Abnormal psychology: شاخهاي از علم روانشناسي كه با رفتار غيرعادي سر و كار دارد.
Absolute threshold: نقطهاي تعيين شده از نظر آماري در طول يك طيف محّرك كه در آن سطح انرژي فقط براي كشف وجود محّرك كافي است. اين نقطه را آستانه مطلق يا آستانه كشف مينامند.
Accommodation: تطابق- بطوركلي هر حركت يا سازگاري، خواه فيزيكي و خواه رواني كه به منظور آمادگي در مقابل محركهاي ورودي صورت ميگيرد. غير از اين تعريف، كه مفهومي گسترده دارد، اصطلاح مزبور كاربردهاي خاصي نيز دارد. (1) در زمينه بينايي، به انطباق شكل عدسي چشم به منظور جبران فاصله شي (كانون) از شبكيه اطلاق ميشود، (2) در نظريه پياژه، تعديل طرحهاي دروني براي تطابق با شناخت در حال تغيير واقعيت Assimilation، (3) در جامعهشناسي و روانشناسي اجتماعي، فرآيند سازگاري اجتماعي كه براي حفظ هماهنگي درون گروهي، يا بين گروههاي متناقص طرحريزي شده است. در اينجا، اصطلاح تطابق در ارتباط با رفتار فردفرد اعضاء گروه، تمام گروه، حتي يك ملت بكار برده ميشود.
Acquisition: بطوركلي، به معني كسب كردن، به دست آوردن و نظاير آنها است و از اين لحاظ معادل نارسايي براي اصطلاح يادگيري است. از اين نظر در اصطلاح عملياتي به عنوان تغيير در ميزان واكنش تعريف شده و بطور مشخص در اشاره به آن بخش از فرآيند يادگيري بكار ميرود كه ضمن آن افزايش قابل ملاحظه در ميزان پاسخدهي پيدا شده و تغيير بارزتر بوده است.
Action Potential: پتانسيل عمل، ترادف منظم نوسانات الكتريكي كوچك همراه با فعاليت فيزيولوژيكي عضله يا عصب.
Addiction: اعتياد- هرگونه وابستگي شديد رواني يا فيزيولوژيك ارگانيسم نسبت به يك دارو. اعتياد با پيدايش سندرم پرهيز يا محروميت (abstinence-syndrome) مشخص است كه هنگامي قطع ناگهاني دارو ظاهر ميگردد. به نظر ميرسد كه فرد معتاد وجود ماده اعتيادآور براي حفظ كاركرد طبيعي سلولي الزامي گرديده و قطع آن موجب دگرگوني فرآيندهاي فيزيولوژيك و در نتيجه علائم محروميت ميشود. به عبارت ديگر معتاد كسي است كه وابستگي جسمي و رواني نسبت به يك دارو پيدا كرده و ناگزير است مصرف مقادير مشخصي از آن را بطور مستمر ادامه دهد.
Ageism: پيري گرايي. كليشهاي يا قالبي ساختن سالمندان فقط بر اساس سن آنها، به گونهاي كه ايجاد انتظارات منفي از آنان بنمايد، آنها را مورد تبعيض قرار دهد، و از مدارا با مسائل اجتماعي و فيزيولوژيك آنها پرهيز نمايد.
Aggression: پرخاشگري. اصطلاحي بسيار كلي براي انواع گوناگوني از اعمال همراه با حمله و خصومت و خشونت.
Agoraphobia: ترس از فضاي باز، گذر هراسي. علامت اساسي اختلال گذر هراسي، ترس از حضور در مكانها يا موقعيتهايي است كه ممكن است گريز از آن مشكل باشد يا در صورت وقوع حمله هراس امكان اخذ كمك نباشد.
Aids: مخفف سندرم كمبود ايمني اكتسابي نوعي بيماري است كه بوسيله يك رترو ويروس آهسته منتقل ميشود. اين ويروس بطور انتخابي برخي از لنفوسيتها را منهدم ساخته و در نتيجه واكنش ايمني حاصله با وساطت سلولي را مختل نموده و امكان رشد عفونتهاي فرصت طلب و نئوپلاسمها را فراهم ميكند.
All-or-none law: قانون همه يا هيچ. (1) در نوروفيزيولوژي، اصلي كه طبق آن بدون رابطه با شدت محرك يك نورون يا ب حداكثر شدت واكنش نشان ميدهد يا اصلاً واكنش ظاهر نميكند. (2) در يادگيري، اصلي كه طبق آن تداعيها با آزمايشي واحد بطور كامل ساخته ميشوند يا اصلاً بوجود نميآيند.
Altruism: نوعدوستي. احترام به نيازها و خواستهاي ديگران.
Amacrine Cells: سلولهايي در شبكيه كه نورونهاي دو قطبي را با نورونهاي رديف دوم مرتبط ميسازد.
Ambiguity: ابهام. داشتن دو يا چند معني و يا تعبير. يكي از ويژگيهاي محرك، نظر يا موقعيتي كه امكان بيش از يك تعبير را فراهم ميكند.
Amnesia: بطور كلي، هرگونه فقدان نسبي يا كامل حافظه، فراموشي.
amygdala: آميگدال بخشي از مجموع هستههاي قاعدهاي. آميگدال ساختماني كوچك و بادامي شكل روي سقف شاخ تامپورال بطنحانبي در انتهاي تحتاني هسته دمدار است.
Analytic Psychology: روانشناسي تحليلي. سيستم روانشناسي يونگ، كه بر عكس روانكاوي فرويدي، نقش تمايلات جنسي را در اختلالات هيجاني به حداقل ميرساند. يونگ روان را چيزي بيشتر از حاصل تجربيات گذشته ميداند، براي او روان در عين حال تداركي براي آينده است، با اهداف و مقاصدي كه ميكوشد در اندرون خود آنها را تجزيه و تحليل نمايد.
Anorexia Nervosa: بي اشتهايي عصبي (رواني). بي اشتهايي عصبي يكي از اختلالات مصرف غذا است كه اول بار در سال 1868 توسط سيرويليام گال تحت عنوان hystericaApepsia معرفي شد. اصطلاح بياشتهايي عصبي در سال 1874 توسط همين محقق پيشنهاد گرديد. اين سندرم يا محدوديتهاي بخود تحميل شده در رژيم غذايي، الگوهاي غريب در مدارا با غذاها، كاهش قابل ملاحظه وزن، و ترس شديد از افزايش وزن و فربهي مشخص ميباشد.
Anxiety: اضطراب. اضطراب يك احساس منتشر، بسيار ناخوشايند، و اغلب مبهم دلواپسي است كه با يك يا چند تا از احساسهاي جسمي همراه ميگردد. مثل احساس خالي شدن سردل، تنگي قفسه سينه، طپش قلب، تعريق، سردرد، يا ميل جبري ناگهاني براي دفع ادرار، بيقرار و ميل براي حركت نيز از علائم شايع است.
Anxiety Disorders: اختلال اضطرابي. حالات نابهنجاري هستند كه خصوصيات باليني آنها علائم جسمي و رواني اضطراب بوده و ثانوي بر بيماري مغزي عضوي يا يك اختلال روانپزشكي ديگر نميباشند.
Apparent Motion: حركت ظاهري. اصطلاحي پوششي براي تعداد زيادي پديدههاي ادراكي كه در آن شخص اشياء ثابت را در حالت حركت "ميبيند".
Archetype: آركي تايپها در زبان فارسي به "انواع قديمي"، "انواع كهن"، "كهن الگو"، " صورت ازلي" و مانند آن ترجمه شدهاند. آركي تايپها عبارتند از عناصر سازندهي ناخودآگاه. گاهي از آن به عنوان تصويرهاي اسطورهاي و الگوهاي جمعي نيز ياد شده است.
Assimilation: معني اساسي اين اصطلاح عبارتست از فروبردن، جذب كردن يا جزئي از خود گردانيدن.
Association Cortex: نواحي ارتباطي. مناطقي از مغز كه فرض ميشود "فرآيندهاي رواني عالي" مثل تفكر، استدلال، و نظاير آنها در آن ناحيه روي ميدهد.
Attachment: دل بستگي. بطور كلي، پيوند عاطفي بين مردم. مفهوم ضمني آن اين است كه چنين پيوندي يا وابستگي همراه است، مردم براي ارضاء عاطفي بر هم تكيه ميكنند.
Attention: توجه، به توانايي حاضرالذهن بودن شخص نسبت به محركي خاص، بدون تحت تاثير واقع شدن توسط تحريكات جانبي و محيطي اطلاق ميشود.
Attitude: نگرش.
Attribution Theory: نظريه استاد يا انتساب. يك ديدگاه نظري كلي در روانشناسي اجتماعي كه با موضوع ادراك اجتماعي سر و كار دارد. در عمل اسناد يا انتساب، شخص خصوصيتي (صفت، هيجان، يا انگيزه) را به خود يا ديگري نسبت ميدهد.
Auditory Nerve: عصب شنوايي. هشتمين زوج اعصاب جمجمهاي اين عصب دو شاخه اصلي، عصب حلزوني كه اطلاعات مربوط به صداها را منتقل ميكند و عصب دهليزي كه اطلاعات مربوط به تعادل جسمي را منتقل ميسازد تشكيل يافته است.
Automatic Process: فرآيند خودكار. در روانشناسي شناختي، هر فرآيند بخوبي آموخته شده كه بدون تعمق عمدي و آگاهانه روي ميدهد. رانندگي "اتوماتيك" يك راننده مجرب مثال خوبي براي اين مورد است.
Automatic Nerves System (ANS): دستگاه عصبي اتونوميك (خودكار). قسمت عمدهاي از سلسله اعصاب، با دو بخش اساسي، سمپاتيك و پاراسمپاتيك. اين سيستم "اتونوميك" ناميده ميشود چون بسياري از اعمال تحت كنترل آن خودبخود تنظيم ميشوند يا بعبارتي "خودمختار" هستند.