درد عشق
by
, 03-09-2012 at 03:03 PM (565 نمایش ها)
آنکس که درد عشق بداند
اشکی بر این سخن بفشاند
این سان که ذره های دل بی قرار من
سر در کمند تو جان در هوای توست
شاید محال نیست که بعد از هزار سال
روزی غبار ما را آشفته پوید باد
در دور دست دشتی از دیده ها نهان
بر برگ ارغوانی پیچیده با خزان
یا پای جویباری
چون اشک ما روان
پهلوی یک دیگر بنشاند
ما را به یک دگر برساند