مشت تردید
کیستی این وقت شب در می زنی
مشت تردیدی به باور می زنی
گفت : من هستم منم در می زنممشت تردیدی به باور می زنم
گفتمش : آخر چرا در می زنیمشت تردیدی به باور می زنی
گفت : دیدم جملگان در می زنندمشت تردیدی به باور می زنند
زین سبب این وقت شب در می زنممشت تردیدی به باور میزنم
گفتمش : های ای پسر هی در نزنمشت تردیدی بر این باور نزن
گر ببینم باز هم در می زنیمشت تردیدی به باور می زنی
نیمه شب من هم میام در می زنممشت تردیدی به باور می زنم
ادامه شعر بر عهده ی شماست