PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : رؤیای دخترک



sara.it69
08-09-2010, 12:41 PM
رؤیا



با امیدی گرم و شادی بخش



با نگاهی مست و رویایی



دخترک افسانه می خواند



نیمه شب در کنج تنهایی:





بی گمان روزی ز راهی دور



می رسد شهزاده ای مغرور



می خورد بر سنگفرش کوچه های شهر



ضربه ی سم ستور باد پیمایش



می درخشد شعله ی خورشید



بر فراز تاج زیبایش





مردمان در گوش هم آهسته می گویند:



"آه ...او با این غرور و شوکت و نیرو



در جهان یکتاست



بی گمان شهزاده ای والاست"





دختران سر می کشند از پشت روزن ها



گونه هاشان آتشین از شرم این دیدار



سینه ها لرزان و پر غوغا



در تپش از شوق یک پندار:



"" شاید او خواهان من باشد ""



...



ناگهان در خانه می پبچد صدای در



سوی در گویی ز شادی می گشایم پر



اوست...آری ...اوست



"آه ای شهزاده،ای محبوب رویایی



نیمه شبها خواب میدیدم که می آیی"





می کشم همراه او زین شهر غمگین رخت



مردمان با دیده ی حسرت



زیر لب آهسته می گویند:



"" دختر خوشبخت ""