این عصرهای بارانی عجـیب بـوی نـفس هـای تـو را می دهـد …! گـوئـی … تـو اتـفاق می افـتی و مـن دچـار می شـوم … تـمام ” مــن” دارد “تـــو” می شـود
باران که می بارد باید آغوشی باشد پنجره نیمه بازی موسیقی باران بوی خاک سرمای هوا گره کور دست ها گرمای عریان عاشقی صدای تپش قلبها باران که می بارد باید کسی باشد…
می گویند: عشق خدا به همه یکسانَ ستــ ولی من می گویم: مرا بیشتر از همه دوستــ دارد وگرنهـ بهـ همهـ یکی مثل تو می داد . /
من خسته ام از اینکه هر روز فقط باشم از اینکه عده ای سیب های یک درخت را به تاراج ببرند ولی من هنوز سیب سرخ بالای درخت را حتی بو هم نکره ام باور نمیکنید دستانم را بو کنید بوی سیب نمیدهد بوی نم دارد نم باران دیروز است
زیباترین شعرم برای او: من تمـــــام شــــــــعرهایم را در وصــــــــف نیامدنت ســـــــــــــروده ام ! و اگر یــــــــــک روز ناگهـــــــــــان ناباورنه ســــــــر برسی ... دســـــــــت خالی ,حیرت زده از شاعر بودن استعفا
بیشتر ...