PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بــــــــــاران



Fahime.M
08-06-2009, 10:21 AM
ببار باران بر اين شهر ويران زده



كه دلاي آدما مسخ شده



ببار بر اين جسمهاي خشكيده



كه انسانيت از ميون نسل بشر برچيده شده



ببار بر اين دلهاي سرد



كه ديگر نمي تپد براي كودكان بي مادر



ببار بر دل غم گرفته



بر دل پژمرده بر گل نشسته



ببار بر سر انسانهاي مست



كه زندگي را همين دنيا دانند و بس



ببار بر دل آن پير گريان



كه زندگي را باخت چه آسان



ببار بر آن دل شكست خورده



كه تيري آهنين بر دلش نشسته



ببار بر او كه ديگر اميدي بر دل ندارد



نيست مرهمي بر دل او چون اثر ندارد



ببار بر اين جسم خسته من




باشد كه رود اين سستي و رخوت من

Fahime.M
08-06-2009, 10:26 AM
شب است و دوباره

من و این پنجره و این سکوت

پرنده ای که زیر باران می پرید از پنجره ی اتاقم پیدا بود

من بودم و غم قدیمی باران

پنجره را گشودم

دانه های ریز باران را می شد حس کرد

خانه تاریک بود

خانه بی تو همیشه تاریک بود

در انتهای پیچ و خم دالان انتظار

پر گشودم تا حضور تو را در پیاده روهای شب حس کنم

اما تو تا اوج آسمان پر کشیدی

و من نمی دانم چرا

روح غمگینم فقط بر فراز دریا پر می کشید

ناچار بودم هر تکه از قلبم را

بسوی آسمانی بفرستم که تو در آن پرواز می کردی

***

غمگین است دل من

غمگین

روح من پریشان است

ای روح بینوا روزهای خوب و دروغین را تو ز یادت نرفته است هنوز؟

ماهی کوچکمان را تو به یاد داری؟

تو که رفتی رازقی تا به زمین سر خم کرد

تو که رفتی چه بهاری؟

نه پرستو آمد

نه یخ حوض شکست

***

چیزی در نظرم بهتر از فریاد نیست

فریاد بر فراز یک قله

جایی که همه بشنوند

تو با عطوفت دروغینت

عشق مرا له کردی

ولی من هنوز

به یادت سبد در سبد

اشک میچینم...

Fahime.M
08-06-2009, 10:27 AM
http://pnu-club.com/imported/2009/08/180.jpg

Fahime.M
08-06-2009, 10:30 AM
تو بارون كه رفتي دلم زير و رو شد

يه بغض شكسته رفيق گلوم شد

تو بارون كه رفتي دل باغچه پژمرد

Fahime.M
08-06-2009, 10:31 AM
بگذار تا ببارد باران
باران وهمناک
در ژرفی شب
این شب بی پایان
بگذار تا ببارد باران
اینک نگاه کن
از پشت پلک پنجره
تکرار پر ترنم باران را
و گوش کن که در شب
دیگر سکوت نیست
بشنو سرود ریزش باران را
کامشب به یاد تو می آرد
گویی صدای سم سواران را
امشب صفای گریه من
سیلاب ابرهای بهاران است
این گریه نیست
ریزش باران است
آواز می دهم
ایا کسی مرا
از ساحل سپیده شبها صدا نزد ؟
از پشت پلک پنجره می دیدم
شب را و قیر گونه قبایش را
دیدم نسیم صبح
این قیر گونه گیسوی شب را
سپید میسازد
و اقتدار قله کهسار دوردست
در اهتزاز روشنی آفتاب میخندد
در دوردستها
باریده بود بارانی
سنگین و سهمناک
و دست استغاثه من
سدی نبود سیل مهیبی را که می آمد
و آخرین ستون
از پایداری روحم را
تا انتهای ظلمت شب
انتهای شب می برد
آری کسی مرا
از ساحل سپیده شبها صدا نزد

حمید مصدق

Fahime.M
08-06-2009, 10:33 AM
باز هم باران
باز هم آن روز ها و شب هایی كه همرنگند
روز هیچ از روز پیدا نی
و شب از شب نگسلد گویی
آه.... گویا باز هم باید
هفته‌ای را رفته
پندارم
هفته ای زرین
از شبانروزان فروردین
غرق خواهد گشت در بیهودگی
شاید
بس كه باران شبانروزی
آید و آید
و دریچه ی روزنی زین سقف ماتم ‌فام
نگشاید


باز هم آن روز و شب هایی كه تاریكند
روز همچون شبچراغ رنگها خاموش
همچنان رنگ چراغان، مات
باز گویی تا پسین واپسین ایام
همچنان در گریه خواهد بود
این سیاه،‌ این سقف ماتم، ‌بام بی‌اندام


باز باران، باز هم باران
چون پریر و دوش و دی، ‌امروز
باز بارانی كه ساعتهاست می بارد
زین سیاه ساكت دلگیر
قطره ها پیوسته همچون حلقه
زنجیر
باز آن ساعات پی در پی نشستن،‌ وز پس شیشه
اشكریزان خدا را دیدن و دیدن
گوش دادن، غرق اندیشه
از مدام ناودانها ضجه شب را
و گشودن گاه
با ترجیع تصنیفی
بسته لب را
و نیاوردن به خاطر هیچ مطلب را


محرم غمگینم، ‌ای شیطان شعر، ای نازنین همزاد
باز در این تیرگی ها از تو خوشنودم
با شگفتی های هستی _ این كهن بازیچه بیهودگی_ امشب
از تو خوشنودم كه
بازم پاره ای بر آفرینش زهر خنداندی
از تو نیز ای باده خرسندم
سرد نوشاندی مرا و گرم پوشاندی
وسپاست می‌گزارم، ای فراخای خیال امشب
كاندرین باران بی پایان
همچنان بی انقطاع آیان
با سكوت سرد من دمساز
همعنانم تا دیار ناكجا راندی
ور سیلم بودی و ترجیع شیوای خموشی را
در حزین ساز من،
سوی چشم‌انداز روحم، ‌باغ تنهایی
راندی و آنگه مرا خواندی
به تماشای تماشایی
ور نه امشب،‌ باز هم باران
زندگی را زهر من می‌كرد
ور نه كس جز بی‌كسی آیا
با سكوت من سخن می كرد؟



اخوان

Fahime.M
08-06-2009, 10:37 AM
آنگاه بانوی پر غرور عشق خود را دیدم

در آستانه پر نیلوفر،

که به آسمان بارانی می اندیشید


و آنگاه بانوی پر غرور عشق خود را دیدم

در آستانه پر نیلوفر باران،

که پیرهنش دستخوش بادی شوخ بود


و آنگاه بانوی پر غرور باران را

در آستانه نیلوفرها،

که از سفر دشوار آسمان باز می آمد.

Fahime.M
08-06-2009, 10:41 AM
بوی موهات زیر بارون
بوی گندم زار نمناک
بوی سبزه زار خیس
بوی خیس تن خاک
جاده های مهربونی
رگای آبی دستات
غم بارون غروب
ته چشمات تو صدات
قلب تو شهر گل یاس
دست تو بازار خوبی
اشک تو بارون روی
مرمر دیوار خوبی
ای گل آلوده گل من
ای تن آلوده ی دل پاک دل تو قبله ی این دل
تن تو ارزونی خاک
تن تو ارزونی خاک
بوی موهات زیر بارون
بوی گندم زار نمناک
بوی شوره زار خیس
بوی خیس تن خاک
یاد بارون و تن تو
یاد بارون و تن خاک
بوی گل تو شوره زار
بوی خیس تن خاک
همیشه صدای بارون
صدای پای تو بوده
همدم تنهایی هام
قصه های تو بوده
وقتی که بارون می باره
تو رو یاد من می آره
یاد گلبرگ های خیس
روی خاک شوره زار
ای گل آلوده گل من
ای تن آلوده تن پاک
دل تو قبله ی این دل
تو تو ارزونی خاک
تن تو ارزونی خاک
تن تو ارزونی خاک
تن تو ارزونی خاک
تن تو ارزونی خاک

<< اردلان سرفراز (http://www.avayeazad.com/ardalan_sarfaraz/index.htm) >>

Fahime.M
08-06-2009, 10:48 AM
بزن باران براي من
براي اشکهاي همچو بارانم
براي قلب رنجورم
براي جسم بيمارم
براي قصه ي راهم
براي عشق وايمانم
آه اي باران ببار
بر سر دختر تنها
مانده ام
گناهم چيست جز خون دل خوردن
به درد آشنا مردن
و من حيران از دوران
کجا شد عهد ما ياران
کجا شد يار غمخواران
کجا شد مونس دلها
کجا شد نم نم باران
زماني يار هم بوديم
چه بسيار راه پيموده ،همراه هم بوديم
چه شبهايي که ما غمخوار هم بوديم
و اينک
نيست آن شبها و آن راها
نه يار هم نه غمخوار ونه همراهيم
منو تو عمق يک رازيم
سزاوارم به اين دوري
سزاوري به اين دوري ورنجوري
منو تو درد يک جانيم
منو تو مست يک جاميم
منو تو عشق هم بوديم
گمانم جان هم بوديم
تو را من ميپرستيدم نه مانند خدا کمتر
بسيار کمتر زان خداي مهربان آن خالق يکتا
ولي من روح خود را در تو ميديدم
تو ايمان منو عشق منو درمان دردم بودي و افسوس
نبودم عشق وايمانت
هوا تاريک و شب غوغاي بي خواب است
زمين سرد است وشمع بي تاب بي تاب است
دلم تنگ است از از اين اشکها
زمان قهر است با نجما
زمان کوتاه و عمر کوتاهتر
شب،کوتاه و غم کوتاه
چشم بر چشمان مهتاب دوخته
عشق من از هر زمان افروخته
نيستي تا سر به روي شانه هايت
زار همچون ابر گريم
نيستي تا دست سردم را پناه باشي
نگاه خسته ام را بلکه جان باشي
تو رفتي وزمان ايستاده پا بر جا
وشعر،خشکيده بر قافيه اي بي جا
زمان تنگ است وغم افزون بر دوري
نمي آيي سزاوارم به اين دوري؟
زمان کوتاه و عمر کوتاه
شب کوتاه و غم کوتاه..

Fahime.M
08-06-2009, 01:29 PM
بارونو دوست دارم هنوز
چون تو رو یادم میاره
حس میکنم پیش منی
وقتی که بارون میباره
بارونو دوست دارم هنوز
بدون چتر و سرپناه
وقتی که حرفای دلم
جا میگیرند توی یه آه

شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون


بارونو دوست داشتی یه روز
تو خلوت پیاده رو
پرسه پاییزی ما
مرداد داغ دست تو
بارونو دوست داشتی یه روز
عزیز هم پرسه ي من
بیا دوباره پا به پام
تو کوچه ها قدم بزن

شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون

Fahime.M
08-06-2009, 01:35 PM
تو كه بارون و ندیدی
گل ابرا رو نچیدی
گله از خیسیه جاده های غربت می كنی
تو كه خوابی تو كه بیدار
تو كه مستی تو كه هشیار
لحظه های شب و با ستاره قسمت می كنی

منو بشناس كه همیشه
نقش غصه ام روی شیشه
من خشكیده درخت توی بطن باغ و بیشه
جاده های بی صبا رو
سال گنگ بی بهارو
تو ندیدی به پشیزی نگرفتی دل ما رو

لحظه های تلخ غربت هفته های بی مروت
تو نبودی كه ببینی شب تار انتظارو
همه قصه هام تو هستی
لحظه لحظه هام تو هستی
تو خیالم توی خوابم
پا به پام بازم تو هستی
همه قصه هام تو هستی
لحظه لحظه هام تو هستی
تو خیالم توی خوابم
پا به پام بازم تو هستی

Fahime.M
08-07-2009, 04:08 PM
وقتی بارون سر می گیره قلب من آروم می گیره
خاطرات با تو بودن دوباره جون می گیره
پشت ابرهای خیالم تو رو لرزون می بینم
تو رو در انتظارم زیر بارون می بینم
بزن بارون بزن بارون سرو پا خیس خیسم کن



بزن بارون بزن بارون عطش دارم تو سیرم کن
بزن بارون بزن بارون سرو پا خیس خیسم کن


بزن بارون بزن بارون عطش دارم تو سیرم کن

جون پناهم زیر بارون دستای گرم تو بود
درد و رنجی از این عشق گناه من نبود گناه من نبود
رفتی و عمری گذشته ولی بی تو گذشت
رفتی و قلبی شکسته ز دست تو شکست ز دست تو شکست

چرا از تو نمی بارد خبر از تو نمی یارد
چرا این خاطرات تو منو تنها نمی ذارن
هیچکی مثل تو نبود حتی شکل تو نبود
هیچ کسی پیدا نشد مثل تو عاشق نبود


بزن بارون بزن بارون سرو پا خیس خیسم کن


بزن بارون بزن بارون عطش دارم تو سیرم کن
بزن بارون بزن بارون سرو پا خیس خیسم کن


بزن بارون بزن بارون عطش دارم تو سیرم کن

Fahime.M
08-07-2009, 04:12 PM
خبر رسيده كه باران ، درشت
خواهد باريد
خدا برهنه خواهد شد
مگر نمي بيني
كه قلب من سبز است
و حالتي دارم
كه آب و آتش دارند !

نگاه كن !
بغض تندر تركيد

Fahime.M
08-07-2009, 04:15 PM
امشب ز چشم پنجره دیدم که باران میشوی

حسی غریب و آشنا گفتا که طوفان میشوی

نیلوفرانه پر زدم در خلوت تنهایی ات

اما عجب! گویا تو هم از خویش پنهان میشوی

Fahime.M
08-07-2009, 04:17 PM
اگر باران نبارد، آسمان دلگير خواهد ماند
زمين چون كودكي در انتظار شير خواهد ماند
اگر باران نبارد دشت، بي سجّاده خواهد شد
اگر باران نبارد رود، بي تفسير خواهد ماند
اگر باران نبارد، از عطش جنگل چه خواهد كرد؟
يقين همچون كويري تفته از تبخير خواهد ماند
اگر باران نبارد، سعي خورشيد و صفاي آب
به گِرد كعبة اين خاك، بيتأثير خواهد ماند
اگر باران نبارد ريشه ها ـ اين بيشه هاي سبز!
به زندان سياهِ خاك، در زنجير خواهد ماند
اگر باران نبارد ـ گرچه ميدانم كه ميبارد ـ
مدار فصلها در امتداد تير خواهد ماند
اگر باران نبارد، بر شب ـ آن باران نوراني ـ
پي تثبيت خود اين شام، بي شبگير خواهد ماند
ببار اي جاري همواره! اي باران نوراني!
به ديدار تو تا كي اين زمين پير، خواهد ماند؟

Fahime.M
08-07-2009, 04:28 PM
تو مگر یاد نداری
شب بارانی چشمان خمارم ازعشق
و زمین لرزه آن عصر دل انگیز بهار
و دریغی
که در آن اوج تماشا کردی
و خرامان رفتن
و ...
رفتن
همیشه رفتن .

دلتنگ خواهم ماند
همیشه
نه برای با تو بودن
برای
آمیزش عشق و طعم خوش لیمو
برای عاشقی هایم
برای
همه آن چیزهایی که ندیدی .

Fahime.M
08-30-2009, 12:24 PM
ابری نیست
بادی نیست
می نشینم لب حوض:
گردش ماهی ها،روشنی ،من،گل،آب
پاکی خوشه زیست
مادرم ریحان می چیند
نان و ریحان و پنیر
آسمانی بی ابر،اطلسی هایی تر
رستگاری نزدیک:لای گلهای حیاط
نور در کاسه مس چه نوازشها می ریزد!
نردبان از سر دیوار بلند،
صبح را روی زمین می آرد...
پشت لبخندی پنهان هر چیز.
روزنی دارد دیوار زمان،که از آن
چهره من پیداست.
چیزهایی هست،که نمی دانم.
می دانم،سبزه ای را بکنم خواهم مرد
می روم بالا تا اوج،من پر از بال و پرم
راه می بینم در ظلمت،من پر از فانوسم
من پراز نورم و شن
و پر از دار و درخت
پرم از راه،از پل،از رود،از موج
پرم از سایه برگی در آب
چه درونم تنهاست...

Fahime.M
11-12-2009, 12:43 PM
سوگوار لحظه های منحصر به تو

کنج سرد تنهایی ست ...

از ابتدای شب

بار سفر بر دوش های ابر بود ...

باران که می بارید

که می بارد

که تا صبح خواهد بارید ...!

در امتداد راه که ابر

عابر ستاره هاست

واژه

در سوگ توست ...

سوگوار تو، ابرهاست !

که می رود ...

که می روی ...!

Fahime.M
01-16-2010, 02:27 PM
پرستوها در باران

عطر طراوت بود باران
آغوش خالی بود خک پک دامان
اما ستوه از دست بسته
اما فغان از پای دربند
چشمان پر از ابراند یک شام تاریک
واندر لبان خورشید لبخند
آن یک درودی گفت بردوست
این یک نویدی را صلا داد
تا سرب و باروت
بر ناتمام نغمه هاشان نقطه بنهاد
عطر جوانی شست باران
آغوش پر آغوش عاشق ماند خک سرخ دامان

Fahime.M
04-26-2010, 05:59 PM
اخرین برگ سفرنامه باران این است
که زمین چرکین است!