رابطه مالیات و تقاضا

چنانچه مالیات باعث کاهش عرضه کار شود( با توجه با اینکه کار یکی از مهمترین عوامل تولید است)، عرضه کل تولیدات به صورت نا مساعد تحت تاثیر قرار می گیرد. همچنین چنانچه مالیات باعث کاهش پس انداز شود ( در حالی که هدف از پس انداز انجام سرمایه گذاری است)، در دراز مدت تولیدات کل و در نتیجه عرضه کل با کاهش مواجه می شود و این عمل به کاهش رشد اقتصادی می انجامد.
البته باید تاثیر مالیات بر تقاضای کل را در نظر داشته باشیم؛ زیرا اگر یک نظام مالیاتی با قوانین مختلف مالیاتی باعث تشویق عرضه کل در اقتصاد شود، ولی تقاضای کل را با کاهش مواجه کند، نظام مناسبی تلقی نمی شود. همچنین اگر در نتیجه وضع مالیات، در اقتصاد عرضه و تقاضای کل به صورت هماهنگ تغییر نکند، به علی عدم تعادل موجود بین عرضه و تقاضای کل، اقتصاد با وضعیت رکود یا تورم مواجه می شود. برای مثال، اگر در نتیجه تغییر مالیاتها بدون تغییرعرضه کل ، افزایش در تقاضای کل به وجود آید، این سیاست مالی باعث افزایش سطح عمومی قسمتها و ایجاد تورم در اقتصاد خواهد شد.
با توجه با اینکه در اقتصاد کلان، تقاضای کل در حقیقت مجموع مصرف خصوصی، سرمایه گذاری خصوصی، مخارج دولت و صادرات( تقاضای خارجیان برای کالاها و خدمات داخلی)است، هرگونه مالیاتی که به نحوی اجزای تقاضای کل را تحت تاثیر قرار دهد از اهمیت قابل توجهی بر خوردار خواهد شد. می توان گفت در میان اجزای تشکیل دهنده تقاضای داخلی، مخارج مصرف و سرمایه گذاری خصوصی، از اهمیت خاصی در زمینه سیاستهای مالیاتی برخوردارند. با آنکه سرمایه گذاری در درازمدت تولید را تحت تاثیرقرار می دهد ، اثر فوری و آنی افزایش سرمایه گذاری، افزایش تقاضا و مخارج کل در اقتصاد است. در حالی که مصرف و سرمایه گذاری خصوصی هر دو جزیی از مخارج و تقاضای کل در اقتصاد را تشکیل می دهند،از نظر اقتصادی اثر آنها در جامعه کاملاً با یکدیگر متضاد است؛ یعنی در نتیجه مصرف، هیچ گونه عایدی یا باز دهی در آینده به وجود نمی آید، در حالی که در نتیجه سرمایه گذاری، در آینده شاهد ایجاد باز دهی خواهیم بود.یکی از مهمترین عوامل تعیین کننده مصرف، درآمد است. با توجه به اینکه هر مالیات دارای اثر درآمدی است و باعث کاهش درآمد افراد می شود، در اثر وضع مالیات( مالیات سرانه، مالیات بر درآمد تناسبی و غیره) کاهشی در قدرت خرید افراد ( درآمد قابل تصرف) به وجود می آید که باعث کاهش مخارج مصرفی می شود. چگونگی شدت و واکنش تغییرات به وجود آمده در مصرف در خصوص مالیات در کوتاه مدت، به عوامل مختلفی از قبیل میل نهایی به مصرف، نوع مالیات و سطح درآمد افراد بستگی دارد. همچنین تاثیر مالیات بر مخارج مصرفی در دراز مدت، به دائمی یا موقتی بودن مالیات یا طرز تلقی افراد نسبت به آن بستگی دارد. با توجه به اینکه اغلب افزایش انگیزه پس انداز باعث کاهش انگیزه مصرف می شود، بنابراین تمامی مالیاتهایی که بر پس انداز تاثیر نا مناسبی به جای می گذارند، باعث تشویق مصرف حال می شوند. مالیاتهایی که پس انداز را تشویق می کنند، انگیزه مصرف را کاهش می دهند. همچنین اگر نوع و مبنای مالیات به گونه ای باشد که در این مبنا مخارج مصرفی نیز گنجانده شود، می تواند مخارج مصرفی را تحت تاثیر قرار دهد. در اصلاح نظام مالیاتی اخیر بعضی کشورها، به جای مبنای درآمد مبنای مخارج پیشنهاد شده است.
به عبارت دیگر با توجه به اینکه شاید مخارج، معیار بهتری نسبت به درآمد برای توانایی پرداخت مالیات توسط افراد باشد، مالیات بر مخارج به هیچ وجه نمی تواند درصد درآمد مختص پس انداز را تحت تاثیر قرار دهد. ممکن است این مالیات با کاهش مخارج، باعث افزایش پس انداز شود، اما از دیدگاه عدالت مالیاتی چندان مناسب نیست؛ زیرا افراد کم درآمد در مقایسه با افراد گروههای بالای درآمدی، قسمت بیشتری از درآمد خود را خرج می کنند. در این صورت بار بیشتراین مالیات بر دوش افراد کم درآمد تحمیل می شود. در نتیجه، در صورتی که حد اقل قسمتی از مالیات پرداخت شده توسط تولید کننده یا فروشنده به مصرف کننده منتقل شود ، مالیات غیر مستقیم عموماً باعث افزایش قیمت می شود؛ افزایش قیمت به علت وجود تابعD=F(p) تقاضا برای کالایی را که ماخذ تعلق مالیات قرار می گیرد، کاهش می دهد و کاهش تقاضا به نوبه خود باعث کاهش تولید این کالا می شود؛ در نتیجه، قسمتی از عوامل تولید که قبل از وضع مالیات به تولید کالای مزبور اشتغال داشته اند، آزاد می شوند. در صورتی که این عوامل تولید، جذب صنایع دیگر شوند، مالیات غیر مستقیم باعث رکود برخی صنایع و رونق گروه دیگری خواهد شد. صنایع گروه دوم، صنایعی هستند که آن قسمت از قدرت خرید را که صنعت اول به علت کاهش تقاضا آزاد نموده است، جذب کرده اند؛ پس امکان دارد مالیات غیر مستقیم باعث سوق دادن عوامل تولید از یک صنعت به صنعت دیگر شود. به طور خلاصه مالیات مستقیم بخصوص مالیات بر سرمایه و دارایی، در صورتی که با ملاحظات و مطالعات لازم وضع شود، باعث کاهش شدت تمرکز سرمایه و ثروت خواهد شد. از آنجا که سرمایه و ثروت منبع تحصیل درآمد است، مالیات بر درآمد به طور مستقیم باعث تعدیل درآمد یا توزیع عادلانه تر آن می شود. از طرف دیگر، مالیات بر درآمد خود توزیع درآمد را عادلانه تر می کند. این دو باعث کاهش فقر عمومی می شود و سطح زندگی افراد کشور را بالا می برد. تعدیل درآمد نیز باعث کاهش اختلاف طبقاتی می شود و رفاه اقتصادی و اجتماعی را افزایش می دهد. مالیاتهای غیر مستقیم در صورتی که بیشتر روی کالاهای غیر ضروری متمرکز شوند، مصرف کالاهی ضروری مانند بهداشت، آموزش و غیره را( به قیمت کاهش مصرف کالاهای غیر ضروری) افزایش داده و در نتیجه ،رفاه اجتماعی را افزایش می دهند.
محمد منطقی دانشجوی مدیریت بیمه
زیر نظر استاد حیدری هراتمه