بالا
لامپ رشد گیاه

 دانلود نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور با پاسخنامه

 دانلود نمونه سوالات فراگیر پیام نور

 فروشگاه پایان نامه و مقاله


 تایپ متن و مقاله و پایان نامه





 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 6 از 6 اولیناولین ... 456
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 53 از مجموع 53

موضوع: مناظرات معصوین (ع)

  1. #51
    moo2010 آواتار ها
    • 1,499

    عنوان کاربری
    مدیر بازنشسته بخش فیزیک
    تاریخ عضویت
    Mar 2010
    محل تحصیل
    پشت دریاها
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فیزیک اتمی و ملکولی
    راه های ارتباطی

    پیش فرض تغییر و جابجایی خداوند



    مناظره امام رضا(ع) با ابو قره مسيحي

    صفوان می‌گوید: ابوقرّه مرا واسطه قرار داد، از حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ اجازه گرفتم و او به حضور آن حضرت رسید، و چند سؤال از حلال و حرام، مطرح كرد تا این‌كه پرسید: «آیا شما قبول دارید كه خدا محمول است؟»
    امام: هر محمول (حمل شده) فعلی (حمل) بر او واقع شده، كه بر دیگری نسبت داده می‌شود، و محمول اسمی است كه معنی آن، نقص و تكیه بر دیگری كه حامل باشد دارد ...
    و چنان‌كه گوئی: زَبَر، زیر، بالا، پائین (كه زَبَر و بالا، دلالت بر مدح دارد و زیر و پایین دلالت بر نقص دراد، و روا نیست كه خداوند دستخوش تغییر باشد)
    خدا «حامل» و نگه‌دارنده همه چیز است، و كلمه «محمول» بدون این‌كه به دیگری تكیه كند، مفهومی نخواهد داشت (بنابراین روا نیست كه خدا، محمول باشد) و هرگز از كسی كه به خدا و عظمتش ایمان دارد، شنیده نشده كه در دعای خود، خدا را با جمله «ای محمول» بخواند
    ابوقرّه: خدا در قرآن (آیه 17، سوره حاقّه) می‌فرماید: «وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ یِوْمَئذٍ ثَمانِیَه» : «در آن روز عرش پروردگارت را هشت نفر، در بالایشان حمل كنند؟
    و نیز (در آیه 7، سوره غافر) می‌فرماید: «اَلَّذینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ» : «كسانی كه عرش را حمل می‌كنند».
    امام رضا: عرش، نام خدا نیست، بلكه عرش نام علم و قدرت است و عرشی كه همه چیز در آن هست، سپس خداوند انجام حمل و عرش را به غیر خود كه فرشتگان باشند نسبت داده است.
    ابوقرّه: در روایاتی آمده: «هرگاه خدا خشم كند، فرشتگان حامل عرش، سنگینی خشم خدا را بر دوش خود، احساس می‌كنند، و به سجده می‌افتند، و هنگامی كه خشم خدا برطرف شد، دوش آن‌ها سبك گردد و به جای نخستین خود بازگردند» آیا شما این روایت را تكذیب می‌كنید؟!
    امام رضا در ردّ این روایت فرمود: ای ابوقرّه! به من بگو از وقتی كه خدا شیطان را لعنت كرده و بر او خشم نموده، آیا تا امروز خدا از شیطان خشنود شده است؟ (هرگز از او خشنود نشده) بلكه همیشه بر شیطان و دوستان و پیروانش خشمگین است (طبق گفته تو باید از آن زمان تا حال حاملان عرش در سجده باشند، در صورتی كه چنین نیست، پس عرش نام خدا نیست)
    وانگهی تو چگونه جرئت می‌كنی كه پرودگارت را به تغییر و دگرگونی از حالی به حال دیگر توصیف نمائی، او را همانند مخلوق، دستخوش حالات گوناگون بدانی، او منزّه و دور از این نسبت‌ها است، و ذات ثابت و غیر قابل تغییر می‌باشد، همه موجودات در قبضه قدرت او و تحت تدبیر او است و همه به او نیاز دارند، و او به هیچ‌كس نیاز ندارد.



    منبع : انديشه قم
    حسنت به ازل نظر چو در کارم کرد
    بنمود جمال و عاشق زارم کرد
    من خفته بدم به ناز در کتم عدم
    حسن تو به دست خویش بیدارم کرد

  2. #52
    moo2010 آواتار ها
    • 1,499

    عنوان کاربری
    مدیر بازنشسته بخش فیزیک
    تاریخ عضویت
    Mar 2010
    محل تحصیل
    پشت دریاها
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فیزیک اتمی و ملکولی
    راه های ارتباطی

    پیش فرض روایت: رضایت خداوند از ابوبكر و عمر؟!!



    مناظره امام جواد(ع) با يحيي ابن اكثم

    نقل شده است كه پس از آنكه مأمون، دخترش ام الفضل را به امام جواد ـ علیه‎السّلام ـ تزویج كرد، در مجلسی كه مأمون و امام ـ علیه‎السّلام ـ و یحیی بن أكثم و گروه بسیاری از علماء در آن حضور داشتند، یحیی به امام ـ علیه‎السّلام ـ رو كرد و پرسید، روایت شده است كه جبرئیل به حضور پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ رسید و گفت: «یا محمّد! خداوند به شما سلام می‎رساند و می‎فرماید: «من از ابوبكر راضی هستم، از او بپرس كه آیا او هم از من راضی است؟».
    نظر شما درباره این حدیث چیست؟[1]»
    امام ـ علیه‎السّلام ـ فرمودند: «من منكر فضیلت ابوبكر نیستم، ولی كسی كه این خبر را نقل می‎كند باید خبر دیگری را نیز كه پیامبر اسلام در حجَّه الوداع بیان كرد، از نظر دور ندارد. پیامبر ـ صلی‎الله علیه و آله ـ فرمود: «كسانی كه بر من دروغ می‎بندند، بسیار شده‌اند و بعد از من بسیار خواهند بود، هر كس به عمد بر من دروغ ببندد، جایگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حدیثی از من برای شما نقل شد، آن را به كتاب خدا و سنّت من عرضه كنید، آنچه را كه با كتاب خدا و سنت من موافق بود، بگیرید و آنجه را كه مخالف كتاب خدا و سنّت من بود، رها كنید»، امام جواد ـ علیه‎السّلام ـ افزود: این روایت (درباره ابوبكر) با كتاب خدا سازگار نیست، زیرا خداوند فرموده است: «ما انسان را آفریدیم و می‎دانیم در دلش چه چیز می‎گذرد و ما از رگ گردن به او نزدیكتریم»[2]
    آیا خشنودی و ناخشنودی ابوبكر بر خدا پوشیده بوده است تا آن را از پیامبر بپرسد؟! آیا عقلاً این روایت قابل قبول است؟» یحیی گفت: روایت شده است كه: «ابوبكر و عمر در زمین، مانند جبرئیل و میكائیل در آسمان هستند».
    حضرت فرمود: «درباره این حدیث نیز باید دقت شود؛ چرا كه جبرئیل و میكائیل دو فرشته مقرّب درگاه خداوند هستند و هرگز گناهی از آن دو سر نزده است و لحظه‎ای از دایره اطاعت خدا خارج نشده‎اند، ولی ابوبكر و عمر زمانی مشرك بوده‎اند، و هر چند پس از ظهور اسلام مسلمان شده‎اند، اما اكثر دوران عمرشان را در شرك و بت پرستی سپری كرده‎اند، بنابراین محال است كه خدا آن دو را به جبرئیل و میكائیل تشبیه كند.»
    یحیی گفت: «همچنین روایت شده است كه: ابوبكر و عمر دو سرور پیران اهل بهشتند».[3] درباره این حدیث چه می‎گویید؟»
    حضرت فرمود: «این روایت نیز محال است كه درست باشد، زیرا بهشتیان همگی جوانند و پیری در میان آنان یافت نمی‎شود (تا ابوبكر و عمر سرور آنان باشند!) این روایت را بنی‌امیه، در مقابل حدیثی كه از پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ درباره حسن و حسین ـ علیهما‌السّلام ـ نقل شده است كه «حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشتند» جعل كرده‎اند.»
    یحیی گفت: «روایت شده است كه «عمر بن خطاب چراغ اهل بهشت است». حضرت فرمود: «این نیز محال است؛ زیرا در بهشت، فرشتگان مقرب خدا، آدم، محمد ـ صلی‎الله علیه و آله ـ و همه انبیا و فرستادگان خدا حضور دارند، چطور بهشت با نور اینها روشن نمی‎شود ولی با نور عمر روشن می‎گردد؟!»
    یحیی اظهار داشت: «روایت شده است كه عمر هر چه گوید، از جانب مَلَك و فرشته می‎گوید.»
    حضرت فرمود: «من منكر فضیلت عمر نیستم؛ ولی ابوبكر، با آنكه از عمر افضل است، بالای منبر می‎گفت: «من شیطانی دارم كه مرا منحرف می‎كند، هر گاه دیدید از راه راست منحرف شدم، مرا به راه درست باز آورید.»
    یحیی گفت: «روایت شده است كه پیامبر فرمود:‌ «اگر من به پیامبری مبعوث نمی‎شدم، حتماً عمر مبعوث می‎شد.»[4]
    امام فرمود: «كتاب خدا (قرآن) از این حدیث راست‎تر است»، خدا در كتابش فرموده است:
    «به خاطر بیاور هنگامی را كه از پیامبران پیمان گرفتیم، و از تو و از نوح...»[5] از این آیه صریحاً بر می‎آید كه خداوند از پیامبران پیمان گرفته است، در این صورت چگونه ممكن است پیمان خود را تبدیل كند؟
    هیچ یك از پیامبران به قدر چشم بر هم زدن به خدا شرك نورزیده‎اند، چگونه خدا كسی را به پیامبری مبعوث می‎كند كه بیشتر عمر خود را با شرك به خدا سپری كرده است؟! و نیز پیامبر فرمود: «در حالی كه آدم بین روح و جسد بود (هنوز آفریده نشده بود) من پیامبر شدم».
    باز یحیی گفت: روایت شده است كه پیامبر فرمود: «هیچگاه وحی از من قطع نشد، مگر آنكه گمان بردم كه به خاندان خطّاب (پدر عمر) نازل شده است»، یعنی نبوت از من به آنها منتقل شده است.
    حضرت فرمود: این نیز محال است، زیرا امكان ندارد كه پیامبر در نبوّت خود شك كند، خداوند می‎فرماید: «خداوند از فرشتگان و همچنین از انسانها رسولانی بر می‎گزیند».[6] (بنابراین با گزینش الهی، دیگر جای شكی برای پیامبر در باب پیامبری خویش وجود ندارد).
    یحیی گفت: «روایت شده است كه پیامبر ـ صلی‎الله علیه و آله ـ فرمود: «اگر عذاب نازل می‎شد كسی جز عمر از آن نجات نمی‎یافت».
    حضرت فرمود: این نیز محال است، زیرا خداوند به پیامبر اسلام فرموده است: «و مادام كه تو در میان آنان هستی، خداوند آنان را عذاب نمی‎كند و نیز مادام كه استغفار می‎كنند، خدا عذابشان نمی‎كند».[7]
    بدین ترتیب تا زمانی كه پیامبر در میان مردم است و تا زمانی كه مسلمانان استغفار می‎كنند، خداوند آنان را عذاب نمی‎كند.[1] . علامه امینی در كتاب الغدیر (ج5، ص321) می‎نویسد: این حدیث دروغ و از احادیث مجعول است.
    [2] .«ولقد خلقنا الإنسان و نعلم ما تولوسُ به نفسُهُ و نحنُ أقربُ إلیه من حَبل الوَرید (سوره ق: 16).
    [3] .علامه امینی این حدیث را از بر ساخته‎های «یحیی بن عنبسه» شمرده و غیر قابل قبول می‎داند، زیرا یحیی شخصی جاعل حدیث و دغلكار بوده است. (الغدیر، ج5، ص229.) «ذهبی» نیز «یحیی بن عنبسه» را جاعل حدیث و دغلكار و دروغگو می‎داند و او را معلوم الحال شمرده و احادیثش را مردود معرفی می‎كند (میزان الاعتدال، الطبعه الأولی، تحقیق: علی محمد البجاوی، دار احیاء الكتب العربیه، 1382 هـ.ق، ج4، ص40.)
    [4] . علامه امینی ثابت كرده است كه راویان این حدیث دروغگو بوده‎اند (الغدیر، ج5، ص312و 316)
    [5] . «وَ إذْ أخَذْ ‎نا مِنَ الّنبییّن میثاقَهُم وَ مِنْكَ وَ مِن‎ْ نوحٍ....» (سوره احزاب : آیه 7).
    [6] . «اللهُ یَصْطفی مِنَ الملائِكهُ رُسلاً ومن النّاس» (سوره حج آیه 75).
    [7] . «و ما كانَ الله لِیُعَذِّ بَهُمْ وَ أنْتَ فیهِم، و ما كانَ اللهُ مُعَذِبَهُم‎‎ْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرونَ» (سوره انفال آیه: 33).




    منبع : انديشه قم
    حسنت به ازل نظر چو در کارم کرد
    بنمود جمال و عاشق زارم کرد
    من خفته بدم به ناز در کتم عدم
    حسن تو به دست خویش بیدارم کرد

  3. #53
    moo2010 آواتار ها
    • 1,499

    عنوان کاربری
    مدیر بازنشسته بخش فیزیک
    تاریخ عضویت
    Mar 2010
    محل تحصیل
    پشت دریاها
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فیزیک اتمی و ملکولی
    راه های ارتباطی

    پیش فرض اثبات نبوت پیامبرـ نبوت پیامبر اسلام (ص)



    مناظره امام رضا(ع) با علماي مسيحي ـ يهودي و زرتشتي

    شنیده‌اید كه مأمون [1]شیوه مبارزه با رهبران شیعه را تغییر داد. پدر و خاندان جنایتكارش، امامان شیعه و مسلما‌نان آگاه و با تعهد را تحت سخت‌ترین شرائط قرار داده بودند، و با انواع شكنجه‌ها از بین می‌بردند واكنش طبیعی این سختگیری‌ها، جامعه اسلامی را آماده انفجار كرده بود.
    مأمون كه در میان خلفاء عباسی مردی دانشمند و سیاستمدار بود، تاكتیك مبارزه با انقلابیون را تغییر داد، و تصمیم گرفت با دعوت كردن امام رضا ـ علیه‌السّلام ـ به مركز، و راه دادن او به دستگاه خلافت، امام را در ذهن توده مردم بی‌اعتبار نماید، و موضع‌گیری امام و پیروان او را در برابر حكومت وقت، تباه سازد. امام كه كاملاً از نقشه خطرناك او آگاه بود، با ابتكار خاصی تمام نقشه‌های او را نقش بر آب ساخت، و برخلاف آنچه مأمون پیش بینی می‌كرد روز به روز بر محبوبیت امام در جامعه، و گرایش توده مسلمانان و غیر مسلمانان به او افزوده می‌شد.
    روزی مأمون به نظزش رسید كه بزرگترین داشمندان مختلف آن عصر را به طوس دعوت كند و مجلسی تشكیل دهد كه آنها با امام رضا ـ علیه‌السّلام ـ بحث كنند، شاید از این راه بتواند از شكوه علمی امام بكاهد. شخصی به نام نوفلی می‌گوید: روزی خدمت امام بودم و با او مشغول صحبت بودیم كه یاسر سرپرست كارهای امام، وارد اطاق شد و پیام مأمون را خدمت امام عرض كرد كه: دانشمندان مختلف ادیان و مكتب‌های گوناگون از تمام ملت‌ها پیش من آمده‌اند، اگر صلاح می‌دانید با آنها گفتگو كنید، فردا اینجا تشریف بیاورید وگرنه مزاحم نمی‌شویم، و اگر هم مایل باشید ما خدمت برسیم؟
    امام ـ علیه‌السّلام ـ پاسخ داد كه بگو مقصودت را می‌دانم، و فردا به خواست خدا خودم خواهم آمد.
    نوفلی می‌گوید: پس از اینكه یاسر بیرون رفت، امام رو به من كرد و گفت:... می‌دانی مقصود مأمون از این كار چیست؟
    گفتم: فدایت شوم، مقصودش آزمایش شما است، ولی كار بی‌اساسی كرده،‌و بدكاری نموده است.
    امام: چه كاری؟
    نوفلی: اهل كلام و بدعت، برخلاف دانشمندان مسلمان هر چه بفرمائید، از شما مطالبه دلیل می‌كنند، مثلاً اگر بگوئید خدا یكی است می‌گویند یكی بودن او را اثبات كن، و و اگر بگوئید: محمد فرستاده خدا است، می‌گویند رسالت او را اثبات نما، پس از اینكه دلیل كافی هم برای آنها آورده شود، آنقدر مغالطه می‌كنند تا انسان نظریه خود را رها كند، و از این لحاظ این مجلس برای شما خطرناك است.
    امام لبخندی زد و فرمود: می‌ترسی كه من در پاسخ آنها بمانم؟
    نوفلی: نه والله، بیم ندارم، و امیدوارم كه خداوند شما را بر آنها پیروزی دهد.
    امام: می‌دانی مأمون كی از این كار خود پشیمان می‌شود؟
    نوفلی: آری.
    امام: آنوقت كه می‌بینید پیروان تورات را، با تورات، و پیروان انجیل را با انجیل، و پیروان زبور را، با زبور، و صابئین[2] را با لغت عبرانی، و هرابذه[3] را با لغت فارسی، و اهل روم را با زبان رومی و پیروان هر مكتب و هر نظریه را با زبان خودشان محكوم می‌كنم. وقتی كه همه آنها دست از نظریه خود برداشتند، و تسلیم نظریه من شدند، آن وقت مأمون می‌فهمد كه من باید رهبری جامعه را به عهده بگیرم نه او، و از كار خود پشیمان می‌شود. صبح شد و طبق قرار داد، امام در آن مجلس فوق العاده مهم حضور یافت... مأمون رو به (جاثلیق) ریاست دانشمندان مسیحی كرد و امام را به او معرفی نمود و از او خواست كه با امام مناظره كند و ضمناً انصاف را در بحث از دست ندهد.
    جاثلیق: من چگونه می‌توانم با كسی بحث كنم، كه بر اساس كتابی (قرآن) كه منكر آن هستم، و پیامبری كه به او ایمان ندارم، با من مناظره می‌كند؟
    امام: اگر بر اساس گفته‌های انجیل خودت، با تو بحث كنم قبول داری؟
    جاثلیق: آیا می‌توانم آنچه را انجیل گفته، و قبول نكنم؟ آری می‌پذیرم، هر چند به زیانم تمام شود.
    امام: اكنون هر چه می‌خواهی بپرس تا جواب دهم؟
    جاثلیق: شما درباره نبوت عیسی، و كتاب او چه می‌گوئید؟
    امام: من آن عیسی را به پیامبری قبول دارم كه به نبوت محمد اعتراف كرده، و به ظهور او مژده داده، و منكر نبوت آن عیسی هستم كه اعتراف به نبوت محمد و كتاب او نكرده و مژده ظهور او را به امتش نداده.
    جاثلیق: آ‌یا برای پذیرفتن اخبار، و حكم كردن بر طبق آن، دو گواه مورد اطمینان لازم نیست؟
    امام: چرا.
    جاثلیق: شما از كجا می‌‌گوئید كه عیسی به نبوت محمد اعتراف كرده و به پیروانش مژده ظهور او را داده؟، بر اساس اعترافی كه همین الان كردید شما باید اثبات پیشگوئی عیسی از نبوت محمد، دو گواه غیر مسلمان كه مورد تأیید مسیحی‌ها باشد بیاورید شما هم می‌توانید عین همین تقاضائی را كه كردم، از ما بنمائید.
    امام: منصفانه سخن گفتی، اگر گواهی شخصی عادل و مورد اطمینانی را كه پیش عیسی از دیگران مقدم بود، برنبوت محمد، اثبات كنم ، می‌پذیری؟
    جاثلیق: مقصودت از آن شخص عادل كیست؟
    امام: یوحنّای دیلمی.
    جاثلیق: به‌به نام كسی را بردی كه محبوب‌ترین افراد مسیح بوده.
    امام: تو را سوگند می‌دهم، آیا در انجیل این هست كه یوحنا گفته: «مسیح ، از آئین محمد عربی مرا خبر داد، و به من مژده داد كه پس از او محمد می‌آید، و من هم این مژده را به حواریون دادم، و آنها به محمد ایمان آوردند»؟
    جاثلیق: یوحنا به نبوت مردی، به خاندان و وصی او مژده داده ولی روشن نكرده چه موقعی ظهور می‌كند، و نام آنها را بیان نكرده.
    امام: اگر كسی را بیاورم كه نام محمد و خاندان و پیروانش را از انجیل بخواند به او ایمان می‌آوری؟
    جاثلیق: آری، ایمان محكم.
    امام رو به نسطاس رومی كرد، و فرمود: سفر سوم انجیل را چگونه حفظی؟
    نسطاس: كاملاًً آن را از بر دارم.
    باز امام رو به «رأس الجالوت» كرد، وفرمود: تو نمی‌توانی انجیل را بخوانی؟
    ـ : چرا می‌توانم.
    امام: سفر سوم را بیاور، و گوش كن تا من بخوانم، اگر به جایی رسیدم كه از محمد و خاندان و پیروانش یاد شده بود، شما همگی گواهی دهید، و گرنه هیچ.
    امام در برابر انبوه دانشمندان، سفر سوم انجیل را از بَر می‌خواند تا رسید به نام پیامبر، در اینجا كمی مكث كرد، و رو نمود به دانشمند مسیحی و فرمود: ای نصرانی تو را به حق مسیح و مادرش سوگند، فهمیدی كه من عالم به انجیل هستم؟
    جاثلیق: آری.
    سپس امام نام محمد و خاندان و پیروانش را از انجیل قرائت نمود[4] و بعد جاثلیق فرمود: چه پاسخی داری؟، «یا باید بگوئی آن چه خواندم انجیل نیست، یا باید بگوئی انجیل دروغ است، اما احتمال اول كه بطلانش ثابت شد، بنابراین یا باید به نبوت محمد طبق اخبار انجیل اعتراف كنی، و یا كشتنت واجب می‌شود چون خدا و پیامبر و كتاب خود را منكر شده‌ای»؟
    جاثلیق: آن چه وجودش در انجیل برایم ثابت و روشن شد انكار نمی‌‌‌كنم و به آن اعتراف دارم.
    امام حاضران مجلس را بر اعتراف او گواه گرفت، سپس به او گفت هر چه می‌خواهی بپرس.
    جاثلیق: حواریین عیسی، و اولین دانشمندان انجیل چند نفر بودند؟
    امام: حواریین عیسی، دوازده نفر بودند و از همه بهتر و داناتر ـ الوقاـ بود.
    و اما دانشمندان نصاری سه نفر بودند:
    یوحنای اكبر كه در ـ1ج[5] ـ بود، و یوحنا در ـ قرقیسا[6] ـ و یوحنای دیلمی در ـ زجار[7]ـ و نزد همین یوحنا از پیامبر اسلام و خاندان و پیروانش یاد شده بود، و او همان كسی است به امت عیسی، و بنی‌اسرئیل مژده ظهور پیامبر اسلام را داده است.
    سپس به او فرمود: به خدا سوگند ما به آن عیسی كه ایمان به محمد آورد ایمان داریم، و تنها عیبی كه عیسای شما داشت این است كه او مردی ضعیف و ناتوان بود و روزه كم می‌گرفت، و نماز كم می‌خواند.
    جاثلیق با ناراحتی گفت: علم خود را تباه كردی، و ناتوانی خود را از نظر علمی آشكار نمودی، پیش از این سخن، من فكر می‌كردم كه شما داناترین مسلمان هستی.
    امام: برای چه؟
    جاثلیق: چون عیسی را مردی ناتوان و كم نماز و روزه معرفی نمودی، درصورتیكه او هیچ روزی را افطار نكرد، و هیچ شبی را نخوابید، همه روزها روزه، و همه شبها مشغول عبادت بود؟
    امام: بنابراین او «كه خود خدا است» برای كه ، آن همه روزه می‌گرفت و نماز می‌خواند؟
    جاثلیق: در پاسخ فروماند.
    امام: اكنون من، سئوالی از تو می‌كنم؟
    جاثلیق: بفرمائید، اگر بتوانم پاسخ می‌دهم؟
    امام: چرا نمی‌پذیری كه عیسی، مرده‌ها را بفرمان خداوند عزوجل زنده می‌كرد؟
    جاثلیق: چون كسی كه مرده‌ها را زنده نموده، و كور و پیس را شفا داده، او خود (پروردگار) است، و سزاوار پرستش.
    امام: پیامبران دیگری هم مانند ـ یسع ـ و ـ حزقیل ـ كار‌های عیسی را انجام داده‌اند پس چرا كسی آنها را به عنوان خدائی نپرستید؟ و همچنین پیامبر، كارهائی مانند عیسی انجام داد ولی ما قائل به خدائی او نشدیم... اگر بنا باشد كه هر كس مرده را زنده كرد و یا كور و پیس را شفا داد، خدا باشی، سپس همه اینها را خدا حساب كن؟[8]
    جاثلیق: سخن شما صحیح است، و جز ـ الله ـ خدای دیگری وجود ندارد. در اینجا امام رو به بزرگترین دانشمندان یهودی كرد، و فرمود: توجه كن، تو را به آیات ده‌گانه‌ ایكه بر موسی نازل شد سوگند، آیا خبر ظهور محمد و امتش را در تورات با این عبارت، یافته‌ای:
    «هنگامی كه آخرین امت، پیروان شتر سوار بیابند، خدا را با جدیت تسبیح می‌گویند، تسبیحی جدید در كنیسه‌های نو ظهور، در آن وقت بنی‌اسرائیل باید به آنها پناهنده شوند، و به حكومت آن‌ها تن در دهند تا آرامش یابند، زیرا در دست آنان شمشیرهائی است كه در نقاط مختلف زمین ازتمام ملتهای كافر انتقام ـ مظلومین ـ را می‌گیردند».
    آیا همین‌طور در تورات نوشته نشده است؟
    دانشمند: چرا همین‌طور است.
    امام رو به جاثلیق كرد و فرمود: علم تو نسبت به كتاب (شعیا) چگونه است؟
    جاثلیق: حرف به حرف آن را می‌دانم.
    امام: هر دو دانشمند را مخاطب قرار داده فرمود: این مطلب كه می‌خوانم ببینید از كتاب (شعیا) است یا نه: «من در خواب دیدم صورت كسی را كه سوار بر دراز گوش، و پوششهائی از نور او را فرا گرفته بود، و دیدم كسی را كه سوار بر شتر، و همانند ماه می‌درخشید»؟ هردو گفتند كه (شعیا) چنین مطلبی را گفته است.
    امام: روبه نصرانی كرد: و فرمود آیا این مطلب در انجیل هست كه عیسی گفته:
    «من به سوی پروردگار شما، و خویش می‌روم و (پارقلیطا)[1]خواهد آمد و او همان كسی است كه حقانیت مرا تصدیق می‌كند، همان طور كه من به حقانیت او گواهی دادم، و اوهمان كسی است كه همه چیز را برای شما تفسیر می‌كند و او همان كسی است كه از رسوائیهای امتهای گذشته پرده برمی‌دارد و او همان كسی است كه ستون كفر را می‌شكند»؟
    جاثلیق: از انجیل چیزی نقل نكردی مگر اینكه ما به آن معترفیم.
    امام: آنچه گفتم در انجیل هست؟
    جاثلیق : آری.
    امام: ببینم، انجیل اول را وقتی كه از دست دادید، نزد كه آن را یافتید؟ و انجیل موجود را چه كسی برای شما آورد؟
    جاثلیق: ما بیش از یك روز انجیل را گم نكردیم، تا اینكه به وسیله (یوحنا) و (متی) تازه و نو بدست ما رسید.
    امام: چقدر شناخت تو نسبت به... انجیل و دانشمندان آن ناقص است؟ اگر چنین بود كه تو می‌گوئی معنی نداشت كه شما درباره انجیل دچار آن همه اختلاف شوید... وقتی كه انجیل اول مفقود شد، نصارا نزد دانشمندان جمع شدند و گفتند كه عیسی بن مریم كشته شد، و انجیل مفقود گردید، و شما دانشمند هستید، نزد شما چیست؟
    (الوقا) و (مرقابوس) با آنها گفتند كه انجیل در سینه ما است، وما آن را در روزهای شنبه، بخش بخش، برای شما بیان می‌كنیم، از این جهت اندوهناك نباشید، و كنیسها نكنید، كه ما «به ترتیبی كه گفته شد آن را برای شما می‌خوانیم» تا تمام آن را جمع كنیم.
    پس از این مذاكرات (الوقا) و (یوحنا) و (مرقابوس) و (متی) نشستند و انجیل فعلی را بوجود آوردند، و این چهار نفر شاگردهای شاگردان عیسی بودند، فهمیدی؟[2]
    جاثلیق : این مطلب را تا كنون نمی‌دانستم و اكنون فهمیدم، و پایه شناخت شما نسبت به انجیل برایم معلوم گردید، و چیزهائی شنیدم كه قلبم به حق بودن آنها گواهی می‌دهد، و بینشم فزونی یافت.
    امام: گواهی این چهار نفر نزد تو چگونه است؟
    جاثلیق: گواهی آنها نافذ است، اینان دانشمندان انجیلند، و به هر چه گواهی دهند حق است.
    امام: رو به اهل مجلس كرد و فرمود: گواه باشید بر او، گفتند: گواهیم، سپس به جاثلیق فرمود: سوگند به پسر، و مادرش، می‌دانی كه: (متی) گفته: مسیح فرزند داود فرزند ابراهیم فرزند اسحاق فرزند یعقوب فرزند یهودا، فرزند حضرون، است؟ و (مرقابوس) درباره نسب عیسی گفته: او كلمه خدا است كه خداوند او را در كالبد آدمی قرار داده و انسان گردیده. و (الوقا) گفته كه عیسی بن مریم و مادرش دو نفر انسان بودند از گوشت و خون كه روح القدس در آنها داخل شده. سپس تو می‌گوئی ازگواهی عیسی بر خویش این است: «به حق به شما می‌گویم ای گروه حواریین، به آسمان بالا نمی‌رود مگر آنكه از آسمان پائین آمده، مگر سوار شونده برشتر، خاتم پیامبران كه به آسمان می‌رود و پائین می‌آید» چه می‌گوئی درباره این سخن؟
    جاثلیق: این سخن عیسی است، منكر نیستم.
    امام: در مورد گواهی الوقا، و مرقابوس، و متی درباره نسب عیسی چه نظری داری؟
    جاثلیق: آنها بر عیسی دروغ بسته‌اند.
    امام: مردم! هم اكنون این دانشمند آنها را ستایش نكرد، و گواهی داد كه آنها از دانشمندان انجیل‌اند و گفته آنها حق است؟
    جاثلیق: ای دانشمند مسلمان، دوست دارم كه مرا در مورد اینان عفو فرمائی؟
    امام: بسیار خوب هر چه می‌خواهی بپرس.
    جاثلیق: دیگری از شما سئوال كند، نه، سوگند كه در دانشمندان مسلمان مانند تو نیست.
    مناظره امام با دانشمند یهودی.
    در اینجا امام رو به (رأس الجالوت) بزرگ دانشمندان یهودی كرد و فرمود: تو از من سوال می‌كنی یا من سؤال كنم؟
    ـ : من سؤال می‌كنم... با كدام دلیل نبوت محمد را اثبات می‌كنی؟
    امام: موسی ‌بن عمران، و عیسی بن مریم، و داود نماینده خدا در زمین، به رسالت او گواهی داده‌اند.
    ـ : گواهی موسی را بر رسالت او ثابت كن.
    امام: می‌دانی كه مو‌سی به بنی‌اسرائیل فرمود كه: «بطور حتم پیامبری از برادران شما برای شما مبعوث میشود، حتماً او را تصدیق كنید، سخن او را بشنوید»
    آیا برای بنی اسرائیل برادرانی جز فرزندان اسماعیل می‌دانی؟...
    ـ : مطلبی را كه نقل كردید، گفته موسی است و ما آن را انكار نمی‌كنیم.
    امام: آیا از برادران بنی‌اسرائیل پیامبری جز محمد برای شما آمده؟
    ـ : نه.
    امام: آیا آنچه گفتم صحیح نیست «و نبوت محمد را اثبات نمی‌كند»
    ـ : چرا، ولی دوست دارم صحت آن را بوسیله تورات تأیید كنید؟
    امام: آیا نمی‌پذیری كه تورات به شما می‌گوید: «روشنائی، از كوه طور سینا، آمد، از كوه ساعیر بر ما پرتو افكند و از كوه فاران بر ما آشكار شد»؟
    ـ : این كلمات در تورات هست ولی مقصود از آن‌ها را نمی‌دانم.
    امام: من مقصود را بیان می‌كنم: مقصود از این جمله (نور از طرف طور سینا آ‌مد) مطالبی است كه به عنوان وحی خداوند به موسی بر كوه طور نازل فرمود. و مقصود از جمله (پرتو افكند بر مردم از كوه ساعیر)، «ساعیر» كوهی است كه خدا بر آن به عیسی وحی می‌نمود. و مقصود از جمله (از كوه فاران بر ما آشكار شد)، «فاران» كوهی است از كوههای مكه، بین آن و مكه مسافت یك روز راه فاصله است. و «شعیای پیامبر» در مطالبی كه تو و یارانت آن را جزء تورات می‌دانید گفته:
    «دو سوار دیدم كه زمین برای آنها روشن شده بود، یكی سوار بر درازگوش و دیگری سوار بر شتر»
    مقصود از سوار بر درازگوش، و سوار بر شتر چیست؟
    ـ : نمی‌دانم شما بفرمائید.
    امام: مقصود از اولی عیسی، و از دومی محمد است، آیا انكار می‌كنی كه این جزء تورات باشد؟
    ـ : نه.
    امام: (حیقوق) پیامبر را می‌شناسی؟
    ـ : آری می‌شناسم.
    امام: او گفته و كتاب شما به ‍آن گواهی می‌دهد: «خداوند از كوه فاران سخنی روشنگر آورد، و آسمانها از تسبیح احمد و پیروانش پرشد، او لشكر خود را در دریا حمل می‌كند چنانكه در صحرا... برای ما كتاب نو می‌آورد بعد از خراب شدن بیت‌المقدس».
    «مقصودش از كتاب، قرآن است» آیا این مطلب را می‌دانی و به آن معتقدی؟
    رأس الجالوت: حیقوق پیامبر، این مطلب را گفته و ما منكر نیستیم.
    امام: داود در زبور گفته، و تو آنرا می‌خوانی: «خدایا به پادازنده سنت پس از فترت را مبعوث كن».
    آیا جز محمد پیامبری را می‌شناسی كه «چنین كاری را انجام داده باشد»؟
    ـ : این گفته داود را قبول داریم و انكار نمی‌كنیم، ولی مقصودش از این سخن عیسی است...
    امام: نفهمیدی، زیرا عیسی با سنت ـ پیش از خود ـ مخالفت نكرد و با سنت تورات موافق بود تا هنگامیكه خدا او را بسوی خود بالا برد، و در انجیل نوشته: و او سنگینی‌ها را سبك می‌كند، وهر چیزی را برای شما توضیح می‌دهد، و او به من گواهی می‌دهد همانطور كه من باو گواهی دادم، من برای شما مثلها آوردم و او «توضیح آنها» را برای شما خواهد آورد. آیا معتقدی كه این مطلب در انجیل هست؟
    ـ : آری انكار نمی‌كنم.
    امام: درباره پیامبرت موسی سؤالی از تو دارم؟
    ـ : بپرس.
    امام: دلیلی كه نبوت موسی را اثبات می‌كند چیست؟
    ـ : معجزاتی آورد كه هیچیك از انبیاء پیش از او نیاورد.
    امام: مانند چه؟
    ـ : مانند شكافتن دریا، تبدیل كردن عصا به مار زنده و ... معجزات دیگری كه هیچكس نمی‌تواند مانند آن را بیاورد.
    امام: درست می‌گوئی «هیچكس از مردم عادی كارهائی را كه موسی انجام می‌داد نمی‌تواند انجام دهد، ولی اگر شخص دیگری هم ادعای نبوت كندو معجزاتی هم داشته باشد، آیا بر شما لازم نیست او را تصدیق كنید؟»
    ـ : نه، مگر اینكه او هم معجزاتی مانند موسی داشته باشد.
    امام: بنابراین چگونه شما به انبیاء پیش از موسی اعتقاد دارید، در صورتیكه آن‌ها معجزات موسی را نداشتند؟
    ـ : لازم نیست معجزاتشان عین معجزات موسی باشد، همین مقدار كه معجزه داشته باشند برای تصدیق نبوتشان كافی است.
    امام: بنابراین پس چرا شما به نبوت عیسی ایمان نمی‌آورید، او هم معجزه داشت، مرده را زنده می‌كرد، كور و پیس را شفا می‌داد، از گل مجسمه می‌ساخت و در آن می‌دمید، به صورت پرنده‌ای در می‌آمد؟
    ـ : اینها همه نقل قول است، ما كه زمان عیسی نبوده‌ایم تا ببینیم این كارها را انجام داده یا نه.
    امام: مگر زمان مو‍سی بوده‌ای، و معجزات او را دیده‌ای، آیا اینطور نیست كه در مورد موسی هم تنها اخبار افراد مورد اطمینان از یاران موسی معجزات او را ثابت می‌كند؟
    ـ : چرا همینطور است.
    امام: در مورد عیسی هم مانند موسی خبرهای متواتر و قطعی به شما رسیده كه عیسی چه كارهائی را انجام داده، پس چه‌طور كارهای موسی را تصدیق می‌كنید ولی عیسی را نه؟
    دانشمند یهودی در پاسخ فروماند، ولی امام ادامه داد و فرمود: در مورد محمد ـ صلی الله علیه و آله - و هر پیامبری را كه خداوند برانگیخته نیز مطلب همینطور است.
    یكی از معجزات محمد ـ صلی الله علیه و آله - این بود كه او یتیمی بود بینوا، چوپان و كارگر، و نوشتن نمی‌دانست، كلاس درس ندیده بود، و با این وصف پس از بعثت قرآنی آورد كه در آن داستانهای پیامبران و اخبار آنها كلمه به كلمه نقل شده، و خبرهای پیشینیان، و آیندگان تا قیامت در آن درج گردیده است. علاوه بر این، او اسرار و رازهای مردم را بازگو می‌كرد، و به آنچه در خانه‌هاشان بود خبر می‌داد و معجزات بیشمار دیگر.
    ـ : معجزات عیسی و محمد، برای ما ثابت نشده، و از این لحاظ ما نمی‌توانیم رسالت آنها را تصدیق كنیم.
    امام: یعنی می‌خواهی بگوئی اینها كه معجزات عیسی و محمد را نقل می‌كنند دروغگو هستند «ولی آنها كه معجزات موسی را نقل كرده‌اند راستگو»؟
    دانشمندان یهودی پاسخی نداشتند.
    مناظره امام رضا ـ علیه‌السّلام ـ با بزرگ زردشتیان:
    سپس بزرگ زردشتیان به گفتگوی با امام دعوت شد.
    امام، از او پرسید كه دلیل تو به نبوت زردشت چیست؟
    گفت: او چیزهائی برای ما آورده كه پیش از او كسی نیا‌ورده بود، ما او را ند‌ید‌ه‌ایم ولی از پدران ما به ما رسیده كه او چیزهائی را برای ما حلال كرده كه دیگران نكرده‌اند، از این جهت ما پیرو او شدیم.
    امام: از راه اخبار پیشینیان نبوت او برای شما ثابت شده؟
    ـ : آری.
    امام: این اخبار در مورد نبوت پیامبران، و موسی و عیسی و محمد هم هست، پس چرا به نبوت اینها اعتراف نمی‌كنید؟
    ـ : دیگر نتوانست چیزی بگوید.
    ابهت خاصی مجلس را فرا گرفته بود، و دیگر كسی چیزی نمی‌گفت، امام، خطاب به حاضرین نمود و فرمود: اگر در میان شما كسی هست كه مخالف با اسلام باشد، بدون اینكه شرم كند هر چه می‌خواهد سؤال كند؟
    شخصی به نام عمران از جای برخاست و گفت: ای دانشمند، اگر دعوت به سؤال نمی‌كردید اقدام به پرسش نمی‌كردم، كه من در كوفه و بصره و شام و جزیره رفته‌ام و با متكلمین بحث كرده‌ام و هنوز كسی نتوانسته است برای من «خدای» یگانه‌ای را ثابت كند كه جز او قیام به وحدانیت خود ندارد، اجازه میدهی بپرسم؟
    امام: اگر در میان این جمع شخصی بنام (عمران الصابی) باشد تو هستی:
    ـ : من همان هستم.
    امام: سؤال كن، ولی انصاف را از دست نده، و از پرگوئی‌های بی‌مورد و ستم در بحث بپرهیز.
    عمران: به خدا، تنها منظورم یافتن حقیقت است.
    امام: سؤال كن.
    مردم برای اینكه مناظره امام و عمران را بهتر بشنوند به‌ هم فشار آورده و نزدیك‌تر شدند.
    و عمران شروع به سؤال كرد و امام پاسخ می‌داد، تا اینكه تمام شبهات او حل شد، پس از واضح شدن حقیقت، با كمال شهامت در برابر انبوه جمعیت، به یكتائی خدا، و رسالت خاتم‌انبیا شهادت داد، و سپس رو به قبله كرد و به‌ سجده افتاد.
    نوفلی گوید: وقتی كه متكلمین، كیفیت مناظره و تسلیم شدن عمران را مشاهده كردند، با توجه به اینكه او كسی بود كه تا كنون هیچ‌كس در فن مناظره، بر او پیروز نشده بود، هیچ‌كدام جرأت بحث كردن با امام را نداشتند، لذا مجلس پایان یافت و مردم متفرق شدند.
    من با گروهی از یاران بودم كه «محمد بن جعفر» دنبال من فرستاد، پیش او رفتم، او به من گفت: نوفلی دیدی دوستت امروز چه كرد؟ به خدا گمان نمی‌كردم كه علی بن موسی ـ علیه‌السّلام ـ بتواند اینگونه بحث كند، وتا كنون ما او را اینگونه نشناخته بودیم، مگر وقتی‌كه در مدینه درس كلام می‌گفت و مردم هنگام حج رفتن نزد او می‌آمدند، و مسائلی از حلال و حرام سؤال می‌كردند،و گاه می‌شد با كسی كه می‌آمد مناظره می‌كرد.
    محمد بن جعفر: من می‌ترسم كه این مرد (مأمون) به امام حسد برد، و او را مسموم كند، یا بلای دیگری بر سرش آورد، به او بگو در اینگونه مجالس شركت نكند.
    نوفلی: از من نمی‌پذیرد، و تنها مقصود این مرد (مأمون) این بود كه او را بیا‌زماید كه آیا چیزی از دانش پدرانش نزد او هست یا خیر.
    محمد بن جعفر: از قول من به او بگو عمویت مایل نیست در اینگونه مسائل وارد شوی و از جهت مختلفی دوست دارد كه اینگونه برخوردها را نداشته باشی.
    نوفلی: وقتی خدمت امام رسیدم و پیغام عمو را به او رساندم، امام لبخندی زد، سپس فرمود، خدا عمویم را حفظ كند، چه خوب می‌شناسم او را، چرا مایل نیست؟
    این را بگفت و خدمتكارش را صدا زد، و به او گفت: برو سراغ عمران و او را پیش من بیاور.
    من گفتم: فدایت شوم من می‌دانم عمران كجاست، او نزد یكی از برادران شیعه است،
    فرمود: مانعی ندارد، مركبی برای او بیاورید. سوارش شدم و او را آوردم امام به او خوش‌آمد گفت و یك لباس و یك مركب، و ده هزار درهم هم به او هدیه داد.
    گفتم: فدایت شوم، مانند جدت امیر المؤمنین ـ علیه‌السّلام ـ رفتار ‌كردی.
    فرمود: چنین باید كرد. سپس فرمود شام آوردند، مرا طرف راست خود نشاند، وعمران را طرف چپ و با امام شام را صرف كردیم...
    پس از آن مجلس، متكلمین از مكتب‌های مختلف، پیش عمران جمع می‌شدند، و او نظریه‌های آنان را باطل می‌ساخت تا اینكه از او اجتناب كردند...


    [1] . فرزند هارون، از خلفای بنی‌العباس، متوفی 218 هجری در سن 48 سالگی، مدت خلافتش بیست‌سال‌ و پنج ماه و چند روز (دائره المعارف فرید وجدی).
    [2] .طبق گفته دانشمند معروف، راغب در مفردات، صائبین جمعیتی از پیروان نوح بوده‌اند، و اقوال دیگری هم در تفسیر این كلمه هست (مراجعه كنید به تفسیر نمونه ج1 ص 197).
    [3] . این كلمه فارسی است و به معنای: بزرگان هند، و به قولی دانشمندان آنها، خدمتگذاران آتش در آئین مجوس (المنجد).
    [4] . برای آشنا شدن كامل با پیشگوئی‌های انجیل از نبوت پیامبر اسلام به كتاب (انیس الاعلام جلد 5) نوشته یكی از دانشمندان مسیحی كه مسلمان شده، مراجعه فرمائید.
    [5]. نام مكانهائی است كه در آنجا زندگی می‌كرده‌اند (ر.ك: به بحارالانوار ج 10 ص 303)
    [6] . نام مكانهائی است كه در آنجا زندگی می‌كرده‌اند (ر.ك: به بحارالانوار ج 10 ص 303)
    [7] . نام مكانهائی است كه در آنجا زندگی می‌كرده‌اند (ر.ك: به بحارالانوار ج 10 ص 303)
    [8] . این قسمت خیلی مفصل بود و تلخیص شد.
    [1] . برای توضیح این كلمه ر.ك: به كتاب انیس الاعلام ج1، ص 8.
    [2] . ر.ك به: انیس الاعلام ج 2، ص 61.




    منبع :
    انديشه قم
    انديشه قم
    انديشه قم
    حسنت به ازل نظر چو در کارم کرد
    بنمود جمال و عاشق زارم کرد
    من خفته بدم به ناز در کتم عدم
    حسن تو به دست خویش بیدارم کرد

صفحه 6 از 6 اولیناولین ... 456

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •