ღ ♥ ღ به نام خدا ღ ♥ ღ خوش آمدید هدیه... من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی واز نهایت شب حرف می زنم اگر به خانه ی من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیار ویک دریچه که ازآن به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم فروغ فرخزاد
بیا در کوچه باغ شهر احساس شکست لاله را جدی بگیریم اگر نیلوفری دیدیم زخمی برای قلب پر دردش بمیریم بیا در کوچه های تنگ غربت برای هر غریبی سایه باشیم بیا هر شب کنار نور یک شمع به فکر پیچک همسایه باشیم بیا ما نیز مانند روح باران به روی یک شبنم ...
پشتِ یه چراغِ قرمز، میشه عاشقِ تو بود حتی وقتی گفتی : هرگز!، میشه عاشقِ تو بود میشه عاشقِ تو بودُ سیبِ ممنوعه رُ چید رو همه تخته سیاها، عکسِ چشماتو کشید میشه تازه تر شدُ حرفای عاشقونه گفت میشه اسمِ شبای مهتابی رُ از تو ...
آزمودم دل خود را به هزاران شیوه ، هیچ چیز به غیر از یاد خدا شادش نکرد . . .
رفتی کلاس اوّل ، این جمله را عوض کن آن مرد تا نیاید ، باران نخواهد آمد … اللهم عجل لولیک الفرج
بازی روزگار را نمی فهمم؛ من تو را دوست میدارم... تو دیگری را... دیگری مرا... و همه ما تنهاییم! داستان غمانگیز زندگی این نیست که انسانها فنا میشوند، این است که آنان از دوست داشتن بازمیمانند. ...