وقتی حادثه ای رخ میدهد وکسی نسبت به ما خطایی مرتکب می شود.اکثرا خیلی راحت به او بقرچسب می زنیم(او خودخواه است)وبعد دهن اورامی خوانیم(او اصلا به من احترام نمی گذارد)وبعد محکومش می کنیم.

(صد درصد تقصیر اوست)وبعد حکم می دهیم(جز خودش به کس دیگری فکر نمی کند)با این حساب آنقدر خود را آزار می دهیم و حرص می خوریم که سلامتی جسم ورلوحمان به خطر می افتد.ببدمن اینکه حتی روح طرف خبر داشته باشد.

ما کینه ای می شویم افسرده ودلسرد می شویم.بدون اینکه حرف بزنیم.حداقل بگوییم چه چیزی باعث آزار ما می شود.قبل از اینکه احساس خود را بیان کنیم خیلی راحت قضاوت می نماییم،حکم می دهیم ومحکوم می کنیم.ودر این میان تنها کسی که آزار می بیند خود ما هستیم.

با یک نگاه دقیق متوجه می شویم که این قضاوت ونحوه نگرش ما به اتفاقات است که ما را آزار می دهد.وقتی نگاه مان را به موضوع عوض کنیم. احساسمان نیز عوض می شود.

ما می توانیم نظر خود را در مورد همه چیز بیان کنیم بدون اینکه در مورد آن قضاوت کرده باشیم.یا محکوم ویا پیشگویی کرده باشیم.

وقتی دلیل رفتار و عملی را بدانیم هرگز باعث رنجش خود ودیگران نخواهیم شد.ترس از مقبول نبودن،ترد شدن،مسخره شدن،باعث قضاوت نابجای ما می شود.که فکر می کنیم از خود حمایت می کنیم.اما این درست نیست.گاهی اوقات وقایع ناگواری روی می دهد تارابطه ای نزدیکتر شود یا جای خالیی پر شود.گاهی یک حادثه رنج آور باعث صمیمیت و شناخت بهتر ودرست را فراهم می آورد.