راههاي شناخت روان ناهنجار


احتمالاً سالها طول خواهد كشيد كه انسانها بتوانند بيماري هاي رواني شان را مثل يك سرماخوردگي ساده براي ديگران تعريف كنند؛ دردناك است وقتي مي بينيم و مي شنويم كه خيلي ها حاضرند تباه شوند و از لبه پرتگاه سقوط كنند. اما حاضر نيستند بپذيرند ذهن و روانشان آسيب ديده و بايد به فكر مرمت باشند. شايد يكي از ارزشمندترين كارهاي انسان در آينده عادي سازي بيماري هاي رواني باشد، مادامي كه بيماري هاي رواني به عنوان پديده هاي عادي به رسميت شناخته نشوند، رشد اين بيماري ها سريع و قارچي خواهد بود. مهار بيماري هاي رواني معطوف به آگاهي هاي جمعي است، آن هم نه آگاهي هاي سطحي و تعارفي، بلكه معرفتي كه تا مغز استخوان نفوذ كند.
اما دكتر احمد جليلي، رئيس انجمن علمي روانپزشكان ايران و مؤلف كتاب «شناخت بيماري هاي رواني» كوشيده است به زبان ساده موضوع بيماري هاي رواني را به بحث بگذارد، آنچه در ادامه مي آيد خلاصه اي از مباحث اين كتاب است.

* بيمار رواني كيست
مؤلف در مقدمه كتاب با بيان اين كه تشخيص اختلال رواني به آساني ممكن نيست، تفاوت معيارهاي تشخيص اين بيماري ها در جوامع و زمان هاي مختلف را گوشزد مي كند و معتقد است هرگاه شخصي احساس كند زندگي از نظر احساسي و هيجاني، آن طور كه مطابق ميل اوست نمي گذرد و احساس ناراحتي كند و اطرافيان فرد متوجه شوند او از نظر رفتاري از معيارهاي طبيعي جامعه خارج شده در اين حالت «شايد» بتوانيم بگوييم فرد دچار اختلال رواني شده است، ضمن اين كه اختلال خواب، اختلال اشتها و اختلال انرژي نشانه هاي مشتركي از اختلالات رواني هستند.
* جامعه انگ مي زند
همانطور كه انتظار مي رود و در كتاب نيز به آن اشاره مي شود يكي از مشكلات عمده بيماران رواني، انگ زدن جامعه به آنها است. يكي از دلايل عمده عدم مراجعه به موقع براي درمان بيماران، باورهاي باطلي است كه درباره مفهوم بيماري رواني در ذهن مردم ايجاد شده است.
* نخبگان و بيماري هاي رواني
مؤلف براي عادي سازي ذهن مخاطب درباره بيماري هاي رواني مثالي از نخبگان علمي و فرهنگي مي زند؛ پروفسور جان نش، برنده جايزه نوبل ادبيات (۱۹۶۰) كه مبتلابه اسكيزوفرني بود.
* نشانه ها
به اعتقاد نويسنده، نشانه هاي بيماري رواني را از سه زاويه «عيني» (ديگران)، «ذهني» (فرد) و «روانپزشك» مي توان بررسي كرد. در بخشي از كتاب به اين سؤال كه «چند نشانه براي تشخيص بيماري معيني كفايت مي كند » پرداخته مي شود: «اگر كسي يك روز احساس افسردگي كرد نمي توان گفت به بيماري افسردگي دچار شده، مگر اين كه دو هفته به طور مداوم يك دسته از علائم افسردگي (كاهش علاقه ها، كاهش وزن، اختلال خواب، بي قراري و...) را نشان دهد.
* اعتراف
در بخش ديگري از كتاب «شناخت بيماري هاي رواني» به اين واقعيت تلخ اشاره مي شود كه بيماري هاي رواني در جامعه پزشكي ما به درستي شناخته نشده اند: «در جامعه پزشكي فكر مي كنند رواني كسي است كه حتماً اختلال عمده اي در رفتارش ديده شود... اما اكثر بيماران رواني موقع مراجعه از نظر شكايت تفاوتي با بيماران جسمي ندارند، از نظر ظاهر و باطن هم تفاوت چشمگيري ندارند.»
* اختلال شخصيت
به زعم نويسنده «اختلال شخصيت» زماني پيش مي آيد كه فرد به هر علتي توان انطباق خود را با محيط از دست مي دهد و يا به اندازه كافي توانايي ندارد تا هماهنگي لازم را ميان رويدادها و عواطف و رفتار خودش به وجود آورد. از طرفي اختلالات شخصيت از نوجواني شروع مي شوند و شكل مي گيرند و اغلب در تمامي عمر با شخص همراه هستند. اين نابهنجاري ها زندگي شخص را رنگ آميزي مي كنند. معمولاً درمان اين حالات دشوار است و زمان درماني طولاني و همين طور دارودرماني دراز مدت را طلب مي كند.
مهمترين اختلال هاي شخصيت عبارتند از: اختلال شخصيت پارانوئيد، نمايشي، اسكيزو تايپال (خرافه پرست)، اسكيزو ئيد (گوشه گير)، مرضي، خودشيفته، وسواسي و ضداجتماعي و...
* عوامل زمينه ساز، آشكارساز و تداوم بخش
وراثت، پرورش جنين، تولد، دوران كودكي و مجموعه حوادث و رويدادها از عوامل زمينه ساز بيماري هاي رواني هستند و رويدادهاي مهم زندگي (امتحان، طلاق، اختلافات خانوادگي، مشكلات مالي، مرگ عزيزان و...) عوامل آشكارساز در بيماري هاي رواني به شمار مي روند. دكتر جليلي عوامل تداوم بخش را با مثالي توضيح مي دهد. يك ورشكسته مالي كه دچار افسردگي شده، از طرفي چك هاي برگشتي، اخطاريه هاي دادگاه، سفته هاي پرداخت نشده، مراجعه پي در پي و سخت گيرانه طلبكارها بر دامنه بيماري و تداوم آن مي افزايد.
* تربيت والدين و بيماري هاي رواني
تجربه هاي كودكي و نوجواني و بلوغ، عوامل مؤثر در سلامت روان يك فرد است، از طرفي براي شكل گيري «من» و «من برتر» شخصيت كودك بايستي والدين از بايدها و نبايدها استفاده كنند نه اين كه «بچه بايد آزاد باشد وگرنه عقده اي بار مي آيد.»
در اين كتاب از شيوه تربيتي آزاد در آمريكا نام برده مي شود كه اختلالات روانشناسي، جامعه شناسي و وقوع جرم را پيش كشيد، به گونه اي كه اسپاك، تئوريسين اين نظريه اعتراف كرد نظريه و توصيه اش غلط بوده است.
مسئله مهمي كه در اين بخش به آن پرداخته مي شود اين است كه «آمريت پدر و مادر نبايد حذف شود... از طرفي حتي اگر والدين توان برآورده كردن خواسته هاي فرزندان شان را داشته باشند جامعه چنين اجازه اي به او نمي دهد.» اشاره نويسنده به بي حد و حصار بودن خواسته ها در شيوه تربيتي است اما زماني كه نوجوان يا جوان به تدريج وارد مناسبات اجتماعي مي شود و احساس مي كند ديگر نمي تواند فرمانرواي مطلق خواسته هايش باشد آن وقت است كه دچار بيماري هاي رواني، اختلال هاي اجتماعي و خطاكاري مي شود.
* بيماري رواني به طبقه خاصي تعلق دارد
دكتر جليلي با طرح دو نظريه «طبقه اجتماعي در ايجاد بيماري هاي رواني مؤثر است» و «بيماري هاي رواني باعث تغيير در طبقه شخص مي شود» معتقد است: فشارهاي رواني در طبقه فرودست ها و بالادست ها مشترك است اما شكل اين فشارها متفاوت است، به اين صورت كه در حلقه محروم، مشكلات اقتصادي و مالي مردم را زير فشار قرار مي دهد اما در طبقه مرفه، بي دردي و ناپروردگي، عامل بيماري است: «طبيعتاً غم نان در طبقه مرفه نيست ولي حمايت هاي افراطي در دوران كودكي خود يك عامل بيماري زا در ميان افراد مرفه جامعه است... در طبقه فرادست بي اشتهايي رواني بيشتر رواج دارد ولي در طبقه فرودست مردم به دنبال يافتن چيزي هستند تا آن را ببلعند تا از پا نيفتند.»
* رابطه جنسيت و بيماري هاي رواني
از ديدگاه مؤلف زن ها به خاطر تفاوت هاي بيولوژيكي، فيزيولوژيكي، تفاوت هورمون ها، بارداري، زايمان (عاملي كه مي تواند بيماري هاي پنهان زنان را آشكار كند) و عادات ماهانه نسبت به مردها بيشتر به برخي بيماري هاي رواني مبتلامي شوند اما عوامل ديگري هم وجود دارد: «در جوامع مردسالار، سنت ها، عادات و قوانين به نحوي تنظيم شده يا مي شود كه معمولاً زنان را از نظر حقوقي يا عاطفي به مقدار زيادي در تنگنا و فشارهاي رواني قرار مي دهد.»
* جدي گرفتن احتمال خودكشي
داستان مستند عبرت انگيزي كه مؤلف بيان مي كند در ارتباط با آن دسته از خودكشي هايي است كه با هدف جلب توجه و زير فشار قرار دادن اطرافيان براي رسيدن به خواسته ها انجام مي شود و يادآوري اين نكته كه هميشه اين نوع خودكشي ها ختم به خير نمي شود: «خانمي با شوهرش مشكل داشت و سعي مي كرد با تهديد به خودكشي شوهرش را تحت فشار قرار دهد. شوهر هر روز ساعت ۵ بعدازظهر از سر كار به خانه برمي گشت، اين طور كه حدس زده اند اين خانم حوالي ساعت ۴ بعدازظهر مقداري قرص خورده بود شايد به اين خيال كه شوهرش يك ساعت ديگر مي آيد و او را خواب آلوده مي بيند و او را به اورژانس بيمارستان مي رساند و مانند يكي دور مورد قبلي دل و روده اش را شست و شو مي دهد و سرانجام كار به خير و خوشي تمام مي شود و شوهر و اطرافيان تحت فشار قرار مي گيرند ولي از قضا آن روز براي شوهر مشكلي پيش مي آيد و تا ساعت ۹ شب به خانه برنمي گردد. آن روزها تلفن همراه وجود نداشت تا همسرش را در جريان قرار دهد. شوهر ديروقت به خانه مي رسد و زن را بيهوش و كف بر لب آورده مي بيند. او را به بيمارستان مي برد ولي ديگر دير شده بود و كار از كار گذشته بود.»
* درمان بيماري هاي رواني
به زعم مؤلف، تحمل، صبر و حوصله كليدهاي درماني بيماري هاي رواني هستند. مهمترين شيوه هاي درماني، دارودرماني (۸۰ درصد درمان را انجام مي دهد)، روان درماني، رفتاردرماني، مددكاري اجتماعي، شوك درماني و رفع مشكلات فرد در جامعه است... از سويي هيچ كدام از شيوه هاي درمان نبايد شيوه ديگر را در سايه قرار دهد و مثلاً تصور كرد دارو بد است و فقط با گفت وگو مي توان درمان شد.
مؤلف نسبت به شوك درماني نيز جبهه نمي گيرد: «شوك درماني يكي از قديمي ترين و مؤثرترين شيوه هاي درمان است. بايد گفت شوك درماني به ناحق بدنام شده است. در اين روش جريان تخفيف يافته و هدايت شده الكتريسيته را از مغز بيمار در حالت بيهوشي عبور مي دهند. در فرآيند عبور الكتريسيته در مغز فعل و انفعالاتي صورت مي گيرد كه اختلالات عمده رواني را در فرد درمان مي كند، چگونگي جريان كنش و واكنش ها هنوز براي ما دقيقاً شناخته شده نيست ولي نتيجه رضايت بخش و مفيد است...»

نويسنده: حسن فرامرزي


كد - لینک:
magiran.com: ѡ ی 1200 Iranian magazines, Iranian journals


گردآونده:طه-Borna66