انگيزش: حالتي است دروني که انسان را به انجام کاري ترغيب مي نمايد.
تئوري هاي انگيزش: 1- محتوايي 2- فرآيندي
1- تئوري محتوايي: اين تئوري ها عوامل ايجاد انگيزش را بررسي مي کنند و شامل: 1- نظريه نيازهاي مازلو 2- نظريه X و Y 3- نظريه بهداشتي
نظريه بهداشتي: براي اين نظريه دو عامل در ايجاد انگيزش تأثير دارند که عوامل مادي و بهداشتي هستند که در صورت نبود آنها فرد احساس عدم رضايت مي کند و اين عوامل تحت عنوان عوامل نگهدارنده و بهداشتي شناخته مي شوند و افراد بدنبال برآورده کردن آنها هستند و پس از دستيابي به آنها نسبت به آنها بي تفاوت مي شوند اما دسته دوم عواملي انگيزشي هستند که در صورت ارضاء افراد برانگيخته مي شوند مثل کسب موفقيتف، قدرداني بوسيله مديران و مسئوليتهاي بيشتري به افراد واگذار کردند.
1- تئوري فرآيندي: اين تئوريها و سازو کارها و روشهاي ايجاد انگيزه را مورد بررسي قرار مي دهند.
3-1- نظريه انتظار:
براساس نظريه انتظار انگيزش افراد تحت تأثير عوامل زير قرار دارد.
1- انتظار افراد از نتايج
2- جذابيت نتايج در ارضاء نياز
3- اعتقاد به امکان پذيري
4- طبق اين نظريه افراد زماني دست به اقدام مي زنند که هم احتمال دستيابي به نتيجه و جود داشته باشد و هم نتيجه مذکور به اندازه کافي برانگيخته باشند.
2-3- هدف گذاري:
اگر براي افراد هدف تعيين بشود براي دستيابي به نتيجه بيشتر تلاش مي کنند و بطورکلي افراد با هدف بيشتراز بي هدف تلاش مي کنند واز طرفي اهداف به چالش برانگيز نسبت به اهداف عادي در افراد انگيزه بيشتري ايجاد مي کند عواملي نظير دقت در هدف گذاري، اميد موفقيت دشواري هدف و پذير هدف و توان افراد در ميزان چالش پذيري يک هدف تأثير دارند.
3- نظريه برابر: اين نظريه احساس افراد را در ارتباط با اينکه با آنان منصفاننه برخورد شده است ياخير را بررسي مي نمايند چنانچه افراد احساس کنند که با آنان بي عدالتي صورت پذيرفته ترغيب مي شوند که عدالت را برقرار نمايند بدين منظور افراد نسبت به نتيجه کار خود را با همين نسبت براي فرد مشابه خود اندازه مي گيرد و مقايسه مي کند.
نتيجه فرد مشابه خود نتيجه کار خود
=
آورده فرد مشابه خود آورد – خود
اگر اين نسبت مساوي شد خود عدالت برقراراست اما اگر برقرار نباشد شايد افراد به اقدامات زير دست بزنند.
1- آورد : خود را تغيير مي دهند.
2- براي افزايش نتيجه تلاش کنيم.
3- مبناي مقايسه را تغيير کنيم.
4- کار خود را توجيه کند.
5- برآورد ديگران تأثير بگذارد و اگر هيچکداماز اين اتفاقات انجام نشدمجبور به ترک سازمان مي باشد.
6- ترک سازمان: اگر به هيچ نتيجه اي نرسيد سازمان را ترک کند.
آنچه مهم است برا ي مديران مهم است اين است که مقايسه هاي اجتماعي را مورد توجه قرار دهد بطوريکه افراد جامعه مقايسه مي کنند بنابراين وظيفه مديران اين است که در سازمان اطلاع رساني صحيح در ارتباط با تلاش کار کند ودريافت ها و پرداختها را انجام بدهند تا افراد ارزيابي واقع بينانه تري انجام بدهند.
کنترل: فرآيندي است طي آن عمليات انجام شده يعني آنچه که است با آنچه که بايد باشد مقايسه مي شود و در صورت نياز اقدام اصلاحي صورت مي گيرد بنابراين کنترل داراي چهار مرحله است.
1) تعيين معيارها وضوابط
2) مقايسه عملکرد با برنامه
3) تعيين ميزان انحراف و علل آن
4 ) اقدام اصلاحي و برنامه
انواع کنترل:
1- کنترل دائم و موقت: کنترل کمي و کيفي
2- کنترل کمي و کيفي
3- کنترل متمرکز
4- کنترل آينده نگر: در اين روش بر مبناي پيش بيني نتايج قبل از اجراي برنامه اقدامات اصلاحي پيش بيني مي شود براي موفقيت در اين کنترل دسترسي سريع به اطلاعات امکان پذير مي باشد.
5- همزمان: دراين نوع کنترل در حين اجراي برنامه اقدامات اصلاحي انجام مي شود.
6- کنترل گذشته نگر: در اين نوع کنترل پس از پايان عمليات با بررسي نتايج و تعيين انحراف اقدام اصلاحي انجام مي شود.
ازويژگي هاي کنترل مؤثر:
1-ارائه اطلاعات صحيح و دقيق
2- معقول و مقبول بودن
3- هدفمند بودن
4- به حرفه بودن
5- عيني بودن
6- بر نقاط حساس تمرکز داشتن
7- انعطاف پذير بودن
مشکلات کنترل:
1- مقاومت کارکنان: با توجه به اينکه در کنترل بيشتر به نقاط منفي و کمبودها توجه مي شود و کمتر به نقاط مثبت کارکنان توجه مي شود بنابراين کارکنان کنترل را نوعي ابزار براي سرزنش و مچ گيري خود مي کنند بنابراين در مقابل اجرا مقاومت مي کنند.
2- تأخير در اجراي نتايج: نتايج کنترل در زمان مناسبي ارائه گردد. قادر به اصلاح امرو مؤثر واقع شود چنانچه اين نتايج با تأخير ارائه شود ممکن است ديگر کاربردي نداشته باشد
3- استفاده از شاخص هاي ذهني: استفاده از اين شاخص ها افراد نسبت به کنترل احساس بي اعتمادي داشته باشند.
تئوري سازمان: رشته اي است که ساختار طراحي سازمان را مورد مطالعه قرا مي دهد.