بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 از مجموع 18

موضوع: هدفتان از انتخاب رشته ي اقتصاد چيست ؟ به نظر شما بازار كار اين رشته چگونه است

  1. #1
    donya88 آواتار ها
    • 2,753
    كنترل باشگاه

    عنوان کاربری
    كنترل باشگاه
    تاریخ عضویت
    Aug 2009
    راه های ارتباطی

    پیش فرض هدفتان از انتخاب رشته ي اقتصاد چيست ؟ به نظر شما بازار كار اين رشته چگونه است

    سلام دوستان.
    خب از اسم تايپيك معلومه كه مي خوايم در مورد چه موضوعي بحث كنيم
    .من كه خودم رشته ي اقتصاد خيلي دوست دارم . به نظر من اقتصاد عاليه و در حال حاضر علم روز دنيا به حساب مي ايد و هر كشوري با يك برنامه ريزي درست اقتصادي ميتونه خودش بالا بكشه.براي همين چيزاس كه اقتصاد انتخاب كردم . البته هدف من تدريس تو دانشگاه مي باشه . شايد با انتخاب رشته اي ديگه ميتونستم به اين هدفم جامه ي عمل بپوشانم منتها درد من اينست كه عاشق اقتصادم
    صحبت در مورد چگونگي بازار كارش ميسپارم به دست شما عزيزان
    البته اگه اين رشته را تا مقطع دكترا ادامه بديم اون ديگه عاليه
    يك چيز فراموش كردم بهتون بگم كه در كشور امريكا افرادي كه از ضريب هوشي بالا برخوردارند در اين رشته درس خوانده و فعاليت مي كنند.
    . دوستان اقتصادي گلم اگه مايلند ميتونن نظرات خودشون را ارسال كنند تا به يك نتيجه اي برسيم موفق باشيد
    O` Freedom !.... I hate oppression , I hate imprisonment , I hate the chains , I hate prisons , I hate Regimes (oppressors) , I hate orders and I hate whoever and anything that imprisons you ....



  2. #2
    donya88 آواتار ها
    • 2,753
    كنترل باشگاه

    عنوان کاربری
    كنترل باشگاه
    تاریخ عضویت
    Aug 2009
    راه های ارتباطی

    پیش فرض آينده شغلي ، بازار كار ، درآمد:

    هنگامي كه از فرصت‌هاي شغلي يك رشته صحبت مي‌كنيم بايد به دو مساله توجه داشت، اول اينكه آيا فارغ‌التحصيلان رشته مورد نظر اطلاعات تخصصي لازم را در دانشگاه به دست آورده‌اند؟ و دوم اينكه آيا جامعه، ماهيت رشته مورد نظر، كاربرد و ضرورت فعاليت فارغ‌التحصيلان آن را مي‌شناسد؟
    دكتر عسكريان در زمينه فرصت‌هاي شغلي رشته اقتصاد در پاسخ به سوال اول مي‌گويد:
    «دانشجويان دوره كارشناسي اقتصاد بيشتر اطلاعات اوليه و پايه را مطالعه مي‌كنند، در نتيجه نبايد انتظار داشته باشند كه پس از فارغ‌التحصيلي به طور تخصصي و كاربردي فعاليت نمايند مگر دانشجوياني كه خودشان مطالعه و فعاليت بيشتري داشته و تئوري‌هايي را كه مطالعه مي‌كنند، به كار نيز مي‌گيرند. يعني مي‌توانند مدلهاي اقتصادي نوشته، تجزيه و تحليل كرده و پيشنهادهاي تازه‌اي براي رفع مشكلات اقتصادي موسسه‌ها و سازمانهاي مختلف ارائه دهند.»
    دكتر عسكريان در ادامه مي‌گويد:
    «البته اين به آن معنا نيست كه در حال حاضر فارغ‌التحصيلان اين رشته بازار كار ندارند بلكه مي‌توانند در بخش‌هاي مختلف وزارت اقتصاد مثل بخش ماليات، وزارت‌صنايع ، سازمان برنامه و بودجه، بانك مركزي و مركز آمار فعاليت كنند و مهمتر از همه اينكه حتي اگر فارغ‌التحصيلان اقتصاد در رشته تخصصي خود فعاليت نكنند، به دليل داشتن ذهني باز و تحليل‌گر و آشنايي صحيح با مسائل و مباحث اقتصادي، نگاه كارشناسانه‌اي نسبت به جامعه و پيرامون خود دارد و مي‌تواند در هر شغلي موفق و كارآمد باشد.»
    دكتر پژويان نيز در پاسخ به سوال دوم مي‌گويد:
    «متاسفانه رشته اقتصاد در جامعه ما جايگاه خود را پيدا نكرده است. در نتيجه كارشناسان اقتصاد نيز در جاي مناسب خود قرار نگرفته‌اند و فقط فارغ‌التحصيلان علاقه‌مند و مشتاق كه در دوران دانشجويي مهارتهاي لازم را كسب كرده‌اند، مي‌توانند بازار كاري مرتبط با رشته تحصيلي خويش پيدا كنند و در سازمانهايي مثل وزارت اقتصاد و دارايي، وزارت بازرگاني و سازمان برنامه و بودجه فعاليت نموده يا در بانك‌ها به عنوان ارزياب و در بخش‌ خصوصي به عنوان مدير اقتصادي توليد و كارشناس اقتصادي كار كنند.»
    محمد مطلق نيز فرصت‌هاي شغلي فارغ‌التحصيلان ليسانس را محدود مي‌داند و در اين‌باره مي‌گويد:
    «در حال حاضر تعداد قابل توجهي فارغ‌التحصيل فوق‌ليسانس و دكتراي اقتصاد در جامعه حضور دارند و موسسات و سازمانهاي خصوصي و دولتي نيز ترجيح مي‌دهند كه اين دسته از فارغ‌التحصيلان را استخدام كنند چون اين افراد اطلاعات كاربردي‌تر و تخصصي‌تري در زمينه‌هاي مختلف از جمله نفت،ماليات، ارزيابي يك طرح اقتصادي و كارشناسي موسسات خرد و بنگاهها دارند.
    البته آنچه گفته شد در مورد وضعيت كنوني فارغ‌التحصيلان اين رشته است اما طبق آماري كه سازمان مديريت و برنامه‌ريزي ارايه داده است، فرصت‌هاي شغلي براي رشته‌هاي علوم انساني نسبت به رشته‌هاي علوم تجربي و فني بيشتر شده است. چون جامعه كم‌كم به تخصص فارغ‌التحصيلان علوم انساني احساس نياز مي‌كند و اين بيانگر آن است كه در آينده فرصت‌هاي شغلي بيشتري براي فارغ‌التحصيلان اين رشته ايجاد خواهد شد بخصوص اگر داوطلبان رتبه‌هاي بالاتر هر سه گروه آزمايشي رياضي و فني ، علوم تجربي و علوم انساني وارد اين رشته شوند.»
    توانايي‌هاي مورد نياز و قابل توصيه :‍

    چون مباحث كتاب اقتصاد كه در دبيرستان تدريس مي‌شود، جنبه حفظي دارد، بسياري از داوطلبان آزمون سراسري تصور مي‌كنند كه براي موفقيت در رشته اقتصاد بايد حافظه‌اي قوي داشت تا بتوان مفاهيم و نظريه‌هاي متعدد را حفظ كرد در حالي كه به گفته استادان و دانشجويان اين رشته، دانشجوي اقتصاد بيش از هر چيز بايد در درس رياضي قوي باشد تا بتواند در اين رشته موفق گردد.
    محمد مطلق دانشجوي كارشناسي ارشد اقتصاد توسعه دانشگاه علامه طباطبايي در همين زمينه مي‌گويد:
    «بسياري از داوطلبان آزمون سراسري و حتي دانشجويان سال اول اين رشته تصور مي‌كنند كه اقتصاد مجموعه‌اي از محفوظات است در حالي كه اين علم ارتباط نزديكي با رياضي دارد و دانشجو بايد مباحثي مثل حد، مشتق و انتگرال را در حد يك ديپلمه بخوبي بداند در غير اين صورت در دروس ابتدايي و اوليه اين رشته مثل اقتصاد خرد، اقتصاد كلان، رياضي و آمار با مشكل روبرو مي‌شود، مشكلي كه تعداد قابل توجهي از فارغ‌التحصيلان علوم انساني با آن مواجه هستند.»
    وي در مورد توانمندي‌هاي ديگر دانشجوي اين رشته مي‌گويد:
    «دانشجوي اقتصاد لازم است كه به مباحث اجتماعي علاقه‌مند بوده و الفباي جامعه‌شناسي ، علوم سياسي و روانشناسي را بداند چون اقتصاد يك حلقه از علوم اجتماعي است و زنجيره علوم اجتماعي نيز به هم مرتبط است.»
    شهداد رضايي فارغ‌التحصيل رشته اقتصاد نيز معتقد است كه دانشجوي اقتصاد بويژه دانشجوي گرايش اقتصاد نظري بايد در درس رياضي قوي باشد و حتي لازم است داراي نگاهي تحليل‌گر باشد تا هم در مطالعه دروس دانشگاهي مثل اقتصادسنجي و هم در بازار كار موفق باشد.
    لاله شاكري دانشجوي كارشناسي اقتصاد نظري نيز علاقه به جامعه و فعاليت‌هاي اجتماعي را براي داشنجويان اين رشته ضروري مي‌داند و در توضيح سخن خويش مي‌گويد:
    «علم اقتصاد يكي از پايه‌هاي اصلي جامعه است و بايد در ارتباط با موضوعات ديگر فرهنگي ، سياسي واجتماعي مورد مطالعه و بررسي قرار گيرد. چرا كه هر جامعه‌اي ويژگي‌هاي خاص خود را دارد و يك كارشناس اقتصاد بايد بتواند اطلاعات علمي خود را با جامعه مورد نظر تطبيق دهد.»
    شرط اول علاقمندي به مباحث اقتصادي است ، چه در سطح كلان ، مانند مسائل اقتصادي دولت و جامعه و چه در سطح فرد ، مانند مسائل اقتصادي در كارخانجات و شركت‌هاي توليدي.
    از آنجا كه جنبه كلان در رشته اقتصاد بيشتر مطرح است، دانشجو مي‌بايست از ديد وسيعي نسبت به مسائل برخوردار باشد و اين خود علاقه‌اي مضاعف به پيگيري علوم جامعه‌شناسي و سياسي و غيره مي‌طلبد.
    وضعيت ادامه تحصيل در مقاطع بالاتر:
    در اين تا مقطع دكترا امكان ادامه تحصيل وجود دارد.
    گرايش‌هاي مقطع كارشناسي ارشد علوم اقتصادي عبارتند از :
    1- برنامه‌ريزي سيستم‌هاي اقتصادي
    2- توسعه اقتصادي و برنامه‌ريزي
    3- علوم اقتصادي
    4- اقتصاد انرژي
    رشته‌هاي مشابه و نزديك به اين رشته :
    گرايش‌هاي مختلف مديريت ، همچنين تعدادي از واحدهاي رشته مهندسي صنايع با اين رشته مشترك است و يا تشابه دارد.
    مصاحبه با دانشجوي مشغول به تحصيل:
    فرد علاقمند به مباحث تحليلي و اقتصادي هيچ‌گاه از انتخاب رشته اقتصاد پشيمان نمي‌شود. مباحثي كه در اين رشته مطرح مي‌شود حتي كسي را كه با علاقه اين رشته را انتخاب نكرده است، علاقمند مي‌كند تا اين رشته را در سطوح بالاتر فرا گيرد. اصلا مقطع كارشناسي براي آشنايي دانشجويان به اين رشته است و در پايان چهارسال با مفاهيم بسيار متنوعي آشنا شده‌اند و براي فراگيري تخصصي‌تر آنها مي‌بايست ادامه تحصيل را در پيش گيرند. در ضمن بسياري از دانش‌آموزان رياضي دبيرستان بر اين باورند كه اقتصاد از مباحث رياضي و آمار تهي است و بيشتر به مباحث نظري مي‌پردازد. بايد به اين دانش‌آموزان گفت كه امروزه تمام مفاهيم اقتصادي در قالب آمار و رياضي مطرح مي‌شود كه عدم آشنايي و تبحر دانشجو از بيان رياضي به طور جدي او را با مشكل مواجه مي‌سازد.
    اين نكته نيز بايد گفته شود كه شباهت اين رشته با رشته‌هايي نظير مديريت و حسابداري باعث شده است كه دانشجوياني كه به اين رشته‌ها بيشتر علاقمندند بتوانند به راحتي در كنكو ركارشناسي ارشد شركت كرده و به مطالعه اين رشته‌ها بپردازند. چرا كه حتي در كنكور كارشناسي ارشد مديريت و حسابداري از درس‌هاي پايه اقتصاد نيز سوال مي‌شود و درس‌هايي نظير آمار و رياضي هم با رشته اقتصاد مشترك است، لذا دانشجوي اقتصاد مي‌بايست تنها تعدادي از درس‌هاي مديريت را بصورت دقيق‌تر بخواند كه تازه با مفاهيم ابتدايي آن درس‌ها در واحدهايي نظير اصول سازمان و مديريت كه جزو واحدهاي اصلي رشته اقتصاد است آشنا شده و از اين لحاظ هم با مشكل جدي روبرو نيست.
    O` Freedom !.... I hate oppression , I hate imprisonment , I hate the chains , I hate prisons , I hate Regimes (oppressors) , I hate orders and I hate whoever and anything that imprisons you ....



  3. #3
    donya88 آواتار ها
    • 2,753
    كنترل باشگاه

    عنوان کاربری
    كنترل باشگاه
    تاریخ عضویت
    Aug 2009
    راه های ارتباطی

    Icon7 طا هرا دوستان اقتصادي به رشته ي خودشون علا قه اي ندارند پس مجبورم خودم دست به كار شم

    درباره انتخاب رشته اقتصاد

    علي سرزعيم

    توده مردم وقتي در مورد علم اقتصاد فكر مي كنند، بلافاصله مفاهيمي چون پول، تورم، رشد اقتصادي و مسائلي از اين دست را در ذهن متصور مي شوند.



    مردم عامي گمان مي كنند كه اقتصاددانان و دانش آموختگان اقتصاد كساني هستند كه صرفا با اين مسائل سروكار دارند و اساسا علم اقتصاد ابزار مواجهه با چنين مسائلي است. در عين اينكه بايد تاييد نمود كه موضوعات يادشده در زمره موضوعات اصلي علم اقتصاد است، اما به هيچ عنوان منحصر به اين موضوعات نيست. كليه مقولات فوق در حوزه علم اقتصاد كلان مي گنجد. در علم اقتصاد كلان، تحولات اقتصاد در سطحي وسيع يعني جهان (تجارت بين الملل)، كشور (اقتصاد كلان) و صنعت (آب، نساجي، ... ) و بخش (صنعت، كشاورزي، ...) مورد بررسي قرار مي گيرد. با همه اينها علم اقتصاد به مراتب وسيعتر از اقتصاد كلان است و اقتصاد كلان بخش كوچكي از دامنه وسيع اين علم را در بر مي گيرد.

    علم اقتصاد را علم تخصيص بهينه منابع كمياب تحليل كرده اند. اين تعريف اگرچه تا حدودي فني است اما دلالت بر اين دارد كه عقلايي ترين شيوه هاي استفاده از منابع محدود در همه سطوح (از فرد، بنگاه، صنعت، كشور و جهان) در علم اقتصاد مورد بررسي قرار مي گيرد. از اين رو در برخي منابع، رويكرد اقتصادي را رويكرد عقلايي نيز نامگذاري مي كنند چرا كه انسانها در رفتارهاي اقتصادي بيشتري عقلانيت را از خود بروز مي دهند. در يك تعريف ديگر، علم اقتصاد علم تحليل انگيزه ها معرفي شده است. مقصود از آن اين است كه علم اقتصاد ابزار و چارچوب هاي مفهومي خاصي در اختيار دانش آموختگان اين رشته قرار مي دهد كه از طريق آن بهتر مي توانند انگيزه افراد را در فعاليت هاي مختلف تحليل كرده و قادر به پيش بيني آن شوند. از همين جا مي توان به يك نتيجه گيري خوب رسيد. دانش آموختگان اقتصاد صريح تر و سريعتر از تحصيل كردگان رشته هاي علوم اجتماعي مي توانند رفتارهاي انسانهاي ديگر را پيش بيني كرده و اين رفتارها را پيش بيني كنند. همين امر اين قدرت را در اختيار آنها مي گذارد تا با استفاده از آن بتوانند در سياست گذاري ياور تصميم گيران باشند. تصميم گيران و سياست گذاران همواره خواهان آن هستند كه بتوانند با استفاده از ابزارهاي غيراجبارآميز و غيرخشونت بار، توده جامعه را به رفتار مطابق اهداف تعيين شده سوق دهند. از آنجا كه علم اقتصاد قدرت پيش بيني رفتار انسانها (به طور مجموع نه انفرادي) را در اختيار دانش آموختگان اين علم قرار مي دهد، حاملين اين علم مي توانند به سياست گذاران در تحقيق اهدافشان ياري رسانند. به اين عنوان مي توان گفت كه علم اقتصاد علم سياست گذاري و حكمراني است. در عرصه حكمراني مسائل گوناگوني مطرح است. مثلا مناسبات قدرت ميان افراد در رشته علوم سياسي مورد مطالعه قرار مي گيرد اما اينكه چگونه مي شود سياست هاي بهتري اتخاذ كرد، وظيفه اي است كه بر دوش علم اقتصاد گذارده شده است.

    شايان ذكر است كه تحليل انگيزه ها و رفتارهاي انسان منحصر به رفتارهاي اقتصادي آنها در عرصه بانك، بيمه، خريد و پس انداز نيست بلكه در همه حوزه هاي زندگي اين موضوع مورد توجه است. به عنوان مثال، تحليل نظام انگيزشي حاكم بر جامعه پزشكان و بيماران و تحليل رابطه ميان آنها و تنظيم روابط آنها با استفاده از ابزارهاي سياست گذاري، زمينه جذابي است كه علم اقتصاد در آن وارد شده و در اثر آن حوزه مشهور "اقتصاد بهداشت" به وجود آمده است. به طور مشابه، در عرصه حمل و نقل، اشكال مختلف رفتار سازمانهاي دارنده وسايل حمل و نقل، اعم از دريا، زمين و هوا و نوع رابطه آنها با متقاضيان سفر با آنها در حوزه "اقتصاد حمل و نقل" بررسي مي گردد. اقتصاد شهري، اقتصاد سياسي، اقتصاد مالي، اقتصاد آموزش، اقتصاد انرژي و منابع طبيعي، اقتصاد محيط زيست، اقتصاد رسانه و اقتصاد فرهنگ از جمله حوزه هايي است كه كاربرد تحليل اقتصادي در موضوعات اجرايي و كاربردي و غيرمرتبط با اقتصاد كلان را نشان مي دهد. در عين حال بايد توجه داشت كه علم اقتصاد براي مجموعه هاي كوچك چندان كارايي ندارد. به عنوان مثال، اگرچه دانش اقتصاد به آدمي در زندگي روزمره كمك كرده و درك آدمي را از رفتارهاي انسانها بهبود مي بخشد، اما كاربرد اصلي آن را در اين حوزه نبايد جستجو كرد. به عنوان تشبيه مي توان به اين نكته اشاره كرد كه هيچ كس براي مديريت اجناس خوراكي مورد نياز در منزل، از علم و نرم افزار خاصي استفاده نمي كند و با مروري كلي مي توان دريافت كه آيا در خانه از يك جنس خاص، نظير تخم مرغ، گوشت يا لوبيا به ميزان كافي وجود دارد يا نه. اما در يك شركت بزرگ مثل ايران خودرو كه روزانه چند هزار خودرو ساخته مي شود و هر خودرو متشكل از هزاران قطعه است، سيستم انبارداري را نمي توان به صورت شهودي انجام داد بلكه بايد از نرم افزارهاي مربوطه استفاده كرد. به همين قياس، در زندگي روزمره مي توان بدون آگاهي از علم اقتصاد زندگي موفقي داشت اما براي سياست گذاري و تصميم گيري در سطح جامعه، استفاده از ابزار آن يعني علم اقتصاد امري گريزناپذير مي باشد.

    يكي از مهمترين ويژگي هاي علم اقتصاد كه آن را از ديگر حوزه هاي علوم اجتماعي ممتاز مي كند، درهم تنيدگي آن با علم رياضي و مفاهيم آن است. اگر نگاهي به كتاب هاي جدي اقتصادي بياندازيد، فرق چنداني ميان اين كتابها با كتاب هاي رياضي و فني-مهندسي مشاهده نمي كنيد چرا كه علم اقتصاد، علمي است شديدا رياضي شده! رياضي شدن علم اقتصاد، موجب گرديده تا دقت و استحكام مفاهيم اقتصادي صدچندان شود. به همين مناسبت، شايد اغراق نباشد اگر ادعا نمود كه اقتصاد در ميان ديگر حوزه هاي علوم اجتماعي (نظير جامعه شناسي، روانشناسي، مردم شناسي، مديريت)، به مفهوم علم بودن نزديك تر است. اين نكته مي تواند مايه مباهات دانش آموختگان علم اقتصاد باشد چرا كه عمر خود را صرف يادگيري چيزي مي كنند كه امكان ابطال آن و زيرورو شدن آن بسيار اندك است در حاليكه اگر شما در ديگر حوزه هاي علوم اجتماعي تحصيل كنيد، ممكن است با يك انقلاب نظري، كل دانش تان قديمي و كنارگذاشته شده قلمداد گردد. طبيعي است كه هرجا منفعتي هست، بايد انتظار داشت هزينه اي هم وجود داشته باشد. علم تر بودن اقتصاد بر اين معنا نيز دلالت دارد كه يادگيري اقتصاد سخت تر از ديگر رشته هاي علوم اجتماعي است. در اقتصاد نمي توان به صرف روخواني و حفظ كردن موفق شد. درك علم اقتصاد تنها در پي ممارست و حل مسائل دشوار رياضي و تحليلي حاصل مي گردد. لذا اگر كسي بنيه رياضي ضعيفي دارد، طبيعتا احتمال موفقيت اندكي در اين رشته علمي خواهد داشت و بايد به او توصيه كرد كه اساسا به سراغ اين رشته علمي نيايد. در كنار آن بايد گفت كه امروزه از نرم افزارهاي رياضي و آمار به طور وسيعي در تحليل هاي اقتصادي استفاده مي شود. لذا اگر كساني نسبت به كار با نرم افزارهاي اين چنيني پرهيز دارند، نمي توانند در حوزه اقتصاد چندان موفق باشند. لذا تكرار مي شود كه مهارت در رياضي و نرم افزارهاي كامپيوتري از جمله پيشنيازهاي موفقيت در عرصه علم اقتصاد است.

    بعضي ازرشته هاي دانشگاهي به صورتي هستند كه پس از چهارسال تحصيل، از مفاهيم و ابزارهايي بهره مند مي شويد كه مستقيما مي توانيد با آنها در بازار كار فعاليت كنيد. رشته هاي مهندسي، حقوق، پرستاري از جمله اين رشته ها هستند. يك مهندس پس از چهارسال فعاليت واجد حداقل هاي لازم براي كار حرفه اي در عرصه صنعت مي گردد. براي اينكه كسي در بزرگترين پروژه هاي صنعتي و عمراني فعاليت كند، لزومي ندارد تا مدركي بالاتر از مدرك ليسانس داشته باشد. در اين قبيل رشته ها، مدارك بالاتر از ليسانس براي امور آكادميك، پژوهش هاي خاص و همچنين موضوعات خاص كاربرد دارد. لذا تمايل به ادامه تحصيلات عالي در اين رشته ها نسبتا كم است و افراد توانمند به راحتي مي توانند با مدرك ليسانس درآمد خوبي داشته باشند. در مقابل، رشته هاي ديگري قرار دارند كه از عمق زيادي برخوردارند و ارائه تحليل هاي درست و عميق منوط به دانش فراوان است. به عنوان مثال، مسائل نظري و فلسفي از عمق زيادي برخوردار است و دانشجو در دوران ليسانس صرفا آشنايي كمي با مفاهيم فلسفي و مكاتب مختلف پيدا مي كند. به عبارت ديگر به صورت جدي وارد مناقشات فلسفي نمي شود. تنها پس از اخذ مدرك دكتري، شخص حايز صلاحيت براي ورود به مباحث جدي فلسفي قلمداد مي گردد. بايد اذعان كرد كه علم اقتصاد جزو دسته دوم است به اين معنا كه دانشجو با در اختيار داشتن مدرك ليسانس و گذراندن 140 واحد درسي، شناخت و تحليل درست و عميقي از موضوعات پيدا نمي كند. به يك معنا تا كسي قريب به 10 سال آموزش كافي نبيند (كه معادل دكتري مي شود)، فاقد توانايي تحليلي لازم براي ارائه خدمات جدي و كافي در اين عرصه قلمداد مي گردد. به يك معنا مي توان گفت كه ورود به عرصه علم اقتصاد، يك سرمايه گذاري ديربازده است. از اين رو اگر كسي نتواند از حداقل صلاحيت لازم براي ارائه تحليل هاي اقتصادي برخوردار گردد (يعني مدرك فوق ليسانس يا دكتري داشته باشد)، نمي تواند به راحتي تحليل هاي خود را عرضه كند. به همين نسبت تفاوت درآمد ميان دارندگان مدرك ليسانس علم اقتصاد و مدارك بالاتر آن برقرار است. كساني كه به مدرك ليسانس اقتصاد اكتفا كنند، در مقايسه با دارندگان مدارك بالاتر درآمد بسيار كمتري خواهند داشت.

    مطلب فوق در كنار اين واقعيت كه دانشجو در برخي رشته هاي ديگر آموزش هاي رياضي بهتري پيدا مي كند، موجب گرديده تا برخي از اساتيد گزينه تحصيل در رشته هاي ديگري چون رياضي، آمار و مهندسي را تا مقطع ليسانس پيشنهاد كرده و پس از آن براي مقاطع بالاتر فرد به رشته اقتصاد رجوع كند. به اين ترتيب فرد نه تنها مي تواند ضعف درآمد كم ناشي از مدرك ليسانس اقتصاد را جبران كند، بلكه از ابزارهاي رياضي قوي تري نيز برخوردار خواهد شد. امروزه اين گزينه در ميان جوانان ممتاز رشته رياضي-فيزيك به شدت مطرح است. اين مسئله خصوصا با توجه به اين واقعيت كه كيفيت ارائه آموزش اقتصاد در دانشگاه هاي ايران در سطوح كارشناسي بسيار نازل است تشديد مي شود. در برخي رشته ها نظير رشته برق و كامپيوتر، 10 دانشگاه برتر ايران از استاندارد تدريس بسيار خوبي برخوردارند و قدرت رقابت خوبي با دانشگاه هاي ممتاز جهان و آمريكا دارند. دليل آن نيز اين است كه هر سال تعداد قابل توجهي از دانش آموختگان رشته هاي مهندسي در 10 دانشگاه برتر جهان پذيرفته مي شوند. اما اين وضع در مورد رشته اقتصاد صادق نيست. هم اكنون دانشكده هاي اقتصاد نمي توانند ادعا كنند كه كيفيت ارائه دروس قابل رقابتي با 20 دانشگاه برتر جهان دارند.

    در مورد بازار كار رشته اقتصاد با توجه به نكات گفته شده مي توان نكاتي را به علاقه مندان يادآور شد:

    پيش از هر چيز بايد به نكته گفته شده در بالا توجه داشت كه علم اقتصاد، علم سياست گذاري و حكومت داري است. مقصود از اين حرف اين نيست كه دانش آموختگان علم اقتصاد در مسئوليت حكومت داري، سياست گذاري و تصميم گيري قرار مي گيرند. ابدا اينگونه نيست. دانش آموختگان علم اقتصاد در موقعيت كارشناس و مشاور قرار مي گيرند و به كساني كه در موضع سياست گذاري و تصميم گيري قرار دارند خدمات خود را عرضه مي كنند. پست هاي ياد شده معمولا (و در ايران تقريبا هميشه) توسط افراد سياسي اشغال مي شود. نتيجه ديگري كه از گفته مذكور مي توان گرفت اين است كه بازار كاراصلي براي اين رشته در دولت است. اگر شما در حوزه اقتصاد كلان متخصص شويد، به صورت طبيعي بايد به استخدام سازمان هايي چون بانك مركزي، وزارت اقتصاد و دارايي، سازمان برنامه و بودجه و وزارت بازرگاني در آييد. اگر در اقتصاد بهداشت مهارت يافته ايد، مي توانيد در سياست گذاري هاي مربوط به بخش بهداشت و درمان مشاركت كنيد. به طور مشابه، اگر در اقتصاد حمل و نقل تخصص داريد، وزارت راه و ترابري جايي است كه خريدار تخصص شما خواهد بود. با اين توصيف تاكيد مي شود كه دولت مهمترين خريدار تخصص اقتصاد خواهد بود. حال هر جا كه خريدار واحد وجود دارد، عرضه كنندگان با محدوديت هايي روبرو هستند. در اينجا نيز مهمترين خريدار تخصص اقتصاد دولت به شمار مي رود. چنانچه بهر دليل دولت تمايلي به استفاده از تخصص شما نداشته باشد، در آن صورت شما در يافتن شغل با مشكلات جدي روبرو خواهيد شد. در دوران معاصر دولت به دليل اينكه اساسا علم اقتصاد را قبول نداشته و آن را غربي و ناسازگار با شرايط ايران مي دانسته، تقاضاي جدي براي اين خدمت نداشته است. دقيقا به همين دليل نيز ارج واقعي براي اين تخصص و حاملين آن قائل نبوده است. نشانه آشكار آن پرداخت هاي نامناسبي است كه در بخش دولتي به دانش آموختگان رشته اقتصاد داده مي شود. به تعبير ديگر، دانش آموختگان اقتصاد ناگزير از كار در دولت مي شوند و همانگونه كه همه مي دانند نرخ پرداخت حقوق و دستمزد در بخش دولتي كمتر از بخش خصوصي است. لذا در شرايط فعلي بازار كار جذابي در دولت وجود ندارد. اين در حالي است كه اگر واقعا اثربخشي مهم بود، متخصصين اقتصاد مي توانستند بيشترين درآمدها را كسب كنند. يك خطاي كوچك در سياست گذاري مي تواند صدها ميليارد تومان زيان برجا گذارد. حال به طور منطقي اگر كسي بتواند با تخصص خود مانع از خطاي مذكور شود، شايسته است كه درآمدي معادل 1% منفعتي كه ايجاد مي كند داشته باشد كه طبيعتا عدد بسيار بزرگي خواهد شد. متاسفانه به دليل ضابطه هاي دولتي چنين منطقي بر فعاليت هاي دولتي حاكم نيست و انگيزه لازم براي استفاده از تخصص اقتصاد در اصلاح سياست گذاري هاي اقتصادي وجود ندارد. اين در حالي است كه بر اساس آخرين رتبه بندي صورت گرفته توسط مجله فوربس در مورد درآمدزايي رشته ها در بازار كار آمريكا (يا كشورهاي توسعه يافته)، رشته اقتصاد بعد از رشته كامپيوتر در جايگاه دوم قرار دارد .

    در كنار نكات فوق، بايد به اين نكته نيز اذعان داشت كه غير از دولت، شركت ها و سازمان هاي بزرگ نظير بانك ها، بيمه ها، شركت هاي چند مليتي و شركت هاي نفتي از جمله مكان هايي هستند كه تقاضاي مشخصي براي تخصص اقتصاد دارند. اندازه اين سازمانها به قدري بزرگ است كه در تحليل فعاليت هاي خود و انتخاب استراتژي مناسب و ارزيابي محيطي ناگزير از بكارگيري تخصص اقتصاد هستند. خوشبختانه تقاضاي اين بنگاه ها واقعي است و تخصص اقتصاد در چنين سازمان هايي قدر و رتبه واقعي خود را دارد. به تبع آن پرداخت هاي بسيار خوبي نيز دارند.


    منبع: رستاك
    O` Freedom !.... I hate oppression , I hate imprisonment , I hate the chains , I hate prisons , I hate Regimes (oppressors) , I hate orders and I hate whoever and anything that imprisons you ....



  4. #4
    • 10

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Oct 2009
    محل تحصیل
    کرمانشاه
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    اقتصاد
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    سلام . هدف که مشخصه. همه ما اقتصاد دانها یا بهتر بگم اقتصاد خوانها به دنبال جلوگیری از تلف شدن منابع هستیم(اصل بهینه یابی) اما باید بگم من از رشته اقتصاد توسعه خیلی بیشتر از گرایشای دیگش خوشم میاد. ولی تمایلی به استاد شدن ندارم همه آرزوم اینه که یه روزی تو مجلس یا سازمان برنامه و بودجه و... باشم. البته برای بازار کار که بخوام رک بگم تو کشور ما متاسفانه رشته ما رو با رشته ای مثل حسابداری مقایسه میکنن. رشته ما جایزه نوبل یرده در ژاپن سه سال پیاپی بهترین رشته دانشگاهی بوده و هزار چیز دیگه... به لحاظ اسمی رشته حسابداری بازار کارش تو زیر گروه اقتصاد بیشتره اما واقعی اگه بخوایم نگاه کنیم اقتصاد گوی سبقت رو گرفته. یعنی به حالت اسمی مثلا میگن فارق تحصیلان حسابداری به تعداد بیشتری سر کار هستن. ولی دقت کنین این به دلیل اینه که تعدادشون بیشتره.ولی به صورت واقعی اگه از سه هزار نفر دانشجوی حسابداری ششصد نفر سر کار میره در رشته اقتصاد از هشتصد نفر چهارصد نفر سر کار میره. اگه به روش اسمی بسنجیم حسابداری ششصد نفر و اقتصاد چهار صد نفر سر کار هستن. اما به طور واقعی فقط بیست درصد رشته حسابداری سر کارن اما همین نرخ برای اقتصاد پنجاه درصده.
    در هرصورت به رشته ای که هستم افتخار میکنم و موفقیتم رو حتمی میدونم.

  5. #5
    donya88 آواتار ها
    • 2,753
    كنترل باشگاه

    عنوان کاربری
    كنترل باشگاه
    تاریخ عضویت
    Aug 2009
    راه های ارتباطی

    پیش فرض مصا حبه با دكتر سر زعيم پيرامون رشته ي اقتصاد

    : آقای سرزعیم، اگر امکان دارد درابتدا تعريف از علم اقتصاد برای مخاطبان ما ارائهبفرمایید؟

    * برخلاف ديگر علوم انساني كه در تعريفشان اختلاف نظر زياد است در حوزه علم اقتصاد اختلاف نظري وجود ندارد. علم اقتصاد يعنی تخصيص بهينه منابع كمياب، در حوزه هاي مختلف مانند اقتصاد بهداشت: وقتی منابع مشخص و محدودي براي سلامت جامعه داريم، چگونه اين منابع را تخصيص دهيم كه بهترين كارايي و بهترين سطح سلامت را جامعه دارا باشد. در اقتصاد حمل و نقل و اقتصاد بخش عمومی هم همينطور، در اقتصاد کلان نیز اهداف مشخص است: رشد اقتصادي و ثبات اقتصادی بنابراين تعريف مشخصي وجود دارد.

    آموزش علم اقتصاد را در كشور ما چگونه ارزيابيمي‌كنيد؟ با توجه به تعريفي كه داشتيد آيا علم اقتصاد در كشور ما به اين جهتپیشرفتی داشته است يا خير؟

    * اول اينكه بايد به سابقه آموزش علم اقتصاد در ايران نگاه كنيم. قبل از انقلاب رشته اقتصاد رشته‌اي بوده كه نزديكترين پيوند را با حوزه ماركسيسم داشته است بنابراين كساني كه گرايش هاي ماركسيستي داشتند عمدتاً يا وارد رشته جامعه شناسي و يا اقتصاد مي‌شدند. این مسئله بالاخره اثر خود را نشان داد. كساني كه گرايش هاي ماركسيستي داشتند وارد دانشگاه شده و استاد مي‌شدند و نهايتاً دانشجوياني با همان طرز تفكر تربيت مي‌كردند. بنابراين اگر به عقب برگرديم در سابقه‌ی علم اقتصاد می بینیم گرايش هاي ماركسيستي، سوسياليستي و كمونيستي در آن قوي بوده است. حتي من روزنامه‌هاي سال هايي مانند 68 تا هفتاد و اندی را بازبيني كردم، جو غالب اين بود كه كسي جرأت حمايت از سرمايه دار را نداشت. اين دقيقاً حاكي از جو حاكم بر جامعه بود. با فروپاشي ماركسيسم در بلوك شرق وضع شروع به تغيير كرد و جهان و دنيا و به دنبال آنها ایران وضعيت متفاوتي پيدا كردند و اكنون دانشگاه ها با سرعت خوبي به سمت بهبود پيش مي روند.

    چه تفاوتيدر سطح آموزشی بين ايران، اروپا و آمريكا مي ‌بينيد؟ با آنها از نظر علمي چه فاصلهاي داریم؟

    * بیاییم بین تدریس و تحقیق تفکیک قائل شویم. برداشت من اين است كه در سطح ليسانس شايد دوره هاي ما جدي تر و قوي تر از آنها باشد ولی در سطح فوق ليسانس آنها جدي ترند. البته اینها بر حسب تجربه کوتاه من از اروپا و عمدتا ایتالیاست. بر اين اساس در آموزش اصول پایه علم اقتصاد تفاوت خيلي فاحش نيست ولی در آموزش حوزه های تخصصی تفاوت زیاد است. از حيث تحقيق و نوآوري در علم اقتصاد و تحقیق و مشاركت علمي خيلي ضعف داريم و عقب هستیم. این مسئله چند دليل دارد اما كوچكترين دليل اين است كه در كشورهاي غربي فرصت هاي آكادميك فرصت هاي كمي است دانشكده ها معدود هستند و طي اين سالها پر شده و طبیعتا برای این مناصب رقابت خيلي شديد است. افراد براي اين كه در عرصه آكادميك بمانند حتماً بايد تحقيق داشته باشند اگر شما سالي يك تحقيق نداشته باشيد بعد از دو يا سه سال از دانشگاه اخراج مي‌شود و اين مكانيزم انگيزشي واقعاً اثر بخش است اما در ايران چنين نيازي احساس نمي شود چون خلاء استاد اقتصاد وجود دارد. براي اساتيد مي ارزد كه پروژه بگيرند و بيرون كار كنند. در ايران انگيزه لازم براي تحقیق وجود ندارد، چون اگر بخواهيد علمتان به روز باشد بايد مرتب ژورنالهاي علمي را مطالعه كنيد و وقتي هيچ بهره و بازدهی برای اینکار وجود ندارد چرا اين كار را انجام دهيد؟ از حيث آموزش علم اقتصاد، به معني تدريس در حوزه هاي عمومي يعني دروس پايه مانند اقتصاد خرد و كلان و اقتصاد سنجي خوش بختانه در كشور وضع در حال بهبود است، اما از حيث دروس تخصصي خيلي مشكل داريم. مثلا اقتصاد کار را به شكل خيلي جدي و پيشرفته فكر نمي‌كنم كسي در ايران بتواند ارائه كند. تا آنجا كه من مي دانم استادان خيلي مبرزی در حوزه های تخصصی نداريم، به اين معنا كه به روز درس ارائه كنند. در حوزه‌ی اقتصاد بخش عمومي واقعاً ما مشكل داريم. مشكل در حوزه‌هاي دروس پايه خيلي جدي نيست، اما در دروس تخصصي مشکل جدي است. در تحقیق هم خيلي مشکل داريم که بعدا به آن خواهم پرداخت.

    به حمل ونقل و بهداشت در ايران اشاره كرديد. به نظر مي‌رسد در ايران ما يك تقسيم‌بندي درمقطع ارشد داريم كه در دكتري هم ادامه پيدا مي كند كه خيلي جنبه كاربردي ندارد. يعني اقتصاد نظري داريم، اقتصاد توسعه و چند گرايش ديگر. به نظر مي رسد اين تقسيمبندي خيلي به آن تقسيم بندي كه شما اشاره كرديد نزديك نباشد. آيا چنین تقسيم بنديدر دنيا حاكم است و يا نه به شكل ديگري مي باشد؟

    * ابتدا مقدمه اي مي گويم كه يك نوع تصور غلط نسبت به حوزه آكادميك در ايران وجود دارد كه يك نظام انگيزشي در پشت آن است. در دنيا اين طور مي گويند كه افراد يا اهل عمل هستند و يا اهل نظر. كسي كه مي خواهد وارد حوزه نظر بشود بايد كار آكاداميك انجام دهد كه جاي آن در دانشگاه مي‌باشد آكادمي را افلاطون براي اين ساخت كه افراد، آزادي نظر داشته باشند اين شخص بايد دكتري بخواند. اگر اهل عمل است و مي خواهد تغييري در جامعه ايجاد كند بايد در سازمان يا نهاد و يا شركتي مشغول به كار شود هرچه جهان پيشرفته مي شود دانش بيشتري مي‌خواهد. براي همين شما بايد ليسانس بگيريد و بعد وارد عرصه عمل بشويد. بنابراين در دنيا اين تفيك وجود دارد كه شما مي‌خواهيد وارد عمل شويد، ليسانس مي‌گيريد و وارد بازار كار مي‌شويد. يا اهل نظر هستيد و دكترا مي‌گيريد. معمولاً در زندگي عادي و دوره دانش آموزي افراد معدودي هستند كه درس خوان‌تر از بقیه بوده و به قول معروف خورة كتاب می شوند. این افراد معمولا اقلیتی را تشکیل می دهند و جای آنها در دانشگاه است. از اینرو تقاضا براي كار آكادميك نسبت به مشاغل دیگر در دنيا كم است و اين تيپ هاي شخصيتي كه گفتيم وارد كار آكادميك مي شوند. اينطور نيست كه شما براي اينكه وزير شويد دكتري بخوانيد و افتخار كنند كه تعداد افراد با مدرك دكتري در كابينه ما اينقدر است. اين فرهنگ غلطي است كه در ايران جا افتاده است. كسي كه مي‌خواهد كار عملي انجام دهد دكتري نمي خواند اتفاقاً برعكس هم هست؛ دوستی مي‌گفت در فرانسه كسي كه دكتري بخواند و بعد بخواهد در شركت رنو استخدام شود به او می گویند که چهار سال در هپروت و خيال بافی به سر مي‌برده است، يعني در واقع چهار سال فرصت تجربه را از دست داده است. بنابراين يك حجم زيادي در مقطع ليسانس تحصيل مي‌كنند و بعد وارد جامعه و اقتصاد می شوند. دانشگاه به اين شكل گسترش پيدا مي كند.

    در مورد مرحله بندی تحصیلات عالی دو نكته وجود دارد: نكته اول اينكه اگر در آمريكا وارد دوره ی دکترا شويد بايد يكسري دروس پيشرفته بخوانيد همان دروسي كه در ليسانس گذرانديد را به شکل پيشرفته تر می خوانید. در این مرحله دروس پايه اقتصاد (خرد، کلان و سنجی) و دروس تخصصي مي‌خوانيد كه ذهنيت پيشرفته ای نسبت به مسائل اقتصادي پيدا كنيد و دو يا سه سال هم كار تحقیق انجام می دهید. در آمريكا دانشگاه ها اصولا دوره فوق لیسانس ندارند. اما در اروپا مي‌گويند دروسي را كه شما در سیستم آمریکایی در دوره دکتری مي خواهيد بخوانيد آن را طی يك يا دو سال تحت عنوان فوق لیسانس بخوانيد یعنی فوق ليسانس مي گیرید و بعد وارد دكتري مي شويد که صرفا تحقیق است و در آن درس گذرانده نمی شود. لذا در اروپا اصولا درسهاي پيشرفته را در فوق ليسانس مي خوانيد و در مقطع دكتري فقط تحقیق مي كنيد. بنابراين فوق ليسانس در اروپا معناي مشخصي دارد و آن این است که پيش درآمد دكتري می باشد. چيزي بين ليسانس و دكتري نيست هويتش كاملاً مشخص است. در ايران اين مشكل وجود دارد كه هويت گرايش مقطع فوق ليسانس مشخص نیست. افراد فوق ليسانس مي خوانند به دليل اينكه بتوانند در بازار درآمد بالاتري كسب کنند. اينها مكانيزم انگيزشي غلطي است كه در بازار كار وجود دارد که افراد را سوق مي دهد به اينكه مدرك بالاتر و بالاتري بگيرند و پيش بروند.

    نكته دوم اين است كه شما وقتي اهل عمل بوديد و با مدرك ليسانس وارد بازار كار شديد و تجربه كسب كرديد پس از چند سال فكر مي‌كنيد كه نياز است دانش خود را به روز و تخصصي تر كنيد. آنجاست كه فوق ليسانس‌هاي خاص ارائه مي گردد مثلاً شما چند سال كار كرديد و در مسائل حوزه بيمه شناخت پيدا كرده ايد و حال مي گوييد لازم است يك سال وقت بگذارم و دانش تخصصی كسب كنم. لذا می روید فوق ليسانس بيمه مي‌خوانيد. در خارج از کشور فوق ليسانس هاي خاص و كاربردي به شکل جدی مطرح است مانند فوق ليسانس اقتصاد بهداشت، فوق لیسانس اقتصاد بیمه و امثالهم. اين فوق ليسانس‌هاي خاص جوابگوي آن بازار كار مي‌باشد شبیه MBA كه معروف است شخص اول باید مدير بوده باشد یعنی كار كرده و حال مي خواهد دانش خود را به روز كند. پس ماهيت گرايش فوق ليسانس اينگونه است متأسفانه در ايران اين تعريف وجود ندارد و واقعاً هويت دروسي كه در فوق ليساس ارائه مي‌شود مشخص نیست. كسي كه كارشناس اقتصادي در سازمان برنامه است به فوق ليسانس اقتصاد نياز دارد چون مي‌خواهد كمي تكنيك اقتصادسنجي پيشرفته بداند كمي اقتصاد كلان پیشرفته تر بداند و بعد به بازار كار باز گردد. برای او فوق لیسانس اقتصاد خواندن معنادار است اما برای بقیه گمان نمی کنم. فکر نمی کنم تحصیل فوق لیسانس اقتصاد به شکل عمومی و غیرتخصصی آن مفید باشد. یعنی چه فایده دارد که کسی اقتصاد کلان پیشرفته بخواند و بعد برود در شرکت بیمه یا بانک یا وزارت بهداشت کار کند. برای این فرد فوق لیسانس بانک داری یا اقتصاد بیمه یا فاینانس خیلی بهتر از فوق لیسانس اقتصاد محض است. واقعا بايد فكري به حال اين مسئله كرد. در مجموع ارزیابی من این است که ما وقت زيادي را از دانشجو تلف مي‌كنيم. دوره ليسانس كه بايد سه ساله باشد چهار سال است (قبلاً خيلي بيشتر بوده) به نظر من دروس عمومي بايد حذف شود برخي از دروس نظیر آزمايشگاه فيزيك و بعضي دروس رياضي پيشرفته معمولا مورد نياز نيستند و باید حذف شوند. در کنار آن باید به فوق ليسانس ها هويت داد و دكتري را به تحقیق منحصر نمود يا فوق لیسانس و دكتري پيوسته بگذارند. متأسفانه اين كار سختي است چون اين نظام انگيزشيی كه در بازار كار وجود دارد مانع از اجرای آن می شود. مثلا در ایران بين دو نفر یکی با ليسانس و دیگری با فوق ليسانس، آن را كه مدرك فوق لیسانس دارد استخدام مي كنند كه اين يك سيگنال غلط ایجاد می کند. به دوستی که دارای مدرك دكتري است در انگلستان گفته بودند که اگر شما فوق ليسانس داشتيد حقوق بالاتري به شما مي‌داديم، به اصطلاح مي‌گويند overquality هستید یعنی بیش از اندازه مورد نیاز مهارت دارید. بيش از اندازه شما آموزش ديده‌ايد. بايد براي حل اين مشكل برنامه‌ريزي كرد و جدا این قضیه يك آسيب جدي در آموزش علم اقتصاد به شمار می رود. در رابطه با اقتصاد توسعه باید گفت که اقتصاد توسعه يك بحراني را پشت سر گذاشته و الان به شکل خيلي جدي بخشي از اقتصاد توسعه وارد اقتصاد كلان و بخشي دیگر وارد اقتصاد سياسي شده است. در مورد گرایش برنامه ریزی اقتصادی نیز که واقعا نمی دانم یعنی چه. به نظرم این گرایش یادآور دوره تسلط اندیشه های چپ در اقتصاد ایران است.

    اگر بخواهيم به رشته اقتصاد از جنبه اقتصادي نگاه كنيمكه يك عرضه و يك تقاضا برای آن وجود دارد، تقاضای بازار برای فارغ التحصیلان رشتهاقتصاد عمدتا چگونه است؟

    * علم اقتصاد، اصولاً علم مديريت كلان اقتصاد است. لذا متقاضی این رشته قاعدتا دولت است يا شركتهاي خيلي بزرگ مانند ايران خودرو؛ مثال بزنم اينكه من يخچال منزل خود را مي‌توانم مديريت كنم كمبودهاي آن را با خريد مي‌توانم تأمين نمايم براي مديريت يخچال منزل خود به هيچ علمي احتياج ندارم اما اگر انبار شركت ايران خودرو را در اختيار من بگذارند حتماً به نرم افزار نياز دارم حتماً بايد دوره انبارداري ببينم چون کالاها بسيار زياد است اگر يك قطعه نباشد خط متوقف مي شود زيرا سفارش خريد و فروش و موارد زياد ديگري را شامل مي‌شود بنابراين حتماً بايد علم آن را داشته باشيد. موضوع مديريت در اقتصاد كلان هم همين است من مي‌توانم جيب خودم را مديريت كنم اما جيب مملكت كه بودجه دولت مي‌باشد نيازمند تخصص مي‌باشد. سیاست گذاری براي يك بخش مانند بخش كشاورزي نيازمند علم اقتصاد در اين بخش است مثلاً اينقدر وام مي دهيد و می خواهید ببينيد اثر آن چقدر است. اينها را نمي شود با شهود و تجربه شخصي انجام داد. انجام اين امور واقعاً نيازمند علم اقتصاداست در سطح اول کل اقتصاد كلان كشور بعد از آن بخش و سپس يك صنعت خاص به علم اقتصاد نیاز دارند. صنعت نساجي الان دچار مشكل است فلان سياست چه تأثيري مي‌گذارد؟ در اين سطح هم شما نيازمند مفاهيم اقتصادي مي‌باشيد. پايين‌تر از اين سطح، در سطح بنگاههاي بزرگ مانند ايران خودرو باز هم به علم اقتصاد نياز است. به ابتدا باز مي‌گرديم در سطح مملكت، حتماً اقتصاد بخش عمومي و اقتصاد کلان لازم است. اقتصاد سنجي هم كه يك ابزار هميشگي مي‌باشد. در سطح بخش یعنی کشاورزی، صنعت و امثالهم باز هم اقتصاد لازم است. در سطح صنعت و بنگاه به تخصص IO (سازماندهی صنعتی) و اقتصاد خرد خيلي نیاز داریم. گرايش سازمان دهي صنعتي يا اقتصاد خرد پيشرفته ابزاری هستند كه به شما كمك مي‌كنند تا بهتر بتوانید بازارها و رفتار بنگاه ها را تحلیل کنید. اما پایین تر از آن یعنی بنگاه های متوسط و کوچک نیاز چندانی به دستاوردهای علم اقتصاد ندارند کما اینکه در مثال گفته شده برای مدیریت یخچال منزل یا یک مغازه کوچک نیازی به نرم افزار انبار و دانش انبارداری نیست.

    حال به این سوال برگردیم که فرصت های شغلی براي كسي كه در رشته اقتصاد فارغ‌التحصيل مي‌شود كجاست؟ اگر در سطح كلان بخواهد كار كنند يا بايد در سازمان برنامه و بودجه کار کند و يا به بانك مركزي و وزارت بازرگاني برود و واقعاً جاي ديگري كه متقاضي كسي كه تخصص اقتصاد كلان دارد نيست. براي همين، افراد متقاضی تحصیل در اقتصاد بايد در اين زمينه واقعاً فكر كنند. در سطح بخش و صنعت نیز بيشتر جاهایی که متقاضي این تخصص اند دولتی اند نظیر وزارت خانه ها و انواع نهادها. لذا شما بايد آمادگي اين را داشته باشيد كه درآمدتان يك درآمد دولتي باشد. به خاطر می آورم که در اولین جلسه درس اقتصاد خرد در دوره فوق ليسانس استاد حسين صالحي به ما گفتند فكر نكنيد اگر در اين رشته تحصیل کنید وكيل و وزير مي‌شويد بدانید كه شما حداكثر كارشناس مي‌شويد. زيرا خيلي‌ها اين تصور را دارند که با تحصیل اقتصاد به سمت های سیاسی عالی می رسند. در واقع بعد از كسب مدرك اقتصاد، در سازمان های دولتی به عنوان كارشناس كار مي‌كنيد و بر اساس جداول بخش دولتي حقوق دريافت مي‌كنيد. این در حالی است که اگر در بخش خصوصي وارد شويد بالقوه این امکان هست که طرحي ارائه دهيد كه مبتنی بر آن مثلاً اگر ثروت 50 ميليوني به 100 ميليون تبديل شد 20 ميلون به شما پرداخت شود. معمولا آدم ها در بخش خصوصی از چنین طرح هایی به خوبی استقبال مي كنند. اما با جامعه نمي‌توان چنين قراردادي بست مثلاً شما نمی توانید بگویید که من سياست پولي ارائه مي‌كنم كه تورم را از 20 درصد به 5 درصد برسد و بعد ب‌گوييد به ازاء هر یك در صد كاهش تورم يك ميليارد به من پرداخت كنيد. در این موارد متهم به اختلاس و فساد مي شويد و مردم نمي‌پذيرند كه يك سياستمگزار به ازاء اينكه خوب حمكراني كند درآمد بالايي دريافت نمايد. اين فرجام كسي است كه اقتصاد مي‌خواند در حالي كه از سخت ترين رشته‌هاي علوم انساني است و حتي می توان ادعا کرد که از بعضي رشته‌هاي مهندسي نیز دشوارتر است. استعداد و زحمت زيادي مي خواهد. افراد حق دارند از خود بپرسند که آیا حاضرند با ورود به رشته اقتصاد پس از سالها گذراندن دروس سخت و دشوار، كارشناس دولت شوند آنهم با حقوق كم.

    مسئله دیگری که به اینها اضافه می شود وضعیت خاص مملکت ماست به این معنا که نظام تصمیم گیری ما واقعا به کارهای کارشناسی نیز توجهی ندارند و علنا و عملا استغنای خود را از این قبیل فعالیت ها نشان می دهد. لذا حال تصور کنید فردی با تلاش زیاد چنین رشته سختی را می آموزد و بعد با حقوق پایین دولتی می سازد آخر کار هم عملا دستاوردها و خدماتش مورد بی توجهی قرار می گیرد. اینها همه برای دانش آموختگان علم اقتصاد یاس آور است.

    سطح ديگري كه مي‌توان در آن كار كرد شركتهاي بزرگ است. متأسفانه در ايران به دليل توسعه نيافتگي، شركتهاي بزرگ كم داريم. معدود شركتهاي بزرگی هم که هستند، عموما دولتي مي‌باشند و منطق اقتصادي كمي دارند يعني بيشترين سودشان از طريق رایزنی ها بدست می آورند نه از محل تصمیمات اقتصادی شان. تصميمات بيروني است كه بر سود آوري شركت تأثير مي‌گذارد بنابراين در سطح شركتهاي بزرگ كه دستمزدهاي بهتري مي‌دهند نیز باز تقاضا براي دانش آموختگان اقتصاد كم است. متاسفانه در ایران شركتهاي بزرگ و چند مليتي و همچنین شركتهاي خصوصي كه بزرگ باشند كم است و نمی توان روی این گزینه خیلی حساب کرد.

    جمع‌بندي من اينست كه تحصیل علم اقتصاد، اقتصادي نیست در حالیکه اقتصاد مالي یا همان فاینانس توجيه بيشتري دارد زيرا شما از پايين شروع مي كنيد یعنی مشتری شما افراد و بعد شركتها هستند اعم از کوچک، متوسط و بزرگ. شما اگر اقتصاد مالی بدانید می توانید به هر شرکتی بگویید که من از شما حقوق نمي‌خواهم ولی توصيه هایی مي‌كنم و در سود (و حتی زيان) شما شريك مي‌شوم. متأسفانه در ايران دانشکده های اقتصاد فوق العاده بزرگ و دانشکده های مالي فوق‌العاده كوچك و ضعیف هستند و همه فارغ التحصیل اقتصاد روانه بازار کار می کنند. از يك جهت ممكن است این وضع طبیعی باشد چرا که انعکاسی از دولتي بودن اقتصاد ایران است ولی با توجه به اینکه بخش خصوصی در ایران رو به رشد است، به نظرم نیاز است تا حوزه اقتصاد مالی در ایران گسترش یابد.

    برخی صاحب نظران در كشور علم اقتصاد را با مبانييا فرهنگ ما سازگار نمي دانند يا بر این اعتقادند که این علم بايد بومي سازي شود. اين ديدگاه ها چقدر بر آموزش علم اقتصاد تأثير دارد؟ آيا اقتصاد در ايران به عنوان يك علم شناخته مي شود يا خير؟

    * گاه ممکن است که كسي به ته خط یک علم رسيده باشد و بعد يك ادعايي را مطرح مي‌كند. كسي مانند دکتر مولانا كه به ته خط علم ارتباطات رسيده و در دنيا همه او را به عنوان يك پيشكسوت قبول دارند اگر ادعایی در مورد رشته ارتباطات کند مثلا بگویداين علم ارتباطات ريشه پرتستاني دارد می توان این حرف را جدی گرفت در حالیکه حرف کسی که حتی یک درس در اقتصاد نخوانده و صرفا ادعاهای بزرگ در نفی آن می کند را نمی توان جدی گرفت.

    اكثر كساني كه مي‌گويند علم اقتصاد به درد ايران نمي‌خورد با دو پيش فرض و ذهنيت غلط اين را بيان مي‌كنند: يكي اينكه حرفهاي فلسفي كلي مي‌زنند، مثلاً مي‌گويند انسانها مادي هستند و علم اقتصاد براساس مادي بودن است در حالیکه انسان دارای بعد روحانی نیز هست. به نظر من اين حرفها قابل اعتنا نيست و ارزشی ندارد. گاه از زاویه دیگر می گویند ما در حوزه عمل ديديم كه مشكلات اقتصادي حل نشد تورم حل نشده، بانك مركزي نتوانسته اين تورم را حل كند. پس علم اقتصاد در عمل بدرد اقتصاد ایران نخورده است. پاسخ به این حرف اين است كه بين سطوح كارشناسي و سطوح تصمیم گیری و سیاست گذاری اقتصادی فرق وجود دارد. ممکن است بهترين توصيه اقتصادي را داشته باشيد اما در حوزه سياست گذاري چیز دیگری به تصویب رسد. اصولا سياست مداران تصميم گیر نهایی هستند و نه کارشناسان و آنها ملاحظات ديگري غیر از یا علاوه بر ملاحظات اقتصادی دارند و نهایتا نیز چيز ديگري را غیر از توصیه های کارشناسی تصويب مي‌كنند. نمونه واضح، برنامه هاي توسعه است. چيزي نوشته مي شود و چيز ديگري تصويب مي شود. نمونه خيلي واضح تر قيمت بنزين است. از سال 68 به این سو نظام کارشناسی توصیه کرد که قیمت بنزین اصلاح شود اما نظام تصمیم گیری حاضر به انجام اینکار نشد و حال به بحران بنزين برخورد كرديم. نهایتا اینکه ممكن است برخي داعيه‌ها درست باشد اما آن داعيه بايد اثبات شود. خيلي از حرفهاي درست وجود دارد كه تا اثبات نشود در دنيا جدي گرفته نمي‌شود. تا وقتي كه جايگزيني براي علم اقتصاد فعلی پيدا نشده چاره اي نيست جز اينكه از همين علم ناقص رو به تکامل استفاده شود. اگر گزينه بهتري وجود داشته باشد همه دنيا استقبال مي كنند بنابراين ما هيچ مقاومتي نداريم كه علوم اقتصادي بهتري بخواهد ايجاد شود اعم از اسلامی یا غیراسلامی آن بلکه مسئله این است که باید داشتن حرف های جدید را به اثبات رساند.

    از منظر علم اقتصاد بحران مالي اخير چقدر به دروس علماقتصاد مرتبط بوده و آيا كسي كه علم اقتصاد مي خواند مي تواند عواملی را که سبب اينبحران شده است تشخيص دهد؟ آيا اين بحران فراتر از دانسته های ما از علم اقتصادمي‌باشد و يا اينكه در چارچوب آن قرار دارد؟

    * دو نكته وجود دارد، يكي اينكه دانشگاه ها همیشه از عمل عقب مي باشند. خیلی وقت ها اتفاقی در عمل می افتد و بعد اندیشمندان تازه می نشینند و آن را تئوریزه می کنند که چرا این اتفاق افتاد. در خصوص بحران اخیر هم همینطور است که بالاخره تحلیل ها بیشتر شده و تئوری ها قویتر خواهد شد. در این جهان همه چیز رو به پیشرفت است علم اقتصاد هم رو به پیشرفت و کامل شدن است. علم اقتصاد ده سال آینده قطعا از علم اقتصاد الآن بهتر خواهد بود. نكته دوم اينكه اين بحران را لااقل دو نفر پيش بيني كرده بودند: نسیم طالب و روبيني. روبینی که ظاهرا ایرانی الاصل است، کارش پیش بینی همینگونه مسائل است. پس می توان نتیجه گرفت که همین ابزارهای موجود می تواند کار کند. البته از این به بعد هم بیشتر توجه خواهد شد و مفاهیم و تکنیک ها دقیق تر خواهند شد. بنابراین بحران اخیر سبب تحول شگرف اگر به معنای زیرورو شدن اصول علم اقتصاد باشد نخواهد شد ولی آن را کامل تر می سازد. اخیرا برخی دانشگاه ها یکی دو درس در خصوص این بحران به درس هایشان اضافه کرده اند.

    به عنوان سوال پایانی، آقای سرزعیم، اشارهداشتید که دانشکده های اقتصاد داخلی در حوزه تخصصی و تحقیق و پژوهش ضعف دارند، لطفادر این خصوص بیشتر توضیح دهید که چه تفاوتهایی بین دانشکدههای داخلی با دانشکدههایاروپایی وجود دارد؟

    در مورد مقاطع عالی باید عرض کنم در حوزه دروس پایه تفاوت زیادی وجود ندارد به این معنا که الان در ایران بالاخره هستند کسانی که سه درس پایه اقتصاد خرد و اقتصاد سنجی و تا حدی اقتصاد کلان را مطابق سیلابس های رایج در مقاطع عالی تدریس کنند. منتها نگراني من در حوزة تخصصي و حوزه تحقیق است که نیاز است تا اساتیدی باشند که دانش شان به روز باشند. این افراد متاسفانه در ایران كم اند. در كشورهاي اروپايي فرصت كار آكادميك كم و به شدت رقابتي مي باشد. اگر شما دكترا بگيريد و مطالعه و تحقيق و به روز رساني نداشته باشيد بايد جاي خود را با كساني كه هميشه در حال تحقيق و بررسي و به روز رساني مي باشند عوض كنيد. اما در ايران وضع اینگونه نیست. مکانیزم ارزشیابی در کشور ما خیلی ضعیف می باشد. تحقيق و به روز رساني مطالب کلاس خيلي اهمیتی ندارد. بین استاد خوب و بد تفاوتی وجود ندارد. شما برای اینکه بروز باشید بایستی وقت بگذارید درحالیکه در ایران افراد ترجیح می دهند این وقت را صرف پروژه گرفتن و یا منصب گرفتن سازند. چرا که سیستم انگیزشی مناسبی وجود ندارد. این مشکل جدی سیستم آموزشی کشور است. علاوه بر این، اساتید وقت کافی برای دانشجویان دکترا نمی گذارند. بنابراین در حوزه تحقیق و پژوهش نیز ضعف عمده داریم.

    O` Freedom !.... I hate oppression , I hate imprisonment , I hate the chains , I hate prisons , I hate Regimes (oppressors) , I hate orders and I hate whoever and anything that imprisons you ....



  6. #6
    • 1

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Mar 2010
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    من اقتصاد نظری می خونم و فکر می کنم بخش عمومی و ارزیابی طرحهای اقتصادی جالب ترین و کاربردی ترین واحدهای این رشته است.

  7. #7
    • 10

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Oct 2009
    محل تحصیل
    کرمانشاه
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    اقتصاد
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    دوست من best 64 عزیز بحث در مورد ارجحیت درس نیست بلکه در مورد هدف و آینده رشته اقتصاده. رشته ما از یک سری دروس تشکیل شده که مجموعه اونا باهم اقتصاد (نظری و بازرگانی و...) رو تشکیل میده. البته ناگفته نمونه که من شخصا به دروس مذکور علاقه زیادی دارم. من به آینده این رشته بسیار خوشبینم. فوقش میتونم برم یه کشور خارجی راحت با حقوق بالا استخدام شم ولی (چو ایران نباشد تن من مباد).

  8. #8
    donya88 آواتار ها
    • 2,753
    كنترل باشگاه

    عنوان کاربری
    كنترل باشگاه
    تاریخ عضویت
    Aug 2009
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    از تمامي دوستاني كه در بحث شركت كردند ممنون هستم . اقتصاد در مقايسه با برخي رشته ها همچون علوم پايه و بعضي از رشته هاي فني و مهندسي بازار كار بهتري دارد
    نظر شخصي بنده اينه كه شخص در هر رشته اي اگه صاحب معلومات و اطلا عات كافي ( در زمينه ي تخصصي ) داشته باشه حتما ميتونه كار مناسبي پيدا كنه . وكار حتما نبايد دولتي باشه . اداره و بانك ....
    اميدوارم در سال جديد صاحب موفقيتهاي چشمگيري بشيد و در رشته ي اقتصاد كوشاتر از پيش باشيم .
    O` Freedom !.... I hate oppression , I hate imprisonment , I hate the chains , I hate prisons , I hate Regimes (oppressors) , I hate orders and I hate whoever and anything that imprisons you ....



  9. #9
    • 21

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Jul 2012
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    دوستان مهم اين هست كه داراي تخصص باشيم اون وقت كار دنبال ما اقتصاد دان ها مي ياد به جاي اين كه ما دنبال كار بگرديم!
    من هم به شدت به اينده كاري اين رشته اميدوارم چون يقين دارم اين رشته حداقل در اين كشور خيلي جاي كار داره

    ولي بازم ميگم تخصص تخصص تخصص شرط كافي براي ماست

  10. #10
    sheipoorchi آواتار ها
    • 3

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    May 2012
    محل تحصیل
    تهران
    شغل , تخصص
    چند بار بگم .دانشجوووووووووو
    رشته تحصیلی
    اقتصاد
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    دوستان اقتصادی سلام.

    گویا مدت زمانیست که این تاپیک متروک مونده و دیگه کسی توی بحث شرکت نکرده.
    اصولا همیشه همینطور بوده یه چیزی رو خوب شروع میکنیم و تا منتظر بخوایم بشیم که به نتیجه برسیم صاف میریم تو فاز سکوتو بی خیالی و این حرفا. بعد به هیچ نتیجه ای نمیرسیم.
    منم رشته ام اقفتصاده.
    هم در مقطع لیسانس و هم در مقطع ارشد.
    البته الان میخوام برم ترم دوم ارشد گرایش برنامه ریزی سیستمهای اقتصادی.
    هر چند که خیلی بیشتر دوست داشتم که در مقطع ارشد مفلهیمی که در لیسانس خوندیمو کاربردی و به صورت ملموس تری یادبگیرم ولی متاسفانه سیستم آموزشی طوریه هست که فقط باید فرمول بخونی و اثبات کنی.حالا این همه اثبات به کدوم درد جامعه میخوره الله اعلم!!

    فقط میدونم که تا خودمون دست به کار نشیم کسی برای ما قدمی برنمیداره.


صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •