پروردگارم...
by
, 03-27-2012 at 12:35 PM (610 نمایش ها)
سجده ی عشقم را این بار در ساحل چشمان تو به جا می آورم تا شاید این بار دست های گدایی ام جواب تمناهای خود را بگیرد.می خواهم ندایی
از جنس نور بتابد بر دل طوفانی و تردید زده ام...الهام می خواهم تا طعم واقعی آرامش را بچشم.آرامش واقعی آغوش گرم توست... من همان کرم
ابریشم هستم که آغوش گرم وپر محبت تو مرا باید تا پروانه شوم...تا توهستی مرا چه حاجت به پیله؟
محبوبم،معبودم،پروردگارم،خ دای من:
با تو می گویم،من ِ بنده،که خطا رفتم و بی راه و سرانجام به بن بستی بیش نرسیدم.اما راه تو آسمان است و مقصدش کران ِ بی نهایت...مشکل
از سوی ِ چشم های من است.می دانم!برای همین است که از تو میخواهم عصای دست من ِ نابینا شوی.جاری کن چشمه ی معرفتت را در دل ِ
من ِ ناشکر تا سیراب شوم از عشق نامتناهی ات...