ورود

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : چالش‌هاي توسعه‌ي برنامه‌ريزي‌شده‌ي محيط كار در اقتصاد مبتني بر دانش



javad jan
06-08-2013, 09:49 AM
چالش‌هاي توسعه‌ي برنامه‌ريزي‌شده‌ي محيط كار در اقتصاد مبتني بر دانش
اقتصاد مبتني بر دانش

http://pnu-club.com/imported/mising.jpg (http://www.executive.govt.nz/96-99/minister/williamson/pp/directors/img12.gif)


مقدمه
اين مقاله نگاهي به چالش‌هاي جديد توسعه‌ي برنامه‌ريزي‌شده‌ي محل كار در اقتصاد مبتني بر دانش دارد. واژه‌ي «برنامه‌ريزي‌شده» به وضعيتي اطلاق مي گردد كه در آن، امر توسعه‌ي تعداد زيادي از محيط‌هاي كار به‌طور همزمان با يك ساختار مشترك هدايت مي‌شود. اين چارچوب و ساختار مشترك، نوعي توافق بين دولت، سازمان هاي بازار كار، مؤسسات تحقيق و توسعه، و مديريت و كاركنان محيط‌هاي كاري را لازم مي‌آورد. مقاله با مروري بر ويژگي‌هاي كليدي اقتصاد مبتني بر دانش شروع مي‌شود و در ادامه به معرفي انواع رويكردهاي توسعه‌ي برنامه‌ريزي‌شده‌ي محل كار در كشورهاي صنعتي غرب مي‌پردازد. تخش دوم به بررسي توسعه‌ي محل كار در محيط اقتصادي جديد اختصاص يافته.
ويژگي‌هاي كليدي اقتصاد مبتني بر دانش
در سال‌هاي اخير، در بحث‌هاي زيادي كه جريان داشته، پرسش اصلي اين بوده كه آيا كشورهاي صنعتي كه كاملاً از نظر فناوري پيشرفته‌اند، در حال تغيير وضعيت به نوع جديدي از رشد اقتصادي هستند- يا در واقع چنين تغيير وضعيتي را از سر گذرانده‌اند- يا خير. براثر رشد اقتصادي و بهره‌وري روزافزون، كه همچنان بدون كاهش و بي‌هيچ فشار تورمي مهمي در آمريكا در طول دهه‌ي 1990 ادامه داشت، اين بحث شدت پيدا كرد[3]. براي اين مرحله‌ي جديد، چندين عنوان در بحث‌ها به‌كار رفته است. «اقتصاد مبتني بر دانش» عنواني است كه به خوبي ويژگي‌هاي اصلي اين مرحله‌ي جديد توسعه‌ي اقتصادي را از ديدگاه محيط‌هاي عملياتي شركتي در بر دارد:
نخست اين كه توانايي خلق، پردازش، ذخيره، انتقال و حفاظت دانش، به منبع بسيار مهم قدرت رقابت شركت‌ها بدل شده. ميزان بالاي مصرف دانش در توليدات و فرايندهاي عملي در همه‌ي بخش‌هاي اقتصاد به ابهام در تمايز بين توليد و خدمات، و در نهايت به محو اين تمايز مي‌انجامد. بسياري از شركت‌هاي توليدي سنتي، ديگر خود را توليدكننده‌ي كالا نمي‌دانند؛ زيرا به مشتريان خود«سيستم» يا حتي «راه حل» ارائه مي‌كنند؛ مثل بسته‌هاي يكپارچه‌ي سخت‌افزاري، و خدمات دانش‌مبنا كه در اين بسته‌ها گنجانده شده. به‌همين نحو، هر روز تعداد بيش‌تري از شركت‌هاي خدماتي نيز، با روي‌آوردن شركت‌هاي توليدي سنتي به استفاده از منابع خارج از شركت در آن دسته از فعاليت‌هايي كه فراتر از قابليت‌هاي اصلي آنان است، با شبكه‌هاي توليدي صنعتي ادغام مي‌شوند.
دوم اين كه توانايي يادگيري سريع و توسعه‌ي دائمي، و به‌كارگيري مؤثر اين توانايي در استمرار نوآوري‌ها در امر توليد و خدمات، به عامل كليدي موفقيت تعداد فزاينده‌اي از شركت‌ها تبديل گرديده. مشكل اصلي اين شركت‌ها در امر توسعه، اكنون ديگر بهينه‌سازي فرايند توليد نيست، بلكه بهينه‌سازي و توسعه‌ي مداوم كل مفهوم توليد است. «گيدنز» به توصيف تغييرات جاري در بحث‌هاي مديريتي مي‌پردازد: «در صحبت با افرادي كه با كار و پيشه سر وكار دارند، از شدت فشار ايده‌ها بر آنان تعجب مي‌كنيد. آن‌ها هميشه در اين فكرند كه بعداً چه خواهد شد؟ براي آينده چه فكري بكنم؟ از كجا مي‌توانم براي مدتي موقعيت مطلوبي دراين بازار پيدا كنم؟ واقعاً ديگر درباره‌ي مشكلات توليد صحبت چنداني نمي‌كنند. در واقع، امروزه بدون داشتن يك ديگاه كلي، نمي‌توان به كار و پيشه پرداخت.»[4]
سوم اين كه فناوري‌هاي جديد اطلاعاتي و ارتباطي كه برپايه‌ي ميكروالكترونيك، ارتباط راه دور، و نرم‌افزارهاي رايانه‌اي شبكه‌مبنا استوارند، در رشد اقتصادي نقش كليدي دارند. فناوري اطلاعات و ارتباطات، فناوري پايه‌ براي تقويت كاربرد دانش دركالاها و خدمات، و نيز عاملي است كه شركت‌ها را به كسب ظرفيت بيش‌تر در يادگيري ترغيب مي‌كند. با غيردولتي‌كردن بخش ارتباط از راه دور، ظهور چندين نوآوري در زمينه‌ي فناوري، و همگرايي سريع بخش‌هاي فناوري اطلاعات و ارتباطات در دهه‌ي 1990، نقش فناوري اطلاعات و ارتباطات در تقويت رشد بهره‌وري، پيش از پيش مورد تأكيد قرار گرفت. اما در عين حال، قابليت فناوري اطلاعات و ارتباطات در آسان‌تركردن پردازش دانش كدگذاري‌شده و آشكار[5] و در نتيجه، كاهش هزينه‌هاي شبكه‌سازي شركت با شركت، موقعيتي را ايجاد كرده كه در آن، شركت‌ها به‌دشواري مي‌توانند به مزيت رقابتي درازمدتي كه تنها از اين نوع دانش حاصل مي‌شود دست يابند. در محيط يادگيري جديد، امكانات شركت‌ها براي محافظت- و البته براي به‌انحصاردرآوردن- دانش آشكار، بسيار تضعيف خواهدشد؛ بنابراين به‌نظر مي‌رسد كه توسعه‌ي فناوري اطلاعات و ارتباطات، نوعي تناقض‌نمايي ايجاد مي‌كند كه به‌موجب آن، اهميتي كه دانش ضمني در اقتصاد مبتني بر دانش براي هر يك از شركت‌ها دارد، مورد تأكيد قرار مي‌گيرد.[6]
توسعه‌ي برنامه‌ريزي‌شده‌ي محل كار در كشورهاي صنعتي غرب
از دهه‌ي 1970 در بسياري از كشورهاي صنعتي غرب، توسعه‌ي محل كار مورد توجه و علاقه‌ي دولت، سازمان‌هاي بازار كار، و نيز محققان بوده است. در آن زمان با افزايش نارضايتي شغلي، كارگريزي، جابجايي نيروي كار و فعاليت‌هاي صنعتي كه همگي از نشانه‌هاي بحران تيلوريسم[7]، فورديسم[8] يا توليد انبوه شمرده مي‌شدند، توجه و علاقه به توسعه‌ي محل كار افزايش پيدا كرد. در بسياري از كشورها، برنامه‌هايي با هدف ارتقاي كيفيت حيات شغلي، انساني‌كردن كار، يا ترويج همكاري كاركنان و مدير شروع شدند. در دهه‌هاي‌ 1980 و 1990 تمركز برنامه‌ها تا حد زيادي به‌سمت ارتقاي بهره‌وري، رقابت و نوآوري شركت‌ها سوق پيدا كرد.
بسته به زمان و كشور مربوطه، علاقه‌ي دولت‌ها و سازمان‌هاي بازار كار نسبت به برنامه‌هاي توسعه‌ي محل كار متفاوت بوده است. در آلمان و بويژه درسوئد كه از دهه‌ي 1970 دولت و سازمان‌هاي بازار كار بيش از ساير كشورها، بودجه و هزينه براي توسعه‌ي محل كار صرف كرده‌اند، ميزان توسعه‌ي برنامه‌ريزي‌شده در سال‌هاي اخير، كاهش آشكاري داشته است. در برخي از كشورها مثل فنلاند و ايرلند، توسعه‌ي برنامه‌ريزي‌شده تا دهه‌ي 1990 شروع نشد. درضمن، كشورهاي آنگلوامريكن به استثناي بخشي از استراليا، تا اين اندازه تلاش نكرده‌اند.
با وجود اين تمايلات مشترك مشخص، توسعه‌ي برنامه‌ريزي‌شده‌ي محل كار در كشورهاي مختلف و نيز در جاهايي كه رويكردهاي نظري، طراحي برنامه‌ها، و ترتيبات سازماني اهميت دارند به شكل‌هاي متفاوتي پيش رفته است.[9] آن محيط سازماني كه شركت‌ها در آن عمل مي‌كنند، و محيطي كه كار، بازار كار، و خط‌مشي تحقيق و توسعه در آن محيط تحقق مي‌يابد، در عمل تأثير قابل‌ملاحظه‌اي بر رويكردهاي توسعه‌ي محل كار دارند. محيط سازماني از لايه‌هاي تاريخي و فرهنگي بسياري تشكيل شده است. محتوا و شكل رويكردهاي توسعه‌ي محل كار بسيار تحت تأثير فعالان گروهي اصلي، و نحوه‌ي شكل‌گيري روابط دوجانبه‌ي آن‌ها بوده است. فعالان گروهي اصلي معمولاً شركت‌ها و شبكه‌هاي شركتي، گروه‌هاي تحقيقاتي، سازمان‌هاي بازار كار، دولت‌ها و مقامات و نهادهاي سرمايه‌گذار و مسئول توسعه‌ي منطقه‌اي، حيات شغلي، و فناوري مي‌باشند. مثلاً در فنلاند، آلمان و فرانسه، دولت يا نهادهاي دولتي به‌عنوان اقدام‌كننده يا هدايت‌كننده‌ي برنامه‌هاي توسعه، نقش كليدي به‌عهده دارند، درحالي‌كه در كشورهايي همچون نروژ، دانمارك و ايرلند، اين نقش با اتحاد بين سازمان‌هاي بازار كار در اين خصوص به انجام مي‌رسد. در ضمن در سال‌هاي اخير در سوئد، بريتانيا و ايتاليا، دست‌اندركاران منطقه‌اي گوناگوني بعنوان نيروي محركه در اين زمينه عمل كرده‌اند.

javad jan
06-08-2013, 09:50 AM
چالش‌هاي توسعه‌ي برنامه‌ريزي‌شده‌ي محل كار
مضمون اقتصاد مبتني بر دانش در برنامه‌هاي اخير توسعه‌ي محل كار در كشورهاي اروپايي، چه در برنامه‌هايي كه به پايان رسيده‌اند و چه در برنامه‌هاي دردست‌اقدام، به روشني مشخص نشده‌اند. اين امر به‌طور غيرمستقيم از آنجا آشكار مي‌شود كه شركت‌ها و محيط‌هاي كاري موردنظر در اين برنامه‌ها، عمدتاً در بخش‌هاي سنتي فعاليت مي‌كنند.[10] اگرچه شركت هاي خلاق را در همه‌ي بخش‌ها مي‌توان يافت، ولي مي‌توان چنين انگاشت كه شركت‌هايي كه بويژه در بخش‌هاي جديد، پويا و سريعاً گسترش‌يابنده فعاليت مي‌كنند، بهترين آزمايشگاه براي آزمودن انواع جديد كار، شيوه‌هاي مديريت منابع انساني و سازماني هستند كه مي‌توانند منبع انگيزشي مهمي براي بخش‌هاي سنتي نيز باشند و به تلفيق هرچه‌بهتر اقتصاد «قديم» و «جديد» كمك كنند.[11] اما تجارب حاصله در فنلاند نشان داده كه به‌دليل سرعت تغييرات و فقدان رويه‌هاي عملياتي كاملاً تثبيت‌شده، اين شركت‌ها (كه اكثراً در گروه فناوري اطلاعات و ارتباطات قرار دارند) بسيار مشكل است كه براي توسعه‌ي برنامه‌ريزي‌شده‌ي طولاني‌مدت اقدام كنند[12]. هنگامي‌كه نقش اين برنامه‌ها را به عنوان بخشي از خط‌مشي منطقه‌اي و ملي خلاقيت و نوآوري در نظر مي‌‌گيريم، غيبت اين نوع شركت‌ها ممكن است در بدترين حالت، منجر به دو مشكل قانوني گردد:
• اين برنامه‌ها زمينه‌ي مناسبي را كه براي تلفيق بهتر ارزش‌هاي اساسي مندرج در خط‌مشي توسعه‌ي محل كار با فرايندها و وظايف كاري، يا تلفيق راه‌حل‌هاي شركت‌ها براي مديريت منابع انساني و سازماني در بخش‌هاي جديد در حال رشد لازم است، فراهم نكند. اين ارزش‌ها، بويژه در شرايط بازار كار اروپاي شمالي، مواردي همچون مشاركت وسيع كاركنان، ضرورت برقراري توازن بين توسعه‌ي سوددهي و رفاه كاركنان، و دادن فرصت‌هاي مساوي به كاركنان براي پيشرفت حرفه‌اي و شخصي در رابطه با تغييرات، فارغ از جنس، سن، نژاد، يا ديگر عوامل را دربرمي‌گيرد. اين حقيقت كه هدف بسياري از شركت‌ها در پيشه‌هاي درحال‌رشد و مبتني بر دانش، دستيابي به تأتير «عوايد فزاينده» مي‌باشد- به عبارت ديگر، اين كه با فرض شرايط مساوي، هر كس كه به امتيازي دست يابد، امتيازات باز هم بيش‌تري به‌دست خواهد آورد- مشكل را حادتر مي‌سازد.[13] اين منطق پيشه‌گاني جديد ممكن است اين نگرش را كه «برنده، همه چيز را از آن خود مي‌سازد» و همچنين رويكرد تهاجمي در خط‌مشي پرسنلي را شدت بخشد؛ از آنجا كه هر قدر از پايه‌ي دانش[14] مؤسسه (از نظر قابليت‌ها و مهارت‌هاي كاركنان) بيش‌تر استفاده شود رشد بيش‌تري مي‌يابد، اين امر، همواره مؤسسات را وسوسه مي‌كند كه بكوشند از قابليت‌ها و مهارت‌هاي«كاركنان دانشي» بدون هيچ محدوديتي بهره‌برداري كنند.
• در صورت تمركز بر بخش‌هاي سنتي، اين برنامه‌ها ممكن است از نظر ساختارهاي قديمي مربوط به محل‌هاي كار و وظايف شغلي كه در شرف جايگزيني هستند، به مشكلات اساسي توسعه‌ي محيط كار توجه بيش‌از اندازه‌اي معطوف كنند و در نتيجه در ساختارهاي جديد و نوظهور، نقش اندكي براي آن‌ها قائل شوند. بنابر تمايزي كه «بك» قائل شده(2000)، اين خطر وجود دارد كه برنامه‌ها با استفاده از رويكردهايي كه هدف از آن‌ها حل مشكلات مربوط به «نوگرايي اوليه» بوده، سعي در حل مشكلات «نوگرايي ثانويه» داشته باشند و بدين ترتيب حتي در جستجوي راه‌حل‌هاي جديد و ابداعي، موانع ساختاري، سياسي و شناختي، تقويت گردند.[15]
در دهه‌ي 1970، تمركز خط‌مشي توسعه‌ي محل كار، نوعاً بر مشكلات ناشي از برنامه‌‌ريزي‌هاي كاري تيلوريستي كه به افراط و تفريط كشيده شده بود، مثل مشكلات روانشناسانه و ارگونوميك مربوط به كار تكراري و يكنواخت، فقدان استقلال و تأثيرگذاري، قرار داشت. اين مشكلات هم از نظر فيزيكي و هم از نظر سازماني، محسوس و كاملاً مشخص بود و اغلب با استفاده از تخصص مناسب، امكان پيداكردن راه‌حل‌هاي نسبتاً ساده براي آن‌ها وجود داشت. علاوه بر اين، راه‌حل‌هاي مورد بحث از نظر اثراتشان، خنثي بودند، بدين معنا كه از نظر اشتغال معمولاً تأثيرات شغلي مستقيمي بر محل كار مربوطه، يا تأثير غيرمستقيمي بر كاركنان خارج از آن محل كار نداشتند.
اگرچه اين مشكلات و بسياري از مشكلات «قديمي» تيلوريسم ممكن است هنوز در بسياري از محل‌هاي كار، با توسعه مرتبط باشند، اما در محيط اقتصاد مبتني بر دانش، نقاط شروع برنامه‌هاي توسعه‌ي محل كار، پيچيده‌تر شده‌اند و چالش‌هاي جديدي را در سطوح مختلف به‌وجود آورده‌اند:
• شبكه‌هاي روزافزون سازماني، دست‌اندركاران واقعي اقتصاد مبتي بر دانش هستند. ازاين‌رو، كانون توجه به توسعه بايد از سطح ايستگاه‌هاي كاري يا واحدهاي كاري منفرد تغيير يابد و موضوعات سطح شبكه- سازمان- و شركت را نيز پوشش دهد.
• به دليل اين تغيير در بافتار و در كانون توجه، نيازهاي توسعه‌اي و مشكلات موجود در محل‌هاي كار نيز، از اين نظر كه پيداكردن راه‌حل‌هاي تخصصي ازپيش‌آماده، يا حتي يافتن استاندارها يا «بهترين اقدامات» براي آن‌ها روزبه‌روز مشكل‌تر مي‌گردد، تغيير كرده است.
• اثرگذاري بر توسعه را در يك محيط شبكه‌اي اكنون بيش از هر زمان ديگري مي‌توان محقق كرد و اين امر، پيش‌بيني اثرات غيرمستقيمي را كه راه‌حل‌ها بر طرف‌هاي مختلف دخيل در امر توسعه دارند، يا حتي ارزيابي بعدي اين اثرات را، دشوار‌تر مي‌سازد. به‌طور كلي، پيش‌بيني پتانسيل فرايندهاي توسعه در آغاز طرح‌ها مشكل‌تر است، زيرا راه‌حل‌ها معمولاً در طي خود فرايند آشكار مي‌شوند. خلاصه اين كه راه‌حل‌ها هر روز پيش‌بيني‌ناپذيرتر و كنترل ناپذيرتر مي‌شوند.
• كاركنان به‌لحاظ نقش مشاركتي خود از حداقل دو جنبه دچار تنگناي روزافزون مي‌باشند: اولاً، نقش مشاركتي نماينده و دامنه‌ي عمل او به‌عنوان«صداي جمع» از سوي كاركنان در فرايند تغيير، مسئله‌ساز مي‌شود. ساختارهاي سازماني شبكه‌اي به‌طور خودكار، عرصه‌اي كه اقتضاي توافق جمعي يا قانوني بوده باشد، براي مشاركت كاركنان فراهم نمي‌كنند. حتي در بهترين حالت، تعيين كسي كه براي نمايندگي بحق علائق فرد ديگر، قانوناً واجد شرايط باشد مشكل است. همچنين احتمال مي‌رود كه با متفاوت‌ترشدن موقعيت كاركنان در بازار كار، علائق آن‌ها نيز تا حد زيادي متفاوت گردد. در نهايت ممكن است سخن‌گفتن از «صداي جمعي» كاركنان در يك شبكه، حتي گمراه‌كننده باشد؛ ثانياً تأكيد جديد بر دانش ضمني[16] به‌عنوان منبع قدرت رقابت شركت‌ها- و نيز به‌عنوان عامل تعيين‌كننده‌ي موقعيت كاركنان در بازار كار- بدين معنا است كه از نظر خود كاركنان، فرصت مشاركت مستقيم در برنامه‌ريزي و اجراي تغيير، هر روز اهميت بيش‌تري مي‌يابد. دانش ضمني فقط با عمل و استفاده، و با تعامل اجتماعي، و در صورت توجه محوري به اشتراك تجارب، اندوخته مي‌گردد.
ضرورت رويكردهاي جديد
چالش‌هاي فوق‌الذكر نياز به توسعه‌ي مفاهيم كلي طراحي پروژه و برنامه، و روش عملي مديريت و اجراي برنامه‌ها و پروژه‌ها را نشان مي‌دهند:
راهبردهاي توسعه: توسعه‌ي محل كار در يك محيط شبكه‌اي و پويا، مستلزم راهبردهاي برنامه‌اي جديد است. همچنان‌كه نيازهاي توسعه و مشكلات محل‌هاي كار مرتباً پيچيده‌تر مي‌شوند و اقتضائات مربوط به يادگيري مستمر افزايش مي‌يابند، برپايي سخنگاه‌هايي به‌منظور تسهيل در مبادله‌ي اطلاعات و تجارب بين محل‌هاي كاري و دست‌اندركاران ديگر، اهميتي بسزا مي‌يابند. كسب تخصص كافي براي حل موفقيت‌آميز مسائل هرچه‌پيچيده‌تر در برنامه‌ها، تركيب انواع تخصص‌هاي مختلف را ايجاب مي‌كند و اين امر صرفاً ازطريق گفتگوي گسترده بين همه‌ي دست‌‌اندركاران مربوطه، چه محققين و چه متخصصين حاصل مي‌گردد. يكي از نويدبخش‌ترين نوآوري‌هاي مفهومي اخير در زمينه‌ي توسعه‌ي برنامه‌ريزي‌شده‌ي محل كار، يك «بخش فرعي»[17] است كه در طي «برنامه‌ي توسعه‌ي 2000 نروژ» (2000-1994) ايجاد شد. «بخش فرعي» عبارت است از گروهي از محققين با برنامه‌ي‌ تحقيقاتي مشترك، كه با گروهي از شركت‌ها، و غالباً همراه با ديگر موسسات منطقه‌اي، در طي يك دوره‌ي چندساله كار مي‌كنند.[18]
روش‌هاي توسعه: در پروژه‌هايي كه محور توسعه، شبكه‌ي توليد واقعي شركت‌ها است، محيط شبكه‌اي و پويا به مدل‌ها، روش‌ها و ابزار جديدي نياز دارد. تاكنون حوزه‌ي كاربردها نوعاً شكل «متعارف»، يعني همكاري دوجانبه و سرمايه‌محور در توليد، بين سرمايه و عرضه‌كنندگان بوده است. در مقايسه با اين شيوه، هنوز پيشرفت چنداني در زمينه‌ي روش‌هاي توسعه‌ي شبكه‌هاي توليد چندجانبه، حداقل در فنلاند، صورت نگرفته است. شبكه‌هاي چندجانبه‌ي توليد، در مقايسه با شبكه‌هاي دوجانبه‌ي «متعارف»، زمينه‌ي مساعدتري را براي نوآوري‌هاي مربوط به توليد و فرآوري فراهم مي‌نمايند. در شبكه‌هاي سنتي دوجانبه‌ي متعارف، اهداف كوتاه‌مدت بهره‌وري سرمايه، به‌تنهايي اهداف مترتب بر معيارهاي توسعه را تعيين مي‌كنند. اما شبكه‌هاي چندجانبه‌ي توليد براي تبديل‌شدن به «سيستم‌هاي فعاليت چندصدايي» اصيل و مبتني بر نوآوري، از شانس بيش‌تري برخوردارند.[19]
ويژگي‌ها و نقش متخصصين: در خصوص ويژگي‌ها و نقش محققين و مشاورين، تغييرات بالا بدين معنا است كه به جاي ارائه‌ي راه‌حل، توجه و تأكيد را بايد به طراحي در امر برنامه‌ريزي، همكاري، و پشتيباني از كل فرايندهاي تغيير، همراه با تعامل و گفت‌وگو با دست‌اندركاران ديگر، سوق داد. با توجه به پيچيدگي روزافزون مشكلات و تقاضاي فزاينده براي تعامل و گفت‌وگو، لازم است كه در كار توسعه به سمت تخصص‌هاي انديشه‌ورز حركت كنيم. نياز به انديشه‌ورزي بيش‌تر، نه‌تنها در رابطه با پروژه‌ي توسعه‌ي موردنظر مصداق دارد، بلكه چارچوب مفهومي كلي حاكم بر اعمال و تفكر فرد را نيز دربرمي‌گيرد.[20]
مديريت طرح و برنامه: پيش‌بيني‌ناپذيري و كنترل‌ناپذيري روز افزون اثرات فرايندهاي توسعه، به رويكرد انديشه‌ورزانه در مديريت طرح و برنامه نيز نيازمند است. انديشه‌ورزي بيش‌تر، به‌معناي حساسيت در نظارت بر اثرات فرايندهاي توسعه و به‌معناي انعطاف‌پذيري، به‌منظور ارائه‌ي هر نوع تعريف دوباره و لازم از شكل و محتواي اين فرايند‌ها مي‌باشد. حوزه‌هايي از محيط اقتصاد مبتني بر دانش، مستلزم حساسيت ويژه‌اي از حيث نظارت مي‌باشند؛ اين حوزه‌ها عبارت‌اند از تضمين مشاركت كاركنان، فرايندهاي پيشگيرنده از تبعيض يا حتي محروميت اجتماعي، و خنثي‌كردن تهديد‌هاي بومشناختي در امر تغيير.
چنانچه ثابت شود كه برنامه‌هاي توسعه‌ي محل كار نمي‌توانند به چالش‌هاي جديد ناشي از محيط اقتصاد مبتني بر دانش پاسخ دهند، در نهايت از اهميت آن‌ها به‌عنوان بخشي از خط‌مشي نوآوري منطقه‌اي يا ملي كاسته خواهد شد. و اين مسئله‌اي است كه بايد به‌طور جدي به آن پرداخت، اولاً به اين دليل كه برنامه‌هاي توسعه‌ي محل كار تاكنون نتوانسته‌اند جايگاهي را كه در سياستگذاري عمومي كشورهاي صنعتي غربي در اختيار برنامه‌هاي انتقال و توسعه‌ي فناوري است، به‌دست‌آوردند. بعيد به‌نظرمي‌رسد كه براي اين ]كمبودهاي توسعه‌ي سازماني[، راه‌حل‌هاي سريع ]و مقطعي[ وجود داشته باشد.[21] ميزان موفقيت اين برنامه‌ها در خلق مفاهيم جديد نوآوري (مفاهيمي كه در نظر اشخاص ذينفع، داراي اعتبار باشند) و ميزان توانايي آن‌ها در پاسخگويي به چالش‌هاي فوق‌الذكر و ديگر چالش‌هاي ناشي از اقتصاد مبتني بر دانش، ابزارهاي اصلي موجود براي مقابله با تمامي مشكلات قانوني موجود بر سر راه برنامه‌هاي توسعه‌ي محل كار مي‌باشند.

javad jan
06-08-2013, 09:52 AM
پانوشتها:
[1]. Tuomo Alasoini, “Challenges for Programmatic Workplace Development in the Knowledge-Based Economy”, in Telework 2001-Report of the 8th European Assembly on New Ways to Work. Helsinki: 12-14.9.2001, pp. 200-206.
2 . دانشجوي دوره‌ي دكتري اطلاع‌رساني و كتابداري
[3]. e.g. OECD, 2000.
[4]. Giddens & Hutton, 2000, 26-27.
[5]. explicit, codified knowledge
[6]. Lundvall, 2000; Nonaka & Takeuchi, 1995.
[7]. taylorism
[8]. Fordism
[9]. Business Decisions Limited, 2000; Gustavsen et al., 2001; Naschold, 1994.
[10]. Alasoini, 2000a; Business Decisions Limited, 2000.
[11]. Prihti et al. 2000, 41-43.
[12]. Alasoini, 2000b, 115-118; Kasvio et al., 2000, 140-141.
[13]. Arthur, 1999; Teece, 2001.
[14]. knowledge base
[15]. Schienstock, 1999, 45-46.
[16]. tacit knowledge
[17]. module
[18]. Gustavsen et al., 2001.
[19]. Hyotylainen, 2000.
[20]. Seppanen-Jarvela, 1999, 72-75.
[21]. Gustavsen, 2000, 121.
منابع
Alasoini, T.: On the Cutting Edge? – the Finnish National Workplace Development Programme and the Norwegian Enterprise Development Programme as Approaches to Workplace Renewal. In Gjelsvik, M. & Hansen, K. (eds.): Nordisk arbeidslivs konference 1999: Norden i verden og verden i Norden [The Nordic Countries in the World and the World in the Nordic Countries]. Nordic Council of Ministers. TemaNord 2000:575. Copenhagen 2000a, 459-479.
Alasoini, T.: Suomalainen tyoelaman kehittamiskokeilu 1996-99 – kokemuksia, nakemyksia ja tuloksia Kansallisesta tyoelaman kehittamisohjelmasta [Finnish Workplace Development Experiment in 1996-99 – Experiences, Insights and Outcomes of the Finnish National Workplace Development Programme]. Finnish Ministry of Labour. National Workplace Development Programme. Reports 11. Helsinki 2000b.
Arthur, W.B.: New Economics for a Knowledge Economy: the Law of Increasing Returns. In Ruggles, R. & Holtshouse, D. (eds.): The Knowledge Advantage. Capstone. Dover, NH 1999, 195-212.
Beck, U.: The Brave New World of Work. Polity Press. Cambridge 2000.
Business Decisions Limitehttp://pnu-club.com/imported/2009/06/88.gif
Government Support (http://www.daneshju.ir/forum/vbglossar.php?do=showentry&item=Support) Programmes for New Forms of Work Organisation: a Report for DG Employment & Social Affairs. Offi ce for Offi cial Publications of the European Communities. Luxembourg 2000.
Giddens, A. & Hutton, W.: In Conversation. In Hutton, W. & Giddens, A. (eds.): On the Edge: Living with Global Capitalism. Jonathan Cape. London 2000, 1-51.
Gustavsen, B.: Introduction: Research and Development (http://www.daneshju.ir/forum/vbglossar.php?do=showentry&item=Research+and+Development) Programs as Tools in Workplace Development. Concepts and Transformation (http://www.daneshju.ir/forum/vbglossar.php?do=showentry&item=Transformation) 5 (2000):1, 121-123.
Gustavsen, B., Finne, H. & Oscarsson, B.: Creating Connectedness: the Role of Social Research in Innovation Policy. John Benjamins. Amsterdam – Philadelphia 2001.
Hyotylainen, R.: Development Mechanism of Strategic Enterprise Networks: Learning and Innovation in Networks. VTT – Technical Research Centre of Finland. Publications 417. Espoo 2000.
Kasvio, A., Haapakorpi, A. & Ruohonen, M.: Joustavat tyojarjestelyt: esitutkimusraportti [Flexible Working Arrangements: Pilot Study Report]. University of Tampere. Information Society Research Centre. Working Papers 12/2000. Tampere 2000.
Lundvall, B.-A.: The Learning Economy: Some Implications for the Knowledge Base of Health and Education Systems. In OECD: Knowledge Management in the Learning Society. OECD. Paris 2000, 125-141.
Naschold, F.: The Politics and Economics of Workplace Development: a Review of National Programmes. Finnish Ministry of Labour. Labour Policy Studies 64. Helsinki 1994.
Nonaka, I. & Takeuchi, H.: The Knowledge-Creating Company: How Japanese Companies Create the Dynamics of Innovation. Oxford University Press. New York – Oxford 1995.
OECD: A New Economy? The Changing Role of Innovation and Information Technology in Growth. OECD. Paris 2000.
Prihti, A., Gerorghiou, L., Helander, E., Juusela, J., Meyer-Krahmer, F., Roslin, B., Santamaki-Vuori, T. & Grohn, M.: Assessment of the Additional Appropriation for Research. Sitra – The Finnish National Fund for Research and Development (http://www.daneshju.ir/forum/vbglossar.php?do=showentry&item=Research+and+Development) . Reports Series 2. Helsinki 2000.
Schienstock, G.: Transformation (http://www.daneshju.ir/forum/vbglossar.php?do=showentry&item=Transformation) and Learning: a New Perspective on National Innovation Systems. In Schienstock, G. & Kuusi, O. (eds.): Transformation (http://www.daneshju.ir/forum/vbglossar.php?do=showentry&item=Transformation) towards a Learning Economy – the Challenge for the Finnish Innovation System. Sitra – The Finnish National Fund for Research and Development (http://www.daneshju.ir/forum/vbglossar.php?do=showentry&item=Research+and+Development) . Publications 213. Helsinki 1999, 9-56.
Seppanen-Jarvela, R.: Luottamus prosessiin: kehittamistyon luonne sosiaali- ja terveysalalla [Trust in the Process: the Nature of Development Work in Social Welfare and HealthCare (http://www.daneshju.ir/forum/vbglossar.php?do=showentry&item=Care) ]. STAKES – National Research and Development (http://www.daneshju.ir/forum/vbglossar.php?do=showentry&item=Research+and+Development) Centre for Welfare and Health. Research Reports 104. Helsinki 1999.
Teece, D.J.: Strategies for Managing Industrial Knowledge Assets: the Role of Firm Structure (http://www.daneshju.ir/forum/vbglossar.php?do=showentry&item=Structure) and Industrial Context (http://www.daneshju.ir/forum/vbglossar.php?do=showentry&item=Context) . In Nonaka, I. & Teece, D.J. (eds.): Managing Industrial Knowledge: Creation, Transfer and Utilization. Sage. London – Thousand Oaks – New Delhi 2001, 125-144


© کپی رایت توسط persianarticle پرشین آرتیکل بانک مقالات فارسی کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.)
برداشت مقالات فقط با ذکر منبع امکان پذیر است.