رعد بزن آسمان
خون ببار
بگذار شقیقه های سفیدم رنگ بگیرند
ببار آسمان
اینجا درختان سرخ اند
و چشم گنجشکان تار میبیند
و نمیخوانند و نمیخوانند
رعد بزن آسمان
اینجا کسی شنوا نیست
همه در لاک خود محزون اند
مردم شهر همه خفته اند
و گنجشک ها گرسنه اند
و بی تاب نگاهی مهربان
آسمان ای آسمان
تو بگو من به که گویم؟
درد بی دردیه بی درمان را؟