محمود ارجمندی: فکر میکنم بهتر باشد صحبت را از سنت شروع کنیم زیرا با وجود بحثهای فراوان، هنوز آنطور که باید و شاید این موضوع روشن نشده است.
کامران دیبا: اگر ما بخواهیم فقط در مورد سنت صحبت کنیم، این بحث غیر کالبدی است و اصلا معماری نیست؛ پس منظور جنبههای سنتی میباشد که مربوط میشود به یک واکنش بین سنت و محیط کالبدی. ما راجع به تاثیر این واکنش با معماری صحبت خواهیم کرد که آیا میتوانیم با جبر و زور، سنتها را مدرن کنیم و یا آنها را از بین ببریم؟ آیا کارهایی که در این زمینه کردند موفق بوده یا اینکه این سنتها هنوز زندهاند و ما باید آنها را در معماری رعایت کنیم؟ واقعیت این است که سنت بصورت یک فکر اجتماعی نقش موثری را بازی میکند و این غیر قابل انکار است. حالا سنتها بعضی بصورت "آگاه" و بعضی عوامل ناشی از سنت هستند که بصورت "ناآگاه" هستند. اصلا اگر سنت را زیر پا بگذاریم، عکسالعمل انسانی صد در صد منفی خواهد بود. بطور مثال اگر کسی احتیاج داشته باشد که در منزلش یک اطاق پذیرایی داشته باشد و اگر ما به او اطاق پذیرایی ندهیم، آن اطاقی که برای خودش گذاشتهایم را اطاق مهمان میکند و خودش در راهرو زندگی میکند. یعنی زندگی مهماش را در راهرو میگذراند. پس عملا سنتها و عادات هستند که باعث میشود یک ایرانی شب تابستان بنشیند در حیاطش و اگر ما بخواهیم این را از او بگیریم، ممکن است دور حیاطش حصیر بچسباند که باز بتواند آنجا بنشیند. پس نتیجه میگیریم که اقداماتیکه با سنت تناقض دارد ممکن است یک عکس العمل منفی و یا شورش رقیق به وجود آورد. اثر بعضی سنتها به صورت "نا آگاه" هستند که من فکر میکنم تا اندازهای مهمتر باشند. به خاطر اینکه دلیل ناراحتی مشخص نیست و این عامل بصورت یک مرحله ناآگاهی میباشد که در رفتار و عمل مردم تاثیر میگذارد. این را نمیشود زود ارتباط به موضوع بخصوصی داد. مثلا یکی از محیطی بدش میآید ولی دلیلش را نمیداند و یا در یک عمارتی نمیخواهد برود. پس سنت خیلی مهم است و اگر منظور ما بوجود آوردن یک معماری انسانی باشد باید انسانها و خواستههایشان را در نظر بگیریم، حتی خواستههایی که روشن نیستند و "نا آگاه" هستند و اگر رفتار و خواستههای افراد را در نظر نگیریم عملا نمیتوانیم معماری انسانی بوجود آوریم.
محمود ارجمندی: آیا بین فونکسیونهای جدید ناشی از تکنیک از طرفی و سنت و خصوصیات درونی انسانی از جانب دیگر تناقضی موجود است؟ این تناقض چطور میتواند حل شود؟
کامران دیبا: نیروهای دینامیک و متحرک دائما یک مرحله انتقالی را در فرهنگ و شخصیت تثبیت مینمایند. یکی از نیروها که در تغییر شکل جوامع امروزی نقش بازی میکند "تکنولوژی" و "اتومیشن" است. در معماری انسانی، سنت صرفا برای خودش مطرح نیست. البته معمار میتواند از خودش ایدئولوژی مخصوصی داشته باشد و تا اندازهای آن را تحمیل کند. ممکن است معماری باشد که علیه تکنیک و غیر انسانی شدن اجتماعش شورش کند و از آن طرف یک نفر هم بخواهد تکنولوژیک راسیونال و مادی باشد و تمام عوامل معنوی را از بین ببرد و یک زندگی ماشینی بوجود آورد و یا از طرفی هر دوی این افکار به موازات هم موجود باشد.
محمود ارجمندی: معمار روی چه مبانی باید قضاوت بکند و چه اصولی مطرح میشود؟
کامران دیبا: من فکر میکنم که رشته معماری در آینده به فرم یک دیسیپلین کلکتیو درآید ولی هنوز مخصوصا در ممالک ما یک فرم خیلی فردی را دارد. روی این اصل اگر ما از نظر ایرانی به این مسئله نگاه کنیم فکر میکنم یک معمار، یک فرد است و باید خودش بتواند قضاوت کند. ما نمیتوانیم الگویی داشته باشیم. اگر ما به رشد بیشتری برسیم و بتوانیم یک مقدار سئوالات ابتدایی خودمان را جواب دهیم، در آن مرحله ما میتوانیم راجع به خط مشی و غیره صحبت نماییم. ولی به آنچه که خود من معتقدم معماری انسانی بعنوان یک متدولوژی میباشد. یعنی ما اگر شروع کارمان بر مبنای پلاستیک یا آرتیستیک یا جغرافیایی و فونکسیونل نباشد و بر روی اصول انسانی پایه گذاری شود، فکر میکنم تا اندازهای جوابگوی مشکلات مطرح شده باشد. پس مسئلهای که مطرح میشود اتفاقاتی است که در مدت دیدار فردی از یک محیط کالبدی روی میدهد. تجربیات بصری و سمعی یا اجتماعی این فرد یا گروه و برداشت آنها از این محیط برای من مطرح است. بعد بگوییم از نظر آرتیستیک فرم چه باید باشد. این یک نوع وسیله است نه هدف. اگر من شخصا یک پروژهای انجام بدهم، موفقیت را وقتی حس میکنم که این پروژه از نظر دیدهای انسانی موفق باشد و فرم پلاستیک آن در درجه دوم اهمیت قرار دارد. باید گفت پلاستیک جهت دهنده یا جا دهنده است.
محمود ارجمندی: حال میبینیم که معماری بستگی شدید با اجتماع دارد؛ یعنی آرشیتکت باید اجتماع را بشناسد و منعکس کننده آن در کارش باشد. از جانب دیگر با تکنیک رابطه دارد. بنابراین به نظر شما مسئله هنر در معماری به چه شکل مطرح میشود؟
کامران دیبا: از نظر من هنر وسیله ایست که به صورت طبیعی اتفاق میافتد. آن را آدم کپی هم میتواند بکند. این ممکن است از نظر بعضیها بعید باشد. یک معماری اگر انسانی باشد هیچ مهم نیست که مثلا یک فاساد "لوکوربوزیه" را عینا کپی کنیم و یا فرم دیگری را که فکر میکنیم مناسب است. مثلا دیدهام بعضی آرشیتکتها صحبت میکنند فلانی زیاد خلاق نیست؛ اثر فلانی در کارش موثر است. این مسئله بچه گانه است برای اینکه آن معماری هم که اثر کسی در کارش نیست نفوذ آن کار معماری درجه دوم در کارش هست و آن هم که خودش را راضی میکند که دیگری تحت تاثیر فلان کس است، خودش تحت تاثیر کاری است که توی هر خیابان متوسط تهران موجود است. عملا همه تحت تاثیر و تاثیر بردار هستند.
محمود ارجمندی: پس جنبه هنری معماری به چه شکل در میآید؟
کامران دیبا: من فکر میکنم هنر معمار در این است که بتواند این عوامل انسانی را به بهترین وجهی در محیط کالبدی تنظیم کند. من از معماری انسانی تبعیت میکنم ولی در پروژههایی که عمل کردهام ممکن است این مسئله حس نشود و خیلیها بگویند جنبه پلاستیک دارد ولی برای خود من چیزی که مطرح است پلاستیک نیست برای اینکه پلاستیک ارژینال و اختراعی نیست. روی این اصل اگر توی یک مجله که ورق میزنم، فرمی پیدا شود که به درد بخورد، از نظر من قابل استفاده است. ما همیشه از اشکال هندسی کپی میکنیم. هیچوقت یک فضای مدور ارژینال نیست. همچنین یک مثلث یا ذوذنقه. خوب اگر شما کمی پایتان را آنطرفتر بگذارید، هیچ پنجرهای هم فکر نمیکنم ارژینال باشد. بالاخره مفهوم اصلی پنجره موجود بوده و ما تغییرات کوچکی در دتایل آن دادهایم.
محمود ارجمندی: این گفته شما کاملا صحیح، به این ترتیب که انتقادی هم بر معماری مدرن هست که فضاها همان فضاهای هندسی و اقلیدسی گذشته است و معماری مدرن نتوانسته فضاهای جدیدی ارائه دهد. به دنبال این بحث موضوعی پیش میآید؛ امروزه به جای فضاهای هندسی و اقلیدسی گذشته در معماری بحث از فضاهای ریمان و فضاهای بیش بعدی است. منظور فضاهایی است که بیشتر جنبه روانی و غیر فیزیکی دارند. راجع به این مسئله چطور فکر میکنید؟
کامران دیبا: گفتم، من اصولا پی بوجود آوردن پلاستیک جدید نیستم ولی البته نمیگویم اشخاص دیگر هم نباشند. ممکن است بعضی آرشیتکتها پی خلق فضاهای جدید باشند و این را هم منکر نمیشوم که وقتی روی یک مجموعه و یا ساختمان کار میکنم، فضا برای من خیلی مهم است. من فضا را از نظر هندسی نگاه نمیکنم بلکه از نظر فعالیت انسانی به آن نگاه میکنم. مثلا میگویم این بابایی که نشسته کنار این پنجره میخواهد 100 متر نگاه کند روی یک فضای دو بعدی سبز و چون آن طرف یک عمارت کثیفی هست، من 6 تا درخت میگذارم که این را ببندم از جلوی چشمش و یا میخواهم شب که تاریک میشود ستارهها را روی آسمان ببیند، پس این به من فضا میدهد. نتیجه میگیریم که فضای ثابت اثر بخصوصی ندارد و بعد انسانی و فردی و فرهنگی دخیل است. فضای جدید و این حرفها برای من مطرح نیست چون این صد درصد بنظر من یک طرز فکر مادی است که آن بر خلاف یک تفکر انسانی است. برای من فضایی مطرح است که ارتباط برقرار میکند با فعالیت یک انسان، حالا این فعالیت مثلا این است که یک آدم کفشش را درآورده پایش را بکند توی جوی آب. این مسالهای است که به من یک طرح میدهد ولی ممکن است یک معمار روی این فکر نکند. معمار اول یک تجسس میکند در مورد فضاهای منفی یا مثبت، پر یا خالی. البته این فضاها جدا از انسانها نیستند ولی درجه اهمیت تحقیق در مورد فضاها و حجمها میباشد که این بصورت متدولوژی یک اثر دارد ولی در مورد خودم که صحبت میکنم چیزی که مطرح است تحقیق در مورد انسانها و روابطشان با یکدیگر و محیط بوده و البته این انسانها و روابطشان بیارتباط به فضا نیستند. من فکر میکنم فرق عمده ایدئولوژیک بین من و همکارانم این باشد.