آرامـــــــ ـ ـم ... مـثـل مـــــــــزرعهـ ای کهـ تـمــــام مـحصـولـــــــشـــ ــ ـ را مـلخ هــــا خـوردهـ انـد ... دیـگــــر نـگــــرانـــــــ ــ ـ داســـــــ ــ ـ ـ هـا نـیـســـــتم
تو نیستی که ببینی چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری است چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست چگونه جای تو در جان زندگی سبز است هنوز پنجره باز است تو از بلندی ایوان به باغ می نگری درخت ها و چمن ها و شمعدانی ها به آن ترنم شیرین به آن تبسم مهر به آن نگاه پر از آفتاب می نگرند تمام گنجشکان که درنبودن تو مرا به باد ملامت گرفته اند ترا به نام صدا می کنند هنوز نقش ترا از فراز گنبد کاج کنار باغچه زیر ...
به سلامتی پدری که نمی توانم را در چشمانش زیاد دیدیم ولی از زبانش هرگز نشنیدم ...!!! همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم که با هر بار تراشیده شدن، کوچک و کوچک تر میشود… ولی پدر ... یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد … بیایید قدردان باشیم ... ...
من اکنون ایستاده ام و خود را می نگر م که دارم از پس تکه ابرهای نمودین خویش سر می زنم. طلوع خود را می نگرم و خود را به نرمی و رضایت، غرق لذت و امید، تسلیم او می کنم. او که مرا در خود می مکد و من همچنان ساکت می مانم تا تمام شوم! نسیم امید بر چهره ام می وزد و من، ...
موضوعات وبلاگ
آخرین بازدیدکنندگان
رفتن به صفحه پروفایل
علامت بعنوان خوانده شده