مقدمه
خرد ورزي، ويژگي اساسي انسان، و بهره گيري از فروغ عقل ضامن رهيابي در مسير تاريك و پر خطر زندگي است. همچنين اسلام بنيان هاي اصلي نظام فكري خود را بر پايه خردمندي بشر بنا مي نهد. و اين هر دو، پژوهشگران مسلمان را وا مي دارد تا با آغوش باز از تراوش هاي فكري در جهت ساماندهي مباحث استدلالي، استقبال نمايند.
ولايت فقيه كه شالوده اصلي نظام سياسي اسلام و مركز ثقل حكومت ديني است، خود مي تواند به عنوان موضوعي مناسب در بوته نقد و نظر قرارگيرد. در چنين فضايي اگر پرسشها و استدلال ها پاسخ در خور نيابد، طبعاً به عقيده اي نادرست تبديل و موجب انحراف در باورهاي ديني خواهد شد. از اين رو لازم است متفكران اسلامي جهت تقويت پايه هاي فكري «انديشه ولايت فقيه» بر بحث نشسته و هرچه بيشتر به پويايي آن كمك نمايند.
گذشته وحال اجتماعات بشري مالامال ازنابرابري، كشمكش، خونريزي و ستم هاي فراواني است كه از سوي حكومت هاي خودخواه بر انسانها تحميل شده است و تنها در مقاطعي كوتاه شايستگاني مشفق از زمره انبياء و اولياء توفيق اداره جامعه را يافته وصلاح و خير را به دنبال آورده اند.
ولايت فقيه هديه سترگ الهي به انسانهاست كه «فقه» و «عدالت» را جايگزين «خودكامگي» و «پليدي» كرده و حاكميت الله را در زمين تحقق مي بخشد. در پرتو آن، نابرابري و فساد، جاي خود را به عدالت و سداد ميدهد و دغدغه هاي گوناگون آدمي به آرامشي لطيف تبديل ميگردد.
فصل اول: لزوم تشكيل حكومت اسلامي
ضرورت حكومت
در نظريات مختلفي كه درباره حكومت گفته شده است به ضرورت وجود حكومت در جامعه اعتارف شده است. تنها مكاتب «آنارشيسم» و «کمونيسم» منكر ضرورت وجود حكومت است. آنها معتقدند بشر ميتواند با اصول اخلاقي، زندگي اجتماعي خويش را اداره كند و نيازي به حكومت نيست. اما تفاوت ميان آنهادر اين نکته است که کمونيستها معتقدند بايد آنچنان حركت كرد كه به اين نتيجه رسيد، يعني بايد مردم از چنان تعليم و تربيتي دارا باشند كه بدو ن نياز به حكومت، جامعه را اداره كنند، يعني در واقع حذف تدريجي حكومت از زندگي اجتماعي مورد نظر آنهاست ولي آنارشيستها معتقدند که حكومت به يک باره بايد از زندگي اجتماعي مردم کنار گذاشته شود. مكاتب ديگر، اين نظريه را منافي با واقعيات و به تعبيري آنرا غير واقع بنيانه مي دانند در طول قرنها و بلكه هزاران سال تجربه نشان داده است در هرجامعه اي افرادي هستند كه به قوانين اخلاقي ملتزم نيستند و اگر قدرتي آنان را مهار نكند زندگي اجتماعي را به هرج و مرج مي كشند پس حكومت در جوامع انساني براي رشدانسان ورسيدن او به کمال ويا حتي براي رسيدن او به آرامش ظاهري امري لازم وضروري جلوه مي کند.
لزوم تشكيل حكومت اسلامي
احكام اسلامي، اعم از قوانين اقتصادي، سياسي و حقوقي و... تا روز قيامت باقي و لازم الاجراست، هيچ يك از احكام الهي نسخ نشده و از بين نخواهدرفت. اين بقا و دوام هميشگي احكام، نظامي را ايجاب مي كند كه ضمانت اجرايي را براي احكام اسلامي تضمين كرده، عهده دار اجراي آنها شود. باتوجه به اينكه حفظ نظام جامعه از واجبات مورد تاكيد شرايع الهي و بي نظمي و پريشاني امور مسلمانان نيز در نزد خدا و خلق امري نكوهيده و ناپسند است و پر واضح است كه حفظ نظم و سير طريق در مسير قرب الهي، جز بااستقرار حكومت اسلامي، در جامعه تحقق نمي پذيرد، لذا هيچ ترديدي در لزوم اقامه حكومت مبتني بر احکام اسلام باقي نمي ماند. در حديثي از پيامبر (ص) نيز به سياسي بودن احکام اسلامي تصريح شده است و پيامبر (ص) در آن حديث رابطه دين وسياست را اين گونه بيان مي دارند و مي فرمايند: «الدين و الدوله توامان»
آري همان دلايلي كه لزوم امامت پس از نبوت را اثبات ميكند، عيناً، لزوم حكومت در دوران غيبت حضرت ولي عصر (عج) را در بر دارد. آري، لزوم حكومت به منظور بسط عدالت و تعليم و تربيت و حفظ نظام جامعه و رفع ظلم و حراست مرزهاي كشور و جلوگيري از تجاوز بيگانگان، از بديهي ترين امور است، بي آنكه بين زمان حضور و غيبت امام و اين كشور و آن كشور فرقي باشد.
حكومت اسلامي در عصر غيبت
در باره حكومت در زمان غيبت معصوم بايد گفت:
از آنجا كه در نظر اهل تسنن زمان حضور امام معصوم (ع) بازمان غيبت تفاوتي ندارد -زيرا آنها امامت بعد از پيامبر را آن گونه كه در شيـعه مطـرح است نپذيرفته اند – آنها مبناي مشـروعيت حكومت را صرفاً بر آراي مردم قرار مي دهند، يعني سني ها معتقدند با راي مستقيم مسلمانان يا تعيين خليفه قبلي و يا با نظر شوراي حل و عقد حكومت، يك شخص مشروعيت مي يابد. فقهاي شيعه – به جز معدودي از فقهاي معاصر – براين باورند كه در زمان غيبت، «فقيه» حق حاكميت دارد و حكومت از سوي خدا به وسيله امامان معصوم (ع) به فقها واگذار شده است.
امام زمان (عج) مىفرمايد: «و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الى روات حديثنا فانهم حجتى عليكم و انا حجة الله»
ويژگي حكومت اسلامي
مي دانيم كه در هر تشكيلات حكومتي اهدافي از قبيل، تامين نيازمندي هاي شهروندان، برقراري امنيت داخلي، برقراري روابط با كشورهاي ديگر كه تضمين كننده منافع ملي است و غيره را تعقيب ميكند، پس بايد هر حكومتي دو ويژگي را دارا باشد: يكي راه رسيدن به اين اهداف را بداند، ديگر اينكه مورد اعتماد مردم باشد، يعني شهروندان مطمئن باشند در سايه اين حكومت آبرو، جان و مالشان حفظ مي شود.
هر انساني، با هر عقيده، اين دو ويژگي را شرط لازم حكومت مي داند و انتظار دارد سردمداران حكومت به اين دو شرط جامعه عمل بپوشانند. اگر حكومتي ديني باشد، بايد در كنار اهداف مذكور، هدف ديگري را نيز در نظر داشته باشد و آن، آماده كردن زمينه رشد و ترقي معنوي شهروندان است. اين هدف براي حكومت ديني از چنان اهميتي برخوردار است كه اهداف ديگر تحت الشعاع آن قرار مي گيرند به عبارت ديگر حكومت ديني واسلامي چون بر اصول اسلام بنا شده انسان را داراي ابعاد مختلف دانسته سعي دارد اورا در همه ابعاد وجوديش به کمال برساند