نوشته زیر را که آدم میخونه از ایرانی بودن شرمنده میشه . شرمنده از اینکه یک آلمانی چقدر بیشتر از خود ما به تاریخ و آثار باستانی آشنایی داره به حدی که با دیدن اونها اشک از چشمانش سرازیر میشه .
هر انسانی چه ایرانی باشه چه خارجی اگه مطالب زیر را بخونه ، مطالبی که جای هیچگونه رد و شکی نداره و به سبب اینکه از روی الواح باستانی گرفته شده احدی در دنیا نمیتواند در آن شک یا تردیدی کند .
به ویژه وقتی آن فرد به تاریخ و باستان شناسی آشنایی نسبی داشته باشه و از تاریخ باستانی سایر ملل دیگر از جمله مصر و یونان هم آگاهی داشته باشه .
من که وقتی خوندم مات و مبهوت ماندم و به قول معروف مغزم سوووووووووت کشید .
نور آفتابی كه بر ویرانه های باشكوه و وهم انگیز تخت جمشید می تابد در تالارهای بدون سقف و دیواره منعكس می شود. ایرانیان هنوز به ارزش بی بدیل این معماری شكوهمند واقف نیستند و به همین دلیل چیز زیادی از فریادهای ارنست هرتسفلد نمی فهمند.
اين مرد آلمانى الاصل ناگهان از شادى فرياد مى كشد و با لذت به قطعات گلى اى نگاه مى كند كه يكى يكى از خاك باستانى اتاقى كه مربوط به باروى تخت جمشيد است بيرون مى آيند او حالا مقابل كشف بزرگ قرار گرفته در حالی که چشمانش خیسه . تاريخ پس از قرن ها رازى را بر آدم هاى عصر جديد افشا مى كند. حدود ۳۰ هزار قطعه از شمال شرقى تخت جمشيد بيرون مى آيند و سپس براى مطالعه به مؤسسه شرق شناسى دانشگاه شيكاگو برده مى شوند. ايرانيان آن زمان نمى دانستند لوح هايى كه به بيرون از كشور برده شده اند ثابت خواهند كرد نياكانشان در دورانى به نام عصر هخامنشى زندگى اى به مراتب مدرن تر از اكنون داشتند . ايرانيان در سال ۱۳۰۲ خورشيدى، با صورتهاى آفتاب سوخته و لهجه هايى در حيرت امروزى شدن و ديروزى بودن در جست وجوى كشف نفت بودند.
سالها بعد، درسال ۱۳۸۴ خورشيدى، ما روبروى اين الواح مى ايستيم. الواحى با خط ميخى عيلامى. چگونه مى توان باور كرد اين تفكر مدرن متعلق به حدود ۲۵۰۰ سال پيش است.