اهل دانشگاهم رشته ام علافی ست
جیب هایم خالیست
دوستانی دارم همه از دم نایاب
اهل دانشگاهم
قبله ام استاد است جا نمازم نمره!
خوب میفهمم سهم اینده من بیکاریست
من نمیدانم که چرا میگویند
مرد تاجر خوب است مهندس بیکار
وچرا در وسط سفره ما مدرک نیست
چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
باید از ادم دانا ترسید!
باید از قیمت دانش نالید!
وبه انها فهماند که من اینجا فهم را فهمیدم