باز هم تو....
by
, 11-12-2010 at 03:07 PM (517 نمایش ها)
تو یک عمره کنارم بودی امامن ِ غافل نفهمیدم که هستینخواستم وا کنم چشم دلم ر ُچه کابوسی ...- نمی دیدم که هستی -نمی دیدم هوام ُ داری از دورآخه روحم از عشقت بی خبر بودصدام کردی و نشنیدم صدات ُدل گمراه من انگار کر بودهمیشه لحظه ی آخر تو بودیکه بی منت خریدی آبروم ُگرفتی دست ِ خالیم ُ اگر چهمی تونستی زمین بندازی روم ُمی تونستی ولی رسوام نکردییه عمره پیش چشمت رو سیاهمنذاشتی جز خودت هیشکی بفهمهچه قد سنگین شده بار ِ گناهمچه خوبه اشک من یادم میارهبازم قول و قرار بندگیم ُنمیگم اما بی پرده میخونیرو پیشونی ِ من شرمندگیم ُپشیمونیم ُ می بینی تو چشمامکه لبریز از یه بغض بی اراده سبرای تو که بخشنده ترینیگذشتن از گناهم خیلی ساده سهمیشه لحظه ی آخر تو بودیکه بی منت خریدی آبروم ُگرفتی دست ِ خالیم ُ اگر چهمی تونستی زمین بندازی روم ُ