Borna66
09-06-2009, 09:42 PM
دكتر شبنم برزگر اينانلو
نبى اكرمصلى الله عليه وآله در شهر كوهسارهاى سياه، مكه، زاده شد، باليد و به رهبرى مردمان مبعوث گشت. سيزده سال، پيام الهى خويش را پنهان و پيدا بر مكيان خواند. پيروان زيادى يافت و دلهاى مشتاق زيادى را از خارج مكه به سوى خود جلب كرد. آنان كه بدو گرويدند، تا پاى جان، شكنجه و هجرت در كنار او ماندند و آنان كه وى را تكذيب نمودند، در اين راه بر قتلش كمر بستند، اما ناموفق. اسطوره ليلةالمبيت شكل گرفت و پيامبرصلى الله عليه وآله در پى ايجاد كانونى براى باليدن و حفظ پيام الهى، به سوى يثرب گام نهاد، تا راهى نو براى ابلاغ وحى بيازمايد.
نگاهى ديگر به چرايى و چگونگى عدم شكلگيرى نظم جديد در مكه، مؤلفهها و مشخصههاى فرهنگى و تمدنى اين شهر را در صدر اسلام به تصوير مىكشد. نشان دادن تقابل نظم كهن و نظم جديد در اين امّ القرى، حاصل اين تحقيق است.
واژههاى كليدى: مكه، ساخت قبيلهاى، نظم كهن جاهلى، نظم نوين اسلامى، عوامل وضعى، سيبرنتيك.
فرضيه
به علت مؤلفههاى فرهنگى و تمدنى ريشهدار و عميق در مكه، پيامبرصلى الله عليه وآله نتوانستند باورها و فرهنگ اسلامى را به سطوح بالاى اجتماع قبيلهاى مكه برسانند. رؤسا، شيوخ و بزرگان و متوليان كعبه، به ندرت، به سختى و دير اسلام آوردند و بعضاً با حفظ پايگاه اجتماعى خود، به عنوان هاديان، مطلعان و رؤساى نظم كهن، در مكه باقى ماندند. پيامبرصلى الله عليه وآله براى ايجاد فرهنگ مسلط اسلام، در رأس نظام جامعه، به يثرب مهاجرت كردند.
سئوالات:
1- چرا فرهنگ اسلامى نتوانست در مكه به مرتبه نمادها و باورهاى جامعه برسد؟ (يعنى به قسمت بالاى مراتب سيبرنتيك).2
2- فرهنگسازان در مكه چه كسانى بودند و از كدام كالاهاى فرهنگى ارتزاق مىكردند؟ به تعبير ديگر، مجموعه فرهنگ حاكم بر عصر جاهلى، از كدام منابع ارتزاق مىكرد؟
3- فرهنگ جاهلى در مكه، چگونه در برابر فرهنگ اسلامى، از خود دفاع كرد و تغيير نيافت؟
نگاهى به ويژگىهاى نظم كهن در مكه
تاريخ و جغرافياى مكه را مىشناسيم. اين شهر در حجاز، ناحيهاى بيابانى و لم يزرع، محصور در كوههاى سياه رنگ و جزوى از تهامه است. مورخان و جغرافىدانان براى اين سرزمين نامهاى مختلفى برشمردهاند: مكه، بكّه، ام القرى3 و مكورابا.4 عموماً، محققان بنياد جامعه و مدنيت مكه را از زمان حضرت ابراهيمعليه السلام (1900 يا 2100 ق.م) در نظر گرفتهاند. حضور تاريخى ابراهيمعليه السلام و بناى مجدد كعبه در اين ناحيه و حفر چاه زمزم (و يا پديد آمدن آن بر اساس قرآن)، قبايل متعددى را از شبه جزيره، به سوى اين سرزمين روانه كرد.5 بعدها از فرزندان اسماعيلعليه السلام، قبايل گوناگونى پديد آمدند كه تا قبل از ورود عمالقه، جرهم و خزاعيان، امور محدود شهرى؛ نظير توليت كعبه را به عهده داشتند.6 آيين نيايش حاكم بر مكه، تا غلبه قبيله خزاعه، دين توحيدى ابراهيمعليه السلام و اسماعيلعليه السلام بود. از بين قبايل مختلفى كه به جاى فرزندان اسماعيل، بر مكه مستولى شدند، خزاعه از جهتى اهميت دارد. نقل شده است كه با غلبه خزاعيان، بتپرستى در مكه جاى آيين ابراهيم را گرفت و قبيله خزاعه، متولى كعبه شد.7 تا زمان قدرت گرفتن قصىبن كلاب، از بنىعدنان (از نسل اسماعيل عليه السلام)، امور شهر مكه در دست خزاعه بود.
به نظر ما، مىتوان قصىبن كلاب را بنيانگذار زندگى نوين مدنى در مكه، دانست. درباره چگونگى تسلط وى بر مكه، گزارشهاى متعددى بيان شده است،8 كه بررسى آنها از حيطه اين گفتار بيرون است. آنچه مهم است پيروزى بنىعدنان بر خزاعيان و اقتدار مجدد فرزندان اسماعيلعليه السلام و نيز خدمات، سنن و روشهايى است كه قصى، با اقتدار تمام در مكه متداول كرد و تا عصر اسلام، پابرجا ماند. گفتهاند، قصى قبايل پراكنده مرتيش را جمع كرد و به حريم مكه آورد، وى براى ترتيبات زندگى شهرى و امور مربوط به توليت كعبه و حجاج كه مهمترين امر زندگى مكيان محسوب مىشد، كارهايى نظير: سقايت (آب دادن به حجاج)، حجابت (سدانت يعنى: پردهدارى و حفظ و نگهدارى خانه خدا و كليددارى آن) قيادت (فرماندهى و رهبرى جنگها) و لواء (سنت حمل پرچم در جنگ) را انجام داد، و دارالندوه را براى تصميمگيرىهاى مهم قبايل تأسيس نمود كه گامى مهم براى ايجاد نظم و قاعده در شهر مكه بود.9 نظم اجتماعى كه قصى پايهگذار آن بود، تا عصر بعثت در مكه متداول بود و يكى از ويژگىها و امتيازات مهم آن جامعه به شمار مىرفت.
غير از دارالندوه، از ديگر نشانههاى زندگى مبتنى بر نظم و قاعده در مكه، وجود پيمانها و سوگندهايى بود كه اعراب بدانها متوسل مىشدند تا بر سر موضوعى توافق كنند و يا موضوعى (امرى) را رد يا ترك نمايند. حلف و تحليف نشانهاى از همين پيمانهاست. در دوران قبل از اسلام، پيمانهاى معروفى؛ چون حلف الفضول را در نزد مردم مكه سراغ داريم. پس از ظهور اسلام، در سال هفتم بعثت، مشركين مكه پيمانى مبنى بر قطع ارتباط با بنى هاشم منعقد ساختند. نگارش اين پيمان نامه و آويختن آن بر ديوار كعبه، بيانگر دو واقعيت بود:
1) پاىبندى به اصول و مقررات مكتوب و رواج خط و كتابت و كاربرى آن در ميان قبايل يا حداقل درميان خواص قوم؛
2) استفاده از تقدس مكانى كعبه، براى استحكام بخشيدن به اين پيمان نامه.
البته نگارش نام خدا (اللّه) بر بالاى متن پيمان نامه، نيز درخور توجه است.
به لحاظ اقتصادى، شهر مكه در موقعيت ممتاز تجارى قرار داشت. اين شهر، مسيرهاى تجارتى هند، يمن و شام را به يكديگر پيوند مىداد. در آستانه ظهور اسلام، اهميت تجارى اين شهر دو چندان شده بود، زيرا بسيارى از ثروتمندان مكه و حتى برخى از زنان متمول اين شهر، به تجارت اشتغال داشتند.
از زنان تاجرپيشه قريش، كسانى مانند: خديجه بنت خويلد؛ هند، همسر ابوسفيان، و مادر ابوجهل را مىتوان نام برد.10 و در ميان مردان توانگر و تاجر نيز افرادى مانند: ابوسفيانبن حرب، وليدبن مغيره، عاصبن وائل، عقبه و شيبه، اميةبن خلف، ابولهب و عباسبن عبدالمطلب ديده مىشد.11 در امر تجارت، كار عربِ قريش چنان رشد يافته بود كه براى بازاريابى، خريد و فروش در ساير سرزمينهاى همجوار و امنيت تجارى بازرگانانِ عرب، هاشم، جد پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله، با پادشاهان و اميران منطقه در تماس بود و اماننامههايى از ايشان گرفته بود. اين اماننامهها، با نامهاى عصم يا حَبل و يا ايلاف معروف بودند.12 با كسب چنين امنيتى، مكه كانون سرمايه و ثروت شد و كالاهاى بسيارى از شام و يمن به اين ناحيه مىرسيد و در بازارهاى قريش به فروش مىرسيد. بازارهاى معروف قريش، عكاظ، ذىالمجاز و مجنّه بودند.13 در آستانه ظهور اسلام، يكى از پديدههاى نكوهيده كه حاصل همين رشد و رونق تجارى بود، ربح و رباخوارى توانگران و تجار مكه بود كه قرآن و پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله به شدت آن را سرزنش كردند.14در منابع به مصنوعات مكه كمتر اشاره شده است. برخى از منابع، مصنوعات محدودى، چون: پشم ريسى و بافتن آن، دباغى پوست و ساخت كفش و مشك را ذكر كردهاند.15 با اين توليدات اندك، گويى وجود كعبه و موقعيت زيارتى و تجارتى آن براى مكيان، كافى بوده است.16
مؤلفههاى فرهنگى عرب مكه، حول دو محور عمده، قابل تبيين است: يكى دين و ديگرى زبان. دينِ اكثريت مردم مكه، بت پرستى بود، اما به نظر مىرسد، احترام آنها به بتها به سبب آفرينندگى و بىنيازى بتها نبود، بلكه براى قدردانى و تكريم از سنن اجدادى ايشان بود. عرب، صفاتى چون خلقت، وحدانيت و بىنيازى براى بتها قائل نبود، بلكه هر بت، عارى از خواستهاى بود كه او در دل داشت: بتى براى باران، بتى براى توليد مثل، بتى براى فراخ شدن روزى. با توجه به داستان ترويج بت پرستى، توسط عمروبن لحى از قبيله خزاعه، همين خواص را مىيابيم: قوم عمالقه به عمرو گفتند: ما اين سنگها را تكريم مىكنيم تا به ما باران و پيروزى بر دشمن دهند و عمرو براى همين بتى از آنها گرفت و به مكه آورد و مكيان را به تعظيم آنها تشويق كرد.17 و داستان دومى كه از روى آوردن مكيان به بتپرستى آوردهاند، نيز مؤيد ظن ماست؛ نوشتهاند، فرزندان اسماعيل كه زياد شدند، از مكه به بيرون از شهر مهاجرت كردند و هر يك از آنها سنگى از حرم بردند تا آن سنگها را به جاى كعبه طواف كنند. به مرور زمان، فرزندان آنها سنگها را به جاى طواف كعبه پرستيدند.18 گذشته از افسانه گونه بودن چنين روايتهايى، نكته پر اهميت در تاريخ ديندارى مكيان، چرخش ايشان از يكتاپرستىِ معقول، به سوى بتپرستى نامعقول است. متأسفانه منابعِ روشنى از دوره جاهليت در اختيار نداريم، تا به وضوح دريابيم، چه تغييراتى در تفكر و بينش عرب به وجود آمد، كه آنها آيين ابراهيمعليه السلام را گذاشتند و به ورطه بتپرستى افتادند. اين موضوع پذيرفتنى نيست كه عمروبن لحى توانست، به سادگى دين مكيان را تغيير دهد، چون مىدانيم دين و ديندارى از ويژگىهاى شخصيتى و روانى هر فرد است، و تغيير آن به سادگى امكان ندارد. پيامبرصلى الله عليه وآله پس از سيزده سال ابلاغ آيات روشن و ارائه الگويى از زندگانى خودشان كه مبين رفتار فردى دين دار بود، نتوانستند به طور كامل دين مكيان را تغيير دهند، چگونه لحى با آوردن يك بت، ايشان را به وادى بت پرستى انداخت؟ به هر صورت، گذشته از تشكيك ما در كار انفرادى لحى، كه با وضعيت روحى عرب و تعصبات او درباره آيين اجدادى محال مىنمايد؛ سفر وى به شام و ديدار اعمال عمالقه، نشان دهنده دو نكته است:
1) مراودات مكيان از سالها قبل از ظهور اسلام با نواحى مجاور، از جمله شام كه منجر به اخذ فرهنگ و تمدن مىگشت، درست، مخالف عقيده برخى از محققان است كه جامعه مكه را تا ظهور اسلام، جامعهاى بسته معرفى مىكنند. نمونههاى متعددى از اين قبيل مراودات را سراغ داريم: عبدالمطلب براثر تماس با ملوك يمن، روش خضاب كردن را آموخت و به مكه آورد و متداول كرد،19 با اين كه اعراب مكه، چندى قبل از ظهور اسلام، از كاهنان و يهوديان خارج از مكه شنيده بودند كه پيامبرى به نام محمدصلى الله عليه وآله ظهور مىكند و آنها به طمع افتاده و نام پسران خود را محمد مىنهادند.20 و يا كسانى از متمولان قريش كه چون ايرانيان، زندگى اشرافى براى خود ترتيب داده بودند، آشپز و غذاى ايرانى و خنياگر داشتند.21
2) عربها به بتها به منزله ابزارى براى رسيدن به نيازهاى دنيايى خويش مىنگريستند، مانند طلب باران، استعانت از آنها در وادى، پيروزى بر خصم و نزديك كردن آنها به خدا.22
عدهاى از محققان بيان كردهاند كه قريش در حوزه ديانت جاهلى (بت پرستى) و حمايت از آن، منافع و امتيازهايى داشتند و از جمله آن، حفظ توليت كعبه به مثابه معبد بتها بود كه افراد بسيارى را از اقصى نقاط شبه جزيره به آنجا مىكشيد و ايشان امورى چون: فروش اولين جامه حج، اغذيه و بازارها را در اختيار داشتند.23 البته در منفعتطلبى قريش شكى نيست، اما آيا قبل از بت پرستى، با فرض وجود آيين ابراهيمعليه السلام در مكه، همين امتياز، نصيب ساكنان مكه نمىشد؟ و آيا قريش از اين ويژگى مطلع نبودند و همچنين پس از ابلاغ وحى و حضور مسلمانان، آيا به اين مهم پىنبردند، كه با فرض وجود اللّه واحد نيز مىتوان همان امتيازات را به دست آورد؟ در اين صورت، علت مخالفتهاى آنها با نبىصلى الله عليه وآله چه بود؟ به نظر مىرسد، موجهترين دليل اين است كه قريش، به بتپرستى به عنوان آيين نياكان پاىبند بود و بارها در جواب پيامبرصلى الله عليه وآله گفتند: ما بتهاى سنگى را خالق خود نمىدانيم و بتها را مىپرستيم براى اين كه ما را به خدا نزديك كنند.24 و نيز در مجادلههاى لفظى با پيامبرصلى الله عليه وآله، پيوسته از او مىخواستند تا از دين آبا و اجداد آنها انتقاد نكند.25 علاوه بر بتپرستان، تعدادى حنيف، كه به آيين ابراهيمعليه السلام وفادار مانده بودند، نيز در مكه حضور داشتند. وجه مشترك حنفاء و بتپرستان، تكريم و تعظيم كعبه بود؛ هر يك به علتى و با ايمانى خاص. برخى از حنيفان كه در منابع از آنها ياد شده است، عبارتنداز: اميةبن ابوالصلت، ورقةبن نوفل، عبيداللّهبن جحش ، زيدبن عمروبن نفيل و قسبن ساعده.26
نبى اكرمصلى الله عليه وآله در شهر كوهسارهاى سياه، مكه، زاده شد، باليد و به رهبرى مردمان مبعوث گشت. سيزده سال، پيام الهى خويش را پنهان و پيدا بر مكيان خواند. پيروان زيادى يافت و دلهاى مشتاق زيادى را از خارج مكه به سوى خود جلب كرد. آنان كه بدو گرويدند، تا پاى جان، شكنجه و هجرت در كنار او ماندند و آنان كه وى را تكذيب نمودند، در اين راه بر قتلش كمر بستند، اما ناموفق. اسطوره ليلةالمبيت شكل گرفت و پيامبرصلى الله عليه وآله در پى ايجاد كانونى براى باليدن و حفظ پيام الهى، به سوى يثرب گام نهاد، تا راهى نو براى ابلاغ وحى بيازمايد.
نگاهى ديگر به چرايى و چگونگى عدم شكلگيرى نظم جديد در مكه، مؤلفهها و مشخصههاى فرهنگى و تمدنى اين شهر را در صدر اسلام به تصوير مىكشد. نشان دادن تقابل نظم كهن و نظم جديد در اين امّ القرى، حاصل اين تحقيق است.
واژههاى كليدى: مكه، ساخت قبيلهاى، نظم كهن جاهلى، نظم نوين اسلامى، عوامل وضعى، سيبرنتيك.
فرضيه
به علت مؤلفههاى فرهنگى و تمدنى ريشهدار و عميق در مكه، پيامبرصلى الله عليه وآله نتوانستند باورها و فرهنگ اسلامى را به سطوح بالاى اجتماع قبيلهاى مكه برسانند. رؤسا، شيوخ و بزرگان و متوليان كعبه، به ندرت، به سختى و دير اسلام آوردند و بعضاً با حفظ پايگاه اجتماعى خود، به عنوان هاديان، مطلعان و رؤساى نظم كهن، در مكه باقى ماندند. پيامبرصلى الله عليه وآله براى ايجاد فرهنگ مسلط اسلام، در رأس نظام جامعه، به يثرب مهاجرت كردند.
سئوالات:
1- چرا فرهنگ اسلامى نتوانست در مكه به مرتبه نمادها و باورهاى جامعه برسد؟ (يعنى به قسمت بالاى مراتب سيبرنتيك).2
2- فرهنگسازان در مكه چه كسانى بودند و از كدام كالاهاى فرهنگى ارتزاق مىكردند؟ به تعبير ديگر، مجموعه فرهنگ حاكم بر عصر جاهلى، از كدام منابع ارتزاق مىكرد؟
3- فرهنگ جاهلى در مكه، چگونه در برابر فرهنگ اسلامى، از خود دفاع كرد و تغيير نيافت؟
نگاهى به ويژگىهاى نظم كهن در مكه
تاريخ و جغرافياى مكه را مىشناسيم. اين شهر در حجاز، ناحيهاى بيابانى و لم يزرع، محصور در كوههاى سياه رنگ و جزوى از تهامه است. مورخان و جغرافىدانان براى اين سرزمين نامهاى مختلفى برشمردهاند: مكه، بكّه، ام القرى3 و مكورابا.4 عموماً، محققان بنياد جامعه و مدنيت مكه را از زمان حضرت ابراهيمعليه السلام (1900 يا 2100 ق.م) در نظر گرفتهاند. حضور تاريخى ابراهيمعليه السلام و بناى مجدد كعبه در اين ناحيه و حفر چاه زمزم (و يا پديد آمدن آن بر اساس قرآن)، قبايل متعددى را از شبه جزيره، به سوى اين سرزمين روانه كرد.5 بعدها از فرزندان اسماعيلعليه السلام، قبايل گوناگونى پديد آمدند كه تا قبل از ورود عمالقه، جرهم و خزاعيان، امور محدود شهرى؛ نظير توليت كعبه را به عهده داشتند.6 آيين نيايش حاكم بر مكه، تا غلبه قبيله خزاعه، دين توحيدى ابراهيمعليه السلام و اسماعيلعليه السلام بود. از بين قبايل مختلفى كه به جاى فرزندان اسماعيل، بر مكه مستولى شدند، خزاعه از جهتى اهميت دارد. نقل شده است كه با غلبه خزاعيان، بتپرستى در مكه جاى آيين ابراهيم را گرفت و قبيله خزاعه، متولى كعبه شد.7 تا زمان قدرت گرفتن قصىبن كلاب، از بنىعدنان (از نسل اسماعيل عليه السلام)، امور شهر مكه در دست خزاعه بود.
به نظر ما، مىتوان قصىبن كلاب را بنيانگذار زندگى نوين مدنى در مكه، دانست. درباره چگونگى تسلط وى بر مكه، گزارشهاى متعددى بيان شده است،8 كه بررسى آنها از حيطه اين گفتار بيرون است. آنچه مهم است پيروزى بنىعدنان بر خزاعيان و اقتدار مجدد فرزندان اسماعيلعليه السلام و نيز خدمات، سنن و روشهايى است كه قصى، با اقتدار تمام در مكه متداول كرد و تا عصر اسلام، پابرجا ماند. گفتهاند، قصى قبايل پراكنده مرتيش را جمع كرد و به حريم مكه آورد، وى براى ترتيبات زندگى شهرى و امور مربوط به توليت كعبه و حجاج كه مهمترين امر زندگى مكيان محسوب مىشد، كارهايى نظير: سقايت (آب دادن به حجاج)، حجابت (سدانت يعنى: پردهدارى و حفظ و نگهدارى خانه خدا و كليددارى آن) قيادت (فرماندهى و رهبرى جنگها) و لواء (سنت حمل پرچم در جنگ) را انجام داد، و دارالندوه را براى تصميمگيرىهاى مهم قبايل تأسيس نمود كه گامى مهم براى ايجاد نظم و قاعده در شهر مكه بود.9 نظم اجتماعى كه قصى پايهگذار آن بود، تا عصر بعثت در مكه متداول بود و يكى از ويژگىها و امتيازات مهم آن جامعه به شمار مىرفت.
غير از دارالندوه، از ديگر نشانههاى زندگى مبتنى بر نظم و قاعده در مكه، وجود پيمانها و سوگندهايى بود كه اعراب بدانها متوسل مىشدند تا بر سر موضوعى توافق كنند و يا موضوعى (امرى) را رد يا ترك نمايند. حلف و تحليف نشانهاى از همين پيمانهاست. در دوران قبل از اسلام، پيمانهاى معروفى؛ چون حلف الفضول را در نزد مردم مكه سراغ داريم. پس از ظهور اسلام، در سال هفتم بعثت، مشركين مكه پيمانى مبنى بر قطع ارتباط با بنى هاشم منعقد ساختند. نگارش اين پيمان نامه و آويختن آن بر ديوار كعبه، بيانگر دو واقعيت بود:
1) پاىبندى به اصول و مقررات مكتوب و رواج خط و كتابت و كاربرى آن در ميان قبايل يا حداقل درميان خواص قوم؛
2) استفاده از تقدس مكانى كعبه، براى استحكام بخشيدن به اين پيمان نامه.
البته نگارش نام خدا (اللّه) بر بالاى متن پيمان نامه، نيز درخور توجه است.
به لحاظ اقتصادى، شهر مكه در موقعيت ممتاز تجارى قرار داشت. اين شهر، مسيرهاى تجارتى هند، يمن و شام را به يكديگر پيوند مىداد. در آستانه ظهور اسلام، اهميت تجارى اين شهر دو چندان شده بود، زيرا بسيارى از ثروتمندان مكه و حتى برخى از زنان متمول اين شهر، به تجارت اشتغال داشتند.
از زنان تاجرپيشه قريش، كسانى مانند: خديجه بنت خويلد؛ هند، همسر ابوسفيان، و مادر ابوجهل را مىتوان نام برد.10 و در ميان مردان توانگر و تاجر نيز افرادى مانند: ابوسفيانبن حرب، وليدبن مغيره، عاصبن وائل، عقبه و شيبه، اميةبن خلف، ابولهب و عباسبن عبدالمطلب ديده مىشد.11 در امر تجارت، كار عربِ قريش چنان رشد يافته بود كه براى بازاريابى، خريد و فروش در ساير سرزمينهاى همجوار و امنيت تجارى بازرگانانِ عرب، هاشم، جد پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله، با پادشاهان و اميران منطقه در تماس بود و اماننامههايى از ايشان گرفته بود. اين اماننامهها، با نامهاى عصم يا حَبل و يا ايلاف معروف بودند.12 با كسب چنين امنيتى، مكه كانون سرمايه و ثروت شد و كالاهاى بسيارى از شام و يمن به اين ناحيه مىرسيد و در بازارهاى قريش به فروش مىرسيد. بازارهاى معروف قريش، عكاظ، ذىالمجاز و مجنّه بودند.13 در آستانه ظهور اسلام، يكى از پديدههاى نكوهيده كه حاصل همين رشد و رونق تجارى بود، ربح و رباخوارى توانگران و تجار مكه بود كه قرآن و پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله به شدت آن را سرزنش كردند.14در منابع به مصنوعات مكه كمتر اشاره شده است. برخى از منابع، مصنوعات محدودى، چون: پشم ريسى و بافتن آن، دباغى پوست و ساخت كفش و مشك را ذكر كردهاند.15 با اين توليدات اندك، گويى وجود كعبه و موقعيت زيارتى و تجارتى آن براى مكيان، كافى بوده است.16
مؤلفههاى فرهنگى عرب مكه، حول دو محور عمده، قابل تبيين است: يكى دين و ديگرى زبان. دينِ اكثريت مردم مكه، بت پرستى بود، اما به نظر مىرسد، احترام آنها به بتها به سبب آفرينندگى و بىنيازى بتها نبود، بلكه براى قدردانى و تكريم از سنن اجدادى ايشان بود. عرب، صفاتى چون خلقت، وحدانيت و بىنيازى براى بتها قائل نبود، بلكه هر بت، عارى از خواستهاى بود كه او در دل داشت: بتى براى باران، بتى براى توليد مثل، بتى براى فراخ شدن روزى. با توجه به داستان ترويج بت پرستى، توسط عمروبن لحى از قبيله خزاعه، همين خواص را مىيابيم: قوم عمالقه به عمرو گفتند: ما اين سنگها را تكريم مىكنيم تا به ما باران و پيروزى بر دشمن دهند و عمرو براى همين بتى از آنها گرفت و به مكه آورد و مكيان را به تعظيم آنها تشويق كرد.17 و داستان دومى كه از روى آوردن مكيان به بتپرستى آوردهاند، نيز مؤيد ظن ماست؛ نوشتهاند، فرزندان اسماعيل كه زياد شدند، از مكه به بيرون از شهر مهاجرت كردند و هر يك از آنها سنگى از حرم بردند تا آن سنگها را به جاى كعبه طواف كنند. به مرور زمان، فرزندان آنها سنگها را به جاى طواف كعبه پرستيدند.18 گذشته از افسانه گونه بودن چنين روايتهايى، نكته پر اهميت در تاريخ ديندارى مكيان، چرخش ايشان از يكتاپرستىِ معقول، به سوى بتپرستى نامعقول است. متأسفانه منابعِ روشنى از دوره جاهليت در اختيار نداريم، تا به وضوح دريابيم، چه تغييراتى در تفكر و بينش عرب به وجود آمد، كه آنها آيين ابراهيمعليه السلام را گذاشتند و به ورطه بتپرستى افتادند. اين موضوع پذيرفتنى نيست كه عمروبن لحى توانست، به سادگى دين مكيان را تغيير دهد، چون مىدانيم دين و ديندارى از ويژگىهاى شخصيتى و روانى هر فرد است، و تغيير آن به سادگى امكان ندارد. پيامبرصلى الله عليه وآله پس از سيزده سال ابلاغ آيات روشن و ارائه الگويى از زندگانى خودشان كه مبين رفتار فردى دين دار بود، نتوانستند به طور كامل دين مكيان را تغيير دهند، چگونه لحى با آوردن يك بت، ايشان را به وادى بت پرستى انداخت؟ به هر صورت، گذشته از تشكيك ما در كار انفرادى لحى، كه با وضعيت روحى عرب و تعصبات او درباره آيين اجدادى محال مىنمايد؛ سفر وى به شام و ديدار اعمال عمالقه، نشان دهنده دو نكته است:
1) مراودات مكيان از سالها قبل از ظهور اسلام با نواحى مجاور، از جمله شام كه منجر به اخذ فرهنگ و تمدن مىگشت، درست، مخالف عقيده برخى از محققان است كه جامعه مكه را تا ظهور اسلام، جامعهاى بسته معرفى مىكنند. نمونههاى متعددى از اين قبيل مراودات را سراغ داريم: عبدالمطلب براثر تماس با ملوك يمن، روش خضاب كردن را آموخت و به مكه آورد و متداول كرد،19 با اين كه اعراب مكه، چندى قبل از ظهور اسلام، از كاهنان و يهوديان خارج از مكه شنيده بودند كه پيامبرى به نام محمدصلى الله عليه وآله ظهور مىكند و آنها به طمع افتاده و نام پسران خود را محمد مىنهادند.20 و يا كسانى از متمولان قريش كه چون ايرانيان، زندگى اشرافى براى خود ترتيب داده بودند، آشپز و غذاى ايرانى و خنياگر داشتند.21
2) عربها به بتها به منزله ابزارى براى رسيدن به نيازهاى دنيايى خويش مىنگريستند، مانند طلب باران، استعانت از آنها در وادى، پيروزى بر خصم و نزديك كردن آنها به خدا.22
عدهاى از محققان بيان كردهاند كه قريش در حوزه ديانت جاهلى (بت پرستى) و حمايت از آن، منافع و امتيازهايى داشتند و از جمله آن، حفظ توليت كعبه به مثابه معبد بتها بود كه افراد بسيارى را از اقصى نقاط شبه جزيره به آنجا مىكشيد و ايشان امورى چون: فروش اولين جامه حج، اغذيه و بازارها را در اختيار داشتند.23 البته در منفعتطلبى قريش شكى نيست، اما آيا قبل از بت پرستى، با فرض وجود آيين ابراهيمعليه السلام در مكه، همين امتياز، نصيب ساكنان مكه نمىشد؟ و آيا قريش از اين ويژگى مطلع نبودند و همچنين پس از ابلاغ وحى و حضور مسلمانان، آيا به اين مهم پىنبردند، كه با فرض وجود اللّه واحد نيز مىتوان همان امتيازات را به دست آورد؟ در اين صورت، علت مخالفتهاى آنها با نبىصلى الله عليه وآله چه بود؟ به نظر مىرسد، موجهترين دليل اين است كه قريش، به بتپرستى به عنوان آيين نياكان پاىبند بود و بارها در جواب پيامبرصلى الله عليه وآله گفتند: ما بتهاى سنگى را خالق خود نمىدانيم و بتها را مىپرستيم براى اين كه ما را به خدا نزديك كنند.24 و نيز در مجادلههاى لفظى با پيامبرصلى الله عليه وآله، پيوسته از او مىخواستند تا از دين آبا و اجداد آنها انتقاد نكند.25 علاوه بر بتپرستان، تعدادى حنيف، كه به آيين ابراهيمعليه السلام وفادار مانده بودند، نيز در مكه حضور داشتند. وجه مشترك حنفاء و بتپرستان، تكريم و تعظيم كعبه بود؛ هر يك به علتى و با ايمانى خاص. برخى از حنيفان كه در منابع از آنها ياد شده است، عبارتنداز: اميةبن ابوالصلت، ورقةبن نوفل، عبيداللّهبن جحش ، زيدبن عمروبن نفيل و قسبن ساعده.26