برابر گستره ای از هیجانات منفی مانند غم، تحریك پذیری، تنش عصبی، و ... قرار می گیرد و عامل گشودگی نیز به گستردگی، عمق، و پیچیدگی وجوه فكری، ذهنی، و تجربیات فرد مربوط است.

حجم انبوهی از تحقیقات در زبان های مختلف و با ابزارها و نمونه های متفاوت، اصلی بودن این پنج عامل را تایید كرده اند و نشان داده اند كه هر پنج عامل مذكور از اعتبار همگرا و تفكیكی بین ابزار و بین ناظر خوبی برخوردارند و در طی تحول فرد نیز نسبتاً پایدار می مانند. هر كدام از عامل ها یك بعد هستند نه یك گونه یا نوع ( مانند تیپ های شخصیت ) بدین معنا كه تفاوت افراد در هر بعد و مولفه، تفاوتی كمی و درجاتی است. در این مدل هر عامل از شش مولفه تشكیل شده است كه به صفات مختلف تحت پوشش آن عامل اشاره دارند(جان و پروین، ۲۰۰۳) .

●مروری بر تاریخچه مدل پنج عاملی
پرداختن به زبان طبیعی برای توصیف شخصیت با كارهای كلاگس ( ۱۹۲۶ ) و باومگارتن( ۱۹۳۳) آغاز گردید. پس از آنها، در سال ۱۹۳۶، آلپورت و ادبرت در یك مطالعه ی جریان ساز به بررسی صفات مربوط به شخصیت در دیكشنری های جامع انگلیسی پرداختند. فهرست اصطلاحات و صفاتی كه آنها تهیه كردند تقریباً ۱۸۰۰۰ واژه را در بر می گرفت. آنها كوشیدند این واژه ها را دسته بندی كنند، كاری كه به گفته ی خودشان یك عمر وقت می برد و به واقع هم برای ۶۰ سال روانشناسان شخصیت را سرگرم ساخت (جان، پروین،۲۰۰۳ ).

كار آلپورت و ادبرت چهارچوب اولیه ای برای واژه شناسی شخصیت فراهم آورد و پس از آن كتل با استفاده از این فهرست، مدلی چند بعدی از ساختار شخصیت ارائه داد. كتل در فهرست مذكور تنها صفات شخصیتی را مورد توجه قرار داد كه بالغ بر ۴۵۰۰ صفت بودند و آنها را به ۳۵ متغیر شخصیتی تقلیل داد. در واقع او ۹۹ درصد صفاتی را كه آلپورت گردآوری كرده بود، كنار نهاد و علت این كار محدودیت روش های آماری برای تحلیل عاملی در زمان او بود. كتل با انجام چندین تحلیل عاملی روی این مجموعه ی اندك، به ۱۲ عامل شخصیت دست یافت كه بعدتر بخشی از پرسشنامه ی ۱۶عاملی او را تشكیل دادند(کتل،ایبروتاتسوکو،۱۹ �۰). كتل مدعی بود كه این ۱۶ عامل از انسجام و پایداری بین ابزاری بالایی برخوردارند اما تحلیل های مجدد همان ماتریس همبستگی كتل توسط روانشناسان دیگر، تعداد و ماهیت عامل های پیشنهادی او را تایید نكرده اند( به نقل از پروین وجان ، ۲۰۰۳ ).

پس از كار كتل محققان بسیاری به ادامه ی كار او علاقه نشان دادند. در این میان فیسكه ( ۱۹۴۹ ) با بررسی ۲۲ متغیر از ۳۵ متغیر اولیه ی كتل در پرسشنامه های خود سنج و دگر سنج و سایر ابزارها، به ساختاری عاملی دست یافت كه بسیار شبیه پنج عامل بزرگ كنونی است. برای وضوح بخشیدن به عامل های فیسكه، كریستال و توپس ( ۱۹۶۱ ) ماتریس های همبستگی او را در هشت نمونه ی بسیار مختلف مورد تحلیل مجدد قرار دادند و در تمام آنها بطور نسبتاً پایدار و تكرار پذیری به همان پنج عامل دست یافتند.

۱ـ برونگرایی یا شادخویی
۲ـ توافق (همسازی)
۳ـ ثبات هیجانی دربرابر نورزگرایی
۴ ـ گشودگی
۵ ـ مسئولیت پذیری( قابلیت اطمینان ) .

اینها عواملی هستند که تحت عنوان "پنج بزرگ " شناخته شده اند ( گلدبرگ ، ۱۹۸۱) متاسفانه مطالعات توپس و کریستال ناشناخته ماند ،و این زمانی بود که انتشارات کتل و آیزنک بر ادبیات ساخت شخصیت ، مدلهای اتخاذ شده از روش تحلیل عوامل غلبه داشتند . اما نورمن ( ۱۹۶۳ ) و ساخت پنج عاملی را دوباره به عنوان پیشنهادی برای ابعاد تحت عنوان " قدمی به سوی طبقه بندی مناسب صفات ویژه شخصیت" منتشر نمود ( به نقل از دیگمن ،۱۹۹۰ ).
این عامل ها در كارهای روانشناسان بعدی نیز تكرار شدند و سرانجام به پنج عامل بزرگ شهرت یافتند . واژه ی بزرگ در اینجا به وسعت و گستردگی عامل ها اشاره دارد و بدین معناست كه در این مدل ، تفاوتهای شخصیتی به پنج صفت تقلیل نیافته اند بلكه هر عامل جنبه ای وسیع از شخصیت است و صفات بسیاری را تحت پوشش قرار می دهد .
پس از یك دوره ركود در دهه ی ۱۹۷۰ و اوایل دهه ی ۸۰ ، از میانه ی این دهه تحقیق در باب عامل ها و ساختار شخصیت ، رشدی قابل توجه یافت . در این بین گلدبرگ در سال ۱۹۹۰ طی چندین تحقیق و با استفاده از فهرست طولانی تری از صفات شخصیت ( حدود ۱۷۱۰ صفت ) مجدداً تاییدی برای پنج عامل بزرگ فراهم آورد
گلدبرگ علاوه بر نتایج تحقیقات خود ، کارهای دیگران را نیز مرور کرد و تحت تاثیر همسانی نتایج قرار گرفت . او این طور نتیجه گیری کرد که می توان گفت که تا حدودی این پنج بعد عمده دربرگیرنده هر الگویی در تنظیم تفاوت های فردی است و بدین ترتیب وجود ابعاد پنجگانه اصلی به تایید رسید ( پروین و جان ،۱۹۹۹).

درحالیكه محققان دارای رویكرد لغوی به گردآوری شواهد برای پنج عامل بزرگ می كوشیدند، محققانی كه با مقیاس های پرسشنامه ای شخصیت كار می كردند نیاز شدیدی برای چهارچوبی سازمان دهنده برای این شواهد احساس كردند. تحلیل عاملی مواد این پرسشنامه ها دو بعد وسیع برون گرایی و نوروز گرایی را آشكار ساخته بود. در اوایل دههٔ ۱۹۸۰، كاستا و مك كرا سرگرم تهیه ی پرسشنامهٔ شخصیتی به نام NEO بودند تا سه بعد نوروز گرایی، برون گرایی، و گشودگی را بسنجند. آنها كار خود را با تحلیل خوشه ای پرسشنامه ی كتل شروع كرده بودند ( کتل، ایبر و تاتسوکو،۱۹۷۰ ). تحلیل آنها ابتدائاً دو عامل برون گرایی و نوروز گرایی را آشكار ساخته بود اما كم كم اهمیت عامل گشودگی نیز كه در برخی از عوامل اولیه ی كتل مورد اشاره قرار گرفته بود برای آنها پررنگ گردید. در سال ۱۹۸۳ كاستا و مك كرا دریافتند كه نظام NEO تطابق بسیاری با سه عامل مدل پنج عاملی دارد ، اما صفات متعلق به حیطه های توافق و وظیفه شناسی را در بر نمی گیرد . در نتیجه آنها به توسعهٔ مدل خود بر مبنای تحلیل پرسشنامه های مربوط به سنجش دو عامل اخیر پرداختند و نسخهٔ تجدید نظر شده ای از پرسشنامه ی خود با عنوان NEO PI-R ارائه كردند.
بنا بر آنچه گفته شد، دو رویكرد عمده در كشف شكل كنونی پنج عامل بزرگ شخصیت یكی رویكرد گلدبرگ بوده است كه با تحلیل عاملی صفات مربوط به شخصیت در فرهنگ لغات زبان های طبیعی به این كار پرداخته است( گلدبرگ ، ۱۹۸۱ ) و دیگری رویكرد كاستا و مك كرا می باشد كه به تحلیل عاملی انواعی از پرسشنامه های شخصیت پرداخته اند. این دو مدل از لحاظ تجربی و شواهدی كه دارند بسیار به هم نزدیك اند اما از حیث مفهومی و نظری متفاوت می باشند. از جنبه ی مبنای نظری، مدل گلدبرگ بر فرضیهٔ لغوی مبتنی است. بر اساس این فرضیه، اساسی ترین و اجتماعی ترین تفاوت های فردی، در طول تاریخ در قالب اصطلاحات و صفات شخصیتی در زبان های طبیعی كدگذاری شده اند. در مقابل مدل كاستا و مك كرا بر پایه هایی نظری تكیه دارد كه بنا بر آنها، صفات شخصیت در مدلی جامع از علل و زمینه های ژنتیك و محیطی جای می گیرد. درنتیجه این تفاوت های نظری، عامل ها و مولفه ها در مدل گلدبرگ خاصیت فنوتیپی دارند و فاقد نقش علی و تبیینی هستند، بر خلاف مدل كاستا و مك كرا كه برای آن ها خاستگاهی زیستی- اجتماعی قائل است و آنها را تبیین كنندهٔ رفتار می داند (جان – پروین، ۲۰۰۳).

Borna66
06-15-2009, 10:29 AM
اضطراب چیست( مقاله کامل)
همه انسانها اضطراب را در زندگى خود تجربه می‌کنند و طبیعى است که مردم هنگام مواجهه با موقعیتهاى تهدیدکننده و تنش‌زا مضطرب می‌شوند، اما احساس اضطراب شدید و مزمن در غیاب علت واضح، امرى غیرعادى است.

اضطراب شامل احساس عدم اطمینان، درماندگى و برانگیختگى فیزیولوژیکى است. به‌طور کلى اضطراب یک احساس منتشر، بسیار ناخوشایند و اغلب مبهم دلواپسى است که با یک یا چند حس جسمى مانند احساس خالى شدن سر دل، تنگى قفسه سینه، طپش قلب، تعریق، سردرد و غیره همراه است.

بررسیها نشان می‌دهد که اضطراب در مردها، طبقات اقتصادى مرفه و جوانان کمتر است و در زنان، افراد کم‌درآمد و سالمندان بیشتر شایع می‌باشد.


.

علائم و نشانه های اضطراب


ـ عصبى بودن، آرام و قرار نداشتن
ـ تنش
ـ احساس خستگى
ـ سرگیجه
ـ تکرر ادرار
ـ طپش قلب
ـ بی‌حالى
ـ تنگى نفس
ـ تعریق
ـ لرزش
ـ نگرانى و دلهره
ـ بی‌خوابى
ـ اشکال در تمرکز حواس
ـ گوش به زنگ بودن


.

اضطراب در کودکان و نوجوانان



بسیارى از کودکان هنگام قرارگیرى در وضعیت جدید مثل روبرو شدن با افراد جدید، احساس اضطراب کرده و به‌طور خجالت‌آورى به مادر و پدر، افراد فامیل و یا وابستگان به اصطلاح «آویزان» می‌شوند.

معمولاً والدین می‌توانند آنها را تشویق به خروج از «منطقه امن» بکنند. هر چند بعضى از کودکان در مقابل این شرایط مقاومت کرده و آنها را نمی‌پذیرند. به‌منظور کمک به کودکان در این موقعیت باید صبر و حوصله کافى داشت به‌طوریکه آنها احساس اعتماد به نفس کافى جهت مقابله با مسائلى که به نظرشان مشکل مى آید را کسب کنند.

بسیارى از والدین از این احساس کودکانشان آگاه نیستند تا روزى که آنان به مشکلى برخورد می‌کنند مثل روز رفتن به مدرسه و ... منشاء این اضطراب در کودکان ناشناخته می‌باشد. اغلب ترکیبى از یک ترس ناشناخته و فقدان کنترل همراه با یک طبیعت ناشى از شرم و خجالت زمینه بسیارى از اضطراب کودکان را تشکیل می‌دهد.

بسیارى از شکایتهاى کودکان در دوران ابتدائى مدرسه همچون درد معده یا سوزش سر دل و یا دردهاى پراکنده دیگر، ناشى از وجود یک اضطراب نهفته در کودکان است که وجود اختلاف در خانواده و نگرانى در پدر و مادر می‌تواند از علل آن باشد که این نگرانى مستقیماً به کودک انتقال یافته و با این شکایات بروز مى کند.

شایعترین اختلالات اضطرابى در کودکان و نوجوانان عبارتند از:

ـ اضطراب جدایى (Separation Anxiety)

ـ اضطراب امتحان (Exam Anxiety)

ـ اضطراب اجتماعى (Social Anxiety)

ـ ترس از مدرسه (School Phobia)

عوامل موثردر اضطراب نوجوانان و مقابله با آن
سرچشمه بسیاری از ناراحتیهای ظاهراً غیر منطقی نوجوانان اضطرابی است که از عوامل گوناگون از جمله عوامل زیر ناشی می‌شود : تغییرات جسمانی از قبیل نگرانی از دیررسی بلوغ بخصوص در پسرها، نگرانی از زود رسی بلوغ بخصوص در دخترها، ترس و احساس خجالت از تغییر جسمانی و رنج ناشی از عدم پذیرش تغییرات جسمانی، عدم پذیرش از جانب همسالان، مستقل شدن، بروز رفتار پرخاشگرانه، غیر منطقی بودن، نداشتن مهارتهای لازم برای زندگی، تمایلات جنسی و آشفتگی در نقش. در اینجا به طور مختصر بعضی از این عوامل مورد بررسی قرار می گیرند:

نحوه رویارویی با رنج ناشی از تغییرات جسمانی
تغییرات ناشی از دوران بلوغ را نوجوان به‌تدریج می‌پذیرد. علت اصلی نگرانی در مورد نکات دیگری همچون زودرسی و دیررسی بلوغ و احساس خجالت در مواجهه با تغییرات جسمانی، عدم آگاهی، آگاهی ناقص یا محدود و یا اطلاعات نادرست نوجوان در زمینه های مختلف بلوغ و تغییرات جسمانی ناشی از آن است، که بهترین راه پیشگیری نیز فراهم آوردن آگاهی و بینش دقیق، صحیح و به موقع است. والدین باید قبل از پیدایش علایم ثانویه بلوغ فرد را بطور مناسب و با مراعات شئون اخلاقی، در جریان مسائلی از جمله سن بلوغ، عوامل موثر در پیدایش بلوغ و تغییرات جسمانی و آثار روانی آن بگذارند. والدین و مربیان با فراهم آوردن جوی آزاد و سالم باید این امکان را به نوجوان بدهد که سوالات، افکار، احساسات و احیاناً نگرانیهای خود را صادقانه مطرح و جوابهای مناسب دریافت کند و نباید بگذارند تا نوجوانان برای یافتن پاسخ سوالات خود کسانی که صلاحیت ندارند از جمله همسالان مراجعه و دچار انحراف و اضطراب شود. در مواردی که نوجوان نمی تواند مسائل را حضوری با والدین مطرح کند، باید مربیان و اولیای مطلع و متعهد مدرسه در حد مجاز نوجوان را راهنمایی کنند و با ارائه کتابهای مناسب و بحثهای مفید، زمینه بدست آوردن اطلاعات سالم را فراهم آورند.

رویارویی با اضطراب ناشی از عدم پذیرش از جانب همسالان
نتایج پژوهشی نشان داده است که ناامنی، وابستگی شدید و ناسالم نوجوان به والدین، ناتوانی یا نداشتن مهارتهای لازم در برقرار کردن روابط عاطفی، اجتماعی و اخلاقی سالم، تفاوت در فرهنگ خانواده ها و بخصوص عدم پذیرش ارزشها و آداب و رسوم گوناگون، موجب اضطراب بسیاری از نوجوانان می شود. برای اینکه نوجوانی که تجربه های ذکر شده را نداشته است دچار اضطراب شدید نشود و یا اضطراب او ادامه پیدا نکند اقدامات زیر مفید است :

* والدین باید گرایش فرزند خود به همسالان را بدرستی درک کنند، زیرا این یک نیاز طبیعی است که بخواهد مورد توجه و حمایت همسالان قرار گیرد.
* والدین با نوجوان در مورد گزینش دوست توافق نمایند تا دچار تعارض نشود و پنهان کاری نیز نکند.
* باید سعی کنند به طور منطقی با نوجوان روبرو شوند و در وقت مناسب، با گفتگوی ملایم و استدلال، او را متوجه نتایج نامطلوب بعضی از معاشرتها کنند.
* والدین و مربیان برای دوستان نوجوان باید اعتبار و احترام قایل باشند.
* والدین و مربیان و... باید در همه مواقع بخصوص در برابر همسالان، احترام و شخصیت نوجوان را حفظ کنند.

رویارویی با اضطراب ناشی از دوگانگی و ترس از مستقل شدن
یکی از عمومی ترین نیازهای نوجوان کسب استقلال از افراد خانواده و دیگران است. مطالعات نشان داده که اضطراب در کسانی بیشتر دیده می شود که دچار ناامنی شدید، عدم اعتماد به نفس، وابستگی ناسالم به والدین بخصوص مادر هستند. کسب استقلال در بسیاری از نوجوانان اضطراب ایجاد می کند. از جمله حالاتی که در زمینه مستقل شدن دیده می شود، تضاد و دوگانگی است، یعنی نوجوان در حالیکه می خواهد و می داند که باید مستقل شود از استقلال نیز می ترسد. برای جلوگیری از این دوگانگی والدین باید وضعیتی فراهم آورند تا نوجوان با بدست آوردن اعتماد بنفس، امنیت روانی و جرات تجربه کردن، بتدریج درصدد کسب استقلال برآیند. یکی از دلایل اساسی در اضطراب ناشی از مستقل شدن، عدم آگاهی از وضعیتی است که نوجوان بعد از مستقل شدن پیدا خواهد کرد. به نوجوان باید مسئولیت و فرصت داد که در بسیاری از امور مربوط به خود اظهار عقیده کنند و تصمیم بگیرد، ولو اینکه اشتباه کند و نباید نوجوانان را به خاطر اشتباهاتشان مورد تنبیه یا تحقیر قرار داد بلکه باید به آنها این فلسفه را آموخت که زندگی سراسر تلاش و مبارزه است و آنها می توانند از خطاهای خود درسهای مفید بیاموزند. در نیاز نوجوانان به کسب استقلال تفاوتهای فردی وجود دارد به همین دلیل نباید آنها را مقایسه ملامت آمیز کرد زیرا گاهی باعث دلسردی، احساس نا امنی و اضطراب می شود.

رویارویی با اضطراب ناشی از بروز رفتار پرخاشگرانه
یکی از خصوصیات بعضی از نوجوانان مخالفت با افراد مختلف در خانه و خارج از آن است که گاه بصورت پرخاشگری کلامی یا غیر کلامی بروز می کند. عدم توانایی در کنترل رفتار پرخاشگرانه باعث اضطراب بسیاری از نوجوانان است. بطور خلاصه بالا بردن میزان مقاومت و تحمل کودک در برابر ناکامی و سختیها، ارضاء صحیح نیازهای کودک، ایجاد امنیت روانی و بوجود آوردن الگوهای رفتار مناسب می تواند در پیشگیری رفتار پرخاشگرانه موثر باشد. اگر این اقدامات بموقع انجام نشود باید در زمان حال امکاناتی فراهم آوریم که نوجوان کمتر پرخاشگری کند و با اضطراب کمتری روبه رو شود. توصیه های زیر در این زمینه مفید است:

* والدین و دیگران باید تا حد ممکن از امر و نهی های زیاد، بی مورد و غیر اصولی خودداری کنند.
* از ایجاد ممنوعیت و محدودیتهای بی مورد که مغایر با نیاز نوجوان به کسب آزادی و استقلال است خود داری کرد.
* با تقویت روحیه نوجوان بخصوص تکیه بر مهارتها و تواناییهای مثبت او، باید روشهای مناسب مواجهه با ناکامی را به او آموخت.
* به نوجوان باید آموخت که در مقابله با خشم به جای اینکه بدون تفکر خشمی کنترل نشده ابراز دارند منطقی برخورد کنند و بدون توهین و تحقیر به دیگران ابراز وجود کنند و عواطف خود را بیان کنند.
* باید به او فهماند که نحوه برخورد دیگران با او تا حدی نتیجه رفتار خود اوست.
* در برابر پرخاشگری نوجوان نباید از تنبیه یا تحقیر استفاده کرد، زیرا این رفتارها خود باعث تشدید پرخاشگری می شوند بهتر است به عمل پرخاشگرانه او، پاسخ نداد، منتها باید به نوجوان فهماند که بی اعتنایی ظاهری به پرخاشگری او حمل بر تائید یا قبول آن نیست.



.

انواع اضطراب


اضطراب انواع مختلف و متنوعى دارد که هر فردى ممکن است به یک یا چند نوع از این اختلالات مبتلا باشد:

۱ـ اختلال اضطراب فراگیر یا منتشر (Generalized Anxiety Disorder)
ترکیبى از علائم زیر در این اختلال وجود دارد:

طپش قلب، تنگى نفس، اسهال، بی‌اشتهایى، سستى، سرگیجه، تعریق، بی‌خوابى، تکرر ادرار، لرزش، فقدان آرامش، مرطوب بودن کف دست، احساس گرفتگى گلو، نگرانى نسبت به آینده، گوش به زنگ بودن نسبت به محیط. در اضطراب فراگیر خطر واقعى وجود ندارد.

۲ـ اختلال هراس (Panic Disorder)
این افراد دچار حملات اضطرابى پیش‌بینى نشده‌اى می‌شوند که ممکن است ظرف چند ثانیه تا چند ساعت و حتى چند روز نوسان کند. مبتلایان به این اختلال می‌ترسند مبادا بمیرند، دیوانه شوند یا بی‌اختیار دست به کارهایى بزنند و یا علائم روانى ـ حسى غیرمعمول نشان دهند. سایر علائم اختلال اضطراب فراگیر نیز در این اختلال مشاهده می‌گردد.

۳ـ ترسهاى اختصاصى یا ساده (Simple Phobia)
شایعترین نوع ترس است. در خانمها بیشتر وجود دارد. یک نوع ترس غیرمنطقى است که طى آن فرد از مواجهه با اشیاء، فعالیتها و موقعیتهاى خاص همچون ترس از حیوانات، طوفان، بلندى، جراحت، خون و مرگ اجتناب می‌کند. در این موارد خود فرد متوجه افراطى و غیرمنطقى بودن ترس خویش است.

۴ـ ترس از مکانهاى باز (Agorophobia)
افراد مبتلا به این اختلال از وارد شدن به موقعیتهاى ناآشنا هراس دارند. مثلاً از رفتن به فضاى باز، مسافرت و حضور در ازدحام امتناع می‌کنند. این افراد از ترک کردن محیط منزل دچار ترس شدید هستند. این اختلال در نوجوانى شروع می‌شود و معمولاً این افراد تجربه اضطراب جدایى را در دوران کودکى داشته‌اند.

۵ـ ترسهاى اجتماعى (Social Phobia)
این نوع ترس از اواخر دوران کودکى یا اوائل نوجوانى شروع می‌شود. این افراد در مواجهه با دیگران احساس شرمسارى می‌کنند، نگران هستند که دستها و صدایشان نلرزد و سرخ نشود. معمولاً از صحبت کردن و غذا خوردن در حضور جمع، ابراز وجود کردن، انتقاد کردن، اظهارنظر کردن و اشتباه کردن می‌ترسند.

۶ـ اختلال وسواس (Obsessive-compulsive Disorder)
عبارت است از افکار یا اعمال غیر ارادى، تکرارى و غیرمنطقى که فرد برخلاف میل خود آن را تکرار می‌کند. این بیمارى می‌تواند به‌صورت وسواس فکرى، وسواس عملى و یا وسواس فکرى و عملى توأم با هم باشد.

در وسواس فکرى، فرد نمی‌تواند فکرى را از ذهنش خارج کند (مثل افکار پرخاشگرى یا جنسی)، یعنى یک فکر، عقیده، احساس مزاحم و تکرار شونده وجود دارد.

در وسواس عملى فرد براى اجراى تکرارى عملى خاص یا سلسله اعمالى خاص احساس اجبار می‌کند مثل شستن مکرر دستها. فکر وسواسى موجب افزایش اضطراب شخص می‌گردد درحالی‌که عمل وسواسى اضطراب شخص را کاهش می‌دهد.

۷ـ اختلال استرس پس از سانحه (PTSD: Post Troumatic Stress Disorder)
این اختلال قبلاً «سندرم موج انفجار» نامیده می‌شد. معمولاً با یک استرس شدید هیجانى که شدت آن می‌تواند براى هرکس آسیب‌رسان باشد همراه است از قبیل جنگ، بلا یا سوانح طبیعى مثل زلزله، مورد حمله یا تجاوز به عنف واقع شدن و تصادفات شدید.



ارتباط اضطراب با بیماریهای دیگر


اضطراب و کاهش قند خون
کاهش قند خون در هر شرایطى با علائم اضطراب هماهنگى کامل دارد. یعنى در هر اضطراب قند خون کاهش پیدا می‌کند و این مطلبى است که تحقیقات جدید را به‌سوى خود منعطف کرده است.

این واقعیت ما را به این مهم راهنمایى مى کند که شاید با کنترل قند خون بتوان علائم اضطراب را در افراد کاهش داد.



.

علل اضطراب


اضطراب می‌تواند ناشى از یک وضعیت روحی ـ اجتماعى، فیزیکى، زیست‌شناختى، اختلالات طبى، اثرات جانبى داروها و یا ترکیبى از این موارد باشد. هنر یک پزشک در این است که اضطراب شما را در مجموعه‌اى از این عوامل تشخیص دهد.

فاکتورهاى روانى ـ اجتماعى
ـ حالات درونى فرد و انگیزه‌هاى ناخودآگاه
ـ ناتوانى فرد در مقابله با فشارهاى محیطى مانند کار، ازدواج و مبادلات بازرگانى
ـ احساس جدایى یا طرد شدن
ـ احساس فقدان یا از دست دادن حمایتهاى عاطفى مثل مرگ همسر
ـ تغییرات ناگهانى محیطى یا حوادث غیرمنتظره و خطرناک از قبیل:
٭ حوادث طبیعى مثل زلزله
٭ استرس ناشى از یک بیمارى طبى
٭ استرس ناشى از داروها
٭ استرس ناشى از مصرف مواد مخدر مثل کوکایین
ـ یادگیرى در منزل و محیط مثل یادگیرى اضطرابها و ترسهاى والدین
ـ افکار و عقاید غیرمنطقى، غلط و اغراق‌آمیز در مورد خطرات موجود در موقعیتها مثل اضطراب امتحان که همراه با افکار و عقاید غلوآمیز می‌باشد.

عوامل جسمانى و زیست‌شناختى

ـ ژنتیک
اضطراب اغلب از زمان کودکى و طفولیت شروع می‌شود. بنابراین تشخیص علائم زود هنگام این اختلالات از اهمیت خاص کلینیکى برخوردار است. مطالعات در این زمینه روى دو قلوهایى که پدر و مادر مضطرب داشتند شروع شده و ثابت شده است که اختلالات اضطرابى به شدت در فرزندان دوقلوى والدین مضطرب، حتى آنانکه در محیطهاى مختلف بزرگ شده‌اند، بیشتر است. در این زمینه ژنهاى مخصوصى که واسطه‌هاى شیمیایى مجزایى را تولید می‌کنند شناخته شده است

.ـ فعل و انفعالات شیمیایی مغز

علل طبى و اثرات داروها
نواع و اقسام بیماریهاى طبى می‌توانند علائمى شبیه علائم اختلالات اضطرابى ایجاد کنند.

ـ اثرات مصرف داروهاى روانگردان و مواد مخدر

ـ پرکارى تیروئید، کم‌کارى تیروئید و کمبود ویتامین ب١٢

ـ وجود غده‌اى در غده فوق کلیوى به‌نام فئوکروموستیوم، هورمون اپینفرین (Epinephrin) تولید می‌کند که می‌تواند موجب علائم اضطرابى به‌صورت حمله‌اى شود.

ـ برخى ضایعه‌هاى مغزى علائمى ایجاد می‌کنند که شبیه علائم اختلال وسواس عملى است.

ـ بی‌نظیمهاى قلبى علائم جسمى اختلال هراس (پانیک) را ایجاد می‌کند.

ـ کمبود قند خون (هیپوگلسیمی) می‌تواند علائمى شبیه علائم اختلال اضطرابى تولید کند.


.

درمان اضطراب


در بعضى از موارد اضطراب بدون نیاز به درگیرى پزشک در این ماجرا می‌تواند درمان گردد. این موارد اضطراب طبیعى نام دارند که طى آن اضطراب به خوبى توسط بیمار کنترل شده و برطرف می‌شود مثل ترس ناشى از امتحان نهایى و یا ترس ناشى از مصاحبه. در چنین شرایطى استرس می‌تواند توسط اعمال و روشهاى زیر تحت کنترل درآید:

ـ صحبت با شخص مورد اعتماد

ـ روشهاى ایجاد تمرکز

ـ حمام گرفتن طولانى

ـ استراحت در یک اتاق تاریک

ـ ورزشهاى تنفس عمیق

درمان دارویى
در گذشته داروهایى از خانواده بنزودیازپانها مانند دیازپام (والیوم)، آلپرازولام (زانکس)، لورازپام (آتیوان) و باسپیرون در درمان اختلالات اضطرابى مورد استفاده قرار می‌گرفت.

در حال حاضر استفاده از داروهاى ضدافسردگى مانندSertaline (Zoloft)، Paroxctine (Paxil)، Fluxetin (Prozac) و Venlafaxineکاربرد بیشترى دارد.

تجویز داروهاى ضد اضطراب یک پدیده مشخص در تمام دنیا است. تخمین زده می‌شود که بین ١٠ تا ٢٠% از مردم در نیمکره غربى تقریباً به‌طور مرتب از این داروها استفاده می‌کنند. طبق اظهار نظر رسمى FDA (سازمان غذا و دارویى آمریکا) در سال ١٩٧٨، ده میلیون آمریکایى از داروهاى دسته بنزودیازپینها استفاده می‌کرده‌اند.

عده‌اى معتقدند که این آرام‌بخشها روش مؤثر و کم هزینه‌اى در مقایسه با سایر طرق درمانى است. عده‌اى نیز بر اثرات مؤثر درمانهاى غیردارویى تأکید دارند.

درمان غیردارویى
درمان غیردارویى شامل تکنیکهاى متعددى می‌باشد. در تمام این روشها به بیمار آموزشهاى کلاسیک کسب آرامش یاد داده می‌شود و بدین‌وسیله بدن خود به مقابله مؤثر و مستقیم با عوامل تنش‌زا برمى خیزد.

ـ تن‌آرامى یا آرام‌سازى (Relaxation)

ـ مواجه‌سازى (exposure)

ـ غرقه‌سازى (Flooding)

ـ حساسیت‌زدایی((Desensitization

ـ سرمشق‌دهى (Modeling)

ـ توقف فکر (Thought Stopping) ـ و موارد دیگر


.

پیشگیری از اضطراب


پیشگیرى شامل:

۱-رژیم غذایى
رژیم غذایى فاکتور بسیار مهمى است

براى آنکه از تغذیه سالم برخوردار باشید توصیه مى شود :

١- متنوع بخورید .

٢- مصرف غذاهاى پرچرب و یا شیرین را محدود کنید .

٣- از مصرف مقادیر زیاد نمک و کافئین پرهیز کنید .

٤- ویـتامـینهاى A، D، E و K را بیش از مقادیر مجاز مصرف نکنید زیرا بدن این ویتامینها را ذخیره مى کند و اگر مقادیر زیادى از آنها در بافتهاى بدن تجمع یابند ممکن است اثرات سمى داشته باشد.

٥- در روز چندین بار غلات و به اندازه کافى سیب زمینى بخورید.

٦- در مورد سبزیجات و میوه اصل پنج بار در روز را فراموش نکنید.

٧- روزانه به اندازه کافى لبنیات و حداقل یک بار در هفته ماهى بخورید، گوشت و تخم مرغ به اندازه مصرف کنید.

٨- به اندازه بنوشید، مصرف آب در زندگى حیاتى است و باید روزانه ٨ لیوان (٢ لیتر) آب بنوشید.

٩- خوشمزه و سالم بپزید ، با آب کم ، با چربى کم و حرارت کم.

١٠- آهسته بخورید و لذت ببرید.

١١- بطور مرتب خود را وزن کنید و پر تحرک باشید.

١٢- نمایه توده بدن را با استفاده از فرمول زیر محاسبه و با استاندارد مقایسه کنید:

http://pnu-club.com/imported/2009/06/1031.jpg


یعنى اینکه وزن بدن بر حسب کیلو گرم را بر مربع قد بر حسب متر تقسیم نمائید
حال :

- اگر نمایه بدنتان کمتر از ٥/١٨ کیلو گرم باشد کم وزن مى باشید.
- اگر نمایه توده بدنتان ٥/١٨ تا ٩/٢٤ کیلو گرم باشد وزنتان در محدوده طبیعى است.
- اگر نمایه توده بدنتان ٢٥ تا ٩/٢٩ کیلو گرم باشد دچار افزایش وزن مى باشید.
- اگر نمایه توده بدنتان بیشتر یا مساوى با ٣٠ کیلو گرم باشد مبتلا به چاقى مى باشید.

همیشه سعى نمایید با تغذیه صحیح و فعالیت بدنى، نمایه توده بدن خود را در محدوده طبیعى نگهدارید.

۲-ورزش منظم
ورزش کردن خصوصاً ورزش منظم به‌گونه‌اى تمام مراحل درمان اضطراب را تحت تأثیر قرار می‌دهد. هنگامى که علت اضطراب مشخص شود و یک برنامه درمانى مشخص تدوین گردد، به‌راحتى درمان‌پذیر بوده و سریعاً شخص به زندگى عادى بر می‌گردد ولى در صورت فقدان علت تشخیص، احساس اضطراب در یک پریود طولانى شخص را آزار داده و از فعالیتهاى اجتماعى دور می‌سازد. پژوهشگران دریافته‌اند که پیاده‌روى تند و سریع به مدت ٤٠ دقیقه میزان اضطراب را به‌طور متوسط تا ١٤ درصد کاهش می‌دهد.

۳-مدیتیشن ( Meditation)

٤ـ اجتماعى باشید.
هنگامى که تحت فشار روانى هستیم غالباً به‌طور غریزى تمایل پیدا می‌کنیم که خود را از صحنه عمل کنار کشیده و به گوشه‌اى پناه ببریم. کارى بدتر از این وجود ندارد؟!!! گوشه‌گیرى به تشدید استرس کمک می‌کند. در این زمان باید سعى کنیم که با دوستان خود ارتباط بیشترى داشته باشیم.

باید ترتیبى دهیم که عده‌اى بچه کوچک کنار ما باشند، کودکان می‌دانند که چگونه مارا مجبور به خنده کنند تا نگرانیمان را از یاد ببریم.

۵ـ هیجانات سرکوب شده خود را روى کاغذ بیاورید.
متخصصان معتقدند که نوشتن ساده هیجانات بر روى کاغذ موجب تسکین روحى و روانى شخص می‌شود. نوشتن احساساتتان در دفترچه کمک می‌کند تا فشار روانى ناشى از رویدادهایى مثل از دست دادن شغل، رنج بردن از مشکلات زناشوئى و ... را تسکین دهد.

۶ـ بخندید و شوخ‌طبع باشید.
مطالعات زیادى نشان داده که خنده می‌تواند یکى از سالمترین پادزهرهاى فشار روانى باشد.

هنگامى که می‌خندیم یا حتى طبق برخى تحقیقات موقعى که ما لبخند می‌زنیم جریان خون به مغز افزایش می‌یابد و موادى بنام اندروفین (هورمانهاى ضد دردى که در شخص احساس خوش و سلامت ایجاد می‌کند) در مغز آزاد می‌شود و سطح هورمونهاى استرس‌زا را در خون پایین می‌آورد.

۷ـ ذهن خود را متمرکز زمان حال کنید.
اگر بتوانید ذهن خود را چنان پرورش دهید که امیدها و آمال خود را به کنارى نهاده و موقع مناسب و مقتضى به سراغ تک تک آنان بروید،به آرامش ذهنى دست خواهید یافت.

جاده‌اى که به آرامش ذهنى منتهى می‌گردد از راهى موسوم به توجه می‌گذرد.این توجه به خود در هنگام عمل کردن به کارهاى ساده نظیر ظرف شستن و ... باعث می‌شود که به هیچ وجه بى هدف و سرگردان همچون بطرى بر امواج دریا شناور نشویم.

٨ـ گوش دادن به موسیقى ملایم
برخى مطالعات اخیر نشان داده است که موسیقى آرام باعث آهسته کردن ضربان قلب و افزایش آندروفینها و کاهش اضطراب می‌شود. در این مورد می‌توانید بخش شنیدنی‌های سایت را ببینید.

٩ـ افزایش اعتماد به نفس
با داشتن اعتماد به نفس بالا حداکثر استفاده را از تواناییهاى خود در مواجهه با استرس خواهید برد و درنتیجه کمتر دچار مشکل می‌شوید.

اما افرادى با اعتماد به نفس پایین نه تنها از شیوه مناسبى جهت مقابله استفاده نمی‌کنند بلکه آسیب بیشترى نیز به آنان وارد می‌شود.

١٠ـ حمایت اجتماعى
وجود حمایت اجتماعى در زندگى هر فرد سبب می‌شود که در مقابل بحرانهاى زندگى همانند سپر از وى دفاع کند. به همین دلیل ما باید شبکهٔ اجتماعى و روابط اجتماعى خود را گسترش دهیم تا بتوانیم به آنها تکیه کنیم و فکر کنیم که افرادى هستند که ما را دوست بدارند و ما نیز آنها را دوست بداریم.

با کسب حمایت اجتماعى در سطح بالاتر، احساس امنیت و اعتماد به خود افزایش می‌یابد و در مقابل استرس و فشار روانى کمتر آسیب می‌بینیم.

١١ـ آمادگى براى موقعیتهاى تنش‌زا
باید یاد گرفت که در شرایط استرس‌زا فکر خود را از ترس و نگرانى دور کرد و در جهت مفید قرار داد. مثلاً باید به کارى که در حال انجام است تمرکز نمود و به زمینه‌هاى اضطراب‌زای آن فکر نکرد.

مثلاً بازیکنان فوتبال به جاى فکر کردن به اینکه زیر نظر عده زیادى از تماشاگران هستند به فعالیت و نقش خود در هنگام بازى متمرکز شوند.

١٢ـ كسب اطلاعات در مورد موقعیت
عدم اطلاع از موقعیت فشارآور سبب استرس و اضطراب بالاترى در افراد می‌گردد بنابراین کسب آگاهى و اطلاعات در مورد موقعیتها و مواردى که مواجه خواهند شد سبب می‌شود که از پیامد موقعیت مطلع شده و کمتر دچار نگرانى و دلواپسى شوند.

مثلاً اگر بیماران قبل از عمل جراحى آگاهى یابند که عمل چگونه انجام خواهد شد و میزان درد پس از عمل را بدانند و سیر بهبودى برایشان روشن شود، کمتر دچار اضطراب می‌گردند.

١٣ـ تن‌آرامى (Relaxation)
طى آن عضلات بدن براى مدتى کوتاه به‌طور ارادى منقبض گردیده و سپس به حالت آرامش برمی‌گردند. این کار طى مراحل و سلسله مراتبى انجام می‌گیرد. با این روش که به تنهایى و یا همراه با تکنیکهاى دیگر به‌کار می‌رود نشانه‌هاى اضطراب کاهش می‌یابد.

١٤ـ راه‌حلهاى دیگر
راههاى دیگرى که می‌توانید در چنین موقعیتى انجام دهید مورد توجه قرار داده و آنها را بیازمایید و مناسبترین راه را انتخاب نموده و استفاده نمایید.

٭ اجتناب از موقعیتهاى تنش‌زا و مشارکت کمتر در موقعیتهاى ناراحت‌کننده و استرس‌زا نه تنها سبب کاهش اضطراب می‌شود بلکه باید سعى شود که در محیط خانوادگى و ارتباطهاى بین فردى آرامش برقرار باشد.

٭ خودت باش. سعى کنید در موقعیتهاى فشارزا طبیعى رفتار نمایید و از نقش بازى کردن پرهیز نمایید.

٭ انتظارات، ترسها، مهارتها و امیدهایتان را بشناسید. لازم به ذکر است که یک برنامه دارویى مناسب و قابل دسترس و یا انجام درمانهاى غیردارویى و البته ترکیب آن دو، بهترین نوع درمان می‌باشد

Borna66
06-15-2009, 10:44 AM
اضطراب صحبت کردن در برابر جمع
يکي از شايع ترين ترس هاي بزرگسالان ، اضطراب صحبت کردن در جمع است . در حالي که درجاتي از اضطراب ،‌ جزء طبيعي صحبت کردن در جمع ، حضور و يا هر گونه اجرا در برابر جمع طبيعي و مورد انتظار تلقي مي شود ، عده اي چنان مضطرب مي شوند که توانايي صحبت کردن آنها مختل مي شود .

افرادي که دوره حاد اضطراب عملکرد را طي مي کنند ، ممکن است احساس انزوا کنند ،‌ زيرا آن ها از مهماني ها يا گردهمايي ها ي اجتماعي مي پرهيزند ، چه بسا آنها از ثبت نام در کلاس هاي معيني خودداري ورزند ، زيرا آن دروس مستلزم مشارکت در کلاس و صحبت کردن است ،‌ يا ممکن است از مشاغل معيني بپرهيزند يا حتي فرصت ها و نيز ارتقاي شغلي را به خاطر تماس هاي عمومي يا صحبت کردن در جمع از دست بدهند .

نشانه هاي اضطراب عملکرد از فردي به فرد ديگر فرق دارد ، تقريباً هر کس نگران است مبادا در نظر ديگران سراسيمه ، کودکانه و بي خرد جلوه کند . به هنگام مواجهه با موقعيت هاي ترسناک ، خواه مهماني و خواه شرکت در بحث هاي کلاسي ، اغلب مردم نشانه هاي جسمي همراه با اضطراب را تجربه مي کنند ، اين نشانه ها شامل لرزش ، تعريق ، دستان عرق کرده ، افزايش ضربان قلب ، کوتاهي تنفس ، تنش عضلات ، سرخ شدن يا گيجي ، از دست دادن رشته افکار ، يا ناراحتي گوارشي ، صداي لرزان و سرگيجه می باشند .

البته مي توان به مبتلايان به اضطراب ياري رساند . بسته به نيازها و هدف هاي فردي،‌ شکل کمک به مبتلايان اضطراب عملکرد تفاوت دارد . با اين حال ، تقريباً همه مداخلات در برخي ويژگي ها مشترکند :

اول آنکه الگوي اجتناب به تدريج شکسته مي شود تا فرد بتواند با موقعيت ترسناک به آرامي و نظامدار مواجه شود . اين بدان معني نيست که شخص مبتلا به اضطراب صحبت ، بي درنگ سخنراني بلندی در جمع ارائه دهد . مثلاً ممکن است از شخص مبتلا به اضطراب صحبت کردن در جمع بخواهند که پرسش کوتاهي در کلاس مطرح کند و به تدريج به سمت تکاليف چالش انگيزتري سوق داده مي شوند ، مانند اظهار نظر در بحث هاي گروهي ، اما اگر شما از صحبت کردن در جمع دچار اضطراب مي شويد و مايليد اطلاعات بيشتري از روش هاي غلبه بر ترس بياموزيد ، صحبت کردن با متخصص بهداشت روان و روانپزشک توصيه مي شود

Borna66
06-15-2009, 10:44 AM
قانون اصلي براي ارتباطات انساني
دانستن چگونگي رفتار با مردم به اندازه شايستگي هاي فـنـي و مـديريتي اهميت دارد. به بدترين كارفرمايي كه تـاحـال داشـتـه ايـد فـكر كـنـيد. بـيـاد آوريـد كـه چطـور فقدان مهارتهاي رفتار با ديگران در او باعث دلسردي و عدم بهره وري ديگران و خروج شما با نا اميدي گرديد.

يك انسان موفق نيمي كارمند است، نيمي سياستمدار.او مي داند كار كردن با ديگران بخصوص در دنياي كنـونـي كـه مملو از انسانهاي دمدمي مزاج و زود رنج اسـت، روال ارتباطي خاصي را مي طـلبد. او سـخـن يـكـي از بــزرگان جامعه شناس كـه "هنـگـام برخورد با مردم بخاطر داشـته باشيد با مخلوقات منطق طرف نيستيد،بلكه بامخلوقـات احـساسـات،مـوجوداتـي كه سرشارازتبعيض،روحــيات پيشداوري و تعصب مي باشند، و با غرور و خودبيني دست بگريبانند طرف هستــيد،" را مد نظر دارد.

در ايـن قسمت برخي از قـوانـيـن اصـلـي ارتـبـاطات انـساني در فضاي كاري را مشاهده ميكنيد. براي مهارت يافتن در آنها، بايد اين قوانين را جزئي از خود درآوريد.

1- ديگران را با نام صدا بزنيد

اين خوشايند ترين صدا براي گوش هر كسي است. وقتي نام فردي را بكار مي بريد، در حقيقت پيغام خود را به صـورتي اختصاصي و تـنها براي شـخـص او مبـدل مـي سـازيــد. همچنين علاقمندي و ميزان اهميت شما را نسبـت به فرد ميـرسـاند. اين يك ابزار ساده فريبنده براي كاستن از جبهه گري هاي شخص مي بـاشـد چـرا كه يك نوع وجه ضمان و تـعهــد بـوجود مي آورد. جملات خود را با اسامي افراد آميـخته، و بـا سـؤالاتــي نــظـيـر، "علي، امروز خوب هستي؟" آغاز كنيد.

2- اشتباه خود را بپذيريد

ممكن است تصوركـنيد كه اگر اشتباهي كه مرتكب شده ايد را بگردن نگيريد، وجهه خود را از دست خواهيد داد. اين كار درست نيست. اعتراف به اشتباهات در مـحيط كـار يكي از ستوده ترين اعمال است چون اندك افرادي مبادرت به آن مي نـمايـنـد. بـيـامـوزيــد كه چـگونه تـكبـر و خـودخـواهـي را كنار گذاشته و بپذيريد كه كامل نيستيد. فقط در اين كـار زياده روي نكنيد مثلا لازم نـيست با عذرخواهي هاي فـراوان در جـلسـات اقـدام به بيان اشتباهات خود نماييد. يك جمله "من اشتباه كردم و متوجه آن ميشوم،" كفايت ميكند.

3- ديگران را با معيارهاي بالا درنظر بگيريد

اندك افرادي در بين ما، كه معمولا عقل كل خطاب ميگردنـد، بـنـظر مي رسد اينگونه فكر ميكنند كه هيچ كسي جز خودشان قادر به انجام صحيح امور نميباشد. جزء اين گروه از افراد نباشيد. به قابليتهاي ديگران اعتماد كنـيد. در واقـع به آنـهـا در انـجام دادن كارها به بهتريـن وجـه ممـكن اطـمـيــنان داشتـه بـاشيد. ايـن به مـعناي داشتن انتظارات بيش از حد نيست. باور داشتن يك فرد او را تشـويـق بـه انـجـام كـارها با حداكثر توان نموده و از نا اميدي جلوگيري بعمل مي آورد.

4- علاقه اي صادقانه و صميمي از خود نشان دهيد

"كارها خوب پيش ميره علي جان؟خوبه، ميشه اين پرونده ها رو برام چك كني؟" اين به معناي ابراز علاقه نبوده و بيشتر به دوستي خاله خرسه شباهت دارد. هر فردي در دفتر كار شما داراي سابقه اي غني از علايق، تجارب و سلايق مي بـاشد. حـتـي اگر نقطه اشتراكي با هم نداريد، در مورد اطرافيانتان اطلاعات كسب كنيد.

اگر يكي از همكاران شما گفت كه شركت در گيم هاي آنلاين را دوست دارد، در مورد آن از او سؤال نماييد-- حتي اگـر بـراي شـما جالب نيست. نه تنها ميتوانيد چيز جديدي ياد بگيريد، اگر در آينده به آن گرايش پيدا كنـيـد، از امتيازاتـي برخوردار خواهيد گشت. مردم دوست دارند كه ديگران آنها را بخاطر داشته باشند.

5- از ديگران تعريف و تمجيد نماييد

فقط نگوييد "خوب بود." در مورد تعريف خود صريح تر بوده و نشان دهيد كه در مورد آنچه كه فرد در حقيقت انجام داده آگاهي داريد. "علي، تـو خيـلي خوب جلسه را اداره كردي بخصوص وقتي هـمـه از مسيـر مـوضوع اصـلـي منـحرف شده بودند،" اين يك مثال خوب است. در عين حال سعي كنيد به ندرت و فقط زماني كه واقـعا نـيـاز است انتقاد نماييد. انتقاد را طوري بيان كنيد كه مانند يك نصيحت سازنده از طرف دوسـتـي قـابـل اعـتـمــاد در نظر گرفته شود.

6- مراقب حرفهايتان باشيد

اگر تصميم پيگيري كاري را نداريد، نگوييد كه آن را انـجـام خواهيد داد. اعتبار شما ارتباط تنگاتنگي با كلامتان دارد. اگر به قول خود عمل نكنيد، در مـورد كـارهـاي بـزرگ بـه شـما اعتماد نشده و در نتيجه پيشرفتي نخواهيد كرد.

7- قدرداني و سپاسگزاري كنيد

اگر فـردي لـطفـي به شما كرد، و يا براي انجام كاري براي شما از خواسته خود گذشت، مطمئــن گرديد كـه بـه اين سـعي و تـلاش آگـاه شويد. شما بخودي خود مستحق لطف نـبـوده و كسـي بــه شما بدهكار نيست. اگر مورد لـطـف واقـع شـديد، تـشـكر نـمـوده و درعوض مقابله بمثل كنيد.

8- با فكر و با ملاحظه باشيد

هـرگز تـصور نـكيند كه ديگران سخنان شما را مساعد و ارزشمند تلـقـي خـواهـنـد كـرد. برخي افراد بصورت طبيعي تك تك كلماتي كه شخص بـيـان مي كنـد را بـراي يـافــتن يك رودررويي شخصي مورد جستجو قرار مي دهند. شما نمي تـوانيـد اينگونه افراد را تغيير دهيد، اما قادريد نزد آنها حرف هاي خود را با دقت سازمان دهي نماييد. پيش از صحبت كـردن فكر كنيد و مطمئن شويد كه هيچ ابهامي كه باعث سوء تعبيـر شـود در سـخـنـان شما وجود ندارد.

همچنين ميتوانيد سـعي در فهميدن نقطه نظرات ديگران نماييد تا از بروز سوء تفاهمات ممانعت بعمل آوريد. ممكن است عميقا" اعتـقـاد بر حـقانـيـت خـود داشـتـه باشيد، اما متوجه گرديد كه ديگران به همين منوال درباره عقايد و باورهايشان مي انديـشند. شما بايد نظرات آنها را محترم شمرده و ببينيد چرا آنها اينگونه فكر ميكنند. بجاي مـشاجره از ديگران بخواهيد در مورد مواضعشان توضيح دهنـد. مجـبـور نيـستـيد مـوافــقت كنيد، اما ميتوانيد بگوييد، "من متوجه هستم شما چه مي گوييد."

9- از خود گذشتگي كنيد

گه گاهي از مكان شغلي خود خارج شده و به ديگران در كـارهـايشـان كـمك نماييد. اين عمل را بدون اينكه از شما درخواست شود انجام دهيد. گفتن، "كمك لازم نـداري؟" يــك تاثير دوگانه در پي دارد. ابتدا، شما ديگران را تشويق بـه از خـود گـذشتـگي نـمـوده و در نتـيـجـه مـحيـط كـاري مثـبـت تـري ايـجاد خـواهد شـد. دوم، بـراي خود لطفي متعاقب را خريداري ميكنيد، چرا كه مهرباني هميشه بازميگردد.

10- متواضع و فروتن باشيد

تلاشهاي مشهود براي تحت تاثير قرار دادن همكاران و اشخاص مافوق نـتـيجه عكس به همراه خواهد داشت. هيچكس آدم خودنما را دوست ندارد. اگر ميــخواهيد كمالات شما تـوسـط ديـگران تصديق شوند، كافي است تمرين بردباري بيشتري بنماييد. كاميابيـهاي شما زماني مصداق واقعي پيدا ميكنـند كـه اجازه دهيد ديگران خود متوجه آنها گردند نه اينكه مرتب صحبت از آن بميان آوريد.

11- به حفظ آبروي ديگران كمك كنيد

هـر كسي اشتباه مي كـنـد. بــه دفعه قبلي كه اشتباهي خجالت آور مرتكب شديد فكر كنيد. دوست نداشتيد كسي بيـايـد و اشـتـباه شـمـا را كـوچـك جلوه داده و از جديت آن بكاهد؟ پس همين كار را شما در مورد ديگران انجام دهيد. با خنـديـدن به اشتباهي كه شخص ( نه با خنديدن به خود شخص ) مرتكب شده بهمراه ضربه اي دوستانه به شانه هـاي او از پريشانيش كاسته و بگوييد، "اين براي بهترين افراد اين شـركـت هـم مـمـكـن است پيش بيايد." با اين كار به او و به ديگران اطمينان ميدهيد كه دنيا به پايان نرسيده است. اگر مـــناسب است، بجاي جلب توجه بي مورد نسبت به اشتباه رخ داده، هيـچ چيزي نگوييد.

Borna66
06-15-2009, 10:44 AM
خرافات نتيجه مثبت هم دارد!
شما هم مانند بسياري از انسان ها، بدون آگاهي و ناخودآگاه در بسياري از عقايد و موهومات خرافه پرستي دخيل هستيد. در اين باره كمي فكر كنيد.آخرين باري كه به تخته زديد، آخرين باري كه از نگاه كردن به گربه سياه پرهيز كرديد و آخرين باري كه طالع خود را با دقت و اشتياق مطالعه كرديد، به ياد مي آوريد!

همه اينها نمونه هايي از عقايد خرافي است ، كه ما هر روز با آنها سر و كار داريم و برخي صاحبنظران به آنها تفكرات جادويي مي گويند. طبق آخرين آمار، نيمي از مردم امريكا، افرادي خرافاتي هستند.

به طوري كه اعتقاد به خانه ارواح ، سحر و جادو و جن و پري طي دهه هاي اخير بشدت افزايش يافته است ؛ اما براستي علل روان شناختي موجود در اين تفكرات جادويي چيست و آيا اين خرافات و عقايد به نفع ماست يا به ضرر ما؟

بسياري معتقدند، دعاهاي پيش از مسابقه هاي ورزشي به ورزشكاران روحيه مي دهد و آنها را آرام مي كند. اين گونه اعتقادات جزو خرافات محسوب نمي شوند و قطعا در بالا بردن روحيه ورزشكاران تاثير دارد، اما برخي اعتقادات عجيب و غريبي دارند ؛ مثلا اين كه پيش از شروع مسابقه بايد چند ضربه به توپ بزنند. در غير اين صورت در آن مسابقه موفق نخواهند شد.

شايد براي شما هم جالب باشد كه بدانيد خرافات و موهوماتي از اين دست در نتيجه بروز اختلالات وسواسي رخ مي دهد. در علم روان شناسي به آن اختلال وسواس اجبار يا (OCD) گويند. براي چنين افراد وسواسي ، عادت به انجام برخي اعمال خاص باعث ايجاد اختلال در زندگي روزمره مي شود ؛ مثل شخصيت جك نيكلسون در فيلم As good as it gets، كه با وسواس خاصي حتما بايد از روي شكاف ها و درزهاي پياده رو مي پريد، يا هر روز فقط روي يك ميز خاص در يك رستوران خاص غذا ميخورد و قادر نبود هيچ گونه تغييري در اين عادت هر روزه خود به وجود آورد.

افرادي كه به OCD و اختلالات رفتاري وسواسي مبتلا هستند، گمان مي كنند اگر از يكي از اين عادات اشتباه خود دست بردارند، اتفاقي براي آنان خواهد افتاد و هر اتفاق بد و ناگواري را به گونه اي به آن ربط مي دهند. دكتر پل فاكسمن ، معتقد است كه بيشتر بيماران درباره چيزي نگران هستند و معتقدند اگر نگران نباشند احتمال وقوع آن اتفاق بيشتر مي شود و اين نوعي خرافات است.

به هر حال اگر شما در خود نشانه هايي از تشويش و نگراني و تنش مي بينيد و احساس مي كنيد اين رفتارها از كنترل شما خارج هستند، حتما به پزشك مراجعه كنيد، تا پيش از توسل به خرافات و موهومات ، به درمان اين بيماري هاي وسواس گونه بپردازيد.

براي كنترل اين گونه نگراني ها و تشويش ها كه منجر به پذيرش برخي خرافات مي شوند، لازم است نيروهايي را درون خود به جريان بيندازيم و به دنبال قوانين و توجيه پيدايش هر پديده باشيم.

بايد اين حقيقت را بپذيريم كه اتفاقات و پديده ها تحت كنترل ما نيستند. درست است كه در زندگي همه ما موقعيت هايي وجود دارد كه ممكن است بسيار مهم و حياتي و سرنوشت ساز باشند، اما مطمئنا به طور كامل در اختيار ما و مطابق باميل و خواسته ما نيستند.

برخي معتقدند اعتقاد به خرافات ، اين توان را به افراد مي دهد كه خود را براي نتيجه و پيامد آن اتفاق آماده كنند.

دوست يا دشمن

احساس امنيت و اعتماد به نفس ، يكي از پيامدهاي خوب اعتقاد به برخي عقايد اين چنيني ( البته در حد معقول ) است ؛ مثلا برخي افراد معتقدند اگر فلان لباس را بپوشند، يا فلان شي خاص را با خود حمل كنند، برايشان خوش شانسي و موفقيت به همراه مي آورد و همين حس به آنها اعتماد به نفس كاذب مي دهد.

دكتر فاكسمن معتقد است گاهي خرافات و اعتقادات خرافي مايه دلخوشي انسان ها هستند به اين معني كه شما فكر مي كنيد يك نيروي غيبي به شما كمك مي كند. شايد واقعا هم همين طور باشد. پشت اعتقادات انسان ها، نيروي شگرفي پنهان است.

اگر پيامد يك موضوع كاملا شانسي باشد، اعتقادات خرافي نمي توانند تاثيرگذار باشند، اما وقتي عملكرد و نقش انسان ها يك فاكتور كليدي و مهم در پيامد و نتايج كارها باشد، اعتقادات خرافي مي توانند يك مزيت و نوعي محرك در انجام كارها محسوب شوند.

تاثيرات روان شناس بر رفتارها و عقايد خرافي بسيار واضح و مشخص است ؛ مثلا همان طور كه پيش از اين به آن اشاره شد، آيا تا به حال براي شما پيش آمده كه احساس كنيد يك لباس يا شي خاصي براي شما خوش شانسي مي آورد. در اين صورت شما با پوشيدن آن لباس يا همراه داشتن آن شي خاص افكار مثبت را در ذهن خود ارتقا مي دهيد و از تنش و نگراني دور مي شويد ؛ اما ناگفته نماند كه گاهي اين طرز فكرها سد راهي براي عملكرد مناسب شماست.

عقايد خرافي مي توانند نقش منفي هم در زندگي ما داشته باشند، بخصوص اگر با عادتهاي نادرستي مانند شرطبندي توام باشند. بسياري از افرادي كه به شرطبندي و خرافات مرتبط با آن عادت كرده اند، در زندگي خود با مشكلات عديده اي روبه رو هستند.

محققان معتقدند، ترس از خرافات ، زندگي برخي افراد را مختل مي كند و باعث تنش هاي بسياري مي شود ؛ مثلا عدد 13و نحسي آن براي برخي افراد واقعا دردسرساز شده است. طبق تحقيقات صورت گرفته زنان به طور كلي از مردان خرافاتي تر هستند.

شايد يك دليل آن از ديد روان شناسي اين باشد كه زنان بيش از مردان تنش و نگراني را احساس مي كنند و بيش از مردان به فكر چاره اي براي رفع آن هستند. به طور كلي افرادي كه مضطرب تر و نگران تر هستند راحت تر عقايد خرافي را قبول مي كنند.

به طور كلي افرادي كه بر افكار و احساسات خود كنترل دروني دارند، كمتر دچار خرافات مي شوند و واقع بينانه تر با مسائل برخورد مي كنند. به هر حال مادرها و مادربزرگ هاي ما، هنگامي كه پشت سر مسافر آب مي ريزند، براي دور ماندن از چشم زخم ، اسپند دود مي كنند و به گردن بچه ها سنگهاي آبي رنگ آويزان مي كنند و صدها مورد اينچنيني احساس آرامش و اطمينان بيشتري دارند؛ اما بايد به اين حقيقت توجه كرد كه واقعيت و حقيقت در زندگي حرف اول را مي زند و تنها با ياد خدا مي توان آرامش حقيقي را به دست آورد.

Borna66
06-15-2009, 10:45 AM
نكاتي در مورد خنده و خوشحالي
1- لبخند، تمام عضلات اصلي صورت را آرام مي‌كند و باعث مي‌شود كه زنجيره‌اي از واكنش‌هاي احساسي ايجاد شود و احساس خوشايندي به شما دست دهد.

2- خنده، ترشح آندروفين‌ها را در بدن افزايش مي‌دهد. آندروفين‌ها، موادي شبه مورفيني در بدن هستند كه اثر آرام‌بخشي دارند.

3- با صداي بلند بخنديد، تحقيقات نشان مي‌دهد، خنده‌اي كه از ته دل باشد، از ميزان هورمون‌هاي استرس از جمله كورتيزول و اپي‌نفرين مي‌كاهد و بر سلامت بدن مي‌افزايد. بعلاوه اثرات مفيد آن تا 24 ساعت باقي خواهد ماند.

4- سه دقيقه خنديدن با صداي بلند معادل ده دقيقه ورزش آيروبيك اثرات مثبت دارد.

Borna66
06-15-2009, 10:45 AM
ذهن خود را با موسیقی تقویت كنید.
اگر دقت كرده باشيد بـرخي روزها بـهـتر و خوشـايـنـدتـر از روزهاي ديگر به نـظـر مـي رسنـد. گـاهي حـتـي حوصـلـه كلمه اي حـرف زدن را نــداريـد و گاهي احساس شـادي و هيجان بسيار كرده و خـود را بر قـلـه تصور مي كنـيـد و يــابهترين بازي بيليارد زنگيتان را انـجـام مـي دهـيـد و از ايــن متعجب مي شود كه فكـر و جـسـم شـمـا چـقـدر با هــم هماهنگ عمل ميكنند. از آنجاييكه چنين لحظاتي بـه نـدرت و بـصـورت زود گـذر اتفاق مي افتند، براي ما داراي ارزش زيادي اسـت. امـاچه ميشد اگر اين موقعيتها بيشتر بوجود مـي آمـدنـد و هرگاه اراده مي كرديد چنين لحظاتي خلق مي شدند؟ يكي از كليدهاي خلق و ابقاي اين تجارب زيبا موسيقي مي باشد.

آيا اين فكر به ذهن شما خطور ميكند كه ميشود با موسيقي تبديل به فردي باهوشتر و روشنفكر تر شد؟ آيا فردي ميتواند حتـي بـدون ريـختن يك قطره عرق يك دانش آموز، يك كتاب خوان يا يك متفكر بهتري شود؟

بله، اين امكان پذير است. برخي كتابها و سي دي هاي آموزشـي بـطور اخـتـصاصي به آموزش بالابردن قابليتهاي ذهنـي توسـط موسيقي مي پردازند. يكي از سايتهاي مفيد دراين زمينه كه مطالب آموزشي خود را در قالب سه عدد سي دي عرضه نموده سايـت معروف مي باشد.

چگونگي عملكرد مغز

مغز آدمي واحد اصلي كنترل كننده تمامي بخشهاي بدن محسوب ميشود. فشار خون، فعاليتهاي احسـاسي، حـركت عضـلات، تـنفس، تـفكر، دمـاي بدن و ضربان قلب همگي توسط مغز كنترل مي شوند.

در مغز آدمي بيش از يكصد ميليارد سلول عصبي وجود دارد كه هـمـانند سيمهاي داخل كامپيوتر عمل نموده و وظيفه انتقال اطلاعات از بـخشـي بـه بـخشـي ديـگر را بر عـهـده دارند. اين انتقالات بصورت اكتروشيميايي انـجـام شده و در اصـطلاح امواج مغزي ناميده مي گردد.

حالات مختلف در مغز انسان را ميتوان ازطريق همين امواج مغزي تغييرداد و به وضعيتي جديد مبدل نمود. براي مثال مي تـوان مـغز را از يـك حالت اضطراب و گوش به زنگ بودن بطور تدريجي به يك حالت آرامش تغيير داد تا مانـنـد يك مـوتور خـوب تنـظيم شده، كار كند. يك راه مفيد براي تغيير امواج مغزي تحريك صوتي و يا موسيقي طبي مي باشد.

مغز و موسيقي

موسيقي مناسب مي تواند حالت مغز را تغيير داده و باعـث برانـگيختن نواحي فعاليتي مغز شود. در زير برخي از اثرات موسيقي بر مغز را مشاهده مي كنيد:

تسريع شبكه هاي عصبي، انتقالات اطلاعات درشبكه عصبي بدن افزايش يافته و فرايند تفكر بهبود مي يابد.

افزايش انگيزه و بالابردن قدرت تمركز طولاني مدت

افزايش بهره هوشي

افزايش گردش خون در مغز، اين عمل باعث بهبود سلامتي و تندرستي ميگردد.

بهبود حس شنوايي و روند درك آهنـگ صدا، يـادگـيري زبـانهـاي خـارجي سريعتر مي شود.

افزايش فعاليتهاي مغزي و بهبود استعدادها و الگوهاي گفتاري

ايجاد محيطي مناسب براي انجام كارهاي بزرگ

در همه زمينه ها مانند علم، ورزش و هنر نوابغ بسياري ظهور كرده اند. ما ايـن نوابغ را تحسين ميكنيم چون آنها انسانهايي روشنفكر بودند، از مسائل مختلف پرده برداشتند و سعادتمند زندگي كردند. اما در مغز نوابغ چه اتفاقي رخ ميدهد كه باعث انجام چنـين كارهاي بزرگي مي گردد؟

مطالعات و تحقيـقات زيـادي بـراي يافـتـن اين پـديـده صـورت گرفـتـه اسـت.برخــي از اين مطالعات نشان داده است كه مغز نوابغ از عملكرد هوشي بيشتري برخورداربوده است. براي دست يافتن به اين هدف،فعاليت الكتركي مغز بايد بصورتي بسيار ويژه رفتار نمايد.

دانشمندان در برخي از تحقيقات پيشرفته توانسته اند فركانسـهاي دقـيـق امـواج مغزي كه براي عملكرد بهينه مغز لازم هستند را شناسايي كنند. موسيقي يكي از ابزارهايي است كه انسان مي تواند توسط آن به اين حالات بهينه مغزي دست پيدا نمايد.

همانطور كه قبلا نيز گفته شد مغز بايد توسط يك محرك مناسب در حالتي مناسب قرار گيرد. اين محرك مي تواند يك موسيقي با فركانس و آهنـگـي ويـژه باشـد. شـبكـه هاي عصبي با شنيده شدن موسيقي، خود را با آهنگ و وزن صـدا هـمـاهـنـگ كرده و داراي فركانسي منظم مي گردند.

تاثير وجود موسيقي در زندگي روزمره بخوبي مشهود ميـباشد. مثـلا ورزش كردن وقتي موسيقي پخش مي شود لذت بخش تر است و يك ارتش نظامي وقتي صداي مارش را مي شنود از تحرك بيشتري برخوردار ميگردد و يـا يـك خط مونتاژ در كارخانه با موسيقي بهتر مي تواند به وظيفه خود عمل نمايد.

موسيقي ميتواند بسيار مفيدتر ازآن چيزي باشدكه برخي تصورميكنند.با يك موسيقي مناسب مي توانيد ذهني قويتر، دقيقتر و پويا تر داشته باشيد.

Borna66
06-15-2009, 10:46 AM
تاثیر گل و گیاه در حالات روحی افراد
پژوهش ها نشان مي دهد خريدن گل، كاشتن گل و گياه و به طور كلي نگاه كردن به گل باعث برانگيخته شدن احساس شادي، آرامش و طراوت، مثبت انديشي و دوري از غم و اندوه مي شود.
پروفسور جنت هاويلند جونز- روانشناس- از دانشگاه روگرز مي گويد: «نكته جالب توجه درباره نقش گل در سلامت روحي- رواني افراد آن است كه فرد با تماشا كردن به گل و لذت بردن از طراوت، رنگ و عطر زيباي آن مي تواند حالت روحي نامتعادل خود را تغيير داده و به حالت طبيعي بازگرداند؛ در واقع گل عاملي جهت تعديل رفتار در طول شبانه روز بوده و هر بار نگاه كردن به گل عاملي جهت ايجاد يك اتصال عصبي مثبت در مغز است.»

يافته هاي جديد
ده ماه مطالعه مستمر پژوهشگران دانشگاه روگرز درباره رابطه بين گل و گياه و سلامت رواني افراد نتايجي را به اين شرح نشان داد:
- گل و گياه به ويژه دريافت حتي يك شاخه گل يا يك گلدان كوچك گل به سرعت مي تواند روحيه شخص را تغيير داده و او را شاد و هيجان زده كند. لبخند، اولين و مهم ترين نشانه اين تغيير است. احساس شادي و سرزندگي در همه افراد و در هر سني به سرعت و به خوبي نمايان مي شود.
- گل- نگاه كردن يا دريافت گل- مي تواند به مدت طولاني روي حالات رواني فرد تأثير گذاشته و رفتار او را به سرعت دگرگون كند، به طوري كه افرادي كه در محيط اطرافشان- منزل، محل كار و...- گل و گياه وجود دارد بيش از ديگران- دو تا چهار برابر- آرام، مهربان، شاد و با گذشت بوده و مي توانند اين حس را با رفتار مثبت خود به ديگران نيز منتقل كنند، بنابراين پژوهشگران توصيه مي كنند همواره يك شاخه گل يا يك گلدان كوچك گل در معرض ديد خود داشته باشيد.
- هديه دادن يا هديه گرفتن گل مي تواند برقراري ارتباط ميان افراد را تسهيل كند كه اين به ويژه درباره همسران، فرزند و والدين بسيار با اهميت است.
- گل و گياه باعث ايجاد حس نگرش مثبت به زندگي و آرامش (well being)،احساس شادي و رضايت (happiness)، صميمت (intimacy) و آرامش (calm) در افراد مي شود. رنگ گل ها نكته بسيار پراهميتي است، به طوري كه گل ها با رنگ ملايم- صورتي، سفيد، بنفش و...- حس شخص را به سوي احساسات آرام سوق داده و گل ها با رنگ هاي گرم و تند- قرمز، زرد، نارنجي و...- حس او را به سوي هيجان و سرزندگي پيش مي برد.
- گل نشانه مشاركت و دوستي است، چرا كه با هديه دادن گل، لذت بردن از زيبايي را با يكديگر تقسيم مي كنيم.
دكتر جونز مي افزايد: «دريافتيم گل و گياه نه تنها بر احساسات شخصي افراد كه روي رفتارهاي بروني و اجتماعي فرد نيز تأثيرگذار است.»
پژوهشگران دانشگاه داكوتاي شمالي آمريكا با بررسي بيش از ده هزار نفر در طول يك سال دريافتند هر فرد ۵ ثانيه پس از دريافت يك شاخه يا دسته گل و يا يك گلدان گل به عنوان هديه، يكي از اين سه عكس العمل را بروز مي دهد:
- لبخند حاكي از ادب، احترام و تشكر
- لبخند حاكي از دوستي و صميميت
- لبخند هيجان زده همراه با عكس العمل يا كلامي خاص
- هريك از اين عكس العمل ها بسته به شخصي كه گل را هديه گرفته و يا شخصي كه گل را هديه داده است، متفاوت بوده و به حس شخص نيز مرتبط است. اما نكته مهم آن است كه يكي از اين سه نوع لبخند و گاهي تلفيقي از هر دو، درست ۵ ثانيه پس از دريافت گل، بدون اراده، بروز مي كند كه اين نشان از تأثير«زيبايي گل» روي مغز است.

چند نكته
يافته ها نشان مي دهد، فضاسازي منزل يا محل كار بايد به گونه اي باشد كه گل و گياه به خوبي در معرض ديد افراد قرار گرفته و بخشي از فضاي منزل به اين مسأله اختصاص يابد. اين فضا مي تواند با استفاده از چند شاخه گل در گلدان، كاشتن گل در ايوان، پشت پنجره ها، كناره هاي اتاق و... ايجاد شود. استفاده از گل در ورودي منزل، اتاق نشيمن و اتاق خواب ضروري است، به ويژه در باره ورودي منزل به طور غيرمستقيم خوشامدگويي به ميهمانان را به همراه دارد... شاد باشيد.

Borna66
06-15-2009, 10:46 AM
چگونه کودک بیش فعال را از بازیگوش تشخیص دهیم؟
مطب شلوغ است. تمام صندلی‌ها پر از بیمار است اما آنچه جلب توجه می‌کند کودکی است که دورتادور صندلی‌ها می‌چرخد، پای مریض‌ها را لگد می‌کند، به بعضی‌ها مشت می‌زند و به پدرش هم بد و بیراه می‌گوید که چرا او را اینجا آورده و به پارک نبرده است. زمانی که پزشک وارد مطب می‌شود در یک نگاه وضعیت را می‌سنجد به کودک اشاره می‌کند و به منشی‌اش می‌گوید: اول این مریض را می‌بینم و بعد به اتاقش می‌رود.
گویی او به تجربه می‌داند که اگر این کودک چند دقیقه دیگر با اعصاب دیگران بازی کند، نظم مطب را به هم می‌ریزد و...


اختلال بیش‌فعالی توام با نقص توجه (adhd) یکی از اختلالات شایع روانی در کودکان ونوجوانان است.
دانشیار دانشگاه علوم پزشکی تهران درباره اختلال بیش‌فعالی در کودکان به خبرنگار ما می‌گوید: Adhd، یکی از مشکلات شایع روانی است که امکان ابتلا به آن در پسران بیش از دختران است و در فرزندان اول خانواده هم بیشتر دیده می‌شود.

دکتر آخوندزاده درباره درصد کودکان ونوجوانان مبتلا به این بیماری در ایران و جهان می‌گوید: آمار کودکان و نوجوانان مبتلا به adhd در ایران و اروپا 3 تا 5 درصد است اما به دلیل تفاوت معیارهای تشخیصی، در آمریکا تا میزان 10 درصد هم گزارش شده است.
وی درباره تفاوت معیارهای تشخیصی این بیماری در فرهنگها می‌گوید: در فرهنگ کشور ما خیلی اوقات فعالیت زیاد کودک، یک شاخص مثبت است، در حالی که شاید در فرهنگ سایر کشورها اینطور نباشد.
دکتر آخوندزاده درباره علائم adhd یا «اختلال بیش‌فعالی همراه با نقص توجه» می‌گوید: در افراد مبتلا به این اختلال تحرک زیاد و بیقراری مشاهده می‌شود. فرد عصبانیت‌های زیاد و یا بی‌مورد دارد، دچار عدم تمرکز است و پرش افکار دارد و دچار افت تحصیلی می‌شود، فرد اختلالات رفتاری دارد و ممکن است رفتارهای پرخاشگرانه‌ای در رابطه با بقیه کودکان و یا معلمین و خانواده از خود نشان بدهد.

این اشخاص خواب منظمی ندارند و دچار مشکلات خواب و کابوس می‌شوند.
این استاد دانشگاه درباره مرز تشخیص این کودکان با بچه‌های بازیگوش که طبیعی هستند می‌گوید:‌در کودکان سالم و بازیگوش، فعالیت زیاد باعث کاهش بازده کودک نمی‌شود به عبارت دیگر کودک در کنار فعالیت زیاد جسمی، در تحصیل و روابط اجتماعی خود، فرد موفقی است، اما در کودکان مبتلا به adhdدر کنار فعالیت زیاد، اختلالات رفتاری و اختلال تحصیلی دیده می‌شود. بنابراین در واقع مرز تشخیص برای این کودکان ایجاد اختلال در عملکردهاست نه میزان فعالیت آنها. دکتر آخوندزاده درباره علت بیش‌فعالی کودکان می‌گوید: در بروز این عارضه عوامل ژنتیک دخالت دارد. آنچه که در این باره کاملا مشخص شده اختلالات بیولوژیکی است که در میانجی‌های شیمیایی مغز این افراد وجود دارد.

وی ادامه می‌دهد: به صورت اخص نقص دو میانجی شیمیایی دوپامین و نوراپی نفرین در سیستم اعصاب مرکزی کودک می‌تواند باعث بروز (adhd) یا «اختلال بیش فعالی توام با نقص توجه» شود.
معاون پژوهشی دانشکده علوم پزشکی دانشگاه تهران درباره درمان adhd می‌گوید: با توجه به اینکه نقص دو ماده میانجی نوراپی نفرین و دوپامین عامل بروز «بیش فعالی همراه با نقص توجه» می‌باشد لذا بسیاری از درمانهایی هم که برای این عارضه انجام می‌شود براساس جبران کمبود این دو ماده است.
وی ادامه می‌دهد: خوشبختانه درمان‌های رایج این بیماری غالبا اثربخش است و فرد را کاملا تحت کنترل قرار می‌دهد.
وی می‌افزاید: داروهایی که می‌توانند در کنترل این عارضه موثر باشند در درجه اول داروهای محرک یا استیمولنت هستند که داروی عمده‌اش متیل فنیدیت یا ریتالین است و نیز از ترکیبات دکستروآمفتامین نیز استفاده می‌شود.
دکتر آخوندزاده درباره میزان تاثیر این داروها می‌گوید:‌75 درصد بیماران به این داروها خوب جواب می‌دهند اما برای 25 درصد بیماران که به دلیل عوارض جانبی داروهای محرک (که شامل بی‌خوابی و اختلالات خواب، سردرد، تهوع و اختلالات گوارشی و مشکلات رشد برای کودک و کم‌اشتهایی است)، به این داروها پاسخ نمی‌دهند از داروهای خط دوم و سوم استفاده می‌کنیم که شامل داروهای ضدافسردگی و داروهای غیراستیمولنت هستند که معروفترین آنها آتاموکسیتین است. دکتر آخوندزاده با هشدار به خانواده‌ها در مورد عدم توجه به درمان کودکان بیش‌فعال می‌گوید:‌اگر این بیماری به موقع درمان نشود، در بزرگسالی می‌تواند مشکلات متعددی ایجاد کند.
وی می‌افزاید: یکی از این مشکلات می‌تواند وابستگی به مواد مخدر در بزرگسالی باشد اما در صورت تشخیص و درمان به موقع کودکان بیش‌فعال در بزرگسالی زندگی نرمال و طبیعی خواهند داشت.

وی به مشکل استفاده از داروهای محرک اشاره می‌کند و می‌گوید: این داروها به راحتی مورد سوء استفاده قرار می‌گیرد چون اثرات آمفتامین لایک یا شبه آمفتامین دارد و خانواده‌ها باید توجه داشته باشند که داروهای تجویز شده برای بیمار نباید از سوی افراد غیربیمار در خانواده مورد استفاده قرار بگیرد چون موجب اعتیاد می‌شود.
وی درباره نقش سایکوتراپی یا روان‌درمانی در رابطه با کودکان بیش‌فعال تواءم با نقص توجه می‌گوید: معمولا در کنار دارودرمانی، سایکوتراپی هم انجام می‌گیرد و حتی گاهی اوقات که با adhd خفیف مواجه هستیم، بدون اتکا به درمان دارویی فقط با توصیه به خانواده‌ها آن را کنترل می‌کنیم.
وی می‌گوید: رفتار درمانی قطعا اثربخشی دارو را در کودکان مبتلا به adhd‌ بالا می‌برد و روند درمانی آنها را تسهیل می‌کند.
نقص دو میانجی شیمیایی دوپامین و نوراپی نفرین در سیستم اعصاب مرکزی کودک می‌تواند باعث بروز "adhd" یا «اختلال بیش فعالی توام با نقص توجه» شود
اگر عارضه «بیش فعالی تواءم با نقص توجه» به موقع درمان نشود، در بزرگسالی می‌تواند مشکلات متعددی ایجاد کند
رفتاردرمانی قطعا اثربخشی دارو را در کودکان مبتلا به adhd بالا می‌برد و روند درمانی آنها را تسهیل می‌کند

Borna66
06-15-2009, 10:53 AM
مشاوره چيست؟


1- معنای لغوی مشاوره ، همکاری کردن و رأی و نظر تخصصی دیگران را برای انجام دادن کاری خواستن است ( شفیع آبادی - 1372)

2- مشاوره اصطلاحی کلی است که برای فرآیندهای مختلف نظیر مصاحبه کردن ، اجری آزمونها ، راهنمایی و ... به منظور کمک به افراد و یاری دادن به آنان ، برای حل مشکلاتشان و برنامه ریزی برای آینده خود به کار می رود . ( وبر 1985 – به نقل از ساعتچی ، 1377)

3- به نظر پاترسون ، مشاوره جریان یاورانه ای است که در آن برقراری رابطه ی صمیمی بین مراجع و مشاور ضرورت دارد . مراجع ، مشکل روانی و عاطفی دارد که از طریق حضور و تعامل در جلسه ای مشاوره، راه حل برای مشکلش می یابد و مشاور در حل مشکلات روانی مهارت دارد در این دیدگاه ، برقراری رابطه ای مشاوره ای درمان بخش است و تنها دادن اطلاعات و پند و اندز به مراجع ، مشاوره محسوب نمی شود . ( شفیع آبادی – 1383)

4- مشاوره یکی از فنون راهنمایی است که آن را قلب برنامه ی راهنمایی می دانند . سازماندهی و بقای یک برنامه ی راهنمایی ، بدون اثرات ارزنده ی خدمات مشاوره ای نمی تواند چندان موثر باشد . ( نوابی نژاد – 1373)
5- مشاوره به مجموعه ی فعالیتهایی اطلاق می شود که در آن فردیرا در غلبه بر مشکلاتش یاری می کنند . ساده ترین تعریف برای مشاوره چنین بیان شده است . مشاوره ، یک پویش یادگیری است که در آن فرد می آموزد که خویشتن را بشناسد و روابط خود را با دیگران درک نماید . ( شریفی و حسینی – 1370 )

6- به عقیده ای آرباکل ، مشاوره رابطه ای تخصصی بین مرجع و مشاور است که مراجع با کمک مشاور به بررسی و تجزیه و تحلیل مشکلش می پردازد و پس از آگاه شدن از ابعاد وجودی اش و شناختن عوامل مزاحم به تغییر آنها موفق می شود . ( شفیع آبادی – 1383)

7- مشاوره رابطه ای است بین دو فرد که در آن یکی می کوشد تا دیگری را درک و در حل مسائل سازگاری و انطباقی کمک کند. زمینه ی مشاوره ی انطباقی ، بیشتر شامل مشاوره ی تحصیلی ، مشاوره ی حرفه ای و اجتماعی و نظایر آنهاست ، بر اساس این تعریف ، مشاوره رابطه ای متقابل است که در آن مشاور و مراجع هر دو درگیر هستند . ( صافی -1381)

8- دینک مایر به پیروی از روانشناسی فردی آدلر معتقد است مشاوره رابطه ای حسنه بین مراجع و مشاور است که در آن مراجع به بررسی هدفهای زندگی اش می پردازد و شناخت توانها و محدودیتهایش موفق می وشد و با کمک مشاوره ، نحوی برقراری رابطه ی سالم و سازنده با اطرافیان و ارضای منطقی نیازهایش را یاد می گیرد . ( شفیع آبادی – 1383)

9- مشاوره عبارت است از رابطه ی رویاروی و مستقیم بین مشاور و مراجع که هدف آن کمک مراجع در سازگاری موثر با خود و محیط خویش است . ( نوابی نژاد – 1373)

10-پپنکی ، که روش طبی را برای مشاوره ارائه می دهد معتقد است ابتدا باید مشکل مراجع با دقت
تمام تشخیص داده و سپس به درمان آن مبادرت شود . به نظر او مشاوره ، فعالیتهای تخصصی
است که به درمان مشکلات عاطفی نسبتاً سطحی ، که علل جسمانی ندارند. می انجامد.(شفیع آبادی
– 1383)

11-مشاوره نوعی روان درمانی از گونه ی حمایتی یا باز پروری است که برای کمک به حل مشکلات
شغلی ، مدرسه ای ، زناشویی افراد و نیز برای حل مشکلات دیگری که در ردیف بیماریهای روانی
قرار نمی گیرند به کار می رود ( کمیل ، 1981 : به نقل از ساعتچی 1377)

12-به نظر پالمر ، در دهه ی1970 مشاوره همانند فعالیتی جدید در انگلستان به اوج شکوفایی خود
رسید . مشاوره همچون یک روش ردمانی ، فعالیت تخصصی آگاهانه و قانونمندی است که در آن
فرد آموزش دیده ای به نام مشاور با تاکید بر نقش حمایتی و اجتناب از قضاوت درباره ی مراجع ،
به حل مشکل او می پردازد . مشاوره بر برقراری ارتباط ، گوش دادن فعال و بهره گیری از
مهارتهای مختلف مشاوره ای استوار است ( شفیع آبادی – 1383)

13- بنا به بررسیهای گاستاد ، در تعریف هایی که از مشاوره به عمل آمده است سه خصیصه ی مشترک در آنها وجود دارد : شرکت کنندگان ، که معمولاً دو نفرند : یکی مشاور و دیگری مراجع ؛ هدف ، که معمولاً متوجه کمک به سازگاری ، کارآمدی و سعادت فرد است و یاد گیری که در پویش مشاوره ای مورد تاکید می باشد. ( شریفی و حسینی – 1370 )

14- به نظر اِستفلر و گرانت ، مشاوره رابطه ی تخصصی و یاورانه ی فردی یا گروهی است که مراجع با کمک مشاور ، از طریق خود شناسی می تواند تصمیم مناسب و معقولی اتخاذ کند و هماهنگ با استعدادها و رغبتهایش به زندگی سالمی ادامه دهد. (شفیع آبادی – 1383)
15- مشاوره رابطه ای است تخصصی بین دو فرد که یکی مشاور تحصیل کرده و باصلاحیت و دیگری مراجع است ، این رابطه معمولاً انفردای است ، یعنی رابطه ی رویاروی است گر چه ممکن است در آن بیش از دو نفر درگیر باشند. (صافی – 1381)

16- به نظر هکنی و نای ، مشاوره جریانی یاورانه و یکتاست که در آن مراجع مشکل دار با مشاور متخصص در ارتباط نزدیک قرار می گیرد و مراجع پس از طرح مکل با کمک مشاور راه حلی برای آن جستجو می کند( شفیع آبادی – 1383)

17- در مجموعه ی خدمات راهنمایی ، مشاوره که یک فرآیند کمکی در کمک به حل مشکلات دانش آموزان است یک اصل و ضرورت به شمار می رود ؛ اما تا زمانی که برای خدمات مشاوره ای ، زمینه سازیها و آمادگیهای مناسب و مساعد انجام نشده باشد ، به نتایج موفقیت آمیز این برنامه نمی توان امیدوار بود. ( نوابی نژاد 1373)

18- به عقیده ی فی ور و همکارانش ، مشاوره فرآیند تعاملی یاورانه بین مراجع و مشاور است که باعث افزایش کیفی عملکرد مراجع است.

19- مشاوره از طریق ارتقای مهارتها و فعال سازی نیروهای بالقوه و بهره گیری از امکانات محیطی
به بهبود شیوه های مقابله ای مراجع با مکشکلات می انجامد ، جریان مشاوره با ایجاد اعتماد ،
شناخت مشکل ، تنظیم هدفی ، اقدام و فعالیت ، ایجاد تغییر و پایان بخشیدن به جلسه همراه است (
شفیع آبادی – 1383)

20- مشاوره نوعی بستگی و رابطه بین دو فرد است که یکی قصد دارد دیگری را در حل مشکلات
خود در زمینه ی خودشناسی ، شغلی و آموزش کمک کند و این نوع کمک نیز معمولاً از طریق
مصاحبه های شخصی و بعد از گرد آوری اطلاعات و حقایق مربوط به آن شخص و مطالعه و
بازنگری اطلاعات به دست آمده انجام می وشد . ( شعاری نژاد – 1364)

21-به نظر کروچ ، مشاورهکه به دنیای ذهنی مراجع و مشاور مربوط می شود و بر همدلی و
خودآگاهی استوار است مشاور در جریان مشاوره مراجع را به دنیای درونش فرا می خواند و
آگاهی از افکار ، علایق ، احساسات و محدودیتهای او برای مشاوره ضرورت دارد . ( شفیع
آبادی – 1383)

22- مشاوره جریانی است از کنشهای متقابل ، جریانی که با حضور مشاور و مراجع صورت می گیرد .
هدف آن کمک به مراجع است تا بتواند با واقعیت رابطه ی سفیدتری داشته باشد. ( صافی –
1381)

23- مشاوره اصطلاحی است که فعالیتهای نظیر مصاحبه کردن ، آگاهاندن و رایزنی کردن را شامل می
شود و هدف اصلی آن کمک به مراجع یا درمان جوست تا با حل مشکلاتش بتواند برای آینده
برنامه ریزی کند و به سازگاری مطلوب خود- رهبری و خوشبختی برسد ( شفیع آبادی –
1383)

24- گاستاد برای مشاوره ، تعریفی جامع بدین صورت ارائه می دهد : مشاوره یک پویش یادگیری
است که از طریق رابطه ای بین دو نفر انجام می گیرد . در این رابطه ، مشاور با داشتن مهارتها
و صلاحیتهای علمی و حرفه ای می کوشد مراجع را با روشهایی منطبق بر نیازمندیهایش یاری کند
. تا هر چه بیشتر درباره ی خود بیاموزد و بینشی را که به این طریق درباره ی خویشتن کسب می
کند در رابطه اش با هدفهای معین ، واقع بینانه ، ادراک شده به طور مؤثری مورد استفاده قرار
دهد و در نتیجه فردی سعادتمند و عضوی سازنده بای جامعه بار آید . ( شریفی و حسینی –
1370 )
25- مشاوره ، ارتباطی است انسانی و معنوی و یک نوع رابطه ی آزاد که بر اساس تمایل مراجع به
انجام مشاوره صورت می پذیرد . بنابراین تصمیم گیری نهایی در جریان مشاوره در تمام مواد بر
عهده ی مراجع است .(صافی – 1381)

26- مشاوره فعالیتهای تخصصی ، یاورانه ، حضوری ، هدفدار و عاطفی بین مراجع ، یعنی فرد دارای مشکل و مشاوره یعنی کسی که در برقراری رابطه ی حسنه و حل مشکلات کنشی تخصصی دارد که در آن مراجع در یک جو سرشار از تفاهم و همدلی ، آزادانه و صادقانه به طرح مشکلش با مشاور می پردازد و پس از تجزیه و تحلیل و خود شناسی بهتر و عمیق تر با کمک او تصمیم مناسبی می گیرد و در نهایت به حل مشکل کنشی توفیق می یابد. ( شفیع آبادی – 1383)

27- سی گیلبرت رِن ، مشاوره را چنین تعریف می کند . مشاوره رابطه ای است پویا و با هدف که بر اساس مشارکت مشاور و مراجع بر نیازمندیهای مراجع انجام می گیرد . در این رابطه ، توجه به خود شناسی و خود تصمیم گیری از طرف مراجع مورد تاکید است. ( شریفی و حسینی – 1370)

28- به عقیده ی هاوارد ، هدف اصلی مشاوره فراهم آوردن موقعیتی مناسب برای مراجع است تا بتواند راحت تر و رضایت بخش تر به زندگی اش ارایه دهد . مشاوره با تسهیل فرایند رشد ، شناسایی و حل مشکلات ، آموزشی شیوه های تصمیم گیری درست و نحوه ی مواجهه با بحرانهای زندگی همراه است و به گشترش بینش حل تعارضهای درونی و رشد روابط سازنده با دیگران می انجامد . ( شفیع آبادی – 1383)

29- مشاوره یک خدمت یاری دهنده است و هدف آن کمک به رفع مشکلات مراجع ، ایجاد سازگاری مطلوب ، پرورش خود رهبری و تضمین سعادت و خوشبختی وی می باشد . روشیهایی که در عرضه ی کمک به مراجع به کار گرفته می شود باید با خصایص و نیازمندیهای مراجع ، منطبق باشد . ( شریفی و حسینی – 1370)

30- هدف از مشاوره کمک به مراجع تا عرض و مقصود خود را از زندگی دریابند و آن را تصریح کند و به انتخابهای آگاهانه و عاقلانه ای دست زند که متناسب با طبیعت و تواناییهای اوست . سپس در زمینه هایی که در حد امکان و استطاعت اوست به کار و عمل بپردازد. ( صافی – 1381)

Borna66
06-15-2009, 10:54 AM
کسانی را بیشتر دوست داریم که شبیه ما هستند


چقدر به دوستانتان و يا همسرتان شباهت داريد؟.احتمالا شباهت شما بيش از آن است که تصور مي کنيد.
به گزارش مديکال نيوز ، يک مطالعه انجام شده بر روي دوقلوها نشان مي دهد همسران افراد و بهترين دوستانشان تا حدزيادي حتي به اندازه برادرو خواهر ها يشان به آنها شباهت دارند.
همچنين بر اساس اين تحقيق ارجحيتي که براي انتخاب همسر در نظر مي گيريم تا حدي مربوط به ژنهاي ما بستگي دارد.
در اين مطالعه محققان تاثيرات محيطي و ژنتيکي را بر انتخاب همسر در ميان دوقولوها برسي کردند و دريافتند ارجحيت آنها براي برگزيدن همسر و دوستاني که شبيه خود آنان بودند بميزان 34% مربوط به ژنهاي مشترک ا فراد شرکت کننده در تحقيق بود ، 12 % آن مربوط به محيط مشترک و 54 % به عواملي موجود در محيط منحصر به فرد هريک داشت.
بدين معني که يک جزء ژنتيکي قالب سنجش براي گرايش ما در جستجوي کساني که مانند ما هستند ، وجود دارد.
طبق اين تحقيق بيشترين شباهت بين افراد و همسر و دوستانشان برا ساس موارد ي بود که بيشتر ارثي بودند.
براي مثال لذت بردن از مطالعه 41 % ارثي بود در حاليکه تنها سفر کردن تنها 24 % ارثي بود.
به گفته محققان مردم در جستجوي کساني هستند که با ژنوتيپشان سازگار هستند.مردم فردي از نوع خودشان را ترجيح مي دهند.
در واقع اگر شما دوست داريد با فرد خاصي دوست شويد ، به برخي افراد کمک کنيد و با شخص بخصوصي ازدواج کنيد که از لحاظ ژنتيکي بيشترين شباهت را به شما دارد ، موضوع بسيار ساده است ، مي خواهيد اطمينان پيدا کنيد که قطعه اي از ذخيره ژنتيکي خودتان حفظ خواهد شد و باللاخره به نسل هاي بعد منتقل خواهد شد.

Borna66
06-15-2009, 10:56 AM
عزت نفس چيست ؟
احساسات و افكار مردم دربارة خودشان، اغلب براساس تجارب روزانه تغيير پذير است.

براي مثال، نمره‌اي كه در امتحان مي‌گيريد،برخورد دوستانتان با شما و افت و خيزهاي موجود دريك رابطه عاطفي ، همگي به طور موقت بر احساس نوعدوستي و خوشحالي شما تأثير مي‌گذارند.

البته ،عزت نفس شما بنيادي تر از آن است كه افت و خيزهاي عادي سبب تغيير آن شود. مثلا افرادي كه از عزت نفس خوبي برخوردارند، افت و خيزهاي معمول مي‌تواند نوسانات گذاريي در نحوه احساسشان نسبت به خود ايجاد كند، ولي اين تأثيرات بسيار محدودند برعكس ، آنهايي كه عزت نفس نازلي دارند ، افت و خيزهاي معمول چه بسا زندگي آن ها رادگرگون كند.

ـ نگاهي به ذيل ، شما را در مسير عزت نفس بهتر قرار خواهد داد:

عزت نفس ضعيف در مقابل عزت نفس سالم

· منشأ پيدايش عزت نفس كجا ست ؟

· عزت نفس سالم

· عزت نفس پايين

· نداي دروني شما چه مي‌گويد؟

· سه وجه دروني شما چه مي‌گويد؟

· سه وجه در عزت نفس پايين

· پيامد هاي عزت نفس پايين

· سه گام جهت عزت نفس بهتر

· عزت نفس ضعيف در مقابل عزت نفس سالم

غالبا افرادي كه از عزت نفس ضعيفي برخوردارند، وضعيت كنوني خود را ملاكي، جهت ا رزيابي خويش قرار مي‌دهند،آنها براي مقابله با افكار و احساسات منفي فراگير و دائمي ، به تجارب مثبت بيروني نياز دارند. حتي در صورت به دست آوردن تجارب مثبت ، احساس خوب ( حاصل از گرفتن نمره خو ب و ....) ،مي‌تواند موقتي باشد.

عزت نفس سالم ، برپاية توانائي ما در ارزيابي دقيق از خود (شناخت خود) بنا شده است و نكته قابل توجه در آن پذيرش خود و ارج نهادن بي‌قيد و شرط به خويش است . اين بدان معناست كه توانايي‌ها ومحدوديت‌هاي خود را (كه بخشي از وجود انسان هستند ) به شكل واقع بينانه‌اي بشناسيم و در عين حال، بدون هيچگونه قيد و شرطي خود را پذيرفته و ارزشمند بداريم .

q منشاأپيدايش عزت نفس كجاست ؟

تصور ما نسبت به خودمان به واسطة تجارب ما با افراد مختلف و گوناگون در گسترة زندگي‌مان ، سبب پيدايش و دگرگوني عزت نفس ما مي شوند . به ويژه ، تجارب دوران كودكي ما نقش بزرگي در شكل‌گيري اساس و پاية عزت نفس ما دارند. نحوه رفتار افراد درجه يك خانواده ،مربيان ، معلمان ، روحانيون ، افراد مذهبي، همسالانمان و همچنين موفقيت‌ها (و شكست‌ها ) از جمله عوامل تأثيرگذار در شكل‌گيري ، عزت نفس مي‌باشند.

نكته : « بخش عظيمي از عزت نفس در دوران كودكي شكل مي‌گيرد» .

q عزت نفس سالم

· آن دسته از تجارب دوران كودكي كه به عزت نفس سالم منجر مي‌شوند عبارتند از :

· تحسين شدن

· گوش فراداده شدن ( گوش فرادادن ديگران به صحبت‌هاي ما )

· محترمانه ، طرف صحبت قرارگرفتن

· مورد توجه بودن و در آغوش گرفته شدن

· كسب موفقيت در ورزش يا مدرسه

· داشتن دوستان معتمد

 عزت نفس پايين

آن دسته از تجارب دوران كودكي كه به عزت نفس پايين مي‌انجامند عبارتند از :

· به طرز ناخوشايندي مورد انتقاد قرار گرفتن

· آماج داد و فرياد و ضرب و شتم ديگران قرار گرفتن

· ناديده انگاشته شدن ،مسخره يا تحقير شدن

· هميشه انتظار « عالي بودن » از ما داشتن

· تجربه شكست در ورزش يا مدرسه

كساني كه داراي عزت نفس پايين هستند ، دائما در معرض اين پيام هستند كه شكست تجربه‌ها ( باختن در بازي ،‌گرفتن نمره پايين و ....) به معناي شكست تمام وجود آنهاست .

 نداي دروني شما چه مي گويد؟

همة تجربه‌هاي پيشين ما ، حتي آنهايي كه معمولا نا آشكار هستند ؛ در قالب يك نداي دروني ، در زندگي روزمره ما زنده و فعال هستند. اين نداي دروني دائما پيام‌هاي ناب خود را به ما گوشزد مي‌كند اگر چه همانند برخي سخنان ،آنها را نمي‌شنويم نداي دروني در افرادي كه عزت نفس سالمي دارند ، حاوي پيامد هاي مثبت و تائيد كننده است، در حالي كه نداي دروني در مورد افرادي با عزت نفس پايين ،‌به شكل انتقاد ناخوشايند دروني ،‌انتقاد دائمي نسبت به خود ،‌ و تنبيه خود، و ناچيز جلوه دادن كاميابي‌ها بروز مي‌نمايد.

 سه وجه از عزت نفس پايين

اغلب ما تصويري از عزت نفس پايين داريم ، اما بايد توجه داشت اين تشخيص هميشه آسان نيست . سه شكل متداول عزت نفس پايين آورده شده‌اند :

فريبنده : فرد خوشحال و موفق رفتار ميكند ، اما به راستي از شكست مي‌هراسد.

او در هراسي دائمي نسبت به آشكار شدن هويت واقعي خود به سر مي برد،اين فرد جهت حفظ نقاب عزت نفس مثبت نياز به كاميابي‌هاي مكرر دارد كه اين امور خود منجر به مشكلاتي چون كمال‌گرايي ،‌تعلل در امور ،‌رقابت و فرسودگي مي‌شود.

عصيانگر :رفتار فرد به گونه‌اي است كه گوئي مصلحت انديش ديگران بوده و در همه موارد صاحب نظر مي‌باشد. اين فرد همانند افراد مهم و قدرتمند عمل مي‌كند . همواره از اين مسئله كه ديگرا ن « به اندازه كافي خوب » نيستند ،‌احساس خشم و عصبانيت مي‌كند. دائما وانمود مي‌كند قضاوت و انتقاد ديگران ،‌سبب آزارش نمي‌شود. در نهايت اين حالات به مشكلاتي نظير سرزنش بيش از حد ديگران ، قانون شكني يا مخالفت جويي مي‌انجامد .

بازنده : فرد احساس بي‌فايدگي دارد و قادر به مواجهه با جهان نمي‌باشد. او در انتظار رسيدن يك ناجي يا فريادرس به سر مي‌برد . وي براي مقابله با ترس ناشي از قبول مسئوليت تعيين زندگي خود ، از دلسوزي براي خويش با بي تفاوتي سپري مي‌سازد و جهت راهنمايي ، دائما چشم به ديگران دوخته است .اين ديدگاه به مسائلي نظير كمبود مهارتهاي ابراز وجود ، كم آموزي ، اتكاي بيش از حد به ديگران و.....منجر مي‌شود.

پيامدهاي عزت نفس پايين

عزت نفس پايين ،‌پيامدهاي وسيعي به دنبال دارد.

· مي‌تواند موجب اضطراب ، فشار رواني ، احساس تنهايي و آمادگي شديد براي افسردگي شود.

· مي‌تواند سبب بروز مشكلاتي در رابطه با دوستان و ارتباطات وي شود.

· مي‌تواند به طوري جدي بر عملكرد تحصيلي و شغلي اثرگذارد.

مي تواند سبب سرخوردگي فرد شود و ميزان آسيب پذيري فرد را در مقابل مواد مخدر و الكل افزايش دهد .

· بدتر از همه ، پيامدهاي منفي پيش گفته ،تقويت كننده تصوير منفي فرد ازخويش است و مي تواند عزت نفس فرد را به قهقرا كشانيده و روحيه غير خلاق و حتي رفتارهاي خود تخريبي را فعالانه تشديد كند.

سه گام جهت رسيدن به عزت نفس بهتر

پيش از آنكه شروع به بهبود عزت نفس خود نمائيد ،ابتدا،به توانايي تغيير آن اعتقاد داشته باشيد . لزوما هر تغييري سريع و آسان رخ نمي‌دهد، اما مي‌تواند اتفاق بيفتد. شما ضعيف نيستيد! به محض پذيرش و يا حداقل توجه به جمله مذكور ،مي‌توان گام‌هاي سه‌گانه را براي تغيير عزت نفس برداشت:

· گام 1: سرپوش گذاردن بر انتقاد دروني

· گام 2: تمرين پرورش خود

· گام 3 : تقاضاي كمك از ديگران



 گام اول : سرپوش گذاردن بر انتقاد دروني

اولين گام مهم در بهبود عزت نفس،شروع مبارزه با پيامدهاي منفي نداي دروني منتقد است . در جدول زير چند مثال شاخص از نداي دروني انتقادگر و راه « سر پوش گذاردن » بر آن آورده شده است :

نداي انتقاد كننده دروني

به طرز غير عادلانه‌اي نا خوشايند است

مردم اظهار داشتند كه نحوة ارائه مطلب من به دلشان نشست ، در حاليكه به خوبي كه بايد مي بود، نبود . نمي توانم باور كنم مردم متوجه جابجايي مطالب به هنگام آن ارائه آن نشده باشند . من انسان رياكاري هستم .

تعميم غير واقع گرانه

در امتحانم ، نمره رد ، گرفتم . من در اين كلاس هيچ چيز نمي‌فهمم . آدم كودني هستم . چه كسي را گول مي‌زنم ؟ نبايد به اين كلاس مي‌رفتم . من احمقم و در دانشكده جايي ندارم .

پاسخگويي شما

اطمينان دهنده باشيد

خوب واقعا كارم را دوست دارم ! شايد كامل نبود اما من روي آن مطلب خيلي خوب كار كرده بودم و كارم را خوب انجام دادم . به خودم افتخار مي‌كنم . اين يك موفقيت بزرگ بود.

صريح باشيد

من، تنها در همين امتحان ، ضعيف كار كردم ، در صورتي كه همه تكاليف منزل را خوب انجام داده‌ام . در اين درس نكته‌اي وجود دارد كه كمتر از چيزي كه مي‌پنداشتيم ، دركش كرده‌ام ولي مي توانم روي جزوه‌ها و مواد درسي كار كنم چرا كه من دردرس‌هاي ديگري نيز كه به همين دشواري بوده اند ! خوب بوده‌ام .

نداي دروني منتقد

در جستجوي امور غير منطقي است

« او اخم آلود است. اگر چه چيزي گفت ، ولي مي دانم اين بدان معناست كه او مرا دوست ندارد !»

فاجعه مي‌سازد :

« آن دختر دعوت مرا نپذيرفت . چقدر سرافكنده و تحقير شدم . هرگز موفق به پيدا كردن دوست نخواهم شد. هميشه تنها خواهم بود»،

پاسخگويي شما

با امور غير منطقي مبارزه كنيد

«خوب ، او اخم آلود است، اما من علتش را نمي دانم . احتمالا ارتباطي به من ندارد. بايد از او بپرسم ».

واقع گرا باشيد:

(«آه » آزار دهنده است . خوب آن دختر نمي‌خواهد با من بيرون برود . اما اين بدان معنا نيست كه هيچكس حاضر نيست اين كار را بكند . مي‌دانم كه فردي جذاب و دوست داشتني هستم، پس بالاخره كسي را پيدا خواهم كرد.

گام دوم : تمرين پرورش خود

سرپوش گذارندن بر نداي دروني انتقادگر ، اولين قدم مهم است ،اما كافي نيست . از آنجايي كه بخشي از عزت نفس ما ، به رفتاري كه ديگران در گذشته با ما داشته اند مربوط مي شود، دومين قدم به سوي عزت نفس سالم ،آن است كه با خودتان به عنوان يك فرد ارزشمند رفتار كنيد.

با پرورش و اهميت دادن به خود به شيو ه‌اي نشان دهيد، كه ارزشمند ، با كفايت،

لايق و دوست داشتني هستيد و اين چنين با تجارب يا پيامهاي منفي گذشته مبارزه كنيد .

پرورش خود از بخش هاي گوناگوني تشكيل مي شود

· مراقبت هاي اوليه را نسبت به خود اعمال نمائيد.

به مقدار كافي بخوابيد ،غذاهاي سالم بخوريد، مرتب ورزش كنيد ،در رعايت بهداشت كوشا باشيد والي الاخر .

· براي خودتان برنامه هاي تفريحي وآرامش دهنده ترتيب دهيد .مي توانيد به سينما برويد ،خواب نيمروزي داشته باشيد، به ماساژ برويد ، گلكاري و باغباني كنيد، با هر چيزي كه برايتان لذابخش است ، به خود آرامش دهيد.خود را براي موفقيت هايتان تشويق كنيد.

به طور مثال شما مي توانيد به خاطر نمره خوبي كه گرفته ايد ،يك شب به خود مرخصي دهيد و جشني برپا داريد. وقت خود را با يك دوست بگذرانيد.

و به خاطر تماس تلفني كه برايتان بسيار مشكل بوده ولي انجام داده ايد ، خود را تحسين كنيد.توانايي‌ها و كاميابي‌ها خويش را به خود يادآوري كنيد .

يك روش آن است كه فهرستي از چيزهايي كه براي خود دوست داريد،تهيه كنيد، يا يك پروندة « موفقيت » براي خود ترتيب دهيد كه نامه هاي مثبت ، تشويق نامه‌ها ، مدارك يا تقدير نامه‌ها را در آن نگهداري كنيد.

موفقيت‌هايي را كه سبب افتخار شما هستند، نشانه‌هايي كه هميشه در معرض ديدتان باشد،ياد آور شويد.

· هنگامي كه مطابق با انتظاراتتان عمل نكرده‌ايد خود را ببخشيد چنانچه به پرورش خود عادت نداشته باشيد، اين عمل به نظر سخت و دشوار مي‌نمايد. از خود انتقاد نكنيد.

وقتي كاري را كاملا صحيح انجام نداده‌ايد، آن نداي دروني را به ياد داشته باشيد!

خود را متعالي بدانيد حتي وقتي احساس مي‌كنيد، استحقاق آن را نداريد، چنين «بنما يانيد » تا همان گونه « رخ دهد »وقتي احساس متعالي و خوب بودن را به خود القاءمي‌كنيد ، بتدريج آنرا ، باور خواهيد نمود.

گام سوم : از ديگران ياري بخواهيد

غالبا ،ياري طلبيدن از ديگران ، مهمترين و نيز دشوارترين قدم به سوي تقويت عزت نفس است .

افرادي كه داراي عزت نفس پائين هستند،به دليل احساس عدم لياقت نمي توانند از ديگران طلب كمك نمايند . اما از آنجايي كه ، عزت نفس پايين ، غالبا حاصل نحوه برخوردي است كه ديگران در گذشته با شما داشته‌اند ، جهت مبارزه با پيامدهاي انتقادي، كه خود حاصل از تجارب منفي گذشته‌اند، نيازمند كمك ديگران خواهيد بود.

در اينجا چند روش جهت كمك طلبيدن از ديگران آورده شده است :

- از دوستان طلب حمايت كنيد.

- از دوستانتان بپرسيد از چه ويژگي شما خوششان مي آيد يا فكر مي كنند شما در آن مورد داراي

قوت هستيد.

· از كسي كه به شما اهميت مي دهد ، بخواهيد كه براي مدت كوتاهي به شما گوش فرا دهد، بدون آنكه سعي داشته باشد چيزي را « اصلاح )»كند.

براي در آغوش گرفتن دوستان مشتاق باشيد.

· از كسي كه به شما علاقمند است بخواهيد ، امور را كه خودشان انجام مي‌دهند ، به شما ياد آوري كنند .

 از معلمان و ديگر ياري دهندگان كمك بخواهيد

· چنانچه مشكل درسي داريد.، نزد استادان يا مشاوران برويد واز آنها بخواهيد در اين امور،كمكتان كنند ، به ياد داشته باشيد:

آ‌نهاحضور دارند تا به يادگيري شما كمك كنند !

اگر در زمينه‌هاي مشخصي اعتماد به نفس پائين داريد ،در كلاس‌ها شركت كنيد و يا فعاليت‌هاي تازه‌اي را پيش بگيريد تا حس رقابت را در شما افزايش دهد .

( براي مثال شركت در كلاسهاي رياضي ، ورزشي ، كلاسهاي شنا و...)

با يك درمانگر يا مشاور صحبت كنيد .

گاه ، غلبه بر عزت نفس پائين چنان رنج آور و يا مشكل به نظر مي‌رسد ، كه نياز به كمك حرفه‌اي درمانگر يا مشاور روانشناس پيش مي‌آيد . صحبت با يك مشاور روش خوبي جهت آشنايي بيشتر با جنبه‌هاي عزت نفس شماست و منجر به بالا رفتن عزت نفس شما مي‌شود

Borna66
06-15-2009, 10:57 AM
اضطراب چیست

همه انسانها اضطراب را در زندگى خود تجربه می‌کنند و طبیعى است که مردم هنگام مواجهه با موقعیتهاى تهدیدکننده و تنش‌زا مضطرب می‌شوند، اما احساس اضطراب شدید و مزمن در غیاب علت واضح، امرى غیرعادى است.

اضطراب شامل احساس عدم اطمینان، درماندگى و برانگیختگى فیزیولوژیکى است. به‌طور کلى اضطراب یک احساس منتشر، بسیار ناخوشایند و اغلب مبهم دلواپسى است که با یک یا چند حس جسمى مانند احساس خالى شدن سر دل، تنگى قفسه سینه، طپش قلب، تعریق، سردرد و غیره همراه است.

بررسیها نشان می‌دهد که اضطراب در مردها، طبقات اقتصادى مرفه و جوانان کمتر است و در زنان، افراد کم‌درآمد و سالمندان بیشتر شایع می‌باشد.




علائم و نشانه های اضطراب

ـ عصبى بودن، آرام و قرار نداشتن
ـ تنش
ـ احساس خستگى
ـ سرگیجه
ـ تکرر ادرار
ـ طپش قلب
ـ بی‌حالى
ـ تنگى نفس
ـ تعریق
ـ لرزش
ـ نگرانى و دلهره
ـ بی‌خوابى
ـ اشکال در تمرکز حواس
ـ گوش به زنگ بودن




اضطراب در کودکان و نوجوانان


بسیارى از کودکان هنگام قرارگیرى در وضعیت جدید مثل روبرو شدن با افراد جدید، احساس اضطراب کرده و به‌طور خجالت‌آورى به مادر و پدر، افراد فامیل و یا وابستگان به اصطلاح «آویزان» می‌شوند.

معمولاً والدین می‌توانند آنها را تشویق به خروج از «منطقه امن» بکنند. هر چند بعضى از کودکان در مقابل این شرایط مقاومت کرده و آنها را نمی‌پذیرند. به‌منظور کمک به کودکان در این موقعیت باید صبر و حوصله کافى داشت به‌طوریکه آنها احساس اعتماد به نفس کافى جهت مقابله با مسائلى که به نظرشان مشکل مى آید را کسب کنند.

بسیارى از والدین از این احساس کودکانشان آگاه نیستند تا روزى که آنان به مشکلى برخورد می‌کنند مثل روز رفتن به مدرسه و ... منشاء این اضطراب در کودکان ناشناخته می‌باشد. اغلب ترکیبى از یک ترس ناشناخته و فقدان کنترل همراه با یک طبیعت ناشى از شرم و خجالت زمینه بسیارى از اضطراب کودکان را تشکیل می‌دهد.

بسیارى از شکایتهاى کودکان در دوران ابتدائى مدرسه همچون درد معده یا سوزش سر دل و یا دردهاى پراکنده دیگر، ناشى از وجود یک اضطراب نهفته در کودکان است که وجود اختلاف در خانواده و نگرانى در پدر و مادر می‌تواند از علل آن باشد که این نگرانى مستقیماً به کودک انتقال یافته و با این شکایات بروز مى کند.

شایعترین اختلالات اضطرابى در کودکان و نوجوانان عبارتند از:

ـ اضطراب جدایى (Separation Anxiety)

ـ اضطراب امتحان (Exam Anxiety)

ـ اضطراب اجتماعى (Social Anxiety)

ـ ترس از مدرسه (School Phobia)

عوامل موثردر اضطراب نوجوانان و مقابله با آن
سرچشمه بسیاری از ناراحتیهای ظاهراً غیر منطقی نوجوانان اضطرابی است که از عوامل گوناگون از جمله عوامل زیر ناشی می‌شود : تغییرات جسمانی از قبیل نگرانی از دیررسی بلوغ بخصوص در پسرها، نگرانی از زود رسی بلوغ بخصوص در دخترها، ترس و احساس خجالت از تغییر جسمانی و رنج ناشی از عدم پذیرش تغییرات جسمانی، عدم پذیرش از جانب همسالان، مستقل شدن، بروز رفتار پرخاشگرانه، غیر منطقی بودن، نداشتن مهارتهای لازم برای زندگی، تمایلات جنسی و آشفتگی در نقش. در اینجا به طور مختصر بعضی از این عوامل مورد بررسی قرار می گیرند:

نحوه رویارویی با رنج ناشی از تغییرات جسمانی
تغییرات ناشی از دوران بلوغ را نوجوان به‌تدریج می‌پذیرد. علت اصلی نگرانی در مورد نکات دیگری همچون زودرسی و دیررسی بلوغ و احساس خجالت در مواجهه با تغییرات جسمانی، عدم آگاهی، آگاهی ناقص یا محدود و یا اطلاعات نادرست نوجوان در زمینه های مختلف بلوغ و تغییرات جسمانی ناشی از آن است، که بهترین راه پیشگیری نیز فراهم آوردن آگاهی و بینش دقیق، صحیح و به موقع است. والدین باید قبل از پیدایش علایم ثانویه بلوغ فرد را بطور مناسب و با مراعات شئون اخلاقی، در جریان مسائلی از جمله سن بلوغ، عوامل موثر در پیدایش بلوغ و تغییرات جسمانی و آثار روانی آن بگذارند. والدین و مربیان با فراهم آوردن جوی آزاد و سالم باید این امکان را به نوجوان بدهد که سوالات، افکار، احساسات و احیاناً نگرانیهای خود را صادقانه مطرح و جوابهای مناسب دریافت کند و نباید بگذارند تا نوجوانان برای یافتن پاسخ سوالات خود کسانی که صلاحیت ندارند از جمله همسالان مراجعه و دچار انحراف و اضطراب شود. در مواردی که نوجوان نمی تواند مسائل را حضوری با والدین مطرح کند، باید مربیان و اولیای مطلع و متعهد مدرسه در حد مجاز نوجوان را راهنمایی کنند و با ارائه کتابهای مناسب و بحثهای مفید، زمینه بدست آوردن اطلاعات سالم را فراهم آورند.

رویارویی با اضطراب ناشی از عدم پذیرش از جانب همسالان
نتایج پژوهشی نشان داده است که ناامنی، وابستگی شدید و ناسالم نوجوان به والدین، ناتوانی یا نداشتن مهارتهای لازم در برقرار کردن روابط عاطفی، اجتماعی و اخلاقی سالم، تفاوت در فرهنگ خانواده ها و بخصوص عدم پذیرش ارزشها و آداب و رسوم گوناگون، موجب اضطراب بسیاری از نوجوانان می شود. برای اینکه نوجوانی که تجربه های ذکر شده را نداشته است دچار اضطراب شدید نشود و یا اضطراب او ادامه پیدا نکند اقدامات زیر مفید است :

والدین باید گرایش فرزند خود به همسالان را بدرستی درک کنند، زیرا این یک نیاز طبیعی است که بخواهد مورد توجه و حمایت همسالان قرار گیرد.
والدین با نوجوان در مورد گزینش دوست توافق نمایند تا دچار تعارض نشود و پنهان کاری نیز نکند.
باید سعی کنند به طور منطقی با نوجوان روبرو شوند و در وقت مناسب، با گفتگوی ملایم و استدلال، او را متوجه نتایج نامطلوب بعضی از معاشرتها کنند.
والدین و مربیان برای دوستان نوجوان باید اعتبار و احترام قایل باشند.
والدین و مربیان و... باید در همه مواقع بخصوص در برابر همسالان، احترام و شخصیت نوجوان را حفظ کنند.
رویارویی با اضطراب ناشی از دوگانگی و ترس از مستقل شدن
یکی از عمومی ترین نیازهای نوجوان کسب استقلال از افراد خانواده و دیگران است. مطالعات نشان داده که اضطراب در کسانی بیشتر دیده می شود که دچار ناامنی شدید، عدم اعتماد به نفس، وابستگی ناسالم به والدین بخصوص مادر هستند. کسب استقلال در بسیاری از نوجوانان اضطراب ایجاد می کند. از جمله حالاتی که در زمینه مستقل شدن دیده می شود، تضاد و دوگانگی است، یعنی نوجوان در حالیکه می خواهد و می داند که باید مستقل شود از استقلال نیز می ترسد. برای جلوگیری از این دوگانگی والدین باید وضعیتی فراهم آورند تا نوجوان با بدست آوردن اعتماد بنفس، امنیت روانی و جرات تجربه کردن، بتدریج درصدد کسب استقلال برآیند. یکی از دلایل اساسی در اضطراب ناشی از مستقل شدن، عدم آگاهی از وضعیتی است که نوجوان بعد از مستقل شدن پیدا خواهد کرد. به نوجوان باید مسئولیت و فرصت داد که در بسیاری از امور مربوط به خود اظهار عقیده کنند و تصمیم بگیرد، ولو اینکه اشتباه کند و نباید نوجوانان را به خاطر اشتباهاتشان مورد تنبیه یا تحقیر قرار داد بلکه باید به آنها این فلسفه را آموخت که زندگی سراسر تلاش و مبارزه است و آنها می توانند از خطاهای خود درسهای مفید بیاموزند. در نیاز نوجوانان به کسب استقلال تفاوتهای فردی وجود دارد به همین دلیل نباید آنها را مقایسه ملامت آمیز کرد زیرا گاهی باعث دلسردی، احساس نا امنی و اضطراب می شود.

رویارویی با اضطراب ناشی از بروز رفتار پرخاشگرانه
یکی از خصوصیات بعضی از نوجوانان مخالفت با افراد مختلف در خانه و خارج از آن است که گاه بصورت پرخاشگری کلامی یا غیر کلامی بروز می کند. عدم توانایی در کنترل رفتار پرخاشگرانه باعث اضطراب بسیاری از نوجوانان است. بطور خلاصه بالا بردن میزان مقاومت و تحمل کودک در برابر ناکامی و سختیها، ارضاء صحیح نیازهای کودک، ایجاد امنیت روانی و بوجود آوردن الگوهای رفتار مناسب می تواند در پیشگیری رفتار پرخاشگرانه موثر باشد. اگر این اقدامات بموقع انجام نشود باید در زمان حال امکاناتی فراهم آوریم که نوجوان کمتر پرخاشگری کند و با اضطراب کمتری روبه رو شود. توصیه های زیر در این زمینه مفید است:

والدین و دیگران باید تا حد ممکن از امر و نهی های زیاد، بی مورد و غیر اصولی خودداری کنند.
از ایجاد ممنوعیت و محدودیتهای بی مورد که مغایر با نیاز نوجوان به کسب آزادی و استقلال است خود داری کرد.
با تقویت روحیه نوجوان بخصوص تکیه بر مهارتها و تواناییهای مثبت او، باید روشهای مناسب مواجهه با ناکامی را به او آموخت.
به نوجوان باید آموخت که در مقابله با خشم به جای اینکه بدون تفکر خشمی کنترل نشده ابراز دارند منطقی برخورد کنند و بدون توهین و تحقیر به دیگران ابراز وجود کنند و عواطف خود را بیان کنند.
باید به او فهماند که نحوه برخورد دیگران با او تا حدی نتیجه رفتار خود اوست.
در برابر پرخاشگری نوجوان نباید از تنبیه یا تحقیر استفاده کرد، زیرا این رفتارها خود باعث تشدید پرخاشگری می شوند بهتر است به عمل پرخاشگرانه او، پاسخ نداد، منتها باید به نوجوان فهماند که بی اعتنایی ظاهری به پرخاشگری او حمل بر تائید یا قبول آن نیست.





انواع اضطراب

اضطراب انواع مختلف و متنوعى دارد که هر فردى ممکن است به یک یا چند نوع از این اختلالات مبتلا باشد:

۱ـ اختلال اضطراب فراگیر یا منتشر (Generalized Anxiety Disorder)
ترکیبى از علائم زیر در این اختلال وجود دارد:

طپش قلب، تنگى نفس، اسهال، بی‌اشتهایى، سستى، سرگیجه، تعریق، بی‌خوابى، تکرر ادرار، لرزش، فقدان آرامش، مرطوب بودن کف دست، احساس گرفتگى گلو، نگرانى نسبت به آینده، گوش به زنگ بودن نسبت به محیط. در اضطراب فراگیر خطر واقعى وجود ندارد.

۲ـ اختلال هراس (Panic Disorder)
این افراد دچار حملات اضطرابى پیش‌بینى نشده‌اى می‌شوند که ممکن است ظرف چند ثانیه تا چند ساعت و حتى چند روز نوسان کند. مبتلایان به این اختلال می‌ترسند مبادا بمیرند، دیوانه شوند یا بی‌اختیار دست به کارهایى بزنند و یا علائم روانى ـ حسى غیرمعمول نشان دهند. سایر علائم اختلال اضطراب فراگیر نیز در این اختلال مشاهده می‌گردد.

۳ـ ترسهاى اختصاصى یا ساده (Simple Phobia)
شایعترین نوع ترس است. در خانمها بیشتر وجود دارد. یک نوع ترس غیرمنطقى است که طى آن فرد از مواجهه با اشیاء، فعالیتها و موقعیتهاى خاص همچون ترس از حیوانات، طوفان، بلندى، جراحت، خون و مرگ اجتناب می‌کند. در این موارد خود فرد متوجه افراطى و غیرمنطقى بودن ترس خویش است.

۴ـ ترس از مکانهاى باز (Agorophobia)
افراد مبتلا به این اختلال از وارد شدن به موقعیتهاى ناآشنا هراس دارند. مثلاً از رفتن به فضاى باز، مسافرت و حضور در ازدحام امتناع می‌کنند. این افراد از ترک کردن محیط منزل دچار ترس شدید هستند. این اختلال در نوجوانى شروع می‌شود و معمولاً این افراد تجربه اضطراب جدایى را در دوران کودکى داشته‌اند.

۵ـ ترسهاى اجتماعى (Social Phobia)
این نوع ترس از اواخر دوران کودکى یا اوائل نوجوانى شروع می‌شود. این افراد در مواجهه با دیگران احساس شرمسارى می‌کنند، نگران هستند که دستها و صدایشان نلرزد و سرخ نشود. معمولاً از صحبت کردن و غذا خوردن در حضور جمع، ابراز وجود کردن، انتقاد کردن، اظهارنظر کردن و اشتباه کردن می‌ترسند.

۶ـ اختلال وسواس (Obsessive-compulsive Disorder)
عبارت است از افکار یا اعمال غیر ارادى، تکرارى و غیرمنطقى که فرد برخلاف میل خود آن را تکرار می‌کند. این بیمارى می‌تواند به‌صورت وسواس فکرى، وسواس عملى و یا وسواس فکرى و عملى توأم با هم باشد.

در وسواس فکرى، فرد نمی‌تواند فکرى را از ذهنش خارج کند (مثل افکار پرخاشگرى یا جنسی)، یعنى یک فکر، عقیده، احساس مزاحم و تکرار شونده وجود دارد.

در وسواس عملى فرد براى اجراى تکرارى عملى خاص یا سلسله اعمالى خاص احساس اجبار می‌کند مثل شستن مکرر دستها. فکر وسواسى موجب افزایش اضطراب شخص می‌گردد درحالی‌که عمل وسواسى اضطراب شخص را کاهش می‌دهد.

۷ـ اختلال استرس پس از سانحه (PTSD: Post Troumatic Stress Disorder)
این اختلال قبلاً «سندرم موج انفجار» نامیده می‌شد. معمولاً با یک استرس شدید هیجانى که شدت آن می‌تواند براى هرکس آسیب‌رسان باشد همراه است از قبیل جنگ، بلا یا سوانح طبیعى مثل زلزله، مورد حمله یا تجاوز به عنف واقع شدن و تصادفات شدید.


ارتباط اضطراب با بیماریهای دیگر


اضطراب و کاهش قند خون
کاهش قند خون در هر شرایطى با علائم اضطراب هماهنگى کامل دارد. یعنى در هر اضطراب قند خون کاهش پیدا می‌کند و این مطلبى است که تحقیقات جدید را به‌سوى خود منعطف کرده است.

این واقعیت ما را به این مهم راهنمایى مى کند که شاید با کنترل قند خون بتوان علائم اضطراب را در افراد کاهش داد.





علل اضطراب

اضطراب می‌تواند ناشى از یک وضعیت روحی ـ اجتماعى، فیزیکى، زیست‌شناختى، اختلالات طبى، اثرات جانبى داروها و یا ترکیبى از این موارد باشد. هنر یک پزشک در این است که اضطراب شما را در مجموعه‌اى از این عوامل تشخیص دهد.


فاکتورهاى روانى ـ اجتماعى
ـ حالات درونى فرد و انگیزه‌هاى ناخودآگاه
ـ ناتوانى فرد در مقابله با فشارهاى محیطى مانند کار، ازدواج و مبادلات بازرگانى
ـ احساس جدایى یا طرد شدن
ـ احساس فقدان یا از دست دادن حمایتهاى عاطفى مثل مرگ همسر
ـ تغییرات ناگهانى محیطى یا حوادث غیرمنتظره و خطرناک از قبیل:
٭ حوادث طبیعى مثل زلزله
٭ استرس ناشى از یک بیمارى طبى
٭ استرس ناشى از داروها
٭ استرس ناشى از مصرف مواد مخدر مثل کوکایین
ـ یادگیرى در منزل و محیط مثل یادگیرى اضطرابها و ترسهاى والدین
ـ افکار و عقاید غیرمنطقى، غلط و اغراق‌آمیز در مورد خطرات موجود در موقعیتها مثل اضطراب امتحان که همراه با افکار و عقاید غلوآمیز می‌باشد.


عوامل جسمانى و زیست‌شناختى

ـ ژنتیک
اضطراب اغلب از زمان کودکى و طفولیت شروع می‌شود. بنابراین تشخیص علائم زود هنگام این اختلالات از اهمیت خاص کلینیکى برخوردار است. مطالعات در این زمینه روى دو قلوهایى که پدر و مادر مضطرب داشتند شروع شده و ثابت شده است که اختلالات اضطرابى به شدت در فرزندان دوقلوى والدین مضطرب، حتى آنانکه در محیطهاى مختلف بزرگ شده‌اند، بیشتر است. در این زمینه ژنهاى مخصوصى که واسطه‌هاى شیمیایى مجزایى را تولید می‌کنند شناخته شده است

.ـ فعل و انفعالات شیمیایی مغز


علل طبى و اثرات داروها
نواع و اقسام بیماریهاى طبى می‌توانند علائمى شبیه علائم اختلالات اضطرابى ایجاد کنند.

ـ اثرات مصرف داروهاى روانگردان و مواد مخدر

ـ پرکارى تیروئید، کم‌کارى تیروئید و کمبود ویتامین ب١٢

ـ وجود غده‌اى در غده فوق کلیوى به‌نام فئوکروموستیوم، هورمون اپینفرین (Epinephrin) تولید می‌کند که می‌تواند موجب علائم اضطرابى به‌صورت حمله‌اى شود.

ـ برخى ضایعه‌هاى مغزى علائمى ایجاد می‌کنند که شبیه علائم اختلال وسواس عملى است.

ـ بی‌نظیمهاى قلبى علائم جسمى اختلال هراس (پانیک) را ایجاد می‌کند.

ـ کمبود قند خون (هیپوگلسیمی) می‌تواند علائمى شبیه علائم اختلال اضطرابى تولید کند.





درمان اضطراب


در بعضى از موارد اضطراب بدون نیاز به درگیرى پزشک در این ماجرا می‌تواند درمان گردد. این موارد اضطراب طبیعى نام دارند که طى آن اضطراب به خوبى توسط بیمار کنترل شده و برطرف می‌شود مثل ترس ناشى از امتحان نهایى و یا ترس ناشى از مصاحبه. در چنین شرایطى استرس می‌تواند توسط اعمال و روشهاى زیر تحت کنترل درآید:

ـ صحبت با شخص مورد اعتماد

ـ روشهاى ایجاد تمرکز

ـ حمام گرفتن طولانى

ـ استراحت در یک اتاق تاریک

ـ ورزشهاى تنفس عمیق


درمان دارویى
در گذشته داروهایى از خانواده بنزودیازپانها مانند دیازپام (والیوم)، آلپرازولام (زانکس)، لورازپام (آتیوان) و باسپیرون در درمان اختلالات اضطرابى مورد استفاده قرار می‌گرفت.

در حال حاضر استفاده از داروهاى ضدافسردگى مانندSertaline (Zoloft)، Paroxctine (Paxil)، Fluxetin (Prozac) و Venlafaxineکاربرد بیشترى دارد.

تجویز داروهاى ضد اضطراب یک پدیده مشخص در تمام دنیا است. تخمین زده می‌شود که بین ١٠ تا ٢٠% از مردم در نیمکره غربى تقریباً به‌طور مرتب از این داروها استفاده می‌کنند. طبق اظهار نظر رسمى FDA (سازمان غذا و دارویى آمریکا) در سال ١٩٧٨، ده میلیون آمریکایى از داروهاى دسته بنزودیازپینها استفاده می‌کرده‌اند.

عده‌اى معتقدند که این آرام‌بخشها روش مؤثر و کم هزینه‌اى در مقایسه با سایر طرق درمانى است. عده‌اى نیز بر اثرات مؤثر درمانهاى غیردارویى تأکید دارند.


درمان غیردارویى
درمان غیردارویى شامل تکنیکهاى متعددى می‌باشد. در تمام این روشها به بیمار آموزشهاى کلاسیک کسب آرامش یاد داده می‌شود و بدین‌وسیله بدن خود به مقابله مؤثر و مستقیم با عوامل تنش‌زا برمى خیزد.

ـ تن‌آرامى یا آرام‌سازى (Relaxation)

ـ مواجه‌سازى (exposure)

ـ غرقه‌سازى (Flooding)

ـ حساسیت‌زدایی((Desensitization

ـ سرمشق‌دهى (Modeling)

ـ توقف فکر (Thought Stopping) ـ و موارد دیگر




پیشگیری از اضطراب



پیشگیرى شامل:

۱-رژیم غذایى
رژیم غذایى فاکتور بسیار مهمى است

براى آنکه از تغذیه سالم برخوردار باشید توصیه مى شود :

١- متنوع بخورید .

٢- مصرف غذاهاى پرچرب و یا شیرین را محدود کنید .

٣- از مصرف مقادیر زیاد نمک و کافئین پرهیز کنید .

٤- ویـتامـینهاى A، D، E و K را بیش از مقادیر مجاز مصرف نکنید زیرا بدن این ویتامینها را ذخیره مى کند و اگر مقادیر زیادى از آنها در بافتهاى بدن تجمع یابند ممکن است اثرات سمى داشته باشد.

٥- در روز چندین بار غلات و به اندازه کافى سیب زمینى بخورید.

٦- در مورد سبزیجات و میوه اصل پنج بار در روز را فراموش نکنید.

٧- روزانه به اندازه کافى لبنیات و حداقل یک بار در هفته ماهى بخورید، گوشت و تخم مرغ به اندازه مصرف کنید.

٨- به اندازه بنوشید، مصرف آب در زندگى حیاتى است و باید روزانه ٨ لیوان (٢ لیتر) آب بنوشید.

٩- خوشمزه و سالم بپزید ، با آب کم ، با چربى کم و حرارت کم.

١٠- آهسته بخورید و لذت ببرید.

١١- بطور مرتب خود را وزن کنید و پر تحرک باشید.

١٢- نمایه توده بدن را با استفاده از فرمول زیر محاسبه و با استاندارد مقایسه کنید:




یعنى اینکه وزن بدن بر حسب کیلو گرم را بر مربع قد بر حسب متر تقسیم نمائید
حال :

- اگر نمایه بدنتان کمتر از ٥/١٨ کیلو گرم باشد کم وزن مى باشید.
- اگر نمایه توده بدنتان ٥/١٨ تا ٩/٢٤ کیلو گرم باشد وزنتان در محدوده طبیعى است.
- اگر نمایه توده بدنتان ٢٥ تا ٩/٢٩ کیلو گرم باشد دچار افزایش وزن مى باشید.
- اگر نمایه توده بدنتان بیشتر یا مساوى با ٣٠ کیلو گرم باشد مبتلا به چاقى مى باشید.

همیشه سعى نمایید با تغذیه صحیح و فعالیت بدنى، نمایه توده بدن خود را در محدوده طبیعى نگهدارید.

۲-ورزش منظم
ورزش کردن خصوصاً ورزش منظم به‌گونه‌اى تمام مراحل درمان اضطراب را تحت تأثیر قرار می‌دهد. هنگامى که علت اضطراب مشخص شود و یک برنامه درمانى مشخص تدوین گردد، به‌راحتى درمان‌پذیر بوده و سریعاً شخص به زندگى عادى بر می‌گردد ولى در صورت فقدان علت تشخیص، احساس اضطراب در یک پریود طولانى شخص را آزار داده و از فعالیتهاى اجتماعى دور می‌سازد. پژوهشگران دریافته‌اند که پیاده‌روى تند و سریع به مدت ٤٠ دقیقه میزان اضطراب را به‌طور متوسط تا ١٤ درصد کاهش می‌دهد.

۳-مدیتیشن ( Meditation)

٤ـ اجتماعى باشید.
هنگامى که تحت فشار روانى هستیم غالباً به‌طور غریزى تمایل پیدا می‌کنیم که خود را از صحنه عمل کنار کشیده و به گوشه‌اى پناه ببریم. کارى بدتر از این وجود ندارد؟!!! گوشه‌گیرى به تشدید استرس کمک می‌کند. در این زمان باید سعى کنیم که با دوستان خود ارتباط بیشترى داشته باشیم.

باید ترتیبى دهیم که عده‌اى بچه کوچک کنار ما باشند، کودکان می‌دانند که چگونه مارا مجبور به خنده کنند تا نگرانیمان را از یاد ببریم.

۵ـ هیجانات سرکوب شده خود را روى کاغذ بیاورید.
متخصصان معتقدند که نوشتن ساده هیجانات بر روى کاغذ موجب تسکین روحى و روانى شخص می‌شود. نوشتن احساساتتان در دفترچه کمک می‌کند تا فشار روانى ناشى از رویدادهایى مثل از دست دادن شغل، رنج بردن از مشکلات زناشوئى و ... را تسکین دهد.

۶ـ بخندید و شوخ‌طبع باشید.
مطالعات زیادى نشان داده که خنده می‌تواند یکى از سالمترین پادزهرهاى فشار روانى باشد.

هنگامى که می‌خندیم یا حتى طبق برخى تحقیقات موقعى که ما لبخند می‌زنیم جریان خون به مغز افزایش می‌یابد و موادى بنام اندروفین (هورمانهاى ضد دردى که در شخص احساس خوش و سلامت ایجاد می‌کند) در مغز آزاد می‌شود و سطح هورمونهاى استرس‌زا را در خون پایین می‌آورد.

۷ـ ذهن خود را متمرکز زمان حال کنید.
اگر بتوانید ذهن خود را چنان پرورش دهید که امیدها و آمال خود را به کنارى نهاده و موقع مناسب و مقتضى به سراغ تک تک آنان بروید،به آرامش ذهنى دست خواهید یافت.

جاده‌اى که به آرامش ذهنى منتهى می‌گردد از راهى موسوم به توجه می‌گذرد.این توجه به خود در هنگام عمل کردن به کارهاى ساده نظیر ظرف شستن و ... باعث می‌شود که به هیچ وجه بى هدف و سرگردان همچون بطرى بر امواج دریا شناور نشویم.

٨ـ گوش دادن به موسیقى ملایم
برخى مطالعات اخیر نشان داده است که موسیقى آرام باعث آهسته کردن ضربان قلب و افزایش آندروفینها و کاهش اضطراب می‌شود. در این مورد می‌توانید بخش شنیدنی‌های سایت را ببینید.

٩ـ افزایش اعتماد به نفس
با داشتن اعتماد به نفس بالا حداکثر استفاده را از تواناییهاى خود در مواجهه با استرس خواهید برد و درنتیجه کمتر دچار مشکل می‌شوید.

اما افرادى با اعتماد به نفس پایین نه تنها از شیوه مناسبى جهت مقابله استفاده نمی‌کنند بلکه آسیب بیشترى نیز به آنان وارد می‌شود.

١٠ـ حمایت اجتماعى
وجود حمایت اجتماعى در زندگى هر فرد سبب می‌شود که در مقابل بحرانهاى زندگى همانند سپر از وى دفاع کند. به همین دلیل ما باید شبکهٔ اجتماعى و روابط اجتماعى خود را گسترش دهیم تا بتوانیم به آنها تکیه کنیم و فکر کنیم که افرادى هستند که ما را دوست بدارند و ما نیز آنها را دوست بداریم.

با کسب حمایت اجتماعى در سطح بالاتر، احساس امنیت و اعتماد به خود افزایش می‌یابد و در مقابل استرس و فشار روانى کمتر آسیب می‌بینیم.

١١ـ آمادگى براى موقعیتهاى تنش‌زا
باید یاد گرفت که در شرایط استرس‌زا فکر خود را از ترس و نگرانى دور کرد و در جهت مفید قرار داد. مثلاً باید به کارى که در حال انجام است تمرکز نمود و به زمینه‌هاى اضطراب‌زای آن فکر نکرد.

مثلاً بازیکنان فوتبال به جاى فکر کردن به اینکه زیر نظر عده زیادى از تماشاگران هستند به فعالیت و نقش خود در هنگام بازى متمرکز شوند.

١٢ـ كسب اطلاعات در مورد موقعیت
عدم اطلاع از موقعیت فشارآور سبب استرس و اضطراب بالاترى در افراد می‌گردد بنابراین کسب آگاهى و اطلاعات در مورد موقعیتها و مواردى که مواجه خواهند شد سبب می‌شود که از پیامد موقعیت مطلع شده و کمتر دچار نگرانى و دلواپسى شوند.

مثلاً اگر بیماران قبل از عمل جراحى آگاهى یابند که عمل چگونه انجام خواهد شد و میزان درد پس از عمل را بدانند و سیر بهبودى برایشان روشن شود، کمتر دچار اضطراب می‌گردند.

١٣ـ تن‌آرامى (Relaxation)
طى آن عضلات بدن براى مدتى کوتاه به‌طور ارادى منقبض گردیده و سپس به حالت آرامش برمی‌گردند. این کار طى مراحل و سلسله مراتبى انجام می‌گیرد. با این روش که به تنهایى و یا همراه با تکنیکهاى دیگر به‌کار می‌رود نشانه‌هاى اضطراب کاهش می‌یابد.

١٤ـ راه‌حلهاى دیگر
راههاى دیگرى که می‌توانید در چنین موقعیتى انجام دهید مورد توجه قرار داده و آنها را بیازمایید و مناسبترین راه را انتخاب نموده و استفاده نمایید.

٭ اجتناب از موقعیتهاى تنش‌زا و مشارکت کمتر در موقعیتهاى ناراحت‌کننده و استرس‌زا نه تنها سبب کاهش اضطراب می‌شود بلکه باید سعى شود که در محیط خانوادگى و ارتباطهاى بین فردى آرامش برقرار باشد.

٭ خودت باش. سعى کنید در موقعیتهاى فشارزا طبیعى رفتار نمایید و از نقش بازى کردن پرهیز نمایید.

٭ انتظارات، ترسها، مهارتها و امیدهایتان را بشناسید. لازم به ذکر است که یک برنامه دارویى مناسب و قابل دسترس و یا انجام درمانهاى غیردارویى و البته ترکیب آن دو، بهترین نوع درمان می‌باشد.

Borna66
06-15-2009, 10:58 AM
تفاوتهاي شيوه هاي گفتگو در خانمها و آقايون
همه ي شما حتماً مي دانيد که وقتي صحبت از شيوه ي برقراري ارتباط مي رسد، خانم ها و آقايان کاملاً روي طول موج هاي مختلفي قرار گرفته اند. يك مجله در ماه اين مشکل ديرينه را از ديدگاهي بسيار جديد و جالب بررسي کرده است. نويسنده ي اين مطلب با يك روانشناس مصاحبه اي انجام داده است. تحقيقات وي نشان مي دهد که تفاوت هاي بين روش ها و سبک هاي برقراري ارتباط در خانم ها و آقايان، فراتر از اجتماعي شدن محض است، و به نظر مي رسد که ريشه در ساخت جنسيتي آنها داشته باشد.

او اولين بار وقتي متوجه اين مسئله شد که نوارهاي ويدئويي را که توسط محقق ديگري گرفته شده بود و در آن از دوستان نزديک خواسته شده بود که با هم گفتگويي را آغاز کنند، بررسي ميکرد. برخلاف دخترها، پسرها از اين درخواست احساس ناراحتي ميکردند. دخترها در تمام گروههاي سني وقتي با هم روبه رو مي شدند، فوراً شروع به صحبت ميکردند، و گفتگو را با حل مشکل يکي از دخترها به پايان مي رساندند. از طرف ديگر پسرها، به موازات هم مي نشستند و از يک بحث به بحث ديگري مي پريدند و همه ي گفتگوها حول قرارهايي که مي خواهند با هم بگذرانند مي چرخيد.

وي مشاهده کرد که، “براي مردها، گفتگو راهي براي استحکام بخشيدن به وضعيت و مقام خود در گروه است. آنها براي حفظ آزادي و استقلال خود گفتگو مي کنند. از طرف ديگر خانم ها، براي ايجاد صميمت و نزديکي صحبت و گفتگو ميکنند. براي آنها حرف زدن ذات و جوهره ي صميميت است، از اينرو دوستي نزديک و صميمي براي آنها به معناي نشستن کنار هم و صحبت کردن است. براي پسرها، فعاليت ها و انجام کارها با يکديگر مهم است. نشستن و حرف زدن تنها جزء ضروريات دوستي نيست.”

حتي از اين مشاهدات ساده نيز، کاملاً مشخص است که چرا زن ها و مردها در صحبت کردن با يکديگر اينقدر مشکل دارند. زن ها با صحبت کردن با دوستان و عاشقان خود، احساس نزديکي و صميميت ايجاد مي کنند. مردها از گفتگو در اين راه بهره نميگيرند، به همين خاطر است که نمي فهمند که خانم ها چرا اينقدر پشت سر هم حرف ميزنند و حرف مي زنند و …در نتيجه بسياري از مردها به روشي صداي زنها را قطع مي کنند.

مردها از روش ها گفتگوي مختلفي که زن ها براي ايجاد صميمت بين خود استفاده ميکنند، کاملاً گيج و مبهوت هستند. يکي از اين روش ها “گفتگوي مشکلات” است. او ميگويد، “براي خانم ها صحبت درمورد مشکلات جوهر ارتباط است. من مشکلاتم را با شما درميان مي گذارم، و شما نيز همينطور، درمورد مشکلات خودتان با من صحبت مي کنيد. و اين دليل نزديکي ماست. اما مردها، حرف زدن درمورد مشکلات را براي گرفتن توصيه مي دانند. از اينرو با يک راه حل به آن پاسخ مي دهند.” و پيداست که وقتي مردها با چنين روشي به دردل خانم ها درمورد مشکلاتشان پاسخ مي دهند، زن تصور خواهد کرد که او قصد کوچک کردن مشکل او و يا کم کردن شر او از سرش را داشته است.

در چشم زن، مرد از درِ حمايت و پشتيباني برمي آيد، چون مردها فقط براي گرفتن راه حل درمورد مشکلاتشان با هم بحث مي کنند. مرد فکر نمي کند که زن با مطرح کردن مشکلاتش براي وي قصد نزديک شدن بيشتر به او را داشته است. به خاطر اين تفاوت ها، بيشترين شکايتي که مردها از زن ها دارند اين است که، “زن ها مدام شکايت ميکنند، و اصلاً هم کاري براي حل آن نمي کنند. مردها ذات شکايت کردن خانم ها را درک نکرده اند.”

از اين شيوه هاي مختلف، نکته ي جالبي برداشت مي شود: زن، که به دنبال ايجاد نزديکي و صميميت با مرد خود است، با او درمورد مشکلات خود صحبت مي کند. او از آن مرد انتظار دارد همانطور پاسخگو باشد که دوستان دخترش پاسخگو بودند و با او درمورد مشکلات خودش حرف بزند. اما مرد، اين گفتگوها به خاطر گرفتن توصيه و راه حل تلقي مي کند، نه صميميت. او مشکل را بررسي کرده و يک راه حل ارائه مي دهد، همانطور که دوستان پسرش سابقاً براي او مي کرده اند. اما وقتي زن باز هم صحبت درمورد اين مشکلات را ادامه مي دهد، گويي توصيه ي او را ناديده گرفته است، ابتدا کاملاً گيج و مبهوت و بعد عصباني مي شود. مرد مطمئن مي شود که زن ها فقط درمورد هيچ و پوچ حرف مي زنند. و زن هم تصور خواهد کرد که مردش هيچ احساسي به او ندارد چون طوري با او صحبت نمي کند که احساس نزديکي کند.

زن ها بايد بدانند که گفتگوي مردها فقط به خاطر موقعيت است. يکي از اصلي ترين اهداف حيوانات نر در زندگي زوج گيري است. براي اين منظور آنها بايد آنقدر قوي و نيرومند باشند تا بتوانند با رقيبان ديگر برخورد کنند و آنها را شکست دهند. همينطور که بزرگتر مي شوند، با اولويت بندي کارها زمان را مي گذرانند. و وقتي اين نر آنقدر بزرگ شد که بتواند در برابر حريفان نر ديگر بايستد، خواهد توانست که ماده ي مورد علاقه ي خود را انتخاب کند.

جنس نر انسان نيز به طريقي کاملاً مشابه عمل مي کنند. پسرها براي گرفتن درجات اجتماعي بالا، دستور مي دهند. آنها براي ايجاد نفوذ و تسلط دستور مي دهند نه براي اينکه واقعاً مي خواستند آن عمل انجام گيرد. و آن پسرهايي هم که مجبور به انجام آن دستورات بودند، شان و مقام پاييني داشتند.

اين موضوع در مشاهده ي يکي ديگر از اختلافات زن ها و مردها با يکديگر نيز اهميت دارد. زن ها نمي توانند پايداري مردها را در مواقع درخواست کمک متوجه شوند. زن ها بايد مطالب بالا را به خاطر آورده و بفهمند که، براي مردها انجام کارهايي که از آنها خواسته شده، به معناي از دست دادن شان و مقام خود در آن رابطه است. مردها معمولاً فکر ميکنند که زن ها قصد کنترل کردن آنها را دارند. آنچه از نظر زن ها فقط يک درخواست کوچک است، از نظر مردها شيوه اي براي کنترل کردن به شمار مي رود.

محقق اين موضوع را گسترده تر بررسي مي کند:

“زنها مي خواهند که مردها هر چه آنان مي خواهند انجام دهند. اگر زني بداند که کاري که انجام مي دهد واقعاً مرد را مي آزارد، انجام آن کار را متوقف ميکند. اگر بداند که مرد مي خواهد او کاري را انجام دهد، سعي در انجام آن کار خواهد کرد. او اين را معناي عشق مي داند و تصور مي کند که مردش هم بايد مثل او فکر و عمل کند. اما مردها در برابر کارهايي که از آنها خواسته مي شود، بسيار مقاوم و پايدار هستند. يعني دقيقاً متضاد با خانم ها!” او يادآور مي شود که، البته مردهايي هم وجود دارند که بسيار براي زنهايشان کمک کننده هستند.

کاملاً متغاير با شيوه ي گفتگوي مردها، که در پي ايجاد و حفظ مقام و رتبه است، گفتگوهاي خانم ها بسيار تساوي طلبانه تر است. وقتي زن ها به هم مي رسند، درمورد مشکل يکي از خودشان به بحث مي نشينند و نتيجه ي بحث را بر مبناي خواست همه مي گيرند. اين نوع گفتگو بسيار مهمتر و تقريباً شبيه به سبک مديريت ژاپني هاست . مردهايي که با بازرگانان ژاپني در دادوستد هستند، بايد به کلي شيوه گفتگوي خود را تغيير دهند و مجبور مي شوند نزديکتر و صميمانه تر برخورد کنند.

خوانندگان اين مقاله احتمالاً اين احساس را پيدا خواهند کرد که شيوه ي زنان برتر از شيوه ي مردان است. درواقع، از شروع جنبش هاي زنان، افراد بسياري اعلان داشته اند که مردها اصلاً شيوه ي گفتگو را بلد نيستند (چرا؟ چون به شيوه ي خانم ها گفتگو نمي کنند). آموزش هاي زيادي براي تعليم دادن روش هاي گفتگو به مردان انجام گرفته است. اما هيچ گونه آسيب و اشکالي متوجه شيوه و سبک گفتگوي مردان نيست، و شيوه ي گفتگوي زنها هم البته اشکالات خاص خود را دارد.

يکي از حقايق جالبي که من کشف کردم مربوط به شيوه ي گفتگو با توافق عموم خانم هاست. براي خانم ها موافقت و رضايت عموم به معناي مطابقت و يکساني آنهاست. اگر يکي از زنان در جمع بخواهد که نظر خود را پيش ببرد، هميشه مشکلي وجود خواهد داشت. “اگر دختري کاري را انجام دهد که دختر ديگر نپسندد، مورد انتقاد قرار گرفته و گاهي طرد مي شود…” من فکر ميکنم دخترهاي زيادي تا به حال با چنين طرد شدگي از جمع دوستان خود روبه رو شده باشند.

در خاتمه، هر دو جنسيت بايد بتوانند اختلافات و تفاوت هاي موجود در شيوه ي گفتگوي يکديگر را بدانند، و انتظار غيرممکن نداشته باشند. زن ها بايد ياد بگيرند که آن نوع گفتگوي صميمي که با دوستان همجنس خود دارند را فقط بايد با همانها حفظ کنند و انتظار داشته باشند. اينکه بخواهند مردشان را هم به يکي از دوستان دخترشان تبديل کنند، غيرممکن خواهد بود و شکست مي خورند، چون مردان به طور کلي احساس صميميت و نزديکي را به آن شکل ايجاد نمي کنند. مردها نيز بايد بفهمند که وقتي زنشان صحبت ميکند، سعي دارد که با او ارتباط برقرار کند، حرف نمي زند که فقط حرفي زده باشد، و همچنين مثل دوست هاي پسر او براي تحکيم موقعيت خود صحبت نمي کند. اگر او هم بتواند آنچه در خود دارد با او تقسيم کند، زن متوجه خواهد شد که مردش او را کنار نمي زند، و نيز دوستش دارد و مي خواهد تا به او نزديک شود.

پس از خواندن اين مقاله، ديگر آسان است که بفهميم يکي از منابع اصلي جنگ و جدل هاي بين جنسيت هاي مختلف، به خاطر تفاوت در شيوه ي گفتگو و ارتباط برقرار کردن آنهاست. شايد اگر مردها ديگر انتظار نداشتند که زن ها هم مثل آنها گفتگو کنند، ما انرژيمان را صرف بررسي نحوه ي تحسين کردن دو جنسيت از يکديگر مي کرديم. البته اگر زنها و مردها دقيقاً مثل هم بودند، زندگي بسيار کسل کننده و يکنواخت مي شد .

Borna66
06-15-2009, 11:20 AM
زمانیکه یک لحظه دیگر هم حاضر بگوش دادن نیستید
همه ما همانطور که در مورد انجام دادن کاری برای دیگران، و یا بخشیدن چیزهای مختلف به آنها، در ذهن خود محدودیت هایی را قائل می شویم، در مورد گوش دادن به صحبت های دیگران نیز باید حدود و مرزهای معینی را برای خود مشخص کنیم.



همواره این امکان وجود دارد که از حرف های بیهوده و مهملی که دیگران به ما تحویل می دهند، احساس بدی پیدا کنیم. صدای آنها مانند یک ضبط صوت دائما در حال تکرار شدن است و همین امر سبب می شود تا فضای مثبت رابطه کاهش پیدا کرده و به حالات منفی تغییر جهت پیدا کند. اگر احیاناً فرد مورد نظر یکی از اقوام فامیل باشد، به طور حتم بر روی احوالات شخصی شما نیز تاثیر منفی خواهد گذاشت و در دراز مدت باعث می شود، واکنش نامتعارفی نسبت به چرندیات مزمن و دائمی او از خود نشان دهید. اگر طرف مقابل هیچ ارزشی برای تلاش های شما به منظور ترک این عادت ناپسند را نپذیرد و تغییر مثبتی در رفتارش ایجاد نکند، دیگر هیچ دلیلی برای ارائه یک بحث منصفانه باقی نخواهد ماند. اگر واقع بین باشید، متوجه خواهید شد که شنونده هیچ گاه حاضر نمی شود به فردی که دائما در حال شماتت کردن است و دوست ندارد حتی یک قدم در راه حل مشکلات بردارد و از مواضع منفی خود کناره گیری نماید، کمک کند.

در حقیقت، زمانی که گفته های فرد مقابل خارج از محدوده درک و ظرفیت ما برای گوش دادن باشند، به دنبال پیدا کردن راه فرار می افتیم و یا سعی می کنیم موضوع بحث را به سمت دیگری هدایت کنیم. هدف شما (بدون در نظر گرفتن واکنش های دیگران) باید در هر حالتی، مراقبت فردی از خود و محافظت از گوش هایتان باشد.

دوباره و دوباره و دوباره

در زمان مکالمه باید تمام حواس خود را به حرف های طرف مقابل بدهید. بهتر است از نظر احساسی کاملا حاضر باشید، دست به هیچ گونه گونه قضاوتی نزنید، موانعی که باعث ایجاد حواس پرتی می شوند را از سر راه بردارید، با روی باز از تمام مسائلی که طرف مقابل مطرح می کند استقبال کنید، پذیرش خود را تا حد امکان بالا ببرید، سعی نکنید عقاید طرف مقابل را تغییر دهید، در پی درست کردن رفتار آنها بر نیایید، و نهایتاً نصیحت کردن را کنار بگذارید.

همه ما توانایی های بسیار زیادی برای گوش دادن به حرف های دیگران داریم و اگر در این راه اندکی تلاش کنیم، مطمئن باشید که ارزشش را خواهد داشت. گوش دادن صحیح و شایسته در قلب صمیمیت و ارتباط متقابل نهفته است. زمانی که قادر شویم به درستی به صحبت های دیگران گوش دهیم، احساس اعتبار و ارتقا در طرف مقابل ایجاد می شود و به مرور زمان شاهد چنین احساس مشابهی در خودمان نیز خواهیم بود. ذات آدمی همانطور که نیاز به شنیده شدن و درک شدن دارد به همان اندازه نیز نیاز به گوش کردن به صحبت های دیگران دارد.

اما متاسفانه شاید در زندگی روزمره، موقعیت انجام متناوب این کار را پیدا نکنیم. فاکتورهای محیطی نیز در این امر بی تاثیر نیستند. شرایط و موقعیت های بیشماری پیش می آیند که احساس می کنیم طرف مقابل ما را مجبور می کند تا کاغذ در دهانش فرو کنیم و یا اگر نمی توانیم چنین کاری را انجام دهیم، انگشت هایمان را در گوشمان فرو کنیم تا از شنیدن صحبت هایش خلاص شویم. در این حیطه دختران جوان به ویژه در مواجه با مادرها و مادر شوهرهایی که گله و شکایت می کنند، چنین احساسی را پیدا می کنند. از آنجایی که بانوان در سنین جوانی اندکی حساس تر می شوند، تاب تحمل گله و شکایت های مکرر را ندارند؛ البته هر کدام برای خود دلایل قانع کننده ای دارند. رابطه میان مادر و دختر، آنقدرها هم که تصور می شود ساده نیست و یک دختر خانم به سختی می تواند متوجه شود که در چه زمانی مسئولیت او در مقابل مادرش به پایان می رسد و تنها در قبال خودش مسئول می شود. اما به هر حال چه مادران در حق فرزندان خود از هیچ تلاش مضایقه نکرده باشند، چه به اندازه کافی به آنها اهمیت نداده باشند، باز هم برای فرزندان مشکل است که با ناراحتی مادران خود مواجه شده و به این نتیجه برسند که هیچ یک از تلاش هایشان تغییری را در وضعیت آنها ایجاد نکرده است.

مسئله این جاست که یک مشکل، مشکلات متعدد دیگری را به بار می آورد. واکنش پذیری بیش از اندازه نیز شما را دچار مشکل می کند. در نگاه اول، راه رهایی از این دو مقوله، به نظر کاری می رسد که تنها از دست هرکول بر می آید. در دوران بلوغ احساسات و نیازهای عاطفی آدمی تغییر شکل پیدا کرده و تمایلاتی نظیر: وابستگی، بی منطقی و خود محور بینی در فرد به وفور یافت می شود. در این سن شما به هیچ وجه نمی توانید نسبت به کسی که در درد و رنج به سر می برد بی تفاوت بوده و از او روی برگردانید و صرفاً هیچ توجهی نسبت به او نداشته باشید. اما نباید به خود اجازه دهید که با یک چنین پیش زمینه ذهنی خود را درگیر مسائلی کنید که همواره در حال بد و بدتر شدن هستند. نباید به نام تقابن احساسات، راه را برای نفوذ استرس و اضطراب از طرف شخص دیگری به سمت خود باز کنید.

گاهی اوقات برخی از افراد را مشاهده می کنیم که اصلاً نمی دانند باید چگونه ارتباط برقرار کنند و تنها یاد گرفته اند تا از طریق گله و شکایت، آن هم به صورت اتوماتیک وار، و یا گاهی اوقات از طریق انتقاد و در سایر موارد با نصیحت کردن، با دیگران رابطه برقرار کنند. اگر به راستی قصد دارید تا گفتگوهای روزمره خود را از قید و بند های همیشگی نجات دهید، می بایست راهکارهای دیگری نیز برای ارائه کردن در دست داشته باشید. به این منظور شما نیازمند تکنیک هایی هستید تا با اتکا به آنها یاد بگیرید که چگونه می توان از چهارچوب یک گفتگوی قدیمی و همیشگی انحراف مسیر پیدا کرده و به انواع مدرن آن دست پیدا کرد. در این قسمت ۵ راه حل کلیدی به منظور عقبگرد - البته بدون خارج شدن از مسیر اصلی - را برایتان تشریح می کنیم؛

قاعده ۱# از موضع عشق و علاقه شروع به صحبت کنید

باید توجه داشته باشد که به مرور زمان مواضع بنیادین یک خانواده، در الگوی های ذاتی تک تک افراد شکل می گیرند و با یک یا دو جلسه گفتگو به شیوه مدرن، تغییر جهت نخواهند داد. در مواقعی که استرس شدیدی حکمفرما می شود خصوصیات و واکنش های افراد مجدداً به مکان اولیه خود باز می گردند. در یک چنین شرایطی، خوش مشربی و بذله گویی می تواند کمک بسیار بزرگی به حساب آید. همیشه به یاد دارم که وقتی مادرم به طور افراطی و بیش از اندازه در مورد پدرم گله و شکایت میکرد، من می خندیدم و با بذله گویی مادرم را دست می انداختم. پدرم در یک دوره خاص از زندگی بیش از اندازه بیمار بود و مادرم هم دائماً گله مند بود که هزینه پرستاری و مراقبت از او بیش از حد توان خانواده ماست، اما من هم در پاسخ به او می گفتم: “مامان، من مطمئن هستم که تو داری یک جورایی زیاده روی می کنی، اگر یک بار دیگر در مورد پدر بد صحبت کنی، دوبار میشه، و من مجبورم بیایم و تو را ببوسم!”

همچنین در این مواقع من سعی می کردم نسبت به تفاوت هایمان نیز بی ملاحظه نباشم و تلاشم بر این بود که به هر طریقی که شده حمایتم را از او اعلام کنم، نه اینکه صرفا از او انتقاد کرده، سرزنشش کنم و یا سعی نمايم تمام خصوصیات و رفتارهای او را تغيیر دهم. به عنوان مثال نزديکش می شدم و می گفتم: “مامان می دونی چیه؟ من فکر کنم زمانیکه صحبت از پرداخت هزینه نگهداری پدر به میان می آید، نظریات کاملاً متفاوتی داریم؛ من از این موضوع خیلی خوشحالم که افراد دیگری هستند که میتوانند از او مراقبت کنند، و من یا تو مجبور نیستیم که این کار را انجام دهید. تو معتقدی که باید برای پول اهمیت بیشتری قائل بود ولی نظر من این است که باید برای خودمان ارزش بیشتری قائل شویم.” یادم می آید که این مطلب را بارها و بارها به او گوشزد می کردم.

از آنجایی که من با روی باز و از سر علاقه و محبت با او برخورد می کردم به همین دلیل می توانستیم با وجود دیدگاه های متفاوت نسبت به یک موضوع خاص، باز هم دست در دست هم به آن بخندیم؛ هیچ یک از ما قصد نداشتيم تا نقطه نظر دیگری را تغییر دهديم یا او را با خودش هم عقیده کرده و متقاعدش نمایيم. از سوی دیگر احساس می کردم که با به کار گیری یک چنین شیوه ای مادرم هم از خود روی خوش نشان میدهد و از نظر روحی تخلیه می شود.

یکی دیگر از راه حل هایی که در این زمینه بسیار سودمند می باشد این است که شماتت ها و شکایت ها را همانند خودشان در همان حد افراطی، تحویلشان دهید. هنگام بهره گیری از این شیوه اصلاً لازم نیست دلیل و مدرک بیاورید و طرف مقابل را متقاعد کنید. در همین مورد یک بار به شدت به مادرم پیشنهاد کردم که خودش را با یک عدد کاغذ و قلم در اتاق پدر به طور ۲۴ ساعته حبس کند تا بتواند صورتحساب خدمات متفاوت پرستارها را محاسبه نماید. مادرم به خوبی می دانست که به هیچ وجه لازم نیست تا تمام ساعات روزانه خود را به این کار اختصاص دهد، او به خوبی متوجه شوخی که در این پیشنهاد من بود، شد و این امر به او کمک کرد تا بهتر بتواند قضیه را برای خود حل و فصل نموده و با آن کنار بیاید.

قاعده ۲# بیش از اندازه بر روی یک موضوع تاکید نکنید

من هیچ گاه قصد نداشتم تا صدای مادرم را قطع کنم و یا او را سر هر مسئله ای خاموش کنم. اگر بخواهیم شخص را به طور کامل از صحبت کردن در مورد مقوله ای که برایش از اهمیت ویژه ای برخوردار است، محروم کنیم، آنگاه حساسیت او نسبت به قضیه شدید تر می شود. این شیوه برخورد غلط سبب می شود تا فرد مضطرب به این دلیل که به طور کامل از بروز نگرانی ها و تنش های خود محروم مانده است، احساس افسردگی بیش از اندازه ای کند. در مورد مادرم باید بگویم که در همان حال که با استفاده از شوخی و بذله گویی سعی می کردم میزان اضطراب و استرس او را نسبت به هزینه های پرستاری از پدر کاهش دهم، همزمان سعی می کردم تا حدودی به صحبت های او اهمیت دهم تا از این طریق از درد و رنجی که او دارد کاسته باشم؛ در این موقعیت به جای اینکه از خود واکنش های نامتعارف انجام دهید، باید کمی از حس خلاقیت و کنجکاوی خود استفاده نمایید.

زمان هایی که احساس می کردم مادرم از نظر روحی آرام بوده و میزان استرس و فشار در او به پایین ترین حد خود رسیده، پهلویش می نشستم و سوالاتی مطرح می نمودم تا هم او بتواند از نظر روحی خود را تخلیه کند و هم خودم از تجربیاتش مطلع شوم. به عنوان مثال از او می پرسیدم: “برای تو سخت ترین قسمت اینکه مراقبت از پدر را به عهده پرستارها محول کرده ایم، چیست؟ آیا احساس گناه می کنی که چرا خودت در خانه قادر به نگهداری از او نیستی؟” در چنین مواقعی جو حاکم به گونه ای است که به راحتی و با فراغ بال می توانید در مورد مشکلات شخصی خودتان نیز با طرف مقابل صحبت کنید. از او بخواهید تا شما را نصیحت کند و دیدگاه هایش را با شما در میان بگذارد. گفتگوهایی اینچنینی، من و مادرم را به هم نزدیکتر می کرد، و هویت اصلی مرا برای خودم روشنتر می ساخت. با شرکت در چنین مکالمه هایی من فرصت پیدا می کردم تا توجه و همدردی که مادرم از من طلب می کند را در حد توانم به او هدیه دهم.

قانون ۳# حدود خود را معین کنید

همانطور که پیش تر نیز به آن اشاره کردیم، یکی از موثرترین روش های از بین بردن تفکرات منفی، و متوقف ساختن گله و شکایت، همان شوخی و بذله گویی و روشن دلی و خیال پردازی است. تن صدای ما در تمامی مراحل، به اندازه لغاتی که به زبان می آوریم، از اهمیت ویژه ای برخوردار می باشند. باید تا آنجایی که در توان دارید، میزان کمتری از آن استرس و اضطرابی را که از طرف مقابل دریافت می کنید، به او انتقال دهید. برای دست یافتن به این مهم راهی ندارید جز تعیین حدود ابتدایی آن هم از همان ابتدای شروع مکالمه و گفتگو. “مادر، من الان در حال حاضر نمی توانم به صحبت های تو گوش دهم، احساس تنش و استرس شدیدی دارم و مشغله هایم به بالاترین میزان خود رسیده اند.”

تصور کنید که مادر به شدت از دست پدر، آشفته شده است؛ در آن لحظه هیچ چیز نمی تواند جلوی او را بگیرد، به سراغ شما می آید و با فریاد می گوید: “بگذار بگویم پدر بی مسئولیتت این بار چه دسته گلی به آب داده! ” در چنین حالتی شما نمی توانید دست روی دست بگذارید و در جواب او بگویید: “مامان راجع به پدر به من شکایت نکن، مشکل تو و پدر به من مربوط نمی شود، لطفاً من را درگیر این مسائل نکن! تو با این کار منو در بلاتکلیفی قرار می دهی!” همچنین اگر بخواهید با “دلیل” آوردن، مادرتان را قانع کنید، باز هم خیالتان راحت باشد که به نتیجه نمی رسید. انتقاد کردن، طرفداری از پدر، یا تفهیم نقطه نظرات دیگران به او نیز پی آمد مشابهی را در بردارند و نمیتوانند شما را به سوی نتیجه دلخواه هدایت کنند. در عوض می توانید از عبارتی شبیه به این استفاده کنید: “خدای من؛ مادر تو الان بیشتر از ۳۰ سال است که با این مرد در حال زندگی کردن هستی و هنوز اخلاقش دستت نیامده؟” بعد هم سعی کنید موضوع بحث را به سمت مطلبی که می دانید مادرتان به آن علاقمند است، تغییر دهید.

اگر بخواهیم در مقابل هر چه طرف مقابل می گوید، واکنش نسنجیده از خود بروز دهیم و جواب هاي بي معني بدهیم فقط خودمان را در دام مکالمات عادی و کوته فکرانه محدود کرده ایم. بنابراین باید کاملا متفاوت عمل کنید و از حس خلاقیت خود بهره گرفته و کاری انجام دهید تا گفتگو، حال و هوای تازه ای به خود بگیرد.

قاعده ۴# بازگشت به مسیر اولیه

هر چند در بالا اشاره کردیم که باید مکالمه ای که از ظرفیت جمع خارج است را از مسیر خود منحرف کنیم، اما نیاز داریم که آنرا مجدداً به مسیر اولیه خود بازگردانیم. شاید چندان منطقی به نظر نرسد، اما حقیقت این جاست که زمانی می توانیم تنش را از پیرامون یک بحث دور کنیم که با دیدی کنجکاوانه و به دور از گونه انتقاد و خورده گیری به آن نزدیک شویم. یکی از دلایل اساسی و حیاطی در این زمینه اصل “زمانبندی” است. اگر مشغول درست کردن شام باشیم و ناگهان یکی از افراد فامیل به ما تلفن کرده و شروع کند به بد و بیراه گفتن، و ضجه و زاری راه بیندازد، خوب طبیعی است که ما هم حالت انفعالی به خود می گیریم و نسبت به گفته های فرد مقابل حالت تدافعی از خود نشان داده و واکنش متقابل بروز می دهیم. اما کار صحیح این است که در چنین زمانی با خونسردی تمام، گوشی تلفن را بردارید و و سپس ادامه بحث را به زمانی موکول کنید که کمی از نظر ثبات فکری آمادگی بیشتری داشته باشید و بتوانید با تمرکز بیشتری بر روی مسئله تفکر کنید.

فرض کنید پدرتان دچار بیماری افسردگی و مالیخولیایی حاد است. احساس می کنید که اگر یک مرتبه دیگر در مورد دکتر، دارو، و علائم بیماری اش با شما صحبت کند، آنگاه سر به بیابان خواهید زد؛ به ویژه اگر آدمی باشد که عادت به قبول نصیحت های شما هم نداشته باشد. در این شرایط تنها کاری که از دستتان بر می آید این است که در مورد نگرانی هایش با او شوخی و بذله گویی کنید و تمرکز او را به سمت دیگری منحرف نمایید. به خاطر داشته باشید که شدت عمل و واکنش های های شدید و عصبی، تنها تنش ها را افزایش خواهند داد.

شما می توانید از خود کمی خلاقیت نشان دهید و سعی کنید زمانیکه پدرتان از نظر روحی اندکی آرام تر است به او نزدیک شوید و در آن موقع مشخص، اطلاعات بیشتری در مورد بیماری و مسائل پزشکی اش از او کسب کنید. به مرور زمان می توانید به دفعات سوالات بیشتری را مطرح کنید تا دانش بیشتری را در این زمینه در اختیار شما قرار دهد. به عنوان مثال می توانید سوال کنید: “آیا افراد دیگری هم در خانواده ما هستند که در این مورد خاص نگران سلامتی خود باشند؟” “آیا می توانی در مورد سکته پدر بزرگ و اینکه چگونه با آن کنار آمد، برایم بیشتر توضیح دهید؟” ، “آیا فکر میکنید والدینت به اندازه کافی مراقب سلامتی خودشان هستند؟” و….

زمانی که خودتان به شخصه تمایل دارید تا پیرامون موضوعی خاص صحبت کنید، درست نیست از طرف مقابل انتظار داشته باشید تا نظر خود را در آن مورد ارائه نکند. اگر نمی توانید برخی از گله و شکایت های مادر خود را در یک دوره زمانی معین تحمل کنید، بنابراین دیگر هیچ دلیلی وجود ندارد که به مادر خود نزدیک شوید و بپرسید: “مادر به نظر می رسد که چون من ازدواج نکرده و هنوز مجرد هستم، تو تا حدودی نسبت به آینده من نگران هستی، می توانم بپرسم که حوزه اصلی نگرانی ات از چه چیز حاصل می شود؟” و یا “چند نمونه از خانم های مجرد داخل فامیل را برایم نام ببر و در مورد زندگی های شخصی شان بیشتر برایم توضیح بده.” با اتکا به چنین شیوه ای، میتوانیم سؤالاتی را مطرح کنیم که نیاز کمتری به واکنش های شدید و منفی دارند و نیازمند میزان مشخصی تعمق و تفکر بوده و امکان بروز هر گونه جر و بحث و مشاجره ای را به پایین ترین میزان، کاهش می دهند. هر چقدر منطقی تر با مسائل و مشکلات اطراف خود برخورد کنیم، آنگاه واکنش دیگران نسبت به ما نیز عاقلانه تر و منطقی تر خواهد بود. زمانی که حدودی را برای خود در نظر می گیریم (مادر ذکر راههایی که من می توانم با یک مرد قرار ملاقات بگذارم، هیچ کمکی به متاهل شدن من نمی کند) فرد مقابل این قدرت را پیدا می کند که شرایط ما را به طور کامل درک کند؛ اما شما تنها زمانی می توانید به یک چنین سطح پیشرفته ای در گفتگوهای خود دست پیدا کنید که به شخصه قادر شوید به درستی به صحبت های فرد مقابل گوش داده و درک متقابلی از او داشته باشید.

قاعده ۵# خط های قرمز را رسم کنید

گاهی اوقات برای اینکه بتوانیم به طور کامل از خود مراقبت کنیم، می بایست دور خود مرزهای کاملا آشکاری بکشیم، به ویژه زمانی که با یک عده انسان های ملامت گر و سرشار از تفکرات منفی در زیر یک سقف زندگی می کنیم. باید بگوییم: “من نمیتوانم در یک چنین شرایطی زندگی کنم و تو باید به من کمک کنی تا از این موقعیت نجات پیدا کنم”. یکی از مراجعین من به نام “گلاره” پس از ۳ سال تصمیم گرفت تا در مقابل همسرش “بابک” چنین موضع گیری را از خود نشان دهد.

ذهن بابک پر شده بود از نگرانی، شک و تردید، و افکار منفی. هر زمان که مشکلات خانوادگی و فشارهای کاری افزایش پیدا می کرد، پوچگرایی های او نیز به اوج خود میرسید و هیچ چیز نمی توانست مانع عصبانیت و استرس او شود. گلاره هم دلش به حال او می سوخت و دوست داشت که از او دلجویی کند، اما دیگر از اینکه هر روز بنشیند و از بابک انرژی منفی دریافت کند، خسته شد بود. بابک تصور می کرد که هیچ گاه در زندگی به موفقیت دست پیدا نخواهد کرد و به هیچ یک از اهدافش نخواهد رسید. در ابتدا گلاره تصور می کرد که باید به گوش کردن، ادامه دهد، اما به مرور زمان از اینکه با همسرش مخالفت نمی کرد تا مبادا او ناراحت شود، خسته شد. سپس تصمیم گرفت تا با شوخی و بذله گویی، دنیای او را روشن کند و یا به طور مستقیم او را متوجه کند که نمی خواهد به حرف هایش گوش دهد:” بابک نگاه کن، ذهن تو با یک سری افکار منفی عجین شده و این امر واقعا مرا دیوانه می کند، تو هر چقدر بیشتر اینچنین فکر کنی و در مورد آن حرف بزنی، فرو رفتگی ات در افکار منفی بیشتر میشود. من تصور می کنم بهتر است که ذهنت را از این افکار منفی پاک کنی، باید بر روی راههایی تمرکز کنی که به کمک آنها قادر شوی خود را از افکار منفی دور کنی و به آنها فائق آیی. من دیگر تحمل ندارم، تا کی می توانم به توگوش بدهم و تو هم همواره خودت را پیش روی من بکوبی و خوار کنی.”

گلاره کم کم یاد گرفت که در زمان بروز یک چنین شرایطی به داخل اتاق خواب خود برود و در آنرا ببندد تا به بابک بفهماند که نمی خواهد به حرف هایش گوش دهد. اگر بابک از این کار ناراحت می شد، هیچ اشکالی نداشت، کسی تا حالا از ترشرویی و بداخمی نمرده است و انسان می تواند برای مدت زمان بسیار طولانی و بدون متحمل شدن هیچ نوع ضرری در این حالت باقی بماند. گلاره به طور مستقیم و کاملا آشکار در مورد خسارتی که از افکار منفی به بابک وارد می آید، صحبت می کرد و او را متقاعد می کرد که کارهایش آسیب های جبران ناپذیری را به رابطه شان وارد می کند و می گفت که اگر او سعی نکند اخلاق خود را تغییر دهد، گلاره هم دیگر تضمینی نمی دهد، که در رابطه باقی بماند. او یک چنین خطوط قرمزی را در فضایی سرشار از احترام و عشق، برای بابک تعیین می کرد.

در آخر گلاره پافشاری می ورزید که بابک باید برای حل این مشکل خود از متخصصان کمک بگیرد؛ که او هم عاقبت این کار را انجام داد. بابک عاشق همسر خود بود، برای نصیحت های او ارزش قائل بود، و ناراحتی و نا امیدی او را جدی می گرفت. در دوره درمان، او کم کم به این احساس دست پیدا کرد که می تواند در تصمیم های خود اطمینان بیشتری داشته باشد.

رابطه در هر سطحی که قرار گرفته باشد، ما باید ظرفیت گوش دادن خود را به طور واضح، برای طرف مقابل معین کنیم و یاد بگیریم که در صورت لزوم چگونه می توانیم از گوش هایمان مراقبت کنیم. همچنین باید تفاوت میان گفتگویی را که شخص مقابل در آن، در مورد دردها و مشکلات واقعی خود با ما صحبت می کند و مکالمه ای که در آن فرد، قصد دارد واکنش های مزمن منفی را به سمت ما نشانه رود را یاد بگیریم. اتصالات و پیوند های خانوادگی زمانی محکم تر می شوند که ما هر دو بتوانیم حدود شخصی خود را معین کنیم و روش های ابتکاری و سودمندی را برای مقابله با گفتگویی که نسبت به انجام آن الزامی احساس نمی شود را پیدا کنیم .

Borna66
06-15-2009, 11:21 AM
دوزاده نکته ای که آقایون مايلند خانمها در مورد آنها بدانند , جزيره موفقيت
از زبان خودشان بشنویم…

بسـیـاری از قـالب های کلیشه ای در مورد مـردان گــویـای
چـنین مواردی هستند که: آنها دوست ندارند پس از اتمام
رابـطه جنسی در بستر مورد نوازش قرار گیرند، فقط جذب
خانـم هایی با اندام های لاغر و باریک می شوند، و نهایتا
تمایلی به بـروز احسـاساتشان ندارند چرا که ممکن است
در این صورت آسیب پذیر جلوه کنند؛ اما آقایون خودشان معتقدند که این حرفها در مورد آنها صحت ندارند. بنابراین اجازه دهید تا خودشان عواطف اصلی شان را در مقابل دیدگان شما به معرض نمایش بگذارند. در این قسمت ۱۲ مورد از مسائلی که آنها دوست دارند خانم ها در موردشان بدانند، بیان شده است، و باور کنید که تک تک گزینه ها از زبان خودشان بیرون آمده است.

1. بوسیدن و رابطه رمانتیک بیش از --- برای ما اهمیت دارد. شروین، مجرد، از تهران، معتقد است: “برای برقراری رابطه جنسی قطعا باید احساس و عاطفه نیز در میان باشد.” اینطور نیست که آقایون در ذهن خود --- فراموش نشدنی را با هیچ کس تجربه نکرده باشند، چرا؛ قبول کنید که آنها هم احساس دارند. در یک رابطه جدی تنها زمانی حاضر به برقراری رابطه جنسی می شوند که پیوند عاطفی در راستای یک فضای رمانتیک، همراه با بوسه های پی در پی، در آغوش کشیدن، و لمس کردن های عاشقانه وجود داشته باشد. بر خلاف باور عموم که می گویند مردها پس از اتمام معاشقه، بیهوش شده و ترجیح می دهند استراحت مطلق داشته باشند، بسیاری از آقایون اعتراف میکنند که پس از تجربه لذت جنسی، تمایل شدیدی پیدا می کنند که مورد نوازش قرار بگیرند. برخی نیز دوست دارند که همسرانشان برای آنها کتاب بخوانند و یا لوسیون بر روی پوستشان بمالند و آنها را ماساژ دهند. (و اگر شما هم از خود علاقه نشان دهید، حاضرند چنین کاری را برای شما نیز انجام دهند.)
2. ما شما را همانطور که هستید دوست داریم؛ لازم نیست مانکن باشید! دنیای هالیوود و تبلیغات متعدد، خانم ها را مجبور می کند تا شکم های خود را سفت کنند و اندام هایشان را مطابق با هیکل مانکن های تلویزیونی نگه دارند. اما آقایون، خانم های معمولی را با تمام نقطه ضعف ها و عیوبشان دوست میدارند، و صرفا ارزش بیشتری برای شخصیت آنها قائل هستند تا تناسب اندام. سینا مدنی، از اصفهان، به تازگی از همسر خود متارکه کرده، او معتقد است: “صفا و صمیمت به تنهایی، گرما و حرارت بیشتری به رابطه می دهد، تا شکل ظاهری.”
3. ما عاشق این هستیم که شما برایمان غذا درست کنید، شالگردن ببافید، یا چیزی را که لازم داریم، بدون پرسیدن، برایمان خریداری نمایید. ما نمی گوییم که خانم ها باید بسط در خانه بنشینند و یا خودشان را در آشپزخانه حبس کنند؛ بلکه می گوییم هر چند وقت یکبار ما را با غذاهای خانگی که روی میز چیده اند، غافلگیر کنند. همچنین کادویی که کار دست باشد، مردها را بیش از هر چیز دیگری خوشحال می کند. محسن، از کرمانشاه می گوید: “من عاشق این هستم که همسرم بدون اینکه از من سوال کند، متوجه شود به وسیله ای در محل کار خود نیاز دارم، و سپس آنرا برایم خریداری نماید، یا غذایی برایم درست کند که تا به حال درست نکرده و من نیز تا به حال به آن لب نزده ام.”
4. در صورتیکه توانایی اش را داشته باشید، قدردانتان می شویم اگر در مسائل اقتصادی، کمک خرج ما باشید. به طور کلی آقایون برخورد ویژه ای را در مقابل خانم ها از خود بروز می دهند و احترام خاصی برایشان قائل هستند، در قبال آن انتظار دارند تا خانم ها نیز با آنها یک چنین رفتار متقابلی را داشته باشند. بد نیست بار مسئولیت اقتصادی رابطه را با هم تقسیم کنید و سعی کنید تا به طور کامل از موقعیت مالی همسر خود آگاهی داشته باشید. حساس باشید و پی گیری کنید که او استطاعت انجام چه کارهایی را دارد. انتظار نداشته باشید که اگر درآمد ماهیانه اش ۲۰۰ هزار تومان است، شما را به رستورانی دعوت کند که هزینه یک شب آن چیزی حدود ۱۰۰ هزار تومان می شود. فراموش نکنید که گاهی اوقات خوب است که شما دست در جیبتان بکنید. فرهاد معتقد است که: “اگر خانم من درآمد خوبی داشته باشد و خرج و مخارج روزانه اش هم آنقدرها زیاد نباشد، و بیشترین مقدار پولهای خود را پس انداز کند، من او را تقدیر می کنم اگر در مسائل مالی کمک خرج من باشد.” البته لازم نیست هر شب که بیرون می روید، صورتحساب را تقسیم کنید و کلیه هزینه ها را دانگی حساب کنید، بلکه سالی یکبار هم که شده کیفتان را از جیب مبارک در بیاورید.
5. می خواهیم دائما تحسین شویم. مردها خودشان می دانند که کامل نیستند، اما بدشان نمی آید که شما، بی نظیر و یکتا تصورشان کنید. حداقل هر چند وقت یک بار که می توانید نقاط مثبت و کارهایی را که در آن تبحر دارند، به یادشان آورید. به عنوان مثال اگر شوهرتان در مورد وسایل خانگی سر رشته دارد، بخواهید تا یکی از لوازم خانه که اخیرا با مشکل مواجه شده است را برایتان تعمیر کند، بعد هم به او یادآوری کنید که دفعه پیش یک چنین کاری را چقدر خوب و بدون نقص انجام داده بود. اگر در نویسندگی دارای استعداد ذاتی است، از او بخواهید برایتان یادداشت های عاشقانه بنویسد و به او بگویید که چقدر از قلم شیوایش خوشتان می آید. او دوست دارد شما نقاط قوتش را بدانید و به آنها افتخار کنید و هر چند وقت یکبار او را مورد تحسین خود قرار دهید. همچنین آقایون معتقدند که هیچ تحریک کننده بزرگتری از این که یک خانم به کارهای کوچک اما پر اهمیت آنها توجه کند، وجو ندارد. آنها تصور میکنند که همین کارهای ریز، نقش مهمی را در رابطه بازی می کنند و نشانگر با ملاحظه بودن آنها هستند.
6. سازش با مادر، خواهر، برادر و سایر اقوام رنجش آور، یک امتیاز فوق العاده بزرگ محسوب می شود. آقایون، خانم ها را زمانیکه با خانواده شان مهربان هستند، از صمیم قلب تحسین می کنند. اگر یکی از افراد فامیل موجبات اذیت و آزار و رنجش شما را فراهم می آورد، مطمئن باشید که همسرتان نیز به اندازه شما از او بیزار است و دل خوشی از او ندارد. ولی خاطر جمع باشید که با اندکی صبر و تحمل همه چیز بر وفق مراد شما خواهد شد. یک مهمانی خانودگی ترتیب دهید و یک پیام تشکر پس از اتمام جشن برای فرد مورد نظر بفرستید. همچنین می توانید در مکالملات تلفنی که شوهرتان با مادرش دارد، شریک شوید. از او سوال کنید که دوست دارد شما در این زمینه، علاقه خودتان را به چه شکلی بروز دهید.
7. مواضع جدید در --- ما را به وجد می آورند. مردها بدشان نمی آید که از اتاق خواب خارج شوند. دوست دارند تا شما برای عشق ورزی عصر هنگام مکان های جدیدی نظیر: حمام، آشپزخانه و یا سایر جاهای غیر معمول را به آنها پیشنهاد بدهید. بابک می گوید: “هیچ چیز مثل --- عصرانه به آدم نمیچسبد.” (بعد هم به شوخی می گوید: به ویژه اگر پس از آن گزارش ورزشی هم نگاه کنید.) توجه داشته باشید زمانی هم که نوبت به خیال و رویا می رسد، بدشان نمی آید پا به پا ی شما خیال پردازی کرده و نقش بازی کنند. آنها دوست دارند به هر ترتیبی که شده، شما را خوشحال کنند. یکی از آقایون اینطور می گقت که مرها دوست دارند در مورد --- با همسرشان رک و پوست کنده و کاملا خالصانه صحبت کنند.
8. ما باید همواره مورد تصدیق واقع شویم. شاید از نظر روانی مهمل به نظر برسد، اما آقایون دوست دارند که در تمام مواقع، احساساتشان را با شما در میان بگذارند و در مقابل نیز از شما انتظاردارند تا همان احساسات را به آنها بازتاب دهید، تا بدانند کسی هست که آنها را درک کند. آنها همچنین دوست دارند تا در مورد مسائل کاری، همکاران خود در محل کار، و حتی ورزش نیز با شما صحبت کنند. اجازه دهید تا یاوه گویی کنند. اگر خواستند در این راه اندکی از قوه تخیل خود کمک بگیرند، یا اگر وقایع کاری خود را با کمی نمک و فلفل اضافه برایتان تعریف می کنند، خوشحال باشید! چراکه آنها در حضور هر کسی چنین کارهایی را انجام نمی دهند و این امر نشان دهنده علاقه شدیدشان نسبت به شماست. بنابراین برایشان کف بزنید! محسن باز هم اعتقادش را در این زمینه بیان می کند: ” هیچ چیز به اندازه اینکه یک دختر خانم از من تقاضا کند تا در مورد فوتبال برایش توضیح دهم، خوشحالم نمی کند، این امر، یک فرصت استثنایی برای ایجاد پیوند عمیق عاطفی میان دو نفر است.”
9. ما نیاز داریم تا شما در ریسک پذیری مشوقمان باشید و اگر شکست خوردیم حمایتمان نمایید. اگر شوهر شما این موقعیت را دارد تا در محل کارش ترفیع رتبه بگیرد، بدون شک نیازمند حمایت و و ترغیب و دلگرمی شماست. آقایون دوست ندارند که شما بخواهید عادات بد آنها را تغییر دهید؛ به همین دلیل با لیست کردن تمام دلایلی که اثبات می کند باید برای ترفیع رتبه تلاش کند، اعتماد به نفسشان را افزایش دهید. آنها به طور کامل در مورد کارهایی که نمی توانند از عهده انجام آن برآیند، آگاهی دارند، اما شما می توانید با ملایمت، پیشنهادهایی را در مورد کنار آمدن یا تبدیل آنها به عادتی دیگر بدهید. محسن در ادامه حرف هایش می گوید: ” از نظر من، دختر ایده آل کسی است که کمکم می کند تا نقاط ضعفم را پیدا کنم و با هم به آنها لبخند بزنیم.”
10. ما می توانیم رابطه سالمی با جنس مخالف برقرار کنیم. فکر نکنید حتما باید جرم کنیم اگر می خواهیم با یک خانم یک ساعت راکتبال یا ۴ ساعت گلف بازی کنیم. امروزه دوستان خانم برای آقایون دیگر به صورت نوعی ارتباطات روتین در زندگی روزانه درآمده اند وآقایون نیاز مبرمی به آنها پیدا کرده اند. ارتباطات کاری این روزها شرايطی را ایجاب می کند که تعداد بسیاری از دوست های صمیمی مردها، خانم ها باشند. اگر احساس می کنید که روابط دوستانه شوهرتان بعدها ممکن است به روابط عاشقانه تبدیل شود، خیلی راحت مشکل خود را با او در میان بگذارید و با او پیرامون این موضوع گفتگو کنید؛ اما فکر خطا کردن را از سر بیرون کنید.
11. ما دوست داریم همسرمان مدعی باشد ولی پرخاشگر نباشد. آقایون همیشه برای تجربه کردن کارهای جدید و هیجان انگیز آمادگی دارند. می توانید برای آخر هفته برنامه های مختلفی برزید: به خارج از شهر بروید، شام را بیرون از منزل صرف کنید، و…. با زبان خوش و با محترمانه، اجازه دهید او بداند از چه چیزهایی بیشتر خوشتان می آید. بیشتر آنها ترجیح می دهند تا شما خواسته های خود را به طور زیرکانه مطرح کنید. سینا مجددا اظهار می دارد که “خانم ها می توانند با روحیه زنانه و لطیف خود، ما را فریب دهند و اغفال کنند، اما نباید اجازه دهند تا ما خودمان متوجه شویم که در حال گول خوردن هستیم.” معنیش این است که بی گدار به آب نزنید و کارهای عجیب و غریب و اموری که هنوز زمان انجام آنها فرا نرسیده است را انجام ندهند. پیرامون خواست های خود با یکدیگر صحبت کنید و سعی کنید مشکلات خود را از طریق مکالمات مسالمت آمیز حل کنید..
12. ما آنقدرها هم که فکر می کنید، متفاوت از شما نیستینم. کتاب هایی که با تبلیغ تفاوت های میان زن و مرد برای خود مشتری جذب می کنند، شاید در جرگه پر فروش ترین کتاب ها قرار بگیرند، اما آقایون هم به نوبه خودشان به دنبال همان پیوندهای عاطفی که خانم ها در رابطه هستند، می گردند. فرق آنها با خانم ها در این است که احساسات خود را به شیوه متفاوتی بیان میکنند و بروز می دهند. شروین در پایان اظهار می دارد که: “مرهایی که میگویند نیاز به هیچ گونه ارتباط و اتصال عاطفی ندارند (حال چه با مردها و چه با زن ها) دروغ می گویند.” برای نگه داشتن پیوند نا گسستنی می بایست هر بار از شوهر خود بپرسید که چه کاری می تواند او را بیش از سایر مسائل خوشحال کند. مطمئن باشید که او چند برابر این عشق و محبت را به شما برخواهد گرداند.

Borna66
06-15-2009, 11:22 AM
ديو و دلبر: ظاهر در برابر شخصي
در این دنیای سوپر مانکن های زیبا و سوپر استارهای پر زرق و برق، زیبایی و صورت خوش با پول، احترام، تحسین، و تکریم پاداش داده می شود. با اینکه مانکن ها و هنر پیشگان فقط قسمت بسیار کوچکی از جمعیت جهان را شامل می شوند، اما رسانه های گروهی ذهن سایرین را به کلی مغشوش کرده است. مردم هر روز فشار بیشتری بر خود می آورند تا به زیبایی ستارگان مجلات مد روز شوند، و این مسئله در انتخاب همسر نیز بسیار تاثیر گذار بوده است.

در تحقیقی که به تازگی انجام گرفته است، این سوال پرسیده شد: کدام جنبه از ویژگی های فردی در انتخاب همسر برای شما اهمیت بیشتری دارد؟ نتایج تحقیق به صورت زیر بوده است:



کدام جنبه از ویژگی های فردی در انتخاب همسر برای شما اهمیت بیشتری دارد؟

حال که ارقام آماری را می دانید، فهمیدید که نظر افراد در ترجیح زیبایی به شخصیت چگونه است.

زیبایی ظاهر در مقابل شخصیت افراد، اهمیت بسیار کمتری دارد. وقتی فرد پَست و گستاخ باشد، زیبایی صورت او دیگر اهمیتی نخواهد داشت. البته خودِ من همیشه اول جذب ظاهر خوب فرد می شوم و بعد در پی کشف شخصیت او می روم، آنوقت تصمیم می گیرم که با او بمانم یا نه.

به نظر من زیبایی ظاهر و باطن به یک اندازه اهمیت دارد. هیچیک به تنهایی کافی نیست. منظور من از ظاهر خوب، چیزی است که به نظر خودِ من زیبا و جذاب باشد، و برای من نظر اجتماع در رابطه با جذابیت به هیچ وجه ملاک نیست. البته اگر قرار است در انتخاب خود اشتباه کنم، ترجیح میدهم که این اشتباه در مورد ظاهر فرد باشد، چون اگر کسی باطناً خوب باشد، برای من جذاب خواهد شد.

البته من برای اینکه بتوانم با کسی بمانم، حتماً باید از نظر ظاهری نیز مجذوب او باشم، اما اگر مجذوب باطن و اخلاق او باشم، مطمئناً رابطه مان دوام بیشتری پیدا خواهد کرد. شخصت افراد همیشه حرف اول را می زند. من ترجیح می دهم با آدم زشتی که می دانم واقعاً دوستم دارد بمانم تا مرد جذاب و خوش هیکل پست فطرت و خیانتکار.

من فکر میکنم می توانم کسی را که بتوانم همه ی روز تماشایش کنم، قربانی کسی کنم که بتوانم همه ی روز با او حرف بزنم. آنچه من می خواهم، یک نفر با ظاهر و اخلاق خوب است. البته اگر مجبور به انتخاب باشم، مطمئناً کسی را که اخلاق خوب و قیافه ی متوسط دارد به پسر جذاب ولی خود خواه و عیاش ترجیح دهم.

باور میکنید اگر بگویم قیافه ی ظاهری آنقدرها هم برای من اهمیت ندارد؟ به نظر من زنی خوشگل با قیافه ی خیره کننده ای که اخلاق و شخصیت درستی ندارد به هیچ وجه زیبا و ---- نیست. این فکر آدم ها، شوخ طبعی، یکدلی، و خلاقیت و همه ی چیزهای مشابه با آنها است که باعث زیبا بودن افراد می شود. همه این چیزها بسیار از صورت ظاهری افراد مهم تر هستند. کسی که احمق یا بد اخلاق باشد، و یا اخلاقیات من را زیر سوال ببرد، به نظر من به هیچ وجه زیبا نیست. و اهمیتی ندارد که قیافه اش چقدر جذاب و فریبنده باشد.

من فکر میکنم اگر فرد مورد نظر شخصیت و اخلاق خوبی داشته باشد، می توان در مورد صورت ظاهری او تجدید نظر کرد و آن را نادیده گرفت، از آن گذشته همه ی ما وقتی پیر می شویم چاق و زشت می شویم.

صورت ظاهری از این نظر اهمیت دارد که پایه و مبنای کشش و جاذبه ی جنسی و فیزیکی را ایجاد می کند. گرچه رابطه های بادوام معمولاً به خاطر یکدلی و تشابه فکری و شخصیتی دو طرف بوده است اما یکدلی و جاذبه ی جنسی بین دو طرف نیز اهمیت بسیاری دارد.

فرد باید از نظر جنسی و ظاهری نیز مجذوب طرف مقابل خود باشد، تا بتواند در رابطه سرمایه گذاری کند. معمولاً اولین چیزی که در یک نفر ما را به خود جذب می کند، زیبایی ظاهری اوست، اما اگر بعدها در ارتباطات بیشتر پی به فقدان شخصیت آن فرد بردیم، مطمئناً رابطه کمرنگ تر خواهد شد. معمولاً وقتی افراد صمیمی تر می شوند، شخصیت و خصوصیات اخلاقی آنها برای هم اهمیت بیشتری پیدا می کند.

وقتی برای دفعه ی اول کسی را ملاقات می کنیم، هیچ راهی برای ما وجود ندارد تا پی به شخصیت او برده و مجذوب آن شویم. اما وقتی با او بیشتر آشنا می شویم، وضعیت فرق می کند. اگر تضاد شخصیتی بین ما و فرد مقابل وجود داشته باشد، هر چقدر هم که صورت و ظاهر زیایی داشته باشد، مطمئناً ادامه ی رابطه غیرممکن خواهد شد. اما وقتی از نظر عقیدتی و اخلاقی نیز دو طرف با هم تفاهم داشتند، آنوقت صورت زیبای ظاهر یک امتیاز خواهد بود نه عامل اصلی.

به نظر من وقتی کسی اخلاق و شخصیت درست و جذابی نداشته باشد، آنوقت صورت و ظاهر زیبایش جز خودنمایی کردن چه فایده ی دیگری می تواند داشته باشد. در مقابل صداقت و وفاداری، زیبایی های ظاهری به سرعت فراموش می شوند. من ترجیح می دهم با کسی باشم که بتوانم به او اعتماد کنم تا یک پسر خوش تیپ و جذابی که همیشه نگران این باشم که مبادا به من دروغ می گوید.

داشتن صورت زیبای ظاهر بسیار خوب است، اما شخصیت اهمیت بیشتری دارد. زیبایی با بالا رفتن سن کمرنگ می شود، اما شخصیت و اخلاق خوب هیچگاه از بین نمی رود.

افراد باید از نظر شخصیتی با هم سازگار و دمساز باشند، لازم نیست کاملاً به هم شبیه باشند، اما بايد بتوانند ضعف های فرد مقابل را با نقاط قوتش متعادل کنند.

البته نکته ی دیگری که باید درمورد ظاهر بگویم این است که ظاهر طرف مقابل من باید طوری باشد که من از بودن با او و نشان دادن او به اطرافیانم احساس خجالت نکنم. و اگر در مورد ظاهر خود بی دقت باشد، من همیشه نگران خواهم بود که سایرین چه خواهند گفت و از بودن با هم لذت کافی را نخواهیم برد.

من فکر می کنم اگر شخصیت فردی واقعاً عالی باشد، او از نظر ظاهری نیز جذاب به نظر خواهد رسید. البته معمولاً اگر ما جذب ظاهر کسی نشویم، خودمان را بیشتر در رابطه درگیر نمی کنیم. به این صورت همه ی مشکلات حل می شود .

Borna66
06-15-2009, 11:23 AM
اعتماد به نفس و زيبايي
مـن چـاقـم. مـن بيـش از حد لاغرم. کاش کمی قدم بلندتر بـود، کـاش قـدم کوتاه تر بود، کاش موهام مجعد بود، کاش مـوهام صـاف بود. کـاش بينـيـم کـوچکـتـر بـود. کـاش پاهام بلـنــدتر بود، کاش عضله هام برجسته تر بود و هزاران هزار کاشکی دیگر….

ایـن گـلایه هـا بـه نظر شما آشنا نمی آید؟ شما هم عادت دارید از خودتان ایراد بگیرید؟ اگر اینطور است بدانید که تنها نیستید. شما بعنوان یک جوان دستخوش تـغییرات ظاهری و جسـمـانی بسیـاری مـی شوید. و هــمراه با این تغییرات ظـاهـری، تـصویر شــما از خودتان نیز تغییر می یـابـد. افـراد بسیاری برای کنار آمدن با این مسئله مشکل دارند، و همین بر عزت نفسشان تاثیر می گذارد.

دلیل اهمیت عزت نفس و تصویر ذهنی از خود

عزت نفس یعنی چقدر افراد برای خود احترام قائلند، چقدر نسبت به خود احساس غرور می کنند، و به نظرشان چقدر ارزشمندند. عزت نفس از این نظر دارای اهمیت است که احساس شما نسبت به خودتان بر اعمال و رفتار شما تاثیر می گذارد. افرادی که عزت نفس و اعتماد به نفس بالایی دارند، سریعتر دوست پیدا می کنند، بر رفتارهای خود کنترل بیشتری دارند و از زندگی بیشتر لذت می برند.

تصویر ذهنی از خود، یعنی احساس فرد نسبت به ظاهر فیزیکی و جسمانی خود.

در بیشتر مردم، به ویژه نوجوانان، تصویر ظاهری رابطه ی بسیار نزدیکی با اعتماد به نفس دارد. این به آن خاطر است که وقتی افراد از دوران کودکی به نوجوانی منتقل میشوند، دیدگاه دیگران نسبت به آنها برایشان اهمیت بیشتری پیدا می کند.

عوامل موثر بر عزت نفس

بلوغ

بعضی از نوجوانان در آستانه بلوغ به خاطر تغییراتی که جسمشان متحمل می شود، با اعتماد به نفس خود در کشمکش هستند. این تغییرات، به علاوه میل طبیعی برای مورد قبول واقع شدن، باعث می شود افراد خود را با دیگران مقایسه کنند. آنها ممکن است خود را با افراد دور و بر خود یا هنرپیشه ها و افراد معروفی که در تلویزیون، سینما، یا مجلات می بینند مقایسه کنند.

اما مقایسه خود با دیگران کاری غیر ممکن است، چون تغییراتی که با رسیدن بلوغ ایجاد می شود، در افراد مختلف متفاوت است. برخی افراد زود به بلوغ می رسند، درحالیکه بعضی دیگر دیر بالغ می شوند. بعضی نوجوانان در این دوره چاق می شوند، برخی دیگر با وجود پرخوری همانطور لاغر و نزار می مانند. همه ی این مسائل به ژنتیک افراد بستگی دارد.

این تغییراتی که با رسیدن بلوغ حاصل می شود، می تواند بر احساس فرد نسبت به خودش تاثیر بگذارد. بعضی دخترها ممکن است از رشد و بالغ شدن اندامشان احساس ترس یا خجالت کنند. بعضی دیگر آرزو می کنند کاش زودتر رشد کرده و بالغ می شدند. دخترها خودشان را تحت فشار می گذارند تا لاغر بمانند و اندامشان بر هم نخورد، اما پسرها دوست دارند اندامشان بزرگتر و عضلانی تر شود.

تاثیرات بیرونی

البته فقط رشد بدن نیست که بر اعتماد به نفس افراد تاثیر می گذارد. عوامل بسیار دیگری (مثل تصویر رسانه ها از دختران لاغر و مردهای عضلانی) نیز می تواند بر تصویر ذهنی فرد از خود، تاثیر گذارد.

زندگی خانوادگی نیز می تواند بر عزت نفس افراد تاثیر بگذارد. برخی از والدین عادت دارند به جای تحسین و تمجید فرزندانشان، پیوسته از آنها عیبجویی کنند. این انتقادها و عیبجویی ها باعث کاهش اعتماد به نفس در نوجوانان شود.

همچن یك فرد ممکن است از طرف همکلاسی ها و دوستانش نیز مورد اذیت و آزار قرار گیرد. گاهی اوقات تبعیضات نژادی و قومی مبنای این انتقادات قرار می گیرد. گرچه اکثر اوقات این انتقادات و توهین ها از حماقت و نادانی فرد منتقد منشاء می گیرد، اما میتواند اعتماد به نفس و تصویر ذهنی فرد از خود را متاثر کند.

عزت نفس سالم

اگر تصویر ذهنی شما از خودتان مثبت باشد، خود را آنطور که هستید می پذیرید. این برخورد صحیح باعث می شود بتوانید از سایر جنبه های رشد کردنتان نیز بهره گیرید، مثل محکم کردن پایه های دوستی، مستقل تر شدن از والدین و رقابت با خود چه از نظر فیزیکی و چه عقلی. توسعه این جنبه های میتواند عزت نفس شما را افزایش داده و تقویت کند.

یک برخورد مثبت و خوشبینانه می تواند به افراد در دستیابی به عزت نفس کمک کند. مثلاً اگر افراد هنگام ارتکاب به اشتباه به جای گفتن، “من یک شکست خورده هستم” بگویند “من هم یک آدمم و جایزالخطاء”، و دست از سرزنش و ملامت کردن دیگران بردارند، اعتماد به نفس بیشتری پیدا خواهند کرد.

دانستن اینکه چه چیزهایی باعث خوشحالی و رضایت شما می شود، به شما کمک می کند تا خود را تواناتر و قوی تر ببینید. برخورد مثبت و شیوه زندگی سالم (مثل ورزش کردن و داشتن رژیم غذایی سالم) برای دستیابی به اعتماد به نفس اهمیت بسیار زیادی دارد.

نکاتی برای ارتقاء تصویر ذهنی از خود

بعضی افراد تصور می کنند برای اینکه بتوانند احساس خوبی نسبت به خودشان پیدا کنند، باید ظاهرشان را تغییر دهند. اما آنچه واقعاً باید انجام دهید این است که راه دیدن و احساس کردن خودتان را تغییر دهید.

اولین قدم، تشخیص این است که این بدن متعلق به شماست، اهمیتی ندارد که چه شکلی، چه اندازه ای یا چه رنگی دارد، هرچه که هست مال شماست. اگر خیلی نگران سایز و وزنتان هستید، می توانید به پزشک مراجعه کنید تا درصورت وجود مشکل راهنماییتان کند.

قدم بعدی این است که ببینید قادر به تغییر کدام جنبه های ظاهری خود هستید و کدام جنبه ها را نمی توانید تغییر دهید. همه ی آدم ها (حتی زیباترین و خوش اندام ترین هنرپیشه) هم به نظر خود اشکالاتی دارد که قادر به تغییر دادن آن نیست. هرچه در توان دارید انجام دهید تا ظاهرتان آنطور باشد که شما می خواهید. اما اگر قادر به تغییر آن نیستید، این دیگر تقصیر شما نبوده است. باید از آنطور که هستید راضی و خرسند باشید.

اگر چیزهایی هست که قادر به تغییر آن هستید (مثل وزن و چاقی و لاغری) برای خود هدف سازی کنید تا به اندام دلخواه خود دست یابید. اگر می خواهید لاغر شوید و اندام متناسبی داشته باشید، ورزش کنید و رژیم غذایی مناسبی داشته باشید.

اگر نظرات منفی از درون خودتان به گوشتان رسید، دست نگهدارید. سعی کنید با تعریف و تمجید کردن از خودتان اعتماد به نفستان را بالا ببرید. مثلاً هر روز سه نقطه قوت خود را به خود گوشزد کنید. این نقاط قوت هر چیزی می تواند باشد. مهم این است که با متمرکز شدن بر نقاط قوت و جوانب مثبت زندگیتان، می توانید احساستان را نسبت به خود تغییر دهید.

از کجا می توان کمک گرفت؟

گاهی اوقات مشکل اعتماد به نفس پایین آنقدر بزرگ است که فرد به تنهایی قادر به کنار آمدن و برطرف کردن آن نخواهد بود. به موجب پایین بودن عزت نفس، برخی از نوجوانان ممکن است افسرده شوند، میل به فعالیت را از دست بدهند و نتوانند با اطرافیان خود ارتباط برقرار کنند. حتی ممکن است به خودشان نیز صدمه بزنند، معتاد شوند یا اقدام به خودکشی کنند. اگر شما نیز چنین احساسی دارید، بهتر است با یکی از والدین، معلم، روانشناس یا هر فرد مورد اعتماد دیگر در این رابطه صحبت کنید. چنین فردی می تواند به شما کمک کند تا دیدگاه بهتری نسبت به خود پیدا کنید، و جنبه های مثبت ظاهری، اخلاقی و مهارتیتان را به شما نشان دهد .

Borna66
06-15-2009, 11:30 AM
رابطه درماني : من خجالتي
من خیلی خجالتی هستم و نمیـدانـم باید از کجا سر صحبت را باز کنم.

مشاور عزیز: من یک مرد ۳۵ ساله خیلی خجالتی هستم که هیچ وقت یاد نگرفته چگونه می تواند سر صحبت با یک خـانم را باز کند؟ اصلا نمی دانم که در چنین شرایطی باید در مــورد چه چیزهایی حرف بزنم؛ بهمین دلیل هم معمولا حـرفی بـرای گـفتن ندارم. رفته رفته تمام دوستانم در حال قـطــع کردن رابطه شان با من هستند و مرا به مهمانیهايخود دعوت نمی کنند. البته من خودم هم به آنها حق می دهـم و ســرزنششان نمی کنم. به همین دلیل خودم هم دیـگر تــمایلی به شرکت در جشن ها و مهمانی ها ندارم. من آدم بد قیافه ای نیستم؛ چون چه در محل کار و چه در خارج از آن، خانم هایی که در نگاه اول مرا می بینند، به من لبخند می زنند و رفتار خوبی از خود نسبت به من نشان می دهند. مشکل من اینجاست که نمی دانم باید چه چیزی به آنها بگویم و چه عکس العملی از خود نشان دهم. هیچ گاه نمی توانم جمله ای را که شروع می کنم به درستی به پایان برسانم و این کار مرا واقعا عصبانی می کند و باعث می شود که احساس بدی نسبت به خودم پیدا کنم و خونسردی ام را از دست بدهم. سوال من این است که بعد از “سلام” چه چیز دیگری باید بگویم؟- هومن-

هومن عزیز: برای حل مشکل خود می توانی از شیوه یکی از چهره های موفق تلویزیونی بهره بگیری. هدف اولیه این است که تا جاییکه می توانیم باید در مورد طرف مقابل خود اطلاعات بدست آوریم. شاید به تو یاد داده باشند که در اولین برخورد باید در خانم ها تاثیر بگذاری، ولی ما به تو می گوییم که این حرف ها را فراموش کن؛ تو باید به دنبال این باشی که خصوصیات بارز و منحصر به فرد مخاطب را برای خودش آشکار کنی. بیشتر افراد دوست دارند با کسی صحبت کنند که آنها را مورد توجه خود قرار دهد. اگر این توانایی را پیدا کنی که دیگران در هنگام صحبت کردن با تو احساس کنند جالب توجه، استثنایی و بی نظیر هستند، این تصور در آنها ایجاد می شود که تو خودت نیز به شخصه انسان فوق العاده و بی همتایی هستی. من به تمام خانم ها و آقایونی که برای مشاوره نزد من مراجعه می کنند، توصیه می کنم که همه ما دوست داریم با افرادی ارتباط داشته باشیم که سبب شوند در مورد خودمان احساس بهتری پیدا کنیم. آسان ترین راه این است که وانمود کنید شما همان مجري موفق هستید؛ همانطور که می دانید آنها با مطرح ساختن سوالاتی که نیاز به تشریح و تفصیل دارند، توانسته اند شهرت جهانی برای خود برهم زنند. سعی کنید از شخص مقابل سوالاتی بپرسید که پاسخ آنها چیزی بیشتر از یک “بله” و یا “نه” ساده هستند. برای مثال، اگر قصد دارید تا با کسی در محل کار سر صحبت را باز کنید، می توانید از او سوال کنید: “تو چه جوری اینجا استخدام شدی؟” اگر در مهمانی به کسی برخوردید و جذب او شدید می توانید بپرسید: “چی شد که تصمیم گرفتی امشب بیای اینجا و در این مهمانی شرکت کنی؟” نمونه های دیگر برای شروع یک مکالمه اثر بخش از این قرار است: “بجز کار، علاقه به انجام چه امور دیگری داری؟ در چند سال اخیر چه اتفاقات شایان ذکری در زندگی ات رخ داده؟ فکر می کنی در چند سال آتی چه تغییراتی در زندگی ات ایجاد شود؟ با چه تکنیک هایی قصد فائق آمدن بر مشکلات را داری؟ و … ” دقت داشته باشید که پرسش های شما نباید جزء سوالاتی باشند که طرف مقابل بتواند با یک “بله” یا “خیر” خشک و خالی به آنها پاسخ دهد و سر و ته قضیه را هم بیاورد. باید سوالاتی مطرح کنید که دامنه پاسخ دادن به آنها کاملا باز باشد. به عنوان نمونه سوالی نظیر ” خوش می گذره؟” چیزی بیش از یک پاسخ کوتاه در بر ندارد و شما را به هیچ کجا نمی برد و چیزی دستگیرتان نخواهد شد. اما اگر مشاهده کردید که فردی به تنهایی در گوشه ای ایستاده می توانید جلو بروید و از او بپرسید: “تو خیلی جدی - یا خوشحال - به نظر می رسی ( بسته به شرایط)، می تونم بپرسم به چی فکر می کنی؟” این سوال باعث می شود که آنها به صورت ناخودآگاه اطلاعاتی هم در مورد خودشان و هم در مورد شرایط موجود، در اختیارتان قرار دهند.

در اکثر موارد انسان های خجالتی خودشان را بیش از اندازه تحت فشار قرار می دهند و تصور می کنند که باید به طور پیوسته برای مطرح کردن موضوعات جالب و سرگرم کننده، در تلاش باشند. هیچ الزامی به انجام چنین کاری وجود ندارد. بیشتر مردم صرفاً در پی مشاهده توجه و علاقه دیگری نسبت به خود هستند. بنابراین پس از اینکه شما سوال را مطرح و پاسخ خود را دریافت نمودید، چیزی را که چند لحظه پیش به عنوان جواب دریافت کردید، مجدداً تکرار کنید. شاید این کار در نظر اول امری طوطی وار به نظر رسد، اما رفته رفته به آن عادت پیدا خواهید کرد. خوب مثلا فرض کنید که می پرسید: “هی، تو خیلی جدی به نظر می رسی، تو ذهنت به چی فکر می کنی؟” و در جواب می شنوید که: “اخیراً شرکت تصمیم دارد افراد بسیار زیادی را به طور موقت از کار معلق نماید و من دچار دلهره شده ام که مبادا اسم من هم جزء این لیست باشد. “با پاسخ های قدیمی که در ذهنتان نقش می بندد، بجنگید؛ و سعی کنید حتی الامکان از آنها استفاده نکنید: “اگر مثبت فکر کنی هیچ گاه این اتفاق رخ نخواهد داد.” و یا “چرا؟! هنوز که چیزی اتفاق نیفتاده پس بهتره نگران نباشی.” به جای آن می توانید از جمله های روشنفکرانه ای نظیر: “منظورت این است که شرکت در حال نقل و انتقال است و تو باید به فکر کار دیگری باشی؟” استفاده کنید. نمونه ای دیگر: “دوستم قرار بوده با من تماس بگیرد و خیلی دیر کرده، اطلاع ندارم کجا است و نگرانم که اتفاقی برایش نیفتاده باشد” می توانید در جواب بگویید: “قرار بوده دوستت سر یک ساعت مشخصی به تو تلفن بزند و هنوز این کار را انجام نداده؟ به خاطر همین نگران شده ای؟” اگر او احساس کند که بالاخره کسی را پیدا کرده که از توانایی درک بالایی برخوردار است، تمایل پیدا می کند که به صحبت هایش با شما ادامه دهد.

نکته مهم دیگری که باید همیشه به یاد داشته باشید این است که مردم عاشق این هستند که احساس کنند چیزی که در مورد آن صحبت می کنند از اهمیت ویژه ای برخوردار است. بنابراین در این قسمت می توانید جمله های اینچنینی بگویید، “خیلی جالب است، من جداً از دیدگاه شما خوشم آمده، به نظر می رسد که در مدرسه تکالیفت را خوب انجام می دادی که الان اینقدر باهوش و با مزه شده ای، و ….” تمامی این حرف ها صرفاً به این خاطر گفته می شوند که فرد احساس خوبی نسبت به خودش پیدا کند .

Borna66
06-15-2009, 11:30 AM
چگونه به افراد بيمار روحيه دهيم؟
پیش از هر چیز باید توجه داشت که فردی که به بیماری حادی مبتلا می شود، مجازاتش مرگ نیست. طرز برخورد صحیح و همکاری دوستان، خانواده و پزشکان میتواند تفاوت عمده ای میان مرگ و زندگی بیمار ایجاد نماید.

اگر بخواهیم به این دست بیماران نگاه دقیق تری داشته باشیم، متوجه می شویم که بیماری تنها به جسم آنها صدمه نمی زند، بلکه روحشان را نیز در بر می گیرد. افرادی که دچار بیماری های وخیم می شوند، خیلی سریع اعتماد به نفسشان را از دست داده و از ترس قادر به انجام هیچ کاری نیستند. هیچ مقاومتی از خود نشان نمی دهند و این امر نهایتاً به افسردگی و ناامیدی در آنها مبدل می گردد. آنها نیازمند رهنمون هایی هستند تا بتوانند راحت تر با این بحران زندگی خود کنار بیایند.

چگونه می توان افراد را تشویق به استفاده از نیروهای درونی برای شفا و سلامتی کرد؟ اگر بخواهیم در این زمینه به 2 کلید اساسی اشاره کنیم می توانیم از "درک" و برقراری "ارتباط" یاد کنیم.

درک به این معناست که بیمار می بایست بفهمد که کمتر می توان از نتیجه بیماری های جدی از جمله سرطان و یا ناراحتی های قلبی اجتناب کرد. لازم نیست که با خودش بگوید سرنوشت من بیماری است. همه پزشکان، بیمارانی داشتند که روزی در آستانه مرگ قرار داشتند و درست زمانی که دیگر به بهبودی آنها هیچ امیدی نمی رفت به طور معجزه آسایی شفا یافتند، اما چون علم پزشکی قادر به تشریح مسائل اینچنینی نیست، معمولاً اهمیت آنها نادیده گرفته می شود. این روزه علم آنقدر به مصونیت های ظاهری از خطای دارو ها ایمان پیدا کرده که به سایر احتمال ها هیچ توجهی ندارد. بهبودی های شگفت آور را با واژه هایی از قبیل " اتفاقی" کم ارزش جلوه می دهد که بیشتر مفهوم "بی معنا" می دهد تا هر چیز دیگر.

بار ها و بارها دو بیماری را که در بخش مراقبت های ویژه (icu) بستری شده بودند را زیر نظر داشتم. در یک زمان معین یکی از آنها حالش رو به بهبودی رفت و نشانه هایی از بهبودی در علائم حیاتی او ظاهر شد. این در حالی بود که اوضاع بیمار دیگر هر روز بد تر می شد و این موضوع آنقدر ادامه پیدا کرد که وخامت بیماری، جان او را گرفت. دلیل یک چنین واقعه ای همیشه برای من تعجب آور بود. نهایتاً به این نتیجه رسیدم که موقعیت ذهن بیمار یکی از فاکتورهای کلیدی در تعیین سرنوشت بیماری است. روحیه دادن شخصی، امکان پذیر بوده و از اهمیت بالایی برخوردار می باشد. تحقیقات هم این امر را اثبات کرده اند: اگر فرد بخواهد زندگی کند، همین تفکر از هر قرص و دارویی برای بهبودی او موثرتر عمل خواهد کرد.

درک، همچنین شامل مطالعه تمام موضوعات مربوط به بیماری شما می شود. میتوانید از منابع آنلاین استفاده کنید، و تا جایی که می توانید تحقیق کنید. هر چقدر آگاهی شما افزایش پیدا کند، بهتر می توانید از خودتان مراقبت کند. خودتان را در زمینه بیماری آموزش دهید؛ برای کسب اطلاعات در زمینه هر نوع بیماری می توانید از اینترنت، و کتابخانه هایی نظیر کتابخانه مجلس، کتابخانه سازمان قلب و عروق و سرطان نیز استفاده کنید.

برقراری ارتباط هم از پزشک شروع می شود. باید به او بگویید که با تمام وجود قصد مبارزه با بیماری را دارید. سؤال های خود را با او مطرح کنید. در مورد یافته های مختلف، پی آمدها، و فاکتورهای ریسک هر یک با او مشورت کنید، و هیچ گاه برای مشاوره با پزشک دیگر تعلل نکنید.

برقراری ارتباط با کسانیکه دوستشان می دارید نیز دراین زمینه مفید واقع خواهد شد. معمولاً رفتار دوستان و اعضای خانواده در مقابل بیماران تغییر پیدا می کند. آنها معمولاً از برخوردهای معنادار اجتناب می کنند. این امر باعث ایجاد حس تنهایی و جدایی در بیمار می شود. در مورد احساسات شخصی خود با آنها رو راست باشید. به آنها بگویید که دوست دارید در مقابل شما چگونه واکنش نشان دهند. از آنها بخواهید که احساسات قلبیشان را با شما در میان بگذارند، به همین منظور می توانید پیش قدم شده و ابتدا خوتان عواطف شخصی تان را با آنها در میان بگذارید.

از همه مهمتر باید یاد بگیرید که با خودتان ارتباط برقرار کنید. سعی کنید روش های ساده برخی از متدهای تمدد اعصاب را فرا گرفته و از آن برای تقویت اراده شخصی بهره ببرید. با این کار توجه شما به خودتان معطوف شده و با هشیاری کامل با بیماری برخورد می کنید. فراگیری تمدد اعصاب و سایر متدهای مدیتیشن آسان است. میتوان گفت که باید محیط آرامی را انتخاب کنید و بعد تصویر یک منطقه دلپذیر را در ذهنتان به مجسم کنید و بعد عبارتی را که برایتان معنای خاصی دارد، مانند "خدا" و یا "آرامش" را تکرار کنید و بر روی تنفس خود تمرکز کنید. نوشتن خاطرات شخصی نیز یکی دیگر از راههای سودمند برای ابراز تمایلات و احساسات دورنی می باشد.

اگر می خواهید با بیمارانی که دچار مریضی های بسیار سختی بودند، اما توانستند بر بیماری خود پیروز شده و بهبودی پیدا کنند، ارتباط برقرار کنید. می توانید کتاب "مقابله دلیرانه" را مطالعه نمایید. کتاب در مورد زندگی 7 بیمار است که خواست آنها برای زندگی، دنیای جدیدی را در برابر بیماری هایشان باز کرده. آنها زنده ماندند، البته نه به خاطر مداوای پزشکی بلکه دلیل آن چیزی خارج از حیطه علم پزشکی است. این افراد فوق العاده، ثابت کردند که همیشه وقایع بسیار دیگری در مورد بیماری ها وجود دارد. بیماری بحرانی است که می تواند کیفیت زندگی شما و همچنین ارتبطتان با دیگران و حتی خودتان را تغییر دهد .

Borna66
06-15-2009, 11:31 AM
در زندگی طبیعی انسان هیچ خط مستقیمی سلامتی و اختلال را از یكدیگر جدا نمی‌كند. انسان همواره در تلاش برای ثابت حفظ موقعیت خویش است. همانطور كه می‌توان در مورد اختلالات روانی دید: انسانِ دارای اختلالات روانی دائم سرگرم ساختن و پابرجا نگهداشتن اختلال روانی خود است (چرا كه این شیوه زندگی تبدیل به یك نوع ساختارفكری و یا نقشه‌عمل شده‌است كه فرد ناخواسته از آن اطاعت می‌كند)، به همین نحو سلامتی روانی هم چیزی است كه باید دائم آنرا ساخت و پابرجا نگهداشت. كار ساختن و پابرجا نگهداشتن سلامتی روانی موضوعی است كه ما انسانها هر روز با آن روبرو هستیم و همواره از چهار چیز كمك می‌گیریم كه در اینجا اندكی آنها را توضیح می‌دهم:

قابلییتها و عملكردهای «خود». (Ich-Funktionen) در این رابطه قابلییتهایی مد نظر هستند مانند توان فكر و عقل، توانِ دریافتهای حسی از محیط (ابتدا به ساكن توسط قوای پنجگانه حسی)، توان قضاوت كردن و سنجیدن، قدرت حافظه و توان تخیل. كیفییات این قابلییتها از یك فرد تا فرد دیگر متفاوت است. ولی شیوه كار این كیفییات بین تمام انسانهای كره‌زمین به یك صورت است. فرق بین انسانها در این زمینه مربوط می‌شود به تمرینی كه روزانه به این قوای خود می‌دهند، به استفاده از این قوا در دریافت واقعییات و به شرایط زیست مادی آنها.
قابلیت گرایش به واقعییت (Realitätsprüfung). به معنای توان مقایسه بین چیزهایی كه در گنجینه تجربیات شخصی هر فردی وجود دارد با آن تصویری از حقیقت كه در هر لحظه در پیرامون ما در حال عبور است. برای این مقایسه ابتدا باید توان درك واقعییت به نوعی شكل گرفته باشد كه انسان چیزی را بعنوان حقیقت مطلق برسمیت نشناسد، بلكه بداند تنها از راه تصویری كه از حقیقت ساخته‌است حقیقت را می‌شناسد و این تصویر نیز همواره تصحیح‌پذیر است.
داشتن تعادل در نظام خودارزش‌گذاری (Die Selbstwertbalance). به معنای اینكه خودارزش‌گذاری انسان هم ـ یعنی چیزی كه توسط آن زمینه‌های اتكاء به نفس انسان شكل می‌گیرد ـ چیزی نیست كه یا وجود دارد و یا خیر، یا منفی است و یا مثبت. بلكه خودارزش‌گذاری نیز چیزی است كه باید دائم ساخته شده و در حال صیقل یافتن دائم است.
چهارمین چیزی كه در سلامتی روانی موثر است مساله هویت (Identität) است. هویت به این معنا كه ما در خلاء نمی‌توانیم بگوییم كه چه كسی هستیم. برای سلامتی روانی ما اینگونه هویت نقشی بازی نمی‌كند كه ملیت ما چیست، كه جنسیت ما چیست، پیشینه فرهنگی ما چیست و یا در كدام خانواده بدنیا آمده‌ایم. حتی هویت چیزی نیست كه در دوره جوانی شكل می‌گیرد و پرونده آن بسته می‌شود. بلكه هویت نیز دائم در حال تغییر است، تغییری كه در تمام طول عمر جریان دارد و زمینه‌ساز آن نوع تاثیرگذاری و تاثیرگرفتن متقابلی است كه در این راه مدام به موثر بودن خود برسیم

Borna66
06-15-2009, 11:31 AM
روانشناسی احساس
مقدمه

تمام اطلاعاتی که ما از جهان پیرامون خود داریم از طریق حواس ما بدست می‌آید. حواس ، ما را از خطرات احتمالی آگاه می‌سازد و اطلاعات لازم را برای تفسیر رویدادها و پیش بینی آینده در اختیار می‌گذارد. همچنین از راه حواس است که لذت و درد را احساس می‌کنیم، رنگها را تشخیص می‌دهیم. همه این اطلاعات به ما کمک می‌کنند تا فرآیندهای پیچیده‌تری چون ادراک و شناخت را داشته باشیم. در واقع بدون حواس این فرآیندها نیز اتفاق نخواهد افتاد و ما نخواهیم توانست تواناییهای دیگر ذهنی خود را بکار بگیریم.

با توجه به علاقه‌ای که روانشناسان به بررسی اینگونه فرآیندهای پیچیده و درک آنها دارند در مرحله اول لازم به نظر می‌رسد که از گامهای اولیه آغازین این فرآیندها اطلاعات کامل داشته باشند. از اینجاست که به بررسی چگونگی احساسات انسان می‌پردازند. روانشناسان احساس تلاش می‌کنند از راه پروژهش کاربردی در زمینه فرآیندهای حسی سعی دارند توانایی تمییز و تفسیر محرکهای حسی را در آدمیان تعیین ‌کنند تا این توناییها بر الزامات تکالیف گوناگون منطبق شود.

موضوعات مورد بحث در روان شناسی احساس
بینایی
دستگاه بینایی انسان از چه اجزایی تشکیل یافته است؟ چگونه این اجزاء فعالیت می‌کنند و فعالیت آنها چه ارتباطی با یکدیگر دارند؟ انطباق با تاریکی چگونه اتفاق می‌افتد؟ پدیده زنگ بینی به چه صورت است و چگونه رنگها را تشخیص می‌دهیم؟ نظریه‌های مختلف در رنگ بینی کدامها هستند؟

ابعاد روانشانسی رنگ ، مساله کوررنگی ، ردهای تصویری طرح بینی و تفکیک دیداری ، پردازش عصبی طرحها ، بازشناسی طرحها و ... از جمله مباحثی هستند که در بخش مربوط به بینایی توجه روانشناسان احساس را خود جلب کرده‌اند. همچنین روانشناسان احساس در پی آنند تا ارتباط این حس را با فرآیندهای دیگر ذهنی مثل تفکر ، حافظه و ... مورد بررسی قرار دهند. در این راستا مبحث حافظه تصویری و تفکر مطرح می‌شود.

شنوایی
دستگاه شنوایی انسان از چه اجزایی تشکیل یافته است؟ به چه محرکاتی پاسخ می‌دهند و این محرکات چه ویژگیهایی باید داشته باشند تا احساس شوند؟ نظریه‌های مربوط به شنوایی ، تاثیرات روان شناختی صداها ، مساله سر و صدا و ... از جمله مواردی هستند که مورد توجه و بحث و بررسی روان شناسان احساس هستند. در این راستا روانشناسان سعی می‌کنند بین ویژگیهای شنوایی و ادراک ذهنی ارتباط پیدا کنند.

بویایی
بویایی از نظر تکاملی یکی از ابتدایی‌ترین و مهمترین حسهاست. هر چند که ظاهرا اهمیت آن کمتر از بینایی و شنوایی به نظر می‌رسد، اما اندام حس بویایی جایگاه برجسته‌ای را در مغز اشغال می‌کند. جایگاهی شایسته ، حسی که باید بر رفتار فرمان براند. از آنجائیکه بویایی از هر حس دیگر به شیوه مستقیم با مغز ارتباط دارد، از لحاظ کارکردهای روان شناختی نیز بسیار مورد توجه بوده است. شناسایی اجزاء دستگاه بویایی ، مناطق مغزی درگیر در حس بویایی و کارکردهای روان شناختی بویایی مثل تأثیر آن در یادگیری ، حافظه و ادراک از موارد مورد بحث در حیطه روان شناسی احساس است.

به عنوان مثال ، دانشمندان دریافته‌اند که حشرات و بعضی از جانوران راههای بالاتر از حس بویایی برای برقراری ارتباط استفاده می‌کنند. این جانوران نوعی ماده شیمیایی به نام فرومونها از خود ترشح می‌کنند و در هوا پخش می‌شود و همنوعان جانور را بسوی او جذب می‌کند. شواهد، حاکی از آنست که بقایای تحولی نوعی فرومون ممکن است بر رفتار آدمیان نیز اثر بگذارد. یکی از این تاثیرات در رفتار جنسی میمونها و انسان دیده شده است. تأثیرات فرمونها هر چند به اندازه تاثیر آنها در جانوران رده‌های پایینتر نباشد، چرا که عوامل فردی و اجتماعی دیگر در این امر نقش دارند، اما هر چند خفیف هنوز در آدمیان در کار است. سازندگان انواع ادکلنهای زنانه و مردانه از این یافته روانشناسی احساس کمک می‌گیرند.

تداعی یک سو با شرایط و موقعیتهای خاص و همچنین به یاد آوردن خودبخود یک بو و احساس آن از مطالب دیگر مورد بررسی در روانشناسی احساس بویایی است. حتما به یاد دارید که گاهی یک بوی خاص انواعی از خاطرات را برای شما زنده می‌کند، اینکه چه ارتباطی بین این خاطرات و بو وجود دارد در حوزه روانشناسی احساس قابل بررسی است. علاوه بر این بخاطر آوردن احساس آن در ذهن به عنوان یک مساله جالب مورد توجه است. آیا این بو همان تأثیرات عصبی یک بوی واقعی را بر می‌انگیزد یا نه؟ چه عواملی در به یادآوری آن سهیم هستند؟ در قلمرو احساس مطرح هستند.

چشایی
بررسی اجزا درگیر حس چشایی ، ارتباط آنها با ادراک چشایی ، تأثیرات روانی از بین رفتن چشایی و تفاوتهای فردی در ادراک چشایی از جمله مباحث مورد علاقه روانشناسی احساس است. تفاوتهای فرهنگی در ترجیحات مربوط به مزه‌ها نیز اغلب مورد بحث و جالب توجه روانشناسان بوده است. برخی از فرهنگها گرایشات بیشتری نسبت به یک مزه نشان می‌دهند. به نظر می‌رسد ترجیحات چشایی به مسائل فرهنگی ، جغرافیایی ، آب و هوا و ... ارتباط دارد.

حسهای پوستی
فشار ، درد ، گرما و سرما حسهای اصلی پوستی هستند. احساسات دیگر پوستی مثل خارش ، غلغلک ، درد تند و تیز ، درد آرام آمیزه‌های مختلفی از همان چهار حس اصلی هستند. بررسی ماهیت روان شناختی این احساسات اغلب مورد توجه روانشناسان است. آگاهی از شیوه عمل این حواس روانشناسان در بررسی پدیده‌های پیچیده‌تری مصل درک یک حس پوستی در شرایطی که محرک واقعی وجود ندارد یاری کرده است.

حس جنبش و تعادل
در واژگان روزمره واژه‌ای وجود ندارد که بیانگر دستگاه حسی بخصوصی باشد که ما را از موقعیت و جنبش اعضای بدن خویش آگاه کند. به زبان این حس را حس جنبش می‌خوانند، یعنی حس مربوط به ماهیچه ، زردپی‌ها و مفصلها.
اگر حس جنبش نبود کار حفظ موقعیت بدن و راه رفتن ، بالا رفتن و کنترل حرکات ارادی از قبیل دراز کردن دست و یا چنگ زدن دستکاری بسیاری دشوار می‌شد. معمولا چندان توجهی به این حس نداریم تا اینکه تصادفا پایمان به خواب می‌رود و متوجه می‌شویم که راه رفتن بدون اطلاع از تماس پا به کف تا چه حد سخت است. حس تعادل نیز به عنوان همکار حس جنبش با موقعیت کل بدن در ارتباط است و جهت گیری بدن در فضا از تنظیم می‌کند.

ارتباط روانشناسی احساس با سایر حوزه‌ها
روانشناسی احساس با سایر حوزه‌های روانشناسی ارتباط عمیق دارد، بطوری که یافته‌های آن اغلب مورد استفاده در زمینه روانشناسی بالینی ، روانشناسی صنعتی و سازمانی بوده است. ارتباط آن با حوزه روانشناسی فیزیولوژیک و روان شناسی ادراک بسیار عمیق‌تر از سایر حوزه‌های روان شناسی است. در حوزه روانشناسی تفاوتهای فردی نیز از یافته‌های روانشناسی احساس استفاده فراوان می‌شود. در دیگر شاخه‌های علمی روانشناسی احساس با علوم زیستی ، فیزیولوژی و علوم پزشکی ارتباط نزدیک دارد

Borna66
06-15-2009, 11:31 AM
روانشناسی بالینی
مقدمه

روان‌شناسی بالینی شاخه‌ای از علم روانشناسی است که به بحث در زمینه اختلالات روانی و تشخیص آنها و درمان می‌پردازد. از عمر روان‌شناسی به شکل علمی و منظم فقط حدود یک قرن می‌گذرد. ولی رشد آن در چند سال اخیر اعجاب آور بوده است. این رشته هم مانند علوم دیگر فرمان با ازدیاد روزافزون دانش رشته‌های تخصصی بوجود آمد و امروزه در امریکا حدود 30 - 20 بخش دارد و هر بخش علاقه و مهارت خاصی را عرضه می‌کند. ولی در 20 سال اخیر هیچ یک از رشته‌های روان شناسی به اندازه روان‌شناسی بالینی پیشرفت نکرده است و تعداد افرادی که در این بخش تحقیق می‌کنند از رشته‌های دیگر روان‌شناسی به مراتب بیشترند.

روان‌شناسی بالینی در گذشته

تکامل روان‌شناسی بالینی به سبب تاثیر عوامل متعدد صورت گرفت که بعضی از آنها خارج از حیطه روان‌شناسی بود. برای مثال پیشرفتهای حاصله در بیولوژی ، فلسفه ، سیاست و امثال آن نیز در تشکیل تاریخچه روان‌شناسی درمانی موثر بوده است. از عمر روان‌شناسی بالینی به عنوان یک رشته تخصصی و مستقل حدود 90 سال می‌گذرد تاریخ آن با تکامل روان‌شناسی مرضی آمیخته است و گذشته آن به زمان انسان اولیه می‌رسد. بشر اولیه امراض روانی پدیده‌ای ماورءالطبیعه می‌دانست.

روشهای درمان اینگونه بیماران که تصور می‌شد دچار جن زدگی و ارواح خبیثه شده باشند عبارت بود از سوراخ کردن جمجمه به منظور آزاد کردن روح پلید و به زنجیر بستن، تنبیه جسمی و سوزاندن و انواع شکنجه‌های دیگر. در اواخر قرن هجده در فرانسه پزشکی به نام فیلیپ پنیل رئیس بزرگترین بیمارستان روانی فرانسه شد. او با اصلاحات نوع دوستانه به درمان روانی کمک کرد. در قرن نوزدهم مسمزیسم بوجود آمد. مسمز فردی بود که با استفاده از هیپنوتیزم به درمان بیماران روانی پرداخت.

عوامل موثر در پیدایش روان‌شناسی بالینی

پیدایش و تکامل روان‌شناسی بالینی پیشرفت در ماهیت هوش و اندازه گیری آن ، تفاوتهای فردی ، روان شناسی کودک نیز نقش داشته‌اند. حد فاصل میان روان‌شناسی بالینی و روان‌شناسی کودک از بعضی جهات بسیار نامشخص است. زیرا روان شناسی بالینی در اصل به سبب علاقه به مسائل کودکان عقب افتاده بوجود آمد. پیدایش ابزارها و آزمونهای روانی نیز در تکامل روان شناسی بالینی نقش اساسی داشته‌اند.

روان شناسی بالینی در ایران

در جریان تاریخ نود ساله روان شناسی بالینی در دنیا ، ایران تاریخچه سی ساله‌ای دارد. اولین درس در این رشته از روان شناسی در سال 1344 شمسی در گروه روانشناسی دانشگاه تهران تدریس شد و اولین کتاب در این زمینه به نام روان شناسی بالینی تالیف سعید شاملو در سال 1345 شمسی از طرف دانشگاه تهران منتشر شد. نخستین کلینیک روان شناسی در سال 1346 و در دانشگاه تهان تحت عنوان مرکز مشاوره و راهنمایی ایجاد شد.

در این مرکز برای اولین بار کار سیستمی مرکب از یک روان شناس بالینی که سرپرست مرکز نیز بود، یک روانپزشک و یک مددکار اجتماعی به بررسی مسائل روانی دانشجویان پرداختند و با همکاری هم در تشخیص و درمان نابهنجاریهای رفتاری آنها اهتمام ورزیدند. رشته روان شناسی بالینی عمدتا در اوئل دهه سال 1350شمسی زمانی رسمیت یافت که در گروه روانپزشکی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران واقع در بیمارستان روزبه برنامه‌ای به نام فوق لیسانس روان شناسی بالینی ایجاد شد.

ویژگیهای روان شناسی بالینی
وظایف روان شناسی بالینی متنوع و مختلف است و به موسسه‌ای که روان شناسی در آن کار می‌کند و همچنین به نوع تحصیلات و تعلیمات عملی که داشته است بستگی دارد. برای مثال وظایف روان شناسی بالینی در بیمارستان روانی ممکن است منحصر به تشخیص بیماری از طریق تست باشد یا به روان درمانی بپردازد یا مشغول تحقیقات شود و یا تعلیم عده ای را به عهده بگیرد. روان شناس بالینی ممکن است در مدارس ، مراکز مشاوره کودکان ، زندانها ، بیمارستانها ، دانشگاهها ، پرورشگاهها ، کودکستانها ، وزارت کار ، کارخانه‌ها و انواع دیگر موسسات انجام وظیفه کند.

انواع روان شناسی بالینی
چهار نوع روان شناسی بالینی وجود دارد: دسته‌ای که برای درمان بیماری با روانپزشکان و روانکاوان اشتراک مساعی می‌کنند و بیشتر به کشف ماهیت بیماری و طرز معالجه یک فرد خاص توجه می‌کنند. دسته بعد روان شناسانی که وقت خود را بطور عمده صرف اندازه گیری خصوصیات افراد بوسیله تستهای روان شناسی می‌کنند. دسته دیگر فعالیتهای دسته اول و دوم را بطور مساوی انجام می‌دهند یعنی هم به تشخیص و هم به درمان می‌پردازند.

دسته آخر روان شناسانی هستند که به تحقیق و آزمایش خصوصیات بیماران روانی علاقه دارند و از طریق تجربی برای کشف علل ، علائم و طرق درمان می‌کوشند. روان شناسان معتقدند که آگاهی از تمام این روشها برای آماده ساختن روان شناسی بالینی ضروری است و روان شناسی بدون آشنایی با آنها نمی‌تواند به نحو موثری انجام وظیفه نماید.

تشخیص در روان شناسی بالینی
روان شناسان بالینی از روشهای مختلف برای تشخیص اختلالات استفاده می‌کنند. از جمله این روشها مشاهده رفتار بیمار ، مصاحبه کلینیکی ، آزمونهای روانی ، بررسی تاریخچه فردی و ... است.

درمان در روان شناسی بالینی

روشهای مختلف درمانی در روان شناسی بالینی وجود دارد که روان شناسانی با توجه به رویکرد نظری که در روان شناسی دارند یکی از آنها بکار می‌برند. مثل شناخت درمانی ، رفتار درمانی ، روانکاوی و ... برخی از روان شناسان بالینی دیدگاه التقاطی دارند و از تمام شیوه‌های درمانی بهره می‌برند.

Borna66
06-15-2009, 11:32 AM
باورهاي منطقي در مورد انتخاب همسر


فرآيند انتخاب همسر براي هر فرد بالغ و مجرد، مرحله اي بسيار مهم و اغلب دشوار محسوب مي‌شود. شايد كمتر انتخاب ديگري ممكن است تا اين اندازه در طول زندگي زوج‌ها مركز توجه و بسيار با اهميت تلقي گردد.
اما متأسفانه، در بحبوحه‌ي دروان معاشقه (نامزدي) افراد جوان اغلب بي ملاحظه مي‌شوند و مشكلات اساسي را در ازدواج ناديده مي‌گيرند و يا اين كه آنها را بررسي نمي‌كنند. علاوه بر اين نگرش‌ها و عقايد خاصي در جامعه‌ي ما رواج يافته است كه موجب نا اميدي و نارضايتي در فرآيند انتخاب همسر مي‌گردند. در اين ميان برخي از عقايد و باورها در فرآيند ازدواج و انتخاب همسر غيرمنطقي و محدود كننده به نظر مي‌رسند.
باورها و يا عقايد غيرمنطقي (محدود كننده) درباره انتخاب همسر كه به عنوان باورهاي شخصي تعريف شده‌اند:
الف- زمان ازدواج و امتخاب فرد مورد نظر براي ازدواج را محدود مي‌كنند.
ب - تلاش براي پيدا كردن فرد مناسب براي ازدواج را دچار افراط و يا تفريط مي‌كنند.
ج - از بررسي انديشمندانه‌ي توانايي‌ها و ضعف‌هاي بين فردي و شناختن فاكتورهاي قبل از ازدواج كه در موفقيت ازدواج مؤثر هستند، جلوگيري مي‌كنند.
د- مشكلات و موانع انتخاب همسر را تداوم مي‌بخشند و گزينه‌هاي بعدي براي حل مشكلات را به حداقل مي‌رسانند.
به عنوان مثال يكي از اين عقايد محدود كننده مي‌تواند اينگونه باشد كه زوج‌ها با اين اعتقاد وارد زندگي شوند كه تنها عشقشان نسبت به يكديگر براي غلبه كردن بر تمام مشكلات كافي است.
نگرش‌ها و طرز تفكر منطقي و غيرمنطقي افراد درباره فرايند انتخاب همسر به هنگام ازدواج يكي از فاكتورهاي بسيار مهمي‌ است كه مي‌تواند ازدواج را با موفقيت يا شكست مواجه نمايند.
آگاه بودن افراد درباره‌ي نگرش‌ها و طرز تفكر و عقيده‌ي خودشان درباره‌ي انتخاب همسر و در پيش گرفتن نگرشي منطقي و واقع‌بينانه مي‌تواند در داشتن ازدواجي موفق آنها نقش بسزايي داشته باشد.
برداشت ما از نگرش مجموعه اي از شناخت‌ها ، باورها، عقايد و واقعيت‌ها (دانسته‌ها) است كه حاوي ارزشيابي‌هاي مثبت و منفي (احساسات) باشد.

نُه باور غير منطقي (محدود كننده) درباره انتخاب همسر
موضوعي كه به طور وسيع در پيشينه‌ي تجربي كه در زمينه‌ي انتخاب همسر ناديده گرفته شده است مربوط به نقش و تأثير باورهاي شخصي در فرايند انتخاب همسر مي‌باشد. از بررسي سوابق موجود در زمينه‌ي نقش باورها در انتخاب همسر: لارسن(1992) نُه باور غير منطقي كه افراد اغلب درباره انتخاب همسر دارند را بيان كرده است.

1 - اعتقاد به اينكه من فقط مي‌توانم عاشق يك نفر باشم.
شخصي كه داراي اين عقيده است گمان مي‌كند كه تنها يك نفر در دنيا براي ازدواج با او مناسب است. اين تفكر بسيار شبيه اين عقيده است كه ما جايي در دنيا همزاد و يا نيمه‌ي دومي ‌داريم كه با ازدواج با او همه چيز به تكامل مي‌رسد.
اين افكار غالباً غيرمنطقي هستند، چرا كه بايد به هنگام روبرو شدن با تنها فرد به خصوص، او را شناخت. البته چگونه اين ديدگاه به سرانجام مي‌رسد روشن نيست. همچنين شايد اين عقيده دعوت به انتظار غير فعالي باشد براي رسيدن به دقيقه اعجاز برانگيزي كه چشم‌انداز يك ازدواج خوب را نويد مي‌دهد.

2 - همسر كامل
اعتقاد به تفكر كه «تا زماني كه فردي كامل براي زندگي پيدا نكنم، نبايد ازدواج كنم». كسي كه اين اعتقاد را داشته باشد شايد براي تصميم گرفتن براي ازدواج دچار محدوديت شود چرا كه هيچ فردي كامل نيست و شايد براي پيدا كردن چنين فردي بايد زماني طولاني صرف شود.

3 - تكامل خود
كسي كه اينگونه فكر مي‌كند و مي‌گويد:«تا زماني كه نتوانم به خودم به عنوان يك همسر اعتماد كنم، نبايد ازدواج كنم».
اين اعتقاد نيز محدود كننده و غير منطقي است از آن جهت كه هيچ كس كامل نيست و احساس كامل بودن به عنوان يك همسر را نخواهد داشت. احساس آمادگي براي ازدواج ضروريست، اما شايد اشخاصي را براي تصميم گيري درباره ازدواج دچار اضطراب كند.

4 - ارتباط كامل
صاحب اين عقيده اين چنين مي‌انديشد:«ما بايد قبل از ازدواج ثابت كنيم كه ارتباط مؤثري خواهيم داشت».
توجه به فاكتورهاي پيش بيني كننده‌ي پيش از ازدواج بسيار عاقلانه است.
مانند ارتباط خوب و مهارت‌هاي حل مشكل و تشابه و همانندي ارزش‌ها و عقايد. جستجوي چنين ارتباطي و چنين همسري كه اين مهارت‌ها و قابليت‌ها را داشته باشد عاقلانه است.
با اين وجود ، از آنجا كه موفقيت در ازدواج را نمي‌توان تضمين كرد، براي كم كردن محدوديت اين تفكر مي‌توان اينگونه انديشيد كه هيچ راهي براي تضمين خوشبختي پيش از ازدواج ميسر نمي‌باشد.

5 - تلاش بيشتر
اين اعتقاد با اين تفكر شكل مي‌گيرد كه من با هركسي كه براي ازدواج انتخاب كنم خوشبخت خواهم شد به شرط آن كه به قدر كافي تلاش كنم.
لارسن (1992) تأكيد مي‌كند كه تلاش دو همسر براي حل مشكلات و مؤثر ساختن يك ازدواج ، دو فرد بالغ و متفكر را مي‌طلبد. از آنجا كه هر كسي آنقدر متمايل به حل مشكلات نخواهد بود. بنابراين كمي‌دقت در انتخاب همسر در ابتداي ضروري به نظر مي‌رسد.

6 - عشق كافي است
فرد داراي اين عقيده شايد چنين بگويد:«عاشق كسي شدن براي من دليل كافي براي ازدواج است». جامعه‌ي غربي عشق رمانتيك را به عنوان شرطي لازم براي ازدواج ارزشمند مي‌شمارد.
در واقع، اشخاص كمي‌هستند كه ازدواج را بدون عشق تصور كنند. اگر عشق به عنوان تنها معيار در نظر گرفته شود، ساير توانايي‌هاي اساسي فردي و بين فردي از نظر دور خواهد ماند.

7 - همزيستي
اين عقيده چنين است: «اگر من و همسر آينده ام قبل از ازدواج با هم زندگي كنيم، شانس وخوشبختي مان را افزايش خواهيم داد».
مرور سوابق همزيستي و موفقيت‌هاي بعدي در ازدواج نشان داده است كه افرادي كه قبل از ازدواج با هم زندگي مي‌كنند آمادگي بيشتري را براي نارضايتي از زندگي وجدايي دارا مي‌باشند در مقايسه با كساني كه با هم همزيستي نكرده اند.
اين ارتباط معمولاً با خصوصيات كساني كه همزيستي مي‌كنند به نسبت كساني كه همزيستي نمي‌كنند مشكلات بيشتري در رابطه با تعهد دارند و تمايل كمتري براي ارزشمند شمردن ازدواج ونگرش مثبت تري نسبت به طلاق دارند.

8 - فرد مكمل و تضاد
در اين نگرش شخص اينگونه مي‌انديشد: «من بايد با كسي ازدواج كنم كه خصوصيات شخصيتي او متضاد با خصوصيات من باشد».
اگر چه تفكر رايج مبني بر آنكه افراد با خصوصيات كاملاً متفاوت مي‌توانند كامل كننده‌ي ضعف‌ها و قوت‌هاي يكديگر باشند، اما فاكتورهاي پيش‌بيني كننده‌ي موفقيت در ازدواج نشان مي‌دهند كه قويترين عامل خوشبختي ، همانندي در ارزش‌ها، نگرش‌ها و خصوصيات شخصي است.

9 - انتخاب بايد آسان باشد
اين عقيده كه انتخاب يك همسر بايد ساده باشد و اين انتخاب حامل يك شانس و يا اتفاق است. بنابراين فرد شايد تصور كند كه براي انتخاب همسر به جاي عمل كردن بايد در انتظار يك اتفاق بماند.
چنين فردي در انتظار شانسي براي ديدار و عشق در اولين نگاه است بدون آنكه از تفكر محتاطانه آمادگي لازم، يا انجام عملي براي نزديك تر شدن به هدف ازدواج كمك گرفته شود.
مواردي كه عنوان شدند فقط تعدادي از نگرش‌ها و باورهاي غير منطقي افراد نسبت به انتخاب همسر مي‌باشند.
نحوه‌ي نگرش افراد نسبت به فرايند انتخاب همسر امري بسيار حياتي است و همچنين با درك شيوع باورهاي غيرمنطقي و محدود كننده درباره انتخاب همسر در ميان افراد مجرد زن و مرد، در صورتي كه اين نگرش‌ها و عقايد نادرست و غير منطقي افراد تغيير يابند و در جهت صحيح هدايت شوند، شاهد افزايش ازدواج‌هاي مؤفق در جامعه خواهيم بود.
و همچنين با توجه به مشكل ساز بودن نگرش‌هاي نادرست، مي‌توان درمانگران ، مشاوران قبل از ازدواج و تعليم دهندگان ازدواج را ياري كرد تا به افراد كمك كنند تا براي ازدواج بهتر آماده شوند.


منبع:
دکتر اسماعيل اسد پور - مشاوره خانواده

Borna66
06-15-2009, 11:35 AM
چطور با افسردگي مقابله كنيم؟


درمان - همشهري آنلاين: احساس افسردگي مي‌كنيد؟ خنده به لبتان نمي‌آيد و هيچ چيز خوشحال‌تان نمي‌كند؟ همه ما در طول هفته شايد چند بار احساس كنيم كه از همه چيز خسته شده‌ايم. هيچ موضوعي ما را به هيجان نمي‌آورد و حتي حوصله حرف زدن و يا درددل كردن با نزديكترين دوستانمان را هم نداريم. در اين طور مواقع اكثر ما ترجيح مي‌دهيم كه خود را با خوابيدن زياد درمان كنيم و يا به قرصهاي مختلف رو مي آوريم. راههاي متعدي وجود دارند كه مي‌توانند احساس افسردگي گذراي شما را بهبود ببخشند. به ياد داشته باشيد كه اگر احساس افسردگي در شما طول كشيده باشد بايد حتما به پزشك مراجعه كنيد و كمك بگيريد. توصيه مي‌كنيم اگر احساس كسالت مي كنيد راههاي زير را امتحان كنيد: - در موردش صحبت كنيد: ‌معمولا وقتي كه ما احساس افسردگي مي‌كنيم خود را از ديگران جدا مي‌سازيم. اين دقيقا كاري است كه حال شما را اصلا بهتر نمي كند. اگر احساس افسردگي مي كنيد و يا موضوعي رنجتان مي دهد تنها نمانيد. يك دوست صميمي و يا هم حرفتان را ببينيد و يا يكي از بستگانتان را به صرف چاي دعوت كنيد. سعي كنيد از احساساتتان حرف بزنيد تا كمتر احساس تنهايي كنيد. صحبت كردن با روانشناسان و مشاورها بهترين كمك براي شماست. -از خانه بيرون برويد: اگر افسردگي در خانه شما را زده است نبايد او را راه دهيد. اگر احساس مي كنيد كه به افسردگي دچار شده ايد بهترين كار بيرون زدن از خانه است. ماندن در خانه و تخت خواب حالتان را اصلا بهتر نمي كند. ورزش كردن به طور منظم هورمونهاي سرخوشي را آزاد مي كنند. ورزشهاي ايروبيك و يا ورزشهايي كه ضربان قلب را بالا مي برند از بهترين‌ راههاي مبارزه با افسردگي هستند. اگر نمي‌توانيد هيچ ورزشي انجام دهيد لا اقل چند روز در هفته به مدت 20 دقيقه پياده روي كنيد. -از روزمرگي بيرون بياييد: معمولا زماني دچار افسردگي مي شويم كه همه چيز برايمان يكنواخت شود. رفتن به يك سفر خوب معمولا بسيار مفيد است اما به ياد داشته باشيد كه فرار كردن مشكلي را از شما حل نمي كند آنچه مهم است آن است كه بتوانيد در مورد آنچه در ذهنتان مي‌گذرد فكر كنيد و به درك دقيق از مشكلاتتان برسيد. -تغذيه خوب داشته باشيد: وقتي استرس داريد از خوردن غذاها و يا خوراكي هاي پركالري يا با مقدار قند بالا پرهيز كنيد. از غذاهاي كم كالري با فيبر پايين استفاده كنيد. -احساساتتان را بپذيريد: اكثر ما زماني دچار افسردگي مي شويم كه نمي توانيم احساسات منفي خود همچون ناراحتي را قبول كنيم. سعي كنيد احساسات خودتان را درك كنيد و به آنها فكر كنيد. -خوب استراحت كنيد: كساني كه احساس افسردگي مي‌كنند يا دچار كم خوابي و يا پر خوابي مي شوند كه هر دو، افسردگي را تشديد مي كند. اگر دچار پر خوابي شده ايد ساعت را كوك كنيد تا شما را بيدار كند و با اين حالت خود بجنگيد. اگر كم خوابي گرفته ايد از خوردن مواد كافئين دار بپرهيزيد و قبل از خواب چاي گياهي و يا يك ليوان شير بنوشيد. -مشكلاتتان را بنويسيد: در مورد نوشتن بيشتر فكر كنيد. نوشتن ترسها و احساساتتان باعث مي شود با اين موضوعات بهتر كنار بياييد. -بخنديد: كاملا مشخص است كه زماني كه احساس افسردگي مي كنيد نمي خواهيد بخنديد اما به ياد داشته باشيد كه خنديدن دواي درد شماست. فيلم هاي خنده دار تماشا كنيد و با آدمهاي شاد رفت و آمد كنيد. -كمك بگيريد: اگر خانمي هستيد كه تازه بچه دار شده ايد بدانيد كه اين موضوع طبيعي است . براي بر آمدن از پس كارهاي بچه كمك بگيريد. اگر هم از قرصهاي ضد بارداري استفاده مي كنيد با پزشكتان تماس بگيريد. -به دكتر مراجعه كنيد: اگر چند هفته از احساس افسردگي شما گذشت و نتوانستيد با اين روشها خود را درمان كنيد و اگر فكرهايي همچون خودكشي به مغزتان رسيد فورا به پزشك روانشناس و يا مشاور مراجعه كنيد. افسردگي اگر در شما پيشرفت كند مي تواند بسيار خطرناك شود پس آن را جدي بگيريد.

Borna66
06-15-2009, 11:35 AM
تاریخچه روان شناسی اجتماعی
توجه به تاثیر اجتماع بر فرد و تعامل فرد و جامعه موضوعی نیست که بشر صرفا در قرن بیستم و با ظهور علم روان شناسی جدید به آن عنایت کرده باشد. بسیاری از فلاسفه و حکما از زمانهای بسیار دور موضوعات روان شناسی اجتماعی را به زبان خود و با روشهای مرسوم عصر خویش مورد بحث و بررسی قرار داده‌اند. از نویسندگان غربی نزدیکترین آنان به عصر ما که در این راه کوشیده‌اند، نام دانشمندان فرانسوی تارد و لوبون از همه بیشتر دیده می‌شود.

اینان تحت تاثیر روان شناسی عصر خود به ویژه روان شناسی شارکو ، رفتارهای اجتماعی را حاصل تقلید و تلقین دانسته و هر یک از دید خود کیفیت نفوذ اجتماع بر فرد را توضیح داده‌اند. این کوششها بالاخره در دهه اول قرن حاضر به نوشتن اولین کتابهای روان شناسی اجتماعی توسط راس و مکدوگال از انگلیس و وونت از آلمان انجامید. از آن تاریخ این دانش اجتماعی به ویژه در امریکا ، آهنگ رشد پرشتابی به خود گرفت و از جهات مختلف دستخوش تحول و تکامل شد.

به مرور روشهای دقیق تجربی در تار و پود این علم رسوخ کرد و نیازهای اجتماعی مسیر آن را از بحثهای صرفا نظری به جانب حوزه‌های کاربردی مختلف هدایت کرد. موضوعات اصلی این شاخه در طی صد سالی که از عمر آن می‌گذرد، تفاوت عمده نکرده است و تغییرات مشاهده شده به منظور استوار سازی روشهای تحقیق و گسترش موضوعات قبلی بوده است.

روان شناسی اجتماعی در طول عمر خود گهگاه با بحرانهایی جدی مواجه شده است که حملات پیاپی منتقدان در دهه 70 نمونه‌ای از آن است. در این دوره منتقدان درباره فایده و نیز علمی بودن آن سوالاتی بنیادین مطرح کردند، اما روان شناسی اجتماعی با درگیر شدن روز افزون در روند حل معضلات اجتماعی به تثبیت موقعیت خود در میان سایر علوم انسانی و اجتماعی پرداخته است.
ارتباط روان شناسی اجتماعی با سایر علوم
آنچه مشخص است میان روان شناسی اجتماعی با سایر رشته‌های علوم اجتماعی مرز روشنی وجود ندارد. روان شناسی اجتماعی با علوم سیاسی و اقتصادی و انسان شناسی فرهنگی همپوشی دارد و در بسیاری از جنبه‌ها از روان شناسی عمومی قابل تفکیک نیست، به همین ترتیب با جامعه شناسی نیز نزدیک است. ای. آ. راس نویسنده اولین کتابی که با نام روان شناسی اجتماعی منتشر شد، یک جامعه شناس بود.

این رشته به طبیعت اجتماعی افراد علاقمندی خاصی دارد. برخلاف آن علوم سیاسی ، جامعه شناسی و انسان شناسی فرهنگی در کار خود به نظامهای سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی حاکم بر محیطی که فرد در آن زندگی می‌کند، می‌پردازند. این رشته‌ها علاقمندند سیر جامعه را بدون آن که توجهی به فرد داشته باشند، پی بگیرند در حالیکه روان شناسی اجتماعی علاقمند است بداند چگونه هر یک از اعضای جامعه از محرکهای محیط اطراف تاثیر می‌پذیرد.

روانشناسی اجتماعی ارتباط مستقیمی هم با روانشناسی و هم با جامعه شناسی دارد. این رشته تاثیر متقابل فرد با گروه یا جامعه را بررسی می‌کند. بعبارت دیگر روانشناسی اجتماعی اثری را که جامعه یا گروه بر فرد باقی می‌گذارد مورد مطالعه قرار می‌دهد. گاه نیز در مورد بعضی از پدیده‌های اجتماعی , مرز مشخصی میان روانشناسی اجتماعی و جامعه شناسی دیده نمی‌شوند ولی بطور خلاصه باید گفت که در ارتباط با گروه اجتماعی , جامعه شناسی اساساً و بالاخص به رفتار گروه توجه دارد و روانشناسی اجتماعی به رفتار فرد در وضعیت گروهی علاقه نشان می‌دهد.

از سوی دیگر روان شناسی اجتماعی شاخه‌ای از روان شناسی عمومی است و هر دو بر یک نکته تاکید دارند؛ طبیعت بشر آن گونه که در شخص نهفته است. از این رو ، روان شناسی اجتماعی با روان شناسی عمومی همپوشی دارد، ولی با آن یکی نیست.
روش پژوهش در روان شناسی اجتماعی
در این رشته همچون سایر علوم از روشهای معتبر علمی برای بررسی موضوعات مورد نظر استفاده می‌شود. از آنجا که این شاخه ، از شاخه‌های علوم انسانی است و با روان شناسی و علوم اجتماعی پیوند دارد، از روشهای رایج در این دو حوزه استفاده می‌کند. مهمترین روشهای مورد استفاده برای جمع‌آوری داده‌ها ، بسته به نوع موضوع مورد پژوهش ، مشاهده ، مصاحبه و اجرای پرسشنامه را شامل می‌شود. روش گروه سنجشی و سنجشهای نگرش نیز مانند علوم اجتماعی کاربرد زیادی در این شاخه دارد.

در تحقیقات بعمل آمده مطالعه رفتارهای فردی را به روانشناسی , جامعه را به جامعه شناسی و بالاخره فرهنگ را به مردم شناسی (انسان شناسی فرهنگی), اختصاص داده‌اند, اکنون رفته رفته به این حقیقت وقوف حاصل گردیده است که تداخل فرد و جامعه و فرهنگ و تاثیر متقابل آنها آنچنان دائمی و مستمر است که پژوهشگری که قصد مطالعه درباره یکی از آنها را دارد, بدون مراجعه به دو بحث دیگر نمی‌تواند تحقیق کاملی را ارائه نماید.<
موضوعات مورد مطالعه در روان شناسی اجتماعی
مسائلی مثل رقابت در گروه , ستیزه , همکاری , سبقت جویی , رهبری و بطور کلی کنشهای متقابل گروهی از اهم موضوعاتی است که در روانشناسی اجتماعی مورد بررسی واقع می‌گردد, بنابراین می‌توان حیطه تحقیق در روانشناسی اجتماعی را در موارد زیر خلاصه نمود:
• اثر جامعه در فرد از طریق اجتماعی شدن
• اثر فرد بر جامعه از طریق پدیده‌هایی مانند رهبری
• روابط میان افراد و کنشهای متقابل آنها در پدیده‌هایی مثل ستیزه , رقابت , سازگاری و ... .

رفتار فرد در گروه ، مساله همرنگی ، بررسی نگرش و تغییرات آن ، تاثیر عوامل اجتماعی روی رفتار مثلا اثر تلویزیون بر خشونت و یا تاثیر جنگها بر روان افراد و ... ، توجیه خود ، مساله اسنادها و ارتباطات و ... عمده‌ترین مباحث مورد علاقه روان شناسان اجتماعی است. همچنین روان شناسی اجتماعی با پدیده‌های رایج و جاری اجتماعی به صورت کاربردی درگیر است. به عنوان مثال مساله استرس و بررسی عوامل اجتماعی موثر در بروز آن در جوامع پیشرفته بسیار مورد توجه روان شناسان اجتماعی است که در تلاش برای رفع این عوامل مثلا عامل ازدحام در جوامع پرجمعیت می‌باشند. همچنین در دهه‌های اخیر شاهد خدمات مهم روان شناسان اجتماعی در زمینه‌های مهمی چون روابط پزشک و بیمار ، واکنش در برابر اطلاعات تشخیصی ، مهار بیماری و تجربه درد بر مبنای نظریه اسنادها بوده‌ایم.

سرانجام باید به درگیری فزاینده روان شناسان اجتماعی در مطالعه مسائلی اشاره کرد که از دستگاههای قانونی و نظامهای دادرسی سرچشمه می‌گیرد. در این حیطه روان شناسان اجتماعی به فرایند محاکمه ، روانشناسی شهادت ، اعتراف و ... پرداخته‌اند. همچنین در فرایند طرح و اجرای مقررات اجتماعی مثلا مقررات راهنمایی رانندگی از یاخته‌های روان شناسی اجتماعی استفاده بهینه‌ای به عمل آمده است.

Borna66
06-15-2009, 12:06 PM
روشهاي كاهش استرس
شما هرچقدر هم آرام و ريلكس باشيد مـمـكـن اسـت در طول روز به دلايل مختلف دچار اسـتـرس گـرديـد. ترافـيـك و شلوغي خيابان، كارهاي زيـاد نـاتـمـامـي كـه بايـد انـجـام دهيد، خرابي اتومبيل و كنكور مسائلي هستند كه ممكن است موجب بروز استرس در شما گردند.

نكته اينجاست كه استرس باعث حـل مـشـكـل نـشــده و برعكس شما را از ادامه فعاليت صحيح باز مي دارد. در اين قسمت 5 روش ساده را جـهت كاهـش اسـتـرس بـخـصـوص در هـنـگـام كار، بيان ميكنيم.

1- شمارش كنيد

يك روش موثر براي برخورد با موقيعتهاي استرس آور، شمارش تا عدد 10 است.ايـن كار كمك مي كند از لحاظ فكري و رواني از آن لحظه استرس آور دور شده و 10 ثـانـيه بشما وقت مي دهد تا از آن شرايط خود را رها كنيد.فرض كنيد اين عمل، ريموت كنترل زندگي شما است. دكمه pause را ميزنيد. وقتي تا عدد 10 شمارش كـرديد دوباره دكمه "play" را فشار مي دهيد. در نتيجه در وضعيت بهتري نسبت به قبل قرار خواهيد گرفت.

2- موقتا" بگريزيد

هنگامي كه در خود احساس استرس شديد مي كنيد بهتر اسـت بـطور فـيزيكي خود را از محيط دور كنيد. كمي قدم زده و نفسي تازه كنيد. مدتي بـه داخـل شهـر رفـتـه و فـكر خود را از مسائل دغدغه آور رها كنيد. البته منظور ايـن نـيست كه كـلا" مـيدان را خـالي كنيد، بلكه ترك موقعيت براي چند لحظه و مراجعت دوباره با فكري آزاد و تازه باعث رهاي از استرس و انجام بهتر كارها خواهد شد. اگر در تـرافـيـك خـيـابـان گيـر كرده باشيد، ترك موقيعت مشكل بـنـظر مـي رسـد. در ايـن شـرايـط راديـو را روشـن و سـعـي كـنيد كه به موضوع ديگري غير از تـرافـيك فكر كنيد. اگر صداي اتومبيلهاي ديگر شما را آزار مي دهد، پنجره ها را ببنديد.

3- شيئي را فشار دهيد

معمولا" فشردن چيزي با دسـت بـاعـث كاهـش استرس و دغدغه خاطر مي گردد. شما مي توانيد مثلا" يك حلقه تقويت كننده مچ دست بهمراه داشته باشيدو هنگام استرس آن را در دست خود فشار دهيد.

4- سخت نگيريد

وقتي بدليل موضوعي دچار استرس ميـشـويد، از خـودتـان سؤال كنيد كه آيا آن موضوع اينقدر اهميت دارد كه بخاطرش دچار پريشاني شويد. واقعيت اين است كه اكثر مسائل روزمره كه باعث ايجاد استرس مي گردند تهديدي براي زندگي بشمار نميايند مگر اينكه مربوط به اموري از قبيل خانواده يا سلامتي افراد باشند. هرگـاه احـساس كـرديد جلسه امروز آنطوري كه انتظار داشتيد نتيجه نداشته و يا متـوجـه لـكـي روي لبـاسـتـان شديد، دچار پريشان خاطري نگرديد. اينها مسائل تعيين كننده زندگي نبوده و باعث بروز فاجعه نميگردند.كمي راحت تر گرفتن موقيعتها باعث كاهش سطح استرس و فشارهاي رواني ناشي از آن در شما ميشود.

5- نفس عميق بكشيد

تنفس بجز داشتن اثرات حيات بخش ميتواند در آرام نـمودن شما نيز بسيار موثر باشد. هنگام استرس نفس عميق كشده و خود را از لحاظ جسماني و رواني آرام كنيد.

بدون استرس زندگي كنيد!

Borna66
06-15-2009, 12:07 PM
ضمير ناخودآگاه.


برنامه ريزي ضمير ناخودآگاه :
در بحث رسيدن به موفقيت بحث برنامه ريزي و کنترل ضمير ناخودآگاه يک بحث بسيار اساسي است زيرا که اين ضمير ناخودآگاه است که نظام باورهاي ما را ميسازد . ضمير ناخودآگاه مانند کامپيوتر شگفت انگيزي است که در درون انسان قرار دارد و تمام سرنوشت انسان در دست اين کامپيوتر است و اين کامپيوتر است که نظام باورها و شخصيت او را مي سازد و تمام اعضاء و جوارح غير ارادي را کنترل مي کند و لذا اگر ما بتوانيم اين کامپيوتر را بشناسيم و آن را برنامه ريزي کنيم , مي توانيم از خود انسان زيباي ديگري بسازيم .

ضمير ناخودآگاه يک کامپيوتر است که وروديهاي خود را از شش کانال دريافت مي کند . تمام اطلاعاتي که در هر لحظه انسان از طريق حواس پنجگانه خود دريافت مي کند , يک نسخه از آن نيز به ضمير ناخودآگاه مي رود. هم چنين در هر لحظه هر رشته فکري انسان و هر انديشه او يک نسخه اش به ضمير ناخودآگاه او منعکس مي شود . و اين اطلاعات توسط ضمير ناخودآگاه پردازش مي شود و حاصل آن يک خروجي خواهد بود که باعث ساختن نظام باورها و شخصيت انسان مي شود و يا اينکه اين خروجي بر روحيه و فيزيولوژي بدن تاثير مي گذارد و يا اينکه در دنياي بيرون از انسان اثري را براي او پديد مي آورد .

آنچه را که به عنوان دستاوردهاي زندگي يک انسان بدست مي آيد در واقع توسط ضمير ناخودآگاه حاصل شده است و انسان مي تواند با کنترل کردن وروديهاي ضمير ناخودآگاه دستاوردهاي زندگي خود را کنترل کند . من در اينجا اصولي را به صورت فهرست وار بيان مي کنم که باعث برنامه ريزي ضمير ناخودآگاه مي شود

?- اصل خود هشياري ,خود بيداري و اشراف و بصيرت لحظه به لحظه به خود (self consciouness)

بهترين راه برنامه ريزي ضمير ناخودآگاه , توجه لحظه به لحظه انسان نسبت به خود است و اينکه مرتبا به خود بگويد که من با اجراي اصول تکنولوژي فکر (( انسان زيباي ديگري شده ام ))

?- اصل استفاده از قدرت تمرکز (power of focus)

انساني که مرتبا روي بدبختي ها و زشتي هاي زندگي متمرکز مي شود زندگيش به قهقرا مي رود و کسي که مرتبا به زيباييهاي زندگي و نقاط اميد بخش تمرکز مي کند زندگيش قرين سعادت و موفقيت مي شود و اين خاصيت تمرکز است

?- اصل استفاده از قدرت سوال (power of question)

کيفيت زندگي شما را نوع سوالاتي تعيين مي کند که شما از خود مي پرسيد

?- اصل استفاده از جملات تاکيدي و تصديقي مثبت

من انسان زيباي ديگري شده ام

? - اصل تصوير سازي ذهني

ثروتمند ترين و موفقترين انسانها کساني هستند که بيشتر و بهتر از بقيه توانسته اند در ذهن خود خيال پروري مثبت بکنند . بر شما باد که زيباييهاي زندگي را ابتدا در ذهن خود خلق کنيد و بدانيد آنچه را که شما در ذهن خود تجسم (تخيل) مي کنيد , مي توانيد در دنياي واقعيت ها خلق کنيد و اين قدرت انسان است

Borna66
06-15-2009, 12:07 PM
جرأت کن که خودت باشی .
پشتکار ! تنها مرز بین شکست و پیروزی است .
از تمبر یاد بگیر که تا رسیدن به مقصد به نامه می چسبد .
اندیشه حقیر ، انسان را حقیر نگه می دارد !
بزرگ بیندیشید تا بزرگ شوید !
همواره به خاطر بسپار : ناممکن وجود ندارد .
دو گروه قادر به تغییر افکارشان نیستند : احمق ها و مردگان !
اعتراف به ایمان یک انسان در اعمال اوست نه در گفته هایش .
تنها ذهن های پاک به خرد الهی دست می یابند !
وقتی در جستجوی خودت باشی ، خداوند را در کنارت احساس می کنی .
کسی که می پرسد تا پنج دقیقه احمق است ولی کسی که نمی پرسد برای همیشه احمق است .
کسی که می بخشد قلب خودش را می شوید و معطر می کند !
بعضی اوقات روباه باش که دام ها را تشخیص دهی و گاهی شیر باش که گرگ ها را بترسانی .
وقتی در جستجوی خودت باشی ، خداوند را در کنارت احساس می کنی .
بزرگترین اشتباه ما در این است که پیوسته از اشتباه کردن واهمه داشته باشیم !
اگر میخی در مسیر حرکت لاستیک ماشین باشد ، باعث پنچر شدن چرخ های آن می گردد ، دو واژه " من " و " مال من " میخ هایی هستند که باعث پنچر شدن چرخ پیشرفت معنوی انسان می گردد !
هدف ما باید در زندگی مشخص باشد : آموختن و عشق ورزیدن !
زیربنای عشق آزادی است . اجبار عشق را پژمرده می کند !
خداوند در ذهن ساکن نیست ، بلکه در دل حضور دارد ، برای شناخت او از دل کمک بگیر !
بدون تزکیه و پاک کردن در خود ، تکرار نام خداوند تنها به هدر دادن وقت است !
اگر تو تجربه ای از عشق نداشته باشی ، آن وقت هیچ تجربه ای از عبادت نخواهی داشت !
گنج تو در وجود توست ، جای دیگر دنبال آن نباش .
عشق کیمیاگری است .
تنها آن چه را که تجربه کرده ای از آن توست !
به خاطر بسپار : عشق آموختنی است !
کسانی که ترس را لمس نکرده اند ، شجاعت را نخواهند آموخت !
یگانگی خود را بپذیر ، نادانی خود را بپذیر ، مسئولیت خود را بپذیر و سپس معجزه را ببین !
انسان بدون از دست دادن منظره ساحل برای مدتی طولانی ، سرزمین های تازه را کشف نمی کند !
هر چیزی را که در این جهان از دست بدهی ، معادل یا بهترش را به تو خواهند داد !
به زندگی پس از مرگ کاری نداشته باش ، دغدغه ات باید حیات پیش از مرگ تو باشد !
بشریت رشد خود را مدیون گروهی انگشت شمار است و نه گروه های بی شمار مردم !
زندگی هدیه ای حاضر و آماده نیست ، تو وارث همان حیاتی هستی که خود آفریده ای !
اگر می خواهی با عشق زندگی کنی ، بایستی آن را با دیگران تقسیم کنی .

Borna66
06-15-2009, 12:08 PM
آنچه دختران تمايل دارند پسران بدانند



http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

این می تواند احساس خیلی از شماها باشد: خسته شده اید. احساس می کنید که هر کاری که لازم است را برای به دست آوردن زنی بااصالت با ویژگی های ممتاز انجام می دهید اما خانم ها به شما جواب نمی دهند.

تصور شما این است که خانم ها معمولاً دنبال مردی کامل هستند که در واقعیت وجود خارجی ندارد.
اما اگر از دوستان دخترتان سؤال کنید، مطمئناً پاسخ دیگری دریافت خواهید کرد. درست است که آنها زیبایی ظاهری، جذابیت و رمانتیک بودن را در مرد ایدآلشان دوست دارند، اما آنقدرها هم که شما فکر میکنید درگیر این مسائل نیستند. اگر میخواهید بدانید واقعاً به چه فکر میکنند، به مطالب زیر توجه کنید.


کمی احترام بگذارید. وقتی نوبت به احترام گذاشتن به خانم ها می رسد، مردهای ایرانی فرقی با بقیه مردهای جهان ندارند. خانم ها وقتی بشنوند که طرفشان در مورد زنان دیگر غیرمحترمانه صحبت می کند، خیلی سریع عقب می کشند. من با مردان زیادی روبرو بوده ام که به خاطر اینکه علاقه ای به من نداشتند، به خودشان اجازه میدادند که وقتی زن زیبایی می بینند آنها را جذاب قلمداد کنند یا زنانی که جذابیت کمتری دارند را به عناوین ناخوشایند بخوانند. حتی اگر این نحوه صحبت کردن به صورت شوخی هم بیان شود، باز اگر خانم ها ببینند که طرفشان زنان را نوعی شیء قلمداد میکند، آزرده خاطر خواهند شد.


مردها به صورت های دیگر هم می توانند احترامشان را به خانم ها نشان دهند. وقتی در را برای خانم ها باز می کنند، به آنها صندلی تعارف می کنند، یا او را تا اتومبیلش همراهی می کنند، در نظر خانم ها بسیار مؤدبانه می آید. اکثر مردها وقتی با یک خانم قرار ملاقات میگذارند، چنین رفتارهایی از خود نشان می دهند، اما با دوستان دختر معمولیشان چنین برخوردی ندارند.


با همه مهربان باشید. ممکن است تعجب کنید اگر بفهمید که خانم ها شما را حتی در عادی ترین برخوردهایتان با دیگران هم ارزیابی می کنند. آنها نه تنها به رفتار شما با خودشان، بلکه به نحوه برخورد شما با دیگران هم توجه می کنند. مهربانی، بخشندگی، و خدمت رسانی، از دیدگاه آنها خصوصیاتی قابل تحسین است.


به دنبال مشاوره و راهنمایی های معنوی باشید. خیلی از مردها از اینکه میبینند خانم ها به دنبال مردان باایمان و معنوی هستند تعجب می کنند. آنها تصور می کنند که ایدآلی که خانم ها دنبال آنند، وجود ندارد اما من از زبان خانم های زیادی شنیده ام که این ویژگی برایشان از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. خانم ها معتقدند که افراد باایمان و متقی، در ازدواج هم کمتر مرتکب گناه می شوند و بیشتر می توان به آنها اعتماد کرد.


خانواده تان را دوست داشته باشید. خانم ها همچنین به نحوه برخورد آقایون با مادر، خواهر و حتی مادربزرگشان هم دقت میکنند. آنها از اینکه می بینند مردی با زنان خانواده خود نیز رفتار خوبی داشته و به آنها علاقه دارد، احساس امنیت بیشتری میکنند و تاحدودی مطمئن می شوند که با آنها نیز رفتاری پایین تر از آن نخواهند داشت.
ازدواج را جدی بگیرید. برای خیلی از آقایون، ازدواج چیزی است که هیچوقت از آن صحبت نمی کنند. حتی اگر در خیالشان باشد که یک روز ازدواج کنند، معلوم نیست که هیچ برنامه ای برای آن داشته باشند.


یکی از دوستان من یکسال پیش ازدواج کرد. کمی بعد از ازدواجشان اتفاقی برای آنها افتاد که مجبور می شدند به فرانسه رفته و آنجا زندگی کنند. بعد از سه ماه دیدم که آماده رفتن شده اند. وقتی از او پرسیدم که چطور به این سرعت توانستند مشکلات مادیشان را حل کرده و برنامه رفتن را جور کنند، دوستم رازی را با من در میان گذاشت. او گفت که همسرش از سالها قبل از ازدواج برای زندگی خانوادگی خود در آینده پس انداز میکرده است، به همین ترتیب بوده که توانسته بود بدهی شهریه دانشگاه او و همچنین ماشین های هردوشان را بپردازد.


من واقعاً چنین دوراندیشی را تحسین می کنم. بااینکه همه ی آقایون ممکن است قادر به رسیدن به چنین اهداف مالی نباشند، اما برداشتن قدم هایی کوچک هم که به خانم ها نشان دهد خود را برای ازدواج آماده می کنند، هم خوب است.


یکی دیگر از نشانه های میل به ازدواح، آمادگی پذیرفتن مسئولیت است. خیلی از مردها می خواهند با همان آزادی و بی بند وباری که در دوران دانشگاه داشتند، تا آخر عمر زندگی کنند و از قبول مسئولیت های جدید سر باز می زنند. این آدم ها باید بدانند که خانم ها دنبال یک پسربچه نیستند، آنها دنبال مرد زندگیشان هستند، کسی که بتواند از آنها حمایت کرده و از خیلی جهات تامینشان کند.


پیشقدم شوید. وقتی از خانمی خوشتان می آید و احساس او را نسبت به خودتان نمی دانید، این شما هستید که باید پیشقدم شوید. خیلی از مردها را می شناسم که از روی غرور هیچوقت جلو نمی روند و از باب آشنایی را با زن مورد علاقه شان باز نمی کنند. خیلی دیگر از اینکه طرف مورد نظر دست رد به سینه شان بزند می ترسند و جلو نمیروند. گروه اول باید بدانند که با غرور هیچوقت به آنچه میخواهند، نمی رسند و گروه دوم هم باید به خدا توکل داشته باشند و بدانند اگر خواست خدا در آن باشد، حتماً موفق می شوند.


ریسک کنید. خیلی اوقات مردها باعث می شوند که رابطه شان بر هم بخورد چون وقتی که نوبت به تصمیم گیری می رسد، اقدامی نمی کنند. آنها باید بدانند که شجاعت و جسارت مردان برای خانم ها ارزش زیادی دارد. با طرفتان روراست باشید و حرفی که می خواهید بزنید را بدون این پا و اون پا کردن به او بگویید. رک و راست بودن همیشه مورد تحسین خانم ها بوده است.



شما آقایونی که فکر میکنید خانم ها به دنبال مرد کامل و رویایی توی قصه ها هستند، بدانید که اشتباه می کنید. شما تصور درستی از خواسته های خانم ها ندارید. آنها به دنبال مهربانی و محبت، احترام و توجه، و صداقت و ابتکار عمل هستند. آنها به دنبال آن مرد کاملی هستند

Borna66
06-15-2009, 12:08 PM
انتظارات آقايون از خانمها


http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

در حقیقت خیلی ساده است.
در اعماق قلب هر مردی این آرزو وجود دارد که همسرش با تمام وجود به او اعتماد داشته باشد. چند بار شده مردی را ببنید که به همسر خود می گوید: "فقط اگر به من اعتماد داشتی..."

بیشتر آقایون در عجب هستند که چرا انجام چنین کار ساده ای برای بیشتر خانم ها دشوار است. پاسخ این سوال در تفاوت های فیزیولوژیک موجود میان جنسیت های مختلف نهفته است.

این امر از همان آغاز تولد معنا پیدا می کند. پسر بچه ها دارای هورمون تستسترون هستند. مزیتی که دختر بچه ها فاقد آن می باشند. با توجه به دارا بودن تستسترون، آقایون می توانند به راحتی در برابر مشکلات از خود دفاع کنند و در صورت نیاز هنگام مواجهه با خطر پا به فرار بگذارند.

بیشتر دختر خانم ها دارای چنین توانایی نیستند. آنها نمی توانند از لحاظ بدنی در مواقع خطر از خود دفاع نمایند.

اگر پسرها به فردی اعتماد کنند که نهایتاً به آنها صدمه بزند، باز هم توانایی دفاع کردن از خودشان را دارند (و یا می توان گفت که از هیچ تلاشی در این زمینه مضایقه نمیکنند). از سوی دیگر دختر خانم ها در شرایط مشابه خلع سلاح شده و قدرت برخورد فیزکی را ندارند.
از آنجایی که اعتماد تنها از جایگاه قدرت ایجاد می شود، در آینده که این دختر بچه ها تبدیل به خانم های بالغ می شوند، بازهم جایگاه آسیب پذیر خود را حفظ می نمایند. زمانیکه احساس می کنند ممکن است از جایی به آنها آسیب برسد، ترجیح می دهند که به طرف مقابل اعتماد نکنند.


بنابراین آقایون باید بدانند زمانیکه از همسر دلخواه خود تقاضا می کنند تا به آنها "اعتماد" کند، نباید تصور کنند که آنها توانایی انجام چنین کاری را ندارند، بلکه باید درک کنید که بانوان قدری آسیب پذیرتر از آقایون هستند. اگر از او انتظار دارید که اعتمادش نسبت به شما جلب شود، باید کارهایی انجام دهید که به واسطه آن به ایجاد چنین حسی کمک کرده باشید.
البته ابزار و موقعیت هایی هستند که می توانید برای گسترش اعتماد، روی آنها "حساب کنید". خوشبختانه اکثر خانم ها با چنین ابزار و موقعیت هايی آشنا هستند و به راحتی آنرا قبول می کنند. امری که سبب می شود خانم ها راحت تر به آقایون اعتماد کنند این است که آقایون بر طبق گفته هایشان عمل کنند. قول دادن در شرایطی که به آن عمل نکنید، برای خانم ها بی معناست.


یک خانم باید ببیند که همسرش به قول هایش عمل می کند، چراکه همیشه دیدن، تاثیر بیشتری نسبت به شنیدن از خود باقی می گذارد. اجازه دهید تا بیشتر برایتان توضیح دهم؛ به عنوان مثال تصور کنید کسی به شما می گوید که من بد جنس ترین آدمی هستم که آنها تا به حال دیده اند. برای ماهها تنها چیزی که به گوش شما میرسد این است که من تا چه اندازه با خانواده و دوستانم بدرفتاری می کنم.


یک روز با من قرار ملاقات می گذارید و در طی این جریان، متوجه می شوید که من آنقدرها هم که تصور می کردید، وحشتناک به نظر نمی رسم و در عین حال کمی خوش مشرب هم به نظر می رسم. آیا تنها یک ویزیت کافی است تا عقیده کلی شما نسبت به من تغییر پیدا کند؟ البته که نه!

اما اگر به طور مکرر با خوش رفتاری ها و فروتنی های من نسبت به خودتان آگاه شوید، کم کم نظرتان در مورد من شروع به تغییر پیدا کردن می کند.


مهربانی که شما در طی چند هفته آخر، از جانب من دریافت کرده اید با چیزهایی که قبلاً در مورد من شنیده بودید، مطابقت ندارد. تمام شایعاتی که در مورد بدجنسی من شنیده بودید، رفته رفته از ذهنتان محو می شود. با گذشت زمان از طریق اعمال من، افکار منفی شما در مورد شخصیت من عوض خواهد شد.

Borna66
06-15-2009, 12:09 PM
مهار خشم
عصبانيت، تحريك يا خشم، واكنشي اتوماتيك است كه نمي‌توان گفت به طور كامل در اختيار فرد است و به خصوصيت دروني فرد برمي‌گردد. اين حالت را با يك مثال توضيح مي‌دهم. چند نفر دست خود را به ناگهان نزديك بخاري داغ مي‌گيرند؛ يكي به آرامي دستش را عقب مي‌كشد و ديگري كه بلافاصله و يا گاهي همراه جيغ اين كار را مي‌كند چون آستانه درك گرما در افراد متفاوت است.

خشم هم همين‌طور است. واكنش افراد به آستانه تحمل‌شان بستگي دارد و در هنگام شنيدن يك كلمه ناخوشايند يا صداي دلخراشي وقتي ناراحت مي‌شوند، بسته به آستانه تحمل‌شان ممكن است به شكل خود به خودي و غرزدن ساده يا گاهي به صورت دست به يقه شدن با فردي كه باعث ناراحتي‌شان شده خود را نشان دهد. افرادي كه خشم خود را بروز مي‌دهند، آستانه تحمل‌شان خيلي پايين است و نسبت به يك محرك كوچك واكنش خيلي بزرگ نشان مي‌دهند.

آستانه تحمل هر فرد به سلامت رواني‌اش برمي‌گردد. اگر كسي از سلامت رواني خوبي برخوردار باشد، به دليل انعطاف‌پذيربودن، قدرت مانور در برابر محرك‌ها پيدا مي‌كند. يعني ما مشكلاتي را كه نمي‌توانيم حل كنيم، با خودمان حمل مي‌كنيم. اگر از لحاظ سلامت رواني به طور كامل سالم باشيم، قادر به حمل مشكلات غيرقابل حل نيستيم و از آنها فرار مي‌كنيم. ما بايد ياد بگيريم در مواجهه با مشكل چگونه آن را حل كنيم و اگر نتوانستيم، از آن فرار نكنيم. محرك‌ها هم همين‌طور هستند.

افرادي هستند كه در مواجهه با يك حرف به تعبير و تفسير مي‌پردازند و استدلال مي‌كنند كه فلاني منظورش اين بود كه به من توهين كند يا مرا تحقير كند و... بنابراين از اين حرف شنيده شده ساده به خشم مي‌آيند و در صدد برخورد با آن فرد برمي‌آيند. به نظر خودشان كار درستي مي‌كنند چون او را در برانگيختن خشم خود مقصر مي‌دانند، غافل از اينكه آستانه تحمل‌شان آن‌قدر پايين است كه با تلنگري فرو مي‌پاشد. بنابراين بايد سلامت روان افراد تامين شود اما چگونه؟ وقتي كه سيستم عصبي ما سالم باشد و بهداشت رواني شامل شرايط زندگي، رفاه اجتماعي، امنيت شغلي و امنيت اجتماعي فراهم باشد و زمينه تنش در زندگي وجود نداشته باشد، از سلامت كامل روان برخورداريم.

منظورم ثروتمند بودن نيست. ممكن است فردي با حقوق كارمندي ثابت و يك آپارتمان كوچك 50 متري و خانواده خوب چون تنش ندارد، آرامش داشته باشد. در حالي كه شايد كاسب ثروتمندي به دليل خطرات متعدد شغلي و نداشتن امنيت در كار در حد او نباشد. افراد تنش‌دار در زندگي، آستانه تحمل پايين‌تري دارند و انگار هميشه سلول‌هاي عصبي متورم و آماده هر تلنگري هستند. شرايط اجتماعي مشوش نيز به اين موضوع دامن مي‌زند و آستانه تحمل را كم‌تر مي‌كند.

منبع : سلامت

Borna66
06-15-2009, 12:09 PM
راه های مختلف شاد زیستن
پروفسور "رابرت پوتنام" محقق و استاد دانشگاه "هاروارد" راههاي مختلف شاد زيستن و عوامل داشتن يك جامعه شاد را بررسي كرده است . به گزارش روز شنبه شبكه تلويزيوني "بي‌بي‌سي" وي يكي از موارد شاد بودن انسان را داشتن روابط قوي اجتماعي و خانوادگي مي‌داند.
هرچه فرد از روابط بيشتر اجتماعي برخوردار باشد از سلامت قوي روحي و رواني برخوردار شده و بر شادي وي افزوده خواهد شد.

به گفته اين محقق، انسان ذاتا موجودي اجتماعي خلق شده كه احساس دروني كمك به ديگران در او وجود دارد، بنابراين با داشتن چنين روابطي، احساس سبكي و شاد بودن به فرد دست مي‌دهد.

يكي ديگر از موارد داشتن جامعه شاد، بنا بر تحقيق‌هاي بعمل آمده "اعتماد" به يكديگر در جامعه است .

اگر از مردم يك جامعه بصورت عادي پرسيده شود آيا به افراد پيرامون خود اعتماد داريد و جواب "نه" دريافت كنيد، آن جامعه از بيشترين آسيب عدم شادي برخوردار است.

بنا بر اين گزارش، طي آماري كه در اين رابطه گرفته شده است، مردم "نروژ" بالاترين آمار اعتماد به يكديگر را دارند يعني ‪ ۲/۳‬جمعيت آن كشور پاسخ "بله" را داده‌اند و اين درحالي است كه مردم تركيه با ‪ % ۳‬پايين ترين آمار اعتماد به يكديگر را دارند.

مردم انگليس نيز در دهه ‪ ۵۰‬ميلادي ‪ %۶۰‬آمار اعتماد داشتند كه در زمان حاضر به ‪ %۳۰‬كاهش يافته است.

در اين گزارش به يكي ديگر از موانع برقراري روابط اجتماعي و پراكندگي ارتباطات خانوادگي اشاره شده و آن وجود "تلويزيون" است.

اين گزارش اشاره مي‌كند به اينكه در دهه ‪ ۹۰‬ميلادي دولت "بوتان" براي شاد كردن مردم اجازه ورود تلويزيون به اين كشور را داد، در نتيجه پس از مدتي روابط منسجم خانوادگي در اين كشور به پراكندگي بين آنها منجر شد.

به گفته پروفسور رابرت پوت‌نام، تلويزيون سهل‌ترين راه سرگرم شدن است كه فاصله اين سرگرمي با شما تنها فشار دادن يك كليد است.

به عقيده اين محقق در جوامع امروزي تماشاي تلويزيون باعث شده است تا افراد تمايل كمتري به داشتن روابط بيروني و اجتماعي داشته باشند، چرا كه اين كار باعث منزوي شدن فرد شده و انزوا خود يكي از عوامل عدم سلامت روحي و جسمي خواهد شد.

وي پيشنهاد مي‌كند خيلي راحت تلويزيون را خاموش و با دوستان و بستگان خود ديدار كنيد.

اين گزارش افزود، ما نمي‌توانيم ديدن تلويزيون را ممنوع كنيم و يا افراد را به زور وادار كنيم تا با يكديگر دوست شوند. پس چه بايد كرد؟! يكي از بهترين راه‌ها انجام دادن ورزش است چرا كه ورزش ميل به شادي و برقرار نمودن ارتباطات دوستانه به ديگران را در فرد پرورش مي‌دهد و وي را از انزوا خارج مي‌كند.

نكته ديگري كه در اين گزارش به آن اشاره شده، برقراري ارتباط بين جوامع گوناگون در پايتخت شهرها است .

ارتباط بين دو گروه از جامعه مي‌تواند به دو گونه صورت پذيرد، ارتباط "انفجاري" و يا ارتباط بصورت "پل" .

در نوع اول، درگيري بين گروه‌هاي آسيايي مهاجر و جوانان محلي در انگليس بعنوان مثال در اين گزارش اشاره شده است .

براي برقراري ارتباط بين گروه‌ها و جوامع بخصوص در پايتخت‌هاي چند مليتي نظير لندن و نيويورك، افراد و گروه‌هايي كه از طرز تفكر، عقيده، فرهنگ و حتي رنگ پوست كاملا متفاوتي برخوردارند، افراد به يكديگر نزديك نمي‌شوند و اگر هم اين اتفاق بيفتد، اعتماد بين دو طرف بسيار ضعيف است.

تنها راه‌حل موجود، داشتن فعاليت و هدفي مشخص است كه براي رسيدن به آن نياز به كار گروهي است.

در اين گزارش به نمونه‌اي از بازي فوتبال بين همان نوجوانان انگليسي و مهاجرين آسيايي اشاره شده كه شوق و ذوق بازي بين طرفين بصورت مثبتي بين والدين و اولياي ورزشي و خود بازيكنان برقرار مي‌شود.

در انتهاي اين گزارش نتيجه‌گيري شده است كه در آينده جهت رسيدن به يك جامعه واحد و سالم نياز است تا افراد علاوه بر داشتن روابط دوستانه، داراي انگيزه و هدف مشترك باشند تا براي رسيدن به آن در كنار يكديگر فعاليت كنند.

بدين صورت اين گروه‌ها در يك‌ديگر حل شده و در نتيجه عقايد و فرهنگ‌هاي طرف مقابل مورد احترام قرار مي‌گيرد، اعتماد بين اين گروه‌ها بالا رفته و از جامعه‌اي واحد و سالم برخوردار خواهيم شد.

Borna66
06-15-2009, 12:58 PM
روانشناسی و جامعه
نا آگاهی و فقدان بينش در اقتدارگرايان (دکتر محمد رضا ابراهيمی )
اقتدار گرايان تاوان نا آگاهي و فقدان بينش سياسي و اجتماعي را بعد از اين پس خواهند داد . زنگهاي سقوط اينك براي آنان به صدا در آمده است. رفتار هاي نامتعادل و هيجاني آنان و برخوردهاي وقيحانه و جسورانه در طي چند ساله اخير و اقدامات سطحي و واكنشهاي هيجاني و نامعقول كه نشان از بيماري و آسيب بنياني و همه جانبه در ساختار تفكر و شناخت متزلزل آنها دارد اين بيمار را به دم مرگ و نيستي كشانده است. رفتار شناسي آنان از لحاظ رويكرد به جريانات داخلي تابع تضادهاي اساسي درون ساختاري و هيجاني آنان دارد. سياست اعمال فشار براي كاهش مشاركت مردم در انتخابات آينده با هدفگيري نخبگان و انديشمندان و طبقات مرجع در اصل تكرار حملات چند ساله آنان است كه اين بار نابخردانه بصورت ناموقع و عجولانه آشكار شده است. جدال بر سر كسب قدرت و دستيابي به موقعيت مسلط كوتوله هاي سياسي و وامانده را به جان هم انداخته و دريدن همفكرانشان را آغاز نموده اند.نظاميان كه الحق در زمينه سازي براي به قدرت رساندن راهيافتگان به مجلس سنگ تمام گذاشته بودند و در اين راه از آبروي خود نيز دريغ ننمودند اينك خود را از قافله قدرت مطرود مي بينندو شمشير بر همپالكيهايشان مي كشند . آمريكائيان كه روءياي خاورميانه بزرگ و غنائم نفتي خواب و آرامش را از آنان ربوده آگاه از سفاهت اينان ارابه هاي جنگ را نزديكتر آورده و به زمان موعود نزديكتر ميگردند.آنان سياست قديمي وارد شدن از پنجره را در غياب صاحبخانه بكار بسته اند. بهانه دست يابي به فن آوري هستهاي و اجماع جهاني بر عليه ايران و مشخص ساختن سهم اروپائيان و باقي ماجرا همانگونه كه بر صدام رفت دوباره تكرار ميگردد.دنيا بر عليه اقتدار ورزان بر انگيخته شده است و همه چيز آماده تغيير نقشه خاورميانه همانگونه كه پيش بيني نموده اند جلو مي رود. چنين سرنوشتي گريبان تمامي دژم انديشان و خشك مغزان را خواهد گرفت .

Borna66
06-15-2009, 12:58 PM
بچه ها ...
وقتی با سرزنش و انتقاد زندگی می کنند می آموزند بی اعتماد به خود باشند.
وقتی با خشونت زندگی می کنند می آموزند که جنگجو باشند.
وقتی با ترس زندگی می کنند می آموزند که بُزدل باشند.
وقتی با ترحم زندگی می کنند می آموزند که به خود احساس ترحم داشته باشند.
وقتی با تمسخُر زندگی می کنند می آموزند که خجالتی باشند.
وقتی با حسادت زندگی می کنند می آموزند که در خود احساس گناه داشته باشند.
اما ...
اگر با شکیبایی زندگی کنند بردباری را می آموزند.
اگر با تشویق زندگی کنند اعتماد و اطمینان را می آموزند.
اگر با پاداش زندگی کنند با استعداد بودن و پذیرندگی را می آموزند.
اگر با تصدیق شدن زندگی کنند عشق را می آموزند.
اگر با توافق زتدگی کنند دوست داشتن خود را می آموزند.
اگر با تایید زندگی کنند با هدف زندگی کردن را می آموزند.
اگر با صداقت زندگی کنند حقیقت را می آموزند.
اگر با انصاف زندگی کنند دفاع از حقوق را می آموزند.
اگر با اطمینان زندگی کنند اعتماد به خود و اعتماد به دیگران را می آموزند.
اگر با دوستی و محبت زندگی کنند زندگی در دنیای امن را می آموزند.

Borna66
06-15-2009, 12:59 PM
امروزه عدم سازش و وجود اختلالات رفتار در جوامع انساني بسيار مشهود و فراوان است . در هر طبقه و صنفي و در هرگروه و جمعي اشخاص نامتعادلي زندگي مي كنند كه در معرض خطر ابتلا به ناراحتي هاي رواني مي باشند.
بهداشت رواني با ايجاد عواملي جهت پيشگيري از وقوع اين ناراحتي ها و يا تشريح علل اختلالات رفتار و جلوگيري از پيشرفت روند اختلالات شناختي - احساسي و رفتاري در انسان نقش بسيار موثري در بهبود زندگي وي ايفا مي كند. يكي از اصول مهم بهداشت رواني ، شناخت رفتار انساني و دانستن اين موضوع است كه رفتار انسان معلول يكسري عوامل مختلف است .يعني همان طور كه همه پديده ها در علم فيزيك ، شيمي و … داراي علت هستند رفتار آدمي نيز داراي علل خاصي است بنابراين نبايد هيچ انساني را براي رفتاري كه دارد سرزنش كرد بلكه اگر رفتار نامطلوب از وي سر زد ،بايد رفتارش مورد ارزيابي قرار گيرد و بر طرف شود و اين مهم برنمي آيد مگر با ريشه يابي و كشف علل رفتار .
عامل اصلي بروز رفتار مختلف احتياجات انسان است كه شامل احتياجات اوليه ( جسماني ) و احتياجات ثانويه ( رواني واجتماعي ) مي باشد. همان گونه كه احتياجات جسماني در شكل گيري رفتار انسان نقش دارد احتياجات رواني و اجتماعي نيز تاثير گذارند و در اين راستا فرهنگ جامعه اي كه انسان در آن رشد مي كند از اهميت بالايي برخوردار است كودكي كه در اجتماع به خصوصي متولد مي شود تمام تاريخ آن اجتماع را به ارث مي برد و ميراث اجتماعي او به اندازه ميراث جسماني اش اهميت دارد زيرا وي در طول زندگي از رفتارهاي اجتماعي كه در طي تاريخ و در قالب فرهنگ شكل گرفته متاثر خواهد بود بنابراين براي يك زندگي سالم و سعادتمند توجه و ارضاي همه احتياجات اعم از جسماني و رواني و اجتماعي لازم است و همان طور كه انسان به آب و غذا نياز دارد به پيشرفت و مقام و موقعيت اجتماعي خوب و …. نياز دارد و نمي توان يكي را بر ديگري رجحان داد بلكه اين عوامل همه با يكديگر رابطه دارند و نقص در يك قسمت باعث اختلال در قسمت هاي ديگر خواهد بود بنابراين انسان براي شناخت ريشه و علل رفتار خود علاوه بر شناخت خصوصيات فردي نياز مند به شناخت جامعه ، فرهنگ جامعه ، رابطه خود و جامعه اش ، نقش و جايگاهي كه در جامعه دارد مي باشد كه اين شناخت در سايه شناخت سه قانون تكامل، سيستم انديشي و كل نگري حاصل مي شود و با درك صحيح اين قوانين انسان مي تواند جايگاه صحيح خود را در جامعه اش پيدا كند و با ايفاي نقش صحيح خود احتياجات رواني و اجتماعي خود را به خوبي ارضا نمايد و زندگي توام با آرامش و سعادت را تجربه كند و اين امر تنها با ايجاد بصيرت كافي و افزايش آگاهي و خرد به وجود خواهد آمد.
بصيرت چيست وچگونه به وجود مي آيد ؟
اگر چه روان شناسان گشتالت بصيرت را به معناي فهم ناگهاني معاني بدون ارتباط با گذشته مي دانند و معتقدند اين فهم ناگهاني سبب ايجاد رفتار منطقي و مناسب مي شود ولي شايد بتوان گفت بصيرت همان مشاهده رابطه علت و معلول و پيدا كردن راه جديدي براي فهم معاني و پديده هاي زندگي است كه تجارب صحيح گذشته و م طالب آموخته شده قبلي اساس كشفيات ناگهاني و فهم روابط پديده ها مي باشد و در واقع بصيرت يعني ديدن خويشتن و جهان آن چنان كه به راستي هست ،نه آن چنان كه ما مي پنداريم .در پرتو بصيرت است كه مي توان علت و ريشه هر پديده اي را كشف كرد و بهترين و صحيح ترين راه را انتخاب نمود و البته اين بصيرت در سايه داشتن ذهني آرام ، پاك و متعادل بدست مي آيد .
انسان امروزي تحت تاثير القائات ذهني و انديشه اي نادرست كه ناشي از كدورت هاي ذهني و بايد و نبايدهاي غلط اجتماعي و فرهنگي و خانوادگي است از انديشيدن درست و ديدن واقعي عاجز است . وقتي در يك موقعيت نابهنجار قرار مي گيرد همانند انسانهاي پيشين براساس غريزه جنگ و گريز پاسخ خشم يا ترس و ياهر پاسخي كه منشا آن ترس وخشم است مثل تنفر يا دلسردي را از خود بروز مي دهد اين عكس العمل آني است و ناشي از احساس خطري است كه فرد نسبت به خود و يا حتي اگو (‌من ساختگي ) خود دارد كه اين احساس خطر معمولا بر اثر انديشه هاي نادرست و كدورت هاي ذهني ايجاد مي شود و شايد در واقع خطري در كار نباشد. مثلا وقتي به انسان توهين مي شود چون او تصور مي كند كه به حريمش تجاوز شده است به طور ناخود آگاه و آني خشمگين مي شود و عكس العمل ناشي از خشم بروز مي دهد كه عموما مخرب و زيان آور است. حال آنكه اين احساس خطر فقط متوجه اگو ( من ساختگي ) است و خطري براي خود فرد ايجاد نمي كند وحتي در موقعيت هاي گوناگون فرق مي كند مثلا اگر اين شخص تنها باشد و به او توهين شود احساس خشمي كه دارد از موقعي كه وي در يك گروه قرار دارد كمتر است و نيز اگر افراد اين گروه ناشناس باشند اين احساس خشم كمتر از زماني است كه اين گروه دوستان يا شاگردان وي باشند . بنابراين عكس العمل اين فرد به يك واقعه يكسان در موقعيت هاي مختلف و بنا به تصور و قضاوتي ناشي از انديشه نادرست او متفاوت مي باشد. لازم به ذكر است كه گاه پس از اين احساس اصلا عكس العمل يا پاسخي داده نمي شود و فقط قصد انجام آن در ذهن صورت مي گيرد ولي در هر صورت دراين روند يك سلسله تغييراتي در اعمال حياتي انسان ايجاد مي شود كه اگر مزمن گردد يعني مرتبا تكرار شود بسيار خطرناك مي باشد مثلا اگر شخصي روزي 5 بار خشمگين شود و فشارخونش بالا رود ( كه يك پاسخ طبيعي بدن به خشم است ) به احتمال خيلي زياد پس از مدتي دچار بيماري فشار خون مي شود. بنابراين غريزه جنگ و گريزاگردر جهت حفظ موجود باشد خوب و مفيد است و گرنه پيامدهاي ناخوشايندي به همراه دارد.
جنگ و گريز:
جنگ و گريز نتايج دو احساس خشم و ترس مي باشند كه مختص انسان هاي پيشين است و باعث بروز رفتارهاي آني و بدون تفكر مي شود كه در موقعيت هاي مشابه تكرار مي گردد و كم كم به صورت عادت در مي آيد و اين عادت نسبتا ثابت و قابل پيش بيني مي شوند و شخصيت فرد را مي سازند و اين چنين است كه به فردي صفت خشمگين بودن يا ترسو بودن را نسبت مي دهند زيرا چنين اشخاصي در تمام موقعيت ها يك عكس العمل عادتي كه آني و بدون تفكر است از خود بروز مي دهند ولي انسان امروزي درروند تكاملي نياز به يك غريزه ديگر دارد يعني با يد اين غريزه را كه ‏‏‏اول بينديش و سپس عمل كن‎‎‎‏ را بياموزد اگر انسان به آن درجه از بصيرت و آگاهي برسد كه در موقعيت هاي مختلف زندگي قبل از بروز عكس العمل آني كه عموما عادتي و بدون تفكر است با اندكي تفكر و خرد عمل صحيح و به موقع انجام دهد آن گاه با بروز رفتار صحيح و مطلوب بهترين نتيجه را در موقعيت ايجاد شده مي گيرد البته چنين بصيرت و مهارتي تنها با انجام روش هاي خاص و به مروز زمان در انسان شكل مي گيرد و جزئي از وجود وي مي شود همان طور كه غريزه جنگ و گريز جزئي از وجود او شده است. يكي از روش هاي موثر براي كسب اين مهارت مراقبه بصيرت IIM( Insight Meditation ) است كه در زير توضيح داده مي شود :
مراقبه بصيرت به صورت عملي به انسان مي آموزد كه چگونه بتواند آن چنان برخود تسلط پيدا كند كه در مقابل يك واقعه يا اعلان خطر اول بينديشد و سپس عمل مناسب انجام دهد و بدين علت كه اين مهارت به طور علمي ايجاد مي شود بايد آن قدر تمرين شود تا ملكه ذهن شده و به طور خودكار انجام شود.
مراحل ادراك واقعه
وقتي انسان واقعه اي را درك مي كند آن را در ذهن بررسي و قضاوت مي كند و سپس عكس العمل نشان مي دهد.اين روند چهار مرحله دارد :
تشخيص واقعه
قضاوت آنكه اين واقعه خوب است يا بد
حسي كه در بدن پس از اين قضاوت ايجاد مي شود اين حس كه در پوست يا درون بدن درك ميشود “خوشايند” ‌يا“ ناخوشايند” است. اين موضوع را در فرهنگ مان به كرات شنيده ايم كه مثلا پشتم لرزيد( حس بد ) دلم روشن شد (‌حس خوب) و بسياري از اين حس ها كه واژه اي براي بيانش نداريم
عكس العملي كه پس از اين حس انجام مي شود .
بنابراين انسان به يك حس عكس العمل نشان ميدهد نه به حادثه اي كه اتفاق افتاده است. اگر انسان ياد بگيرد كه قبل از عكس العمل از آن حس آگاه شود مي تواند خود را كنترل كند و با تفكر و انديشه درست، عمل درست و رفتار مناسب بروز دهد و با رفتار مناسب و سنجيده بهترين و مناسب ترين موقعيت ها را براي خود ايجاد كند و زندگي سالم تر و بهتري داشته باشد و اين همان چيزي است كه در مراقبه بصيرت آموزش داده مي شود.
البته براي اينكه انسان بتواند از آن حس آگاه شود بايد كاملا هوشيار و آگاه باشد و به عبارتي در لحظه حضور داشته باشد و بنابراين بايد ذهني آرام و پاك و خالي از هرگونه رسوب و كدورت داشته باشد زيرا ذهن نامتعادل وناپاك مرتبا در گذشته و آينده به سر مي برد و دائما در حال قضاوت نادرست مي باشد مراقبه بصيرت به انسان مي آموزد كه ذهن خودرا از پريشاني و كدورت پاك نمايد و داشتن ذهني پاك و آرام را به تدريج تجربه كند كه نتيجه اين پالايش ذهن ، رها شدن از بند انديشه ها ، قضاوت هاي نادرست و شرطي ، رسيدن به هوشياري و آگاهي (از جمله آگاهي از حسها و احساسات متفاوت) مي باشد . اين ذهن آرام و در عين حال هوشمند فرد را قادر مي سازد كه در موقعيت هاي نابهنجار زندگي عمل درست انجام دهد و بر مشكلات خود فائق آيد و زندگي آرام و سرشار از نشاط و موفقيت را تجربه كند

Borna66
06-15-2009, 12:59 PM
يك روانپزشك اظهار داشت: رنگ‌هاي روشن همچون رنگ‌هاي سبز و آبي، موجب كاهش ضربان قلب، فشار خون و تنفس ‌شده و آرامش‌ بخش‌ هستند.
دكتر اميررضا چمني در گفت ‌وگو با خبرنگار بهداشت و درمان خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) منطقه يزد، در خصوص تاثير رنگ‌ها از نظر روانشناختي گفت: با توجه به اين كه برخي رنگ‌ها، خاصيت تحريك كنندگي و برخي رنگ‌ها آرامش‌بخش هستند، تركيب رنگ‌ها در طبيعت به نحوي است كه باعث ايجاد تعادل در روح و روان مي‌شود.
وي افزود: ‌برخي رنگ‌ها در طبيعت مانند رنگ‌هاي قرمز، بر روي بدن موجب افزايش ضربان قلب، فشار خون و نبض و تنفس مي‌شوند و در مقابل رنگ‌هاي روشن موجب كاهش اين فاكتورها مي‌شوند.
دكتر چمني ابراز داشت: رنگ سفيد نماد پاكي و سمبل قداست است و با عنايت به اين كه رنگ سفيد، نشاط، سرور و پاكي را به همراه دارد، در احاديث زيادي به پوشيدن لباس سفيد تاكيد شده است .
وي ابراز داشت: رنگ زرد سمبل روشنايي،‌ فعاليت، ‌كار‌، تلاش‌، مفرح، ‌شادي آور و رنگ اميد است، لذا توصيه مي‌شود كودكان از لباس زرد استفاده كنند.
وي افزود: ‌رنگ زرد از نظر درماني، رنگ تحريك‌كننده ذهن، ‌هوش و سيستم اعصاب است و به دليل خاصيت محرك و شادي‌آور آن در درمان بيماران افسرده، ‌بي‌حوصله و گوشه‌گير استفاده مي‌شود.
اين روانپزشك گفت: ‌رنگ سبز زيباترين رنگ‌هاست و به عنوان رنگ جواني و سمبل و نماد رشد و نمو و علامت بهار است. اين رنگ نمايشگر حيات و سر زندگي است و از نظر درماني رنگي آرام بخش اعصاب و در رفع خستگي موثر است و از خاصيت ضد اضطرابي برخوردار است.
وي خاطرنشان كرد: بررسي‌ها نشان داده است رنگ سبز مي‌تواند فشار خون‌، تنفس و ضربان قلب را كاهش دهد. بنابراين از اين رنگ در رنگ‌آميزي ديوار اتاق‌هاي عمل و لباس پرستاران بيمارستان‌ها و مراكز بهداشتي استفاده مي‌شود.
دكتر چمني با بيان اين كه رنگ قرمز شادي آفرين، ‌نشاط آور، ‌نيروبخش، ‌اشتها آور است و احساسات را تحريك مي‌كند، افزود: اين رنگ اعتماد به نفس را افزايش مي‌دهد ولي به دليل تحريك كنندگي توصيه مي‌شود افراد داراي مشكلات اعصاب و روان از آن پرهيز كنند.
وي افزود: رنگ قرمز نماد خطر و هشدار نيز است و بررسي‌ها نشان داده است كه رنگ قرمز ميزان فشار خون و ضربان قلب را افزايش مي‌دهد.
اين متخصص بيان داشت: رنگ قرمز از بين رنگ‌ها، رنگ گرم تلقي مي‌شود و در درمان بيماري‌هاي پوستي مثل مخملك از آن استفاده مي‌شود.
وي رنگ آبي را داراي خاصيت آرامبخشي، آرام كنندگي و تسكين دهنده سيستم اعصاب دانست و گفت: اين رنگ، مفرح و شادي آفرين است. آبي به عنوان رنگ سرد تلقي مي‌شود و به لحاظ خاصيت ضد اضطرابي و آرام بخش در درمان بي‌خوابي مفيد و موثر است. رنگ آبي نماد دريا، ‌آسمان، ‌روشنايي است و در تعادل روح و روان نقش به سزايي دارد.
دكتر چمني در پايان استفاده از رنگ‌هاي زرد و صورتي را براي اتاق نشمين،‌ رنگ‌هاي شادي‌آور را براي فضاي دكوراسيون منزل و رنگ‌هاي قرمز، ‌زرد و ‌نارنجي را در وسايل بازي و پوشاك كودكان توصيه كرد.

Borna66
06-15-2009, 01:00 PM
روش های انتخاب شغل مناسب
می خواهید یک فضانورد شوید؟ شاید هم یک نانوا یا نجار؟ شاید هم دوست داشته باشید که یک مدیرعامل، خلبان یا رستوران دار موفق شوید؟ انتخاب کردن همیشه هم اینقدر ساده نیست؛ باید چیزهایی که در آن استعداد دارید را با چیزهایی که از آن لذت می برید، تلفیق کنید و ببینید شما را به کجا می رساند.
وقتی دستاوردهای خود را با هم در نظر می گیرید، می بینید که در بعضی از آنها بیشتر از بقیه موفق بوده اید. گرچه اینها معمولاً بهترین راه برای شروع تصمیم گیری به حساب می آید، اما باز هم کمی بیشتر فکر کنید. ممکن است روزی از انجام آنها لذت می برده اید، اما آیا دوست دارید باز هم آن کار را ادامه دهید یا نه؟
بعضی از شب ها من برای خانواده غذا درست میکنم و همه هم دستپختم را دوست دارند، اما بعضی شب ها هم بچه ها از بیرون غذا می گیرند. درست است که من واقعاً از آشپزی لذت می برم اما فکرش را هم نمی کنم که هر شب مجبور شوم برای اینهمه آدم غذا درست کنم.
اجازه بدهید کمی مسئله را برایتان بازتر کنم.
یک جعبه مکعبی را تصور کنید، این جعبه را با کشیدن یک خط افقی از وسط آن و یک خط عمودی از وسط دیگر به چهار قسمت تقسیم کنید. خط افقی را "کارهایی که از آن لذت می بریم" نامیده که از سمت چپ به راست امتداد دارد و خط عمودی را "کارهایی که در آن استعداد داریم" می نامیم که آن هم از بالا به پایین امتداد دارد.
اولین چیزی که به چشم می آید، این است که مکعب کوچک در گوشه سمت راست جایی است که بالاترین مقیاس های کارهایی که در آن استعداد داریم و کارهایی که از آن لذت می بریم به آنجا ختم می شود. این همانجایی است که همه ی ما آرزو داریم به آن برسیم. بعداً باز هم به آن برمی گردیم.
در بالا سمت چپ به بالاترین حد کارهایی می رسیم که در آن استعداد داریم و پایین ترین حد کارهایی که از آن لذت می بریم. این یعنی جایی که باوجود داشتن مهارت و استعداد فراوان، مجبوریم کاری را انجام دهیم که علاقه ای به آن نداریم و دوست نداریم بیش از حد ضروری و لازم آن را انجام دهیم. مثلاً این روزها چه کسی واقعاً از رانندگی لذت می برد؟
راه خیلی از کسانی که معمولاً کارشان را با دقت انتخاب نمی کنند، به اینجا ختم میشود، چون سازمان و شرکتی که در آن کار می کنند آنها را در جایی قرار می دهد که بتوانند از عهده آن برآیند. به یک دستیار مالی فکر کنید که سِمَتِ کنترلگر کارت اعتباری را به او می دهند، چرا؟ چون در گرفتن صورتحساب ها موفقیت داشته است.
مربع پایین سمت چپ جایی است که خیلی از افراد خود را در آن می یابند. کاری که نه در آن استعداد و توانایی دارند و نه از انجام آن لذت می برند. گاهی اوقات نیاز یا فشارهای زندگی باعث می شود افراد به چنین کارهایی کشیده شوند، اما اگر شما هم یکی از این افراد هستید باید فکری جدی برای خود کنید.
مربع پایین سمت راست جایی است که لذت بردن از کار حرف اول را می زند، اما مهارت و استعداد کافی وجود ندارد. افرادی که تئاتر آماتور بازی می کنند یا برای اوقات فراغت خود نقاشی می کنند، را می توان جزء این گروه دانست.
به مربع بالا سمت راست برمی گردیم: موفقیت معمولاً وقتی حادث می شود که شما در عین اینکه از انجام کاری لذت می برید، برای انجام آن مهارت و استعداد هم داشته باشید. وقتی می خواهید شغل خود را انتخاب کنید این نکته را همیشه به خاطر داشته باشید و هیچوقت به خاطر عنوان یک شغل به سمت آن نروید. درعوض سعی کنید مهارت های خود را تشخیص داده و با تطبیق آن با کارهایی که به آن علاقه دارید جلو بروید.
مکعبی که در پاراگراف قبل به شما معرفی کردم می تواند خیلی در این زمینه کمک حالتان باشد. اگر در نقطه بالا سمت راست هستید، دو دستی به آن بچسبید، اما اگر هر جای دیگری قرار دارید، سعی کنید کمی بیشتر درمورد کارتان فکر کنید.
برنامه کارتان را شروع کنید
برحسب دیدگاهی که دارید، این واقعیت که دیگر نمی توان شغلی را برای همه زندگی انتخاب کرد، محصول زندگی کردن در جامعه مدرن است، شاید هم این امکان را برای شما فراهم کند که شغل محبوبتان رادر زندگی پیدا کنید.
پیشرفت سریع تکنولوژی، تغییر ساختار شرکت ها و شیوه های زندگی به این معناست که الگوهای سنتی کار باید از رده خارج شوند. برای اینکه اطمینان یابید بهترین انتخاب را برای زندگی شغلی خود برمی گزینید، باید کنترل سرنوشتتان را تحت اراده خود در آورید.
قبول مسئولیت برای پیشرفت های کاریتان کار ساده ای نیست. باید فرصت های لازم را خودتان خلق کنید تا به جایی که می خواهید برسید و این یعنی باید مداوماً مهارت هایتان را اصلاح کرده و ارتقاء دهید.
تنظیم یک برنامه کاری آسان و سرراست است، به شرط این که در آنچه که از زندگی می خواهید صادق باشید. در 3، 5 یا 10 سال آینده می خواهید به کجا برسید؟ باید درمورد نیازهای کاریتان با خودتان صادق و روراست باشید.

آیا می خواهید کنترل کارتان دست خودتان باشد و خودتان آن را مدیریت کنید؟
آیا می خواهید هر روز تا ساعت 5 عصر خانه باشید؟
آیا می خواهید کارتان به دور از استرس و دغدغه شدید فکری باشد؟

اینکه بدانید چه می خواهید اولین قدم برای رسیدن به آن است. اما یادتان نرود که شانس هم نقش مهمی در این زمینه ایفا می کند.
آنچه که از زندگی میخواهید هم مثل اولویت هایتان با گذر زمان تغییر میکند. قبل از اینکه تصمیم بگیرید که به کجا می خواهید برسید، باید ببینید که در حال حاضر کجا هستید.
1. چه چیز شغل کنونیتان را دوست دارید؟
2. از چه چیز شغل کنونیتان بدتان می آید؟
3. در شرکت کنونیتان چه امکاناتی برای پیشرفت شما وجود دارد؟
4. آیا فکر می کنید برای کاری که انجام می دهید، خوب پول می گیرید؟
این تمرین را برای دو هفته انجام دهید. هر روز دوچیز درمورد کارتان که از آن لذت می برید را بنویسید. اینکار را به سادگی هر چه تمامتر انجام دهید. مثلاً، "من از صحبت کردن پشت تفن با مردم خوشم می آید"، "از مسئولیتی که در این شغل به من واگذار شده لذت می برم" و...
بعد از فقط دو هفته تصویر بسیار روشنی از چیزهایی که در شغل کنونیتان برایتان لذت بخش است پیدا می کنید. این میتواند برای پیدا کردن یک شغل جدید یا تطبیق دادن خود با کاری که چیزهای بیشتری برای لذت بردن برایتان داشته باشد استفاده کنید. این تمرین را یکبار دیگر انجام دهید، با این تفاوت که اینبار کارهایی که در شغل ایدآلتان از آن لذت میبرید را یادداشت کنید. و دو لیست را با هم مقایسه کنید.
ممکن است دریابید که واقعاً از آنجایی که هستید و کاری که انجام می دهید لذت می برید. اگر برای شما هم اینطور است، اطمینان یابید که شایستگی لازم برای احراز آن شغل را دارید. و ببینید که برای به روز نگه داشتن مهارتهای کاریتان چه می توانید بکنید.
اگر جاه طلبی های شما باعث می شود که مدام خود را بالا بکشید، باید ببینید که برای رسیدن به مقام بعدی چه مهارت هایی باید کسب کنید. یک فهرست از مهارت های مورد نیاز خود تهیه کنید. ببینید ضعفتان در کدام قسمت هاست؟ آیا لازم است مهارت های جدید بیاموید؟
آیا می توانید تجربیات مربوط را در همان شرکت کسب کنید؟ وقتی پی به ضعف هایتان بردید باید ببینید که چطور می توانید این شکاف ها را پر کنید. آیا رئیس فعلیتان می تواند به شما کمک کند که این تجربیات و مهارت های جدید را یاد بگیرید؟ آیا می توانید در شغل کنونیتان عهده دار مسئولیت های جدید شوید؟ آیا می توانید در فعالیت های دیگری که مقامتان را بالاتر ببرد شرکت کنید؟
اگر محل کار کنونیتان نمی تواند امکانات این آموزش های جدید را برایتان فراهم کند، باید از آن بیرون بیایید. از تغییر نترسید. اگر هدف روشنی از آنچه که می خواهید در ذهنتان باشد، گذراندن وقت برای پیدا کردن شغل ایدآلتان، وقتی به دست یابید، ارزشی نخواهد داشت.
با یک استراتژی بازاریابی شخصی می توانید کنترل امور کاری و همچنین زندگیتان را در دست گیرید و ببا استفاده از اطلاعات موجود، تصمیمگیری کرده، تغییرات مثبت را در زندیگتان اعمال کرده و به اهدافتان دست یابید ؟

Borna66
06-15-2009, 01:00 PM
شيوه هاي اعجاب انگيز براي از ميان بردن حالات بد
آیا شما احساس بدی دارید و یا ناراحت هستید؟ دیگر نگران نباشید. راههای بسیار ساده ای وجود دارند که با استفاده از آن ها می توانید بر عادات نامناسب و اخلاق تند خود فائق آیید. خوش اخلاقی و سرحالی جزئی از خصوصیات ذاتی افراد به شمار نمیرود و نمی توان گفت که آنها همانطوری به دنیا می آیند؛ هیچ کس هم محکوم نیست که تا آخر عمر خود ناراحت و بدحال باقی بماند. میزان خوشحالی، یک مسئله کاملاً اکتسابی است و یاد گرفتن آن هم کار دشواری نیست. هر کس به راحتی می تواند با عادت های بد خود مبارزه کرده و خوش بینی را به زندگی خود راه دهد.

در تحقیقاتی که من پیرامون خوشحالی و خوش بینی برای کتابم: "خوش بینی خودجوش: استراتژی های تثبیت شده برای کامیابی و خوشحالی" انجام داده ام، توانستم از بسیاری از الگو ها و تکنیک ها پرده برداری کنم. شما هم می توانید این استراتژی ها را تمرین کنید تا خوشحالتر، سرحال تر، و خوش بین تر شوید.

1- از خون آشام های احساسی پرهیز کنید

آیا جذب افرادی می شوید که شما را از نظر احساسی تخلیه کرده و خودشان جزء بازنده ها حساب می شوند؟ آیا مانند یک آهن ربا، افراد بازنده را به خود جذب میکنید؟

می توان گفت که اینگونه افراد خود به خود باتری شما را خالی می کنند، روند زندگی را کند کرده و طرف مقابل را عصبانی و ناراحت میکنند. برای اینکه بتوانید خوشحال، خوش بین و پرانرژی باقی بمانید باید تا آنجایی که امکان دارد از این قبیل افراد دوری کنید. افراد ناراضی و بدبین به راحتی اجازه می دهند تا این خون آشام ها به جانشان بیفتند و احساسات مثبتشان را مستقیماً از مغزشان بمکند. از جمله افراد خون آشام احساسی می توان به افرادی که مرتباً در حال مسخره، انتقاد، تخریب و سرکوب کردن هستند اشاره کرد.

یک لیست از افرادی که در موقعیت های مختلف با آنها برخورد می کنید تهیه کنید و سپس سعی کنید ارتباط خود را با افرادی که در بالا به آنها اشاره کردیم به کمترین میزان برسانید و در یا در صورت امکان ارتباط خود را به طور کلی با آنها قطع کنید. توجه: افراد خوشحال و خوش بین خودشان پیام آور صلح و دوستی هستند و افراد ناراحت و بدبین خودشان به عنوان نوعی خون آشام احساسی تلقی می شوند.

2- ذهن خود را پاکسازی کنید

آیا می توان همانطور که جسم را در بیمارستانها زهرزدایی می کنند، با ذهن نیز همین کار را انجام داد؟ برای اینکه افکار منفی و مخرب را به ذهن خود راه ندهید همیشه باید این "قانون شادکامی" را در ذهن داشته باشید: شما در آن واحد تنها می توانید به یک مسئله فکر کنید. به این معنا که یا می توانید بر روی یک مسئله ناراحت کننده/بد بینانه تمرکز کیند و یا بر روی یک موضوع خوشحال کننده/ خوش بینانه. حق انتخاب با شماست. افراد بدبین معمولاً همیشه در این فکر هستند که چگونه ممکن است شکست بخورند و دیگر نتوانند از جایشان بلند شوند. آنها همیشه انتظار وقوع بدترین اتفاق ها را دارند. از سوی دیگر افراد خوش بین همیشه منتظر بهترین ها هستند. بهتر است ذهن خود را خانه تکانی کنید. زمانیکه به یک مشکل برخورد می کنید سریع به فکر یافتن راه چاره ای برای فائق آمدن و حل آن باشید. افراد بدبین و ناراحت در این شرایط فقط به دنبال گله و شکایت هستند و افراد خوش بین و موفق در پی یافتن راه حل.

3- خوش بینی و خوشحالی با اعداد

آیا به طور وسواسی به سمت افکار منفی کشیده می شوید و حالات بدی به شما دست می دهد؟ یک راه ساده این است که خودتان مسیر حرکت فردیتان را به سمت افکار مثبت تغییر دهید. به راحتی می توانید در تغییر افکار منفی به مثبت یک متخصص شوید. تنها کاری که باید انجام دهید این است که بر روی شمارش و تغییر ایده های منفی به مثبت تمرکز کنید. هر بار که یک فکر منفی به ذهنتان خطور کرد، به سرعت آن را به یک فکر مثبت تغییر دهید. هر بار که این کار را انجام دادید، یک تیک بر روی یک صفحه کاغذ بزنید. هدف شما باید این باشد که تعداد دفعاتی را که نیاز به انجام یک چنین کاری پیدا می کنید، به صفر برسانید. به عنوان مثال شاید در ابتدا نیاز باشد که به طور روزانه 50 تیک در کاغذ بزنید. به مرور زمان این عدد به 30 و 20 و به 10 میرسد. اگر شما به شدت منفی گرا باشید با انجام این تکنیک تبدیل به یک فرد به شدت مثبت اندیش می شوید.

4- وضعیت قرار گرفتن بدن خود را تغییر دهید

افراد پر انرژی و خوشحال، گام های بلند تری بر می دارند، تند تر راه می روند، و صاف می ایستند و به نظر می رسد که از منبع پایان ناپذیر انرژی تغذیه می شوند. از طرف دیگر افراد بدبین و عبوس گام های کوتاه بر میدارند، پاهایشان را روی زمین می کشند و آرام و قوز کرده حرکت می کنند. به نظر می رسد که باتری آنها شارژ خالی کرده. مراقب وضعیت قرار گرفتن بدن خود باشید. سعی کنید بیشتر از ژست افراد خوش بین در راه رفتن و ایستادن خود استفاده کنید. استفاده از این تکنیک ها به شما کمک میکند تا روحیه ای شاد و پر انرژی پیدا کنید. انجام این کار ساده بوده و همچنین میتواند تاثیر مثبتی بر روی اطرافیانتان نیز داشته باشد.

5- مراقب حرف زدنتان باشید – هیچ گاه از کلمه هایی نظیر "سعی" استفاده نکنید

برای اینکه تبدیل به یک فرد خوش بین و سر حال بشوید، ابتدا باید یاد بگیرید که این افراد چه کارهایی انجام می دهند. افراد خوش بین برای خود شیوه عملکر و صحبت کردن منحصر بفردی دارند و از کلمات ویژه ای استفاده می کنند. همانطور که قبلاً هم گفته شد، لغاتی که در صحبت کردن خود از آنها استفاده می کنید، بر روی حالات درونی و میزان انرژی بدنتان تاثیر میگذارند. عوض کردن لغاتی که مورد استفاده قرار می دهید، می توانند نگرش و افکار تان را تغییر دهند. به جای استفاده از لغات "ناراحت کننده" از کلمات "شادی زا" استفاده کنید. به عنوان مثال به جای استفاده از عبارت: "من احساس می کنم دست پاچه شده ام" می توانید از عبارت مثبت: "من احساس می کنم به چالش واداشته شده ام اما مطمئنم که از عهده اش بر می آیم" استفاده کنید.

تفاوت عمده ای که میان این دو گروه شاد و غمگین وجود دارد این است که گروه اول به ندرت و بهتر است بگوییم که هیچ گاه از لغاتی نظیر "سعی" و "اما" استفاده نمی کنند. این کلمات به نوعی نشان می دهند که شما هیچ گونه کنترلی بر روی زندگی خود ندارید؛ افراد خوش بین همیشه امیدوار هستند و مسئولیت همه کارهایی را که انجام می دهند را به عهده می گیرند. استفاده از کلمات این چنینی صرفاً بهانه آوردن و شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت هاست.

6- به چیزهایی که می خواهید فکر کنید نه به چیزهایی که نمی خواهید

نگرانی، اولین فاکتور تخریب خوشحالی و خوش بینی است. سریع ترین راه برای اینکه بتوانید خود را از انرژی و خوشی سرشار کنید، کنار گذاشتن نگرانی هاست. چگونه می توانید این کار را انجام دهید؟ هر بار که یک فکر منفی به ذهنتان خطور کرد سریعاً آن را به یک فکر مثبت تبدیل کنید (مانند یافتن راه حل برای مشکلات) افرادی که بیشتر بر روی راه حل ها تمرکز می کنند تا خود مشکل، خوش بین، خوشحال، و پر انرژی هستند.

7- به دنبال کاری که به آن علاقه دارید بروید، این امر شما را سرزنده می کند

بهترین راهی که می تواند شما را با خوشحالی تمام از جا بلند کند، دنبال کردن چیزی است که به آن علاقه دارید. ببینید چه چیزی شما را خوشحال می کند، آنوقت میبینید که صبح ها با چه انرژی از خواب بلند می شوید. افرادی که صبح ها تمایلی به بیدار شدن از رختخواب ندارند، روح زندگی را از دست داده اند. آنها هیچ دلیلی برای بیدار شدن از خواب و کار و تلاش ندارند. علایق خود را پیدا کنید و به دنبال آن بروید تا آتش زندگیتان برافروخته شود.

همه افراد می توانند باعث ایجاد سرزندگی و خوشحالی در زندگی خود شوند. زمانیکه افراد مختلف از استراتژی هایی که در این مقاله به شما معرفی کردیم بهره می گیرند، خودشان اذعان می کنند که بار سنگینی از روی دوششان برداشته شده. آنها مثبت، و سر زنده شده و اعتماد به نفسشان افزایش پیدا می کند. شما برای به کار گرفتن این تکنیک ها فقط چند دقیقه وقت لازم دارید. این موارد می توانند به شما کمک کنند تا زندگی خود را در کلیه زمینه ها بهبود بخشید: سلامتی، ثروت، موفقیت شغلی.

توجه: خوش بینی کلید پنهان موفقیت است. خوش بینی سبب ایجاد هیجان در زندگی شده و شما را تبدیل به یک فرد مسئولیت پذیر می کند. در مقابل افراد بدبین هیچ گونه تصویر ذهنی روشنی از یک زندگی موفق نداشته و فقط در حال گله و شکایت، سرزنش و بهانه جویی هستند. خوب حالا شما کدام گروه را انتخاب می کنید----- شاد و خوش بین یا ناراحت و بدبین؟ حق انتخاب با شماست؛

Borna66
06-15-2009, 01:00 PM
دلیل ترس از ایجاد تغییر در زندگی

ایجاد تغییر در زندگـی ممکن است کمی ترس آور باشد، و بـا وجـود اینکه عمـیقاً می خواهید عنان سرنوشت خود را در دست گیرید، باز هیچ کاری نمی توانید پیش ببرید چون از ایـجاد آن تغییر وحشت دارید. در این مقاله به علت های تـرس شما می پردازیم و به شما کمک می کنیم که با آن مقابله کنید.


1. ترس از ناشناخته ها
ترس از ناشناخته ها باعث می شود افراد نتوانند از فرصت ها استفاده کرده و در موقعیت هایی که چندان خوشایندشان نیست باقی بمانند. هر موقع صحبت از تغییر پیش می آید، مردم به گفتن "چه پيش خواهد آمد" می افتند.

اگه اشتباه کنم چی میشه؟
اگه بدتر از اینکه الان هست بشه، چی میشه؟
اگه شکست بخورم چی میشه؟

با خودتان فکر می کنید موقعیتی که الان دارید بهتر است و به همین خاطر همه ی ایده ها و افکار تازه برای تغییر را در ذهنتان دفن می کنید. و فکر میکنید باید همین جایی که هستید باقی بمانید. گوی شیشه ای هم ندارید که پیش بینی کنید در آینده چه روی می دهد، به همین خاطر نمی توانید مطمئن باشید که نتیجه کارتان چه خواهد شد. از آنچه که الان دارید مطلعید و با خودتان می گویید که این که دارید چندان هم بد نیست. درست است؟ ترس از ناشناخته ها یکی از مهمترین دلایلی است که افراد را از ایجاد هر نوع تغییر مثبت در زندگیشان باز می دارد.
اگر ذهنتان را آزاد بگذارید، تا هر وقت که بخواهید برایتان تصورات منفی خلق می کند. اما کمی در موردش فکر کنید. شما توانایی فکر کردن به بدترین چیزهایی که ممکن است اتفاق بیفتد را دارید، پس چرا از این انرژی خود برای تصور بهترین چیزهایی که ممکن است اتفاق بیفتد استفاده نمی کنید؟ فقط باید تمرکز کنید. وقتی شانس این هم وجود دارد که نتیجه کارتان خوب باشد، چرا وقتتان را براي فکر کردن در مورد اتفاقات بد هدر می دهید؟ هر انتخابی که بکنید، فرصت های جدیدی پیش روی شما میگذارد. فرصت هایی که حتی فکرش را هم نمی توانستید بکنید.
به نظر من هیچ انتخابی نادرست نیست، فقط فرصت هایی که به واسطه آن انتخاب برای ما پیش می آید با هم متفاوت هستند. اگر انتخاب های خود را مهیج و باارزش بدانید، تجربه ناشناخته ها برایتان ساده تر خواهد شد. فقط باید تصمیم بگیرید که چه کاری را می خواهید در حال حاضر انجام دهید. یادتان باشد انتخاب غلط وجود ندارد. آیا این طرز تفکر باعث نمی شود احساس بهتری به این تغییر داشته باشید؟

2. عدم اطمینان به خود
وقتی در نظر دارید که تغییری در زندگیتان ایجاد کنید، تردید دارید که آیا واقعاً از عهده آن برمی آیید یا نه. در این موقعیت ها همه چیز بزرگتر و دشوارتر از آنچه که هست به نظر می رسد و وقتی به آن نگاه می کنید به نظرتان کار بسیار سختی می آید. معمواً از خودتان می پرسید، "چه کسی می تواند این کار را انجام دهد؟ من که نمی توانم کار خیلی دشواری است."
اگر بخواهید چیزهای بزرگ به دست آورید یا حتی فقط به آرامش درونی برسید، باید بتوانید از آن قلمرو آرامش خود بیرون آمده و چیزهای جدید را امتحان کنید. اگر موفق هم نشوید، حداقل تلاشتان را کرده اید و تا آخر عمرتان افسوس نمی خورید که چرا آن قدم را در زندگی برنداشتید. با امتحان کردن چیزهای تازه، دانشتان هم بیشتر شده و چیزهای جدید یاد می گیرید که در آینده به دردتان خواهد خورد. و از اینکه توانسته اید در یک موقعیت دیگر هم موفق شوید، اعتماد به نفستان بالا می رود.

3. تنها حس کردن خود و تقلا برای تصمیم گیری
گاهی اوقات وقتی موقعیت های دشوار در زندگی پیش می آید، احساس می کنید که تنها آدم روی زمین هستید که باید این تصمیم را بگیرید. فکر می کنید برای اطمینان از اینکه کار درستی را انجام می دهید نیاز به حمایت و اطمینان افراد دیگر دارید. نظر همه را می پرسید تا مجبور نباشید به تنهایی تصمیم بگیرید. از تجربه شخصی خودم میگویم که همیشه سخت ترین قسمت گرفتن تصمیم، تقلا و عذاب دادن خود برای گرفتن آن است. آنقدر به خودمان فشار می آوریم که هم خودمان و هم افراد دور و برمان را حسابی خسته و بیمار می کنیم. و وقتی با هزار زور و تقلا تصمیم نهایی را می گییم، احساس می کنیم که باری سنگین از روی دوشمان برداشته شده و از تصمیمی که گرفته ایم احساس آزادی و هیجان می کنیم. اما آن بخش تقلا برای تصمیم گیری است که ممکن است از ادامه راه دلسردتان کند. به این خاطر به نفعتان است که هرچه سریعتر تصمیمتان را گرفته و کارتان را جلو ببرید.

4. تصور اینکه فقط یک انتخاب دارید
گاهی اوقات وقتی برای گرفتن یک تصمیم بزرگ و مهم تلاش می کنید، اگر نخواهید که وضعیت موجود را قبول کنید فکر می کنید که فقط یک انتخاب پیش رویتان است. مثلاً یا باید در شغلی که از آن متنفرید باقی بمانید، یا اینکه از آن بیرون بیایید و بیکار باشید. و تصورات دیگری هم که پشت این مسئله می آید: من تا آخر عمر بیکار می مانم و هیچ کاری گیرم نمی آید و باید از گرسنگی بمیرم. چون انتخاب دیگری پیش رویتان قرار نگرفته، فکر میکنید که فقط یک انتخاب دارید. اما واقعیت این است که انتخاب های دیگری هم برایتان وجود دارد. فقط کافی است کمی فکر کنید تا لیستی از راه حل ها جلوی رویتان سبز شود.

5. توجه به مسائل ظاهری
مشکل دیگری که برای ایجاد تغییر برای اکثر افراد پیش می آید این است که برای تعریف هویت و ارزشمان، به مسائل ظاهری و بیرونی توجه میکنیم (اینکه کارمان چیست، دارایی هایمان چقدر است، درآمد ماهیانه مان چقدر است و ...). اگر آخرین مدل ست تلویزیون را نداشته باشیم، احساس می کنیم که در زندگی شکست خورده هستیم. برای از دست دادن همه ثروتمان نمی توانیم ریسک کنیم. چون این دارایی و ثروت ماست که هویت ما را تشکیل می دهد. مردم معمولاً از کارمان سؤال می کنند و همین باعث می شود که شغلمان هم جزئی از هویتمان باشد.
اما چیز دیگری که بیشتر باید به آن توجه کنیم، ارزش روابطمان با دیگران است و اینکه چطور می توانیم به آنها کمک کنیم. وقتی به بقیه کمک میکنید (قدردانی آنها را میبینید و خودتان حس می کنید که مفید واقع شده اید) احساس خوبی به شما دست می دهد. و این لذت بسیار عمیق تر از لذتی است که از خرید آخرین دستگاه تلویزیون عایدتان می شود.
و اینکه زندگی اي داشته باشید که خودتان از آن لذت ببرید، بسیار مهمتر از ادامه دادن به شغلی است که از آن تنفر دارید. چیزی که من از آن اطمینان دارم این است که موقع مرگ چیزی که به یاد ما می ماند، آخرین ماشینی که راندیم یا خانه بزرگی که در آن سکونت داشتیم نیست، این روابطمان با دیگران است که همیشه در ذهن ما ماندگار خواهد بود.

6. در بند کردن خود به خاطر مسائل مختلف
به همراه توجه به مسائل ظاهری و بیرونی، این واقعیت می آید که ما به دارایی ها و مقام و قدرتمان بعنوان یک منبع اطمینان و امنیت نگاه می کنیم. مردم عادت دارند در شغل هایی که از آن متنفرند بمانند و مدام با خود می گویند که تا وقتی که از تمام مرخصی هایم استفاده کردم اینجا می مانم یا تا وقتی حقوق بازنشستگیم را گرفتم می مانم. اما این فقط در ذهن آنهاست، در عمل هیچوقت آن روز نخواهد آمد. آیا وقتی 80 سالتان شد خوشحال خواهید بود که همه عمرتان را در کاری که از آن نفرت داشتید به خاطر چند روز مرخصی تلف کردید؟ همین فکرهاست که باعث می شود مدتی طولانی اسیر موقعیت هایی شویم که به هیچ وجه از آن راضی نیستیم.
لازم نیست خودتان را با هر اتفاقی که می افتد، تطبیق دهید
بدترین قسمت ترس از تغییر آنجاست که می توانید برای هر چه که اتفاق بیفتد، خودتان را هماهنگ کنید. اینطوری کمی از ترس آن هم ریخته می شود. واقعیت این است که این راه زندگی بسیار وحشت آورتر است چون احساس نمی کنید که اتفاقاتی که برایتان می افتد در اختیار و کنترل شماست، و همیشه از این می ترسید که چه اتفاقی خواهد افتاد. اگر این جرات را داشته باشید که در مواقع لزوم تغییری به زندگیتان وارد کنید، نه تنها باعث می شود کنترل زندگیتان را در دست گیرید، بلکه زندگیتان را سرشار از لذت و هدف خواهد کرد. آیا این واقعاً آن چیزی نیست که همه ما دنبالش هستیم.

منبع: مردمان

Borna66
06-15-2009, 01:00 PM
اسپری اعتماد به نفس برای خجالتی ها
دانشمندان در دانشگاه زوريخ موفق به توليد يك افشانه استنشاقي شده‌اند كه به ادعاي آنها مي‌تواند ويژگي خجالتي بودن افراد را كاهش داده و به انها كمك ‌كند تا با ديگران روابط اجتماعي برقرار كنند.
به گزارش سرويس «علمي» خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، به گفته آنها كاربرد اين افشانه بسيار ساده است و هر فردي مي تواند اعتماد به نفس خود را فقط با پاشيدن اين افشانه به روي بيني خود افزايش دهد.
محققان مي‌گويند كه اين افشانه قدرت يك هورمون تقويت كننده احساس مطلوب موسوم به اوكسي توسين را افزايش مي دهد که يك انتقال دهنده عصبي در مغز است كه با درك و برقراري پيوند اجتماعي در ارتباط است.

اين هورمون كه مخصوص پستانداران است، به طور طبيعي، زماني در بدن توليد مي‌شود كه در فرد احساس علاقه و عشق به وجود آيد و يا هم چنين باعث وضع حمل در زنان باردار مي‌شود. اين افشانه حاوي نوع مصنوعي اين هورمون است كه در آزمايشگاه تهيه شده است.

دكتر ماركوس هاينريش از دانشگاه زوريخ در آلمان در اين زمينه مي‌گويد كه طي مطالعات انجام شده بر روي 70 فرد بزرگسال معلوم شد كه اين افشانه تغييرات قابل ملاحظه‌اي بر روي رفتارهاي اين افراد بر جاي مي‌گذارد.

وي مي‌گويد در تمام شركت كنندگان در اين پژوهش به محض استفاده از اين افشانه احساس اضطراب و نگراني متوقف شد و در عوض احساس اعتماد به نفس به وجود آمد و اين افراد توانستند بهتر با اعضاي ديگر گروه ارتباط برقرار كنند.

Borna66
06-15-2009, 01:01 PM
تلفن همراه و کاهش حافظه جوانان
به گزارش باشگاه خبرنگاران بنا بر تحقيقات مرکز تحقيقات خواب از دانشگاه "لوگبروا"؛ نتايج تحقيقات در انگليس نشان مي دهد؛ رشد استفاده از تلفن همراه و ديگر ابزارهاي قابل حمل که مي توانند حجم بالايي از اطلاعات را درخود ذخيره کنند، باعث کاهش قدرت حافظه کاربران مي شود.
اين گزارش مي افزايد؛ کاربران نسل جوان که از ابزارهاي قابل حمل مدرن و تلفن هاي همراه براي ثبت موضوعات مهم خود استفاده مي کنند، حتي در به خاطرسپردن اطلاعات جزئي در حافظه بلند مدت دچار مشکل هستند.

براساس اين گزارش؛ يک چهارم از شرکت کنندگان در اين نظرسنجي تائيد کردند که شماره تلفن منزل خود را به خاطر نمي آورند، درحالي که دو سوم شرکت کنندگان اظهار داشته اند که نمي توانند تاريخ تولد والدين يا سه دوست بسيار صميمي خود را به ياد آورند.
بنابراين گزارش ، از جواناني که از فناوري هاي پيشرفته استفاده مي کنند نسبت به نسل هاي سالمند ، نتايج بدتري بدست آمد، به طوري که تعداد افراد زير 30 سال شرکت کننده در اين نظرسنجي که تاريخ تولد خويشاوندان و شماره تلفن منزل خود را به ياد نمي آوردند بيشتر از افراد بالاي 50 سال بود.

محققان اين مرکز، علت اين مسئله را استفاده روزافزون جوانان از حافظه هاي مصنوعي ابزارهاي قابل حمل به جاي حافظه خود دانسته اند. به اعتقاد اين محققان عدم استفاده از حافظه باعث تنبلي آن شده و خطر ابتلا به آلزايمر را افزايش مي دهد.

Borna66
06-15-2009, 01:01 PM
چگونه آينده را به زبان آوريم؟
تصور کنید در دنیایی زندگی میکنید که هلن کِلر بعد از نوزده ماهگی خود را در آن یافت. دنیایی سیاه و خاموش که در نتیجه تب شدید که قدرت و توانایی دیدن و شنیدن او را گرفته بود، به وجود آمده بود. هلن کِلر در نگارش زندگی شخصی خود می نویسد، "بیماری آمد که چشمها و گوشهایم را بست و مرا در بیهوشی یک نوزاد تازه متولد شده فرو برد." وقتی آن سالیوان برای آموزش او آمد، توانایی هلن برای ارتباط برقرار کردن محدود به برخی اشارات و حرکات و صداهای اولیه و ابتدایی بود.
اما برخلاف آنچه به نظر می رسید كه شرايط محیطي دیکته می کند، هلن کلر زندگی با انتخاب خود طراحی کرد که او را به مدارج و موقعیت هایی رساند که به ندرت کسی توان رسیدن به آن را دارد. آیا تا به حال در شگفت شده اید که چطور کسی که در یک شهر کوچک و بی اهمیت بدون قدرت شنوایی و بینایی به دنیا آمده است، بتواند قلب و فکر کسانی که با او برخورد می کنند را از آنِ خود کند؟
هلن کلر سرنخ هایی در زندگینامه خود برای ما به جای گذاشته است. او می نویسد، "در این اثناء میل و اشتیاق فراوان برای ابراز احساساتم در من رشد کرد. علائم و اشارات محدودی که از آنها استفاده می کردم به هیچ عنوان برای من کافی نبودند و وقتی نمی توانستم که منظور خود را به دیگران بفهمانم به شدت از لحاظ احساسی طغیان می کردم. احساس می کردم که دست هایی نامرئی من را نگه داشته اند و من تلاش می کردم که خود را نجات دهم. من مبارزه میکردم، نه اینکه این مبارزه تفاوتی ایجاد می کرد، اما روحیه مقاومت در درون من بسیار نیرومند بود. آخر کار اشکم سرازیر می شد و از نظر جسمی خستگی شدیدی به سراغم می آمد. بعد از مدتی نیاز به یک راه ارتباطی بسیار ضروری می نمود."
معلم مناسب کارساز خواهد بود
می توانید تصور کنید که آمدن آن سالیوان برای آینده هلن کلر چقدر مؤثر بوده است. آن سالیوان به طرزی عالی نیرویی به هلن منتقل می کند که برای ساختن یک زندگی فوق العاده بعدها از آن استفاده میکند. و این نیرو چه بود؟ این نیرو، نیروی زبان بود—نیروی زبان برای فراهم کردن آنچه میخواهیم. آن سالیوان متوجه شد که برای تبدیل هلن از یک دختربچه سرا پا استرس و مشکل به دختر خانمی کاملاً نیرومند و پرتوان، باید به او آموزش دهد که چطور ارتباط برقرار کند که به هدف دلخواه خود برسد.
علیرغم این واقعیت که هلن کلر، مثل سایر انسانهای سالم، قادر به یاد گرفتن هرچیز که میخواست بود، اولین قدم برای او این بود که یاد بگیرد چطور به نحوی مؤثر با خود—و با افراد دور و بر خود، ارتباط برقرار کند. او باید یاد می گرفت که چطور از کلمات استفاده کند و فراتر از کلمات، چطور آینده دلخواه خود را پیش روی خود بیاورد. آینده هلن به توانایی او به یادگیری زبان و نحوه ارتباط بستگی داشت. و وقتی توانست این چیزها را یاد بگیرد، تا بالاترین حد ارتباط پیش رفت و به موقعیت هایی بسیار مهم و بانفوذ صعود کرد و تمام این مدت تجربیات شیرین زندگی را مزه مزه کرد و به زندگی دست یافت که همیشه می خواست.
اما هلن چطور توانست به همچنین زندگی برسد؟ پاسخ این سؤال تاحدودی می تواند میل و اشتیاق فراوان او برای یادگیری باشد. و این اشتیاق مفرط باعث شد پله های ترقی را یک به یک بالا رود و به بالاترین درجه صعود کند.
اما همه اینها به چه درد شما می خورد؟ به چه درد من می خورد؟ همه چیز...یا هیچ چیز. انتخاب با شماست. ما می توانیم چشمها و گشوهایمان را باز کنیم و از هلن کلر یاد بگیریم یا که یاد نگیریم. او با شرایط و موقعیت های بسیار دشوار روبه روی بوده است اما توانسته بر همه ی آنها فائق آید و راه خود را باز کند. و همه چیز از یادگرفتن زبان و نحوه ی استفاده از آن برای شکل دادن به آینده خود، برای او شروع شد. من و شما هم می توانیم همین کار را انجام دهیم.
مطمئناً خیلی چیزها در زندگی شما وجود داشته که آنطور که می خواستید نبوده و برایتان دشوار بوده است. شاید در روابطتان با خانواده، دوستان یا سایر کسانی که برایتان اهمیت دارند. شاید این موقعیت های دشوار مربوط به کار، درآمد، رویاها یا روابطتان با خودتان باشد.
چرا بعضی چیزها برای شما آنطور که میخواهید ساده و لذت بخش نیست؟
اگر چیزی برای شما سهل و آسان نبوده، نشان از چیزی است که هنوز نمی دانید. نشان از این است که هنوز بلد نیستید که چطور آن کار را به طریقی ساده و خوشایند انجام دهید. چیزی بیشتر از این نیست. مسئله، مسئله یادگیری است. و برخلاف هلن کلر شما از نعمت دیدن و شنیدن چیزهایی که در اطرافتان هست لذت می برید. به همین خاطر می توانید هرچه که بخواهید را سریع و طبیعی یاد بگیرید. خواه باور کنید یا نه، در همه حال از نیروی ذاتی زبان استفاده میکنید. نیرویی که شما را به جهتی خاص می کشاند.
سؤال این است که می خواهید به کدام جهت بروید؟ درک روابط مداوم شما با دیگران، اینکه چطور امیال و خواسته هایتان را به زبان می آورید، امیدها و آرزوهای شماست که جهت و سرعت حرکت شما را تعیین میکند. سؤالاتی که می پرسید—و پاسخ شما به آن سؤالات—به مغز شما و ذهن ناخودآگاهتان جهت می دهد. اگر از خود بپرسید، "چرا آن کار را انجام دادم؟" یا "چرا در زندگی پیش نمی روم؟" شما را به جهتی می کشد که ناامیدی ها و خستگی های بیشتر انتظارتان را می کشد.
در عوض ممکن است از خودتان بپرسید، "چطور می توانم یک قدم به هدفم نزدیکتر شوم؟" یا "به چه طریق می توانم راحت تر و خوشایند تر سالم بمانم؟" "چطور میتوانم با کسانی که دوستشان دارم رابطه ای بهتر برقرار کنم؟" "شغل مورد علاقه من چه ویژگی هایی دارد؟" پرسیدن چنین سؤالاتی از خودتان، به شما برای ساختن آینده تان، انرژی و سرعت می دهد. من تصور می کنم که هلن کلر در مراحل اول از خود میپرسیده که چرا کور و کر شده است...و فکر می کنم خیلی زود یاد گرفته که سؤالاتی مهمتر از این را خود بپرسد. احتمالاً این سؤالات چنین چیزهایی بوده است: "چطور می توان روی آنچه که دارم سرمایه گذاری کنم؟" "با چیزهایی که دارم چه کاری میتوانم انجام دهم؟" "چطور می توانم با دیگران همکاری کنم؟" "چطور می توانم به دیگران خدمت کنم و زندگیشان را ارتقاء بخشم؟"
همه ما انسانها، ظرفیت ذاتی داریم که به بهترین و مقتدرترین حالت ممکن ارتباط برقرار کنیم. آنچه هلن کلر را از دیگران متمایز می کند، فقط میل و اشتیاق او به یادگیری نبوده است، بلکه بصیرت او در تشخیص بهترین معلم یعنی آن سالیوان بود. ذکاوتی که هلن برای انتخاب این معلم به خرج داد قابل ملاحظه است. مدت زمانی قبل از اینکه هلن آمادگی آموزش دادن به جهان را پیدا کند، آمادگی یاد گرفتن را پیدا کرده بود. او قبل از اینکه گوینده و معلمی فوق العاده شود، دانش آموزی فوق العاده بود. رسیدن به این درجه برای هلن مستلزم صبر و حکمت بسیار بود.
قدرت ایجاد اصلاحات ساده برای تغییر زندگی و آینده
شما چطور؟ دوست دارید چه چیز از قدرت و نیروی زبان و به زبان آوردن آینده تان یاد بگیرید؟ با ایجاد اصلاحات کوچک و جزئی در نحوه ارتباط خود با دیگران، خواهید توانست تغییرات شگرفی در نتیجه اعمالتان ایجاد کنید. اصلاحاتی مثل فکر نکردن به گذشته و ابراز نکردن مسائل مربوط به آن در صحبت هایتان. مثلاً به جای اینکه بگویید، "هر موقع می خواهم سخنرانی کنم، دست و پام شروع به لرزیدن می کند" می توانید بگویید، "ایندفعه که آمدم سخنرانی کنم دست و پام شروع به لرزیدن کرد." در مورد اول شما ندانسته باورها و رفتارهایی که نمی خواهید را دوباره وارد اعمالتان می کنید. در مثال دوم، شما تشخیص می دهید چیزی که در گذشته اتفاق افتاده مربوط به گشته بوده و دیگر گذشته است. و به این طریق شما منتظر رویدادهای جدیدتری برای آینده تان هستید و برای چیزی که می خواهید فضا مهیا می کنید.
روزگار بر وفق مرادتان خواهد شد
اگر به یکی از نزدیکانتان اینطور شکایت کنید که "چرا ما هیچوقت با هم وقت نمی گذرانیم؟"، بهترین و خوشایندترین پاسخ چه خواهد بود؟ از طرف دیگر، اگر بگویید که به جای این وضعیت چه می خواهید، نتیجه بهتری پیش خواهد آورد. مثلاً بگویید، "من دوست دارم این هفته ساعتی را با هم بگذرانیم. چطوره پنجشنبه عصر باهم به سینما برویم؟"
وقتی آشکارا آنچه که می خواهید را بر زبان می آورید، چه برای خودتان و چه برای دیگران، آینده را به میل خودتان رقم خواهید زد. اکثر آدم ها وقتشان را صرف فکر کردن و تصویرسازی در مورد چیزهایی که نمی خواهند اتفاق بیفتد تلف می کنند. و تعجب میکنند که چرا روزگار آنچه را که نمی خواهند پیش رویشان قرار می دهد. مغز و ذهن ما، در سطح خودآگاه و ناخودآگاه، به سمت تصویرهای ذهنی که ساخته ایم پیش میرود. وقتی یک نفر به خود می گوید، "فکر می کنم به اندازه کافی پول نخواهم داشت که در کارم پیشرفت کنم" او تصویر ذهنی آن چیزی که نمی خواهد را دقیقاً خلق میکند و این باورها و رفتارها را دوباره و دوباره برقرار می کند.
مراقب آنچه که با خودتان و با دیگران ابراز می کنید باشید چون آن را به طور ناخودآگاه جذب خواهید کرد. علاوه بر این، رفتارهای آتی خود را زباناً برنامه ریزی می کنید. چرا همین الان تصمیم نمی گیرید که راه و روش برقرار ارتباط با خودتان و دیگران را یاد بگیرید تا رسیدن به هدف ها برایتان آسانتر و لذت بخش تر شود.

Borna66
06-15-2009, 01:01 PM
موسیقی مغز را فعال می کند
گروهی از دانشمندان کانادایی در تازه ترین یافته های خود نشان داده اند که موسیقی همانند یک داروی مخدر طبیعی و تحریک کننده شیمیایی مغز را فعال کرده و باعث احساس شادی در انسان می شود. تیم تحقیقاتی پروفسور دانیل جی. لویتین از دانشگاه "مک گیل" مونترال در تحقیقی به بررسی پاسخ های بیولوژیکی مغز به تحریکات موسیقایی پرداخته اند.

این محققان با کنترل واکنش های بیوشیمیایی تحریکات موسیقایی کشف کردند که موسیقی به تمام تاثیرات شیمیایی پاسخ می دهد و به خاطر همین پاسخ ، اعصاب مهم به متعادل کردن سطوح هورمون "سلامتی و سرخوشی" مغز کمک می کنند. این هورمون که دوپامین نام دارد، هنگامی که فرد مواد شادی آور یا مخدر مصرف می کند، ترشح می شود.
به گفته این محققان، برخلاف مواد مخدر که اثرات مخرب جانبی زیادی دارد، موسیقی هیچ عارضه ای برای انسان ندارد.
در این مکانیزم، وقتی که فرد به آهنگی که دوست دارد ، گوش می دهد، این هورمون در مغز ترشح شده و باعث حالت شادی آور در وی می شود.
براساس گزارش "رادیو وورد" این تحقیق نشان می دهد که موسیقی تاثیرات عمیقی در فیزیولوژی بدن از جمله عروق قلبی، تنفس و فعالیت های ذهنی برجای می گذارد و همچنین سطوح هورمون دوپامین را برای فعالیت های شیمیایی طبیعی مغز متعادل می کند.

منبع : ایسکانیوز

Borna66
06-15-2009, 01:01 PM
ارتباط با ذهن ناخوآگاه انسان
بارها ديده ايم يا شنيده ايم که با حرکاتي خاص و منظم مي توان افراد را به حالتي شبيه به خواب فرو برد و از آنها خواست کاري را انجام دهند يا چيزي بگويند، به اين کار هيپنوتيزم مي گويند.
حتما براي شما پيش آمده که در فکر فرو رفته ايد و صفحات متوالي يک کتاب را بدون آن که چيزي از آن بفهميد خوانده ايد يا اين که سعي کنيد به گفتگويي گوش کنيد، اما هيچ کلمه اي از آن گفتگو را نشنيده باشيد. از نظر دانشمندان اين حالتها شبيه به هيپنوتيزم هستند که در زندگي روزمره با آنها مواجه بوده و آنها را تجربه مي کنيم.

امروزه در بسياري از نقاط دنيا براي کاهش درد زايمان و دردهاي دندانپزشکي و حتي انجام برخي اعمال جراحي از هيپنوتيزم به عنوان يک دردکش واقعي استفاده مي شود. اين حالت سبب مي شود مغز از ضربان هاي الکتريکي عصب هايي که در احساس درد نقش دارند چشم پوشي کند و به عبارتي اولين طريقه تماس مستقيم با ناخودآگاه گريزپاي انسان به شمار مي آيد.
با توجه به اين که بتازگي استفاده از هيپنوتيزم به عنوان روشي موثر براي درمان بيماري ها يا کاهش درد ناشي از اعمال جراحي مورد توجه قرار گرفته است ، با دکتر حسين الماسيان متخصص هيپنوتيزم درماني در اين خصوص به گفتگو نشسته ايم.
وقتي فرد هيپنوتيزم مي شود، در چه وضيتي قرار مي گيرد؟
هيپنوتيزم يک حالت فوق طبيعي مغزي است که به طريق مصنوعي ايجاد مي شود و سلولهاي مغز در اين حالت آمادگي بيشتري براي يادگيري چيزهاي جديد و خلاقيت و نوآوري دارد. هيپنوتيزم نوعي تمرکز بسيار عميق است. هر چه عمق تمرکز بيشتر شود، تعداد سلولهايي که مي توانند روي يک موضوع تمرکز داشته باشند بيشتر خواهد شد و توانايي يادگيري نيز به همان نسبت افزايش خواهد يافت. در هيپنوتيزم قدرت اعجاب انگيز تصورات ذهني يا باور افراد محسوس است.
نگرش و ديدگاه جامعه ايراني نسبت به اين موضوع چگونه است؟
ديدگاه مردم ايران نسبت به مسائلي از قبيل هيپنوتيزم يا روشهاي فراروان شناسي ديدگاهي است که بيشتر به جنبه هاي خرافي معطوف شده است در حالي که هيپنوتيزم يک پديده صددرصد علمي است که با استفاده از دانش روان شناسي و فيزيولوژي اعصاب کاملا قابل توجيه است. با انتشار اطلاعات غيرآگاهانه از جانب افرادي که خود هيپنوتيزور نبوده يا مقاصد علمي نداشته اند، چهره هيپنوتيزم در ايران در ابهام فرو رفته است. درباره مسائل فراروان شناسي هنوز تحقيقات مدون و قابل توجهي در ايران انجام نشده است. بتازگي برخي از مراکز علمي سمينارها يا دوره هاي کوتاه مدتي را براي آگاهي علاقه مندان برگزار کرده اند.
چگونه مي توان از هيپنوتيزم به عنوان روشي براي کاهش درد استفاده کرد؟
در شرايط هيپنوتيزم ضميرآگاه انسان تاحدودي غيرفعال شده و ضميرناخودآگاه فعال مي شود. در اين شرايط ذهن انسان بسيار تلقين پذير مي شود و از قدرت تطابق بسيار بالايي برخوردار خواهد بود. بيشتر اعمال بدن سوژه را مي توان تا حدود زيادي با استفاده از تلقين تغيير داده و تعديل کرد. بنابراين فردي که هيپنوتيزم مي شود، نسبت به بسياري از محرکها از جمله درد به اندازه اي بي توجه مي شود که تصور مي شود فرد در حالت بيهوشي قرار دارد.
از هيپنوتيزم درماني براي چه بيماري هايي مي توان کمک گرفت؟
به طور کلي اين روش براي درمان بيماري هاي سايکوسوماتيک يا عصبي رواني مورد استفاده قرار مي گيرد و در اين زمينه بسيار موثر شناخته شده است. در صورتي که مجامع صاحب صلاحيت پزشکي در اين رابطه تصميماتي را اتخاذ کنند تا هيپنوتيزم در کنار علم پزشکي مورد توجه قرار گيرد، مي تواند در درمان اين گروه از بيماري ها بسيار موثر واقع شود. مشروط بر اين که صلاحيت افرادي که در اين زمينه کار مي کنند مورد تاييد وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشکي قرار گيرد.
چه زماني در ايران براي اولين بار از اين روش براي درمان استفاده شد؟
نخستين بار زايمان طبيعي بدون درد در سال 1369 در بيمارستان آبان تهران با استفاده از روش هيپنوتيزم انجام شد. اولين سزارين بدون بيهوشي و بدون درد نيز در سال 1369 در بيمارستان پارس براي تولد فرزندم با موفقيت انجام شد. در اين 17 سال در تلاش بوده ايم به مدارکي مبني بر انجام چنين کاري در دنيا دسترسي پيدا کنيم ، اما به شواهد مستندي دست نيافته ايم.

منبع : جام جم

Borna66
06-15-2009, 01:01 PM
خاطرات تلخ از چشمه‌ای درمغز می‌جوشد
دانشمندان دریافته اند که مغز مسئول اختلالات روحی نظیر ترس و نگرانی و استرس بوده و موجب به یاد آوردن و رنج بردن از تجربه های تلخ گذشته است و می توان با درمان آن اختلالات روحی را درمان کرد.
به گزارش خبرنگار مهر محققان انگلیسی دریافته اند که در زمان رویارویی با یک حادثه ناراحت کننده، ترسناک یا دلهره آور از بخشی از مغز آنزیمی خاص ترشح می شود .
در بسیاری از موارد که فرد مبتلا به اختلالات روحی است، در زمانهای دیگر نیز این تجربیات تلخ بارها و بارها در مغز و فکر او مرور می شوند و دارویی نیز برای درمان آن وجود ندارد به جز قرصهای خواب آور و داروهای ضد افسردگی که تاثیراتشان بسیار موقتی و زودگذر خواهد بود.
به عقیده متخصصان چنانچه بتوان این بخش بسیار کوچک از مغز را که مسئول ترشح آنزیم مورد نظر است مسدود کرد، با عدم ترشح آنزیم دیگر خاطرات و تجربه های ناراحت کننده در فکر و ذهن فرد تکرار نخواهد شد و اختلالات روحی تا حد زیادی قابل درمان می شود.
از طرف دیگر با توجه به اینکه تکرار استرسها می تواند بر اندامهای دیگر نظیر قلب نیز فشار وارد کند و موجب عوارض بیشتری شود، اثبات و انجام این عمل برای دانشمندان بسیار قابل توجه است.
البته این یک کشف جدید است و برای پیشرفت آن نیاز به بررسی های بیشتر است.

Borna66
06-15-2009, 01:01 PM
نكاتي براي رسيدن به مرزهاي نهايي قابليتهاي بالقوه
روح و روان انسـان به صـورتی اسـت که هیچگاه به ظرفیت کامل و نهایی خود نمی رسد. شکــی نیست که خیلی از افراد برای رشد و پیشرفت خود تلاش بسـیار مـی کنند، تا حدی که به مرز ممکن برای رشد و توسعه انسانی دسـت می یابند. این افراد مطمئناً همیشه در فکر این هستند که چه تلاشهایی میتوانند برای رسیدن به حد نهایــی خود تا زمان مرگشان به کار گیرند. امـا متـاسفانه بـرای اکثریت افراد رشد توان و ظرفیت فردی بسیار محدود است. یک فرد بااستعداد و باهوش، اما تنبل، ممکن است از خیلی از همتایان خود با استعداد و توانایی های پایین تر اما پرتلاش تر عقب بماند.
ایـن فقدان انـگیزه مـی تواند دلایل مختلفی داشته باشد.
برخی از این موارد عبارتند از:
1. ترس از شکست و مورد تمسخر قرار گرفتن وقتی چیز جدیدی را امتحان می کنیم.
2. درگیر شدن در شغلی بسیار خسته کننده و تکراری اما نداشتن توان کافی برای فرار از آن.
3. ترس از ناشناخته ها.
4. تنبلی محض.
5.استرس بسیار زیاد که فرد را از تلاش باز می دارد.
6. نداشتن هیچ تصوری از آنچه که می توان به دست آورد.
7. تصور اینکه زندگی کنونی بسیار لذت بخش است و دیگر نیازی به تلاش بیشتر نیست.
دلایل مختلفی وجود دارد که ما از تلاش برای رسیدن به ظرفیت نهایی خود سر باز میزنیم. اما، باید به خاطر بسپاریم که فقط یکبار شانس زندگی کردن داریم، و فقط بستگی به خودمان دارد که چطور از این زندگی استفاده کنیم. هر روز ارزشمند است. هر ذره دانشی که کسب می کنید ارزشمند است. هر استعدادی که داشته باشیم ارزشمند است. و از تمام آنچه که داریم باید تا حد نهایی آن استفاده کنیم.
پس چطور می توانیم توانایی هایمان را بیش از گذشته رشد و توسعه دهیم؟ قبل از هر چیز، به خاطر داشته باشید که طرز تفکر درست یا غلط ندارد. معمولاً دلیلی که هنگام ارائه نظرات و عقایدتان افراد باعث می شوند شما احساس حقارت کنید، این است که آرزو دارند جرات و جسارت لازم برای انجام آنچه شما کرده اید را داشتند. روی مهارت ها و توانایی های خود تمرکز کنید و اجازه بدهید فکرتان آزاد باشد تا بتوانید از آنها به درستی در زندگی استفاده کنید.
برای موفق شدن باید بپذیرید که ممکن است گاهی مرتکب اشتباه شوید، گاهی مجبور می شوید ریسک کنید، و گاهی هم ممکن است شکست بخورید. هیچ انسانی کامل نیست و شکست و اشتباه از هر کسی برمی آید. رمز موفقیت شناخت آنها و فراتر از همه یاد گرفتن از آنهاست.
برخی خصوصیات هستند که داشتن آنها به شما کمک می کند از توانایی هایتان تا حد نهایی استفاده کنید. این ویژگی ها عبارتند از:

اعتماد به نفس – واقعاً لازم است که اعتماد به نفس داشته باشید و به خودتان و به عقایدتان ایمان داشته باشید. هر شک و تردید در این زمینه شما را عقب می کشد.
سخت کوشی – تلاش و تعهد برای رسیدن به مرز نهایی توانایی هایتان الزامی است.
صبر – صبر نه تنها یک فضیلت اخلاقی است بلکه به شما برای رسیدن به موفقیت کمک می کند.
متعهد بودن – برای رسیدن به اهداف، باید متعهد باشید. روی اهدافتان تمرکز کنید و اجازه ندهید کسی شما را از آن بازدارد. اگر کسی قصد عقب کشیدن شما را داشت، از آنها دوری کنید.
درس گرفتن از اشتباهات و شکست ها – در طول راه مطمئناً گاهی مرتکب اشتباه خواهید شد، اما همیشه می توانید درس هایی آموزنده و ارزشکند از این اشتباهات گرفته و به حرکت خود ادامه دهید. درمورد شکست هایی که خارج از کنترل شماست وضع به همین منوال است.
داشتن اهداف معقول – اهداف غیر واقعی برای خود طرح نکنید چون این اهداف مطمئناً با شکست های پیاپی مواجه خواهد شد. داشتن اهدافی که خیلی جاه طلبانه باشد، بیشتر از آنچه که برایتان سودآور باشد، به شما آسیب می رساند و در آخر هم دلسرد و ناامیدتان کرده و از حرکت باز می داردتان.

دو نکته مهم که قبل از شروع راه باید به آنها توجه داشته باشید عبارتند از:
1. بدانید که برای شادی و خوشبختی واقعاً از زندگی چه میخواهید و
2. استعدادها و توانایی هایتان را بشناسید چون از این طریق است که می توانید به مرز نهایی ظرفیت خود دست یابید.
برای رسیدن به حد نهایی توانایی هایتان باید بدانید که از زندگی چه میخواهید و به طور واقع چه کاری می توانید انجام دهید تا آن هدف را ممکن سازید. وقتی این واقعیات را برای خود مشخص کردید، آنوقت است که می توانید راهتان را به سوی مرز نهایی توانایی هایتان آغاز کنید.