. سه راه مقابله با عواطف:
بيان، سركوب يا مشاهده گري
بگذار خشم وجود داشته باشد، بگذار خشم در پيش رويت جرقه بزند،
بگذار نفرت همچون يك فيلم حركت كند ، و تو يك تماشاچي باش.
خشم در تو برخاسته. خشم زهري منفي است.
اينك سه امكان پاسخگويي وجود دارد. بسياري از مردم فقط دو امكان
را مي شناسند. يك راه اين است كه اين خشم و اين آتش و اين زهر را روي ديگري
خالي كنند. آنوقت خشم ويرانگر است. و طبيعي است كه پس از آنكه ديگري را سوزاندي، ديگري را زخمي كردي، احساس گناه خواهي كرد.
مي توانم درك كنم. احساس حماقت مي كني، احساس ابله بودن مي كني،احساس مي كني كه كاري خطا انجام داده اي كه نبايد انجامش مي دادي.
يا امكان ديگر اين است كه خشمت را روي ديگري خالي نمي كني، آن به درون
مي چرخاني. آنوقت به خودت آسيب مي زني. آنوقت به خودت زخم مي زني. آنوقت
زخم معده پيدا مي كني. آنوقت آن آتش، درونت را به آتش مي كشد.
آنوقت هميشه برسر يك آتشفشان خواهي نشست. هرگز راحت نخواهي بود، هميشه
بي قرار خواهي بود. تمام خوشي ها از زندگيت ناپديد مي شود.
جامعه، كليسا، حكومت، طرفدار راه دوم هستند.
جامعه مي گويد: "با ديگران عصباني نشو. هركاري كه مي خواهي با خشمت بكن ، قورتش بده! ، ولي با ديگران خشمگين نشو." اگر تو از زخم معده رنج مي بري، اين
به خودت مربوط است. اگر از سرطان رنج ببري، به خودت مربوط است. و جامعه چنين وانمود مي كند كه سرطان ربطي به خشم ندارد و زخم معده به عصبانيت مربوط نيست.
اگر امروز خشم را فرو بخوري، همين امروز كه زخم معده پديدار نمي شود ، سال ها طول مي كشد. شايد پس از چهل سال فروخوردن خشم، زخم معده ظهور كند. و شايد سرطان پس از شصت سال فروخوردن خشم ظاهر شود. بنابراين نمي توانيد رابطه ي خشم و زخم معده را ببينيد. قادر نخواهيد بود رابطه اي بين خشم و سرطان را ببينيد.
جامعه تصميم گرفته است كه تو فقط بايد درست رفتار كني. جامعه از ديگري محافظت مي كند زيرا كه جامعه از ديگران تشكيل شده است. جامعه مي گويد كه تو مي تواني خودويرانگر self-destructive باشي، اين به خودت مربوط است. جامعه با قتل مخالف است، ولي با خودكشي مخالف نيست. اگر عواطف منفي خود را به درون بريزي، خودكشي است. من با هردو راه مخالفم زيرا هردو توليد گناه مي كنند و هردو توليد پيچيدگي هايي مي كنند.
رويكرد من چيست؟ رويكرد من اين است كه اگر خشم وجود دارد ، تماشا كن watch . شاهد باش كه خشم وجوددارد. هيچ كاري در موردش نكن. نيازي نيست. فقط به آن نگاه كن. و تعجب خواهيد كرد كه فقط با نگاه كردن به آن، شروع
مي كند به ازبين رفتن. آن ابر دير يا زودازبين مي رود، رفته است. و وقتي كه ابر رفته باشد و تو هيچ كاري در موردش نكرده اي ، نه آن را بيرون ريخته اي و نه آن را فروخورده اي، هرگز نمي تواني احساس گناه كني.
و اين در مورد تمامي عواطف منفي صادق است. يك شاهد باش. فقط آن را تماشا كن. صوفيان آن را شهادتsahada مي خوانند. هندوها آن را ساكشين sakshin
مي خوانند. فقط تماش كن. هيچ كاري نكن. نيازي به هيچ عملي نيست.
هر عملي خطاست. زيرا تحت تاثير عمل كرده اي. اگر آن خشم را روي ديگران خالي كني، خطا خواهد بود، اگر با خودت بكني، بازهم اشتباه خواهد بود.
هرعملي كه تحت تاثير يك عاطفه ي منفي انجام شود، اشتباه خواهد بود. و سپس بعدها توليد احساس گناه خواهد كرد.
ولي راهي براي كاري نكردن وجود دارد: يك تماشاچي باش، فقط يك شاهد witness باش. آن را ببين. وجود دارد. تو آن نيستي، تو آن بيننده هستي.
وقتي كه خشمگين هستي، وقتي حسود هستي، وقتي پر از نفرت هستي، در سكوت بنشين. درها را ببند. ساكت بنشين. بگذار خشم وجودداشته باشد، بگذار خشم در پيش چشمانت جرقه بزند، بگذار نفرت همچون يك فيلم حركت كند ،
و تو يك تماشاچي باش.و تعجب خواهي كرد: آن عاطفه نمي تواند براي هميشه آنجا بماند، اين يك يقين است. دير يا زود مي رود. فقط چند دقيقه طول مي كشد تا برود. و وقتي برود، رفته است، اثري از خودش برجاي نمي گذارد. هيچ احساس گناهي ايجاد نخواهد شد.
و انساني كه احساس گناه ايجاد نكند، انساني مذهبي است.
من انساني را مذهبي مي خوانم كه هيچ نوع احساس گناه خلق نكند