-
-
هوش مصنوعى تركيبى
از بدو مطرح شدن هوش مصنوعى به عنوان يك Dicipline در علوم رايانه، دو طرز تفكر در تحقق سيستم هاى هوشمند مطرح بوده است، شايد بتوان آن دو را در پردازش نمادين و پردازش عددى تعريف نمود. براى درك پردازش نمادين مى توانيم به يك مثال اشاره داشته باشيم. فرض كنيد از يك نوازنده پيانو سوال مى كنيم كه چگونه پيانو مى نوازى؟! اين نوازنده با استفاده از يك سرى بيانات و شايد حركات، روش كار خود را به ما نشان مى دهد و به احتمال زياد شيوه عمل او را هم درك مى كنيم و اگر كمى جديت به خرج دهيم شايد حتى بتوانيم چند نت را هم به گونه اى جميع تكرار نماييم. حال فرض كنيد، مى خواهيم اين رفتار را با استفاده از يك فرمول رياضى(پردازش عددى) مدل كرده و مثلا با استفاده از يك ربات تكرار كنيم. سوال اين خواهد بود كه آيا مدل رياضى كه منحصر به روابط بين يك سرى كيفيتهاى رقمى است، قادر به انجام اين عمل خواهد بود؟ فكر مى كنم جواب شما منفى باشد. در ادامه به يك وضعيت ديگر اشاره مى كنم.
فرض كنيد مى خواهيد از يك خيابان كه ماشين ها با سرعت عبور مى كنند، بگذريد. آيا روش تصميم گيرى شما در رابطه با عبور كردن بر مبناى پردازش يك سرى اندازه گيرى انجام شده است؟ براى مثال آيا سرعت ماشين را تخمين زده و با در نظر گرفتن عرض خيابان، سرعت خود را محاسبه مى كنيد؟ به احتمال زياد در اين صورت مطمئناً شانس رسيدن شما به آن طرف خيابان بسيار پايين مى باشد و يا زمان بسيار زيادى طول خواهد كشيد كه تصميم به عبور از خيابان را به مرحله اجراء در آوريد. در اين گونه شرايط ، روش برخورد ما به اين صورت خواهد بود كه: « به نظر مى رسد ماشين آهسته حركت مى كند؛ به آن طرف خيابان خواهم رسيد» در اين نوع پردازش انسان مواجه با تعداد زيادى نماد symbols مى باشد و با استفاده از اين نمادها براى تصميم گيرى اقدام مى كند. اين نوع تصميم گيريها به طور واضح در رفتار آدمى مشاهده مى شود و طبيعى است كه پردازش نمادين از جايگاهى ويژه در علم هوش مصنوعى برخوردار است. در كنار پردازش نمادين در انسان مى دانيم كه مغز انسان از يك مجموع منسجم سلول هاى عصبى تشكيل شده است و مدل هاى ارائه شده براى اين سيستم عصبى بر مبناى پردازش عددى عمل مى كند.
چگونگى عمل سيستم طبيعى عصبى به طور واضح براى انسان مشخص نشده است و از آنجا كه مدل هاى ارائه شده،از قابليتهاى بسيار بالايى برخوردار هستند و در كاربردهاى زيادى از خود كارآيى خوبى ارائه كرده اند، به نظر مى رسد از واقعيت امر زياد دور نباشند. بنا براين، شايد بتوان گفت، انسان به طور كلى در سطح بالاى تصميم گيرى از پردازش نمادين استفاده مى كند و در سطوح حسى و واكنشهاى عصبى خود يك نوع پردازش عددى را به كار مى گيرد. بنابراين، رفتار هوشمندانه آدمى ناشى از يك روش نمادين تفكر در كنار محاسبات عصبى مغز مى باشد. همانگونه كه مطرح شد، اين دو محور در هوش انسان از بدو پيدايش هوش مصنوعى، به صورت دو ديدگاه معرفى شده اند. از يك ديد، هدف ساختن مغز مصنوعى(شبكه هاى عصبى مصنوعى) است كه در صورت وجود اين سخت افزار مى توان توقع داشت ماشينى كه به اين وسيله مجهز شود، رفتار هوشمندانه از خود نشان دهد.از ديدگاه دوم، هدف، مدل سازى روش تفكر انسان است كه با استفاده از آن انسان تصميم گيريهاى هوشمندانه مى كند.
در دهه هاى ۵۰ و ۶۰ محور اول به عنوان محور اصلى در مخلوقات هوش مصنوعى مطرح بوده است ولى در دهه ،۷۰ پردازش نمادين به عنوان فهم روش تفكر در طراحى سيستم هاى هوشمندان مطرح شد.
خوشبختانه، در ۱۰ سال اخير محققان به اين نتيجه رسيده اند كه براى ساختن يك سيستم هوشمند كه بتواند در حوزه هاى (Domains) مختلف عمل كند، و يك مسأله پيچيده را حل كند، اعتماد كردن به يك روش(يا بينش) كافى نخواهد بود و از اين رو فلسفه هوش مصنوعى تركيبى (Hybrid Artificial Intelligence) مطرح شده است.به طور كلى سه روش تركيب تكنيكهاى هوش مصنوعى در جهت ساخت يك سيستم هوشمند ارائه شده است كه در ذيل به اختصار به آنها مى پردازيم.در روش اول از يك تكنيك خاص جهت اجراى يك function در يك تكنيك ديگر هوش مصنوعى استفاده مى كنيم.
براى مثال در طراحى يك سيستم كنترلى فازى چندين بلوك وجود دارد كه هر كدام كار مشخصى را انجام مى دهند. يكى از اين بلوكها جهت انجام Fuzzification طراحى مى شود. در يك سيستم تركيبى مى توان از شبكه هاى عصبى در انجام اين كار استفاده نمود. البته در اينجا در مورد مزايا يا معايب اين تركيب سخنى گفته نخواهد شد. در يك مثال ديگر مى توان به كاربرد روشهاى ژنتيكى در امر يادگيرى شبكه هاى عصبى اشاره نمود.در روش دوم جهت ساخت يك سيستم پيچيده، آن سيستم را تجزيه نموده(به زير سيستم هاى كوچكتر تقسيم نموده) و بعد از آن هر زير سيستم را با يك روش مناسب هوشمند پياده سازى مى كنيم. براى مثال جهت كنترل يك فرآيند پيچيده صنعتى از شبكه هاى عصبى جهت پيشگويى و مدل سازى يك سرى از پارامترهاى كليدى استفاده مى شود و نتايج به دست آمده جهت تصميم گيريهاى كلى به يك سيستم خبره داده مى شود.
سيستم خبره در اصل حكم يك مدير پروسه متخصص را دارد كه با استفاده از پارامترهاى توليد شده در سطح پايين تر تصميم گيرى مى كند. بسيارى از مسائل پيچيده از اين طبيعت برخوردار هستند و شكستن آن به مسائل كوچكتر و به كارگيرى روش مناسب براى حل هر كدام به صورت مجزا و در نهايت ادغام كردن نتايج به دست آمده، به حل درست مسأله اصلى كمك خواهد نمود.
روش آخر استفاده از يك روش هوشمند در پياده سازى يك روش ديگر مى باشد. براى مثال مى توان به پياده سازى يك سيستم خبره با استفاده از شبكه هاى عصبى اشاره نمود. در اينجا هر نرون در شبكه عصبى يك قانون در پايگاه دانش مى باشد و با استفاده از محاسبات عصبى روش استنتاج را پياده مى كنيم. مثال ديگر به كارگيرى گرامرها در تحليل و نمايش دانش آموخته شده در شبكه هاى عصبى مى باشد. البته توجه به اين نكته لازم مى باشد كه يك سيستم تركيبى هوشمند نبايد الزا ما ًاز روشهاى هوشمند در پياده سازى استفاده كند. در پياده سازى يك سيستم شايد نياز به به كارگيرى روشهاى آمارى، رياضى و تحليلى... نيز وجود داشته باشد.
منبع:
www.noorsoft.org
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن