درسال 1798 این منطقه به فرانسه تعلق گرفت و " ناپلئون بناپارت " مارشال " جواشیم مورا " و همسرش " کارولین " را که خواهر ناپلئون بود را به فرمانروای این منطقه منصوب کرد . با دلسوزیهای انها بیرون اوردن شهر از زیر خاک سرعت گرفت . 500 کارگر به حفاری پرداختند . کارولین انقدر به کار حفاری و کشف ویرانه ها و
کج بریهای بسیار زیبا نشان از ذوق و هنر معماران روم باستان را میتوان در اکثر خانه های مردم شهر مشاهده کرد . متاسفانه بسیاری از این کچ بریها بخاطره غارتهای ناشیانه که به اسم باستان شناسی صورت گرفت خسارات بسیاری را به این مجموعها وارد کرد.
اشیاء علاقمند شد که دستور داد ویلایی در همان منطقه برای او بسازند تا به کار حفاری شخصا" نظارت کند . وقتی " ویکتور امانویل دوم " در ایتالیا به قدرت رسید و این کشور را متحد کرد به اهمیت فرهنگی حفاری پمپیی پی برد و هیئتی مجرب را مامور کاوشهای باستانی کرد که در راس انها " جوزپه فیورلی " باستان شناس معروف قرار داشت . از این تاریخ به بعد یک دلسوز واقعی و یک متخصص کامل باستان شناسی شهر مدفون شده پمپیی را از دست نابخردان و غارتگران باستانی نجات داد و ایکاش از اولین کاوشها و حفاریها یک نفر چون " جوزپه فیورلی " به کارها نظارت داشت, و اگر اینگونه بود امروزه شهر پمپیی یکی از بینظیرترین اماکن باستان شناسی جهان محسوب می شد که کاملترین مجموع را در خود جای داده است . افسوس که اینگونه نیست و اثار و اشیاء پمپیی در کشورهای مختلفی از قبیل فرانسه , اسپانیا, اتریش و حتی انگستان و در موزه های شخصی بچشم میخورد.
رستاخیز شهر دفن شده پمپیی
مدتهای مدید کاشفان پمپیی و هرکولانوم به بیرون اوردن اشیاء عتیقه کفایت میکردند و تصور میکردن بیرون اوردن تمام شهر عملی بیهوده و غیره ممکن است . اما بتدریج در قرن نوزدهم و بیشتر از ان در قرن بیستم این نظریه پا گرفت که با مطالعه دقیق خرابه ها و هر انچه که در محل وجود دارد میتواند تصویر کاملی از تمدن روم باستان را برای نسل حاضر بازسازی کند . پیشگام روشهای جدید باستان شناسی " جوزپه فیورلی " بود . او بطور کامل به پاکسازی و طبقه بندی, شماره گذاری اشیاء در یک منطقه می پرداخت و سپس به منطقه دیگر میرفت . او تمام دیوارها, خانه ها و دروازه های پمپیی را یکایک از زیر خاک خارج میکرد و تا انجا که امکان داشت هر شیئی اعم از مجسمه یا کچ بری یا نقاشی را سر جای اصلی خود می گذاشت و ترجیح می داد ان را جابجا نکند . جانشینان فیورلی روشهای او را دنبال کردند . یکی از انها " ویتوریو اسپینازولا " بود که خیابانی را که تمام فروشگاه های پمپیی در ان قرار داشت را از زیر خاک در اورد . او از بالا شروع به خاکبرداری کرد و به دقت مواظب بود تا کچبری ها و نقاشیها و حتی دیوار نبشته ها صدمه نخورد . او از جمله باستان شناسانی بود که مرحله به مرحله از کار خود عکسبرداری میکرد .
جوزپه فیورلی : باستان شناس دلسوزی که پمپیی را از خسارتهای بسیاری نجات داد
جوزپـــه فیورلــــــــی
فیورلی مرد انضباط و نظم بود . او نخست تمام خاکهایی را که از حفاریهای گذشته در اینجا و انجا به صورت تل درامده بود را جمع کرده و انرا از منطقه دور کرد و بعد سیستم زهکشی درست کرد تا تمام ابهای زاید و ابهای باران که به اثار باستانی صدمه می زد از ان منطقه خارج شود . بعد نقشه دقیقی با تقسیم مناطق به چند بخش و تقسیم بخشها به خیابانها و بناها رسم کرد . با پیدا کردن هر شئی شرح مختصری که شامل محل کشف و رابطه ان با اشیاء دور بر بود را مینوشت و تمام این نوشته ها راهنمای خوبی برای نسل بعدی باستان شناسان شد . در شهر پمپیی ,تخم مرغ و ماهی بر روی میز اشپزخانه ای پیدا شد , ظروفی که در ان استخوان و گوشت بود و مغازه هایی که مواد غذایی از پیاز و لوبیا و زیتون گرفته تا انجیر به فروش می رسید دست نخورده کشف شد . تمام وسائل خانه در اتاق خانه ای سر جای اصلی خود پیدا شد . جواهرات و لوازم ارایش,ایینه های برنزی, شانه عاج , نان , لیوان, کیک ,میوه به روی میز ناهار خوری دیده می شد . بر روی دیوارها پیامهای مختلفی نوشته شده بود . « ساکسسوس پارچه باف,دختری را که در غذاخوری کار می کند دوست دارد .» یا پیامهای خصمانه « ساموس به کرنیلوس برو و خودت را دار بزن » یا پیامهای فیلسوفانه « مردی که زنی را دوست نداشته باشد, نجیبزاده نیست » . درست مثل شعارها و پیامهای که امروزه ما هم در گوشه و کنار شهر بر روی دیوارها می بینیم, اما با مضامین مختلف . در حفاریها, باستان شناسان به ادمهایی برخورد کردند که به نحوی عجیب شکل و شمایل انها حفظ شده و از زیر خاک بیرون کشیده می شدند . فیورلی متوجه شده بود که خاکستری که از اسمان باریده, مانند پرده ضخیمی بر روی هر چیزی کشیده شده است . این خاکستر بر
روی پوست, لباس و اندامهای بدن نشسته . این موضوع او را بفکر انداخت که ایا میتواند بگونه ای انها را بازسازی کند .؟ در حین یکی از حفاریها متوجه وجود حفره ای کوچک با شکلی مخصوص شد . متوجه شد که این حفره از متلاشی شدن جسد انسانی بوجود امده و دور بر ان را خاکستر مانند قالبی فرا گرفته است . بنابر این یکی از حفره ها را با مخلوطی از چسب و کچ پر کرد و اجازه داد تا ظرف یک یا دو هفته کاملا خشک شود . سپس لایه های دور و اطراف ان را تمیز کرد . نتیجه شگفت انگیز بود, تصویر بدست امده از انسانی که در لحظات خفگی انگشتانش را بهم فشرده و دهانش باز مانده بود, جزئیات لباس او بخوبی پیدا بود . با استفاده از این شیوه قالبهای فراوانی به دست امد که از لحضات پایانی زندگی در شهر پمپیی حکایت داشت . قالبها وحشت و ناامیدی را بصورتی ابدی مشخص کرده بود . زنی بچه اش را در بغل نگه داشته بود در حالی که دو دختر بچه دیگر دامن مادر را چنگ زده بودند . مرد جوانی با همسرش در حال فرار کنار هم به زمین افتاده بودند, کنار حصار شهر مردی در حالی که سعی داشت بزی را به درون اغل بکشاند بر زمین افتاده بود . مرگ دست جمعی نیز در اینجا و انجا بچشم میخورد و در خانه مردی بنام " کوئنتوس پوپااوس " ده برده در پله های طبقه دوم بر زمین افتاده بودند . مردی که جلوی انها حرکت میکرد, فانوسی برنزی به دست داشت . هفت کودک زیر سقف خانه ای که بر اثر سقوط مواد اتشفشانی خراب شده بود کشته شده بودند . در یک انبار مواد غذایی 34 نفر پناه گرفته و مقداری نان و میوه گرد خود جمع کرده بودند تا اتشفشان به اخر برسد, پیدا شدند . در یک ویلا خارج شهر 18 ادم بزرگ و 2 بچه در سرداب خانه پیدا شدند . صاحب خانه در حالی پیدا شد که کلید نقره ای به کمر داشت و همراه خدمتکاری بود که کیسه ای پول و جواهر در دست داشت . انها نزدیک دروازه خانه بر زمین افتاده بودند . بسیاری از مردم در حالی پیدا شدند که سعی میکردند بخشی از مایملک خود را نجات دهند . خدمتکار یک خانه بزرگ در بیرون خانه به همراه مقداری طلا و زیور الات پیدا شد . نزدیک سربازخانه کلادیاتورها, برده ای با اسبی پیدا شد که روی ان لباس و اشیاء ضروری را بسته بود .
جوزپه فیورلی بهمراه کارگران حفار در منطقه پمپیی .. نام او همیشه با پمپیی اجین شده است .
سالهاست که جهانگردان از پمپیی دیدن می کنند و این قالبهای کچی را مینگرند و هراس ان لحظه را با تمام وجود احساس می کنند. در سال 1863 یکی از باستان شناسانی که همراه فیورلی بود درباره یکی از قالبها چنین نوشت : « یک دست او دراز شده و انگشتهایش منقبض شده بود . پاها به حالت کج درامده و احساس درد و وحشت بخوبی در چهره او پیدا بود . معلوم بود که مرد بینوا بخوبی از سرنوشتی که بر سر او فرود امده است و پیش از مرگ می دانسته که بدترین لحظه عمرش فرا رسیده است. او دچار خفقان شده بود.» پمپیی شهر مدفون شده در تاریخ و شهر مجسمه های میباشد که طبیعت با ذوق دلخراش خود ان را ساخته است . پــــایـــــان
برای دیدن تصاویر دیگری از شهر پمپیی اینجا کلیک کنید .
نویسنده: سیدجلال صیادمیری