توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بررسي استبداد زدگي تاريخي فرهنگ ايراني
Borna66
09-14-2009, 07:35 AM
با درود .
2500 سال پيش، آنگاه كه اولين سنگهاي بناي انديشه روي هم چيده مي شد، آنگاه که درخت نوپاي تفکر بشريت به سرعت رشد ميکرد و ريشه ميدواند و آنگاه که نخستين الفباي حقوق بشر بر کتيبه کوروش کبير نقش ميبست و کودک پرغرور آريا را در برداشتن نخستين گامهايش ياري مي داد، سرانجامي شيرين و بيدغدغه، پرافتخار و حسرت برانگيز، تنها تصوير محتمل آينده اين تمدن مينمود؛ تصويري که يونان باستان آن را قرني ديرتر آغاز نمود ولي قرنها ديرتر نيز باز از دست داد....
درطول تاريخ، سرزمين آريايي پارس به سختي با حرص و طمع همسايگان بي تمدنِ تاتار و ترک و مغول و عرب خود دستوپنجه نرم ميکرد و هيچگاه کتابها و کتابخانهها و دانشمندان و عرفا را ياراي مقابله با اقوامي وحشي و بيمنطق نبود و هيچ نتوانستند بکنند مگر حفظ اندکِ نشانه هاي تمدن خود.
● استبداد در ايران ريشه اي محكم و ديرينه به قدمت تاريخ 2500 ساله اش دارد و بر فرهنگ و انديشه مردمان ايران زمين نفوذي عميق و موثر داشته است.
Borna66
09-14-2009, 07:36 AM
استبداد: يگانه راه گريز از سقوط !؟
از زمان تشکيل اولين امپراتوري پارسي، حدود 25 قرن ميگذرد و طي اين مدت زمان طولاني مردم سرزمينهاي اروپايي (نظير يونان و روم باستان و بعدها همراه با ساير كشورهاي اروپايي ) بارها و بارها اشكال مختلف دموكراسي و استبداد را تجربه كردند و سرانجام با تجربه اي تاريخي و پيشينه فرهنگي استوار بر اين تجربه، دموكراسي را در فرهنگ خود نهادينه كردند و رفتار دموكراتيك و شرايط استقرار دموكراسي نوين را در سياست، اقتصاد، فرهنگ و ارتباطات اجتماعي توسعه داده و تقويت نمودند.
اما نه ايران پهناور آن روز و نه ايران قرن حاضر، هيچ گاه دموكراسي را تجربه نكرد و نسلهاي پياپي، حکومتهاي استبدادي شاهان مستبد و گاه حكومتهاي ملوك الطوايفي بر اين سرزمين حكم راندند. و هر از گاهي ( و البته به ندرت ) حكومت شاهي نسبتاً دادگر و منصف، براي دوره اي كوتاه، سبب مي شد كه مردم از زير بار خفقان رهايي يافته و نفسي تازه كنند. اما مردم ايران در سراسر تاريخ كهن خود هيچ گاه طعم شيرين دموكراسي نچشيدند.
استبداد در ايران ريشه اي محكم و ديرينه به قدمت تاريخ 2500 ساله اش دارد و بر فرهنگ و انديشه مردمان ايران زمين نفوذي عميق و موثر داشته است. بررسي علل حكومت بيوقفه استبداد در تاريخ ايران، ابدا در توانايي نگارنده نيست و خود بحثي مفصل ميباشد. اما ميتوان موقعيت جغرافيايي ايران را يكي از عوامل مهم اين امر دانست؛ مرزهاي گسترده و تعدد كشورهاي همسايه و نيز موقعيت جغرافيايي سياسي خاص ايران، همواره آن را در كانون توجه قرار داده و تهاجمات پياپي همسايگان كه در طول تاريخ بارها تكرار شده، گواه اين مدعاست. شايد مطمئن ترين راه دفاع در برابر تهاجمات و اساسا، گريز از در معرض حمله قرار گرفتن اقتدار حكومت مركزي بوده است ؛ حكومتي مقتدر، مستبد و مطلق. و اساس اقتدار چنين حكومتهايي بر فرمانبرداري و اطاعت محض مردم استوار بوده است. بدين ترتيب به جاي شور و بحث و نقد، قدرت نظامي و اختناق سياسي حاكم بر كشور، نقش صيانت از مرزها و جلوگيري از غارت، اشغال و چند پاره شدن كشور را برعهده گرفت.
Borna66
09-14-2009, 07:36 AM
فرهنگ استبداد
تاثير عميق حكومتهاي استبدادي مأنوس با تاريخ كهن ايران بر فرهنگ و منش ايرانيان، امري انكار ناپذير ميباشد. همواره در ساختار اجتماعي ايران، قشري در نقش ارباب، خان و حاكم ظاهر شده و در مقابل آن قشري نقش رعيت و زير دست را پذيرفته اند كه ناگزيراز اطاعتبيچون و چراي فرادستان خود بودنده اند. استفاده از زور و جبر از سوي طبقه حاكم و ارباب و پذيرش و تسليم در برابر زور از سوي رعايا و زير دستان در ساختار اجتماعي نظام ارباب – رعيتي، به تدريج يك فرهنگ گرديد كه حتي پس از پيدايش طبقه متوسط در ساختار اجتماعي ايران و تعديل روابط ارباب – رعيتي، اين فرهنگ و هنجارهاي آن همچنان پابرجا بوده است. در جوامع استبدادي نظير ايران كه فرهنگ استبداد پذيرفته شده، استبداد(شكل آراسته آن) به يك ارزش اجتماعي تبديل مي شود و به همين دليل است كه همواره افراد پر زور، صاحب موقعيت و جايگاه برتر هستند.
● همواره در ساختار اجتماعي ايران، قشري در نقش ارباب، خان و حاكم ظاهر شده و در مقابل آن قشري نقش رعيت و زير دست را پذيرفته اند كه ناگزيراز اطاعتبيچون و چراي فرادستان خود بودنده اند.
Borna66
09-14-2009, 07:36 AM
■ عواقب پذيرش فرهنگ استبداد
پذيرش فرهنگ استبداد از سوي يك ملت، آثار سوء و پيامدهاي بسيار خطرناكي دارد. وقتي فرهنگ استبداد بريك ملت حاكم شود، آنگاه فرد صاحب زور و قدرت در جايگاه تقديس قرار مي گيرد و انتظار دارد از سوي زير دستان و اطرافيان مورد تاييد قرار گرفته و دستوراتش بي چون و چرا از سوي آنها پذيرفته شود و در غير اينصورت حق مسلم خود مي داند تا خاطيان را توبيخ و مجازات كند. از سوي ديگر زيردستان، جهت نفوذ به جرگه ياران و همراهان فرد برتر و قرار گرفتن تحت حمايت وي به تكريم و تقديس وي پرداخته و با استفاده از ابزار تملق و چاپلوسي مي كوشند تا از مزاياي «زير سايه بودن» و «در ركاب بودن » بهره برند. بدين ترتيب سفله پروري، ترويج فرهنگ مداحي و چاپلوسي بيش از پيش گسترش مي يابد و تملق عنصر جدانشدني فرهنگ مي گردد. با پذيرش تملق به عنوان يك هنجار و خوكردن به آن، انتقاد و انتقاد پذيري - كه نقطه مقابل چاپلوسي است - نيز نابود مي شود.
به عنوان مثال در خانه، رييس خانواده رفتار آمرانه را حق خود مي داند و كوچكترين اعتراض و تعلل در پذيرش دستورات از سوي ساير اعضا را به مثابه بي احترامي و مستوجب جريمه و مجازات مي داند. از آنرو كه خود را برتر مي داند و در جايگاه قدرت، كمتر از اعضاي خانواده مشورت مي گيرد.علاقهاي به شنيدن نظرات مخالف و انتقاديا ندارد و نمي خواهد جايگاه ويژه و مقتدرانه اش در برابر كوچكترها دچار خدشه و ترديد شود.
همچنين در سطح سازمان ها، تملق و انتقاد ناپذيري نمود بيشتر و ملموس تري دارد: مديران و مسوولان تمايلي به شنيدن انتقادات و مشاوره گرفتن از ديگران ندارند و صرفا تأييد زير دستان و پذيرش محض دستوراتشان را انتظار دارند. رقابت زير دستانِ «بله قربان گو» و «دست به سينه» در جلب توجه مافوقو برخورداري از امتيازات همسويي با خواسته هاي وي نيز هرچه بيشتر ترويج تملق و چاپلوسي را دامن مي زند.
به همين ترتيب در سطح حكومت نيز نظام مطلقه اي پديد مي آيد كه طبعاً بدون نقص بوده، هيچ انتقادي را تحمل نميكند وتمام حركت هاي منتقدانه و گروههاي اپوزوسيون سركوب مي شوند. هيچ يك از اعضاي جامعه (مردم عادي و مديران مياني)خود را در اداره كشور سهيم نمي دانند و مشاركت مدني به حداقل مي رسد. در اين نظام، پيشرفت كساني كه خود را با خواسته هاي حكومت همسو كرده و در تامين نظر مثبت حاكمان و اصحاب قدرت از هيچ كوشش، ظاهرسازي وتملقي دريغ نكنند، تضمين شده است و شايستگان متوقف يا طرد شده و شايسته سالاري نابود مي گردد. و با تقويت فرهنگ واسطه(پارتي بازي)، روابط جايگزين ضوابط مي شود و دهها مشكل و نقص ديگري كه در سطح حكومت و جامعه ظاهر مي شود.
● رقابت زير دستانِ «بله قربان گو» و «دست به سينه» در جلب توجه مافوق و برخورداري از امتيازات همسويي با خواسته هاي وي نيز هرچه بيشتر ترويج تملق و چاپلوسي را دامن مي زند.
Borna66
09-14-2009, 07:37 AM
■ جستجوي راه حل
در بخش پاياني اين نوشتار، بحثي مختصر و كوتاه در باب فرهنگ و فرايند اصلاح فرهنگي گشوده مي شود تا شايد ذهن جستجوگر دانشجويان معطوف به جستجوي راه حل گردد.
فرهنگ هر ملت شيوه اي خاص براي زندگي آنها پديد مي آورد و اين فرهنگ، نسل به نسل منتقل مي شود. نسلهاي جديد، شيوه و راه و رسم زندگي را بدين گونه فرا مي گيرند و البته در هر انتقالي، نقص ها، تحريف ها، ابداعات و تغييراتي نيز بوجود مي آيد كه فرهنگ نيز از اين امر مستثني نيست. عناصري كه در طي اعصار در فرهنگ يك ملت جا خوش كرده اند را نمي توان به سادگي از فرهنگ زدود و پالايش كرد. اصلاح فرهنگ، پيچيده، تدريجي، كند و گاه نااميد كننده است. اما يقيناً هر حركتي در اين راستا در طولاني مدت تاثير گذار است.
● عناصري كه در طي اعصار در فرهنگ يك ملت جا خوش كرده اند را نمي توان به سادگي از فرهنگ زدود و پالايش كرد. اصلاح فرهنگ، پيچيده، تدريجي، كند و گاه نااميد كننده است. اما يقيناً هر حركتي در اين راستا در طولاني مدت تاثير گذار است.
Borna66
09-14-2009, 07:37 AM
ریشه های تاریخی استبداد در ایران
قبل اروارد شدن به بحث کوتاه اما مهم استبداد در شرایط کنونی ، بهتر است نظریاتی را که تا کنون در مورد استبداد شرق وبویژه ایران مطرح شده است فهرست وار عنوان کنیم.
1- نظریه شیوه تولید آسیایی بدوا توسط مارکس و سپس بخشهایی از فراکسیون حزب کمونیست شوروی در دهه 1930 مورد باز شناخت قرار گرفت. در ایران بحثهای کوتاهی در این مورد دامن زده شد و بعضی از محققان ایرانی نظیر «دکتر خنجی» در باز شناسی استبداد در ایران از آن کمک گرفتند . اما از آنجاییکه این نظریه نتوانست جایگاه خاصی در محافل آکادمیک باز کند ، به فراموشی سپرده شد. محتوای این نظریه در باره کم آبی شرق(ایران) و متمرکز شدن قدرت حکومتی برای کنترل بر آب وایجاد استبداد بود.
2 -نظریه تهاجم طوایف و قبایل صحرا نشین. که این حملات عمد تا در غیاب یک دولت مقتدر مرکزی صورت میگرفت . این تهاجمات بر اثر تفرقه و پراکندگی جامعه ایران که خود حاصل سقوط اجتماعی و خلا فرهنگی مردم ایران بود انجام میگرفت.
3- نظردیگر، دین سیاسی را عامل عقب ماندگی و احیای استبداد میداند. این مهم در یک بعد گسترده قابل بررسی تاریخی و سیاسی است .
4- نظریه دیگر، به استعمار غرب تاکید دارد و سیاست غرب در ایران را عامل عقب ماندگی و در نتیجه گسترش استبداد میداند.
Borna66
09-14-2009, 07:37 AM
ریشه غیر استبدادی ایرانیان در کجاست ؟
تا قبل از تهاجم اعراب که تاریخ ایران را به دو بخش تقسیم کرده است ، بنظر میرسد هرگاه که تمرکز قدرت سیاسی در دستگاهای حکومت وجود داشته ، حکومتها توانسته اند از شرایط سیاسی زمان خویش به نفع خود و مردم خود بهره برداری کنند ، و به هنگامی که این تمرکز به هردلیل ممکن از بین میرفت نابسامانی و رنجدید گی نصیب مردم میشد. گویی سرنوشت و حیات مردم ایران با استبداد پیوند خورده بود و بدون استبداد چرخه زندگی مردم دچار رخوت و سستی میشد. مفهوم این رویداد این است که استبداد در دوره های طولانی در ایران ذاتی شده بود اما در هر دوره یک یا دو مورد از عوامل ذکر شده فوق در تخریب جامعه ایرانی و تشد ید استبداد نقش برجسته تری داشته اند.
در باره چرخه استبداد «دکتربشیریه» به تاثیر ساخت قدرت در جلوگیری از توسعه سیاسی میگوید : فرایند تمرکز منابع قدرت و پیدایش ساخت دولت مطلقه خود مانع عمده ای بر سر راه گسترش و رقابت سیاسی در هر سطحی ایجاد میکرد( دوران رژیم سابق). بنا براین؛
الف- شیوه اعمال قدرت
ب- ساخت دولت ، تعیین کننده ترین مانع در این زمینه بشمار میرفت.( کتاب موانع توسعه سیاسی ص 110 ).
بشیریه در بخش پایانی به فرهنگ سیاسی تابعیت، در مقابل ساخت قدرت تاکید میکند و مینویسد: اگر قرار است مفهوم فرهنگ سیاسی را به نحوی مفید و موثر بکار ببریم ، باید آنرا با تحلیلهای ساختاری تکمیل کنیم. این است که ساختهای سیاسی از یک سو محصول فرهنگی سیاسی بشمار میروند و از سوی دیگر فرهنگ سیاسی را شکل میدهند
Borna66
09-14-2009, 07:37 AM
سلطه مقطعی حاکمیت توتالیتردر اروپای مدرن و سلطه مداوم استبداد در کشورهای توسعه نیافته، یک مفهوم و معنای مشترک را نشان میدهند به این شکل که هر ساختار سیاسی الزاما دارای مشخصات و ویژگی هایی است که ریشه در درون خود جامعه تحت سلطه دارد حتی عواملی که از بیرون آمده باشند بعلت درونی شدن دیگر جزء ترکیب عوامل داخلی محسوب میشوند. بنابراین عواملی معین در درون جامعه اروپا حاکمیتهای توتالیتر را پدید آوردند و عواملی نیز در درون جامعه ایران مستبد ین و دیکتاتورها ( ساختار سیاسی ) را رشد داده اند. نقطه تکرار هر ساخت سیاسی مستبد ، نتیجه سکون فرهنگی و عدم تغییر و تحرک در زیر ساختهای فرهنگی و اقتصادی آن جامعه است. این وضعیت به این شکل قابل توضیح است که تحقیقا تمامی لایه های اجتماعی که در نضج گرفتن ساختار سیاسی استبداد شرکت دارند خود در گرداب یک فرهنگ اسبدادی گرفتار آمده اند و حاصل چنین جامعه ای چیزی جز استبداد و تکرار آن نمیتواند باشد.
«علی رضا قلی» وضعیت ایرانیان مقارن با تحولات اروپا را چنین توصیف میکند. تمامی تاریخ ایران شاهدی است بر آن تجاوزهای متعدد به جان و مال مردم. ایران کشوری بود که درآن شاهان و شاهزادگان نه فقط بوسیله دشمنان بلکه توسط بستگان خود نیز بقتل میرسید ند و یا کور و اخته و... می شدند. علی رضا قلی ریشه استبداد را هم در درون جامعه و در میان مردم ، طوایف و لایه های اجتماعی وهم فرهنگهای تهاجمی از سوی بیگانگان از حمله مغولها و سایر قبایل وحشی جستجو میکرد. هوشنگ ماهرویان نیز تهاجم بیگانگان را یکی از دلایل عقب ماندگی و ریشه دار شدن تداوم استبداد در ایران ارزیابی کرده است. در اینجا مجال برای بحث گسترده وجو ندارد لذا تنها میتوانیم بگویییم عوامل استبداد چه بیرونی باشد و چه درونی، مهمتر آن است ، که نتیجه حاصله از آمیزه عوامل متعد د استبداد را در بافت فرهنگ ، سیاست ، اقتصاد ،اعضاء و کلیت جامعه ایران درونی کرده است . استبداد در ایران لانه گزینی کرده است
Borna66
09-14-2009, 07:37 AM
سلطه بلامنازع استبداد برای قرنها موجبات سرکوب خواسته ها و امیال توده ها را فراهم ساخته بود..نفوذ و رسوخ فرهنگ استبداد از بالا به پایین و پر شدن عقده های درونی در فرد فرد ایرانی و تداوم این روحیه درجامعه، سازش پذیری در مقابل استبداد سیاسی و فرهنگی در ایران را نهادینه کرده است. نهادینه شدن استبداد روحیه خشونتی را که از حکومت مستبد به میراث رسیده است در جامعه گسترده کرده و در نتیجه لایه های اجتماعی، گروهها، شخصیت ها به خود محوری و"منیت"یعنی استبداد درون دچار شده اند. این" منیت" حاصل سرکوبی درون فرد ار سوی بیرون (حکو.مت و جامعه )است. به این ترتیب لازم است تاکید کنیم که ریشه غیر اسبدادی ایرانیان در هیچ حوزه و عرصه ای از تاریخ ایران که بتوان ادعای بروز و ظهور آنرا نشان داد وجود خارجی نداشته و موارد استثنائی نیز مشمول کلیت نمیشود...
و اما با استبداد ریشه دارتاریخی باید هم برخوردی شکلی وهم ماهوی کرد، این برخورد باید خردگرایانه باشد. این خرد را نه در درون استبدادزدگان روشنفکر، که باید در درون لایه های پیشرو و روشن اندیشی جستجو کرد که در جهت مستهلک نمودن استبداد فردی و اجتماعی زمینه سازآزادی و دموکراسی هستند. باید تجربه کلی تاریخ را در ذهن کودن خود بسپاریم که در هر دوره شکست شخصیتها و جنبشها این بقا و تداوم استبداد درونی بوده است که موجبات حسارات جبران ناپذیری را فراهم ساخته است. امیر کبیر، قائم مقام فراهانی قربانی استبداد و ناکام در خدمتگزاری به مردم ، انقلاب مشروطه، که با تمام تلاشهای مبارزان سراسر کشور بویژه آذربایجان مقهور استبداد گردید. نهضت ملی مصدق مثله شد ، رفرم اقتصادی که توسط دستگاه پهلوی ایجاد شده مقهور انقلاب شد، انقلاب سال 57 تسلیم تکرارتاریخ و رفرم درون انقلاب تسلیم اسبداد گردید و تحول سیاسی پیش رو...؟ براستی که این چرخه را سر باز ایستادن نیست.
Borna66
09-14-2009, 07:37 AM
گریبان روشنفکران، یا مستبدان؟
آنچه امروز روشنفکران کشورهای توسعه نیافته را به چالش کشانده ه است ، تکرار استبداد است .آیا روشنفکران در کشور های توسعه نیافته ای چون ایران دارای پتانسیل و بودجه لازم سیاسی برای نفی استبداد هستند؟ سهم روشنفکران سیاسی در تکرار استبداد تا چه اندازه است.؟ به عبارت دیگرآیا روشنفکران خود در معرض همان اتهاماتی هستند که مردم متوجه حکومت میکنند؟
ا ستیصال، مرگ تدریجی حیات فکری - فرهنگی و سیاسی که نتیجه استبداد و سرکوب مستمر توسط مستبدان است، این وظیفه مهم را در مقابل پیشروان و مدعیان روشنفکردموکراسی خواه ایران قرار داده است که " چگونه غول استبداد را متوقف کنیم" ؟
آ یا با حذف هر حکومت مستبدی میتوان به نتیجه رسید که استبداد برای همیشه از سرزمین ما رخت برخواهد بست.؟ برای حل این موضوع باید نگاهی به کاراکتر سیاسی روشنفکران اپوزوسیون نیز نگاهی دقیقتر و عمیقتر داشته باشیم .
روشنفکر کسی است که نه تنها دائما در معرض درخواست های جامعه خویش است ، بلکه در معرض تعد یلهای اساسی و قابل توجهی نیز قرار دارد که در وضعیت روشنفکران، بعنوان اعضای یک گروه مشخص و قابل روئت رخ میدهد. ( نقش روشنفکران- ادوارد سعید ص116 ترجمه حمید عضدانلو). در پایان فصل چهارم ادوارد سعید به ماهیت روشنفکر میپردازد و به دلیل اهمیتی که برای این جریان پیشرونده و پیشبرنده قائل است ، با نگاه متمایزگرانه ای نسبت به این قشر چنین میگوید: رویکرد روشنفکر به آمریت چگونه رویکردی است؟: بعنوان یک حرفه ای ملتمس و متضرع ، یا به مثابه وجدان آماتوری که انتظار دریافت هیچ پاداشی را ندارد.ص-124
طبیعی است که پدیده روشنفکر در مقاطع متفاوت تاریخی و در شرایط خاص سیاسی و اجتماعی بر بستر سیال حوادث و رویدادهای حاد دچار دگر گونیهای معانی میگردد. این بدین معنی نیست که تعابیربوجود آمده مفاهیم واقعی را بدست میدهند ، بلکه بر عکس شرایط ایجاد شده در هر جامعه ای بر اساس حساسیت های دورانی و نیاز های سیاسی - اجتماعی قلب معانی شده و تابع شرایط میشود. به همین دلیل ادوارد سعید در یگ گستره وسیع دو مفهوم اکتسابی از شرایط متفاوت را باز گشایی میکند. وی در یک تقسیم بندی از روشنفکر دو مفهموم را که در تمام شرایط کارکرد انطباقی دارند نشان میدهد. و روشنفکر را به دو بخش تقسیم میکند.
Borna66
09-14-2009, 07:38 AM
الف-روشنفکران حرفه ای - ب-روشنفکران آماتور ؛
روشنفکران حرفه ای را دررابطه با آمریت و تابعیت تعریف کرده و رسالت آنان را منفی ارزیابی میکند. اگربخواهیم از کوچکترین حلقه ها و گروها ی سازمان اجتماعی تا نقطه کانونی، حرکت کنیم، یعنی از سازمانها، احزاب، جبهه های سیاسی تا حاکمیت متمرکز سیاسی، جایگاه روشنفکران حرفه ای را که روابط آمریت و تابعیت بر آنها حاکم است بخوبی مشاهده میکنیم.این نوع روشنفکران از خود اراده ای ندارند و تابع دستوراتی هستند که از سوی مافوق به آنان دیکته میشود. تعقل و اندیشه کردن و فراکسیونییسم در اینگونه سیستم های سازمانی جرم و یا حتی ارتداد محسوب میشود. این نوع ویژگی روشنفکری نشانگر نوعی استبداد درونی است که با تعد یل زمان روبرو نشده است.
روشنفکران آماتوربر خلاف روشنفکران حرفه ای دارای ویژگی مسقل بودن ، آزاد اندیشی و آزادیخواهی هستند. این نوع روشنفکران در صورت حضور درهر تشکیلاتی معتقد به آزادی نظر و اسقلال رای هستند ، درهر جریان فرهنگی یا سیاسی، ضمن احترام به نظریا عقیده جمعی سیاسی یا فرهنگی ، معتقد به زیست مسالمت آمیز در کنار سایر نظرگاهها سیاسی و فرهنگها هستند. در مورد ماهیت دولتها نیز معتقد به دولتی متنوع و آزاد هستند.
آنچه هم از دیگاه تجربی و هم از دیگاه آکادمیک قابل طرح است این است که روشنفکر حرفه ای نمی تواند در یک تحول و فرایند دموکراتیک و آزادیخواهانه دارای نقشی مثمر ثمرو سازنده باشد، بلکه وی مجری فرمانی است که به او ابلاغ میشود. درمقابل این پدیده باید بر وزن و نقش روشنفکران آماتور افزود تا پروسه دموکراتیزه شدن تحول سیاسی، مطمئن تر انجام پذیرد.
Borna66
09-14-2009, 07:38 AM
فرایند های دموکراتیزه شدن و لیبرالیزه شدن
نباید این تصور را با واقعیت یکسان دانست که بلافاصله پس از حذف استبداد دموکراسی و آزادی استقرار میابد. پروسه دوگانه آزادی و دموکراسی در بلند مدت و با دخالت دادن عوامل مهمی چون اقتصاد و سیاست درگستره جامعه بروز و ظهور میابد. فقر فرهنگی محصول فقر اقتصادی است ، بنا براین بعد مهم غنای فرهنگی در حوزه اقتصاد و ایجاد رفاه اقتصادی پدید میاید.
بحث گسترده دموکراتیزه شدن و لیبرالیزه شدن را متوقف میکنیم و تنها به نتیجه آن بسنده میکنیم که:
دموکراسی و آزادی در یک پروسه بدست میایند ، و نمایندگان وعوامل فکری و اجتماعی آنرا دموکراتها تشکیل میدهند از آنجاییکه هرجنبشی نیروی پیشبرنده خود را در راس حرکت دارد.برای مثال یک تحول سوسیالیستی به سوسیالیستها، تحول سیاسی دینی به مذهبیون، و یک تحول فاشیستی به دیکتاتور احتیاج دارد،تحول دموکراتیک نیز به دموکراتها نیازمند است.اگر درهر جنبشی ذهنیت تغییر یکشبه وجود داشته باشد، در جنبش دموکرسی خواهانه اما تغییرات در پروسه بثمر میرسد. بنا براین شرایط تلخیص شده به شکل زیر در میاید.
الف-چشم اندازتحول دموکراتیک پیش رو شرایط و نیازها برای خواست دموکراسی را پرورانده و نیروهای پیشرو و خاص دورانی خود را ساخته و پرداخته کرده است .
ب--جامعه توسط آزادیخواهان دموکرات درپروسه و فرایند آزادی سازی اندیشه ها به پلورالیسم اندشیه ها دست میابد.
ج--جامعه توسط دموکراتها درپروسه و فرایند دموکراتیزاسیون به (دموکراسی ) مشارکت عمومی دست مییابد.
د- متوازن شدن فرایند های آزادی و دموکراسی تنها در آینده ایران نشانگر خروج از مرز استبداد و پیوستن به اردوگاه جهانی خواهد بود.
Borna66
09-14-2009, 07:38 AM
ین واقعیت که جریانات ایئولوؤیک و مدعیان درون یک ساختار سیاسی-تشکیلاتی اختاپوسی که نماد استبداد درون را با خود دارند خواستار آزادی برای مردم باشند همانقدر مضحک است که طرفداران سلطنت مطلقه.
حد اقل تا کنون چنین بنظر میرسد که نه مهندسی، که مهندسان فرماسیون لیبرال- دموکراسی ایرانی با اسامی پرطمطراق سیاسی که مواضع آنان را بیان میکند دچار اشکال اساسی شده اند.
صاحبان اند یشه ها و و تفکراتی که توانسته و یا بتوانند خود و جریان سیاسی خاص خود را با سازه های زمان کنونی تعد یل نمایند در پروسه دموکراسی خواهی و دستیابی به آزادی در کنار مردم ایران قرارمی گیرند. در غیراز این حالت، کاراکترهای سنت گرا، شکل گرفته و استخوانی شده به سیاق استبداد، تنها به باز تولید استبداد یاری میرسانند.
ناسازه های فرهنگ سیاسی بعضی جریانات درتخریب زیست و رقابت سیاسی با قدری تخفیف ممکن است همگان را به آغاز پایان حاکمیت کنونی برساند، اما بطور قطع و یقین به پایان پایان استبداد در ایران نخواهد انجامید.
اگر زمانی آب و معضل کم بودن آن در توجیح ا ستبداد در ایران نقش داشت ، توجیح استبداد امروز با کمک نفت و ازدیاد آن و استفاده از در آمدهای نفتی برای سرکوب مردم صورت میگیرد. اگر دیروز تهاجم طوایف و اقوام دیگر عامل بروز عقب ماندگی و استبداد بوده اند، امروز استعمار نوین با صدور سرمایه مالی و پایه گزاری صنایع مونتاژاستبداد شرقی ایرانی را غسل تعمید میدهد. اگر دیروز حاکمیت های دینی استبداد را با قواعد و فرامین الهی توجیه میکردند ، امروز استبداد در قالب ساختار های سیاسی چه به شکل جمهوری و چه سلطنت با استناد به ناسیونالیسم افراطی در قالب شعارهای حفظ ملت و ملیت و حدود و ثغور مرزهای کشور توجیه پذیر خواهد بود. به این ترتیب زمینه وکلیت پروسه شکل گیری استبداد و ریشه آن دارای روابط پیچیده تری است که در صورت عدم امکان دستیابی عملی به راه حل نهایی، استبداد علی رغم شعار ها ادعا ها واشراف به تجربیات دانسته گذشته در این سرزمین تکرار خواهد شد.
اگر به این واقعیت توجه کنیم که، افراد و جریانات سیاسی ای که در خدمت به مردم تعهد میسپارند، در مقابل وسوسه قدرت کمتر قابل اعتماد هستند وهنرشان لغزش دراجرای صحیح که حتی تخطی از قانون است ،آنگاه باید به ضرورت اهمیت " حاکمیت قانون " و الزامات وابسته به آن پی ببریم
Borna66
09-14-2009, 07:38 AM
پس بیندیشیم که قانون را نهادینه کنیم ، الزامات ، ابزار وتضمینات قانونی را نهادینه کنیم . وظیفه مردم را نسبت به حمایت از حقوق حقه شان که مبنای قانون را تشکیل میدهد آگاهی دهیم . اگر بپیزیریم که هرحکومتی الزاما بدلیل مسلط نمودن خود بر مردم ومسترد نداشتن حقوق مردم واجرا نکردن قوانین کشوری در کسوت مدیریت سیاسی است که خلع میشود ، باید به اسقرار حاکمیتی بیند یشیم که حقوق واقعی مردم در دوران دموکراتیک را تعیین میکند، یعنی به حاکمیت قانون ، و به تضمیناتی که اجرای قانون را هر دولتی در هر طیف سیاسی تسهیل نماید .
به حاکمیت حقوقی مردم در ایران بیندیشیم. دولت آینده مجری قوانین خواهد بود ونه واضع قوانین. دولت واضع قانون استبداد مطلق است.
اهمیت ارائه این مطالب از این جهت است که توجهات را از بعضی مسائل فرعی تر بسوی مسائلی تعیین کننده جلب نموده و اعلام کنیم عدم توجه به هشدارهای کوشندگان از داخل کشور دارای زمینه عینی است، و تداوم سهل انگاری و نتیجه شوم حاصله از آن، متوجه تمامی جریانات و شخصیتهایی است که مدعی نجات کشور هستند.
تا زمانی که جریانات پیشرو سیاسی به حل ایرادات اساسی درونی (استبداد درون) در شرایط استقرار دموکراسی نپردازند وبه تضاد اصلی و اساسی( استبداد برون ) جامعه ایران پی نبرند، تا زمانی که به هماهنگی، همکاری، اتحاد عمل بین خود و ایجاد اتحاد بین مردم ایران به عنوان راه حل نهایی نیند یشند و عمل ننمایند، تا زمانی که اتحاد مردم ایران را ضمانت اسقرار دموکراسی وآزادی قرار ندهند ،هر لحظه آنارشیسم سیاسی جریانات ناهمگون برای کسب قدرت سیاسی ایران را بسوی فاجعه عظیم دیگروتکرار استبداد به پیش می راند.
Powered by vBulletin™ Version 4.2.2 Copyright © 2024 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.