و چه زیبا وآرامش بخش است
وقتی که دستا نم را به سوی آسمان می گشایم
چه زیباست زمانی که
اشک همانند گوهری بر پهنای صورتم غلتان می شود
و در حالی که نشانی از قلب پشیمان و شکست خورده ی مرا دارد
خدایا:
چقدر مهربان باز مثل همیشه بارقه امید را روشن میکنی
چشمانم را به آسمان میدوزم به دستان پر سخاوت تو
غرق پشیمانی میشوم و لب می گشایم
یا رب ..
ای بخشنده بی همتا ..
این کمترین رو به در گاهت کرده پر نیاز همرا با کوله باری از
غفلت سر در گمی و پشیمانی
مرا در یاب به حق این شب عزیز
کریما امشب این کمترین ذخیل میبندد بر آستانت
میدانم روسیاهم ولی کسا نی را دارم که به شفاعتشان امید دارم
علی را همان که بهترین بود برای فاطمه..
حسین را قسمت میدهم به لب تشنه حسین...
رضا را فریاد میزنم یا ضامن آهو...
بگذر از من و تمام بنده گان روسیاهت
که تو ارحم الراحمینی
و من ندای رحمتت را با گوش جان میشنوم
امشب ندای ربنا برایم ماندنیست و سمفونی عشق سر می دهد
موذن و من بی ریا اشک میریزم و زیر لب زمزمه می کنم :
خدایا چنان کن سر انجام کار
تو خشنود باشی و ما رستگار ...
خدایا ...
چشمانم را می گشایم، دیواری است به بلندای نا امیدی ...
در خود می پیچم و بغض می کنم .
چون درختی شده ام که تبر بر شاخسارش فرو می آورند و نفس در ریشه هایش تنگ می شود ...
خدایا در این دیوار پی روزنم که خویش را از این همه منجلاب فسادی بیرون کشم ...
خدایا دستتت را بر شانه های خسته ام قرار بده ...
ای خدای بزرگ
تویی که به کوه فرمان ایستادن داده ای و به رود فرمان رفتن ...
به پرندگان فرمان پرواز و به ستارگان فرمان درخشیدن داده ای .
به من نیز بیاموز ایستادن و رهایی را ...
پرواز و روشنایی را ...
تا شاخسار شکسته ام را جوانه های امید بشکفد ...
ای خدای بزرگ ...
ای خدای متعال ...
و ای خدای منّان می خواهم یاد بزرگت در تار و پود جانم رسوخ کند ...
آنچنان که باران به درختان می بخشد تا شاخه های بلند به آسمان برسد ...
من درمانده تشنۀ محبّت توام ...
صدایم کن تا حجم این همه فریاد از خاطرم پاک شود ...
تا جز صدای پاک قدسی تو چیزی نشنوم ...
خدایا ...
ای خدای بزرگ و مهربان ...
نگاهم کن تا فراموش کنم این نگاههای بی خورشید و آشفته را ...
و جز چشمان مهربان تو هیچ نبینم ...
می خواهم خالی شوم از هر چه غیر توست ...
از این زمین پر هیاهو که درشب و روزش مردم روح و تن می سپارند ...
خدایا دلم تنگ آرامشی ژرف است، تو را می خوانم ...
دستم را بگیر و خاطر ابریم را به خورشید بسپار ...
و لحظه ای این جان بی قرار را به خویش نگذار ... یا ارحم راحمین ...
اعتراف میکنم که گاه گاه از مشکلات زندگی خسته میشوم و انسانیتم کمرنگ میشود
اعتراف میکنم در مقابل آنچه آزارم میدهد به شدت تحلیل می روم
ای خدا
مگذار به سبب خستگی هایم کسی را آزاردهم
مگذار آنچه را که حق میدانم،به آن علت که آن را بد میدانند کتمان کنم
و ای کاش که بازگشتم فقط و فقط به سوی تو باشد
آمین
یا رب دل پاک و جان آگاهم دهآه شب و گریه سحرگاهم دهدر راه خود اول ز خودم بی خودکنبی خود که شدم ز خود به خود راهم ده
پروردگارا
بگذار هر جا نفرت است عشق درو کنم و هر جا آسيب است عفو
هر جا شک است ايمان وهر جا نوميدی است اميد
هر جا تاريکی است نور و هر جا غم است سرور
ای پروردگار عالم لطف کن تا بيشتر در پی تسکين بخشيدن باشم تا آرام شدن
همانطور که می فهمم فهميده شوم همانطور که دوست دارم دوست داشته شوم
زيرا در اثر دادن است که دريافت می کنم در اثر بخشيدن است که بخشيده می شوم
ودر مرگ خود است که در زندگی جاودان متولد می شوم
یا رب مکن از لطف پریشان ما را
هر چند که هست جرم و عصیان ما را
ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم
محتاج به غیر خود مگردان ما را
خدایا !
دلم باز امشب گرفته
بیا تا کمی با تو صحبت کنم
بیا تا دل کوچکم را
خدایا فقط با تو قسمت کنم
خدایا !
بیا پشت آن پنجره
که وا می شود رو بسوی دلم
بیا پرده ها را کناری بزن
که نورت بتابد به روی دلم
خدایا !
کمک کن که من نردبانی بسازم
و با آن بیایم به شهر فرشته
همان شهر دوری که بر سر در آن
کسی اسم رمز شما را نوشته
خدایا !
کمک کن که پروانه شعر من جان بگیرد
کمی هم به فکر دلم باش........مبادا بمیرد
خدایا !
دلم را که هر شب نفس میکشد در هوایت
اگر چه شکسته
شبی می فرستم برایت.
و گرفته ات امتحان.خداوندا به داده و نداده ات شکرکه داده ات نعمت است و نداده ات حکمت
منو ببخش...