یه مرد واقعی اینه !!!!
by
, 08-09-2012 at 02:35 PM (634 نمایش ها)
پس از 11 سال زوجي صاحب فرزند پسري شدند. آن دو عاشق هم بودند و پسرشان را بسيار دوست
داشتند.فرزندشان حدوداً دو ساله بود که روزي مرد بطري باز يک دارو را در وسط آشپزخانه
مشاهده کرد و چون براي رسيدن به محل کار ديرش شده بود به همسرش گفت که درب بطري را
ببندد و آنرا در قفسه قرار دهد. مادر پر مشغله موضوع را به کل فراموش کرد.پسر بچه کوچک
بطري را ديد و رنگ آن توجهش را جلب کرد به سمتش رفت و همه آنرا خورد. او دچار مسموميت
شديد شد و به زمين افتاد. مادرش سريع او را به بيمارستان رساند ولي شدت مسموميت به حدي بود
که آن کودک جان سپرد. مادر بهت زده شد و بسيار از
اينکه با شوهرش مواجه شود وحشت داشت.وقتي شوهر پريشان حال به بيمارستان
آمد و ديد که فرزندش از دنيا رفته رو به همسرش کرد و فقط سه کلمه بزبان
آورد.فکر ميکنيد آن سه کلمه چه بودند؟شوهر فقط گفت: "عزيزم دوستت
دارم!"عکس العمل کاملاً غير منتظره شوهر يک رفتار فراکُنشي بود. کودک
مرده بود و برگشتنش به زندگي محال. هيچ نکته اي براي خطا کار دانستن مادر
وجود نداشت. بعلاوه اگر او وقت ميگذاشت و خودش بطري را سرجايش قرار مي
داد، آن اتفاق نمي افتاد. هيچ دليلي براي مقصر دانستن وجود ندارد. مادر
نيز تنها فرزندش را از دست داده و تنها چيزي که در آن لحظه نياز داشت
دلداري و همدردي از طرف شوهرش بود.