بالا
لامپ رشد گیاه

 دانلود نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور با پاسخنامه

 دانلود نمونه سوالات فراگیر پیام نور

 فروشگاه پایان نامه و مقاله


 تایپ متن و مقاله و پایان نامه





 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 از مجموع 18

موضوع: جزوه انديشه اسلامي 2 به همراه نمونه سوالات امتحانی

  1. #1
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی
    پست های وبلاگ
    29

    پیش فرض جزوه انديشه اسلامي 2 به همراه نمونه سوالات امتحانی

    بسمه تعالی

    جزوه اندیشه اسلامی 2

    (آقای غزالی )

    مؤسسه آموزش عالی شهید آیت ا... اشرفی اصفهانی

    معانى و مراتب امامت
    بحث ما درباره امامت است.مى‏دانيم كه در ميان ما شيعيان مساله امامت اهميت فوق‏العاده‏اى دارد و در ميان ساير فرق اسلامى آن قدر براى اين مساله اهميت قائل نيستند.سر مطلب اين است كه مفهوم امامت در نزد شيعه با مفهوم امامت در نزد ساير فرق اسلامى متفاوت است.البته جهات مشتركى در كار هست ولى يك جهات اختصاصى هم در معتقدات شيعه در باب امامت هست كه به همين جهت مساله امامت اهميت فوق‏العاده‏اى پيدا مى‏كند.مثلا ما شيعيان وقتى كه مى‏خواهيم اصول دين را بر طبق مذهب شيعه بيان كنيم مى‏گوييم اصول دين توحيد است و نبوت و عدل و امامت و معاد، امامت را جزء اصول دين مى‏شماريم.اهل تسنن هم قائل به نوعى امامت هستند و اساسا منكر امامت به يك معنا نيستند، امامت را به شكل ديگرى قائل‏اند ولى به آن شكلى كه قائل هستند، از نظر آنها جزء اصول دين نيست بلكه جزء فروع دين است.

    بالاخره ما در مساله امامت اختلاف داريم، آنها قائل به نوعى امامت‏اند و ما قائل به نوعى ديگر.چطور شده است كه شيعه امامت را جزء اصول دين مى‏شمارد ولى اهل تسنن از فروع دين مى‏شمارند؟علتش همان است كه عرض كردم: مفهوم امامت در شيعه با آنچه كه در اهل تسنن هست، متفاوت است.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  2. #2
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی
    پست های وبلاگ
    29

    پیش فرض

    معنى امام
    كلمه «امام‏» يعنى پيشوا، كلمه «پيشوا» در فارسى، درست ترجمه تحت اللفظى كلمه «امام‏» است در عربى.خود كلمه «امام‏» يا «پيشوا» مفهوم مقدسى ندارد.پيشوا يعنى كسى كه پيشرو است، عده‏اى تابع و پيرو او هستند اعم از آنكه آن پيشوا عادل و راه يافته و درست رو باشد يا باطل و گمراه باشد.قرآن هم كلمه امام را در هر دو مورد اطلاق كرده است.در يك جا مى‏فرمايد: «و جعلنا هم ائمة يهدون بامرنا» (1) ما آنها را پيشوايان هادى به امر خودمان قرار داديم.در جاى ديگر مى‏گويد: «ائمة يدعون الى النار» (2) پيشوايانى كه مردم را به سوى آتش مى‏خوانند.يا مثلا درباره فرعون كلمه‏اى نظير كلمه امام را اطلاق كرده است: «يقدم قومه يوم القيامة‏» (3) كه روز قيامت هم پيشاپيش قومش حركت مى‏كند.پس كلمه امام يعنى پيشوا.ما به پيشواى باطل فعلا كارى نداريم، مفهوم پيشوا را عرض مى‏كنيم.

    پيشوايى در چند مورد است كه در بعضى از موارد، اهل تسنن هم قائل به پيشوايى و امامت هستند ولى در كيفيت و شخصش با ما اختلاف دارند.اما در بعضى از مفاهيم امامت، اصلا آنها منكر چنين امامتى هستند نه اينكه قائل به آن هستند و در فردش با ما اختلاف دارند.امامتى كه مورد قبول آنها هم هست ولى در كيفيت و شكل و فردش با ما اختلاف دارند، امامت به معنى زعامت اجتماع است كه به همين تعبير و نظير همين تعبير از قديم در كتب متكلمين آمده است.خواجه نصير الدين طوسى در تجريد امامت را اين طور تعريف مى‏كند: «رياسة عامة‏» يعنى رياست عمومى.[در اينجا ذكر يك مطلب لازم به نظر مى‏رسد: ]




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  3. #3
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی
    پست های وبلاگ
    29

    پیش فرض

    شؤون رسول اكرم
    پيغمبر اكرم به واسطه آن خصوصيتى كه در دين اسلام بود، در زمان خودشان به حكم قرآن و به حكم سيره خودشان داراى شؤون متعددى بودند، يعنى در آن واحد چند كار داشتند و چند پست را اداره مى‏كردند، اولين پستى كه پيغمبر اكرم از طرف خدا داشت و عملا هم متصدى آن پست بود، همين بود كه پيغامبر بود يعنى احكام و دستورات الهى را بيان مى‏كرد.آيه قرآن مى‏گويد: «ما اتيكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا» (4) آنچه پيغمبر برايتان آورده بگيريد و آنچه نهى كرده[رها كنيد]، يعنى آنچه پيغمبر از احكام و دستورها مى‏گويد، از جانب خدا مى‏گويد. پيغمبر از اين نظر فقط بيان كننده آن چيزى است كه به او وحى شده.منصب ديگرى كه پيغمبر اكرم متصدى آن بود، منصب قضاست، او قاضى ميان مسلمين بود، چون قضا هم از نظر اسلام يك امر گتره‏اى نيست كه هر دو نفرى اختلاف پيدا كردند، يك نفر مى‏تواند قاضى باشد.قضاوت از نظر اسلام يك شان الهى است، زيرا حكم به عدل است و قاضى آن كسى است كه در مخاصمات و اختلافات مى‏خواهد به عدل حكم كند.اين منصب هم به نص قرآن كه مى‏گويد: «فلا و ربك لا يؤمنون حتى يحكموك فيما شجر بينهم ثم لا يجدوا فى انفسهم حرجا مما قضيت و يسلموا تسليما» (5) به پيغمبر تفويض شده و رسول اكرم از جانب خدا حق داشت كه در اختلافات ميان مردم قضاوت كند.اين نيز يك منصب الهى است نه يك منصب عادى.عملا هم پيغمبر قاضى بود.منصب سومى كه پيغمبر اكرم رسما داشت و هم به او تفويض شده بود به نص قرآن و هم عملا عهده‏دار آن بود، همين رياست عامه است.او رئيس و رهبر اجتماع مسلمين بود و به تعبير ديگر سائس مسلمين بود، مدير اجتماع مسلمين بود.گفته‏اند آيه: «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم‏» (6) ناظر به اين جهت است كه او رئيس و رهبر اجتماع شماست، هر فرمانى كه به شما مى‏دهد بپذيريد.

    قهرا اينكه مى‏گوييم سه شان، به اصطلاح تشريفات نيست بلكه اساسا آنچه از پيغمبر رسيده سه گونه است.يك سخن پيغمبر فقط وحى الهى است.در اينجا پيغمبر هيچ اختيارى از خود ندارد، دستورى از جانب خدا رسيده، پيغمبر فقط واسطه ابلاغ است، مثل آنجا كه دستورات دينى را مى‏گويد: نماز چنين بخوانيد، روزه چنان بگيريد و...آنجا كه ميان مردم قضاوت مى‏كند، ديگر قضاوتش نمى‏تواند وحى باشد.

    دو نفر اختلاف مى‏كنند، پيغمبر طبق موازين اسلامى بين آنها حكومت مى‏كند و مى‏گويد حق با اين است‏يا با آن.اينجا ديگر اينطور نيست كه جبرئيل به پيغمبر وحى مى‏كند كه در اينجا بگو حق با اين هست‏يا نيست.حالا اگر يك مورد استثنائى باشد مطلب ديگرى است ولى به طور كلى قضاوتهاى پيغمبر بر اساس ظاهر است همان طورى كه ديگران قضاوت مى‏كنند، منتها در سطح خيلى بهتر و بالاتر.خودش هم فرمود من مامورم كه به ظاهر حكم كنم، يعنى مدعى و منكرى پيدا مى‏شوند و مثلا مدعى دو تا شاهد عادل دارد، پيغمبر بر اساس همين مدرك حكم مى‏كند.اين حكمى است كه پيغمبر كرده[نه اينكه به او وحى شده باشد].

    در شان سوم هم پيغمبر به موجب اينكه سائس و رهبر اجتماع است، اگر فرمانى بدهد غير از فرمانى است كه طى آن وحى خدا را ابلاغ مى‏كند.خدا به او اختيار چنين رهبرى را داده و اين حق را به او واگذار كرده است.او هم به حكم اينكه رهبر است كار مى‏كند و لهذا احيانا مشورت مى‏نمايد.ما مى‏بينيم در جنگهاى احد، بدر و در خيلى جاهاى ديگر پيغمبر اكرم با اصحابش مشورت كرد.در حكم خدا نمى‏شود مشورت كرد.آيا هيچ گاه پيغمبر با اصحابش مشورت كرد كه نماز مغرب را اينطور بخوانيم يا آنطور؟بلكه مسائلى پيش مى‏آمد كه وقتى درباره آنها با او سخن مى‏گفتند، مى‏فرمود اين مسائل به من مربوط نيست، «من جانب الله‏» چنين است و غير از اين هم نمى‏تواند باشد.ولى در اين گونه مسائل[يعنى در غير حكم خدا] احيانا پيغمبر مشورت مى‏كند و از ديگران نظر مى‏خواهد.پس اگر در موردى پيغمبر اكرم فرمان داد چنين بكنيد، اين به حكم اختيارى است كه خدا به او داده است.اگر هم در يك مورد بالخصوص وحيى شده باشد، يك امر استثنائى است و جنبه استثنائى دارد نه اينكه در تمام كارها و جزئياتى كه پيغمبر به عنوان رئيس اجتماع در اداره اجتماع انجام مى‏داد، به او وحى مى‏شد كه در اينجا چنين كن و در آنجا چنان، و در اين گونه مسائل هم پيغمبر فقط پيام‏رسان باشد.پس پيغمبر اكرم مسلما داراى اين شؤون متعدد بوده است در آن واحد.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  4. #4
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی
    پست های وبلاگ
    29

    پیش فرض

    امامت به معنى رهبرى اجتماع
    مساله‏امامت به معنى اولى كه عرض كردم، همين رياست عامه است، يعنى‏پيغمبر كه از دنيا مى‏رود، يكى از شؤون او كه بلا تكليف مى‏ماند رهبرى اجتماع است.
    اجتماع زعيم مى‏خواهد و هيچ كس در اين‏جهت ترديد ندارد.زعيم اجتماع بعد از پيغمبر كيست؟اين است مساله‏اى كه اصل آن را، هم شيعه قبول دارد و هم سنى، هم شيعه قبول‏دارد كه اجتماع نيازمند به يك زعيم و رهبر عالى و فرمانده است و هم سنى، و در همين جاست كه مساله‏خلافت به آن شكل مطرح است.شيعه مى‏گويد پيغمبر(ص)رهبر و زعيم بعد از خودش را تعيين كرد و گفت بعد از من زمام‏امور مسلمين بايد به دست على(ع)باشد و اهل تسنن با اختلاف منطقى كه دارند، اين مطلب را لااقل به شكلى كه شيعه قبول داردقبول ندارند و مى‏گويند در اين جهت پيغمبر شخص معينى را تعيين نكرد و وظيفه خود مسلمين بوده است كه رهبر رابعد از پيغمبر انتخاب كنند.پس آنها هم اصل امامت و پيشوايى را - كه مسلمين بايد پيشوا داشته باشند - قبول دارند منتها آنهامى‏گويند پيشوا به آن شكل تعيين مى‏شود و شيعه مى‏گويد خير، به آن‏شكل تعيين شد، پيشوا را خود پيغمبر اكرم به وحى الهى تعيين كرد.

    اگر مساله امامت در همين حد مى‏بود(يعنى سخن‏فقط در رهبر سياسى مسلمين بعد از پيغمبر بود)انصافا ما هم كه شيعه هستيم، امامت را جزء فروع دين قرار مى‏داديم نه اصول دين،مى‏گفتيم اين يك مساله فرعى است مثل نماز.اما شيعه كه قائل به امامت است، تنها به اين حد اكتفا نمى‏كند كه على(ع)يكى‏از اصحاب پيغمبر، ابو بكر و عمر و عثمان و صدها نفر ديگر حتى سلمان و ابى ذر هم يكى از اصحاب پيغمبر بودند و على(ع)ازآنها برتر بوده، افضل و اعلم و اتقى و اليق از آنها بوده و پيغمبر هم او را معين كرده بود.نه، شيعه در اين حد واقف‏نيست، دو مساله ديگر مى‏گويد كه اصلا اهل تسنن به اين دو مساله در مورد احدى قائل نيستند، نه اينكه قائل هستند و ازعلى(ع)نفى مى‏كنند.يكى مساله امامت به معنى مرجعيت دينى است.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  5. #5
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی
    پست های وبلاگ
    29

    پیش فرض

    امامت به معنى مرجعيت دينى
    گفتيم كه پيغمبر مبلغ وحى بود.مردم وقتى‏مى‏خواستند از متن اسلام بپرسند، از پيغمبر مى‏پرسيدند.آنچه را كه در قرآن نبود از پيغمبر سؤال مى‏كردند.مساله اين است كه‏آيا هر چه اسلام مى‏خواسته از احكام و دستورات و معارف بيان كند، همان است كه در قرآن آمده و خود پيغمبر هم به عموم مردم‏گفته است، يا نه، آنچه پيغمبر براى عموم مردم گفت قهرا زمان اجازه نمى‏داد كه تمام دستورات اسلام باشد، على(ع) وصى پيغمبربود و پيامبر تمام كما كيف اسلام و لا اقل كليات اسلام را(آنچه را كه هست و بايد گفته بشود)به على(ع)گفت و او را به عنوان‏يك عالم فوق العاده تعليم يافته از خود و ممتاز از همه اصحاب خويش و كسى كه حتى مثل خودش در گفته‏اش خطاو اشتباه نمى‏كند و ناگفته‏اى از جانب خدا نيست الا اينكه او مى‏داند، معرفى كرد و گفت ايها الناس!بعد از من در مسائل‏دينى هر چه مى‏خواهيد سؤال كنيد، از وصى من و اوصياى من بپرسيد؟ در واقع در اينجا امامت، نوعى كارشناسى‏اسلام مى‏شود اما يك كارشناسى خيلى بالاتر از حد يك مجتهد، كارشناسى من جانب الله، [و ائمه]يعنى افرادى كه اسلام شناس‏هستند، البته نه اسلام شناسانى كه از روى عقل و فكر خودشان اسلام را شناخته باشند - كه قهرا جايز الخطا باشند - بلكه‏افرادى كه از يك طريق رمزى و غيبى - كه بر ما مجهول است - علوم اسلام را از پيغمبر گرفته‏اند، از پيغمبر(ص)رسيده به‏على(ع)و از على(ع)رسيده به امامان بعد و در تمام ادوار ائمه، علم اسلام يك علم معصوم‏غير مخطئ كه هيچ خطا نمى‏كند، از هر امامى به امامان بعد رسيده است.

    اهل تسنن براى هيچ كس چنين مقامى قائل نيستند.پس آنها در اين‏گونه امامت، اصلا قائل به وجود امام نيستند، قائل به امامت نيستند نه اينكه قائل به امامت هستند ومى‏گويند على(ع)امام نيست و ابوبكر چنين است.براى ابوبكر و عمر و عثمان و به طور كلى براى هيچيك از صحابه چنين‏شان و مقامى قائل نيستند و لهذا در كتابهاى خودشان هزاران اشتباه را از ابوبكر و عمر در مسائل دينى نقل مى‏كنند.ولى‏شيعه امامان خودش را معصوم از خطا مى‏داند و محال است كه به خطايى براى امام اقراركند.[در كتابهاى اهل تسنن مثلا آمده است]ابوبكر در فلان جا چنين گفت،

    اشتباه كرد، بعد خودش گفت: «ان لى شيطانا يعترينى‏»يك شيطانى است كه گاهى بر من مسلط مى‏شود و من اشتباهاتى مى‏كنم، و يا عمر در فلان جااشتباه و خطا كرد و بعد گفت اين زنها هم از عمر فاضلتر و عالمترند.

    مى‏گويند وقتى كه ابوبكر مرد، خاندان او و از جمله‏عايشه - كه دختر ابوبكر و همسر پيغمبر بود - گريه و شيون مى‏كردند. صداى شيون كه از خانه ابوبكر بلند شد، عمر پيغام‏داد كه به اين زنها بگوييد ساكت‏شوند.ساكت نشدند.دو مرتبه پيغام داد بگوييد ساكت‏شوند، اگر نه با تازيانه ادبشان مى‏كنم.هى‏پيغام پشت‏سر پيغام.به عايشه گفتند عمر دارد تهديد مى‏كند و مى‏گويد گريه نكنيد.گفت: پسر خطاب را بگوييدبيايد تا ببينم چه مى‏گويد.عمر به احترام عايشه آمد.عايشه گفت: چه مى‏گويى كه پشت‏سر هم پيغام مى‏دهى؟گفت:من از پيغمبر شنيدم كه اگر كسى بميرد و كسانش برايش بگريند، هر چه اينها بگريند او معذب مى‏شود، گريه‏هاى اينها عذاب‏است براى او.عايشه گفت: تو نفهميده‏اى، اشتباه كرده‏اى، قضيه چيز ديگرى است، من مى‏دانم قضيه چيست: يك وقت‏مرد يهودى خبيثى مرده بود و كسانش داشتند براى او گريه مى‏كردند، پيغمبر فرمود در حالى كه اينها مى‏گريند اودارد عذاب مى‏شود.نگفت گريه اينها سبب عذاب اوست بلكه گفت اينها دارند برايش مى‏گريند ولى نمى‏دانند كه او داردعذاب مى‏شود.اين چه ربطى دارد به اين مساله؟!بعلاوه، اگر گريه كردن بر يت‏حرام باشد، ما گناه مى‏كنيم، چرا خدا يك بيگناه راعذاب كند؟!او چه گناهى دارد كه ما گريه كنيم و خدا او را عذاب كند؟ !عمر گفت: عجب!اينطور بوده مطلب؟! عايشه‏گفت: بله اينطور بوده.عمر گفت: اگر زنها نبودند عمر هلاك شده بود.

    خوداهل تسنن مى‏گويند عمر در هفتاد مورد(يعنى در موارد زياد، وواقعا هم موارد خيلى زياد است)گفت: «لو لا على لهلك عمر» .اميرالمؤمنين اشتباهاتش را تصحيح مى‏كرد، او هم به خطايش اقرار مى‏نمود.

    پس آنها قائل به چنين امامتى نيستند.ماهيت بحث برمى‏گردد به‏اين معنا كه مسلما وحى فقط به پيغمبر اكرم مى‏شد.ما نمى‏گوييم كه به ائمه(ع)وحى مى‏شود.

    اسلام را فقط پيغمبر(ص)به بشر رساند و خداوند هم آنچه از اسلام‏را كه بايد گفته بشود، به پيغمبرگفت.اينطور نيست كه قسمتى از دستورات اسلام نگفته به پيغمبر مانده باشد.ولى‏آيا از دستورات اسلام نگفته به عموم مردم باقى ماند يا نه؟اهل تسنن حرفشان‏اين است كه دستورات اسلام هر چه بود همان بود كه پيغمبر به صحابه‏اش


    گفت.بعد در مسائلى كه در مورد آنها از صحابه هم‏چيزى روايت نشده گير مى‏كنند كه چه كنيم؟اينجاست كه مساله قياس واردمى‏شود و مى‏گويند ما اينها را با قانون قياس و مقايسه‏گرفتن تكميل مى‏كنيم، كه امير المؤمنين در نهج البلاغه مى‏فرمايد يعنى خدا دين ناقص فرستاد كه شما بياييدتكميلش كنيد؟!ولى شيعه مى‏گويد نه خدا دستورات اسلام را ناقص به پيغمبر وحى كرد و نه پيغمبر آنها را ناقص براى مردم بيان كرد.

    پيغمبر كاملش را بيان كرد اما آنچه پيغمبر كامل بيان كرد، همه،آنهايى نبود كه به عموم مردم گفت(بسيارى از دستورات بود كه اصلا موضوع آنها در زمان پيغمبر پيدا نشد، بعدهاسؤالش را مى‏كردند)، بلكه همه دستوراتى را كه من جانب الله بود به شاگرد خاص خودش گفت و به او فرمود تو براى مردم بيان كن.

    اينجاست كه مساله عصمت هم به ميان مى‏آيد.شيعه‏مى‏گويد همان طور كه امكان نداشت‏خود پيغمبر در گفته خودش عمدا يا سهوا دچار اشتباه شود، آن شاگرد خاص پيغمبر هم‏امكان نداشت كه دچار خطا يا اشتباه شود، زيرا همان گونه كه پيغمبر به نوعى از انواع‏مؤيد به تاييد الهى بود، اين شاگرد خاص هم مؤيد به تاييد الهى بود.پس اين، مرتبه ديگرى است براى امامت.

    امامت به معنى ولايت
    امامت، درجه و مرتبه سومى دارد كه اوج مفهوم‏امامت است و كتابهاى شيعه پر است از اين مطلب، و وجه مشترك ميان تشيع و تصوف است.البته از اينكه مى‏گويم وجه‏مشترك، سوء تعبير نكنيد، چون ممكن است‏شما با حرفهاى مستشرقين در اين زمينه روبرو شويد كه مساله را به همين‏شكل مطرح مى‏كنند.مساله‏اى است كه در ميان عرفا شديدا مطرح است و در تشيع نيز از صدر اسلام مطرح بوده و من‏يادم هست كه كربن حدود ده سال پيش در مصاحبه‏اى كه با علامه طباطبايى داشت، از جمله سؤالاتى كه كرد اين بود كه اين مساله‏را آيا شيعه از متصوفه گرفته‏اند يا متصوفه از شيعه؟مى‏خواست بگويد از ايندو يكى از ديگرى گرفته است.علامه طباطبايى گفتندمتصوفه از شيعه گرفته‏اند، براى اينكه اين مساله از زمانى در ميان شيعه مطرح است كه هنوز تصوف صورتى به خودنگرفته بود و هنوز اين مسائل در ميان متصوفه مطرح نبود، بعدها اين مساله در ميان متصوفه مطرح شده است.پس اگر بنا بشود كه از

    ايندو يكى ازديگرى گرفته باشد، بايد گفت متصوفه از شيعه گرفته‏اند.

    اين مساله، مساله «انسان كامل‏» و به تعبير ديگرحجت زمان است.عرفا و متصوفه روى اين مطلب خيلى تكيه دارند.مولوى مى‏گويد: «پس به هر دورى وليى قائم است‏» در هردوره‏اى يك انسان كامل كه حامل معنويت كلى انسانيت است وجود دارد. هيچ عصر و زمانى از يك ولى كامل - كه آنها گاهى‏از او تعبير به «قطب‏» مى‏كنند - خالى نيست، و براى آن ولى كامل كه انسانيت را به طور كامل دارد مقاماتى قائل‏هستند كه از اذهان ما خيلى دور است.از جمله مقامات او تسلطش بر ضمائر يعنى دلهاست، بدين معنى كه او يك روح كلى‏است محيط بر همه روحها.باز مولوى در داستان ابراهيم ادهم - كه البته افسانه است - در اين مورد اشاره‏اى دارد.او افسانه‏هارا ذكر مى‏كند به اعتبار اينكه مى‏خواهد مطلب خودش را بگويد.هدف او نقل تاريخ نيست، افسانه‏اى را نقل مى‏كند تا مطلبش رابفهماند.[مى‏گويد]ابراهيم ادهم به كنار دريا رفت و سوزنى را به دريا انداخت و بعد سوزن را خواست.ماهيها سر از دريا در آوردنددر حالى كه به دهان هر كدامشان سوزنى بود، تا آنجا كه مى‏گويد: دل نگه داريد اى بى حاصلان در حضور حضرت صاحبدلان وتا آنجا كه مى‏گويد آن شيخ(يعنى آن پير)از انديشه آن طرف واقف شد: شيخ واقف گشت از انديشه‏اش شيخ چون شير است و دلها بيشه‏اش مساله ولايت در شيعه معمولا به آن معناى‏خيلى به اصطلاح غليظش مطرح است، به معنى حجت زمان كه هيچ زمانى خالى از حجت نيست: «و لو لا الحجة لساخت الارض باهلها»يعنى هيچ وقت نبوده و نخواهد بود كه زمين از يك انسان كامل خالى باشد، و براى آن انسان كامل مقامات و درجات‏زيادى قائل‏اند و ما در اغلب زيارتها كه مى‏خوانيم، به چنين ولايت و امامتى اقرار و اعتراف مى‏كنيم، يعنى معتقديم كه‏امام داراى چنين روح كلى است.ما در زيارت مى‏گوييم(اين را همه ما هميشه مى‏خوانيم و جزء اصول تشيع است):«اشهد انك تشهد مقامى و تسمع كلامى و ترد سلامى‏» (تازه ما براى مرده‏اش مى‏گوييم.البته از نظر ما مرده و زنده او فرقى ندارند،چنين نيست كه زنده‏اش اينطور نبوده و فقط مرده‏اش اينطور است). من گواهى مى‏دهم كه تو الآن

    وجود مرا در اينجا حس و ادراك مى‏كنى، من اعتراف مى‏كنم‏كه تو سخنى را كه من الآن مى‏گويم: «السلام عليك يا على بن موسى الرضا» مى‏شنوى، من اعتراف مى‏كنم و شهادت‏مى‏دهم كه سلامى را كه من به تو مى‏كنم: «السلام عليك‏» تو به من جواب مى‏دهى.اينها را هيچ كس براى هيچ مقامى‏قائل نيست.اهل تسنن(غير از وهابيها) فقط براى پيغمبر اكرم قائل هستند و براى غير پيغمبر براى احدى در دنيا چنين‏علو روحى و احاطه روحى قائل نيستند.ولى اين مطلب جزء اصول مذهب ما شيعيان است و هميشه هم آن را مى‏گوييم.

    بنابراين، مساله امامت‏سه درجه پيدا مى‏كند و اگر اينهارا از يكديگر تفكيك نكنيم، در استدلالهايى كه در اين مورد هست دچار اشكال مى‏شويم.لهذا تشيع هم مراتبى دارد.بعضى‏از شيعيان فقط قائل به امامت به همان معنى رهبرى اجتماعى‏اند، مى‏گويند پيغمبر(ص)على(ع)را تعيين كرده بودبراى رهبرى بعد از خود و ابوبكر و عمر و عثمان بيجا آمدند.همين مقدار شيعه هستند و در آن دو مساله ديگر يا اعتقاد ندارند ويا سكوت مى‏كنند.بعضى ديگر، مرحله دوم را هم قائل هستند ولى به مرحله سوم نمى‏رسند.مى‏گويند مرحوم آقاسيد محمد باقر درچه‏اى، استاد آقاى بروجردى در اصفهان منكر اين مرحله سوم بوده، تا مرحله دوم پيش مى‏آمده ولى از آن‏بيشتر اعتقاد نداشته است.اما اكثريت‏شيعه و علماى شيعه مرحله سوم را هم اعتقاد دارند.

    ما اگر بخواهيم وارد بحث امامت بشويم‏بايد در سه مرحله بحث كنيم: امامت در قرآن، امامت در سنت و امامت به حسب حكم عقل.در مرحله اول بايد ببينيم آيا آيات قرآن‏در باب امامت دلالت بر امامتى كه شيعه مى‏گويد دارد يا نه؟و اگر دلالت دارد، آيا فقط امامت به معنى رهبرى سياسى و اجتماعى‏را مى‏گويد يا امامت به معنى مرجعيت دينى و حتى امامت به معنى ولايت معنوى را هم مى‏گويد؟از اين كه فارغ‏شديم بايد وارد بحث امامت در سنت بشويم، ببينيم كه در سنت پيغمبر(ص) راجع به امامت چه آمده؟بعد مساله را از نظر عقلى‏تجزيه و تحليل كنيم كه عقل در هر يك از سه مرحله امامت چه چيز را قبول مى‏كند؟آيا مى‏گويد از نظر رهبرى اجتماعى‏حق با اهل تسنن است و جانشين پيغمبر(ص)بايد به وسيله شوراى مردم انتخاب شود يا اينكه پيغمبر جانشين‏خود را تعيين كرده است؟همين طور در آن دو تاى ديگر عقل چه مى‏گويد؟




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  6. #6
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی
    پست های وبلاگ
    29

    پیش فرض

    حديثى در باب امامت
    قبل از ذكر آيات قرآن در باب امامت، حديث معروفى‏را برايتان عرض مى‏كنم كه آن را هم شيعه روايت كرده است و هم سنى. معمولا حديثى را كه مورد اتفاق شيعه وسنى باشد، نمى‏شود كوچك شمرد زيرا وقتى هر دو فريق از دو طريق روايت مى‏كنند، تقريبا نشان دهنده‏اين است كه پيغمبر اكرم يا امام قطعا اين مطلب را فرموده است.

    البته عبارتها كمى با هم فرق مى‏كنند ولى مضمون آنها تقريبايكى است.اين حديث را ما شيعيان اغلب به اين عبارت نقل مى‏كنيم: «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة‏جاهلية‏» (7) هر كس بميرد و پيشواى زمان خود را نشناسد، مرده است از نوع مردن زمان جاهليت.اين، تعبير خيلى‏شديدى است چون در زمان جاهليت مردم اصلا مشرك بودند و حتى توحيد و نبوت هم نداشتند.اين حديث در كتب شيعه‏زياد آمده و با اصول شيعه هم صد در صد قابل انطباق است.در كافى كه معتبرترين كتاب حديث‏شيعه مى‏باشد، اين‏حديث هست.عمده اين است كه اين حديث در كتابهاى اهل تسنن هم هست.آنها در روايتى به اين عبارت نقل كرده‏اند: «من مات بغير امام مات‏ميتة جاهلية‏» (8) هر كس بدون امام بميرد، مانند اين است كه در جاهليت مرده است.عبارت ديگرى كه نقل كرده‏انداين است: «من مات و ليس فى عنقه بيعة مات ميتة جاهلية‏» آن كه بميرد و در گردن او بيعت‏يك امام نباشد، مردنش از نوع‏مردن جاهليت است.به عبارتى هم كه شيعه نقل مى‏كند، سنّي ها زياد نقل كرده‏اند.عبارت ديگر: «من مات و لا امام له مات‏ميتة جاهلية‏» .اين عبارتها خيلى زياد است و نشان دهنده اهتمام زياد پيغمبر اكرم به مساله امامت است.

    كسانى‏كه امامت را تنها به معنى رهبرى اجتماعى مى‏دانند، مى‏گويندببينيد پيغمبر اكرم به مساله رهبرى تا كجا اهميت داده كه معتقد شده است اگر امت رهبر وپيشوا نداشته باشد، اصلا مردنش مردن جاهلى است، براى اينكه صحيح تفسير كردن‏و صحيح اجرا كردن دستورات اسلامى بستگى دارد به اينكه رهبرى، رهبرى درستى باشد و مردم پيوندشان را با رهبر محكم كرده باشند.اسلام‏يك دين فردى نيست كه كسى بگويد من به خدا و پيغمبر اعتقاد دارم و بنابراين به هيچ كس كارى ندارم.خير، غيراز خدا و پيغمبر، تو حتما بايد بفهمى و بشناسى كه در اين زمان رهبر كيست و قهرا در سايه رهبرى او فعاليت كنى.

    آنها كه امامت را به مفهوم مرجعيت دينى معنى مى‏كنند، [درمعنى اين حديث] مى‏گويند كسى كه مى‏خواهد دين داشته باشد، بايد مرجع دينى خودش را بشناسد و بداندكه دين را از كجا بگيرد.اينكه انسان دين داشته باشد ولى دينش را از ماخذى بگيرد كه ضد آن است، عين جاهليت است.

    آن كسى كه امامت را در حد ولايت معنوى مى‏برد، مى‏گويد اين‏حديث مى‏خواهد بگويد كه اگر انسان مورد توجه يك ولى كامل نباشد، مانند اين است كه در جاهليت مرده است.

    اين حديث را چون متواتر است‏خواستم اول عرض كرده باشم‏كه در ذهن شما باشد تا بعد درباره‏اش بحث كنيم.حال برويم سراغ آيات قرآن.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  7. #7
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی
    پست های وبلاگ
    29

    پیش فرض

    امامت در قرآن
    در قرآن چند آيه هست كه مورد استدلال شيعه در باب‏امامت است.يكى از آن آيات آيه: «انما وليكم الله‏» است(اتفاقا در همه اينها روايات اهل تسنن هم وجود دارد كه مفاد شيعه را تاييدمى‏كند).ما آيه‏اى در قرآن داريم به اين صورت: «انما وليكم الله و رسوله‏و الذين امنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم‏راكعون‏» (1) . «انما» يعنى منحصرا(چون اداة حصر است).معنى اصلى «ولى‏» سرپرست است.ولايت‏يعنى تسلط‏و سرپرستى: سرپرست‏شما فقط و فقط خداست و پيغمبر خدا و مؤمنينى كه نماز را بپا مى‏دارند و در حال ركوع زكات‏مى‏دهند.ما در دستورات اسلام نداريم كه انسان در حال ركوع زكات بدهد كه بگوييم اين يك قانون كلى است و شامل همه افرادمى‏شود.اين، اشاره است به واقعه‏اى كه در خارج يك بار وقوع پيدا كرده است و شيعه و سنى‏به اتفاق آن را روايت كرده‏اند و آن اين است كه على(ع)در حال ركوع بود، سائلى پيدا شد و سؤالى كرد، حضرت اشاره‏كرد به انگشت‏خود، او آمد انگشتر را از انگشت على(ع)بيرون آورد و رفت، يعنى على(ع)صبر نكرد نمازش تمام شود و بعد به او انفاق‏كند، آنقدر عنايت داشت به اينكه آن فقير را زودتر جواب بگويد كه در همان حال ركوع با اشاره به او فهماند كه اين‏انگشتر را درآور، برو بفروش و پولش را خرج خودت كن.در اين مطلب هيچ اختلافى نيست و مورد اتفاق شيعه و سنى است كه على(ع)چنين‏كارى كرده است و نيز مورد اتفاق شيعه و سنى است كه اين آيه در شان على(ع)نازل شده، با توجه به اينكه‏انفاق كردن در حال ركوع جزء دستورات اسلام نيست(نه از واجبات اسلام است و نه از مستحبات آن)كه بگوييم ممكن‏است عده‏اى از مردم به اين قانون عمل كرده باشند.پس «كسانى كه چنين مى‏كنند» اشاره و كنايه است، همان طور كه در خود قرآن‏گاهى مى‏گويد: «يقولون‏» مى‏گويند، و حال آنكه يك فرد آن سخن را گفته.در اينجا «كسانى كه چنين مى‏كنند» يعنى‏آن فردى كه چنين كرده.بنابراين، به حكم اين آيه على(ع)تعيين شده است به ولايت براى مردم.

    اين، آيه‏اى است كه مورد استدلال شيعه است.البته‏اين آيه خيلى بيش از اين بحث دارد[كه در جلسات آينده درباره‏اش سخن خواهيم گفت].

    آيات ديگر آياتى است كه درباره جريان غدير است.خود قضيه غديرجزء سنت است و ما بعد بايد بحثش را بكنيم، ولى از آياتى كه در اين مورد در سوره مائده وارد شده يكى اين آيه است:«يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته‏» (9) اينجا لحن، خيلى شديد است)اى پيامبر!آنچه راكه بر تو نازل شد، تبليغ كن و اگر تبليغ نكنى رسالت الهى را تبليغ نكرده‏اى.مفاد اين آيه آنچنان شديد است كه مفاد حديث‏«من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية‏» .اجمالا خود آيه نشان مى‏دهد كه موضوع آنچنان‏مهم است كه اگر پيغمبر تبليغ نكند، اصلا رسالتش را ابلاغ نكرده است.

    سوره مائده به اتفاق شيعه و سنى آخرين سوره‏اى‏است كه بر پيغمبر نازل شده و اين آيات جزء آخرين آياتى است كه بر پيغمبر نازل شده، يعنى در وقتى نازل شده كه‏پيغمبر(ص)تمام دستورات ديگر را در مدت سيزده سال مكه و ده سال مدينه گفته بوده واين، جزء آخرين دستورات بوده است.شيعه سؤال مى‏كند اين دستورى كه جزء


    آخرين دستورهاست و آنقدر مهم است كه اگر پيغمبر آن را ابلاغ‏نكند همه گذشته‏ها كان لم يكن است، چيست؟يعنى شما نمى‏توانيد موضوعى نشان بدهيد كه مربوط باشدبه سالهاى آخر عمر پيغمبر و اهميتش در آن درجه باشد كه اگر ابلاغ نشود هيچ چيز ابلاغ نشده است.ولى ما مى‏گوييم آن موضوع،مساله امامت است كه اگر نباشد، همه چيز كان لم يكن است، يعنى شيرازه اسلام از هم مى‏پاشد.بعلاوه، شيعه از كلمات‏و روايات خود اهل تسنن دليل مى‏آورد كه اين آيه در غدير خم نازل شده است.

    در همان سوره‏مائده، آيه «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى ورضيت لكم الاسلام دينا» (10) امروز دين را به حد كمال رساندم و نعمت را به حد آخر تمام كردم،امروز است كه ديگر اسلام را براى شما به عنوان يك دين پسنديدم)نشان مى‏دهد كه در آن روز جريانى رخ داده كه آنقدربا اهميت است كه آن را مكمل دين و متمم نعمت‏خدا بر بشر شمرده است و با بودن آن، اسلام اسلام است و خدا اين اسلام را همان‏مى‏بيند كه مى‏خواسته و با نبودن آن، اسلام اسلام نيست.شيعه به لحن اين آيه - كه تا اين درجه براى اين موضوع اهميت‏قائل است - استدلال مى‏كند و مى‏گويد آن موضوعى كه بتواند نامش مكمل دين و متمم نعمت و آن چيزى باشد كه با نبودنش‏اسلام اسلام نيست، چه بوده است؟مى‏گويد ما مى‏توانيم موضوعى را نشان بدهيم كه در آن درجه از اهميت باشد ولى‏شما نمى‏توانيد.بعلاوه، رواياتى هست كه تاييد مى‏كند اين آيه هم در همين موضوع وارد شده است.

    1.انبياء/73.
    2.قصص/41.
    3.هود/98.
    4.حشر/7.
    5.نساء/65: [نه چنين است، قسم به خداى تو كه اينان به حقيقت اهل ايمان نمى‏شوند مگر آنكه در خصومت و نزاعشان تنها تو را حاكم كنند و آنگاه به هر حكمى كه كنى هيچ‏گونه اعتراضى در دل نداشته و كاملا از دل و جان تسليم فرمان تو باشند.]
    6.نساء/59.
    7.دلائل الصدق، ص 6 و 13.
    8.مسند احمد.
    9.مائده/67.
    10.مائده/67.
    منبع |" مجموعه آثار جلد 4 صفحه 841 استاد شهيد مرتضى مطهرى(ره)




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  8. #8
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی
    پست های وبلاگ
    29

    پیش فرض

    ولايت و امامت عامه در قرآن مجيد
    در مبحث ولايت دو بحث جداگانه است :
    1- «ولايت عامه» يعنى هميشه و در هر عصر و زمان بايد، امام و پيشوايى در ميان مردم از سوى خدا باشد، خواه مقام نبوت و رسالت و يا تنها مقام ولايت را داشته باشد.
    2- «ولايت و امامت خاصه» است كه از پيامبراسلام (ص) چه كسى عهده دار اين منصب و مقام الهى شد.
    به تعبير ديگر همان گونه كه نبوت به دو شاخه «نبوت خاصه» و «عامه» تقسيم مى‏شود، امامت نيز داراى اين دو شاخه است .
    دربعد ولايت عامه اشاراتى در قرآن مجيد آمده است كه ذيلا از نظر مى‏گذرد:
    1- انما انت منذر و لكل قوم هاد(رعد 7)
    2- يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و كونوا مع الصادقين (برائت - 119)
    3- اطيعوا الله و اطيعوا الرسول واولى الامر منكم (نساء 59)
    ترجمه
    1- تو تنها بيم دهنده‏اى، و براى هر گروهى هدايت كننده‏اى است .
    2- اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد و با صادقان باشيد.
    3- اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر خدا و صاحبان امر را.
    * * *
    آيه انذار و هدايت
    در نخستين آيه، پيامبر اسلام (ص) را مخاطب ساخته مى‏فرمايد:«تو تنها انذار كننده وبيم دهنده‏اى،و براى هر قوم و ملتى، هدايت كننده‏اى است»(انما انت منذر و لكل قوم هاد)
    فخر رازى در تفسير اين آيه سه قول نقل مى‏كند:
    نخست اينكه «منذر»و «هادى» هر دو به يك معنى است ،بنابراين مفهوم آيه چنين است:«تو فقط انذاردهنده و هدايت كننده هر قوم هست».
    دوم - انذار كننده پيامبر(ص) و هدايت كننده خدا است.
    سوم - انذار كننده پيامبر اسلام (ص) و هدايت كننده على (ع) است،زيرا ابن عباس مى‏گويد:پيامبر(ص) دست مباركش را بر سينه خود گذارد و فرمود:انا المنذر،سپس اشاره به شانه على (ع) كرد و فرمود: انت الهادى يا على! بك يهتدى المهتدون من بعدى!:«تو هدايت كننده‏اى اى على! و به وسيله تو بعد از من هدايت شوندگان هدايت مى‏شوند».(27)
    اين تفسيرهاى سه گانه را بعضى ديگراز مفسران نيز نقل كرده‏اند و بعضى از مفسران اهل سنت اصرار دارند كه تفسير آيه يكى از دو تفسير اول است زيرا تفسير سوم مناسب طرز فكر آميخته با تعصب آنها نيست.
    آيه صادقين
    در دومين آيه مؤمنان را مخاطب ساخته و بعد از دعوت به تقوا، به آنها دستور مى‏دهد كه (همواره) با صادقان و راستگويان باشيد (تا گرفتار انحراف نشويد)(يا ايها الذين آمنوا اتقوالله و كونوا مع الصادقين )
    در اينكه منظور از «صادقين» چه كسانى است، باز تفسيرهاى مختلفى وجود دارد:
    بعضى احتمال داده‏اند: منظور از«صادقين»، شخص پيامبر(ص) است، و اين آيه منحصر به زمان اوست، در حالى كه واضح است آيه مانند ساير خطابات قرآن، عام است و تمام مؤمنان را در هر عصر و زمان و مكان فرا مى‏گيرد.
    بعضى ديگر گفته‏اند: كه «مع» در اينجا به معنى «من» مى‏باشد، يعنى شما از جمله صادقان و راستگويان باشيد!، در حالى كه هيچ ضرورتى براى اين گونه تأويلها و توجيه‏ها وجود ندارد، و اصولاً معلوم نيست در ادبيات عرب و كلمات ادباء «مع» به معنى «من» به كار رفته باشد.
    طبق ظاهر آيه همه مسلمانان موظفند كه در هر عصر و زمانى در خط صادقان و همراه آنان باشند، و از آن معلوم مى‏شود كه در هر عصر و زمان صادق يا صادقانى وجود دارند كه مردم بايد براى پيمودن راه تقوا و پرهيزكارى با آنان باشند.
    آيه اولى الامر
    در سومين آيه سخن از وجوب اطاعت خدا و رسول و اولوالامراست مى‏فرمايد:
    اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامرمنكم
    واجب بودن اطاعت خداوند و پيامبر (ص) معلوم و روشن است، امااينكه منظور از «اولى الامر» چه كسانى هستند كه اطاعت خدا و پيامبر(ص) شمرده شده است در ميان مفسران گفتگو است .
    مفسران و علماى شيعه و پيروان مكتب اهل بيت (ع) همگى اتفاق نظر دارند كه منظور از«اولى الامر» امامان معصوم است كه رهبران معنوى و مادى جامعه اسلامى در تمام شئون زندگى و حياتند، و غير آنها را شامل نمى‏شود، چرا كه اطاعت بى قيد و شرط كه در آيه شريفه آمده و همرديف اطاعت خدا و پيامبر(ص) شمرده شده است تنها درباره معصومان تصور مى‏شد، و اما كسان ديگرى كه اطاعت آنها لازم است همواره محدود به حدود ومقيد به قيودى است، و هرگز اطاعت مطلق در مورد آنها وجود ندارد، و اين مسأله واضح است .
    منبع : پيام قرآن ،جلدنهم ،آية الله مكارم شيرازى با همكارى جمعى ازفضلاء




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  9. #9
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی
    پست های وبلاگ
    29

    پیش فرض

    ولایت وامامت خاصه
    1- آيه تبليغ
    يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس ان الله لا يهدى القوم الكافرين :
    «اى پيامبر!آنچه را از سوى پروردگارت نازل شده است به طور كامل (به مردم برسان ،و اگر نكنى رسالت او را انجام نداده‏اى، و خداوند تو را از (خطرهاى احتمالى) مردم نگاه مى‏دارد، و خداوند جمعيت كافران لجوج را هدايت نمى‏كند».
    * * *
    شأن نزول
    در كتابهاى بسيارى از دانشمندان اهل تسنن (و همه كتب معروف شيعه) اعم از تفسير و حديث و تاريخ آمده است كه آيه فوق در شأن على (ع) نازل شد.
    اين روايات را گروه زيادى از صحابه، از جمله ابوسعيدخدرى»،«زيدبن ارقم»، «جابربن عبدالله انصارى»، «ابن عباس»، «براء بن عازب»،«حذيفه»،«ابوهريره»، «ابن مسعود»،«عامربن ليلى »نقل كرده‏اند، و در روايات آنها آمده است كه اين آيه درباره على (ع) و داستان روز غدير نازل شده است .
    جالب اينكه بعضى از اين روايات از طرق متعدد نقل شده از جمله :
    حديث ابو سعيد خدرى از يازده طريق .
    حديث ابن عباس نيز از يازده طريق .
    وحديث براءبن عازب از سه طريق، نقل شده است.
    قابل ذکر است اين حديث را (به طور وسيع يا به اجمال ) دانشمندان معروف در كتابهاى خود آورده‏اند.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  10. #10
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی
    پست های وبلاگ
    29

    پیش فرض

    جريان غدير
    از بحثهاى گذشته به طور اجمال استفاده شد كه اين آيه مطابق شواهد بيشمار درباره على(ع) نازل شده است، و رواياتى كه در اين زمينه در كتب معروف اهل سنت - تا چه رسد به كتب شيعه - نقل شده بيش از آن است كه كسى بتواند آنها را انكار كند.
    علاوه بر روايات فوق، روايات فراوان ديگرى داريم كه با صراحت مى‏گويد:اين آيه در جريان غدير خم و خطبه پيامبر(ص) و معرفى على (ع) به عنوان وصى و ولى نقل شده است، و عدد آنها به مراتب بيش از روايات گذشته است تا آنجا كه محقق بزرگ علامه امينى در كتاب الغدير، حديث غديررا از 110 نفر از صحابه و ياران پيامبر (ص) با اسناد و مدارك زنده نقل مى‏كند، و همچنين از 84نفر از تابعين و 360دانشمند و مؤلف معروف اسلامى .
    هر شخص بى نظرى نگاهى به مجموعه اين اسناد و مدارك بيندازد يقين پيدا مى‏كند كه حديث غدير از قطعى‏ترين روايات اسلامى و مصداق روشنى از حديث متواتر است و به راستى اگر كسى در تواتر آن شك كند، بايد به هيچ حديث متواترى اعتقاد نداشته باشد.
    و از آنجا كه ورود در اين بحث به طور گسترده مارا از طرز نوشتن تفسير موضوعى خارج مى‏كند، در مورد اسناد حديث و شأن نزول آيه به همين مقدار قناعت كرده، به سراغ محتواى حديث مى‏رويم .
    محتواى روايات غدير
    در اينجا فشرده جريان غدير را كه از محتواى روايات فوق استفاده مى‏شود مى‏آوريم: (البته در بعضى از روايات، اين داستان به طور مفصل و طولانى و بعضى مختصر و كوتاه آمده و در بعضى تنها به گوشه‏اى از داستان و بعضى به گوشه ديگر اشاره شده و ازمجموع چنين استفاده مى‏شود كه:)
    در آخرين سال عمر پيامبر مراسم حجةالوداع، با شكوه هر چه تمامتر در حضور پيامبر(ص) به پايان رسيد، قلبها در هاله‏اى از روحانيت فرو رفته بود،و لذت معنوى اين عبادت بزرگ هنوز در ذائقه جانها انعكاس داشت .
    ياران پيامبر (ص) كه عدد آنها فوق‏العاده زياد بود، از خوشحالى درك اين فيض و سعادت بزرگ در پوست نمى‏گنجيدند.(1)
    نه تنها مردم مدينه در اين سفر، پيامبر(ص) را همراهى مى‏كردند بلكه مسلمانان نقاط مختلف جزيره عربستان نيز براى كسب يك افتخار تاريخى بزرگ به همراه پيامبر(ص) بودند.
    آفتاب حجاز آتش بر كوهها و دره‏ها مى‏پاشيد، اما شيرينى اين سفر روحانى بى نظير، همه چيز را آسان مى‏كرد، ظهر نزديك شده بود، كم كم سرزمين جحفه و سپس بيابانهاى خشك و سوزان «غدير خم »از دور نمايان مى‏شد.
    اينجا درحقيقيت چهارراهى است كه مردم سرزمين حجاز را از هم حدا مى‏كند، راهى به سوى مدينه در شمال، و راهى به سوى عراق در شرق، و راهى به سوى غرب و سرزمين مصر و راهى به سوى سرزمين يمن در جنوب پيش مى‏رود و در همين جا بايد آخرين خاطره و مهمترين فصل اين سفر بزرگ انجام پذيرد، و مسلمانان با دريافت آخرين دستور كه در حقيقت نقطه پايانى در مأموريتهاى موفقيت‏آميز پيامبر(ص) بود از هم جدا شوند.
    روز پنجشنبه سال دهم هجرت بود، و درست هشت روز از عيد قربان مى‏گذشت، ناگهان دستور توقف از طرف پيامبر(ص) به همراهان داده شد، مسلمانان با صداى بلند، آنهايى را كه در پيشاپيش قافله در حركت بودند به بازگشت دعوت كردند، و مهلت دادند تا عقب افتادگان نيز برسند، خورشيد از خط نصف‏النهار گذشت، مؤذن پيامبر(ص) با صداى الله اكبر مردم را به نماز ظهر دعوت كرد، مردم به سرعت آماده نماز مى‏شدند، اما هوا بقدرى داغ بود كه بعضى مجبور بودند، قسمتى از عباى خود را به زير پا و طرف ديگر آن را به روى سر بيفكنند، در غير اين صورت ريگهاى داغ بيابان و اشعه آفتاب، پا و سر آنها را ناراحت مى‏كرد.
    نه سايبانى در صحرا به چشم مى‏خورد نه سبزه و گياه و درختى، جز تعدادى دخت لخت و عريان بيابانى كه با گرما، با سرسختى مبازره مى‏كرد.
    جمعى به همين چند درخت پناه بردند، پارچه‏اى بر يكى از اين درختان برهنه افكندند و سايبانى براى پيامبر (ص) ترتيب دادند، ولى بادهاى داغ به زير اين سايبان مى‏خزيد و گرماى سوزان آفتاب را در زير آن پخش مى‏كرد.
    نماز ظهر تمام شد.
    مسلمانان تصميم داشتند فورا به خيمه‏هاى كوچكى كه با خود حمل مى‏كردند پناهنده شوند، ولى پيامبر(ص) به آنها اطلاع داد كه همه بايد براى شنيدن يك پيام تازه الهى كه در ضمن خطبه مفصلى بيان مى‏شد خود را آماده كنند. كسانى كه از پيامبر(ص) فاصله داشتند قيافه ملكوتى او را در لابلاى جمعيت نمى‏توانستند مشاهده كنند.
    لذا منبرى از جهاز شتران ترتيب داده شد و پيامبر(ص) بر فراز آن قرار گرفت و نخست حمد و سپاس پروردگاربجا آورد و خود را به خدا سپرد، سپس مردم را مخاطب ساخت و چنين فرمود:
    من به همين زودى دعوت خدا را اجابت كرده، از ميان شما مى‏روم .
    من مسئولم، شما هم مسئوليد.
    شما درباره من چگونه شهادت مى‏دهيد؟
    مردم صدا بلند كردندو گفتند نشهد انك قد بلغت و نصحت وجهدت فجزاك الله خيرا:«ما گواهى مى‏دهيم تو وظيفه رسالت را ابلاغ كردى و شرط خيرخواهى را انجام دادى و آخرين تلاش و كوشش را در راه هدايت ما نمودى، خداوند تو را جزاى خير دهد».
    سپس فرمود:«آيا شما گواهى به يگانگى خدا و رسالت من و حقانيت روز رستاخيز و برانگيخته شدن مردگان در آن روز نمى‏دهيد؟! همه گفتند:«آرى ،گواهى مى‏دهيم »فرمود:«خداوند!گواه باش»!... .
    بار ديگر فرمود:اى مردم! آيا صداى مرا مى‏شنويد؟... گفتند: آرى و به دنبال آن، سكوت سراسر بيابان را فرا گرفت و جز صداى زمزمه باد چيزى شنيده نمى‏شد. پيامبر (ص) فرمود:... اكنون بنگريد با اين دو چيز گرانمايه و گرانقدر كه در ميان شما به يادگار مى‏گذارم چه خواهيد كرد؟
    يكى از ميان جمعيت صدا زد، كدام دو چيز گرانمايه يا رسول الله؟!.
    پيامبر(ص) بلافاصله گفت: اول ثقل اكبر، كتاب خداست كه يك سوى آن به دست پروردگار و سوى ديگرش در دست شماست، دست از دامن آن بر نداريد تا گمراه نشويد، و اما دومين يادگار گرانقدر من خاندان منند و خداوند لطيف خيبر به من خبر داده كه اين دو هرگز از هم جدا نشوند، با در بهشت به من بپيوندند، از اين دو پيشى نگيريد كه هلاك مى‏شويد و عقب نيفتيد كه باز هلاك خواهيد شد.
    ناگهان مردم ديدند پيامبر(ص) به اطراف خود نگاه كرد گويا كسى را جستجو مى‏كند و همين كه چشمش به على (ع) افتاد، خم شد و دست او را گرفت و بلند كرد، آنچنان كه سفيدى زير بغل هر دو نمايان شد و همه مردم او را ديدند و شناختند كه او همان افسر شكست‏ناپذير اسلام است، در اينجا صداى پيامبر(ص) رساتر و بلندتر شد و فرمود:ايها الناس من اولى الناس بالمؤمنين من انفسهم:«چه كسى از همه مردم نسبت به مسلمانان از خود آنها سزاوارتر است؟!».
    گفتند:خدا و پيامبر (ص) داناترند، پيامبر (ص) گفت، خدا، مولى و رهبر من است، و من مولى و رهبر مؤمنانم و نسبت به آنها از خودشان سزاوارترم (و اراده من بر اراده آنها مقدم ) سپس فرمود: فمن كنت مولاه فعلى مولاه:«هر كس من مولا و رهبر او هستم ،على، مولا و رهبر او است »- و اين سخن را سه بار به گفته بعضى ار راويان حديث، چهار بار تكرار كرد و به دنبال آن سر به سوى آسمان برداشت و عرض كرد:
    اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه واحب من احبه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله و ادر الحق معه حيث دار:
    «خداوندا! دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار، محبوب بدار آن كس كه او را محبوب دارد، و مبغوض بدار آن كس كه اورا مبغوض دارد، يارانش را يارى كن، و آنها را كه ترك ياريش كنند از يارى خويش محروم ساز و حق را همراه او بدار و او را از حق جدا مكن».
    سپس فرمود: الا فليبلغ الشاهد الغائب:«آگاه باشيد، همه حاضران وظيفه دارند اين خبر را به غائبان برسانند».
    خطبه پيامبر (ص) بپايان رسيد،عرق از سر و روى پيامبر(ص) و على (ع) و مردم فرو مى‏ريخت، و هنوز صفوف جمعيت از هم متفرق نشده بود كه امين وحى نازل شد و اين آيه را بر پيامبر (ص) خواند:اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى...:«امروز آئين شما را كامل و نعمت خود را بر شما تمام كردم »پيامبر (ص) فرمود:
    الله اكبر، الله اكبر على اكمال الدين و اتمام النعمة و رضى الرب برسالتى و الولاية لعلى من بعدى :
    «خداوند بزرگ است، همان خدائى كه آيين خود را كامل و نعمت خود را بر ما تمام كرد، و از نبوت و رسالت من و ولايت على (ع) پس از من راضى و خشنود گشت».
    در اين هنگام شور و غوغايى در ميان مردم افتاد و على (ع) را به اين موقعيت تبريك مى‏گفتندو از افراد سرشناسى كه به او تبريك مى‏گفتند. ابوبكر و عمر بودند، كه اين جمله را در حضور جمعيت بر زبان جارى ساختند:
    بخ بخ لك ياابن ابى طالب اصبحت و امسيت مولاى و مولا كل مؤمن و مؤمنة:
    «آفرين بر تو باد، اى فرزند ابوطالب! تو مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان با ايمان شدى».
    در اين هنگام ابن عباس گفت:«به خدا اين پيمان در گردن همه خواهد ماند».
    فرمود:«مولاى شما و پيامبر شما كيست؟» و آنها بدون چشم پوشى و اغماض صريحا پاسخ گفتند:
    «خداى تو مولاى ماست و تو پيامبرمائى و ما از پذيرش ولايت تو سرپيچى نخواهيم كرد».
    پيامبر (ص) به على (ع) گفت:«برخيز زيرا من تو را بعد از خودم امام و رهبر انتخاب كردم».
    و سپس فرمود:«هر كس من مولا و رهبر اويم اين مرد مولا و رهبر اواست پس شما همه از سر صدق و راستى از او پيروى كنيد».
    در اين هنگام ،پيامبر (ص) عرض كرد:«بارالها!دوست او را دوست بدار و دشمن او را دشمن بدار...».
    اين بود خلاصه‏اى از حديث معروف غدير كه در كتب دانشمندان اهل تسنن و شيعه آمده است .
    بررسى و تحليل تازه‏اى روى آيه تبليغ
    ما اگر ازتمام رواياتى كه درباره شأن نزول آيه فوق و همچنين رواياتى كه درباره داستان غدير آمده است صرف نظر كنيم، و تنها به محتواى خود آيه و آيات بعد از آن، نظر دقيق بيفكنيم، مى‏توانيم از عمق اين آيات وظيفه خود را در برابر مسأله خلافت و جانشينى پيامبر اسلام (ص) روشن سازيم .
    توضيح اينكه: آيه فوق با تعبيرات مختلفى كه در آن وارد شده نشان مى‏دهد كه ناظر به مسأله‏اى است كه داراى سه ويژگى مهم بوده است :
    1- مسأله‏اى كه از نظر اسلام فوق العاده اهميت داشته است تا آنجا كه به پيامبر (ص) دستور داده مى‏شود آن را ابلاغ كند، و اگر ابلاغ نكند رسالت پروردگار را ابلاغ نكرده است! و به تعبير ديگر چيزى بوده است همسنگ مسأله نبوت، كه اگر انجام نشود، رسالت پيامبر(ص) ناتمام مى‏ماند!(و ان لم تفعل فما بلغت رسالته).
    بديهى است منظور اين نيست كه اين يك دستور الهى معمولى بوده و هر دستور الهى ابلاغ نشود رسالت او ابلاغ نشده است، زيرا اين سخن از قبيل توضيح واضح است و نيازى به بيان ندارد، در حالى كه ظاهر آيه اين است كه مسأله مورد نظر داراى اهميت ويژه‏اى است كه با كيان رسالت و نبوت گره خورده است .
    2- اين مسأله حتما مربوط به نماز و روزه و حج و جهاد و زكات و امثال آن از اركان تعليمات اسلام نبوده است، چرا كه آيه در سوره مائده است، و مى‏دانيم سوره مائده آخرين سوره‏اى است كه بر پيامبر اسلام (ص) نازل شده (يا از آخرين سوره‏ها است) يعنى در اواخر عمر پر بار پيامبر اسلام (ص) بوده كه تمام اركان مهم اسلام تبيين شده بود.
    3- تعبيرات آيه نشان مى‏دهد كه مسأله مورد نظر آيه، مسأله‏اى بوده است كه بعضى در برابر آن موضع‏گيرى سختى داشته‏اند تا آنجا كه ممكن بوده است، جان پيامبر(ص) به خاطر آن به خطر بيفتد، و لذا خداوند حمايت خاص خود را از پيامبرش در اين مورد به خصوص اعلام مى‏دارد و به او مى‏فرمايد:
    «خداوند تو را از مردم (و خطرات احتمالى آنها) محفوظ مى‏دارد»(والله يعصمك من الناس) سپس در پايان آيه تأكيد مى‏كند: «خداوند جمعيت كافران را هدايت نمى‏كند»(ان الله لايهدى القوم الكافرين )و اين تعبير خود نشانه ديگرى بر موضع‏گيرى‏هاى منفى جمعى از مخالفان است .
    مجموع اين جهات سه گانه كه به خوبى از آيه به دست مى‏آيد نشان مى‏دهد كه منظور از آن چيزى جز ابلاغ خلافت و جانشينى پيامبر(ص) نبوده است .
    آرى تنها چنين چيزى مى‏تواند در اواخر عمر پيامبر (ص) مورد بحث و دقتى باشد، نه ساير اركان اسلام كه تا آن وقت تبيين شده بود و چنين چيزى است كه مى‏تواند همسنگ و همطر از رسالت باشد، و چنين چيزى بوده كه اظهار آن ممكن بوده است مخالفتهايى را برانگيزد، و بيم خطراتى در آن بوده است .
    هر تفسير ديگرى جز آنچه مربوط به مسأله ولايت و امامت و خلافت است براى آيه بالا گفته شود، با آن تناسبى ندارد.
    شما تمام كلمات مفسرانى را كه خواسته‏اند محتواى آيه را به سوى مسائل ديگر منحرف كنند مشاهده كنيد، هيچ يك نتوانسته‏اند مطلبى كه در خور تأكيدات آيه باشد ارائه دهند و در واقع از تفسير آن باز مانده‏اند.
    * * *




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •