رهبری جزء جدایی ناپذیر مدیریت و دشوارترین اصل آن است.امروزه نقش مدیر به عنوان رهبر به قدری اهمیت پیدا کرده است که بخش های دولتی و خصوصی در جستجوی یافتن مدیرانی هستند که قدرت و توان رهبری سازمانی را داشته باشد.واژه ی رهبری از دیدگاه متفکران علوم انسانی معانی گوناگونی را دارد.عده ای آن را هنر یا فرآیند نفوذ گذاری بر مردم میدانند به گونه ای که آنها (مردم)داوطلبانه و از روی اشتیاق در راه رسیدن به هدف های گروهی تلاش میکنند.به اعتقاد برخی دیگر رهبری فرآیندی است که ضمن آن مدیریت سازمان میکوشد تا با ایجاد انگیزه و ارتباط موثر,انجام سایر وظایف خود رادر تحقق هدف های سازمانی تسهیل کندو کارکنان را از روی میل و علاقه به انجام وظایفشان ترغیب نماید.گروهی از اندیشمندان نیز مفهوم وسیعتری برای رهبری قائلند و آن راتوانایی ترغیب دیگران به کوشش مشتاقانه جهت رسیدن به هدف های معین میدانند.
مهمترین نکته در رهبری,جهت دادن به فعالیت های اعضای سازمان از طریق نفوذ در آنها است و مدیر در نقش رهبر,کسی است که بتواند بر افراد تحت سرپرستی خود موثر باشد و زیر د ستان سخن او را با جان و دل قبول کنند.
تفاوت مدیریت و رهبری نیز در نفوذ است , زیرا مدیریت بیشتر از قدرت استفاده میکند و تاکید رهبری بیشتر بر نفوذ است,گرچه در دو واژه ی مدیریت و رهبری استفاده با هم قدرت و نفوذ تجویز شده است.
وظایف مدیران در سازمان ها برنامه ریزی ,سازماندهی,رهبری و کنترل است,اما نقش اساسی مدیران همانا اثر گذاری بر دیگران است به نحوی که کارکنان و زیر دستان با میل و رغبت کار کنند و فعالیت بیشتری از خود نشان دهند.توان رهبری در سرشت انسان ها وجود دارد لیکن تربیت اولیه انسان ها باید به گونه ای صورت بگیرد که شخصیت آنان اجتماعی گردیده و دارای اعتماد به نفس شوند.در این صورت انسانها میتوانند مدیر رهبر یامدیر دارای قدرت رهبری گردند و در دیگرلن نفوذ کنند که بسیار هم مشکل بوده و مشکلترین وظیفه ی مدیران است.