بالا
لامپ رشد گیاه

 دانلود نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور با پاسخنامه

 دانلود نمونه سوالات فراگیر پیام نور

 فروشگاه پایان نامه و مقاله


 تایپ متن و مقاله و پایان نامه





 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 3 از 9 اولیناولین 12345 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 از مجموع 84

موضوع: زندگینامه مصطفی کمال آتاتورک

  1. #21
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی
    پست های وبلاگ
    29

    Icon30

    بخش اول ـ ضعف و سقوط امپراتوری عثمانی
    فصل سوم ـ خدمت در مناطق اشغالی
    بدينسان کمال کار خود را به عنوان يک افسر دائم ارتش آغاز کرد. مسئوليت اصلی او، به عنوان فرمانده هنگ سواره نظام، آن بود که به تعليم ديگران پرداخته و دانشی را که در مدارس مدرن نظامی فرا گرفته بود و اغلب افسران ديگر از آن محروم بودند به آن ها منتقل نمايد. او اين کار را جدی گرفت و با تکيه بر سليقه و استعدادش در کار معلمی آن را به خوبی انجام داد.
    علی فواد و او تا زمانی که فواد را برای انجام ماموريتی به نزد ابن سعود فرستادند با هم بودند. در آن زمان ابن سعود شيخ شناخته نشدهء قبيله ای بود که اسماً در عربستان جنوبی تحت سلطهء ترک ها قرار داشت. او اجازه خواست تا مصطفی را نيز همراه خود ببرد اما با اين درخواست موافقت نشد. بدينسان موقعيتی تاريخی از دست رفت. اين دو مرد جوان که مقدر بود تا در زمينه هائی مشابه به فرصت های بزرگی دست يابند ديگر هرگز همديگر را نديدند.
    يکی از وظايف ارتش پنجم مراقبت کردن از «دوروز» ها بود که مردمی بی قانون، با پيشينه ای مبهم، مذهبی عجيب و روحيهء مستقل و ترسناکی بودند و در جنوب دمشق، در منطقهء کوهستان های سياه «هوران»، زندگی می کردند. آن ها در برابر تسلط ترک ها مدت های مديد مقاومت کرده بودند تا اينکه عاقبت ده سال پيشتر تسليم شده و پذيرفته بودند که ـ در برابر مجبور نبودن به خدمت در ارتش عثمانی در نقاط دور از منطقهء سکونت خود ـ به دولت عثمانی ماليات بپردازند. با اين همه، مرتباً ضرورتی پيش می آمد تا برای رفع اختلافات محلی نيرويي به هوران فرستاده شود. واقعيت هم اين بود که افسران عثمانی از اين موقعيت ها برای چپاول مردم استفاده می کردند.
    کمال با کمال حيرت با خبر شد که دستور آمده است تا هنگ آتحت فرماندهی اش بدون او به «هوران» اعزام شود. او به افسر مافوق خود اعتراض کرده و گفت که او فرمانده اين هنگ است و اين وظيفهء اوست که بر اجرای اين ماموريت داشته باشد. اما افسر مافوق مرتباً بهانه می آورد و می گفت که او هنوز در حال تعليم ديدن است و جايش در سرفرماندهی ست. اين رفتار کمال را به شدت عصبانی کرد. آشکارا مطلبی در ميان بود که افسران قديمی می کوشيدند آن را از افسران جوان تازه از کالج بيرون آمده مخفی کنند. کمال، همراه با افسری از دوستان خود که او هم به اين ماموريت برده نشده بود و مفيد نام داشت (و بعدها هم با نام «مفيد اوزدس» در آنکارا به نمايندگی مجلس رسيد) تصميم گرفتند از پذيرش دستور سرپيچی کرده و به واحد خود که در بيرون دهکده «سيرکاسيان» اردو زده بود ملحق شوند. در آنجا برای آن ها چادر خاصی وجود نداشت و آن ها با سربازها در يک جا خوابيدند. روز بعد کمال با افسری روبرو شد که جای او را بعنوان فرمانده گرفته بود؛ و افسر مزبور توضيح داد که بر اساس تجربه های گذشته اش مامور شده است تا «وظيفه ای خاصی» را انجام دهد و اگر کمال قول بدهد که پس از انجام کار سکوت اختيار کند به او اجازه داده می شود که در عمليات شرکت داشته باشد. کمال که برای يافتن واقعيتبه شدت کنجکاو شده بود اين قول را داد. و آنچه که در مقابل اين قول دريافت آن بود که يکی از وظايف سربازان هنگ او ـ که تحت عنوان گردآوری ماليات های عقب افتاده سراغ مردم می رفتند ـ اخاذی از ساکنان محل است. آنها اجازه داشتند که در صورت تن ندادن مردم محل به دادن آنچه می خواستند خانه ها و دهکده ها را چپاول نمايند.
    کمال از شرکت در اين گونه اعمال خودداری کرد. او، به عنوان يک افسر جوان با وجدان، ترجيج می داد که از طريق مصالحه با «دوروز» ها آنها را کنترل نمايد. او موفق شد به ساکنان يکی از دهکده ها بباوراند که سربازها نه برای دزدی که برای کمک به آنها آمده اند و، در نتيجه، بلافاصله با رييس دهکده توافقی صورت گرفت و آنها آنچه را که کمال گفت پذيرفتند اما اعلام داشتند که او هرگز از دولت عثمانی که سربازانش را برای سرکوب و غارت مردم می فرستد اطاعت ننخواهند کرد. در دهکده ای ديگر او توانست يک سرگرد ارتش عثمانی را که در موقعيت خطرناکی قرار گرفته بود نجات دهد. او با روستاييان گفتگو کرد و آنها که نسبت به نيات خوب کمال اعتقاد يافته بودند افسر مزبور را رها کردند.
    کمال با اين گونه کارها نظر ديگران را به سوی خود جلب می کرد و، در عين حالي که اعتماد افسران مدرسه ديدهء جديد را جلب می نمود، سوء ظن و بی اعتمادی افسران قديمی را برمی انگيخت. افسران سنتی عثمانی باور داشتند که اگر هر آنچه را که سلطان از آنها توقع دارد انجام دهند آزادند که از موقعيت نظامی خود هر گونه استفادهء شخصی را ببرند و کسی در اين مورد از آنها بازخواست نخواهد کرد. اين نکته که سربازی هم علمی است و بايد آن را با روحيه ای حرفه ای آموخت و کوشيد تا در آموختن تاکتيک ها و فنون جديد کوشا بود هرگز به مخيلهء آن ها خطور نمی کرد. در نتيجه، بز نظر آنها لازم بود که فارغ التحصيلان مدرسه نظام با سوء ظن تحت مراقبت قرار گيرند.
    کمال اغلب به گزارشات اغراق شده ای که برای جلب نظر سرفرماندهان مستقر در قسنطنيه تهيه می شد اعتراض می کرد. مثلاً، او واقعه ای را که به عنوان يک پيروزی گزارش شده بود واجد هيچ موفقيتی نمی دانست چرا که دشمن به سادگی و به اختيار خود عقب نشينی کرده بود. در برابر بيان اين مطلب، فرمانده اش سادگی او را مسخره کرده و به او گفت: «تو هنوز غافلی و نمی دانی که سلطان از ما چه می خواهد».
    مصطفی پاسخ داد: «من ممکن است غافل باشم اما سلطان بايد آنقدر فهم داشته باشد که بداند اشخاصی نظير شما چه در سر دارند».
    يکبار، وقتی که زمان تقسيم غنائم بين افسران رسيد، سهمی هم برای کمال و مفيد در نظر گرفته شد. مفيد در گرفتن سهم خود ترديد داشت اما مصطفی رو به او کرد و پرسيد: «تو قصد داری آدم امروز باشی يا مرد فردا؟»
    مفيد گفت: «البته که مرد فردا!»
    و مصطفی پاسخ داد: «پس تو هم بايد مثل من از دريافت اين پول خودداری کنی».




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  2. #22
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی
    پست های وبلاگ
    29

    Icon30

    آنچه کمال بر زبان راند نکته ای روشنگرانه است. او رفته رفته خود را آدمی می ديد که مثل ااطرافيانش به گذشته تعلق ندارد و از آن آينده است. از نظر او «مردان امروز» تجلی بی کفايتی و فساد فراگير يک امپراتوری در حال سقوط بودند. و آن کس که در درون کمال از اين وضعيت متاثر شده و تکان خورده بود نه شخصيت اخلاقی او که هويت واقع بينش بود. از نظر او آنچه آن افسران انجام می دادند تنها از لحاظ اخلاقی بد بود بلکه ديگر کارايي هم نداشت. يعنی، ديگر آرام کردن «دوروز» ها از طريق اعمال زور و تجاوز و رشوه گيری و تحت نام حفظ منافع امپراتوری امکان عملی نداشت. نجات امپراتوریبايد به صورتی علمی تر و با کمک مهارت و ديپلماسی و استفاده از خرد آدمی انجام می گرفت. شهر دمشق از منظری ديگر نيز بر اين مرد فردايي تاثيری عميق داشت. او برای نخستين بار با شهری آشنا می شد که هنوز در ظلمت قرون وسطا می زيست. شهرهای ديگری که او ديده بود ـ همچون سالونيکا، قسطنطنيه و اخيرا بيروت ـ شهرهايي زنده و امروزی بودند که خدمات و خوشی های تمدن مدرن را عرضه می داشتند. اما شهر مقدس اعراب که دمشق خوانده می شد شهر مردگان بود. خيابان های باريکی که او شب ها در آن قدم می زد متروک و ساکت بودند؛ از ديوارهای بلند فروبستهء خانه ها صدايي برنمی خواست. يک شب با شگفتی شنيد که از کافه ای صدای موسيقی می آيد. وقتی به داخل کافه سرکشيد ديد که کافه پر از کارگران ايتاليايي است که در راه آهن حجاز کار می کردند و در آن مجلس شبانه با زنان و دختران خود به آهنگ ماندولين می خواندند و می رقصيدند. او که لباس نظامی بر تن داشت نبايد وارد کافه می شد. يکباره اشتياقی ناگهانی او را به خانه برگرداند تا به سرعت لباس عوض کند و به کافه برگشته و در لذت های محدود نشده و شادمانهء آن ها شرکت کند.
    دمشق تاريک، بويناک از تعصب، سرکوب و بالاتر از همه پر از دورويي بود. کمال رفته رفته می ديد که دشمن واقعی مردمش تنها خارجی هايي نيستند که، جدا از نقشه های تجاوزکارانه شان، چيزهايي هم برای آموختن داشتند. دشمن در ميان خود آنها خانه داشت. اين مذهب بود آن ها را سرکوب می کرد، جلوی رشدشان را می گرفت، و آنها را از جهان پيشرفته تر و شيوه های بهتر زندگی مردم ديگر جدا می ساخت. او يک بار در اين مورد گفته بود که: «امپراتوری عثمانی جايي است که لذات بهشت به غير مسلمانان اختصاص دارد و مسلمانان محکوم اند که در جهنم به سر ببرند».
    کمال در دمشق احساس می کرد در زندان زندگی می کند. آرزو داشت می توانست ميله های اين زندان بزرگ را بشکند و زندگی را به اين جامعهء مرگ زده باز آورد. او بخوبی می دانست که چارهء کار دست زدن به اقدامی سياسی است. يک روز همراه با دو افسر ديگر در بازار شهر قدم می زد. چشماشان در بيرون يک مغازه به چند ميز و صندلی خورد. نشستند. صاحب مغازه به آن ها خوش آمد گفت. اما نه به عربی بلکه به ترکی. کنجکاوی کمال برانگيخته شد. به داخل مغازه رفت و بر روی ميزی کتاب های مختلف به زبان فرانسه را در زمينهء فلسفه، جامعه شناسی، و پزشکی پراکنده ديد. از مغازه دار پرسيد: «تو کی هستی؟ فروشنده ای يا فيلسوف؟»
    و پاسخ گرفت که: «فروشنده ام اما اين کتاب ها را هم دوست دارم. اين ها ادبيات آزادی هستند».
    فروشنده سپس شرح داد که شاگرد مدرسهء پزشکی نظامی قسطنطنيه، که گهوارهء جنبش انقلابی محسوب می شد، بوده اما به خاطر فعاليت های مخفيانه اش به زندان افتاده و به اين جا تبعيد شده است. نامش حاجی مصطفی بود و کمال و دوستانش را برای چند شب بعد به خانهء خود دعوت کرد.
    کمال با مفيد و دو افسر ديگری که مجذوب افکار سياسی او بودند به اين ميهمانی رفتند. خانه در يک خيابان تنگ و تاريک قرار داشت. حاج مصطفی با احتياط در را گشود و در حالی که يک چراغ نفتی را بالای سرش گرفته بود اطمينان حاصل کرد که آنها ميهمانانش هستند. در داخل خانه همگی مشغول گفتگويي آزادانه شدند. معلوم شد که ميزبانشان مدت ها کوشيده است يک انجمن سياسی مخفی بوجود آورد اما آدم قابل اعتمادی برای اين کار پيدا نکرده است




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  3. #23
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی
    پست های وبلاگ
    29

    Icon30

    کمال و دو تن از دوستانش قول دادند که از او حمايت کنند. سومين نفر اما گفت: «من هم دلم با شماست اما زن و بچه دارم. شما نبايد از من انتظار همکاری فعالانه داشته باشيد». به اينجا که رسيد بقيهء حضار از اين افسر خواهش کردند تا مجلس را ترک کند. گفتگوها تا دل شب بطول کشيد و افسران جوان چنان دچار احساسات شدند که در ميانشان سخن از «مردن در راه انقلاب» پيش آمد. اما بزودی نيمهء واقع بين کمال آنها را از آسمان ها به زمين برگرداند. او با لحن سرزنش آميزی گفت: «هدف ما مردن نيست بلکه به انجام رساندن انقلاب است و محقق کردن افکارمان. پس بايد زنده بمانيم و بکوشيم که مردم افکار ما را بپذيرند».
    بدين ترتيب، در خزان سال 1906، آنها انجمنی را به نام «وطن» تشکيل دادند. اهميت اين انجمن در آن است که پيشاهنگ ايجاد سلول های متعدد انقلابی شد که از گردآمدن افسران در حال خدمت در آن منطقه بوجود آمدند. بدينسان، ديگر در قسطنطنيه و زير چشمان مراقب شبکهء امنيتی سلطان نبود که انقلاب اکنون فرصتی برای رشد در سربازخانه می يافت.
    کمال، تحت پوشش خدمات نظامی خود موفق شد شعبات انجمن وطن را در جافا، اورشليم و بيروت نيز بوجود آورد. اما همهء اين واحدها هنوز بسيار دور از مرکز بودند. سوريه کشوری عقب افتاده و عرب محسوب می شد و يک جنبش انقلابی ترک در آنجا شانسی برای بدست آوردن حمايت مردم نداشت و ناچار بود تنها در محدودهء افسران ترک ارتش عثمانی باقی بماند. از نظر کمال، مرکز کار آشکارا در مقدونيه قرار داشت؛ جايي که به جهان خارج نزديک تر بود و افکار نو زودتر به آن می رسيد و، در عين حال، حضور گستردهء خارجی ها نه تنها بر آتش احساسات ملی گرايانه می افزود بلکه به آن اجازه می داد تا به خاطر وجود آزادی حرکت بيشتری داشته و بعلت ضعف نظارت دربار راحت تر عمل کند. سه سال قبل از اين دوران، اتريش و روسيه، در کوششی برای انجام اصلاحاتی در منطقه، ايجاد تشکيلات ژاندارمری تحت نظارت افسران خارجی را بر ترک ها تحميل کرده بودند و، در نتيجه، امکان عمل پليس مخفی سلطان در سالونيکا بسيار محدودتر از قسطنطنيه شده بود.
    مصطفی کمال تصميم گرفت که هر طور شده خود را به سالونيکا برساند. افسر مافوقش در جافا بهانهء او را برای استفاده از مرخصی پذيرفت و قول داد که اگر غيبتش مشکلی را ايجاد کند بلافاصله او را با خبر سازد. کمال عازم مصر و پيرائوس شد و از آنجا با يک کشتی يونانی به سالونيکا رفت. در سالونيکا، او که لباس شخصی به تن کرده بود، مورد استقبال دوستی قرار گرفت و ورودش به شهر بدون مشکل انجام گرفت. او مستقيماً به خانهء مادرش رفت.
    زبيده از ديدن او بسيار خوشحال و در عين حال سخت نگران شد. او مرتباً از پسرش می پرسيد که چگونه عليرغم دستور خداوندگارشان، سلطان، توانسته است به آنجا بيايد. مصطفی به مادرش گفت: «من بايد می آمدم پس آمدم. و به تو هم نشان خواهم داد که اين خداوندگار چگونه آدمی است. اما اين امر بماند برای بعد». او در طول روز نخست در خانه ماند و به هنگام غروب به خانهء يک ژنرال توپخانه به نام «شوکرو پاشا»، که دارای عقايد سياسی مترقی و مدرنی بود و مصطفی را در آمدن به سالونيکا تشويق کرده بود، رفت.
    شوکرو از ديدن مصطفی يکه خورد و توضيح داد که به لحاظ موقعيتی که در آن قرار دارد نمی تواند به صورتی فعال او را کمک کند اما کاری هم برای جلوگيری از فعاليت هاي کمال نخواهد کرد و هر آنچه را که او انجام دهد با ديدهء موافق خواهد نگريست. سپس از کمال خواست که موجب گيرافتادن او نشود. مصطفی در اين مورد قول داد و به خانهء مادرش برگشت و سرخورده از رفتار پاشا نيمی از شب را نخوابيد و مردد بود که چه بايد بکند، به کجا برود و چگونه آغاز کند؟
    صبح که شد لباس نظامی اش را پوشيد و به سرفرماندهی رفت. در آنجا به کلنلی برخورد که در هنگام تحصيل در مدرسه نظام او را می شناخت. مصطفی خود را به او معرفی کرد و با اعتقاد به اين که او افسر ميهن پرستی است افکار خود را با او در ميان نهاد. کلنل راهی را برای کمک به او پيشنهاد کرد و از او خواست تا بدون نام بردن از واحد خدمت خود و صرفاً به عنوان افسری در ستاد تقاضای مرخصی استعلاجی کند تا او با اين تقاضا موافقت نمايد. اين ترفند کارآ شد و کمال توانست چهار ماه مرخصی استعلاجی بگيرد. اين امر او را قادر ساخت که در سالونيکا بماند و آزادنه به همه جا سر بکشد.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  4. #24
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی
    پست های وبلاگ
    29

    Icon30

    با اين همه او در کار خود بسيار محتاط بود، چرا که هم مزه ناکامی قبلی را چشيده بود و هم می ديد که اوضاع زمانه چندان مناسب نقشه های او نيست و حتی نمی توان به افسرانی که نسبت به گرايش های سياسی او علاقه نشان می دهند اعتماد داشت. با اين همه او، در پايان چهار ماهی که در سالونيکا گذراند، موفق شده بود که شاخهء انجمن وطن را که قبلاً با کمک ديگران در دمشق ايجاد کرده بود در مقدونيه سامان دهد. نام انجمن هم تبديل به انجمن «وطن و حريت» شد. برخی از پنچ شش نفر عضو اين انجمن عبارت بودند از همکلاس قديمش، عمر ناجی شاعر، و دو تن از افسران بخش آموزشی مدرسهء نظامی. گردهم آيي ها در منزل افسری انجام می شد که در کار موسيقی تبحری داشت، فلوت می نواخت و در لباس خانهء ژاپنی از آنها پذيرايي می کرد. در همين خانه بود که در يکی از عصرها گردهم آمدند تا در راستای اهداف انقلابی خود با هم سوگند هم پيمانی بخورند. کمال، پس از انجام يک سخنرانی مناسب که دارای محتوايي قهرمانی بود، سه مادهء تشکيل انجمن را که خود بروی تکه کاغذی نوشته بود خواند. پس از آن هفت تير خود را از کمر باز کرده ه روی ميز گذاشت و پيشنهاد کرد که، به جای قسم خوردن به قرآن و يا شرف سربازی که در عثمانی رايج بود، به آن اسلحه قسم بخورند. اين عمل بصورتی نمادين بازگويندهء وفاداری آنها به انقلاب بود و عزمشان را در روی آوردن به قيام مسلحانه در صورت ضرورت و برای تحقق انقلاب نشان می داد. آنها يک به يک اسلحه را بوسيده و به آن سوگند خوردند. پس از آن کمال گفت: «اين اسلحه اکنون تبديل به شیئی مقدس شده است. آن را به دقت نگاهداری کنيد چرا که روزی خواهد رسيد که بايد آن را به من برگردانيد».
    در اين زمان ديگر مقامات قسطنطنيه می دانستند که مصطفی کمال محل ماموريت خود در جافا را ترک کرده است. در نتيجه، دستور بازداشت او به مقامات سالونيکا صادر شد. اما مصطفی که از طريق دوستی از اين موضوع با خبر شده بود، محرمانه سالونيکا را ترک کرده و به جافا برگشت. افسر فرمانده که با رفتن او موافقت کرده بود به محض رسيدن کمال به جافا او را به محلی به نام «بير شبا» فرستاد. پيش از آمدن او، بمنظور اعمال ادعای عثمانی در اختلاف با دولت های مصر و انگليس در مورد بندر عقبه، قوائی از مرزداران به آنجا اعزام شده بود. سپس، ظاهراً، در پی انجام يک سلسله تحقيقات، در طی گزارشی به قسطنطنيه اعلام شد که مصطفی چند ماهی را در بير شبا بوده است و منظور افسری که مدعی شده او را در سالونيکا ديده مصطفی ديگری بوده است. در هزار توی ديوانسالاری عثمانی که پرونده ها به صورتی نامرتب نگاهداشته می شد و تشابه اسمی فراوان بود اين داستان به خوبی قابل پذيرش می نمود.
    پس از مدتی، گروه اعزامی در عقبه باقی ماند اما مصطفی به دمشق برگشت. در آنجا او که از ماجرای «تبعيد» خود دل خوشی نداشت با احتياط بيشتری دست به کار شد. در اين بين ارتقاء درجه هم يافت و با مقام سرگردی به ستاد فرماندهی در دمشق مستقر شد. و بالاخره، در سپتامبر 1907، همانگونه که آرزو می کرد مامور خدمت در ارتش سوم مستقر در مقدونيه گرديد و پس از رسيدن به آنجا در ستاد فرماندهی سالونيکا به خدمت گماشته شد.
    __________________




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  5. #25
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی
    پست های وبلاگ
    29

    Icon30

    بخش اول ـ ضعف و سقوط امپراتوری عثمانی
    فصل چهارم ـ انقلاب ترکان جوان
    در مقدونيه زمان به سرعت به سوی لحظهء تعيين کننده حرکت می کرد. هيچ ترک صاحب فکری نبود که حس نکند امپراتوری عثمانی در لبهء تجزيه ايستاده است؛ و از همه جا می شد فرياد بلند «مقدونيه برای مردم مقدونيه» را شنيد. مامورين روسيه و اتريش همه جا بودند. بلغارها سازمان زير زمينی مقتدری داشتند که دولتی در داخل دولت محسوب می شد؛ با ارتشی متشکل از کسانی که در واقع تروريست بودند و «کميته چی» خوانده می شدند و ترس و وحشت را می گستراندند و مرتباً سرگرم انفجار بمب در نقاط مختلف بودند. در مناطق مرزی امنيت بکلی رخت بر بسته بود و دستجات يونانی، بلغاری، سربيايي و آلبانيايي، هم مابين خود و هم با مقامات ترک، درگير بودند. نيروهای بزرگ جهانی نيز رفته رفته حلقهء محاصره را تنگ تر می کردند و آماده می شدند تا پيکر عثمانی را تکه تکه کنند. چندی پيش هم يک «عضو تازه پيوسته به جشن لاشخورها» به نام امپراتوری آلمان به اين جمع پيوسته بود. بيسمارک، با اغتنام فرصت از سقوط ديزرائلی در بريتانيا و به قدرت رسيدن گلاد استون، که در رابطه با ترک ها دارای احساساتی يونانی مدار بود، به کمک سلطان ابوالحميد شتافته و يک هيئت نمايندگی نظامی تحت فرماندهی مارشال فون درگلدوس را به عثمانی اعزام داشته و، در پی اين هیئت، خود قيصر آلمان هم با تبليغات و سر و صدای بسيار به ديدار سلطان شتافته بود.
    سلطان عبدالحميد با تغيير سياست خود می کوشيد همه را به جان هم بيندازد و خارجی را با خارجی و ترک را با ترک مشغول کند. او در شهر سالونيکای مقدونيه توانسته بود تعداد مامورين خود را به عددی که مردم آن را به حدود 40 هزار نفر تخمين می زدند برساند. با اين همه، ترک ها در درون مرزهای خود احساس می کردند که تبديل به اقليتی سرکوب شده گشته اند و در اطراف خود به جستجوی نجات بودند. و در اين مورد به نظر می رسيد که تنها افسران جوان ترک هستند که می توانند آن ها را ياری کنند.
    بدينسان جنبش انقلابی شتاب می گرفت و به سرعت گسترده می شد و توان آن را يافته بود که در همهء نقاط امپراتوری شعبه پيدا کند و گروه های مبلغی را تربيت نمايد که وظيفهء آن ها پخش افکار نو در بين همهء طبقات جمعيت ترک بود. با اين حال، در اواخر سال 1907، مصطفی کمال ديگر يکی از چهره های شاخص اين جنبش محسوب نمی شد و در بازگشت به مقدونيه به اين واقعيت تلخ رسيده بود که تبعيد او به سوريه به صورت موثری موجب شده است که او يکی از رهبران جنبش قلمداد نشود. انجمن کوچک «وطن و حريت» او نيز در پی ايجاد و گسترش يک سازمان وسيع تر که بعدها با نام «کميتهء وحدت و ترقی» شناخته شد تحت الشعاع قرار گرفته بود. اعضای اين کميته شامل کسانی همچون «طلعت»، که در آن زمان کارمند پستخانه بود، و «جمال» که افسر ارتش محسوب می شد بودند ـ مردانی که آشکارا قرار بود به قدرت برسند. به جز علی فتحی، ديگر دوستان مصطفی هم در اين کميته شرکت داشتند و عاقبت هم به تشويق طلعت بود که انجمن وطن و حريت در اين کميته ادغام گرديد و از آن پس نامش به دست فراموشی سپرده شد.
    فضای سياسی سالونيکا، از عهد مسيحيان اوليه ای که «پل قديس» آنها را مسيحی کرده بود و سپس، برای فرار از سرکوب «نرون»، امپراتور روم، به صورت زيرزمينی درآمده بودند، همچنان مستعد پروراندن انجمن های مخفی بود. کميته وحدت و ترقی، با استفاده از اين زمينه و نيز از طريق به کار بردن روش های «بنايان آزاد» (فرماسون ها) تصميم گرفت که مراسم خاصی را برای پذيرش داوطلبان عضويت ايجاد کند. در طی آن مراسم چشم داوطلب مربوطه را می بستند و او را به حضور سه غريبهء پوشيده در شولا که ماسکی بر چهره داشتند می بردند و او بايد در برابر آنها هم به شمشير و هم به قرآن قسم ياد می کرد که کشور خود را محترم بدارد، اسرار انجمن را حفظ کند، به دستورات انجمن گردن نهد و در کشتن کسی که کميته او را محکوم به مرگ کرده ترديدی بخود راه ندهد. اين عمليات چندان مورد علاقه کمال نبود به خصوص که او اضافه کردن قرآن و نمادهای اسلامی را به مراسم سوگندی که خود با هفت تير شروع کرده بود نمی پسنديد. اما در آن لحظه چاره ای نداشت که با «وحدت چی» ها تا آنجا که می تواند کنار بيايد.
    آن ها نيز به صورتی غريزی از کمال خوششان نمی آمد و او را صاحب عقيدهء مستقل، و آدمی مرموز و جاه طلب می ديدند و به دنبال بهانه ای می گشتند تا او را کنار بگذارند. آنها، در اين راستا، از اين نکته سوء استفاده کردند که يکی از وظايف اداری و نظامی کمال بازرسی خطوط آهن سراسر مقدونيه بود و او، در نتيجه، می توانست با فعاليت های مبلغين بيرون سالونيکا ارتباط برقرار کند. به همين دليل کوشيدند او را به درهء «واردار» و شهر «اشکوب» که در لبهء صحرای سيبری قرار داشت بفرستند. مصطفی که از اين موضوع سخت برآشفته بود و در عين حال روز به روز به ظرفيت خود در رهبری مطمئن تر می شد گروه کوچکی از دوستان و طرفداران خود را گرد هم آورد و تا دير وقت شب ها در کافه ها و نيز در منزل مادرش، زبيده که اکنون شوهر دوم خود را هم از دست داده بود و با دخترش «مقبوله» زندگی می کرد، جمع می شدند و به گفتگو و نقشه کشی می پرداختند. اين مادر و دختر که چندان دل خوشی از اين فعاليت های مخفيانه نداشتند ناچار بودند برای توطئه کنندگان حاضر در اين ملاقات های شبانه قهوه درست کنند.
    انقلاب رفته رفته بخود شکل می گرفت اما هنوز به نقطه تعيين کننده ای نرسيده بود. در عين حال، وضعيت بين المللی بر حوادث سايه افکنده بود. ادوارد هفتم پادشاه انگلستان و تزار نيکلاس دوم برای انجام يک سری گفتگوهای سياسی بر عرشهء يک کشتی در بالتيک با هم ملاقات کرده بودند و «کميته» اين جريان را تغيير مهمی عليه ترک ها ارزيابی می کرد. در جبهه داخلی نيز هنوز لازم بود افسرانی را در آسيای صغير و منطقه تراس تعليم دهند. با اين همه، عمل کردن سريع بيش از هميشه ضرورت پيدا کرده بود چرا که سلطان عبدالحميد رفته رفته از خواب غفلت بيدار می شد. او، به صورتی فعال، هیئت هايي را برای تحقيق به سالونيکا فرستاد. مامورين کميته به سوی رهبر اولين هيئت اعزامی تيراندازی کرده و او را زخمی کردند اما رهبر دومين هیئت از در آشتی جويي و رشوه دهی درآمد.
    آنگاه سرگرد جوانی به نام «انور»، که در کميته عضويت بالايی نداشت، همراه چند تن ديگر دعوت شدند که به قسطنطنيه بروند و به آنها وعده داده شد که پاداش و درجهء خوبی بگيرند. انور اين دعوت را نپذيرفت و به دل تپه های شهر پناه برد و در آنجا دست به ايجاد يک جنبش مقاومت زد. در چهارم جولای 1908 افسر ديگری به نام «احمد نيازی» که اصلاً آلبانيايي بود و در جنگ های چريکی تجربه داشت همين روش را پيش گرفته و پيروان خود را از قلعه «مناستير» بيرون برد. «علی فؤاد» هم، که تصادفاً در پی انجام کاری برای کميته در محل حضور داشت، عده ای از سربازان را به کمک احمد نيازی برد و به او پيشنهاد کرد که اهداف خود را علنی کند. نيازی هم با ارسال تلگرافی به سلطان عبدالحميد شورش خود را علنی ساخت. آنگاه کميته هم علنی شد و در خواست بازگشت به قانون اساسی 1876 را مطرح کرد. سلطان به سرعت نيروهايي را از آناتولي به منطقه اعزام داشت اما آن ها نيز به شورشيان پيوستند.
    عبدالحميد که شکست خود را تشخيص داده بود، پس از دو روزی ترديد که گفته می شود در طی آن مشغول مشاوره با منجم باشی بوده است، اخطار کميته را پذيرفت. اين امر باعث شد که احتمال عزل او از سلطنت و جايگزينی برادرش مطرح گردد و کميته چی ها و طرفدارانشان هم به طرف قسطنطنيه حرکت کردند. سلطان پس از يک جلسه طولانی شبانه با مشاوران خود اعلام داشت که قانون اساسی را ه خود يک نسل پيش کنار گذاشته بود می پذيرد. در 24 جولای 1908 خبر اين امر تمام امپراتوری عثمانی را غرق شادمانی کرد.
    احمد نيازی همراه با پيروان وفادار خود با شعار «آزادی، برابری، برادری و عدالت» وارد «مناستير» شد. اما، از آنجا که شم سياسی چندان قدرتمندی نداشت، بزودی مجبور شد به کوه های سرزمين خود در آلبانی برود. از سوی ديگر، «انور» که مردی جوان و جدی و پيروز می نمود، در بالکن هتل «اوليمپوس» شهر سالونيکا ظاهر شد و در چشم جمعيت بزرگی که در آنجا گرد آمده بودند به صورت يک قهرمان سياسی جلوه کرد. او به مردم گفت که حکومت استبدادی به پايان رسيده است و از اين پس همهء شهروندان، بی توجه به نژاد و مذهب، برادر يديگر محسوب شده و از اين پس از اينکه متفقاً شهروندان عثمانی خوانده شوند سربلند خواهد بود.
    به راستی هم، طی چند روز تب زده، ملايان مسلمان، کشيش های ارتدوکس و خاخام های يهودی يکديگر را در آغوش گرفته و بازو به بازوی هم داده در خيابان ها حرکت می کردند. زنان ترکيه هم حجاب های خود را پاره کردند، درهای زندان ها گشوده شد و زندانيان سياسی آزاد گشتند تا گيج و منگ بکوشند چشمانشان به نور عادت کند و اقوامی را که تا آنزمان نديده بودند در آغوش بگيرند. آن طور که «اوبری هربت» نوشته است: «قسطنطيه همچون گل سرخی می درخشيد و از هيجان به خود می لرزيد». مردم به صورتی بی توقف به سخنرانی های مختلفی گوش می دادند که در آن ها برايشان اصول دموکراسی توضيح داده می شد. کلمهء جادويي اما هنوز بی معنای «قانون اساسی» بر همهء لب ها جاری بود و وعدهء جهانی آرمانی را با خود داشت. بدينسان عصر جديدی آغاز شده بود.
    مصطفی کمال در هيچ کدام از اين وقايع بزرگ شرکتی نداشت. او، بر بالکن هتل سالونيکا، همچون سايه ای در پشت سر انور ايستاده بود. اگرچه روشن بود که انور تقريبا به صورتی اتفاقی تبديل به يک قهرمان انقلابی شده است اما سرگرد جوان برای انجام اين نقش توانايي کافی داشت. او، در لباس نظامی اش، لاغر و خوش ظاهر می نمود؛ و با سبيل هايي تاب داده و چرب و سلام های نظامی بدر چشم مردم نمونهء يک افسر جوان ترک محسوب می شد. در شجاعتش هم نمی شد ترديد کرد. او در زير آتش دشمن بی هراس پيشاپيش يارانش حرکت می کرد. از توجهات و فريادهای جمعيت لذت می برد و هر کجا که از جلوی آيينه ای رد می شد مشتاقانه خود را برانداز می کرد. اما مشکل اصلی اش آن بود که نمی توانست در جان مردمان آتش بيفکند. مسلمان بود و هميشه با قرآنی در جيب روی سينه به نبرد می رفت. نه اهل دود بود و نه مشروب. در زندگی خصوصی اش لکه ای وجود نداشت و، در نتيجه، مورد توجه احساسات بورژوامابانهء انقلابی قرار گرفته بود که عليه فساد و تباهی دربار شکل گرفته بود. به هر حال، واقعيت آن بود که انقلاب مزبور ماهيتی رومانتيک داشت و انور هم شخصيت رمانتيک مورد نياز آن را عرضه می داشت.
    کمال از همه جهت متضاد انور بود و او را عروسکی می ديد که ناگهان در نقش رهبر ظاهر شده است. او، پس از پايان صحنه بالکن هتل، به کازينوی کريستال رفت و در آنجا ديد که افسران همکارش مشغول باده نوشی به سلامتی انقلاب و انور هستند. کمال با لحنی رنجيده به آن ها گفت: «اين همه تحسين انور يعنی چه؟ يعنی هيچ چيز جز انور، انور، وجود ندارد؟ اين درست نيست که اين همه او را تحسين کنيد».
    يکی از افسران اعتراض کنان پاسخ داد: «تو چرا به انور حسوديت می شود؟ او کسی بود که به خاطر آزادی به دل کوه زد؛ البته که ما او را تحسين می کنيم».




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  6. #26
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی
    پست های وبلاگ
    29

    Icon30

    کمال گفت: «طبيعی است که به او حسودی کنم. من هم از يک خانوادهء متوسط آمده ام. اما آيا شما فکر نمی کنيد که اين همه تحسين و اين همه مبالغه، انور را دچار غرور خواهد کرد و او را چنان از خودش پر خواهد نمود که عاقبت به ضرر کشور تمام شود؟» براستی هم اينکه کمال دچار حسادت شده بود. اما اين حسادت با اعتقاد راسخ اش به توانايي های برتر خويش همراه بود. او هيچگاه در تحسين شخصيت انور به عنوان يک سرباز ترديد نمی کرد. اما در يک منظر عمومی تر از همان آغاز انور را فاقد ويژگی هايي می ديد که لازمهء انجام وظايفی محسوب می شد که بر عهدهء او گذاشته می شد.
    و مشکلات به زودی زياد شدند. «ترک های جوان» که اکنون با همين نام شناخته می شدند، اگرچه افسرانی بودند با ميهن دوستی عميق اما نه تجربه سياسی داشتند و نه برنامه ای برای آينده. هدف انقلاب تنها به زانو درآوردن عبدالحميد بود و بر قراری داروی شفابخشی که جانشين استبداد شده و همهء دردها را مداوا می کرد ـ دارويي به نام قانون اساسی آزاديخواهانه. اما، اين انقلاب جز اين جنبه، در بنياد خود يک جنبش محافظه کارانه بود؛ نه ايدئولوژی داشت، نه برنامه، و نه درکی از مشکلات اساسی دولت عثمانی که در ذات خود دولتی امپرياليست بود و به نيروهای ملی گرای جديدی که در جهان مدرن بوجود آمده بودند اعتنايي نداشت. بدينسان، ترکان جوان در رژيم جديدی که بر پا کرده بودند در واقع خواستار بازسازی امپراتوری عثمانی پدرانشان بودند اما همراه با چند اصلاح آزادیخواهانه.
    اين رژيم، نسبت به رژيم های قبلی، از اين لحاظ مهم متفاوت بود که خود را به تضمين های ناشی از قانون اساسی، که همگان از آن سهم می بردند، متعهد کرده بود، به مردم وعدهء اتحاد بر اساس حقوق مساوی می داد و در مورد همهء نژادها و مذاهب به شعار برابری متوسل شده و برنامهء خود را پيشرفت در زمينهء آموزش و توسعهء اعلام می داشت. در عين حال، به شعار انقلاب فرانسه «آزادی، برادری، و برابری» واژه ی «عدالت» را نيز افزوده بود. با اين همه اما قرار بود رژيم همان رژيم عثمانی باشد. در نتيجه، مثلاً، در مقابل خواست اقليت های مسيحی برای شناخته شدن به عنوان مليتی جداگانه، تنها چيزی که به آنها عرضه می شد داشتن امتياز شهروندی يک دولت ترک با مذهبی بيگانه از مذهب آنان بود.
    واکنش به اين وضعيت هم سريع بود و، برخلاف انتظار ترک های جوان که فکر می کردند روند تجزيهء امپراتوری را متوقف کرده اند، اين روند سرعت بيشتری به خود گرفت؛ و از آنجا که حرکت ترک های جوان «انقلاب» نام داشت، واکنش نسبت به آن هم در «بالکان» به صورت «ضد انقلاب» نمايان شد. بلغارستان، در فاصلهء سه ماه، استقلال خود را اعلام داشت و در همان هفته اتريش نيز دو ايالت ترک نشين «بوسنيا» و «هرتزگوينا» به خاک خود منضم کرد و مردم «کرت» هم به اتحاد با يونان رای دادند. اقدام اتريش برخلاف معاهدهء برلين صورت می گرفت و سرباز زدنی يک جانبه از حقوق بين المللی محسوب می شد. «سر ادوارد گری» در اشاره به همين واقعيت بود که از «آغاز دوران هرج و مرج اروپا» خبر می داد.
    مصطفی کمال مسير درهمی را که در پيش روی کشورش قرار داشت به خوبی می ديد و به صورتی آشکار از حکومت جديد انتقاد می کرد. او شب های متعددی را به نوشيدن و گفتگو کردن با دوستان نظامی خود در کافه های شهر سالونيکا، يعنی اوليمپوس و کريستال که از جوانی با آن ها آشنا بود، می گذراند. اين دو کافه که پس از انقلاب از هر گونه محدوديتی آزاد شده بودند اکنون چنان پر مشتری بودند که کارشان به پياده روی خيابان ها کشيده بود و صندلی ها و ميزها را حتی روی ريل ترامواها می گذاشتند. يک کافهء سر باز هم به نام «برج سفيد» در ديگر سوی درياکنار و در زير سايهء برج گرد کهنی که رو به غروب خليج داشت و نسيم عصرگاهی را به سوی خود می خواند به وجود آمده بود. در اين جا همهمهء گفتگوها و فرياد فروشندگان دوره گرد با صدای برخورد تکه های دومينو و تاس های تخته نرد بر ميزهای شلوغ مرمری در هم می آميخت.
    و بر فراز همهء اين همهمه ها، صدای نافذ کمال، با پژواکی آشکار و شديد جريان داشت. او با قدرت تمام بحث می کرد و صدايش سخن ديگرانی را که می کوشيدند حرف او را قطع کنند خاموش می ساخت. او به صورتی آشکار از کميته انتقاد می کرد، و می پرسيد که اساسا ديگر اکنون که انقلاب به پايان رسيده و حاکميت قانون اساسی مستقر شده چه نيازی به کميته است؟
    معلوم بود که اين مصطفی کمال اهل دردسر است و ضروری است که او را به بيرون از سالونيکا، جايي حتی دور تر از «اشکوب» بفرستند. موقعيت هم برای اين کار مناسب بود چرا که پس از اينکه نمايندگان کميته از تريپولی خارج شده بودند در آنجا دردسرهايي پيش آمده بود. در نتيجه، طی جلسه ای که کمال در آن حضور نداشت، تصميم گرفته شد که او را برای تحقيق در مورد وضعيت متصرفات عثمانی در شمال آفريقا و انجام اقدامات لازم به ترپيولی بفرستند. او که با تصميمی اين چنين روبرو شده بود بلافاصله دلايل آن را تشخيص داده و حدس زد که دشمنانش تريپولی را به عنوان قبرستان سياسی و حتی واقعی او انتخاب کرده اند. با اين همه فکر کرد که اين چالش را بپذيرد و لذا، پس از فراهم شدن منابع مالی لازم، با کشتی عازم سواحل شمال آفريقا شد




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  7. #27
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی
    پست های وبلاگ
    29

    Icon30

    کشتی او، در سر راه خود، در بندر سیسیلی توقفی داشت. کمال با يکی از همراهان پياده شده و برای درشکه سواری رفت. بچه های خيابانگرد کلاه های آن ها را مسخره کرده و به طرفشان پوست ليمو پرتاب کردند. با اين همه، و برخلاف معمول ترک ها، اين حرکات به کمال برنخورد. بلکه، برعکس، در همان لحظه به جای اين که از دست بچه ها عصبانی شود نفرت نسبت به کلاه عثمانی در دلش زبانه کشيد ـ کلاهی که نماد اعتبار امپراتوری عثمانی بود و اکنون اين گونه به وسيلهء کودکان خيابانی به سخره گرفته می شد.
    کميته هنوز نتوانسته بود اقتدار خود را بر اعراب و عناصر محافظه کار عثمانیدر تريپولی اعمال کند و در نتيجه کمال با يک فضای دشمن خو روبرو شد. او، به عنوان نمايندهء کميته، نخست لازم می ديد دل «پاشا» يي را که فرمانروای منطقه بود به دست آورد. کمال اين کار را با ترکيبی از تهديد و ديپلماسی در طی يک جلسه قهوه نوشی با موفقيت به انجام رسانيد. سپس مطلع شد که شورشيان عرب قصد دستگيری او را دارند. او شجاعانه به صحن خارجی مسجدی که شورشيان آن را مقر خود کرده بودند رفت. در آن جا پس از اين که به رهبران شورشيان قول داد که دولت به شکايات آن ها رسيدگی خواهد کرد رو به جمعيت حاضر در حياط کرد و پس از مراسم احترام به برادران مذهبی خود سخنرانی بلند ميهن پرستانه ای انجام داد و طی آن بر اقتدار رژيم جديد تاکيد می کرد. اما در ضمن توضيح داد که اين اقتدار در راستای محافظت از آن ها به کار خواهد رفت. به نظر می رسيد که جمعيت تحت تاثير سخنان او قرار گرفته باشند.
    اما شيخ عربی که رهبر شورشيان بود و اهداف خود را داشت کسی را به سراغ او فرستاد و پرسيد:« تو کيستی و چه اختياری داری؟» کمال نامه های معرفی کميته را از جيب خود بيرون آورد. شيخ خنده ای کرد و از جيب خود نامه های مشابهی را بيرون آورد که به سه نمايندهء پيشين کميته تعلق داشتند و هر سه آن ها به محض ورود به زندان افتاده بودند.
    کمال راه ديگری در پيش گرفت و گفت: «اين نامه ها را بگيريد و اگر دوست داريد پاره شان کنيد. من آدمی هستم که به معرفی نامه احتياج ندارم و آمده ام که بدون اين کاغذها با شما صحبت کنم» .
    شيخ پاسخ داد: «حالا که اين طور است من هم با تو صحبت خواهم کرد». و عاقبت با آزادی سه زندانی موافقت شد.
    کمال قبل از بازگشت به سالونيکا به ديدار شهر «بن غازی» رفت و در آنجا شاهد مبارزه ای بر سر قدرت بين مقامات ترک و يک شيخ محلی قدرتمند به نام منصور شد که ترک ها را دستآويز خود قرار داده و به خدمت خويش گرفته بود. کمال اين گونه تشخيص داد که در اين مورد بايد به طرز خشن تری عمل شود و هنگامی که شيخ مزبور به آن ها سر زد کمال حالتی پرخاشگر و رفتاری آمرانه به خود گرفت و سپس از فرمانده محلی خواست تا سربازان خود را برای بازديد به خط کند.
    افسران ديگر حاضر در محل، به خيال اينکه کمال قصد دارد از کار آن ها ايرادی بگيرد، نسبت به خواست او اعتراض کردند. اما کمال با کلماتی اطمينان بخش آن ها را قانع کرده و سپس گفت که بهتر است آنها را در يک تمرين توپخانهء کوتاه مدت رهبری کند. افسران مزبور با اين پيشنهاد موافقت کردند و کمال برنامه را چنين توضيح داد که فکر کنيم يک گروهان توپخانه، برای مقابله با دشمنی که از جانب چپ می آيد، به جانب بن غازی در حرکت باشد اما، در حين انجام اين کار، دستور برسد که گروهان مزبور به طرف راست دور زده و با دشمن خطرناکتری روبرو شود.
    اين عمليات بدون برانگيختن سوء ظن انجام شد اما بزودی معلوم شد که هدف نهايي محاصرهء خانهء شيخ منضور است. در پی اين محاصره مردی با پرچم سفيد از آن خانه بيرون آمده و اعلام تسليم کرد. کمال موافقت کرد که در صورت آمدن شيخ به ديدارش محاصره را از اين خانه بردارد. در اين ديدار او نيات رژيم جديد و سياست های اصلاحی آن را برای شيخ توضيح داد و شيخ هم قرآنی از جيب بيرون آورده و گفت: «آيا تو هم به اين کتاب قسم می خوری که با آقای ما، خليفهء عثمانی، بدرفتاری نکنی؟»
    کمال قرآن را گرفته و آن را بوسيد و گفت: «من برای اين کتاب احترام فراوان قائلم و به آن و شرف خود و اصولی که در اين کتاب آمده قسم می خورم که به مردی که خليفه خوانده می شود آزاری نرسانم». بدين ترتيب، شيخ که آبروی خود را از طريق اعتقادات مذهبی اش محفوظ داشته بود، شکست سياسی خود را پذيرفت و دولت و ارتش طبق موافقت نامه ای که به امضا رسيد اقتدار خود را بازيافتند و نوعی توازن قدرت بر قرار شد.
    آنگاه، مصطفی کمال، راضی از نتايح ماموريت خود، به سوی سالونيکا حرکت کرد. او اکنون می انديشيد که لااقل به خود اثبات کرده است که می تواند وظايف يک سرباز و يک ديپلمات را به خوبی با هم ترکيب کند.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  8. #28
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی
    پست های وبلاگ
    29

    Icon30

    بخش اول ـ ضعف و سقوط امپراتوری عثمانی
    فصل پنجم ـ ضد انقلاب
    مصطفی کمال در بازگشت از شمال افريقا خود را با وضعيت سياسی ناآرامی روبرو ديد. به نظر می رسيد که واکنش گريزناپذيری نسبت به اوضاع کشور در راه است. کميتهء وحدت و ترقی که در مقابل مخالفت سريع خارجی ها عقب نشينی اوليه ای کرده بود اکنون خود را در داخل خاک عثمانی نيز با مخالفت روزافزونی روبرو می ديد. دشمن کميته، يعنی سلطان عبدالحميد، بيشتر به آن خاطر که انقلابيون در خود جرأت خلع کردن او را نيافته بودند، هنوز بر تخت سلطنت خويش مستقر بود و اکنون می انديشيد که زمان به نفع او کار می کند و تا زمانی که در مقام سلطنت باقی بماند اين اميد هم وجود دارد که نيروهای ارتجاع که از انقلاب جان بدر برده بودند گرد او جمع شوند. او همچنين می توانست روی وفاداری توده های بيسوادی که سلطان را به چشم رهبر مذهبی خود می ديدند نيز تکيه کند. درچشم آنها سلطان نه تنها خليفه که سايهء خدا بر روی زمين محسوب می شد.
    در عين حال، از آنجا که انقلاب از سالونيکا آغاز شده بود و اين شهر پايتخت امپراتوری محسوب نمی شد، کميته نسبت به نفوذ خود در قسطنطنيه اعتمادی نداشت؛ مشکل ديگر هم آن بود که از همان ابتدای کار ترک های جوان به دو گروه متضاد تقسيم شده بودند. در دست راست آنها خود «کميته وحدت و ترقی» جا داشت که متمايل به حفظ امپراتوری به صورت يک دولت متمرکز بود و روحيه ای مستبدانه داشت. اما در دست چپ گروه های متعددی وجود داشتند که اغلب آزادی خواه بودند و معنای پيشرفت را ايجاد يک رژيم غير متمرکز بر بنياد اصول دموکراسی و اعطای خودمختاری به اقليت ها می دانستند. آنگاه افراطيون، در يک آزمايش نيرو، دست بالا را پيدا کردند و نامزدی تعيين شده از جانب خود را به جای وزير اعظم، کياميل پاشا، نشاندند. اين عمل نه تنها معتدليون را عصبانی کرد بلکه راه را برای اقدام آن دسته از نيروهای ارتجاعي که تا آن زمانخاموش بودند گشود.
    تنش بالا گرفت و تنها به حادثه ای نياز بود تا عناصر گوناگون ناراضی را مشتعل کند. و اين حادثه در يکی از شب ها بر روی پل «گالاتا» به صورت کشتن سردبير کم اهميت يک روزنامهء آزادی خواه پيش آمد. قتل را به کميته نسبت دادند و مقتول را طی تظاهرات برنامه ريزی شده ای به عنوان شهيد آزادی مطبوعات تشييع کردند.نتيجه ضد انقلابی بود که به نام شريعت و اقتدار سراسری اسلام بقد راست کرده بود.
    در طول شب دوازده آوريل 1909 واحدهای متعددی از لشگر اول در قرارگاه های خود دست به شورش زدند، افسران خود را زندانی کرده و يا تيرباران نمودند، و پس از اجتماع کردن بر روی پل گالاتا از سحرگاه مشغول گردآمدن در برابر مجلس نمايندگان در ميدان سانتا صوفيا شدند. درطول اين جريان واحدهائی ديگر، حتی از گروه نيروهای سالونيکايي کميته، به آن ها پيوستند.آنگاه نوبت به طلاب مدارس مذهبی و ملايان عمامه به سری رسيد که بر آتش احساسات مردم می افزودند و فرياد می کشيدند که ما خواهان برقراری شريعت مقدس اسلاميم.ضد انقلابيون که با فرياد خواستار اخراج رييس مجلس، انحلال کميته، استعفای دولت، و انتصاب يک دولت جديد بودند به داخل ساختمان مجلس ريختند. نمايندگان کميته هر يک به گوشه ای فرار کرده بودند و از پنهانگاه خود با بيصبری به بحثی گوش می دادند که در ساختمان جريان داشت و عاقبت به اين تصميم انجاميد که شورشيان بايد خواست های خود را با سلطان در ميان بگذارند.تصميم گيری سلطان عبدالحميد برای انتصاب يک نخست وزير جديد تا به عصر طول کشيد و او برای اين کار توفيق پاشا را انتخاب کرد که آدمی معقول محسوب می شد، با گرايش های آشکار به استقرار قانون اساسی.پس از آن که اين خبر را وزير جنگ جديد، که به علت حمله قلبی مختصری با صدايي خفه سخن می گفت، اعلام داشت سربازان متفرق شدند و صدای تيراندازی و فريادهای خوشحالی جمعيتی برخاست که قسطنطنیه را يک روز تمام در دست خود گرفته بودند.
    اما اين ماجرا نمی توانست تخت سلطنت عبدالحميد را نجات دهد. واکنش سالونيکا سريع و شديد بود.کميته، طی جلسه ای، تصميم گرفت که بلافاصله دست به مداخله نظامی بزند و به محمود شوکت که يکی از ژنرال های ناراضی محسوب می شد ماموريت دادکه به اين منظور نيروهای ضربتی را فرماندهی کند.در اين جلسه مصطفی کمال ساکت و عبوس نشسته بود، چرا که موفقيت هايش در تريپولی واکنشی را در کميته برنيانگيخته و برایش ارتقاء درجه ای را به همراه نياورده بود و او هنوز يک سرگرد بدون اهميت محسوب می شد. او به تلخی فرا رسيدن پيروزی ديگری را برای انور می ديد که به سرعت خود را از محل کارش، به عنوان وابسته نظامی در برلين، به آنجا رسانده بود تا در جريان ها نقشی داشته باشد.
    با اين همه، در طی همين جريان هم بود که کمال برای نخستين بار فرصت آن را يافت تا ظرفيت های خويش به عنوان يک افسر فرماندهی را به نمايش بگذارد. او به عنوان رييس ستاد و فرمانده لشگری ويژه که زير نظر مستقيم محمود شوکت قرار داشت منصوب شد. کمال بلافاصله، با قدرت و دقت تمام دست بکار برنامه ريزی عمليات شد و تا حدودی بر اساس پيشنهاد او بود که اين لشگر «ارتش آزادی بخش» نام گرفت. اين نيروی نظامی که زير نظر ميسيون آلمانی تربيت شده بود، صاحب انظباط، اخلاق، و سرعت حرکت ويژه بود و فرماندهی آن اعتباری عمده محسوب می شد. اين ارتش، در عرض يک هفته، از طريق خشکی قسطنطنيه را محاصره کرد و سرفرماندهی خود را در «استپانو»قرار داد، شهر کوچکی که درست در بيرون ديوارهای قسطنطنيه واقع بود.آنگاه حلقهء محاصره از جانب دريا به وسيله کشتی هائی جنگی که پيوستگی خود به کميتهرا اعلام داشته بودند کامل شد. همچنين يک هيئت نمايندگی پارلمان که برای توضيح بی فايدگی حرکت محمود شوکت آمده بود با برخوردی سرد روبرو شد.
    اکنون عده ای از اعضای با اهميت کميته، و از جمله نمايندگانی که در پی حوادث هفته قبل پنهان شده بودند، به اين لشگر می پيوستند. آنها، پيش از اتمام محاصرهء شهر، در اجتماعی که «مجلس ملی» نام گرفت برای تصميم گيری در مورد سلطان با افسران به گفتگو نشستند. همه شرکت کنندگان با خلع سلطان موافق بودند و عده ای از افراطيون حتی خواستار اعدام او شدند.مجلس تصميم گرفت که سلطان را خلع کرده و برادر و وليعهدش را به جای او بنشاند.اين تصميم اما، از ترس اين که ساکنان قسطنطنيه به هراس افتند و در پی آن سربازان ارتش دست به ترک مواضع خود بزنند علناً اعلام نشد.
    شوکت برای آرام کردن شهر اعلاميه ای صادر کرد که در آن وعده داده می شد که شورشيان تنبیه شده و مردم عادی تحت محافظت خواهند بود. کمال، که يکی از وظايفش تهيه پيشنويس تلگرام های شوکت بود، در نوشتن اين اعلاميه دستی داشت. يک افسر نيروی دريايی به نام حسين رئوف، بعدها شرح داده است که کمال را در اداره تلگراف ملاقات کرده و او را افسر جوانی ديده است که با صورتی رنگ پريده و قيافه ای خسته و در حالی که شنلی بر دوش دارد مشغول نوشتن دستوراتی است که شوکت پاشا، نشسته در مبلی کنار او، ديکته می کرد. در آن جلسه جمال پاشا، وزير امور دريايي که در پی ايجاد همآهنگی در کارها بود، اين دو افسر را به يکديگر معرفی می کند.ديدار آن روز اين دو افسر جوان ديداری سرنوشت ساز از آب در می آيد؛ چرا که رئوف به زودی تبديل به نزديکترين دوستان و پيروان کمال می شود.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  9. #29
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی
    پست های وبلاگ
    29

    Icon30

    نيروهای آزادی بخش شبانه و در سکوت به داخل شهر نفوذ کردند و، پس از يک جنگ خيابانی صبحگاهی و در محاصره گرفتن دو نيروگاه اصلی، شهر قسطنطنيه از آنها شد. چند تن از رهبران شورش را علنا بر فراز پل گالاتا به دار کشيدند. اما شوکت به قول خود عمل کرد و هيچ يک از مردم عادی مورد اذيت و آزار قرار نگرفتند، هر چند که خبرنگار روزنامهء تايمز جسدی را در مخروبه ای ديده و يک يونانی به او توضيح داده بود که جسد به خبرنگار روزنامه تايمز تعلق دارد.(نقل شده بوسيلهء «فيليپ گريوز» در کتاب «بريتانيايي ها و ترک ها»).
    کميته تصميم گرفته بود که خلع سلطان عبدالحميد کاملاً به صورت قانونی و نيز بر اساس اصول شريعت اسلام صورت بگيرد. آنها نمايندگان مجلس را احضار کردند و يکی از شيخ الاسلام ها با اکراه تمام مجبور شد فتوايي صادر کند تا بر اساس آن خلع عبدالحميد از سلطنت از لحاظ شريعت بلامانع باشد. آنگاه عبدالحميد را به اتفاق آرا خلع کردند و هیئتی را برای اعلام اين خبر به قصر «يلديز» فرستادند. سلطان افقط گفته بود: «قسمت چنين بوده است»، و سپس خواسته بود بداند که آيا زندگی اش در خطر هست يا نه. اما اين پرسشی بود که هیئت نمايندگی مزبور اقتدار آن را نداشت تا پاسخی برای آن تعبيه کند. سلطان، در برابر سکوت اعضاء هيئت با خشم فرياد کشيد که: «لعنت خداوند بر کسانی باد که اين فاجعه را آفريدند». سپس نوهء کوچک پسری اش به گريه افتاد و هيئت نمايندگی مرخص شدند. هنگام غروب افسرانی برای بردن سلطان مخلوع به ايستگاه قطار به سراغش آمدند. در آن جا قطار مخصوصی برای عزيمت او آماده شده بود. عبدالحميد وقتی فهميد که به سالونيکا، يعنی خاستگاه دشمنانش، تبعيد شده در آغوش رييس خواجه های دربارش غش کرد.
    در اين بين برادر کوچکتر سلطان که پيرمرد ظريف و ترسيده ای بود و محمد رشاد نام داشت از قصری که بدستور عبدالحميد در سی سال گذشته در آن زندانی بود آزاد شده و بر تخت سلطنت نشست. هنگامی که سلطان جديد سوار بر کشتی سلطنتی رهسپار محل انجام تشريفات تاجگزاری بود، با شنيدن صدای تيراندازی رنگ خود را باخت. برايش توضيح دادند که اين سرآغاز صد و يک شليک توپخانه است که سلام سنتی ارتشی محسوب شده و به افتخار او انجام می شود. اما رنگ رخسار سلطان تنها هنگامی حالت عادی به خود گرفت که او پا به خشکی گذاشت و صدای فريادهای زنده باد سلطان را شنيد. او را سلطان و خليفه محمد پنجم نام دادند.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  10. #30
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی
    پست های وبلاگ
    29

    Icon30

    نيروهای آزادی بخش شبانه و در سکوت به داخل شهر نفوذ کردند و، پس از يک جنگ خيابانی صبحگاهی و در محاصره گرفتن دو نيروگاه اصلی، شهر قسطنطنيه از آنها شد. چند تن از رهبران شورش را علنا بر فراز پل گالاتا به دار کشيدند. اما شوکت به قول خود عمل کرد و هيچ يک از مردم عادی مورد اذيت و آزار قرار نگرفتند، هر چند که خبرنگار روزنامهء تايمز جسدی را در مخروبه ای ديده و يک يونانی به او توضيح داده بود که جسد به خبرنگار روزنامه تايمز تعلق دارد.(نقل شده بوسيلهء «فيليپ گريوز» در کتاب «بريتانيايي ها و ترک ها»).
    کميته تصميم گرفته بود که خلع سلطان عبدالحميد کاملاً به صورت قانونی و نيز بر اساس اصول شريعت اسلام صورت بگيرد. آنها نمايندگان مجلس را احضار کردند و يکی از شيخ الاسلام ها با اکراه تمام مجبور شد فتوايي صادر کند تا بر اساس آن خلع عبدالحميد از سلطنت از لحاظ شريعت بلامانع باشد. آنگاه عبدالحميد را به اتفاق آرا خلع کردند و هیئتی را برای اعلام اين خبر به قصر «يلديز» فرستادند. سلطان افقط گفته بود: «قسمت چنين بوده است»، و سپس خواسته بود بداند که آيا زندگی اش در خطر هست يا نه. اما اين پرسشی بود که هیئت نمايندگی مزبور اقتدار آن را نداشت تا پاسخی برای آن تعبيه کند. سلطان، در برابر سکوت اعضاء هيئت با خشم فرياد کشيد که: «لعنت خداوند بر کسانی باد که اين فاجعه را آفريدند». سپس نوهء کوچک پسری اش به گريه افتاد و هيئت نمايندگی مرخص شدند. هنگام غروب افسرانی برای بردن سلطان مخلوع به ايستگاه قطار به سراغش آمدند. در آن جا قطار مخصوصی برای عزيمت او آماده شده بود. عبدالحميد وقتی فهميد که به سالونيکا، يعنی خاستگاه دشمنانش، تبعيد شده در آغوش رييس خواجه های دربارش غش کرد.
    در اين بين برادر کوچکتر سلطان که پيرمرد ظريف و ترسيده ای بود و محمد رشاد نام داشت از قصری که بدستور عبدالحميد در سی سال گذشته در آن زندانی بود آزاد شده و بر تخت سلطنت نشست. هنگامی که سلطان جديد سوار بر کشتی سلطنتی رهسپار محل انجام تشريفات تاجگزاری بود، با شنيدن صدای تيراندازی رنگ خود را باخت. برايش توضيح دادند که اين سرآغاز صد و يک شليک توپخانه است که سلام سنتی ارتشی محسوب شده و به افتخار او انجام می شود. اما رنگ رخسار سلطان تنها هنگامی حالت عادی به خود گرفت که او پا به خشکی گذاشت و صدای فريادهای زنده باد سلطان را شنيد. او را سلطان و خليفه محمد پنجم نام دادند.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




صفحه 3 از 9 اولیناولین 12345 ... آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •