آخرین اخبار دانشگاه پیام نور"فراگیر پیام نور"برنامه امتحانات پیام نور" تستی یا تشریحی پیام نور"سیستم گلستان پیام نور " reg.pnu.ac.ir "خبر های جنجالی پیام نور" نمونه سوال پیام نور"دکترا پیام نور "ارشد پیام نور "لیست منابع پیام نور"انتخاب واحد پیام نور"اخبار مراکز و واحد ها پیام نور"عکس های پیام نوری
-
03-07-2013, 09:38 PM
Top |
#1
داستان کوتاه آینه
چندین سال پیش بود . ما در یک خانواده خیلی فقیر در یک ده دور افتاده به نام ” روکی ” ، توی یک کلبه کوچک زندگی می کردیم . روزها در مزرعه کار می کردیم و شبها از خستگی خوابمان می برد .
کلبه ی ما نه اتاقی داشت ، نه اسباب و اثاثیه ای ، نه نور کافی . از برداشت محصول آنقدر گیرمان می آمد که شکم پدر و مادر و سه تا بچه سیر بشود . یادم می آید یک سال که نمی دانم به چه علتی محصولمان بی دلیل بیشتر از سال های پیش شده بود ، بیشتر از همیشه پول گرفتیم .
یک شب مامان ذوق زده یک مجله خاک خورده و کهنه را از توی صندوق کشید بیرون و از توش یه عکس خیلی خوشگل از یک آینه نشان مان داد . همه با چشم های هیجان زده عکس را نگاه می کردیم . مامان گفت بیایید این آینه را بخریم ، حالا که کمی پول داریم ، این هم خیلی خوشگل است . ما پیش از این هیچ وقت آینه نداشتیم ، این هیجان انگیزترین اتفاقی بود که می توانست برایمان بیفتد . چون خوشبختانه پول کافی هم برای خریدش داشتیم . پول را دادیم به همسایه تا وقتی به شهر می رود آن آینه را برایمان بخرد .
آفتاب نزده باید حرکت می کرد ، از ده ما تا شهر حداقل پنج فرسنگ راه بود ، یعنی یک روز پیاده روی ، تازه اگر تند راه می رفت .
سه روز بعد وقتی همه داشتیم در مزرعه کار می کردیم ، صدای همسایمان را شنیدیم که یک بسته را از دور به ما نشان می داد . چند دقیقه بعد همه در کلبه دور مامان جمع شدیم .
وقتی بسته را باز کرد مامان اولین کسی بود که جیغ زد : وای ی ی ی … ، تو همیشه می گفتی من خوشگلم ، واقعاً من خوشگلم !
بابا آینه را گرفت دستش و نگاهی در آن کرد . همینطوری که سبیل هایش را می مالید و لبخند ریزی می زد با آن صدای کلفتش گفت : آره منم خشنم ، اما جذابم ، نه ؟
نفر بعدی آبجی کوچیکه بود : مامان ، واقعا چشم هام به تو رفته ها !
آبجی بزرگه نفر بعدی بود که با هیجان و چشم های ور قلمبیده به آینه نگاه می کرد : می دونستم موهام رو این طوری می بندم خیلی بهم میاد !
با عجله آینه را از دستش قاپیدم و در آن نگاه کردم . می دانید در چهار سالگی یک قاطر به صورتم لگد زده بود و به قول معروف صورتم از ریخت افتاده بود ولی چون آینه نداشتیم این موضوع را فراموش کرده بودم .
وقتی تصویرم را در آینه دیدم ، یکهو داد زدم : من زشتم ! من زشتم ! بدنم می لرزید ، دلم می خواست آینه را بشکنم ، همین طور که دانه های اشک از چشمانم سرازیر بود به بابا گفتم : یعنی من همیشه همین ریختی بودم ؟
- آره عزیزم ، همیشه همین ریختی بودی .
- اونوقت تو همیشه من رو دوست داشتی ؟
- آره پسرم ، همیشه دوستت داشتم .
- ولی چرا ؟ آخه چرا دوستم داری ؟
- چون تو مال من هستی !
سال ها از آن قضیه گذشته ، حالا من هر صبح صادقانه به خودم نگاه می کنم و می بینم ظاهرم زشت است .
آن وقت از خدا می پرسم : یعنی واقعاً منو دوستم داری ؟
و او در جوابم می گوید : بله .
و وقتی از او می پرسم که چرا دوستم داری ؟
به من لبخند می زند و می گوید : چون تو مال من هستی و من تمام مخلوقاتم را بسیار دوست می دارم …
ღ ﭠﯡ ﺻٌﺑــﺢ ﺑﺎὧט! ﻣــנּﭠـمام ὧــﺏԹــاՖ ﭠاریــــﺦ را ﭠــــاب می آﯡرم ! ღ
موضوعات مشابه
-
ارسال شده توسط Redboy64 در تالار ملي و بين المللي
پاسخ ها: 1
آخرين ارسال: 12-13-2011, 08:09 PM
-
ارسال شده توسط آبجی در تالار كتب رمان و داستان
پاسخ ها: 0
آخرين ارسال: 04-11-2011, 08:39 PM
-
ارسال شده توسط Redboy64 در تالار فوتبال ایران
پاسخ ها: 0
آخرين ارسال: 01-22-2011, 06:51 PM
-
ارسال شده توسط Redboy64 در تالار چهره هاي وزرشي خارجي
پاسخ ها: 0
آخرين ارسال: 01-16-2011, 07:02 PM
-
ارسال شده توسط Borna66 در تالار تصاویر طنز و کاریکاتور
پاسخ ها: 21
آخرين ارسال: 08-27-2010, 10:24 PM
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن
آخرین اخبار دانشگاه پیام نور"فراگیر پیام نور"برنامه امتحانات پیام نور" تستی یا تشریحی پیام نور"سیستم گلستان پیام نور " reg.pnu.ac.ir "خبر های جنجالی پیام نور" نمونه سوال پیام نور"دکترا پیام نور "ارشد پیام نور "لیست منابع پیام نور"انتخاب واحد پیام نور"اخبار مراکز و واحد ها پیام نور"عکس های پیام نوری
بوک مارک ها