بالا
لامپ رشد گیاه

 دانلود نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور با پاسخنامه

 دانلود نمونه سوالات فراگیر پیام نور

 فروشگاه پایان نامه و مقاله


 تایپ متن و مقاله و پایان نامه



خروجی آر اس اس

Armaeil

زندگی نامه حکیم ابوالقاسم فردوسی

دادن امتیاز به پست
گذری بر زندگی حکیم ابولقاسم فردوسی :

فردوسی در سال 329 هجری برابر با 940 ميلادی در روستای باژ از توابع طوس در خانواده ای از طبقه دهقانان ديده به جهان گشود و در جوانی شروع به نظم برخی از داستانهای قهرمانی كرد. در سال 370 هجری برابر با 980 ميلادی زير ديد تيز و مستقيم جاسوس های بغداد و غزنين ، تنظيم شاهنامه را آغاز می كند و به تجزيه و تحليل نيروهای سياسی بغداد و عناصر ترک داخلی آنها مي پردازد. فردوسی ضمن بيان مفاسد آنها، نه تنها با بغداد و غزنين ، بلكه با عناصر داخلی آنها نيز مي ستيزد و در واقع ، طرح تئوری نظام جانشين عرب و ترک را می ريزد حداقل آرزوی او اين بود كه تركيبی از اقتدار ساسانيان و ويژگيهای مثبت سامانيان را در ايران ببيند. چهار عنصر اساسی برای فردوسی ارزشهای بنيادی و اصلی به شمار مي آيد و او شاهنامه خود را در مربعی قرار داده كه هر ضلع آن بيانگر يكی از اين چهار عنصر است آن عناصر عبارتند از: مليت ايرانی ، خردمندی ، عدالت و دين ورزی او هر موضوع و هر حكايتي را برپايه اين چهار عنصر تقسيم می كند. علاوه بر اين ، شاهنامه ، شناسنامه فرهنگی ما ايرانيان است كه می كوشد تا به تاخت و تاز ترک های متجاوز و امويان و عباسيان ستمگر پاسخ دهد او ايرانی را معادل آزاده می داند و از ايرانيان با تعبير آزادگان ياد می كند؛ بدان سبب كه پاسخی به ستمهای امويان و عباسيان نيز داده باشد؛ چرا كه مدت زمان درازی ، ايرانيان ، موالی خوانده می شدند و با آنان همانند انسان های درجه دوم رفتار می شد بنابراين شاهنامه از اين منظر، بيش از آن كه بيان انديشه ها و نيات يک فرد باشد، ارتقاي نگرشی ملی و انسانی و يا تعالی بخشيدن نوعی جهانبينی است. سی سال بعد يعنی در سال 400 هجری برابر با 1010 ميلادی پس از پايان خلق شاهنامه اين اثر گرانبها به سلطان محمود غزنوی نشان داده می شود. به علت های گوناگون كه مهمترينشان اختلاف نژاد و مذهب بود اختلاف دستگاه حكومتی با فردوسی باعث برگشتن فردوسی به طوس و تبرستان شد. استاد بزرگ شعر پارسی در سال 411 هجری برابر با 1020 ميلادی در زادگاه خود بدرود حيات گفت ولي ياد و خاطره وی برای همه دوران در قلب ايرانيان جاودان مانده است.

زبان ، شرح حال انسان هاست اگر زبان را برداريم ، تقريبا چيزی از شخصيت ، عقايد، خاطرات و افكار نظام يافته ما باقی نخواهد ماند بدون زبان ، موجوديت انسان هم به پايان مي رسد زبان ، ذخيره نمادين انديشه ها، عواطف ، بحران ها، مخالفت ها، نفرت ها، توافق ها، وفاداری ها، افكار قالبی و انگيزه هایی است كه در سوق دادن و تجلی هويت فرهنگی انسانها نقش اساسی دارد.همگان بر اين باورند كه واژه ها در كارگاه انديشه و جهان بيني انديشمندان و روشنفكران هر دوره در هم مي آميزند تا زايش مفاهيم عميق انسانی تا ابد تداوم يابد. با وجود اين ، در يک داوری دقيق ، تمايزات غيرقابل كتمان و قوت كلام سخنسرای نام آور ايرانی حكيم ابوالقاسم فردوسی با همتايان هم عصر خود آشكارا به چشم می خورد زبان و كلمات برآمده از ذهن فرانگر و تيزبين او، در محدوديت قالبهای شعری ، تن به اسارت نمی سپارد و ناگزير به گونه شگفت آوری زنده ، ملموس و دورپرواز است فردوسی به علت ضرورت زمانی و جو اختناق حاكم در زمان خود، بالاجبار برای بيان مسائل روز: زبانی كنايه و اسطوره ای انتخاب كرده است ؛ در حالي كه محتواي مورد بحث او مسائل جاری زمان است بدين اعتبار، فردوسی از معدود افرادی است كه توان به تصوير كشيدن جنايات قدرت سياسی زمان خويش را داشته است پايان سخن آن كه انگيزه فردوسی از آفريدن شاهنامه مبارزه با استعمار و استثمار سياسی ، اقتصادی و فرهنگی خلفای عباسی و سلطه اميران ترک بود .

شادروان ملک الشعرای بهار می فرماید :

آنچه كورش كرد و دارا وانچه زرتشت مهين زنده گشت از همت فردوسی سحـر آفرين
نام ايــــران رفته بــود از يـاد تا تـازی و تـرک تركــتــازی را بــرون راندند لاشـــه از كـمين
ای مبـــارک اوستـــاد‚ ای شاعـــر والا نژاد ای سخن هایت بسوی راتی و حلبی متین
با تـــو بد كـــردند و قــدر خدمتت نشناختند آزمـــنـــدان بــخيـــل و تاجـــداران ضـنین

حکیم فردوسی در "طبران طوس" در سال 329 هجری به دنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود و از نظر مادی دارای ثروت و موقعیت قابل توجهی بود. از احوال او در عهد کودکی و جوانی اطلاع درستی در دست نیست ولی مشخص است که در جوانی با درآمدی که از املاک پدرش داشته به کسی محتاج نبوده است؛ اما اندک اندک آن اموال را از دست داده و به تهیدستی گرفتار شده است. فردوسی از همان ابتدای کار که به کسب علم و دانش پرداخت، به خواندن داستان هم علاقمند شد و مخصوصاً به تاریخ و اطلاعات مربوط به گذشته ایران عشق می ورزید. همین علاقه به ایران و تمدن کهن ایرانی بود که او را به فکر به نظم در آوردن متون باستانی و دینی ایرانیان به صورت شاهنامه انداخت. چنان که از گفته خود او در شاهنامه بر می آید، مدتها در جستجوی این کتاب بوده است و پس از یافتن نسکهای پهلوی و اوستایی و کتیبه های کهن ایرانی آنها را به صورت داستانهای شیرین و آموزنده شاهنامه در آورد و نزدیک به سی سال از بهترین ایام زندگی خود را وقف این کار کرد.

او خود می گوبد:

بسی رنج بردم بدین سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی
پی افکندم از نظم کاخی بلند که از باد و باران نیابد گزند
بناهای آباد گردد خراب ز باران و از تابش آفتاب



فردوسی در سال 370 یا 371 به نظم در آوردن شاهنامه را آغاز کرد و در اوایل این کار هم خود فردوسی ثروت و دارایی قابل توجهی داشت و هم بعضی از بزرگان خراسان که به تاریخ باستان ایران علاقه داشتند او را یاری می کردند ولی به مرور زمان و پس از گذشت سالهایی، در حالی که فردوسی بیتر شاهنامه را سروده بود دچار فقر و تنگدستی شد.

اَلا ای برآورده چرخ بلند چه داری به پیری مرا مستمند
چو بودم جوان برترم داشتی به پیری مرا خوار بگذاشتی
به جای عنانم عصا داد سال پراکنده شد مال و برگشت حال

بر خلاف آن چه مشهور است، فردوسی سرودن شاهنامه را صرفاً به خاطر علاقه خودش و حتی سالها قبل از آن که سلطان محمود به سلطنت برسد، آغاز کرد؛ اما چون در طی این کار رفته رفته ثروت و جوانی را از دست داد، به فکر افتاد که آن را به نام پادشاهی بزرگ کند و به گمان اینکه سلطان محمود چنان که باید قدر او را خواهد شناخت، شاهنامه را به نام او کرد و راه غزنین را در پیش گرفت.

اما سلطان محمود که به مدایح و اشعار ستایش آمیز شاعران بیش از تاریخ و داستانهای پهلوانی علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانکه شایسته اش بود تشویق نکرد. علت این که شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست.

بعضی گفته اند که به سبب بدگوئی حسودان، فردوسی نزد سلطان محمود به بی دینی متهم شد و از این رو سلطان به او بی اعتنائی کرد. ظاهراً بعضی از شاعران دربار سلطان محمود به فردوسی حسد می بردند و داستانهای شاهنامه و پهلوانان قدیم ایران را در نظر سلطان محمود پست و ناچیز جلوه داده بودند.

به هر حال سلطان محمود شاهنامه را بی ارزش دانست و از رستم به زشتی یاد کرد و بر فردوسی خشمگین شد و گفت: که "شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم، و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست". گفته اند که فردوسی از این بی اعتنائی سلطان محمود بر آشفت و چندین بیت در هجو

سطان محمد گفت وسپس از ترس مجازت غزنین را ترک کرد وچندی در شهرهایی چون هرات،ری وطبرستان متواری بود و از شهری به شهر دیگر می رفت سرانجم در زادگاه خود شهر طوس درگذشت. تاریخ وفاتش را بعضی 411 و برخی 416 هجری قمری نوشته اند. فردوسی را در شهر طوس، در باغی که متعلق به خودش بود، به خاک سپردند. درمورد آرامگاه وی باید یادآور شد که در هزارمین سال ولادت وی به فرمان رضا شاه پهلوی پس از دعوت از بزرگ ترین خاورشناسان - شاهنامه شناسان و ایران شناسان جهان در داخل باغ خود فردوسی بنا گشت . برای ساخت این مجموعه زیبا از بزرگ ترین معاران ایران بهره برده شد . سرستونهای شهر پارسه ( تخت جمشید ) و نشان ملی فروهر زرتشت نیز از مهم ترین آثار این آرامگاه است . داخل آن نیز با صحنه های سنگ تراشی شده از نبردهای ایرانیان مزین شده است .

در تاریخ آمده است که چند سال بعد، سلطان محمود به مناسبتی فردوسی را به یاد آورد و از رفتاری که با آن شاعر آزاده کرده بود پشیمان شد و به فکر جبران گذشته افتاد و فرمان داد تا هدایی برای وی از غزنین به طوس بفرستند و از او دلجوئی کنند. اما چنان که نوشته اند، روزی که هدیه سلطان را از غزنین به طوس می آوردند، جنازه شاعر را از طوس بیرون می بردند. از فردوسی تنها یک دختر به جا مانده بود، زیرا پسرش هم در حیات پدر فوت کرده بود و گفته شده است که دختر فردوسی هم این هدیه سلطان محمود را نپذیرفت و آن را پس فرستاد. شاهنامه نه فقط بزرگ ترین و پر مایه ترین مجموعه شعر است که از عهد سامانی و غزنوی به یادگار مانده است بلکه مهمترین سند عظمت زبان پارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران قدیم و خزانه لغت و گنجینه ادبـیات پارسی است. فردوسی طبعی لطیف داشته، سخنش از طعنه و هجو و دروغ و تملق خالی بود و تا می توانست الفاظ ناشایست و کلمات دور از اخلاق بکار نمی برد. او در وطن دوستی سری پر شور داشت. به داستانهای کهن و به تاریخ و سنن قدیم عشق می ورزید.
برچسب ها: هیچ یک ویرایش برچسب ها
دسته ها
رشته های تحصیلی , رشته ادبیات فارسی

نظرات