گاندی در زمان اقامت در آفریقای جنوبی، با دوستان جدیدی رو به رو شد که او را با اسلام آشنا کردند و در مبارزه و شکل دادن به زندگی اجتماعی جدیدش، نقش بسیار داشتند. وی در زندگینامه اش به روزگاری اشاره می کند که مدرسه ای داشت و کودکان و جوانانی از ادیان مختلف در آن تحصیل می کردند. در ادامه می نویسد: در ماه رمضان به مسلمانها گفتم حتما روزه بگیرند. خودم قصد روزه از صبح تا غروب را داشتم، و به مسلمانها، مسیحی ها ، هندوان و پارسی ها (زردتشتی های هند) گفتم در این امر با من همکاری کنند. برای آنها شرح دادم انسان باید در هر کاری که فردی به منظور خودداری و نگهداری نفس، انجام می دهد، شرکت کند. بسیاری از دوستان، از این پیشنهاد من حسن استقبال کردند.
مسلمانان برای صرف افطار تا غروب آفتاب و چند لحظه بعد از آن صبر می کردند، ولی دیگران که چنین نمی کردند، فرصت داشتند برای دوستان مسلمان غذاهای خوب تهیه کنند و سفره بچینند. نتیجه این تجربیات آن شد که عموم مردم به ارزش روزه گرفتن پی بردند و روحیه جدیدی به وجود آمد( مهاتما گاندی ، سرگشت من، ترجمه مسعود برزین، ص ۳۴۴و ۳۴۵)
گاندی به این حد بسنده نکرد و حتی کار را به آنجا کشاند که در احترام به ماه رمضان، اعضای غیر مسلمان را نیز وادار نمود روزانه به خوردن یک وعده غذا، آن هم هنگام افطار در کنار مسلمانان، اکتفا نمایند.”( جودیت براون، گاندی، زندانی امید، ترجمه محمد حسین آریا، ص ۸۲ و ۸۳)
گاندی روزه را به مثابه ابزار مهمی در مبارزه منفی می دانست. او روزه را با مراسم عبادی خاص همچون قرائت آیاتی از قرآن و انجیل و کتاب مقدس هندوان افطار می کرد.(همان ص ۵۶۹)
مهاتما می گفت: از سیره شخص پیامبر اسلام آموخته که روزه انسان را به خدا متوکل می کند و راه را به سوی مکاشفه الهی می گشاید.(همان ص ۳۱۹)