راحت شدیم رفتی و تلخی انتظار پایان گرفت سخت است بسیار _فقط همین
جمله حيرانند و سرگردان عشق اي عجب اين عشق سرگردان كيست
نوشته اصلی توسط snm68 جمله حيرانند و سرگردان عشق اي عجب اين عشق سرگردان كيست میروم شاید...
در ضلع جنوبی کویر تندیس زنی است که به افق می نگرد... گویی در انتظار معجزه ای است که هرگز رخ نخواهد داد...
نوشته اصلی توسط راما در ضلع جنوبی کویر تندیس زنی است که به افق می نگرد... گویی در انتظار معجزه ای است که هرگز رخ نخواهد داد... اگر دیوار نبود نزدیکتر بودیم , همه وسعت دنیا یک خانه می شد.
موسم نیلوفران یعنی، یکنفر می آید از آنسوی دلتنگی می شود برخاست در باران می شود در کوچه های شهر جاری شد؛ بانفسهای نگاهی می شود سرشار از عطری بهاری شد دستهای خسته ای پیچیده با حسرت چشمهایی مانده با دیوار رویاروی چشمها را می شود پرسید چشمها را می شود آموخت می شود با فرصت آیینه ها آمیخت . یکنفر تنهاست یکنفر با آفتاب و آسمان تنهاست می شود برخاست می شود از چارچوب کوچک یک میز بیرون شد می شود روشنتر از اینجا و اکنون شد ............
نوشته اصلی توسط راما موسم نیلوفران یعنی، یکنفر می آید از آنسوی دلتنگی می شود برخاست در باران می شود در کوچه های شهر جاری شد؛ بانفسهای نگاهی می شود سرشار از عطری بهاری شد دستهای خسته ای پیچیده با حسرت چشمهایی مانده با دیوار رویاروی چشمها را می شود پرسید چشمها را می شود آموخت می شود با فرصت آیینه ها آمیخت . یکنفر تنهاست یکنفر با آفتاب و آسمان تنهاست می شود برخاست می شود از چارچوب کوچک یک میز بیرون شد می شود دل را فراهم کرد می شود روشنتر از اینجا و اکنون شد ............ what time
آن زمان که مشتری و مه قران کنند...