pnugirl
12-26-2010, 01:39 AM
وقتی مورینیو وارد مجادلات رسانهای میشود؛عملا به همه اعلام میکند در صورت ناکامی،من را هدف قرار دهید.متاثر از همین استراتژی است که حتی در جریان هر بازی،مورینیو بیش از تیمش مورد توجه دوربینها قرار میگیرد و گاهی هیجان پائین بازی تیمش را نیز پوشش میدهد و البته ستارههای تیمش نیز کمتر از ستارههای دیگر تیمهای بزرگ،فشار فردی را احساس میکنند
مورینیو و گواردیولا یک تفاوت اساسی با هم دارند که تحلیل کارشان را از همان اول کار وارد دو مسیر مجزا میکند؛جزئیات و حتی کلیات کار گورادیولا را جدا از بارسا نمیتوان بررسی کرد چه او بیشتر «مجری» فلسفه و سبک بازی بارسلونا است و به رغم ستایش رسانه ای پررنگی که در اروپا از سرمربی بارسا میشود،هنوز «به هیچ وجه» نمیتوان در مورد آینده کاری او و میزان توفیقش در تیم های دیگر نظری روشن داد.
فرانک رایکارد هم در مدت حضور روی نیمکت بارسا،لیگ قهرمانان و لالیگا را فتح کرد اما امروز در لیگ ترکیه یک شکست خورده به حساب میآید که بعید است در آینده تیم بزرگی از لیگ های کلاس اول اروپا را تحویلش دهند.چه او نیز مجری فلسفه موفق اما بدون انعطاف بارسا بود و زیر آن پرچم و هویت پررنگ،بیشتر نقش یک «صافی» را داشت،تا مردی صاحب رای و صاحب فلسفه و صاحب ایده های شخصی و البته صاحب قدرت اجرای سلایق شخصیاش.به همین ترتیب گواردیولا را هم نمیتوان فرا و جدا از بارسلونا «به روشنی» تحلیل کرد اما کار مربیانی مثل هیدینک و بنیتس و آنچلوتی و در راس همه شان،«خوزه مورینیو» جدا از هر تیم و باشگاهی قابل تحلیل و درون کاوی است.
مورینیو به هر تیمی برود،فلسفه فوتبالش و سبک کاری اش را در چمدان،همراه دارد و فاکتور «انعطاف» را هم در چمدانی جداگانه،با خود این سو،آن سو میبرد.پورتو و چلسی و اینتر با فاکتورهایی مشترک،متاثر از فلسفه شخصی مورینیو، موفقیت نسبی داشتند و البته این موفقیت ها با انعطاف پذیری فرهنگی،زبانی سرمربیشان حاصل شد.منظور از انعطاف زبانی، نه فقط تسلط مورینیو به تکلم زبان انگلیسی و ایتالیائی،که درک سریع فرهنگ و زبان فوتبال این کشورها و وفقپذیری با آنهاست.چنان که خود او پس از امضای قرارداد با رئال اعلام کرد «در این تیم فوتبالی تهاجمی تر ارائه خواهد کرد چراکه برای موفقیت در هر تیم و هر لیگی باید با فرهنگ آن موقعیت تطبیق پیدا کرد.»
مورینیو در همان گفت و گو حرف مهم دیگری در تکمیل ایدهاش به زبان آورد:«بارسا خودش را با فرهنگ لالیگا هماهنگ کرده و به موفقیت رسیده اما همین بارسا نمیتواند در لیگ برتر قهرمان شود،همانطور که منچستر و چلسی نمیتوانند لالیگا را ببرند و اینتر هم نمیتواند قهرمان آلمان شود.» آوردن این مقدمه پیش از تحلیل کار مورینیو لازم بود چه مقایسه او با گواردیولا چندان شدنی نیست.آن هم به دلیل یک ترکیب وصفی ساده اما عمیق که در مورد مورینیو صادق است و درباره گواردیولا،«هنوز» نه:«فردیت قوام یافته.»
مربیان فوتبال را در چهار شاخه تاکتیکی،تکنیکی،بدنی و روانی، بسته به گرایش کلیشان دسته بندی میکنند. طبیعی است مربی ای که در بیش از یک یا دو شاخصه اصلی متخصص باشد؛احتمال «توفیق پایدار» بیشتری دارد چنانکه کارگردان متسلط به ژانرهای مختلف،طراوت چند جانبه بیشتری به اثرش تزریق میکند و میتواند در ژانرهای مختلف هم دست به خلق و تولید اثر بزند. مورینیو از همین دسته است؛مربی ای که در طراحی و اجرای تمرین و بازیخوانی در جریان مسابقه(شاخصه تاکتیکی) از بهترین های فوتبال امروز است،تیم هایش از جنبه جسمانی و ارائه فوتبال خشن و دیرفرسا(شاخصه بدنی) نمونه هستند،در مسائل روانی هم نیازی به گفتن نیست که تیم های مورینیو چه انرژی شگرفی دارند(شاخصه روانی) و تکنیک تیم های او نیز در استاندارد بالائی قرار میگیرد.اینگونه یک مربی در کلیات از همکارانی که محدودیت توانمندی در ژانرها را دارند؛فاصله میگیرد.تحلیل کار مربی در هر سرشاخه،ترکیبشان با دیگر سرشاخه ها را میطلبد اما در این مطلب روی دو شاخصه تاکتیکی و روانی تمرکز میکنیم.
مورینیو و گواردیولا یک تفاوت اساسی با هم دارند که تحلیل کارشان را از همان اول کار وارد دو مسیر مجزا میکند؛جزئیات و حتی کلیات کار گورادیولا را جدا از بارسا نمیتوان بررسی کرد چه او بیشتر «مجری» فلسفه و سبک بازی بارسلونا است و به رغم ستایش رسانه ای پررنگی که در اروپا از سرمربی بارسا میشود،هنوز «به هیچ وجه» نمیتوان در مورد آینده کاری او و میزان توفیقش در تیم های دیگر نظری روشن داد.
فرانک رایکارد هم در مدت حضور روی نیمکت بارسا،لیگ قهرمانان و لالیگا را فتح کرد اما امروز در لیگ ترکیه یک شکست خورده به حساب میآید که بعید است در آینده تیم بزرگی از لیگ های کلاس اول اروپا را تحویلش دهند.چه او نیز مجری فلسفه موفق اما بدون انعطاف بارسا بود و زیر آن پرچم و هویت پررنگ،بیشتر نقش یک «صافی» را داشت،تا مردی صاحب رای و صاحب فلسفه و صاحب ایده های شخصی و البته صاحب قدرت اجرای سلایق شخصیاش.به همین ترتیب گواردیولا را هم نمیتوان فرا و جدا از بارسلونا «به روشنی» تحلیل کرد اما کار مربیانی مثل هیدینک و بنیتس و آنچلوتی و در راس همه شان،«خوزه مورینیو» جدا از هر تیم و باشگاهی قابل تحلیل و درون کاوی است.
مورینیو به هر تیمی برود،فلسفه فوتبالش و سبک کاری اش را در چمدان،همراه دارد و فاکتور «انعطاف» را هم در چمدانی جداگانه،با خود این سو،آن سو میبرد.پورتو و چلسی و اینتر با فاکتورهایی مشترک،متاثر از فلسفه شخصی مورینیو، موفقیت نسبی داشتند و البته این موفقیت ها با انعطاف پذیری فرهنگی،زبانی سرمربیشان حاصل شد.منظور از انعطاف زبانی، نه فقط تسلط مورینیو به تکلم زبان انگلیسی و ایتالیائی،که درک سریع فرهنگ و زبان فوتبال این کشورها و وفقپذیری با آنهاست.چنان که خود او پس از امضای قرارداد با رئال اعلام کرد «در این تیم فوتبالی تهاجمی تر ارائه خواهد کرد چراکه برای موفقیت در هر تیم و هر لیگی باید با فرهنگ آن موقعیت تطبیق پیدا کرد.»
مورینیو در همان گفت و گو حرف مهم دیگری در تکمیل ایدهاش به زبان آورد:«بارسا خودش را با فرهنگ لالیگا هماهنگ کرده و به موفقیت رسیده اما همین بارسا نمیتواند در لیگ برتر قهرمان شود،همانطور که منچستر و چلسی نمیتوانند لالیگا را ببرند و اینتر هم نمیتواند قهرمان آلمان شود.» آوردن این مقدمه پیش از تحلیل کار مورینیو لازم بود چه مقایسه او با گواردیولا چندان شدنی نیست.آن هم به دلیل یک ترکیب وصفی ساده اما عمیق که در مورد مورینیو صادق است و درباره گواردیولا،«هنوز» نه:«فردیت قوام یافته.»
مربیان فوتبال را در چهار شاخه تاکتیکی،تکنیکی،بدنی و روانی، بسته به گرایش کلیشان دسته بندی میکنند. طبیعی است مربی ای که در بیش از یک یا دو شاخصه اصلی متخصص باشد؛احتمال «توفیق پایدار» بیشتری دارد چنانکه کارگردان متسلط به ژانرهای مختلف،طراوت چند جانبه بیشتری به اثرش تزریق میکند و میتواند در ژانرهای مختلف هم دست به خلق و تولید اثر بزند. مورینیو از همین دسته است؛مربی ای که در طراحی و اجرای تمرین و بازیخوانی در جریان مسابقه(شاخصه تاکتیکی) از بهترین های فوتبال امروز است،تیم هایش از جنبه جسمانی و ارائه فوتبال خشن و دیرفرسا(شاخصه بدنی) نمونه هستند،در مسائل روانی هم نیازی به گفتن نیست که تیم های مورینیو چه انرژی شگرفی دارند(شاخصه روانی) و تکنیک تیم های او نیز در استاندارد بالائی قرار میگیرد.اینگونه یک مربی در کلیات از همکارانی که محدودیت توانمندی در ژانرها را دارند؛فاصله میگیرد.تحلیل کار مربی در هر سرشاخه،ترکیبشان با دیگر سرشاخه ها را میطلبد اما در این مطلب روی دو شاخصه تاکتیکی و روانی تمرکز میکنیم.