-
سرخپوست
سرخپوست
سُرخپوست بومیان قاره آمریکا را میگویند.ایشان از نژاد زردند ولی پیشتر میپنداشتند که یک گروه نژادی جداگانه اند.کریستوف کلمب پنداشته بود که اینان هندی اند،از اینرو امروزه در بیشتر زبانهای اروپایی ایشان را هندی میخوانند. گاهی در زبان فارسی هم ایشان را هندیهای آمریکا میخوانند. غلامحسین مصاحب در دائرةالمعارف فارسی آنان را «هندیشمردگان» (هندی+شمردگان، یعنی کسانی که هندی شمرده شدهاند) میخواند.
سرخپوستان با ورود اروپاییان با بیماریهای همهگیرنابودی فرهنگ و از دست رفتن خاک روبرو شدند.
برخی قبایل سرخپوستان به مدت دو قرن در بردگی سفیدپوستان بودند ۲ . سران قبیلههای سرخپوست در کانادا با فرانسویان و انگلیسی ها معاهداتی امضا کردند تا صلح در مناطق سرخپوستی برقرار شود.
درصد سرخپوستها در کشورهای آمریکای جنوبی.
دعاهای سرخپوستان
پیروان ادیان مختلف وقتی میبینند که مردمان ملل دیگر از ادیان و فرهنگهای دیگر، با خدا حرف میزنند، به خدا توکل میکنند، دعا میکنند و به طور کلی با خدا ارتباط دارند اغلب متعجب میشوند انگار خدا و معنویات الهی، اختصاص به دین یا گروه خاصی دارد وقتی هم که این تعجب حالتی افراطی و انحصارگرانه به خود میگیرد، حتی ممکن است به لعن و انکار دیگران تبدیل شود. اما شاید واقعیت چیز دیگری باشد چطور ممکن است خداوند، مخلوق محبوب خود را ازا همان ابتدا تنها و سرگردان رها کند؟ خداوند فرموده است که برای هر ملتی رسولی فرستاده است و آئینی را مقرر کرده است. بنابراین با توجه به محبت لایزالی که خداوند به همه ابناء بشر دارد و نیز وعده خداوند که در کلام او آمده است، ما باید به این نگرش پایان دهیم که بعضیها قوم خاص خداوند هستند و بقیه مردم قوم هر کسی هستند الا خدا. واقعیت این است که هر انسانی و بلکه هر موجودی خدا دارد و با اینکه راههائی آشکار و آئینی برای نزدیک شدن به خدا وجود دارد اما در درون هر انسانی، قلب هر انسانی، راهی است فردی و اختصاصی برای نزدیک شدن به خداوند. همه خدا را میخوانند حتی جانوران و گیاهان و سنگها؛ اما هر کسی به زبان خودش. انسانها هم همه در جستجوی خدا هستند و خدا را میخوانند حتی اگر خودشان به این موضوع آگاهی نداشته باشند. قبایل وحشی آفریقائی، ساکنان جنگلها تاریک آمازون، اسکیموهای ساکن در یخهای قطب شمال و همه مردمانی که ظاهراً نه کتاب شریعت داشتهاند و نه ظاهراً پیامبری، همه و همه با خدا ارتباط خاص خود را دارند و به نوعی عبادت میکنند. سرخپوستهای آمریکا که از نظر مهاجمان مردمانی بیفرهنگ و بیتمدن نامیده شده و کاملاً بیگانه با خدا و دین معرفی شدهاند هم با خدای خود در ارتباط بوده و هستند و کتاب دعاهای سرخپوستی گواهی است بر این مدعا. هیچ ضرورتی وجود ندارد که همه مثل هم خدا را بپرستند اگر چنین ضرورتی وجود میداشت قبل از همه خود خداوند آن را ایجاد میکرد در آن صورت دیگر خبری از ادیان و فرهنگهای مختلف و تنوع فکری و فیزیکی نبود؛ ولی همین تنوع و گوناگونی راهها و روشها هم اگر به صورتی افراطی مورد توجه قرار گیرد به سمی مهلک تبدیل میشود. و آن اینکه یکی همان اصل واحد، خداوند یکتا فراموش شود و به این ترتیب انسان دچار چندخدائی و چند مرکزی میگردد. اگر از تله تعصب و خودبینی فرهنگی گذر کردیم و معتقد شدیم که راههای رسیدن به حقیقت فراوان هستند نباید در تله بعدی گرفتار شویم. تلهای که میگوید حالا که راهها بسیارند پس مقصدها هم بسیارند. نقطه تعادل حیاتی میان این دو تعصب اینجا است که حقیقت یکی است اما راههای رسیدن به حقیقا بیشمارند بنابراین نباید از اصل یکی از شعار لاالهالاهو از اینکه یکی هست و همه چیز از اوست غفلت کنیم.
دعاهای سرخپوستی مجموعهای از دعاهائی است که بر اساس شیوۀ زندگی سرخپوستان و ارتباطشان با طبیعت و هم چنین بر پایهٔ شناخت آنها از خداوند و ارتباطشان با آن یگانه هست هستی میباشد. در ادامه بخشی از دعاهای سرخپوستی را میآوریم:
ای روح بزرگ، خداوندا، ای خالق تمامی هستی
به قلب، ذهن، جسم و روح من خوش آمدی
اینجا همیشه جای توست
خردی به من عطا فرما تا صدای درونم را ارج نهم
و قدرتی، تا در حالی که آوای مقدس خویش را سر دادهام، استوار باقی بمانم
مرا به راهی که برای من مقرر شده است، هدایت فرما
و به من شجاعتی ده
تا آنچه برایم دست یافتنی است را پیگیرم.
برای تلاشهایم و تعالیم آن سپاسگزارم
آنچه مرا به اینجا که اکنون هستم،
رسانیده است را از یاد نبردهام.
قلب مرا بر کمال شفابخش طبیعت بگشا
ما همه با هم همبستهایم، و این موجب آرامش من میگردد
ای روح بزرگ، خداوندا، ای خالق تمامی هستی
روح مرا پاک گردان و جان مرا شستشو ده
اینجا همیشه جای توست.
دوره امپراتورى سرخپوستان (Indians)
تاريخ نويسان معتقدند که اجداد اکثريت مکزيکىها که به مستيزو (Mestizo) موسومند، بوميان سرخپوستى هستند که در قرون پيش از آسيا از طريق باب برينگ (Bering) به قاره آمريکا آمدهاند. بوميان اوليه در حدود دو هزار سال قبل از ميلاد مسيح در اين کشور مستقر شده و پايه فرهنگ و تمدن آن کشور را که تا اندازهاى همطراز تمدن مصر در زمان فراعنه بوده ريختند.
بوميان مذکور ظاهرا آرد مورد نياز براى تهيه نان را از ذرت تهيه کرده و نيز براى تهيه لباس پنبه را مىرشتند و به وسيله اشکال و حروف چيز مىنوشتند. بايد در نظر داشت که به علت وسعت مکزيک و نبودن وسايل مناسب ارتباط، قبايل مختلفى در اين کشور وجود داشتند که داراى تمدنها و فرهنگهاى گوناگون بودند. مشهورترين قبال مکزيک به نام مايا در درههاى چياپاس (Chiapas) و يوکاتان (Yucatan) مىزيستند.
بوميان مذکور در طول زمان تجربيات قابل ملاحظهاى در فنون کشاورزى و نجوم و رياضيات پيدا کرده بودند و تقويم مورد استعمال آنها گويا پيشرفتهتر از تقويم فاتحانى بود که در ۱۵۱۹ قدم به سرزمين آنها نهادند.
هنوز سرنوشت قبيله مايا در پرده اسرار است. چون وقتى اسپانيايىها به مکزيک رفتند شهرهاى آنها قبلا متروک و از بين رفته بود.
شايد اين خرابىها به علت تغيير آب و هوا و يا عدم حاصلخيزى زمين بوده است. جنگهاى داخلى يا بيمارىهاى مسرى نيز ممکن است موجب از بين رفتن اين تمدن باشد. پاسخ اين سؤالات در نوشته ستونها و هرمها بايد نهفته باشد. در اين حال در دره مکزيک اقوام توهيتک (Toihitecs) نيز به ساختمان هرمهاى بزرگ معابد و دربار در تنايوگا (Tenayuca) و تولا (Tula) مبادرت کرده بودند. اين قبيله پيشقراول نژاد ناهائوس (Nahaus)، که قومى جنگجو (و از شمال آمده بودند) به شمار مىرفتند بودند. قوم توهيتک، کوتزآلکوآتى (Quetz Alcoati) را که مارى پردار بود مىپرستيدند. طبق يک افسانه، او مردى سفيدپوست و ريشدار بود که از درياى شرقى به مکزيک آمده بودند.
کشيشان او از رسم قربانى کردن انسان که در مذاهب گذشته رايج بود متنفر بودند. قبيلههاى متمدن عليه اين مذهب جديد شوريدند و به اين ترتيب توهيتک سقوط کرد. به اين جهت گفته مىشود که کوتزالکوآتى از ميان قوم مزبور عزيمت کرد؛ ولى روزى مثل مسيح باز خواهد آمد. پس از يک سلسله جنگهاى قبيلهاي، آزتکها (Aztecs) جنگجوترين شقوم ناهائوس بر ديگران پيروز شدند. تحت رهبرى افراد با کفايتى چون موکتزوما (Moctezuma) آنها نه تنها بر دره مکزيک استيلا يافتند؛ بلکه سعى کردند از هر طرفى بر قلمرو خود بيافزايند.
مرکز دائمى آنها شهر تنکوچتيتلان (Tencochtitlan) که دو جزيره وسط درياچه تکوکو (Tecoco) ساخته شده است واقع بود. جانشين اين شهر مکزيکوسيتى پايتخت فعلى اين کشور است که در ميان همين درياچه بنا شده و قديمىترين شهر قاره آمريکاى شمالى است. تنکوچتيتلان اهميت و عظمتى يافت که ندرتا نظير آن در اروپا ديده مىشد. جزاير بتدريج بزرگتر شدند؛ کانال کشى آب و راهها ساخته شد. از نظر بهداشت، مکزيکو سالها از شهرهاى اسپانيا که رودخانههايى از آبهاى فاضلاب از وسط کوچههاى آن مىگذشت. جلوتر بود. معابد عظيم، کاخهاى با ابهت، فوارهها و بازار بزرگ داشت. در ۱۵۱۹ قريب يک ميليون نفر جمعيت داشت.
موکتزوماى دوم (Moctezuma II) رئيس و حکمران اين تمدن پيشرفته نمىتوانست به خدايان شرقى و غربى اسپانيايىها اطمينان داشته باشد. بدين ترتيب وقتى شنيد اسپانيايىها به وراکروز (Veracruz) رسيدهاند به تصور اينکه اين سپاه شکست ناپذير کوتزآلکوآتى خداى افسانهاى سفيدپوست است هدايايى براى آنها فرستاد. هرنان کورتس (Hernan Cortes) فقط با ۵۰۰۰ نفر مرد، چند اسب و يک توپ به مکزيک وارد شد؛ معذالک موقع براى آشوب عليه حکمروايى طولانى آزتکها مناسب بود. اولين بومىهاى ايندين که به نيروى کورتز پيوستند تاکس کاتانها (Taxcatans) بودند و به اين ترتيب لشگريان کورتز به بيست هزار نفر بالغ گرديد. در ابتدا موکتزوما از جنگجويان سفيدپوست زرهپوشيده استقبال کرد و زيباترين و درخشانترين تزيينات و ماسکهاى مقدس معبد کوتزآلکوتآتى را براى کورتز فرستاد معذالک، پس از مدت کوتاهى صلح بين نيروهاى اسپانيايى و مردم بومى برقرار نشد. شش ماه پس از ورود کورتز به پايتخت وى مجبور شد به وراکروز عزيمت کند و در غيبت او در يک مراسم مذهبي، افسر اسپانيايى چند صد نفر از اهالى بومى را کشت و بر اثر مقاومت بوميان، سپاهيان اسپانيايى مجبور به فرار از پايتخت شدند. کورتز پس از ماکتزوماى دوم ربوده شد و به قتل رسيد و نوه او آخرين حکمران آزتکها به دار آويخته شد و شهر بزرگ تنکوچتيتلان بکلى ويران شد. بعدا کورتز شروع به ساختن مجدد شهر که به نام مکزيکوسيتى خوانده شد نمود.
لغو پیمان با سرخپوستان (در این روز ۲۸ جولای )
در این روز در سال ۱۸۷۱، كنگره آمریكا پیمان، «فورت ستاویكس Fort Stawix» را كه در سال ۱۷۶۸ میان بومیان (سرخپوستان) آمریكا و دولت انگلستان امضا شده بود و دولت انگلستان بومیان را یك ملت مستقل خوانده و حاكمیت و قلمرو و قوانین آنها را به رسمیت شناخته بود یكجانبه لغو كرد و اعلام داشت كه در ایالات متحده، فقط یك ملت می تواند وجود داشته باشد. با وجود این، در این قانون اشاره یی به تابعیت سرخپوستان نشده بود. دهها سال بعد قانون دیگری آنها را از اتباع آمریكا تلقی كرد. با وجود این قانون، سرخپوستان كه عمدتاً در اراضی محصور (رزرویشن) زندگی می كنند در مسائل داخلی عملا تابع قوانین آباء اجدادی خودشان هستند.
درگذشت نویسنده تاریخ سرخپوستان آمریكایی (در این روز ۲۵ سپتامبر)
« كنت اندریست » تاریخدانی كه گفته شده سرگذشت بومیان آمریكا ( سرخپوستان ) را تحت عنوان « مرگ طولانی » دقیق و بی طرفانه نوشته بود ۱۹ سپتامبر ۲۰۰۴ در ۹۰ سالگی در كالیفرنیا درگذشت. او كه در ۱۹۳۷ از دانشگاه مینه سوتا در رشته روزنامه نگاری فارغ التحصیل شده بود پس از چند سال تجربه در این كار، به تكمیل تحصیلات خود در رشته تاریخ پرداخت و بقیه عمر را صرف تالیف تاریخ ، نوشتن مقالات و مطالب تاریخی كرد. از او كتابهای معتدد تاریخ باقی مانده است ولی شهرت جهانی «اندرست» مربوط به تاریخ سرخپوستان و تلاش آنان برای حفظ بقاء خود در برابر مهاجرت مسلحانه اروپاییان به سرزمین هایشان است . نخستین چاپ این كتاب كه هنوز تجدید می شود در ۱۹۶۴ انتشار یافته بود.
منابع :
سایت اطلاع رسانی دانشنامه رشد :
www.danehsnameh.roshd.ir
سایت اطلاع رسانی آفتاب :
www.aftab.ir
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن