استفاده از رنگ (معمولاً به شكل نور رنگي) براي توليد آثار شفابخش را رنگ درماني مينامند.
رنگ درماني يك روش جديد نيست و پيشينه كهن دارد. اين روش درماني را هزاران سال پيش در معبد «نور و رنگ شفابخش» در منطقه هليوپوليس مصر باستان و در يونان پيش از ميلاد مسيح و در فرهنگهاي باستاني چين و هند استفاده ميكردهاند.
نفوذ رنگها و اثرگذاري آنها را در بدن انسان به طرق گوناگون ثابت كردهاند. پژوهشهاي متعدد درباره علل ترجيح رنگي بر رنگي ديگر، آثار رنگها بر ذهن آدمي، بر رفتار آدمي، بر حس تعادل فكري و جسمي، در توليد شادماني يا افسردگي، در توليد آرامش يا بي قراري و چندي موارد ديگر سالها در جريان بودهاند و آثار رنگها را در زندگي انسان نشان دادهاند.
پژوهشهاي جديدتر سالهاي اخير نيز گزارش دادهاند كه استفاده دقيق از رنگهايي خاص ميتواند آثار مفيد در سلامتي و تعادل فكر، در آرامش جسمي و رواني، در بازيابي سريعتر تندرستي در دوران نقاهت و در تحريك يا تشويق مثبت كودكان کم هوش داشته باشد.
رنگهاي خاص بيترديد آثار اقتصادي (فروش توليدات، خدمات)، آثار اجتماعي (كسب اعتماد و احساس رضايت، يا تحريك و تشويق تودههاي مردم و بسياري موارد ديگر)، آثار جنسي (تحريك يا جذب جنس مخالف)، آثار رواني (خوشحالي يا افسردگي)، آثار تعليمي و تربيتي (به ويژه براي كودكان) و چندي ديگر دارند.
رنگ زرد را در آيين بودائيسم، رنگ كاه گلي را در آيين تصوف، رنگ سرخ را در آيين كمونيسم، و رنگ سياه را در مراسم سوگواري همه ملل بر رنگهاي ديگر ترجيح ميدهند.
محبوبترين رنگها بين عامه مردم غرب رنگ آبي است. پس از آن رنگ سرخ است. نفرت انگيزترين رنگ، بنا به تحقيق روانشناسي به نام گرنجر از دانشگاه دورهام، رنگ زرد است. چندي پيش در انستيتوي هنرهاي معاصر لندن، درون سه تالار را سه رنگ متفاوت زدند و در هر سه آنها تعدادي اسبابهاي بازي فكري قرار دادند. حاصل اين كه پس از چند روز افرادي كه در تالار زرد رنگ گرد ميآمدند، همه اسبابهاي بازيهاي فكري آن تالار را يا شكستند يا دزديدند، ولي چنان پديدهها در دو تالار ديگر اتفاق نيفتاد. هيچ توضيحي براي چنان رفتار ناپسند به غير از رنگ تالار يافت نشد. اين دستاورد پژوهشي زمينه فرضيه پردازيهاي روانشناختي و جامعه شناختي شده و از جمله آنها يكي اين است كه تعداد و چگونگي تبهكاري در هر خيابان شهر، بستگي به رنگ نور چراغهاي آن خيابان دارد. پاسخ قطعي به اين گونه مسائل نظري را پژوهش هاي بيشتر عرضه خواهند كرد.
مسئلهاي جدا از رنگها ولي مربوط به آنها اين است كه تنها رنگها نيستند كه بر ما نفوذ دارند و آثار گوناگوني بر ما ميگذارند، بلکه شكل شيء نيز بيترديد آثاري بر انسان دارد. اشكال اشياء مختلف، دلالت بر توليد آثاري با ريشههاي عميق رواني بر انسان دارند، و آنگاه كه اشكال اشياء را با رنگها پيوسته ميكنيم يا به طريقي ربط ميدهيم، كل موضوع پيچيدگي و شگفتي بيشتر مييابد. تئوگيمبل كه يكي از مشهورترين رنگ درمانگران انگلستان است در تحقيقي كه روي 1100 آدم بالغ در انگلستان انجام داده گزارش ميدهد كه نه تنها بيشتر مردم رنگ آبي را به رنگهاي ديگر ترجيح ميدهند بلكه رنگها و شكلهاي اشياء را به طرقي شگفتانگيز به يكديگر ربط ميدهند.
واكنش ما به رنگ، به احتمال زياد واكنشي عاطفي است، در حالي كه واكنش ما به شكل، واكنشي فكري است. روانشناسي مشهور به نام ديويد كتس در تحقيقي كلاسيك، از گروهي كودك خواست كه دوايري سبز رنگ را با مجموعهاي از دواير سرخ رنگ و مثلثهاي سبز رنگ كنار هم بچينند. كودكان بيدرنگ هر شكل را كنار شكل همرنگ آن گذاشتند يا به عبارت ديگر اشياء را با رنگ آنها طبقهبندي كردند. او همين آزمايش را با گروهي بزرگسال انجام داد و ديد كه هر يك از افراد گروه، پيش از طبقهبندي ميپرسد كه اشياء در دسترس را بايد براساس شكل يا رنگ آنها طبقهبندي كند.
به هر حال ما درباره اهميت و ماهيت رابطه بين رنگ و شكل هنوز خيلي كم ميدانيم. برخي فرهنگيهاي باستان شناختي عميق از اين مسئله داشتهاند و آثاري كه نمودارهاي جالب آن شناخت هستند باقي گذاشتهاند .