بالا
لامپ رشد گیاه

 دانلود نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور با پاسخنامه

 دانلود نمونه سوالات فراگیر پیام نور

 فروشگاه پایان نامه و مقاله


 تایپ متن و مقاله و پایان نامه



خروجی آر اس اس

پسر خورشید

شب باراني...

دادن امتیاز به پست




زیر باران باید رفت..چشم هاش را هنوز باز نکرده بود...قطره ها تمام بدنش را پوشانده بودند.دیگه خودش را نمی دید ..باران را می دید و احساس خیس بودنش را...یک چرخ دیگه خورد..آرام تر از قبلی...چشم هاش را باز کرد...سفیدی آسمان و ابراش چشمش را زد...قطره ها پخش شدن روی صورتش و بعد از روی گونه هاش به روی دستاش می لغزیدن...سرش را دوباره عقب برد رو به آسمان....خنده اش هنوز محو نشده بود........زیر باران به خود می پیچید....سیاهی اش در تاریکی شب گم می شد...قدم هایش را تند تر کرد...باران سد راهش شد...صورتش را پوشانده بود...از ترس می لرزید...در انتها ي خم کوچه بین قطره ها و وحشت سیاهی شب ناپدید شد...باران سخت می کوبید..........
برچسب ها: هیچ یک ویرایش برچسب ها
دسته ها
دسته بندی نشده

نظرات

  1. راما آواتار ها
    از سرزمینی دور


    نه به آن دوری


    که در قلب ما بود


    صدایی آمد


    صدایی آشنا


    گوش فرا دادم


    مرا میخواند


    بنام باران


    نگاه کردم


    در اسمانها


    خود را دیدم



    قطره قطره


    باریدم


    از ان بالاها


    من اهل بالا نیستم


    او مرا باران کرد


    و باریدن را یادم داد


    از آن پس در می نوردیدم



    کوهها صخره ها


    دریاها صحراها


    میباریدم قطره ی


    تا بیابم رود خود را


    و آنگاه زمزمه ی


    در بارش بود که میگفت


    دریاب عظمت قطره بودن را!
    (این فقط یک شعر در جواب شعر خوب شما)
    RAMA