شبي تار دلگير و سرد وسياه
سياوش و رستم گرفتار چاه
همه پهلوانان ايران به بند
دليران تفتان يلان سهند
همه پهلوانان البرز كوه
زديوان و اهريمنان در ستوه
نديديم نخلي به جز دارها
نخفتيم از وحشت مار ها
نيامد به امدادما رستمي
خدايا براين زخم ما مرهمي
به خونخواهي مردم دردمند
يكي بانگ زد با صداي بلند
رسولي رسيد از سوي بامداد
به دستان ما رايت نورداد
درخشيد بيرق چو در دستمان
خجل شد ازان بيرق كاويان
خدا تا گل افشان كند خاك را
شكستيم تنديس ضحاك را
شب تار دلگيرمان روز شد
سحر خنده زد عشق پيروز شد
شمائيد از ايل مردان مرد
دليران عاشق يلان نبرد
شما موج دريا شما رود و كوه
سراپا غرور و سرا پا شكوه
همه دوستانيدودشمن شناس
زدشمن مبادا شمارا هراس
شما از دماوند استوار تر
زصبح و و زخورشيد بيدارتر
شما جلوه آبشاريد و گل
شما اهل بيت بهاريد گل
بكوشيددرراه سازندگي
مبادا شمالرا پراكندگي
شمائيد باران عشق و اميد
بكوبيد عيداست عيداست عيد
بكوبيد بر طبل و سنج و دهل
دراين بارش نور باران وگل
وطن گرچه شادان شهيدي وطن !
سراسر اميدي اميدي وطن !
جهان فتنه زاريست بيدارباش!
وطن ديده بگشا و هشيار باش
شاعر :عليرضا قزوه
امام صبح فردادرتهران است(دهه فجرگرامي باد)
پاسخ با نقل قول
