جدایی
by
, 02-24-2011 at 02:24 AM (1187 نمایش ها)
دیگر دستهایمان همدیگر را نمی شناسند.
به یاد نمی آورم
نام مرا چه سان بر زبان می اوردی.
هر روز
ساعت ها سکوت.
زیر پوست
خنکی بسیار شبها.
تنها چهره تو
در انتهای خیابانی
که خود را در آن می جویم.
نمی دانم فکر یکدیگر
هم چنان آزارمان میدهد
یا با آن کنار آمده ایم
در جدایی.