خوابی دیده ام دوباره.. کابوس؟ نه! که خوابی پریشان مثل همیشه با مهره های حقیقت بی نشانی از آنچه شدنی ست: آشفته و بی نشان وپریشان. من که گیج می خورم لا به لای همین ...
بی تو دیگر به خدا تاب شب تار ندارم جز خیال تو و فكر تو دگر كار ندارم گرچه گفتی كه مگو راز و بپوشان غم عشقم راز افشا شد و من قدرت انكار ندارم ...
تو از دور می آيی از آسمانی پر نور بر فراز دريای بی کران عشق تو از دور می آيی و گرمای وجودت را به من می بخشی تو از آسمان می آيی از پلکانی از جنس رنگين کمان تو از دور،تو از شهری می آيی ...
سينه چاکاچاک عشق خواهم نداری دلی بی باک می خواهم نداری برای اشک های گونه هايم دو دست پاک می خواهم نداری دلی خرسند می خواهم نداری اميدی جلوه گر در دل نداری برای قهوه ...
نسيم مهربانانه می آيد پرده های اتاق با آواز و رقص می خوانند مژدگانی ده! که صبح می آيد خورشيد مادرانه می تابد بر پوست نازک شمعدانی های شهر پرستو عاشقانه می خواند در کوچه ...