از ماجرای چهره عبوس مشاور در تلویزیون و تجویز اسمارتیس بجای قرص ضد افسردگی تا جرز دیوار در گفت و گوی صریح ، خواندنی و جالب همشهری با یکی از پرکارترین مشاورین خانواده

شکی نیست که در کشور ما اغلب مردم ترجیح می دهند مشکلاتشان را خودشان حل کنند و گاهی نیز دندان بهترین ابزار برای بازکردن گره های کور زندگی است. مقالات و مصاحبه های بسیاری نیز در خصوص اهمیت مشاوره گرفتن از افراد خبره منتشر شده است اما کمتر به این نکته توجه شده که چرا اغلب مردم تمایلی به استفاده از مشاورین روانشناسی و روانپزشکان ندارند.
در گفت و گویی خواندنی با مهدی آریافر یکی از پرکارترین مشاورین خانواده و ازدواج به بررسی دلایل حرفه ای گریزان بودن مردم از این قشر متخصص پرداخته ایم.


آقای آریافر ضمن سپاس از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، آیا در کشورهای دیگر نیز همانند ایران مردم از مشاورین خانواده فراری هستند؟ به عقیده شما چرا بسیاری از ایرانیان تمایلی ندارند برای حل مشکلاتشان به متخصصین امر مراجعه کنند؟

من هم ضمن سپاس از شما امیدوارم که گفت و گوی خوبی داشته باشیم . خب در کشورهایی نظیر آمریکا سالهاست که این بحث جا افتاده و بخشی از فرهنگ اجتماعی مردم شده که نه تنها در زمینه مسائل خانوادگی و روانشناسی بلکه در سایر موارد نیز برای حل مشکلات خود به مشاور و متخصص مربوطه مراجعه می کنند .
اما بر اساس تجربیاتی که در ایران داشته ام باید بگویم علت اصلی بی میلی مردم ، خود مشاورین هستند. بسیاری از مردم تمایل زیادی دارند تا برای حل مسائلشان به مشاور مراجعه کنند اما متخصص توانمندی که باورش داشته باشند را پیدا نمی کنند. آنها مطمئن نیستند که به همین راحتی بتوانند مشاوری پیدا کنند که قادر به حل مشکلاتشان باشد. متأسفانه در اینجا ، مشاوره ها شبیه هندوانه دربسته شده است که اگر کال دربیاید نه تنها زندگی فرد را بهبود نمی بخشد، چه بسا مشکلات او را دوچندان سازد.
علیرغم همه احترامی که برای مشاورین و روانشناسان قائلم، اما معتقدم تعداد مشاورینی که مردم با تمام وجود باورش داشته باشند، کم است. باور نیروی قدرتمندی است که حقیقتاً کار یک متخصص را برای حل مشکل مراجعه کننده اش بسیار آسان می کند.


مردم چگونه باید به این باور برسند که مشاور خوب کیست؟ فکر نمی کنید تشخیص اینکار کمی سخت باشد؟

نیازی نیست مردم به این باور برسند، بلکه این مشاورین هستند که باید حداقل در حد و اندازه های باورهای آنها عمل کنند. مردم از شعور بسیار بالایی برخوردارند و براحتی می توانند تشخیص دهند که آیا فلان مشاور قادر است مسائلشان را حل و فصل کند یا خیر. متأسفانه برخی از مشاورین نشانه های خوبی برای تقویت باورهای مردم از خود بروز نمی دهند.

به عنوان مثال یک روز شاهد یک برنامه تلویزیونی بودم که در آن از مشاوری دعوت شده بود که با چهره ای درهم و عبوس در حال پاسخگویی به پرسش مجری برنامه بود. در همین حین آقای مجری حرفهای او را قطع کرد و گفت: ببخشید شما چرا اخم کرده اید؟ شما همیشه اخم می کنید؟ من با دیدن این چهره اخمو دیگر جرأت نمی کنم سوال بعدی را از شما بپرسم. آیا در مقابل مراجعه کنندگانتان نیز با چهره ای عبوس و درهم می نشینید؟ در همین حین مشاور شروع به لبخند زدن کرد و آقای مجری گفت: بله همین است! لبخند بزنید! شما مشاور هستید و باید با خوشرویی و لبخند با مردم صحبت کنید.

ممکن است آن مشاور از نظر توانایی های تخصصی فوق العاده باشد و حقیقتاً بتواند مشکل مردم را حل کند اما خب اخم کردن او ، این پیام روشن را به مخاطبین خود می دهد که لطفاً با وجود همه توانایی هایم به من نزدیک نشوید و مرا باور نکنید، من مشاور خوبی نیستم چون حتی بلد نیستم یک لبخند ساده بزنم. پس چگونه می توانم با شما ارتباط برقرار کرده و حال شما را بهتر کنم.

بنده در دفتر تهران مراجعه کننده خانمی داشتم که به مصرف روزانه قرص های ضدافسردگی روانپزشک سابقش عادت کرده بود. او بنابه دلایلی که برای خود داشت، مرا باور کرده بود و لذا از من خواست تا افسردگی اش را از بین ببرم.

همیشه باورهای عمیق یک مراجعه کننده، راه درمان مشکلات او را به شدت هموار می سازد. لذا قبل از آنکه روش درمانی خود را آغاز کنم، لازم بود تا عادت او را نسبت به مصرف قرص هایی که تأثیر مثبتی بر وی نداشتند از بین ببرم . به همین خاطر از باوری که او نسبت به من داشت استفاده کرده و در جلسه بعدی تعدادی اسمارتیس به او داده و گفتم قرص های قبلی را کنار بگذار و صبح یکی و شب هم یکی از اینها میل کن!
سپس در طی جلسات هفتگی که با ایشان داشتم ، روشهای خود را نیز برای حل مشکل افسردگی اش بکار بستم.
جالب بود که بعد از گذشت دو ماه، افسردگی آن خانم تا حد بسیار زیادی رو به بهبودی گذاشت. وقتی روزی به او گفتم که من بجای قرص های ضدافسردگی به شما اسمارتیس داده ام، حقیقتاً باورش نمی شد. اما در واقع او با باور عمیق به روشهای درمانی مشاورش تصور کرده بود آن اسمارتیس ها قرص های اعجازآوری هستند که افسردگی او را از بین می برند و همینگونه نیز شد.

وقتی مراجعه کننده ای با باور عمیق نسبت به یک مشاور به او مراجعه می کند بهبودی بسیار سریع و شگفت آور اتفاق می افتد. بنابراین نباید مردم را مقصر بدانیم، آنها مشاوری را می خواهند که باورش داشته باشند.


آقای آریافر شما به نکات بسیار مهمی اشاره کردید اما برخی از مشاورین خانواده قادر نیستند حتی ساده ترین مشکلات مردم را حل کنند و همین امر باعث بدبینی مردم نسبت به سایر مشاورینی می شود که چه بسا بسیار هم توانمند باشند

تعداد این دسته از مشاورین بسیار کم است و بسیاری از مشاورین خانواده انصافً کارشان بسیار خوب است. به نظر من این گروه اندک باید این پرسش کلیدی را از خود بپرسند که چرا با داشتن مدرک دکترای تخصصی در حوزه روانپزشکی و یا روانشناسی قادر به حل مشکلات مردم نیستند. اگر ضعف در کیفیت آموزشی دانشگاهها، کتب دانشگاهی و یا اساتید این رشته ها است باید مسئولین مربوطه فکری برای آن بکنند و اگر هم ضعف در خودشان است، موقتاً مشاوره دادن را رها کرده و به فکر تقویت توان تخصصی خود باشند و بعد از آنکه مهارت لازم را کسب کردند، آنوقت اقدام به مشاوره نمایند.

بنده مراجعه کننده خانمی داشتم که با همسرش اختلاف پیدا کرده بود. او می گفت: آقای آریافر من از مشاور قبلی مان انتظار داشتم که برای حل مشکلاتمان راه حل بهتری پیشنهاد دهد اما او طلاق و جدایی را بهترین راه می دانست، نمی دانم او چگونه در مدت ده دقیقه از حرفهای من و همسرم به این نتیجه رسیده بود که ما مناسب هم نیستیم. ما دو فرزند 9 و 12 ساله داریم و نمی خواهیم به این راحتی از هم جدا شویم.


من تصور نمی کنم یک مشاور برای دادن چنین پاسخهایی که صرفاً پاک کردن صورت مسئله است، نیاز به اخذ مدرک دکتری داشته باشد. زیرا اینکار را افراد غیرمتخصص و کم سواد نیز معمولاً پیشنهاد می کنند.

و یا سال گذشته دختر دانشجویی به من مراجعه کرده بود که به علت تجویز غلط یکی از روانپزشکان معروف مدام داروهای ضدافسردگی مصرف می کرد و تا 2 بعداز ظهر روز بعد خواب بود. من به آن دختر جوان عرض کردم پس کی به دانشگاه می روی؟ و او پاسخ داد روزهایی که کلاس دارم از شب قبلش این داروها را مصرف نمی کنم.


به عقیده من چنین مشاورانی یا فرصت کافی برای یافتن راه حل ندارند و یا نمی خواهند به خود زحمت بدهند و در رابطه با مراجعه کنندگانشان به بررسی راهکارهای گره گشا بپردازند. گاهی لازم است یک مشاور، ساعتها و روزها به بررسی مشکل مراجعه کننده خود بپردازد. ما نباید فراموش کنیم که او به امید حل مشکلش به ما پناه آورده و تا زمانیکه مشکل او را با اعماق وجودمان لمس نکنیم قادر به حل مسائل او نخواهیم بود.
درغیراینصورت اگر قرار باشد یک روانپزشک یا روانشناس ، بصورت غیر مسئولانه عمل کرده و صورت مسئله را پاک کند، پس در اینجا امثال ما مشاورین حتی به درد لای جرز دیوار هم نمی خوریم و بهتر است این کار را رها کرده و به فکر شغل دیگری باشیم.

جناب آریافر ، در کشورهای پیشرفته یک مشاور به قدری باید زحمت بکشد و عالی و متفاوت کار کند تا بهترین مشاوره خانواده شده و سپس به تلویزیون دعوت شود اما در ایران همه چیز برعکس اتفاق می افتد. ابتدا مشاور گمنام است ولی بعد از آنکه با پارتی بازی های برخی از عوامل رادیو و تلویزیون پایش به آنجا بازشد، حسابی معروف می شود و مردم به اشتباه تصور می کنند حتماً آن فرد مشاور خوبی است که صدا و سیما او را دعوت کرده است. آیا فکر نمی کنید این موضوع نیز بر برداشت منفی مردم از مشاورین خانواده کمک می کند؟

لازم است چنین مشاورینی از وجدان خودشان این سوال مهم را بپرسند که آیا من در حد شهرتی که کسب کرده ام قادر به حل مشکل مردم می باشم یا خیر؟
اینکه بتوانید به عنوان یک مشاور خانواده، امید به زندگی را به دیگران هدیه کنید، حس بسیار خوبی است که با هیچ لذتی قابل جایگزین کردن نیست . مهمترین چیز برای یک مشاور خانواده این است که شب ها با خیالی آسوده از حل مشکلات مردم، سر بر بالین بگذارد. اما اگر این مشاورین نمی توانند یا نمی خواهند این لذتها را بچشند، مشکل خودشان است و مردم دیر یا زود به عدم توانایی آنها در حل مشکلاتشان پی خواهند برد.


در انتها مهدی آریافر از مواردی نظیر صحبت کردن مشاور با تلفن همراه در طول جلسه مشاوره ، افزایش غیرمنطقی تعداد جلسات مشاوره ، اجازه ندادن به مراجعه کننده برای شرح کامل مشکل ، در تنگنا گذاشتن مراجعه کننده از نظر زمانی ، پرحرفی مشاور، ناتوانی او در حل مشکل، کاریزماتیک نبودن چهره مشاور ، عدم تناسب تعرفه مشاوره با توانایی های مشاور در حل مسئله، بی اعتمادی اخلاقی نسبت به مشاور و ... به عنوان سایر نقاط ضعف برخی از مشاورین خانواده یاد کرد.


منبع: همشهری