بالا
لامپ رشد گیاه

 دانلود نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور با پاسخنامه

 دانلود نمونه سوالات فراگیر پیام نور

 فروشگاه پایان نامه و مقاله


 تایپ متن و مقاله و پایان نامه





 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 از مجموع 18

موضوع: داستان هايي از تاريخ

  1. #1
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی
    پست های وبلاگ
    29

    New6 داستان هايي از تاريخ

    با سلام
    در اين تاپيك مي خواهم داستان كوتاه و آموزنده از تاريخ قرار دهم . شما نيز مي توانيد چنانچه داستان جالبي داريد در هميجا بگذاريد -




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  2. #2
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی
    پست های وبلاگ
    29

    پیش فرض

    عباس ميرزا و تحقيق در مورد علل عقب افتادگي ايران


    ژوبر كه از سوي ناپلئون بناپارت به ايران اعزام شده بود. در سال 1221 ق. در اردوگاه جنگي عباس ميرزا با روسها از او ديدن مي‌كند. در اين ديدار به نقل ژوبر عباس ميرزا به وي چنين مي‌گويد:
    مردم به كارهاي من افتخار مي‌كنند، ولي چون من، از ضعيفي من بي‌خبرند. چه كرده‌ام كه قدر و قيمت جنگجويان مغرب زمين را داشته باشم؟ يه چه شهري را تسخير كرده‌ام و چه انتقامي توانسته‌ام از تاراج ايلات خود بكشم؟ ... از شهرت فتوحات قشون فرانسه دانستم كه رشادت قشون روسيه در برابر آنان هيچ است، مع‌الوصف تمام قواي مرا يك مشت اروپايي(روسي) سرگرم داشته، مانع پيشرفت كار من مي‌شوند... نمي‌دانم اين قدرتي كه شما(اروپايي‌ها) را بر ما مسلط كرده چيست و موجب ضعف ما و ترقي شما چه؟ شما در قشون جنگيدن و فتح كردن و بكار بردن قواي عقليه متبحريد و حال آنكه ما در جهل و شغب غوطه‌ور و بندرت آتيه را در نظر مي‌گيريم. مگر جمعيت و حاصلخيزي و ثروت مشرق زمين از اروپا كمتر است، يا آفتاب كه قبل از رسيدن به شما به ما مي‌تابد تأثيرات مفيدش در سر ما كمتر از شماست؟ يا خدايي كه مراحمش بر جميع ذرات عالم يكسان است خواسته شما را بر ما برتري دهد؟ گمان نمي‌كنم. اجنبي حرف بزن! بگو من چه بايد بكنم كه ايرانيان را هشيار نمايم؟


    مسافرت به ارمنستان و ايران، ب.آ. ژوبر، ترجمه‌ي محمود هدايت، ص 94 و 95.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  3. #3
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی
    پست های وبلاگ
    29

    پیش فرض

    دو حكايت از سواد دولتمردان قاجار

    ليست سويل

    در دوره‌ي اول مجلس شوراي ملي، در هنگام تنظيم بودجه‌ي مملكتي، چون غالباً صحبت از حقوق دربار و مقام سلطنت مي‌شد اصطلاح «ليست سيويل» كه يك اصطلاح فرانسوي است دائماً از دهان وكلا خارج مي‌گرديد.
    ميرزا محمد علي خان قوام الدوله تفرشي وزير ماليه، مدتها بدون آنكه به روي خود آورد كه معني اين كلمه را نمي‌داند در مباحثات شركت جست. ولي بالاخره طاقتش طاق شده، سر به گوش وثوق الدوله، يكي از وكلاي آن دوره گذارد و گفت: فلاني، اين ريش و سبيل چه معنايي دارد؟ من از مصطفي هم پرسيدم، او هم ندانست.
    مقصود از مصطفي فرزند او بود كه بعدها به دوام الدوله معروف شد و به زبان فرانسه آشنايي داشت.
    هزار و يك حكايت تاريخي، محمود حكيمي، ص275.

    افعال بي قاعده:
    مخبر السلطنه نوشته است: در باب مدارس جديد هميشه با اتابك – ميرزا علي اصغر خان – مجادله داشتم. يك روز به اصرار به مدرسه‌ي علميه‌شان آوردم. از شاگردان سؤالات شد. مؤدب الدوله در معرفي شاگردي گفت: افعال بي قاعده (زبان فرانسه) را خوب فرا گرفته است.
    اتابك گفت: خوب بود افعال بي قاعده را در خارج مدرسه مي‌آموخت.
    هزار و يك حكايت تاريخي، محمود حكيمي، ص59




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  4. #4
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی
    پست های وبلاگ
    29

    پیش فرض

    اسامی مختلف رشوه در زمان قاجار



    در زمان قاجار رشوه خواري اسم ديگر داشت. به جاي رشوه « رسوم » مي‌گفتند و پرداخت رسوم امري مرسوم شده بود. ميرزا حبيب الله شاعر كه خود نيز از صاحب لقبان بود و « بديع السلطنه » لقب داشت، شعري در اين باره دارد:
    زنهـار از فـراق تـو زنهـار، اي رســــــــوم كردي تو روز روشن ما تار، اي رسـوم
    ايدون خوشا به حالت مستوفيان كه باز دارند با تو جمله سر و كار، اي رسوم
    گويند روزي ناصرالدين شاه به مستوفي الممالك مي گويد: اين رسوم چيست؟ ... جناب آقا به خونسردي جواب مي‌دهد: يك چيز است به اسامي مختلف: در حضور مبارك، تقديمي است. نزد علما، حق الجعاله. در بازار، حق العمل. به مستوفي‌ها كه مي‌رسد، اسمش رسوم است.

    هزار فاميل، علي شعباني، ص 112




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  5. #5
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی
    پست های وبلاگ
    29

    پیش فرض

    همه جا با خاندان شما، حتي در جهنم!!!

    حاج ابراهيم خان كلانتر معروف به اعتمادالدوله از وزرايي است كه در دوره‌ي سه پادشاه و دو سلسله‌ي حكومتي وزارت كرده و به ترتيب وزارت لطفعلي خان زند، آقا محمد خان قاجار و فتحعلي شاه قاجار را به عهده داشته است.
    او در دوران وزارت خود مطابق رسم معمول اقوام و اطرافيان خود را به مناصب مهم و نان و آبدار منصوب مي‌كرده است.
    مي‌گويند روزي يكي از اهالي شيراز كه از ستم‌هاي حاكم آن شهر ـ كه يكي از اقوام حاجي بود ـ به شدت آزرده شده بود، براي دادخواهي به تهران آمده و نزد اعتمادالدوله رفت و به شرح ظلم و ستم‌هاي حاكم و مشكلات مردم پرداخت، و از او خواست كه حاكم شهر را عزل كرده و حاكمي عادل به جاي وي منصوب كند ولي حاجي به جاي اين كار به وي توصيه كرد كه بهتر است از آن شهر نقل مكان كرده و به شهر ديگري مثلاً اصفهان برود اما مرد شاكي از حاكم اصفهان هم ـ كه باز يكي از اقوام حاجي بود ـ اظهار ناراحتي كرده و گفت كه از آشناياني كه در اصفهان دارد مطالبي شنيده است كه مطمئن است در آن شهر هم نمي‌تواند به راحتي زندگي كند. اعتمادالدوله چند شهر ديگر را براي زندگي به مرد شاكي پيشنهاد كرد، اما باز وي با ذكر بستگي حاكم آن شهر به خود حاجي مدعي مي‌شدكه در آن شهر نيز مردم از امنيت و زندگي راحت برخوردار نيستند. حاجي كه بسيار عصباني شده بود گفت كه با اين حساب تو ديگر نمي‌تواني در اين مملكت زندگي كني و بهتر است بميري و به جهنم بروي!
    مرد در پاسخ گفت كه گمان نمي‌كنم كه در آنجا نيز راحت باشم، زيرا قبل از من مرحوم پدر شما به آنجا رفته است و در نتيجه در آنجا نيز از ظلم خاندان شما در امان نخواهم بود.


    بركناري و قتل حاج ابراهيم خان كلانتر

    در دوره ي سلطنت آقا محمد خان قاجار، خانهاي قجر در ولايات ايران حكم مي راندند كه اكثراً قوانلو و بعضاً دولو بودند. ولي در اوايل سلطنت فتحعليشاه، حاجي ابراهيم خان اعتمادالدوله رفته رفته فرزندان و برادران و برادرزادگان و ساير خويشانش را يكي پس از ديگري به حكومت گماشت تا جاييكه در سراسر ايران منطقه اي نبود كه از حيطه نفوذ فاميل هاشمي بركنار مانده باشد.
    سرانجام نفوذ روزافزون خانواده هاشميه، سبب تحريك حسادت نزديكان و اطرافيان شاه شد و ايشان شاه را از قدرت شيطاني جهود زاده جديد الاسلام به هراس افكندند. فضل الله منشي در تاريخ ذوالقرنين مي نويسد: «... بر حسب امر اعلي، چنين تدبير كردند كه در روزي معين، حاجي و متعلقانش هر جا هستند اسير بند و گرفتار كمند خاقان ظفرمند گردند و كساني معتمد به اطراف ولايات فرستادند و در روز غره شهر ذيحجه 1215 حاجي و كسانش را زنجير سياست بر پا نهادند و اوضاعي كه ساليان دراز چيده بودند، در يك روز برچيده شد.‌‌»
    در قتل عام خانواده هاشميه، از كليه كسان و فرزندان ابراهيم خان كلانتر، تنها دو فرزند خردسالش باقي ماندند و اين دو طفل كه دو قلو بودند، يكي عليرضا نام داشت كه همانموقع مقطوع النسل، و بعدها معتمد حرم فتحعلي شاه شد و ديگري علي اكبر ناميده مي شد كه چون به مرض آبله دچار بود و مردني به نظر مي رسيد به امان خدا رهايش كردند.
    تقدير چنين بود كه آن طفل مردني زنده بماند و چراغ خانواده قوام و هاشمي را كه مي رفت به خاموشي گرايد روشن نگهدارد، و از سر نو نطفه يكي از بزرگترين فاميلهاي اشرافي ايران، به اهتمام او بسته شود.
    هزار فاميل، از عل شعباني، صفحات 34 و 35.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  6. #6
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی
    پست های وبلاگ
    29

    پیش فرض

    ناصرالدين شاه و امپراتور آلمان!

    گيوم اول امپراتور آلمان
    در بهار 1878 مسيحي ناصرالدين شاه براي تماشاي نمايشگاه به پاريس مي‌رود، از برلن مي‌گذرد. مهمان گيوم اول امپراتور آلمان است و در قصر سلطنتي منزل دارد. ... گيوم اول مردي بود درويش مسلك، در قصر سلطنتي سكني نكرد. خانة پدريش عمارتي ساده بود. اخوي در سفر اول بديدن آن عمارت رفته بود، تختخواب آن تختخواب آهني دو توماني بوده است. لباسش وصله مي‌خورده است، سالي چهار كرور عايدي شخصي داشت و همينقدر سويل( حقوق ). ... كارخانه‌ها دستور داشتند براي اولين سال هزار هزار چرخ خياطي، خراطي، افزار نجاري، آهنگري و حرف ديگر تدارك كنند. در عرض سال هر كس به امپراتور عريضة تقاضا مي‌داد بفراخور حال او افزار كار و سرمايه باو داده مي‌شد. شخصاً زياد مدبر نبوده است لكن استقامت رأي داشته است. چون بيسمارك را بجا آورد و صميميت او را دانست، نه ملكه، نه وليعهد، نه ساير اجزاء رأي او را نتوانستند تغيير بدهند و بيسمارك به اعتماد او از پروس آشفته، آلمان و امپراتوري مجموع ساخت.
    خاطرات و خطرات، حاج مهديقلي هدايت ( مخبرالسلطنه ) ، ص 21 و 22




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  7. #7
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی
    پست های وبلاگ
    29

    پیش فرض

    چند حکایت از سفرنامه یوشیدا ماساهارو، سفیر ژاپن در ایران دوره قاجار

    در اين كتاب كه توسط دكتر هاشم رجب زاده به فارسي ترجمه شده است. يوشيدا شرح مسافرت خود در سال‌هاي 1297 و 1298 هجري قمري ـ در اواخر دوره‌ي سلطنت ناصرالدين شاه قاجار ـ به ايران را با ظرافت بسياري نوشته است.
    يوشيدا ماساهارو در سفرنامه‌ي خود، هر جا كه از خلق و خوي مردم ياد كرده، سادگي و خلوص و مهمان‌نوازي ايرانيان را ستايش مي‌كند و آنجا كه از حكام و اجزاي حكومت قاجار مي‌نويسد، فرصت طلبي و فساد دستگاه قاجاريه را به خوبي به تصوير مي‌كشد. براي آشناي كاربران گرامي ، قسمت‌هايي از اين سفرنامه را در زير مي آورم :


    مهمان نوازي ايرانيان


    پس از اينكه يكي از همراهان يوشيدا ـ به نام فوجيدا ـ در توفان شن از كاروان عقب مانده و ناپديد مي‌شود، توسط دو نفر ايراني پيدا شده و نجات مي‌يابد. شرح اين ماجرا از زبان يوشيدا و به نقل از فوجيدا مي‌خوانيم: « از حال رفته بودم. ايرانيها از من پرستاري و پذيرايي كردند و هندوانه و ماست و نان برايم آوردند. خوراك بسيار گوارايي بود، و با اشتها خوردم. صبر كرديم تا توفان گذشت. آن وقت، ايرانيها باز ياري و مهرباني كردند و مرا به اينجا رساندند. » فوجيتا داستان نجات معجزه‌آسايش را با شوق و شادي تمام بازگفت، و از آن دو مرد ايراني تشكر كرد. آنها در واقع جانش را نجات داده بودند.

    فوجيتا تكه ناني ( كه از غذايش مانده و با خود آورده بود ) به ما نشان داد. او آن تكه نان روستاي ايران را در سراسر سفرمان با خود نگهداشت و، به يادگار به ژاپن آورد.

    صفحه 91

    پل سنگي با پول مردم

    در رودخانــه پايه‌هاي سنگي گذاشته و روي آن طاقها يا تكه سنگهاي پله مانند انداخته و پلي ساختــه بودند كه ... 62/1 كيلومتر درازا داشت. اين پل سنگي را كي درست كرده است؟ گفتند كه همه با پول مردم نيكوكار ساخته شده است، و هيچ ربطي به دولت ايران ندارد. مأموران دولت تنها همّشان بيشتر گرفتن ماليات از رعاياست، و ماليات را غنيمت آسماني مي‌دانند.
    صفحه96
    شير باديه يا شير باديه؟!

    صبح كه شد،... هنوز خواب و بيدار بوديم كه با صداي كسي كه بيرون خانه بلند فرياد مي‌كرد « شير آمد! شير آمد! » از جا پريديم. ديدم رام چندرا كه مترجم هندي ماست پريشان و هراسان فرياد مي‌كند « شير آمد! شير آمد! » و با شتاب اين سو و آن سو مي‌دود و دست و پايش را گم كرده است. از او پرسيدم «چرا اين طور فرياد مي‌كني؟ ما كه بند دلمان پاره شد!» او پاسخ داد كه صبح كه از خواب بيدار شده و از خانه بيرون رفته، يكي از مردم روستا را ديده است كه مي‌آيد و با صداي بلند مي‌گويد: « شير! شير! » ... رام چندرا كه در آن دم صبح هنوز خواب آلود و گيج بود، سخن مرد شير فروش را به معني آمدن شير بيشه گرفته و فرياد زنان به هر سو دويده بود. همراهان ما هم به شنيدن فرياد او اسلحة خود را برداشته و بيرون آمده بودند. ديديم كه مردم روستا از محصول لبنيات خودشان مانند شير و ماست و پنير در سيني‌هاي رويين و مسين گذاشته‌اند و مي‌آورند. آنها نزديك آمدند و سيني‌ها را با ادب و مهرباني به ما دادند. دانستيم كه دچار بدفهمي شده و مهرباني و مهمان نوازي مردم روستا را طور ديگر تصور كرده ( و اسلحه برداشته ) بوديم. ما و روستاييان همه مدتي از اين پيشامد مي‌خنديديم.
    صفحه 101
    هديه‌ي شاهزادة قاجار

    شاهزاده حاكم شيراز براي سه روز بعد به ما وقت ملاقات داد. ... در آن روز ... ما وقت خوشي را با شاهزادة حاكم و پسرانش گذرانديم. هنگامي كه عازم بازگشت بوديم، شاهزادة حاكم ما را به اصطبل خود برد و گفت: « شما به سفر دور و درازي مي‌رويد و مطمئنم كه اسب خوبي لازم داريد. بي‌داشتن اسب راهوار به ناراحتي مي‌افتيد. هر كدام از اسبهاي مرا كه مي‌خواهيد، برداريد. هر اسبي را كه دوست داريد به شما مي‌بخشم. » من فكر كردم كه اسب چيز كوچكي نيست و تيمار و نگهداري آنهم وبال گردنمان خواهد شد. اين بود كه تشكر كردم و گفتم كه اسب نمي‌خواهم. اما شاهزاده اصرار كرد و گفت: « خواهش مي‌كنم. حتماً يك اسب برداريد. » من كه در تنگنا افتاده بودم، گفتم: « بسيار خوب. خيلي متشكرم. هر اسب كه باشد خوب است. » او اسب خوبي را كه زين و برگ زيبايي داشت نشانداد و گفت: « اين اسب خوب است. اين را برداريد! » اين اسب شكيل و ارزنده مي‌نمود و زين و برگ زيبايي هم داشت. همان لحظه از شاهزاده خداحافظي كرديم و با اتاق ديگر قصر رفتيم، سركيس خان كه مترجم ما در اين ديدار بود، با نرمي و مهرباني به من گفت: « اسب را مي‌توانيد در اصطبل شاهزاده نگهداريد، و بهتر است روزي كه از شيراز مي‌رويد آن را بگيريد. من مي‌توانم ترتيب نگهداري اسب را در اين فاصله برايتان بدهم. » او با زبان نرم و تعارف فراوان چنين پيشنهادي كرد و من هم پذيرفتم.
    شبي كه قرار بود از شيراز راه بيفتيم، مهتري اسبي را كشان كشان آورد. اين اسب نه اندام گيرا و نه زين و برگ زيبا داشت، و ديدم كه اسبي ديگر است و بر و بالا و تركيبش با آن كه شاهزاده به من بخشيده بود تفاوت دارد و از ماه تا ماهي و از آسمان تا زمين فرق مي‌كند. مهتري كه اسب را آورده بود بيست تومان هم براي خرج نگهداري آن در اين چند روزه مي‌خواست. ديدم كه به راستي مغبون شده‌ام. با بيست تومان مي‌توانستم از تاجر اسب يا بازار كال فروشها اسب خيلي بهتر و راهواري بخرم. اين مهماندار و مترجم فريبم داده بود. اسب را كه عوض كرده بودند به جاي خود، پول زيادي هم بايد مي‌دادم. اين‌جا بد آورده بودم و راه گريزي نبود. در برابر هدية حاكم، من هم ظرفهاي سفالي و لعابي و چيني و لاكي ژاپني براي شاهزاده پيشكش فرستادم. با قيمت اين چيزها و پولي كه براي انعام و هزينة نگهداري اسب دادم، مي‌توانستم دو سه اسب خوب بخرم. ( در تهران كه اين داستان را به تامسون كاردار بريتانيا گفتم، قاه قاه خنديد و گفت كه اين بلا به سر او هم آمده بود. )
    صفحات 109 و 110

    وصف پل خواجوي اصفهان

    چيز چشمگير و زيبايي كه ديدم پل زيبايي بود ... { كه} با آجر ساخته شده بود و دهنه‌هاي آن شكل قوسي زيبايي داشت. ... روي پل خياباني كشيده شده بود و هر سوي اين خيابان گذرگاهي داشت. بر ديوارة كنار هر گذرگاه، طاقها و روزنه‌هاي هلالي شكل ساخته بودند. ديوارة بيروني پل، معماري و نقش و نگار خيره كننده‌اي داشت. رنگ كاشيهاي نماي پل آبي فيروزه‌اي و طلايي بود، اما حيف كه قسمتهايي از آجرها و زينتهاي روكار پل ريخته و فرو افتاده بود. از روي زيب و جلوه و رنگي كه هنوز بر اين پل مانده بود، كوشيدم تا نقش و نماي كامل و نخستين آن را در ذهن مجسم كنم. خوب پيدا بود كه اين پل سالها پيش شكوه و زيبايي بيشتري داشته است. اما هنوز هم طرح و نقشهاي زيبا بر آن ديده مي‌شد. زيبايي اين پل را نمي‌توانم خوب وصف كنم، زيرا كه چنين طرحهاي چشم نواز و دل‌انگيزي تا آن روز نديده بودم.
    صفحه 135



    ژاپن در اروپا!

    ميرزا سعيد خان ( انصاري، مؤتمن الملك ) به وزارت خارجه گمارده شد. اين ميرزا سعيد خان مردي سالخورده بود و به هيچ زبان خارجي آشنايي نداشت. يك روز خبر آوردند كه وزير خارجه معين شده است. به ديدن او كه رفتم، سر صحبت را گشود، و با لحن تعارف آميز از دعوتي كه ( از شاه ايران ) شده بود، تشكر كرد: « در سفر اخير قبله عالم به اروپا، البته اعليحضرت همايون به كشور شما آمدند و از پذيرايي گرم و مهمان نوازيتان خرسند شدند. » در ملاقات امروز، ميرزا علي خان مترجم جوان وزارت امور خارجه كه انگليسي را روان حرف مي‌زد، بيانات وزير را ترجمه مي‌كرد. ديدم كه او با اين حرف وزير دستپاچه شد و نمي‌دانست كه چه بكند. اما زود بر خود مسلط شد و كوشيد تا وزير را از اشتباه بيرون بياورد، و آهسته در گوش ميرزا سعيد خان گفت كه ناصرالدين شاه از ژاپن ديدن نكرده است، و ژاپن در اروپا نيست. اما ميرزا سعيد خان به حرف اين جوان وقعي نگذاشت، و ميرزا علي خان كه مكدر و ناراحت هم شده بود ناچار و با صداي آهسته عين بيانات ميرزا سعيد خان را برايم ترجمه كرد. من پاسخ دادم: « ژاپن در منتها اليه خاور دور است. اعليحضرت پادشاه ايران هنوز به كشور ما تشريف فرما نشده‌اند. » مترجم، ميرزا علي خان، خيس عرق شده بود و نمي‌دانست كه چه بكند. پيدا بود كه با نگاهش به وزير مي‌گويد: « ديدي! من كه گفتم! چرا رسوايمان كردي؟ » توانستم فكر و حال مترجم جوان را از چهره‌اش بخوانم. ميرزا علي خان با لحن بسيار احترام آميز گفته‌ام را براي وزير ترجمه كرد. من دوست نداشتم كه اين گونه حرفها به ميان بيايد و توي ذوق بزند، و نمي‌خواستم كه غرور وزير تازه حريحه دار بشود.
    صفحات 167 و 168
    اعدام در دوره‌ي قاجار

    در مدتي كه در تهران بوديم شنيديم كه حدود ده راهزن را كه نزديك همدان به كارواني حمله كرده، و مردم را كشته و بار و بنه‌شان را برده بودند، مجازات مي‌كنند. اين مجازات در ميدان برزگ تهران اجرا مي‌شد. اين تبهكاران را از زندان تا اين ميدان پياده به قطار گرداندند و مير غضب كه در جلو آنها مي‌رفت دشنه‌اش را پي در پي تاب مي‌داد. جلاد در خيابان مي‌رفت و با فرياد به مردم مي‌گفت كه محكومان را براي اعدام مي‌برند و اينان را يك به يك نشان مي‌داد. مردم رهگذر و تماشاچي هم خرده پولي بر كف دست مي‌گذاشتند و به جلاد مي‌دادند. اين پول انعام مير غضب بود. پس از اجراي مجازات هم جلاد دوره مي‌گشت و اجرا شدن حكم را فرياد مي‌كرد، و با اين كار تا سه روز مي‌توانست پول جمع كند. محكومان كه به جايگاه اعدام مي‌رسيدند، پارچة سرخي دور سر و صورت آنها مي‌پيچيدند و الوار سنگيني از چوب ( بر گردنشان ) مي گذاشتند و دستهايشان را از پشت محكم به هم مي‌بستندو محكومان را با اين وضع به رديف در جايگاه اعدام و رو به ميدان مي‌نشاندند. جلاد گلوي هر يك از محكومان را با خنجر كوتاه داس مانندي مي‌بريد. خون از اين بريدگي بيرون مي‌زد و سرازير مي‌شد. محكوم به خود مي‌پيچيد، نعره مي‌زد و در اندك زماني جان مي‌داد. سر اعدام شدگان را از تن جدا مي‌كردند و براي مشاهدة مردم به درختهاي خيابان مي‌آويختند.
    صفحات 206 و 207




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  8. #8
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی
    پست های وبلاگ
    29

    پیش فرض

    هشتاد نود سالی قبل در تهران و در محله درخونگاه یک جاهل سیاسی بود به نام آق منصور رباطی مداح بود و به خود لقب داده بود حق نظر، در دوره صدارت وثوق الدوله، به جرم بدگوئی و گردن کشی یک چند گرفتار شد و نزدیک بود به سرنوشت دیگر یاغی های زمان مبتلا شود، اما بعد از آن سوراخ دعا را یافت و مداحان را گرد خود آورد، خدمت بزرگان می کرد و برای خودش دستگاهی به هم زده بود. جهال هم از او حساب می بردند به حساب آن که لولهنگش آب بر می داشت، از دستگاه سردار سپه میرآبی برزن درخونگاه را گرفته بود.
    زندگیش راه می رفت و زندگی نوچه ها و لات و لوطی هایش تامین می شد. ولی عددی نبود، قد و قواره ای نداشت، پهلوانی نکرده بود، فقط می گفتند به فکر مردم است که آن هم بزودی یادش رفت.

    پس عجب نبود اگر نسق گرفتن از آق منصور، منتهای آرزوی جوان های زورخانه رو بود و عشق لاتی ها آن روزگار. گیرم او که در جریان جمهوریت و بعد هم تظاهرات ضد قاجار و خلاصه به سلطنت رسیدن رضاشاه، دسته راه انداخته و مداحان را به صف، و خدمت ها کرده بود وانمود می کرد که دمش به جاهای بالا وصل است.

    در همین روزگار اصغر آب منگل، یک روز جوانی کرد و سر راه آق منصور قد کشید. آن هم وقتی که داشت برای نوچه ها رجز می خواند که "فرمانفرما از من لم رعیتداری پرسید و رضاخان بهم گفت کجائی آق منصورر، یک سری به کاخ مرمر بزن، بهش گفتم کوخ پیرزن را به صد تا کاخ نمی دهیم". سرمست از این که عده ای از جوان ها زیر بازارچه پای صحبتش ایستاده اند و رهگذران بی سلام رد نمی شدند گل انداخته بود نقلش "همین دیشب صاحب اختیار پیغام فرستاده بود که آقا مستوفی الماللک می فرمایند اگر آق منصور نبود همه جای تهرون درخون بود، اما الان به همت آق منصور درخونگاه و سنگلج بهشت شده".

    نوچه ها و مداحان در نشئه این رجزها مست بودند که صدای اصغر آب منگل بلند شد که گفت "حالا که آق منصور نقاره زن سبیل شاه شده چرا تخت گیوه اش سه تاست، چرا تو گوش عین الله پینه دوز کوبیده که گیوه را تخت گرفتی قدمو کوتاه نشون کردی، چرا حسن حاجی را که فقط گناهش این بود که تملق نمی گفت انداختین گوشه خندق، چرا نان زیر کبابتو ضبط و ربط نمی کنی که باعث بی حرمتی محل نشه..." از این تندتر وهنی نمی شد به گنده لات شهر روا داشت. یک باره سی چهل نوچه لات دست به قمه شدند. کنایت های اصغر به بدجاهائی اشارت داشت، آق منصور که از کوتاهی قدش خیلی شکوه داشت با فاش شدن سه تخته بودن گیوه اش، راستی دمغ شد. و این رازی نبود که افشایش بی عقوبت بماند.

    کلام اصغر آب منگل هنوز در فضا بود که امنیت پوشالی درخونگاه به هم ریخت، هیاهو بود و صدای الله اکبر از هر سو بلند، حسین شرخر تونتاب حمام گلشن که صدای بمی هم داشت شروع کرد بر پشت بام حمام سنج زدن و وحشت انداختن، از وحشتش بود. همه محل گوش شدند. اصغر و چند تا جوجه پهلوان که باهاش بودند در این کوچه و آن پسکوچه به چنگ لات ها افتادند تن خونینشان به خانه رسید. یکی شان هم در خون غلتید و بی جان شد. تا یکی دو هفته ای هم لات ها سر شب سرچهار راه عربده می زدند و هل من مبارز می طلبیدند. شب های آب انداختن به آب انبارها هم مداح ها و میرآب ها دسته جمع داد می زدند زنده باد آق منصور ندیم فقرا، دشمن اغنیا. مردم در خانه دندان قورچه می رفتند.
    دو سه روز بعدش درخونگاه باز آرام شد، و قصه به روزگار ماند.

    سال ها بعد خبرنگار فضولی اصغر آب منگل را یافت، هنوز جای نیش چاقوها و کناره قمه بر دست و بالش بود. اما چون به حکایت رسید لبخندی محو صورت پرچینش را پوشاند و گفت ما جوانی کردیم اما آق منصور هم دیگر آق منصور نشد ها.

    در بین حکایت هایش اصغر آب منگل می گفت "آن شب ما لت و پار شدیم اما همان صبحش من که خونین تو جوب آب افتاده بودم، صدای یک رهگذر را شنیدم که داشت از سکه های قلب می گفت. یعنی خلاصه، به همت مولا، یک شبه اندازه آق منصور درآمد، رجزخوانی فرمانفرما از ما درس رعیت داری می گیرد، شیشکی انداز شد. حق نظر نبود از نظر افتاد. همان رباطی شد که اصلش بود".

    نقل است آق منصور حق نظر سال ها، بعد از وقعه درخونگاه گفته بود آن شب نفس بریدند مداح ها و بچه های گردن کلفت و غیرتی، فضول ها را به سزا رساندند و خاک مرگ پاشیدند بر سر محل. اما دو سه روز بعدش که از بازارچه رد می شدم، ملتفت شدم مردم نگاهشان را می دزدند. محبت از چشم ها رفته بود، احترام هم جا سنگین نمانده بود. فهمیدم روز ما به غروب رسیده. رفتم بلکه تو تکیه، روضه سید الشهدا بشنوم دلم باز شود، دیدم پسر بچه ای آمد و گفت آقامیر حالش خوب نیست گفته امروز تکیه تحطیل است. در حقیقت بخت ما تحطیل شده بود، نفهمیده بودیم




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  9. #9
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی
    پست های وبلاگ
    29

    پیش فرض

    بر کرسی میرزا جهانگیرخان نشسته ای محمد


    روزی و روزگار، به سالیان دور در بدخشان بودم، گوشه شمال شرقی افغانستان و جنوب تاجیکستان منتهی به چین. و به دنبال آرامجای ناصرخسرو. به روستائی در کنار پلی که نامش به خاطرم نمانده پیرمرد دنیا دیده با موهای پریشان سپید نطعی گسترده بود و بر آن سفره چرمین سنگ ها و ریزدانه ها می فروخت. کیسه ای هم پر از انگشتری داشت که پایه هایشان ساده و ابتدائی بود اما سنگ نگین هر کدام حکایتی. بر برخی هم خط نگاشته ای بود.

    پیرمرد سال و ماه صدایم کرد، یعنی همه مان را صدا کرد تا سنگی از او برگیریم. ستار رهنمامان گفت "ماهک سده هاست که همین جاست، عمر کرکس دارد و دل گنجشگک". اغراق می گفت، افسانه می بافت اما شیرین می گفت این تاجیک . پیر از میان جمع سه چهار تنی که بودیم مرا با انگشتان باریکش نشان کرد و گفت بیا و سنگی بر گیر. رهنمامان گفته بود "ماهک برای سنگ هایش بهائی طلب نمی کند، هر کس خود می داند چه هدیه دهد به او، یا ندهد". نشستم بر بالای نطع ماهک. پرسید صناعتت چیست. در چشمان خاکستری اش چشم دوختم و گفتم تو بگو که مرد سال و ماهی. هیچ نباخت بازی را. گفت سنگی برگیر تا بگویم.

    بر نطعش یسر بود و عقیق، اسپرم بود و اسفنجک، حدید بود و ماهنه. رنگ به رنگ، طرز به طرز، برخی رگه ئی در درونشان دویده، بعضی زلال چنان اشک چشمه های بدخشان، برخی به روغنی مانند برگرفته از بادام و در عمق تلخ، چندتائی عسلین، به ذات شیرین. مانده بودم به انتخاب تا آن که عقیقی برگرفتم که شفاف بود و در ژرفای وجودش انگار خاکستری به زیتون آمیخته. گرفتم و گذاشتم بر کف دستش. یعنی بخوان و بگو. نگاهی به سنگ کرد و نگاهی به من. و گفت وقایع نگاری.

    گمانم رفت از شکل جمع ما، شاید از قلمی که به دستم بود و دفتری که از جیب بیرون می زد دریافته شغلم چیست، پس با لبخندی کمرنگ گفتم از کجا دانستی پیر، گفت نگاه کن به این عقیق که گزیده ای در انتهای جانش چشمی است گریان، بل چشمانی است گریان. اما سنگ است سنگ بایدش بود و سنگی صناعت اوست. و این را تنها وقایع نگاران می دانند که به قلم سطر سطر تاریخ را گریسته اند، اما سنگواره بوده اند، سنگ چین جاده تاریخ بوده اند، نگاشته اند برای آیندگان و رهگذران، و شاید برای نسل ها.

    ماهک اگر هم قرن ها نزیسته بود، اما مرد سال و ماه بود و خوب می دانست در دل سنگ زمانه چه اشک هاست نهان. و ما میرزایان و وقایع نگاران زمانه ایم. و زمانه نطعی است گسترده که باید از آن سرنوشت را برچید. محمد بر کرسی میرزا جهانگیرخان نشسته ای، قدرش بدان




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  10. #10
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی
    پست های وبلاگ
    29

    پیش فرض

    صدای جاودانه دختران ایرانی

    سواره نظام مهرداد نخست ، خسته از جنگهای طولانی وارد شهر هیرکانی (گرگان) شد .
    آنها در شرق نیروهای متجاوز بدوی و در غرب دمتریوس را شکست سختی داده بودند .
    مهرداد پادشاه اشکانی با لباسی ساده در شهر می چرخید و به گفتگوهای مردم گوش می داد نیم روزی که گذشت به گوشه دیواری تکیه داد تا خستگی از تن بدر کند از پنجره کوچک بالای سرش سخنان دخترانی را می شنید حرف های آنها با صدای فرش بافیشان به هم آمیخته بود .
    یکی از آنها می گفت مهرداد اگر سخت است فرزندی دارد دلنرم . مهرداد با شمشیر پیمان بسته پس فرزند نرم خوی او با خرد و هوش دوستی کند .
    دختر دیگر گفت : آنکه پایه دستگاه دودمان را می ریزد نمی تواند نرم خو باشد او باید همانند پی ساختمان سخت و آهنین باشد پس جبر بر سختی اوست .
    و دختر کوچکتری که صدایش بسیار ضعیف می نمود ادامه داد : آنکه بر این زمین سخت ساختمان می سازد و خود نمایی می کند از جنس زیبایی است و زمین سخت را به آسمان می برد .
    مهرداد تکانی خورد با خود گفت چطور چنین دختران دانایی در این مرز و بوم زندگی می کنند و او خود نمی داند .
    آن شب تا به پگاه خورشید مهرداد اشکانی ، نخستن پادشاه دودمان اشکانیان در تمام مدت به حرفهای آنها اندیشید .
    در وجود خود سختی و قدرت پی ساختمان دودمان را می دید و در وجود فرهاد دوم (فرزندش) دانایی و هوش بنای ساختمان را .
    آن سه دختر به ریشه ها پرداخته بودند و مهرداد از این بابت در شگفت بود . به گفته ارد بزرگ اندیشمند برجسته ایرانی : پرداختن به ریشه ها ، کار ریش سفیدان و اهل دانش است . فردای آن روز پادشاه ایران با تنی چند از نزدیکان به خانه ایی که روز پیش ندا از آن شنیده بود رفت و با شگفتی دید آن خانه متروکه است از همسایگان پرسیدند و آنها گفتند سال ها پیش در این خانه مرد و زنی بودند با سه دختر که فرش می بافتند هر سه دانا و از شاگردان ورتا ( حکیم و دانشمند زن ابتدای دودمان اشکانیان ) . بدست مزدوران آندراگوراس یونانی به خاطر آنکه مدام از بازگشت ایران و نجات از دست خارجیان یونانی سخن می گفتند هر پنج نفر آنها را زنده زنده در کف همان خانه در گودالی کشتند .
    مهرداد با شنیدن این سخنان ، بر آبادی آن خانه همت گمارد و آن خانه را مدرسه نمود در حالی که موبدان زرتشی اصرار بر آن داشتند که آن خانه آتشکده گردد و مهرداد نپذیرفت و گفت جای آتشکده در کوهستان است نه میان مردم .
    از آن زمان بزرگترین دانشمندان را برای تربیت و افزودن دانش فرهاد دوم بکار گرفت .
    برای همین فرهاد دوم در بسیاری از نبردها قبل از جنگ پیروز شده بود چون با دانش پشت سر دشمن خویش را خالی و سپس با تکانی آن را فرو می ریخت .
    فرهاد دوم برای ایجاد جنگ خانگی در سوریه ( قسمت باقی مانده سلوکیان متجاوز )دمتریوس را که توسط پدرش مهرداد اسیر شده و در زندان بود را رها کرد تا میان دو برادر نبردی درگیرد. گفتنی است که ظلم و ستم سلوکیان بر مردمان تحت انقیادشان موجب شد که مردم تحت ستم سلوکیان به فرهاد گرویدند. آنتیخوس برای گرفتن انتقام شکستها و اسارت خود با سپاهی گران به ایران آمد، ولی فرهاد به او فرصت نداد ناگهان بر او تاخت و در هنگام جنگ پادشاه سلوکی کشته شد. از این پس سلوکیان یونان دیگر به خود اجازه تجاوز به حریم ایران را ندادند. انحطاط کامل دولت سلوکی از همین زمان آغاز گردید.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •