سبک (style)
استفاده از این تجربه معمول در سبکشناسی، که اثر را از سه دیدگاه فکری و ادبی و زبانی مورد بررسی قرار میدهد، (شمیسا؛ 1381؛ 23) در سبکشناسی آثار داستانی کمی قابل تجدید نظر است.
چرا که مختصّات فکری و اندیشگی داستانهای کوتاه اغلب در حیطه درونمایه و مضمون تحلیل میشوند و شگردهای روایت داستان نیز که در حوزه زاویه دید و توصیف و لحن قرار میگیرند، سبکشناسی داستان را بیشتر متوجّه ویژگیهای زبانی و بیانی اثر میکند.
این مسئله در مورد داستانهای کوتاه سیّد محمّدعلی جمالزاده، که مشخّصههای زبانی و ارزشهای بیانی، به خصوص آنجا که صحبت از تأثیرپذیری از متون کلاسیک فارسی نیز در میان آید، بسیار خود را مینمایند، حائز اهمیت است.


مشخّصهها و ویژگیهایی که آنچنان حضوری در داستانهای نویسنده دارند و کاملاً بازتاب خصایص ذهنی جمالزاده است که یک خطشناس معروفی مثل «ویلی برنرت» هم میتواند بدون آشنایی با وی، آنها را تنها از روی خط جمالزاده تشخیص بدهد. (مهرین؛ 1342؛ 113)
پس با توجّه به این مسئله که سبک، انحراف از نرم است و ویژگیهای زبانی و بیانی اثر، آن گاه که حاصل آگاهی و تعمّد آفریننده اثر باشد و بسامد چشمگیری هم داشته باشد، ایجاد سبک میکند، (شفیعی کدکنی؛ 1379؛ پنج) به بررسی داستانهای کوتاه و بلند جمالزاده میپردازیم.
اما بهتر است در ابتدا، يك نگاه كلي به ارزش كار جمالزاده، يا بهتر بگويم ارزش «يكي بود و يكي نبود»، مشخصهها، توفيقها و تأثيراتي كه بر روند داستاننويسي ايراني گذاشت بيندازيم.

«یکی بود و یکی نبود»؛ رئالیسم انتقادی و رکود رمانهای تاریخی
«شمس و طغرا»ی محمّدباقر میرزا خسروی، «عشق و سلطنت» موسی نثری کبودر آهنگی؛ «داستان باستان» میرزا محمّد حسن خان بدیع و «دام گسترانِ» صنعتیزاده کرمانی، نخستین و شاخصترین نمونههای رمان تاریخی هستند که زمینههایی چون شکست انقلاب مشروطه، مخالفت با هجوم فرهنگ بیگانه، تأیید ضمنی دستگاه حاکم و پذیرش این ژانر نوین از سوی جریانهای فرهنگی و ادبی باعث شد که از تألیف نخستین رمان تاریخی یعنی شمس و طغرا (آرین پور؛ 1379؛ 240) تا سال 1300 هجری شمسی یکی از گونههای رایج داستان نویسی ایران گردند.


امّا رمان تاریخی، که خود به تأثیر از ظهور این نوع ادبی در اروپا و به تبع ترجمههای رمانهای تاریخی که به خصوص توسط مترجمان پر کار دوره قاجار، از جمله محمّد طاهرمیرزا (1250-1316 هـ.ق) و سردار اسعد بختیاری (1274ـ 1336 هـ.ق)در ایران توّجه نویسندگان را به خود معطوف داشته بود، از حوالی سال 1300 هـ.ش به بعد دیگر نتوانست چندان جایی برای خود باز کند.

رواج و گسترش داستان کوتاه فارسی که با «یکی بود و یکی نبود» سیّد محمّدعلی جمالزاده آغازیده بود، یکی از عواملی است که در کنار عوامل دیگری چون تغییر مناسبات اجتماعی، ظهور احزاب و گرایشهای اجتماعی نو، تأثیر عوامل فرهنگی و ادبی و سست شدن و از دست رفتن عنصر مشوّق حکومتی باعث رکود نسبی رمانهای تاریخی در ایران شده است. (غلام؛ 1381؛ 143)

جالب آنکه، چشمگیرترین دلیل توفیق «یکی بود و یکی نبود» را هم در آن دانستهاند که همه ناخودآگاهانه انتظارش را میکشیدند؛ یعنی همه (بدون اینکه خود بدانند یا به یکدیگر بگویند) منتظر گردی بودند که گرز داستاننویسی جدید را که پیش از این شروع شده ولی هنوز جانیفتاده بود محکم به زمین بکوبد. (همایون کاتوزیان؛ 1382؛ 74)
البته توفیق «یکی بود و یکی نبود» در گرو عوامل دیگری نیز بود، قوّت جنبه ادبی اثر، زبان سهل و ساده و محاورهای آن و چشمگیرتر از همه آنکه با «یکی بود و یکی نبود»، ژانر داستان کوتاه در ادبیات ایران بنیاد گذاشته میشود.


از این نکته هم نباید غافل بود که بین مکتب نویسندگانی که جمالزاده آغازگر آن بود و مکتب نوول تاریخی، به غیر از تمایز زبانی، یک فرق اساسی دیگری نیز وجود داشت: هدف مکتب نوول تاریخی، ایجاد یک آگاهی و تفاخر ملی بود و لحن عمومی آن یک لحن قهرمانی و مبالغهآمیز بود. وقایع و افسانههایی را که این نویسندگان پروراندهاند وقایع بزرگ تاریخی ایران است. با وجود این، نویسندگی جمالزاده و نیز حتّی اخلاق او در درجه اول دارای لحن طنزآلود بود.

هدف او پنهان کردن ضعف و نارساییهای هموطنانشان نیست، بلکه درست برعکس، نمایان کردن آنها است و این نکتهای است که از چشمهای «الول ساتن» هم نمیتواند پنهان مانده باشد. دیگر، آنکه، داستان ایرانی با آثار جمالزاده، پای در درون دنیای رئالیسم انتقادی میگذارد.
جمالزاده حتّی در «دارالمجانین» که بیشتر بر ذهنیات و فردیات استور است تا عینیات و اجتماعیات، باز پای بند رئالیسم است و تنها در «عمو حسینعلی» است که وارد دنیای مدرنیستی میشود.


به قول چایکین، تنها با کتاب «یکی بود و یکی نبود» میتوان به آغاز مکتب رئالیستی نوینی اندیشید که در واقع شالودة جدید و تازه ادبیات بدیع فارسی را نهاده است. تنها از این لحظه به بعد میتوان از ظهور نوول و رمان در ادبیات هزار ساله ایران سخن راند. زیرا فقط در هنگام مطالعه آثار جمالزاده، کاظمی، خلیلی و دیگران امکانی در اختیار ما گذاشته میشود تا به یک تجدّد واقعی در ادبیات ایران ایمان بیاوریم که عاقبت مصمّم گشته خود را از مه اسرارآمیز و از زبان شاعرانه و از گل و بلبل و پروانهای الگووار بیشمار رها سازد تا به واقعیت موجود و زنده تکیه کند. (دهباشی؛ 1377؛ 366)

البته چه در داوری چایکین، دیگر مرتبه و سهم دهخدا کمتر از آنچه بوده و مرتبه و سهم جمالزاده بیشتر از آنچه هست ارزیابی شده. نیز این را باید دانست که پیش از جمالزاده، نویسندگانی چون محمّدباقر میرزای خسروی و صنعتیزاده کرمانی و میرزا حسن خان بدیع و شیخ موسی نثری، در زمینه داستانهای تاریخی طبع آزمایی کردهاند؛ و این همه باعث شده عبدالعلی دستغیب بپذیرد که «جمالزاده داستان کوتاهنویسی را گامی پیشتر از دهخدا برد همین!» (دستغیب؛ 1356؛ 50)

جمالزاده اگر یک نویسنده رئالیست، بلکه پایهگذار سبک رئالیسم انتقادی هم دانسته شده، رئالیست منتقد دوره قاجار و به ویژه برههای از جریان مشروطهخواهی در ایران است.
جمالزاده از استبداد سخن میگوید؛ این یعنی رئالیسم. از اوضاع ایران انتقاد میکند؛ این هم جنبه انتقادی مسئله. امّا وی از ایران دورة قاجار است که مینویسد و انتقاد میکند. وی هیچگاه رئالیست منتقد دوره رضاخان، آن گونه که برخی نویسندگان دیگر بودند نشد. و بیجهت نیست که هدف طعن و توبیخ امثال آل احمد واقع میشود.
در نگاه کلی به شیوة نویسندگی جمالزاده، عموماً آنچه از آن سخن میرود همانهایی است که به اجمال بدان پرداخته شد.


ولی شیوه نویسندگی یا سبک جمالزاده در هیئت جزئی نگرانه، موارد بسیاری را در بر میگیرد؛ که واکاوی هر کدام از آنها باید با توجّه به این مسائل صورت بگیرد که، جمالزاده فارسی را به صورت آکادمیک و اصولی فرانگرفته بود؛ و آنچه به قلم او میرفت آمیزه ذوق وی بود با آنچه از مطالعه متون کلاسیک فارسی و به خصوص نثرهای شاعرانه دریافته بود.
وی، به جز چهارده یا پانزده سال نوجوانی، بقیه عمر یکصد و شش ساله خود را خارج از ایران و به دور از تحوّلات فرهنگی، ادبی و زبانی جامعة ایرانی گذراند.


داستانهایی از سیّد محمّدعلیجمالزاده که زمان و مکان وقوع آنها، ایران سالهای پهلویهاست، بیشتر از آنکه محصول تجربه مستقیم نویسنده باشد، ناشی از انطباق دادن مناسبات اجتماعی و فرهنگی دوران قاجار به سالهای پس از آن است.