ای کاش ، من از اول من بودم!
by
, 06-04-2013 at 01:01 AM (525 نمایش ها)
امروز روزی بود که ، روحم در هم پیچید... قلبم به درد آمد ...
امروزی که دیر زمانی ، منتظر رسیدنش بودم .
آمد ... آری ، بعد از گذشت سال ها آمد .
اما ، با رسیدنش ، قلبم سخت گرفت .
ای روز
ای کاش نمی آمدی ...
ای کاش نمی دیدمت ...
ای کاش هیچ گاه ، منتظرت نبودم .
ای کاش روزهای گذشته ام را در امروز سپری نمی کردم .
ای کاش هیچ گاه به آن نمی نگریستم ...
ای کاش در زمانی که به آن می نگریستم ، آینه در کنارم بود ...
ای کاش دل به آن نمی بستم و در او غرق نمی شدم ...
ای کاش من در او غرق نمی شدم ...
ای کاش من ، من می ماندم ...
ای کاش من ، من بودم ...
نه آن منه دیگری...
قلبم به درد می آید زمانی که خود را درآینه نمی بینم ...
آن خودی که همیشه می پنداشتم ، آن منم
آن من ایی که در هر لحظه با آن بودم
آری ...همیشه با آن بودم ...
آنی که امروز فهمیدم در هیچ زمان ، من نبودم
آری ، من هیچگاه من نبودم
من در دنیای آن بودم...
دنیای او را می ساختم ...رویای او را می ساختم ...
اما حال که به سختی از رویای او گذشتم .
به دنیای خود رسیدم ، وارد دنیای غریبی شدم ...
سرزمینی دور و ویرانه ...
ویرانه ای که حال باید در آن آرام گیرم
و چه دردناک است عبور از سرزمینی سر سبز و آباد و درانتها ، رسیدن به کلبه ای ویران ...
ای کاش ، من
از اول
من بودم !